تاریخ انتشار: ۱۸ تیر ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
خوانش «تبارشناسی اخلاق» - بخش پنجم

«خوب» اربابان همان «شر» بردگان است

ترجمه‌ی حمید پرنیان

رساله‌ی نخست، بخش ۱۰ تا ۱۲

خلاصه

نیچه می‌گوید که «شورش بردگان در اخلاق» زمانی شروع شد که خشم و خصومت‌شان بدل به نیرویی خلاق گشت. اخلاق بردگان ضرورتن اخلاقی منفی و واکنشی است، و بر اساس رد و طرد کسانی که با این اخلاق متفاوت هستند بنا گشته است. این اخلاق به نیروهای خارجی مخالف که با اخلاق بردگان در تضاد هستند و آن اخلاق را سرکوب می‌کنند یک «نه»‌ی بزرگ می‌گوید.

Download it Here!

از سوی دیگر، اخلاق اربابان با امور خارجی خیلی کم سر و کار دارد و خیلی کم به بیرون از خودش می‌نگرد؛ در اخلاق اربابان، چیزهای پست و «بد»، بعد از چیزهای والا و «خوب» ساخته شدند تا به‌عنوان یک متضاد عمل کنند؛ یعنی «بد» بعد از «خوب» به وجود آمد تا برتری «خوب» را شدت بخشد.

اگرچه هم اخلاق بردگان و هم اخلاق اربابان می‌توانند حقیقت را تحریف کنند، اما اخلاق اربابان خیلی کم‌تر از اخلاق بردگان این کار را می‌کند. نیچه تذکر می‌دهد که واژه‌های یونان باستان که مختص طبقات پایین جامعه هستند با واژه‌ی «ناشادی» هم‌بسته هستند.

نجیب‌ها خودشان را موجوداتی می‌دانستند که به‌طور طبیعی شاد هستند، و اگر افراد طبقات پایین جامعه آن‌ها را تحقیر کنند یا از آن‌ها فاصله بگیرند در واقع این افراد طبقات پایین هستند که دچار بدفهمی شده‌اند. بردگان، اما برعکس، وضعیت کنونی نجیب‌ها را بد می‌دانند و از این طریق اعتمادبه‌نفس خویش را تضمین می‌کنند.

فرد نجیب و ارباب نمی‌تواند چیزهایی را جدی بگیرد که سازنده‌ی وجودیِ برده‌های خشمگین و خصومت‌ورز است و البته آن‌ها را به فساد می‌کشاند؛ چیزهایی مانند بیماری‌ها و مصیب‌ها و دشمنی‌ها. وقتی برده‌ی خشمگین و خصومت‌ورز اجازه می‌دهد که خشونت و خصومت در وجودش رشد کنند و با صبر و برنامه‌ریزی‌ای که به خرج می‌دهد اندک‌اندک زرنگ‌تر و تیزهوش‌تر از ارباب نجیب می‌شود.

این دغدغه‌ی دشمنی‌ورزیدن و دسیسه‌چیدن علیه دشمن، موجب بزرگ‌ترین خشم و خصومت می‌شود: یعنی موجب پدیدآمدن «شر» می‌شود. مفهوم «دشمن شر» نزد بردگان اساسن همان مفهوم «خوب» نزد اربابان نجیب است. و درست همین‌که نجیب‌ها شروع می‌کنند «بد» را در تضاد با «خوب» به وجود می‌آورند، بردگان نیز مفهوم «خوب» را به وجود می‌آورند و خودشان را «خوب» می‌نامند.

نیچه می‌خواهد بگوید که مفاهیم «شر» و «بد» چه‌قدر متفاوت هستند، در حالی که تصور می‌شود هم «شر» و هم «بد» متضاد «خوب» هستند. نیچه این تفاوت را با کارکرد دوگانه‌ی مفهوم «خوب» توضیح می‌دهد؛ نجیب‌ها «خوب» را دقیقن برای چیزی به کار می‌برند که بردگان آن را «شر» می‌نامند.

نجبا در میان خودشان انسان‌های محترم و رام هستند، اما همین‌که با بیگانگان روبه‌رو می‌شوند مانند حیوانات محبوس در قفس می‌شوند – در واقع نیچه آن‌ها را «بورهای درقفس‌شده» می نامند. «بورها» در این‌جا نه به رنگ مو که به شیرها اشاره دارد. نیچه این نشان افتخار را نه‌تنها به وایکینگ‌ها و گوت‌ها که به نجیب‌های عرب و ژاپنی هم می‌بخشد. «بربریت» با خشونت هم‌بسته است و گه‌گاه از سوی نجبا هم سر می‌زند.

