تاریخ انتشار: ۱۸ شهریور ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
نقد فیلم ضد مسیح - بخش دوم و پایانی

طبیعت، کلیسای شیطان است

تارا نیازی

در فیلم وقتی زن بیان می‌کند که از طبیعت وحشت دارد و از آن بیزار است، اذعان می‌کند که «طبیعت، کلیسای شیطان است». و با این سخن بیننده را به امری ریشه‌دار در مسیحیت هدایت می‌کند. مسیحیت دینی مردانه است، جدای از تکیه‌ای که بر وجه زنانه‌ی انسان می‌کند، در تاریخ رسمی مسیحیت کمتر با نام زنان مواجه می‌شویم.

یکی از دلایل کلیسا در طرد زنان در آغاز شکل‌گیری مسیحیت این بود که مسیح در میان حواریون خود زنان را راه نداده است. اما نسبت دادن وجه شیطانی به طبیعت و زنان، ریشه در تاثیرات گنوسیسی بر مسیحیت دارد. در گنوستیسیسم سخن از دو منشاء خیر و شر در میان است. جهان زاده‌ی خدای شر است؛ جهان و طبیعت به شکلی که در مقابل ما قرار دارد صرفاً از طریق خدای شر پدید آمده است.

جهان دو قطبی‌ای که گنوستیسیسم و تأثیراتی متقابل با مانویت تصویر می‌کند، همگی بر این نظام بنا شده است. بسیاری از مسیحیان در سده‌های یکم و دوم تحت تأثیر باور‌های گنوسیسی بودند ولی در قرن چهارم کلیسا اندیشه‌های گنوسیسی را بدعت اعلام کرد و با آنها مخالفت نمود. اما در نهایت بسیاری از باورهای آنان در تمام سده‌های میانه، در مسیحیت جریان پیدا کرد. این کار تا جایی پیش رفت که به باور مسیحیان گنوسی، یهودیت و کتب عهد عتیق به خدای شر نسبت داده شد و مسیح خدای خیر، تنها راهی بود که می‌توانست انسان را نجات دهد.


پوستر فیلم ضد مسیح

در داستان‌ها و روایت‌های گنوستیسی یک برداشت همواره نهفته است: جهان بر اثر گناه پدید آمده است. اگر گناه نبود جهان فعلی نیز نبود و در نتیجه انسان در موقعیت الهی خود باقی مانده بود. در نتیجه با دو گزاره‌ی بنیادی مواجه هستیم؛ یکی اینکه جهان محصول خدای شر است و دیگر اینکه جهان بر اثر گناه انسان پدید آمده است. اما انسان در ذات خود شر نیست، بلکه تضادی است که تا وقتی در این جهان زندگی می‌کند، میان خیر و شر برقرار است.

روایت‌های یونانی و رومی گنوسی این تضاد را این‌گونه تبیین می‌کنند که تیتان‌ها قصد داشتند دیونوسیوس را از بین ببرند، و دیونوسیوس به اشکال مختلف در می آمد و فرار می‌کرد. تا آنجا که به شکل گاو درآمد و توسط تیتان‌ها خورده شد. زئوس ماجرا را ‌فهمید و با آذرخشی تیتان‌ها را به خاکستر بدل کرد. از خاکستر آنها انسان زاییده شد. در نتیجه انسان در درونش دو عنصر خیر و شر را توأمان دارد؛ شری که از تیتان‌ها می‌آید و خیری که در دیونوسیوس ریشه دارد و الهی است.

بر اثر گناه نیز در جهانِ شر گرفتار شده است. وقتی این نگرش‌های گنوسیسی وارد مسیحیت شد، در سده‌های نخست بسیار آن را تحت تاثیر قرار داد. برای رهایی از جهان تنها یک راه وجود دارد، و آن اینکه به خدای خیر ایمان بیاوریم تا او ما را از جهان شر نجات دهد. خدای خیر نیز فرزند خود را به زمین می‌فرستد و یا در روایت‌هایی دیگر، خود به زمین می‌آید و با خون خود، انسان را نجات می‌دهد (در بیان گنوسیسی‌های نخستین آمده که خدا با خون خود انسان را از شیطان خرید).

