خانه > گوی سیاست > ایران > «تجربه ثابت کرد، ادغام دین در سیاست درست نبود» | |||
«تجربه ثابت کرد، ادغام دین در سیاست درست نبود»مریم محمدیmmohammadi@radiozamaneh.comساختار حکومت ایران طبق هر تعریفی دینی است. این به آن معناست که روحانیون و دینداران در دستگاه حکومت ایران جایگاه ویژه دارند. همچنین مسالهی استقلال نهاد دین از نهاد حکومت، همچنان که برای سیاسیون یک مفهوم و ارزش بوده است، برای جامعه روحانیت نیز استقلال روحانیت از حکومت، امری بوده که به خصوص علمای شیعه در طی تاریخ، همواره بر آن پافشاری کردهاند. اما در ساختار دینی حکومت ایران این استقلال چه معنا و چه جایگاهی دارد؟ ساختار اجتماعی دستگاه روحانیت چیست؟ و چگونه با حکومت تداخل یا از آن استقلال دارد؟ این سؤالات و پرسشهای مرتبط با آن را با آقای محمد جواد اکبرین، دینپژوه و روزنامهنگار منتقد ساکن بیروت، طرح کردهام.
به عنوان مقدمه، از آقای اکبرین میپرسم که اساسا این استقلال چه مفهوم و یا چه ارزشی دارد؟ این استقلال هم موضوعی هویتی است و هم یک موضوع تاریخی. موضوع هویتی است، به این معنا که اساسا هویت صنفی روحانیت بر این تعریف شده که اولا دین را تبلیغ کند و به مردم آموزش بدهد. دوما در کنار مردم باشد، در مقابل هرچه که غیردینی است. مهمترین مصداق امر غیردینی نیز رفتار ظالمانهی حکومتها با مردم است. بخش تاریخی استقلال روحانیت نیز در این است که در طول هزارهی گذشتهای که اساسا روحانیت معنا پیدا کرده است، همیشه عالمان دین در کنار مردم بودهاند، در مقابل حکومتها. در شرایط فعلی، میزان این استقلال را به لحاظ این که آن هویت را پاسداری کند، چقدر میبینید؟ با توجه به دینی بودن حکومت ایران، این استقلال وجود دارد؟ متاسفانه در شرایط امروز، این موضوع وضعیت اسفباری پیدا کرده است. هم به تاریخ هزارهی گذشتهی روحانیت و هم به هویت روحانیت خدشه وارد شده است. از ابتدای شکلگیری جمهوری اسلامی، این بحث مطرح شد که حوزه باید پشتیبان نظام باشد، چون نظام، نظام اسلامی است و قصد دارد دین را در عرصهی جامعه پیاده کند. اما رفته رفته این موضوع تبدیل شد به پیوند روحانیت به عنوان یک صنف، با حکومت. پس از درگذشت آیتالله خمینی این شرایط بسیار اسفبارتر شد. چون آیتالله خامنهای از آنجایی که کاریزمای مرحوم آیتالله خمینی را در حوزه و در میان مردم نداشت، تصمیم گرفت در حوزه نفوذ پیدا کند تا از این طریق بتواند وجاهت علمی و سیاسی خود را تقویت کند. نتیجه این شد که حکومت به حوزه و به برخی مراجع جدید، کمک مالی کرد و حوزه وامدار حکومت شد.
منظورتان از حوزه، حوزههای همهی مراجع است؟ صرفنظر از برخی مراجع تقلید مستقل که هرگز این کمکها را نپذیرفتند و به لحاظ اقتصادی، همچنان به همان راه سنتی معروف که گرفتن وجوهات از جامعهی دینی بود، اکتفا کردند، بقیه متاسفانه گرفتار حکومت و وامدار آن شدند. الان حتی شهریهای که طلاب حوزه از برخی مراجع میگیرند، از طریق دولت تامین میشود. بیمهی درمانی، صندوقهای قرضالحسنه، وامهای خرد و کلان و… را حکومت برای طلبهها فراهم کرده و به همین دلیل در شرایطی که حکومت واقعا بر مردم فشار میآورد، حوزه متاسفانه به جای این که در کنار مردم قرار بگیرد، کنار حکومت میایستد. به این ترتیب، طلبهها نیز در موقعیتهای متفاوتی از نظر مالی به سر میبرند و حقوق و مزایای متفاوتی دریافت میکنند؟ خیر، روند دریافت حقوقشان شکل طبیعی خود را دارد؛ یعنی بر اساس سطح تحصیلشان حقوق دریافت میکنند. طلبههای دورهی مقدماتی حقوق مشخصی دارند، طلبههای دورههای بالاتر که در نظام جدید، معادل فوق لیسانس و یا دکترا ارزشگذاری شده است، حقوق بیشتری دریافت میکنند. یعنی حقوق طلبهی مدرسهی روحانیای که برای مدرسهاش از حکومت کمک مالی دریافت میکند، با طلبهی مرجعی که به قول شما، مستقل از حکومت، امور مالی خود را اداره میکند، تفاوتی ندارد؟ بله، همینطور است. این ساختار را مرکز مدیریت حوزهی علمیهی قم تعریف میکند. مراجعی که به طلبهها کمک میکنند و حقوق آنها را پرداخت میکنند، با قانونی که مرکز مدیریت حوزه پیشنهاد میکند، هماهنگ هستند. به این ترتیب، گذشته از مراجع و علما، در بدنهی روحانیت نمیشود صحبت از تفاوتها یا امتیازات اقتصادی و طبقاتی کرد؟ این تفاوت طبقاتی به وجود میآید، اما نه از طریق دریافت حقوق. چون دریافت حقوق نظام خاص خود را دارد و با مرکز مدیریت حوزهی علمیهی قم هماهنگ است. اختلاف طبقاتی در شرایطی به وجود میآید که بخشی از طلبهها وارد عرصهی قدرت میشوند و امکان بهرهبرداری از عرصهی قدرت را پیدا میکنند. به این شکل که وارد نهادهای حکومتی میشوند؛ برخی امام جمعه میشوند، برخی قاضی، برخی دیگر به وارد مؤسسات دولتی میشوند. یعنی رسما کارمند دولت میشوند و حقوقی علاوه بر حقوق روحانی بودنشان دریافت میکنند. وضعیت مالی این دسته به سرعت متفاوت میشود. ما در حوزه عملا طبقهای داریم که وضع مالی بسیار خوبی دارد، چون در دولت شاغل است و طلبههایی نیز هستند که فقط درس میخوانند، کارهای تحصیلی، پژوهشی و تحقیقاتی انجام میدهند و به همان حقوق حوزه اکتفا میکنند. برای وارد شدن یک روحانی به دولت، باید پذیرفته شود یا صرفا با میل خود، میتواند در دولت شاغل شود؟ به هر طلبهای اجازهی ورود به عرصهی حکومت داده نمیشود. طلبهها باید کاملا با ارکان حاکمیت موافق باشند تا بتوانند جایی برای خودشان باز کنند و وضع زندگیشان را بهتر کنند. طلبههای منتقد و روحانیون مستقل به سختی میتوانند وارد عرصهی حکومت بشوند و به محض این که اثری از انتقاد از دولت در آنها دیده شود، رابطهشان را با حکومت قطع میکنند و حتی در مواردی به حوزه نیز فشار میآورند که حوزه نیز حقوق آنها را قطع کند. آقای اکبرین شاید قبول داشته باشید که در شرایط فعلی، در جامعهی روحانیت شرایط ویژهای حاکم است. یعنی در سطح بالا، در سطح علمای دینی نیز اختلاف نظرهای آشکار وجود دارد. از یک سو آیتالله صانعی و آیتالله منتظری را داریم و در سوی دیگر مثلا آیتالله جنتی و یزدی قرار گرفتهاند. منشاء این اختلافات در شرایط فعلی چیست؟ آیا صرفا سیاسی یا صرفا دینی است؟ ابتدا نکتهای را در سؤال شما تصحیح کنم و آن این که اختلاف سطوح بالای حوزه، در سطح مراجعی مانند آیتالله منتظری و آیتالله صانعی، قابل مقایسه با نظرات آقای یزدی و آقای جنتی نیست. آقای جنتی و آقای یزدی، اساسا مرجع تقلید نیستند. روحانیونی هستند که به لحاظ علمی و سیاسی جایگاه ویژهای دارند. اگر قرار است اختلافی را مطرح و مقایسهای بکنیم، باید در میان آیتالله منتظری و آیتالله صانعی در برابر کسانی مانند آیتالله نوری همدانی که همیشه از حکومت دفاع کرده است، آن را تعریف کنیم. اما در خصوص منشاء اختلافات، به نظر من این اختلافات هم منشاء دینی و هم منشاء شخصی و سیاسی دارد. وقتی میبینند هر دو دارد لطمه میخورد و ظلم که در اسلام از مسلمات ممنوعات است، به راحتی انجام میشود، حکومت هم تایید میکند و خود مسبب این ظلمها است و از طرف دیگر حکومت، حکومت روحانیون است و این کارها به نام حوزه و روحانیت تمام میشود، اینجاست که مراجعی که دلشان برای حوزه و دین میسوزد، برآشفته میشوند و با حکومت مخالفت میکنند. این مراجع مخالفت خود را یا با اعتراض مستقیم و صریح، مانند اعتراضات آیتالله منتظری و آیتالله صانعی اعلام میکنند. یا با سکوت خود و عدم همراهی با حکومت. بسیاری از مراجع تقلید، در حال حاضر هیچگونه همکاریای را با حکومت نمیپذیرند. من حتی اخیرا شنیدهام که تلویزیون برای انجام مصاحبهای نزد آیتالله شبیری زنجانی که از مراجع بزرگ قم است، رفته بود. اما ایشان حتی مصاحبهی تلویزیون را نپذیرفته بود. منشاء اختلاف دوم هم که سیاسی هست نیز آنجا است که عملکرد سیاسی دولت را به عنوان یک کارشناس و یک صاحبنظر قبول ندارند. برای دست کم بخشی از جامعهی سکولار و غیردینی ایران، این نگرانی مطرح است که حضور روحانیونی نظیر آیتالله منتظری یا آیتالله صانعی و اقبالی که مردم به سمت آنها دارند، ممکن است موجب سلطهی مجدد جامعهی روحانیت بر جنبش مردم ایران شود و معتقدند که انقلاب بهمن تجربهی خوبی از رهبری روحانیت باقی نگذاشته است. شما به عنوان یک دینشناس، این داوری را چگونه ارزیابی میکنید؟ طبیعی است که من این داوری را درست ندانم؛ نمیدانم چرا دوستان سکولار ما این نکته را فراموش میکنند که بخش وسیعی از جامعهی امروز ایران، هنوز جامعهای دینی است و جامعهی دینی نمیتواند روحانیت و مراجع را به عنوان آموزگار زندگی دینیاش، در کنار خود نبیند. نمیتواند رفتار خود را در مقابل دین تعریف کند یا حتی اگر نگوییم در مقابل، نمیتواند اثری از دین در رفتار خود نبیند.
