تاریخ انتشار: ۲۰ مهر ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
برپایی نمایشگاه «اسکندر جاودانه» در موزه‌ی هرمیتاژ آمستردام

اسکندر، افسانه‌ای واقعی

فروغ.ن.تمیمی

در ابتدای ورود به نمایشگاه «اسکندر جاودانه»، یک فرش زیبا و بزرگ ابریشمی با حاشیه‌ی نقره‌دوزی شده بیننده را خیره می‌کند: تصویر زنان خانواده‌ی داریوش سوم، آخرین پادشاه هخامنشی در حال ادای احترام به فاتح بابل، شوش و پارسه، اسکندر مقدونی.این فرش شاید با الهام از تابلوی نقاش معروف دوره‌ی رنسانس ایتالیا پائولو ورونسه، به نام «خانواده‌ی داریوش در برابر اسکندر» بافته شده است.


در دو نمایشگاهی که هم‌زمان در هرمیتاژ و هم در موزه‌ی دیگری به نام آلارد پرسون برگزار شده، موضوع اصلی چگونگی تاثیر فرهنگ یونانی و شخص اسکندر کبیر بر تمدن شرق است. در این مجموعه، آثاری از موزه‌ی هرمیتاژ در سنت پترزبورگ و موزه‌های دیگر به آمستردام آورده شده است. تابلو ها، مجسمه‌ها، کنده‌کاری‌های بی‌نظیر روی چوب، کلاهخود و سپر، زیورآلات یونانی، ایرانی و ده‌ها اثر هنری دیگر در کنار مدرن‌ترین تکنیک‌های دیداری و شنیداری، بیننده را با زندگی، نبردها، سفرها و میراث فرهنگی یونان قدیم و اسکندر پادشاه مقدونی آشنا می‌کند.

قدمت بخشی از این آثار هنری به زمان خود اسکندر و یا دوران قبل از او می‌رسند. تنوع این آثار با همراهی فیلم‌های توضیحی، مشتاقان را به دنیای شگفت‌انگیزی از افسانه و حقیقت می‌برد.راستی راز شهرت و محبوبیت اسکندر در تاریخ و هنر چیست؟ او نه فقط فاتح و جنگجویی باستانی بلکه قهرمان و الهام‌بخش هنرمندان، شاعران و شاهان در شرق و غرب بوده و هست.

فرزند زئوس، پادشاهی فیلسوف، سردار جنگی، فاتحی خونریز، هم‌جنس‌گرا و هم معشوق شاهزاده‌های ایرانی، مروج فرهنگ، قهرمانی جاودانه، مردی غمگین، خشمگین و شرابخوار، صفاتی هستند که معمولاً به الکساندر و یا اسکندر نسبت می‌دهند. هیچ شخصیتی از دوره‌ی باستان به اندازه‌ی او الهام‌بخش نویسندگان، نقاشان و مجسمه‌سازان غرب و شرق نبوده است. در زندگی این اسطوره، افسانه و واقعیت در هم تنیده شده تا شخصیتی جذاب و جادویی خلق شود.


اگر چه سرزمین مقدونیه به طور رسمی (ماسه دونیای امروزی) بخشی از یونان باستان نبود، اما مردم این کشور به شدت به فرهنگ و تمدن یونانی‌ها علاقه‌مند بودند و آن را بخشی از هویت خود می‌دانستند. اسکندر (356- 323قبل از میلاد) پسر فیلیپ دوم و همسرش الیمپیاس فقط سی و سه سال زندگی کرد. تاریخ‌نویسان می‌گویند که اسکندر از ارسطو، فلسفه و عشق به شعر را آموخت.

در نوجوانی سرداری ورزیده شد و بعد از کشته شدن پدرش در بیست‌سالگی بر تخت شاهی نشست. دو سال بعد او یونان را به زیر فرمان خود در آورد. به آسیای میانه لشکرکشی و سلسله‌ی هخامنشی را سرنگون کرد.سپس به هند و مصر حمله کرد و حکومت مقتدری را در شرق به وجود آورد، اما این امپراطوری که تنها در طول یازده سال برپا شده بود، در مدت کوتاهی پس از مرگ اسکندر در بابل، به علت اختلاف میان جانشینان او از هم پاشید.

اسکندر در اول اکتبر ۳۳۱ قبل از میلاد مسیح، سپاه ایران را شکست داد. تاریخ‌نویسان می‌گویند که او به انتقام ویرانی آتن به دست سپاهیان هخامنشی سرانجام تخت جمشید را آتش زد.اسکندر با سه شاهزاده‌ی ایرانی یعنی استاتیرا، دختر داریوش سوم، رکسانا، دختر پادشاه باکتیر (افغانستان فعلی) و شاهزاده دیگری به اسم پریسا ازدواج کرد، اما زندگی‌نویسان او می‌گویند که معشوق واقعی همه‌ی زندگی اش هفاستوس، رفیق رزم و بزمش بود که با او رابطه‌ای عاشقانه هم داشت.


تاثیر اسکندر بر جهان باستان عمیق و هم گسترده بود؛ کسی که تا قبل از سی‌سالگی جهان متمدن آن روز را فتح کرده و خود را وارث هراکلس، آشیل و پسر زئوس خدای یونانی‌ها می‌دانست. افزون بر آن اسکندر شهرها و بنادر زیادی ساخت. راه‌های تجارتی جدیدی احداث کرد. هنرمندان، فلاسفه و دانشمندان زیادی را در دربار خود گرد آورد.با فتح ایران، هند و مصر، یونانی‌ها با فرهنگ مردم مشرق زمین آشنا شدند. عصر او یعنی آغاز دوره‌ی هلنیسم با انتشار فرهنگ یونانی در جهان و هم آشنایی یونانیان با تمدن‌های بزرگ ایران، هند و مصر را می‌توان در واقع عصر ذوب شدن و ادغام تمدن‌ها و فرهنگ‌ها درهم دانست.

