خانه > خارج از سیاست > فرهنگ و ادبیات > ضرورت نقد | |||
ضرورت نقدرسول عبدالمحمدیاز آن جایی که بسیاری از ما هنوز عادت نکردهایم به ساختها و ساحتها احترام بگذاریم، در ادبیات و اندیشهمان نیز گاه ذهنهایمان را به دست بادهای ولگردی میسپریم که عنانشان دست دیوهای پریشانی و خودبینی است. دیوژنی که چراغ به دست دارد ولی انسانش آرزو نیست؛ از این رو تنها ذهنهای پریشان و فکرهای آشفته را به خویش جذب میکند. و به خوبی میتوان دریافت که در این میان چه بلایی بر سر ذهنهای سالم و اندیشههای اصیل میآید.
با این روند مترسکهایی بزک میشوند و در جمجمههای مصنوعیشان کاغذهای روزنامههای باطله به جای اوراق ارزشمند کتابهای خطی چپانده میشود. این اتفاق درست در میان ما و جلوی چشمهای ما دارد میافتد. در همین فضا؛ فضایی که میخواهد برای دیگران فکر بیافریند و هیجان، شور و شعور تولید کند. چنین اتفاقی در چنین فضایی هدف چه کسانی میتواند باشد؟ پاسخ این پرسش را در ذهن داشته باشیم تا بفهمیم با ریختن هیزم در آتش این فضای بیساحت و ساخت، در حال خدمت به چه جریانهایی هستیم. چه جریانی از خلع سلاح شدن فکرهای مؤثر و سالم بهرهمند میشود؟ بگذریم. شاید بهتر باشد به زاویهی دیگر بحث روی آوریم. چه اتفاقی در این فضا دارد روی میدهد؟ اولین و شاید آخرین اصلی که باید در یک فضای سالم و مولد رعایت شود اصل عدالت است. عدالت شرط دارد. فضایی که شرایط عدالت را رعایت نکند قطعا ساحتها را گم میکند و جایگاهها را توسط جایگیرهای مناسبی پر نمیکند. در چنین فضایی ذهنهای آشفته جولان میدهند و ذهنهای ساختمند خانه نشین میشوند. این فضا پویایی خویش را از دست میدهد و ذره ذره رو به نابودی میرود. اگر نقطه ضعفهای این فضا شناخته نشود و شرایط عدالت رعایت نشود، قطعا سرنوشتی جز عقیم شدن فضا پیش رو نخواهد بود. دقیقتر و نقادانهتر به فضای ادبیمان نگاه کنیم. قاعدتا در یک فضای سالم باید ترکیبی از مخاطبان عادی، منتقدان جدی و نویسندگان را شاهد باشیم. البته با نگاهی کاربردی و پویا، نمیتوان چنین دستهبندی مشخصی را قائل شد. چرا که مرز میان این دستهها دقیقا مشخص نیست. ولی جهت نتیجه گرفتن از بحث و از دست نرفتن ساخت ذهنیمان جهت استدلال، میتوانیم این دستهبندی را معتبر بشماریم. یکی از جایگاههایی که در این دستهبندی قابل بررسی است جایگاه منتقد است. هر کدام از این دستهها خود منتقدند. ولی وظیفه و نوع نگاه منتقد عادی با منتقد حرفهای متفاوت است. این وظیفهی منتقد حرفهای است که سمت و سوهای جریانهای ادبی را مورد بررسی قرار داده و در آنها نقش مؤثر داشته باشد. منتقد حرفهای میتواند در شکلگیری جریانهای سالم مؤثر باشد. علیرغم اینکه منتقد حرفهای کدهای زبانی و پیچیدگیهای آثار ادبی را برمیکاود و سعی میکند مستقیماً یا از طریق شارحین ادبی، به درک مخاطب عادی کمک کند. جایگاه نقد حرفهای باید به گونهای باشد که نویسنده جهت جا انداختن خویش در جامعهی ادبی وادار باشد خویش را از غربال منتقدین حرفهای بگذراند. ولی آیا در حال حاضر چنین ساختاری را در فضای ادبی کشورمان شاهدیم؟ جریانی که ذهنهای ساختمند را واپس میزند و مجال را برای اذهان آشفته باز میگذارد قاعدتا هیچ ارزشی برای نقد حرفهای قائل نیست چون اصلا نمیتواند نقد حرفهای را بفهمد. وقتی شرطهای عدالت رعایت نشود بخش هوسباز، جایگاه بخش خردورز را میگیرد و باندها و محفلها جای مدرسهها و کلاسها را. و نخستین تاثیر این سازوکار معیوب، به حاشیه رانده شدن استعدادهای واقعی است. اولین شرط نقد مشخص بودن اسلوب و روش نقد است. در چند درصد از نقدهای ادبی تولید شده در کشورمان، اسلوب منتقد در نقدش مشخص است؟ این از همان ذهنهای آشفته برمیآید نه چیز دیگر. شاید اولین کاری که باید برای پیشبرد ادبیات خلاقهی کشورمان بکنیم، این است که ساختار حاکم بر فضای ادبیمان را اصلاح کنیم. جایگاه مخاطب عادی، منتقد حرفهای، شارح و نویسنده را مشخص کنیم و از روحیهی محفلی و باندبازیهایمان به شکلی دست بکشیم که استعدادهای واقعی و ذهنهای ساختمند بتوانند خود را نشان دهند. در پایان یادآوری میکنم که این نوشته یک یادداشت است با رویکردی گله آمیز. نه یک نقد است و نه یک نوشتهی تحلیلی ساختمند. چیزی است شبیه درددل که میتوان آن را با رویکردی نقادانه بازنویسی کرد.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
رسول عزیز متنی منسجم و صمیمانه بود و سخنانی که لازم داشتیم و داریم که همیشه و بارها برایمان تکرار شود شاید در تغییر این ساختار موثر افتد. حق مطلب را ادا کردی و ممنون
-- mehri ، Nov 28, 2010