جامعهی امروز ایران نه فقط به لحاظ عقیدتی، بکله به لحاظ سنتی نیز هنوز جامعهای دینی است و ما نمیتوانیم این توقع را داشته باشیم که این اتفاق نیفتد. این دوستان معتقدند، وقتی ما خواهان جدایی دین از حکومت هستیم، با حمایت از آقای منتظری یا آقای صانعی و دیگران باعث میشویم باز دین در سیاست و لاجرم در حکومت تداخل کند. اینجا اصلا بحث بر سر ادغام نهاد دین با نهاد سیاست نیست. بلکه ما باید جامعهی دینی و روحانیون را به عنوان بخشی از این مردم بپذیریم. بخشی از این مردم دینیاند و مراجع دینی از اقتدار بیشتری در این بخش از جامعه برخوردار هستند. در نتیجه وقتی آنها در کنار مردم قرار میگیرند، جنبش را پررنگتر میکنند، به این جنبش دلگرمی میبخشند و میخواهند با آنها همراهی کنند. این همراهی در پیشرفت جنبش بسیار مغتنم است. بحث ادغام این دو نهاد نیست؛ تجربهی ۳۰ سال گذشته، حتی برای همین مراجعی که الان دارند همکاری میکنند و با جنبش سبز همراهی میکنند، ثابت کرده که ادغام نهاد دین در نهاد سیاست، کار درستی نیست. به مواضع اخیر آیتالله منتظری توجه کنیم، پیداست که ایشان اصلا آن دیدگاههای اولیه را ندارد. جامعهی ایران الان به این بلوغ رسیده است، حتی جامعهی دینی ما به این بلوغ رسیده که این تجربهی تلخ را تکرار نکند. من فکر میکنم به خاطر جامعهی پرشمار دینی، باید همراهی مراجع را مغتنم بدانیم و به آنها نیز حق بدهیم که به عنوان بخشی از جامعه اظهار نظر کنند. نکتهی دیگری نیز اضافه کنم و آن این که یک پارادیم جدیدی در شخصیتهای روحانی وجود دارد، به نام آیتالله سیستانی. شخصیت آیتالله سیستانی و این که او در عراق، بدون کلمهای دخالت در سیاست و با حفظ جدایی دین از سیاست، اقتدار دینیاش را دارد، تجربهی جدیدی است که در سالهای پس از سقوط صدام به وجود آمده است و مردم ایران دارند این تجربه را تماشا میکنند. این معنا دارد. معنای آن این است که جوامع شیعی این پارادیم را پذیرفتهاند. مردم مدل آیتالله سیستانی را میپسندند و میپذیرند. این مدل برایشان معقول است و نمیگذارند آن تجربه دوباره تکرار شود.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
محمد جواد اکبرین:
-- بدون نام ، Nov 27, 2009این مراجع مخالفت خود را یا با اعتراض مستقیم و صریح، مانند اعتراضات آیتالله منتظری و آیتالله صانعی اعلام میکنند. یا با سکوت خود و عدم همراهی با حکومت.
با این نظر که مراجع تقلیدی که سکوت میکنند مخالفت با حکومت است مخالفم!
مثلیست معروف =سکوت علامت رضاست=!
موسی
متشکر از آقای اکبرین به خاطر این مقاله بسیار عالی و روشنگر
-- رضا ، Nov 27, 2009«محمدجواد اکبرین میگوید شخصیت آیتالله سیستانی و این که او در عراق، بدون کلمهای دخالت در سیاست و با حفظ جدایی دین از سیاست، اقتدار دینیاش را دارد، تجربهی جدیدی است. » این تجربه اصلا هم جدید نیست بخاطر اینکه در زمان محمد رضا شاه آیتالله بروجردی نیز به همین گونه رفتار میکرد.
-- کاوه ، Nov 27, 2009