هنرمندان یونانی در عصر او به نواحی اشغال شده‌ سفر می‌کردند. آنها با تاثیر از هنر شرق در هند و ایران و مصر، سبک کلاسیک هنر مجسمه‌سازی‌شان را دگرگون کردند؛ سبکی که در آن تناسب اندام‌های انسان در زیبایی به کمال می‌رسید. توجه به رئالیسم و زندگی روزمره‌ی خلق، مجسمه هایی از مردم کوچه و بازار، بدن‌های بی تناسب و معمولی را در آن دوره رایج کرد.

تاثیر اسکندر بر جهان پس از خود تا قرن‌ها پس از مرگش ادامه یافت. رومی‌ها او را به شدت گرامی داشته و ستایش می‌کردند. تا چند قرن بعد از میلاد مسیح سفرنامه‌ها و شرح زندگی او در امپراطوری روم به طور مداوم انتشار می‌یافت و هم‌زمان به زبان های دیگر هم ترجمه می‌شد. شهرت اسکندر در دربار پادشاهان اروپا در رنسانس و پس از آن هم‌چنان ادامه داشت. در اکثر قصرهای بزرگ اروپا مجسمه‌ها و نقاشی‌های مشهوری درباره‌ی زندگی اسکندر دیده می‌شود. بعضی از این آثار مانند تابلوی پیترو آنتونی روتاری، متعلق به سال 1756، صحنه‌ی دیدار اسکندر با شاهزاده رکسانا را نشان می‌دهد و یا یک کنده‌کاری فوق‌العاده روی چوب، اثر آنتونی ماریا ملوت که به سال ۱۷۸۰ساخته شده، شاه مقدونی را در حلقه دوستدارانش نشان می‌دهد.


شهرت اسکندر در بین‌النهرین و روایت تحسین‌آمیز قرآن مجید از او محبوبیت شاه مقدونی را در دنیای اسلام هم تضمین کرد. پادشاهان ایرانی و هندی هم به اسکندر علاقه‌مند بودند. هم‌چنین آوازه‌ی اسکندر، او را در ادبیات کلاسیک هند و ایران به یک کاراکتر جذاب ادبی بدل کرد. یکی از مهم‌ترین آثار ادبی، منظومه‌ی اسکندرنامه‌ی نظامی گنجوی است. چند مینییاتور زیبای قدیمی که با اشعار اسکندرنامه تزیین شده هم در این نمایشگاه دیده می‌شوند؛ آثاری از هنرمندان مشهور هرات محمود و رضا عباسی.

چهار عکس از عکاس معروف هلندی اروین اولاف که با الهام از مجسمه‌های قدیمی در تلفیق با هنر عکاسی خلق شده، زیبایی این مجموعه‌ی نفیس هنری را دوچندان کرده است. در برداشت امروزی اولاف از اسکندر، راز و رمز افسانه‌ای یک قهرمان و هم آسیب‌پذیری یک انسان کاملاً زمینی تواما تصویر شده است.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

فکر نمی کنم در قران حرفی از اسکندر زده شده باشد و یا در ادبیات اسلامی (سنت و حدیث) از او تچلیل شده باشد، اگر منبع موثقی می شناسید لطفا معرفی کنید.

-- محمدرضا ، Oct 13, 2010

در قرآن نامی از اسکندر نیست اما در بین مفسران قرآن مشهور بوده است که ذی القرنین که داستان او در سوره کهف آمده را همان اسکندر بنامند. حتی خمینی نیز ظاهرا در یک کتابش به آن اشاره کرده. در واقع این مطلب چنانچه هم غلط باشد، از مشاهیر رایج در تفاسیر اسلامی است. حتی اصطلاح سد سکندر در واقع اصطلاحی است که از قرآن آمده و همان سدی است که ذی القرنین می سازد. از این گونه خلط ها در ادب و تفسیر زیاد است. مثلا سلیمان را هم با جمشید خلط می کردند و به فارس ملک سلیمان می گفتند.

-- مجد ، Oct 14, 2010

اسکندردرقرآن مجید؟!گرمنظورتان «ذوالقرنین»است که کورش کبیربوده .معروفترین مجسمه ای هم که ازکورش کشف شده اورابابادوبال عقابی شکل وکلاه خودی که دوشاخ روی است نشان می دهد.تورات هم که ازکورش بانام «عقاب شرق»یادکرده براین امرصحه می گذارد.
زمانی که امثال ابن سیناوفارابی(مترجم وپیروارسطو)می خواستندمتشرعین رابه اجازه دادن آموزش فلسفه قانع کنند،این دروغ رارواج دادندکه ذوالقرنین همان اسکندراست.
ضمنادرسراسرآن دوران،اروپادرتنفرازیهودبه سرمی بردودرنتیجه «ناجی قوم یهود»قطعاجای زیادی -به استثنای چندتابلونقاشی-
درآثارهنری اروپاییان نداشت.
فلاسفه مسلمان هم افکارمسموم فلسفه ارسطویی راچنان درحوزه های علمیه رواج دادندکه این مصیبت هرگزازآنجارخت نبست.درحالیکه خوداروپاییان قرنهاست افکارپوسیده معلم اسکندررابه دورنداخته اندواگریادی هم ازآن می کنندمعمولامربوط به دانش ارسطو درعلوم طبیعیست(مثل تاکسونومی)

-- Fatemeh ، Oct 14, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)