خرد معاصر بشری این «شیران درقفس‌شده» را مقداری دست‌کاری و تهذیب کرده‌اند (در واقع پاستوریزه کرده‌اند) تا با انسانیت معاصر هم‌خوان شود، اما نیچه سخت با این دست‌کار و تهذیب مخالف است. براندازی اخلاق اربابان به نفع تقویت اخلاق بردگان هیچ افتخاری ندارد.

این بربریت شاید ترسناک باشد، اما پسندیده و ستودنی است. جهانی که امروزه بردگان خشم‌گین و خصومت‌ورز ساخته‌اند پسندیده و ستودنی نیست: جهان‌شان صرفن وضعیت میانه و حد وسط را دارد. نشانه‌ی نیهیلیسم - که نیچه این‌همه ازش بیزار است – خستگی و درماندگی انسانیت است. ما – با نیهیلیسم - نه‌تنها دیگر از انسانیت نمی‌ترسیم، بل امیدی هم دیگر برای حرمت و تصدیق انسانیت نداریم. نیچه هراس دارد که اخلاق بردگی ما را بی‌روح و راکد سازد.

نقد

مفهوم مهم «خشم و خصومت» در نوشته‌های نیچه خیلی تکرار می‌شود. این مفهوم، نیروی خلاقی است که پشت مفهوم اخلاق بردگی قرار دارد. ما خشم و خصومت برده‌ها را زمانی به‌تر می‌فهمیم که آن را در مقایسه با احساس تحقیری قرار دهیم که ارباب‌ها متوجه‌ی برده‌ها می‌کند.

از دید نیچه، مفهوم «بد» در اخلاق اربابان یک اندیشه‌ی ثانوی است، یعنی بعد از آن‌که خود را «خوب» نامیدند «بد» را برای چیزهای مخالف خویش به وجود آوردند و مفهوم «بد» با خود اربابان هیچ ارتباطی ندارد. اربابان با تحقیر به برده‌ها نگاه می‌کنند. در واقع این نگاه تحقیرآمیز فراتر از این است که به برده‌ها بگویند «خوش‌حالیم که ما مانند شماها نیستم».

بل‌که برعکس؛ خشم و خصومتی که برده‌ها به اربابان‌شان می‌ورزند احساس و اشتیاقی تحلیل‌برنده و فرساینده است. احساس و اشتیاقی است که خود برده‌ها را مسموم می‌کند و تلخ و ناخوش‌آیند می‌سازدشان. این خشم و خصومتی که برده‌ها در مقابل تحقیر ارباب‌ها از خود نشان می‌دهند کانون اصلی انرژی و توجه‌ی برده‌هاست.

زندگی انسان نجیب، خیلی ساده‌تر از این‌حرف‌هاست: هیچ‌چیزی در آن‌ها دوام زیادی ندارد. اگر انسان نجیب غم‌گین شوند، می‌گذارد که آرام‌آرام بگذرد، و اگر شادمان باشد شادمانی خویش را شادمانی اکنون می‌داند: انسان نجیب در اکنون زندگی می‌کند.

انسان خشمگین و خصومت‌ورز اما چیزها را در خودش می‌پروراند. وی در اکنون زندگی نمی‌کند و امید و زکاوت‌اش را هم‌چون اربابان و نجیب‌ها ایجاد نمی‌کند. از دید نیچه، همه‌ی اندیشه‌ها و نفرت‌ورزی‌های برده در ابداع مفهوم «شر» به اوج خودش می‌رسد و انسان نجیب را «شر» می‌نامد.

نیچه اساسن مخالف نفرت‌ورزی و طرد و طفره‌رفتن از واقعیت‌های زمان اکنون است و نقدی که به اخلاق بردگان دارد نیز بر همین اساس است. امید بردگان به وعده‌ای است که در جهان پس از مرگ متحقق می‌شود. بردگان هیچ شناختی از خویشتن و اکنون ندارند.