در درون این روایت عنصر دیگری قرار دارد و آن اینکه ‌باید از جهان، به عنوان عنصر شر، فاصله گرفت. هر آنچه جهانی باشد دارای عنصری از شر است. بنابراین باید از آن فاصله گرفت. شریعت یهود نیز به همین دلیل کنار گذاشته شد. به اعتقاد گنوسیان، شریعت و انجام شعائر مذهبی راه زندگی بدون گناه در این جهان است. اما سخن بر سر گذران زندگی به شیوه‌ای صحیح در جهان نیست، بلکه بحث بر سر نجات است. به عبارتی ‌باید از این جهان نجات یافت و به رستگاری رسید.

به دلیل کناره‌گیری از تمام جهان است که زن و طبیعت هر دو اموری شیطانی محسوب می‌شوند. چرا که دلیل وجود جهان گناه است و دلیل گناه، زن. اگر زن نبود، انسان در باغ عدن بود (جایی‌که در فیلم مرد و زن برای بهبودی و معالجه به آنجا می‌روند) نبود و هیچ‌گاه در جهانِ مطرود فعلی قرار نمی‌گرفت. در نتیجه زن در سراسر سده‌های میانه، با عناوین متفاوت مانند شیطان و جادوگر کشته شد.


زن از خودش، به عنوان یک زن، متنفر و هراسان است

مشکل از جادو و اعمال آن نبود، بلکه سخن در ریشه‌ی شیطانی آنهاست که همواره خللی است برای «نجات» یافتن مومنان مسیحی. اما همین ساز و کار باعث نفرت زنان از خودشان شد که آن نیز به اشکال مختلف نمود پیدا کرد. زنی که با این پیشینه‌ی تاریخی و در چنین فرهنگی رشد کرده است، واضح است که تحت تأثیر این روایت قرار می‌گیرد و از زنانگی خود خشمگین می‌شود. چرا که مسئله بر سر روایت‌هایی که بیان می‌شود نیست، بلکه مسئله این است که شر از زنانگی نشأت می‌گیرد، یا دست کم شر فعلی که انسان به آن گرفتار شده‌، ناشی از زنانگی است.

این باور ساز و کاری را برای گناهکار بودن به دست می‌دهد؛ «من به عنوان یک انسان، بار سنگینی از تنفر از خودم را حمل می‌کنم و سنگین‌تر کردن این بار، تنها با بیشتر گناهکار دانستن خودم ممکن است.» در انتهای فیلم وقتی فلاش‌بک به گذشته زده می‌شود و نشان داده می‏شود که زن فرزندش را در حال بالا رفتن از صندلی و پرتاب شدن دیده و واکنش نشان نداده است، با چنین زنی روبرو هستیم.

بیننده نمی‌داند که آیا زن واقعا آن صحنه را دیده، یا تنها برای بیشتر کردن رنج و بار گناه خود، چنین باوری را در خود پرورانده است. ویلهلم فردریش نیچه می گوید:«در جنگ میان اراده و حافظه، این اراده است که پیروز می‌شود.» و تو گویی اراده‌ی زن، حافظه‌ی او را به جهتِ خود-ویرانگری‌اش برساخته است.

برای چیرگی بر این شر، مرد می‌تواند از جهان، یعنی طبیعت و زن به عنوان دو امر شیطانی، دوری کند، اما زن چه کند؟ تنها راهی که برای زن باقی می‌ماند این است که از زن بودن خود بیزار باشد، و این بیزاری به طور مشخص و نمادین به شکل بیزاری از آلت جنسی نمود پیدا می‌کند.

