خانه > انديشه زمانه > اندیشمندان فلسفه > به حوزهی عمومیِ قدرتمندی نیاز داریم | |||
به حوزهی عمومیِ قدرتمندی نیاز داریمترجمهی حمید پرنیانخلاصهی کلی کتاب هابرماس در کتاب «تحول ساختاری حوزهی عمومی» یکنوع «عمومیبودن» را مورد بررسی قرار میدهد که در سدهی هجدهم به وجود آمده اما همچنان به دورهی مدرن مربوط میشود. در ابتدای کتاب، هابرماس تلاش میکند که حدود و ثغور حوزهی عمومی بورژوا را تعیین کند.
وی حوزهی عمومی را حوزهی خصوصی افرادی میداند که به هم میپیوندند تا حوزهای عمومی بسازند. هابرماس برای همین منظور تاریخِ جداشدن حوزهی عمومی از حوزهی خصوصی را در زبان و فلسفه ردگیری میکند. پیش از ظاهرشدن حوزهی عمومی بورژوا (که از عصر میانه تا سدهی هجدهم وجود داشته است) شاهان یا اربابها خودشان در مقابل حضار آماده میشدند و سخنرانی میکردند؛ شاه تنها شخصی بود که عمومی بود، و دیگران صرفن تماشاچی و شنونده بودند. یعنی در آن دوره، امرعمومی و امرخصوصی هنوز از یکدیگر جدا نشده بود. پیشرفتهای اقتصادی نقش اساسیای در تحولات حوزهی عمومی داشت. هابرماس تاکید میکند که انواع کاپیتالیستی تولید و نیز مبادلات دور-برد کالاها و اخبار نقش اساسیای بر تحولات حوزهی عمومی داشتهاند. مهمترین جنبهی حوزهی عمومیای که در سدهی هجدهم وجود داشت این بود که مردم در مباحثات عقلانی و انتقادی خویش از دلیل و برهان استفاده میکردند.
مردم در این مباحثات، سلطهی حکومت را بررسی میکردند یا برکاربستهای غیرقانونی قدرت انگشت میگذاشتند. مباحثات عقلانی و انتقادی در قرائتخانههای عمومی و در نهادهایی مانند سالنها و قهوهخانهها شکل میگرفت. هابرماس حوزهی عمومی را زاییدهی نهاد خصوصی خانواده میداند که برای اولینبار مباحثاتی دربارهی هنر و ادبیات در آنجا شکل میگرفته. حوزهی عمومی، حوزهی محدودی نبود، اما بسته به تحصیلات و تخصص صاحب مکان موضوعها و مدعوین متفاوت میشدند. هابرماس تاکید میکند که حوزهی عمومی در تنظیم علایق و منافع جامعهی مدنی نقش اساسیای دارد. حوزهی عمومی/سیاسی، برای نخستینبار، در سدهی هجدهم در انگلستان توسعه پیدا میکند. حوزهی عمومیْ در سدهی نوزدهم درون قانون اساسی اروپای بورژوا نهادینه میشود و به اجماع مردمی ارج گذاشته میشود. هابرماس میگوید حوزهی عمومی بعدها در مفهوم «عقیدهی عموم» تجلی پیدا کرد، همان مفهومی که کانت و مارکس و هگل و میل و توکویل بهاش پرداختهاند. اما طولی نکشید که این حوزهی عمومی بورژوا بهخاطر تغییرات اقتصادی و ساختاریای که در اروپا رخ داد، از هم پاشید. مرزهایی که بین دولت و جامعه کشیده شده بود محو شد، و همین منجر به آن شد که جامعه از نو فئودالی شود. دولت و جامعه در حوزههای یکدیگر مداخله میکردند، و برای همینْ حوزهی خصوصی از بین رفت. حوزهی عمومی – که قبلن محلی برای مباحثات عقلانی و انتقادی بود – به محلِ خوشگذرانی و تنآسایی تبدیل شد. هابرماس اضافه میکند که دنیای رسانههای جمعیْ کمارزش اما قدرتمند شد. رسانهها میکوشیدند تا حوزهی عمومیای که وجود بیرونی نداشت ایجاد کنند. با پیدایش رشتههای دانشگاهیای مانند تبلیغات بازرگانی و روابط عمومی، دنیای واقعیِ رسانهها هویداتر شد. این رشتههای دانشگاهی و همچنین سازمانهای بزرگ غیردولتی، جایگزین نهادهای حوزهی عمومی شدند. حوزهی عمومی بار دیگر شکل فئودال به خودش گرفت؛ سیاستمدارها و سازمانها از طریق این رشتهها و این حوزهی عمومیِ فئودالی، خودشان را به رایدهندگان معرفی میکنند. عقیدهی مردم، تحت کنترل دولت و رسانهها قرار دارد و بهندرت وجه انتقادی پیدا میکند. ما به حوزهی عمومیِ قدرتمندی نیاز داریم که بر دولت و سازمانهای غیردولتی تسلط داشته باشد. خود هابرماس بسیار امیدوار است؛ زیرا قدرت و سلطه چیزهای ماندگار و ثابتی نیستند. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|