نیچه از آن رو اخلاق بردگان را خوار می‌شمارد که این اخلاق، زندگی را بی‌ارزش می‌سازد. چراکه خشم و خصومت موجب می‌شود ما به خودمان و اکنون توجه نکنیم، کم‌تر خلاق باشیم، اعتماد به نفس کم‌تری داشته باشیم و برانگیختگی کم‌تری داشته باشیم. اخلاق بردگان موجب می‌شود که انسان‌ها خودشان را به‌بود ندهند.

همین‌که نیچه خودش را هم‌تراز اربابان نمی‌داند نشان‌دهنده‌ی این است که به هیچ نظام اخلاقی‌ای وابسته نیست. و همین‌که می‌گوید بردگان خشم‌گین و خصومت‌ورز زرنگ‌تر و باهوش‌تر از اربابان و نجیب‌ها هستند، نشان می‌دهد که نیچه انسان ارباب و نجیب را کامل نمی‌داند یا تیزهوشی و زرنگ‌بودن را نشانه‌ی ضعف نمی‌گیرد.

Share/Save/Bookmark

http://www.sparknotes.com/philosophy/genealogyofmorals


بخش پیشین
مسیح واعظ اخلاق بردگی

نظرهای خوانندگان

سلام. فايل صوتي اين پست موجود نيست :(

-- فرانك ، Jul 9, 2010

شده اما اربابی مانند برده اندشیده و بردهای چون ارباب .

-- احمد ، Jul 11, 2010

فایل صوتی رو لصفا قرار بدید

-- بدون نام ، Jul 15, 2010

بلبلی بود که در قفس به دنیا آمده و صاحبی داشت دلسوز و مهربان که آب و دانه و قفسی از طلا برایش تدارک دیده بود پس از چندی بنا بر قضا و قدر! او را به شخص دیگری میفروشد، از قضا ! صاحب دوم, آدم شلخته و بی حس و ذوق و حالی بود، دیگر از آب و دانه منظم، نظافت و از قفس طلا خبری نبود. روزگارش به سختی میگذشت و دنیایش تیره و تار بود. در حیات خانه، باغی بود که پرندگان مهاجر، مهمان درختان آن بودند، یکی از این پرندگان میهمان باغ، پرستویی بود که از روی قضا یا که از روی هم نوع دوستی، چند روزی شاهد غم و سوز و گداز پرنده داخل قفس بود. پر زد و آمد کنار قفس و پرسید: دردت را میدانم ای عزیز در بند، ولی دوست دارم که دردت را از زبان خودت هم بشنوم، چراکه درد دل کردن خود نیمی از سنگینی غم و غصه را کم میکند. پرنده محبوس در قفس گفت: عزیز دست به دلم نگذار که درد بسیار است. امروز مرا نبین که این چنین در خواری و ذلت در کنج این قفس کثیف و کهنه هستم، من روزگار بسیارخوش و خرمی داشتم، صاحب قبلی من مردی صاحب ذوق بود، اساسا او قدر من و پرندگان را میدانست، او قفسی از طلا برایم ساخته بود تا در ان بیاسایم، آب و دانه ام به راه، هم چیز خوب و خوش بود که نمیدانم چه شد که صاحبم با من چنین کرد، گویا هم او و هم من به نفرین و یا حسادت و خشم دیگری سوختیم، او مرا به این مردک بی هنر و شلخته که اساسا درکی از آواز من ندارد فروخت، و این چنین بود که که تیره روز شدم. پرستو سخت به فکر فرو رفت، غمش دو چندان شد، هم به حال و روز بلبل و هم به این که بلبل چگونه میاندیشید. کمی تامل کرد و خطاب به بلبل گفت : بلبل عزیز، تو و من برای پرواز خلق شده ایم، جای من تو قفس طلا و صاحب خوش ذوق و آب و دانه اش نیست، جای من و تو این آسمان آبی نیلگون است. پرهای تو نه برای در قفس ماندن است و آوازت نه برای لذت این و آن، اگر تو آزاد در گلستان باشی آوازت هم نوای نسیم و عطر جان نواز گلهاست. اگر بخواهی من میتوانم در این قفس را برایت باز کنم تا رها شوی، ولی تصمیم و انتخاب با توست. فاصله تو با این آزادی و دنیای که تو به آن تعلق داری فقط به اندازه یک تصمیم است.

-- parsi ، Jul 29, 2010

بسیار زیباه ومقبول

-- حامد یزدان پناه از ولایت غزنی افغانستان ، Nov 5, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)