خانه > عباس معروفی > May 2010 | |
May 2010ادبیات مقاومت ادبیات مقاومت گورستانی نیستادبیات مقاومت گورستانی نیست. مانند ایدئولوژیها هیچ انسانی را به گورستان هدایت نمیکند، بلکه مقاومت میکند تا راه سبز زندگی را به انسانها نشان دهد. ادبیات مقاومت قالب نمیجوید. راه میپوید. بیشتر مواقع خود نمیتواند ادبیات خلاقه باشد. حاشیهای است که بر ادبیات خلاقه و در کنار متن راه نفس میگشاید. ادبیات مقاومت دامنهی گستردهای دارد. از آفرینش داستان و شعر، تا نقد و گزارش و طنز و حتی گسترهاش تا پاسداشت و تحسین هنرها هم میرسد. داستانی از نیما قاسمی «همسایهی غریب»ادبیات و زبان جنگ، زبان و ادبیاتی دیگر است. مجموعهای است از خشونت و گریز و تنهایی و دروغ و نفرت و انتقام و از هم گسیختگی، که در جوار کودکی و زندگی و مهر و ماندن و خانواده و راستی و عشق و سامان گرفتن، باید شانه به شانه نفس بکشد و این خود ادبیاتی بهجا میگذارد که خاطره و حاصلش بر کاغد نویسندگان، ادبیات خلاقهی نسل و نسلهایی را رقم میزند. این یادگاری است از ادبیات نسل پیش. قاعدهی بازی در داستان «همسایهی غریبه»، همان بازی است. ادبیات مقاومت «بگو چگونه بنویسم یکی نه، پنج تن بودند»«شما را بهخوبی میشناسم. معلم، آموزگار، همسایهی ستارههای خاوران، همکلاسی دهها یار دبستانی که دفتر انشایشان پیوست پروندههایشان شد و معلم دانشآموزانی که مدرک جرمشان اندیشههای انسانیشان بود. شما را بهخوبی میشناسم. همکاران صمد و خانعلی هستید. مرا هم که بهیاد دارید؟ منم، بندی بند اوین، منم دانشآموز آرامِ پشت میز و نیمکتهای شکستهی روستاهای دورافتادهی کردستان که عاشق دیدن دریاست. منم، همان رفیق اعدامیتان.» داستانی از فریال بالشِ زبر سپید و دختر باکرهچقدر خُنک بود. چه نرم، پوست لطیف و ناشیاش را بازی میداد. ناخنهای رنگ شدهاش را آرام روی سپیدی ملافهها کشید. خودش را جمع کرد. زیر سرمای سپید تازهاش خزید و کِز کرد. صدای قلبش را نامنظم میشنید. هیچ تصوری از لحظههای مانده در راه نداشت. از چیزهایی که نمیدانست، رازهای ناشناخته و گوشههای کشف ناشدهی تن. ذهن تاریکش بهخود کِش و قوس میداد تا بلکه چشمهای، کورسویی از جایی پیدا کند، اما تا چشم کار میکرد، سیاهی بود، سیاهی ناب. ادبیات مقاومت ادبیات مداحیاین روزها که چراغ ادبیات خاموش شده، و نشر مملکت به ورشکستگی کامل افتاده، نوعی ادبیات مداح شاخ و شانه میکشد که میخواهد تمامی ملت و کشور و ثروت و شخصیت و انسانیت و ادب و فرهنگ را به پای یک انسان متزلزل و وحشتزده قربانی کند؛ انسانی که خود را نمایندهی فرهنگ و نماد انسانیت میخواند، اما در سالهای اخیر، بزرگترین افتخارش این است که در میان حلقهی سرداران و تیمساران و نظامیان عکس یادگاری بهجای بگذارد. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|