و این امر معنای سکانسی است که در آن زن آلت جنسی خود را با قیچی می‌برد. او ریشه‌ی همه‌ی از هم‌گسیختگی‌ها و نابساما‌نی‌های خود را زن بودن خود می‌داند. وجه تسمیه‌ی فیلم نیز مؤید همین مطلب است؛ مسیح خدای خیر است و ورای طبیعت و عالم است، زن همسو با طبیعت، با شیطان تماس دارد و در نتیجه «ضد مسیح» است.

زن راهی برای نجات ندارد. زن ‌باید از «خود» عبور کند و زنانگی‌اش را ویران کند تا شاید به آرامش و شاید به نجات دست یابد. این سخن حتی در کارکرد مریم مقدس نیز باز تولید می‌شود. مریم اگرچه مادر است، زنانگیِ‌اش کاملاً نفی شده است. اگر فرزند او محصول آمیزش با یک مرد بود، آنگاه مریم نیز نقشی در آن می‌داشت و این یعنی عیسی مسیح وجهی زنانه می‌داشت. اما مریم به زبان استعاره، کاملاً زن نیست، چرا که زنانگی‌اش که در رابطه‌ی جنسی می‌توانست بروز کند، به کنار نهاده شده است.


(Eden) کلبه عدن

در فصل پایانی فیلم زن برای اینکه همسرش فرار نکند، پای او را سوراخ می‌کند و به آن وزنه می‌بندد. در تابستان گذشته نیز که با پسرش در همان مکان مشغول کار بر روی رساله‌اش بود، چکمه‌های نیک را جابجا به پای او می‌کرد. به حدی که ساق پای او دچار انحراف شده بود. این عمل شاید نشان از ناتوان کردن مردان دارد. پا نمادی است برای حرکت، و از کار انداختن آن، یعنی از پا انداختن مردان به عنوان «موجوداتی الهی».

چرا که تنها بخشی از مرد که برای زن در سراسر فیلم موجب آرامش بود، رابطه‌ی جنسی بود، رابطه‌ی جنسی به عنوان نماد باروری و تکثر. زن در اوج از هم‌گسیختگی روانی با سکس آرام می‌شد. هنگامی که زن در صحنه‌ی پایانی قیچی را در دست می‌گیرد، بیننده گمان می‌کند که قصد دارد آلت جنسی مرد را ببرد، اما با بریدن آلت جنسی خود، کارکرد مرد را برایش باقی می‌گذارد، و در مؤخره‌ی فیلم وقتی که زنانی بسیار با چهره‌های مبهم در جنگل به سوی مرد می‌آیند، گویی جهان به تسخیر آنان در آمده است. جهانی که هر اتفاقی در آن رخ دهد، و هر قدر مردان بکوشند، در نهایت زنانه باقی خواهد ماند. فون تریر «دجال» را به تارکوفسکی تقدیم کرده است، و همین امر نشان می‌دهد که او فیلمی مذهبی و ریشه‌دار ساخته است.

لینک تیزر فیلم بر روی یوتیوب:

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

«برای چیرگی بر این شر، مرد می‌تواند از جهان، یعنی طبیعت و زن به عنوان دو امر شیطانی، دوری کند»:نویسنده هنوز نمیدونه کناره گیری از جهان در فرهنگ مسیحی(و فرهنگ های مشابه آن)به معنی کناره گیری از طبیعت نیست.اصلأ کناره گیری از طبیعت یعنی چه؟یهنی راهبان مسیحی انقدر احمق بودند که فکر می کردند می شود از طبیعت فرار کرد؟به کجا؟لابد به خلاء.اتفاقأ راهبان و ریاضت کشان از شهر به کوه و بیابن می رفتند.یعنی به دل طبیعت.معنای کناره گیری از جهان کناره گیری از وسوسه های زندگی روزمره بود یعنی زن و پول و امثالهم.حالا ما نفهمیدیم تز کناره گیری از طبیعت از کجا آمد؟
خانوم نیازی به درستی به سابقه آزار زنان در فرهنگ مسیحی اشاره کرده اند اما ای کاش ایشان فقط یک مورد از تخریب طبیعت توسط مسیحیان را در دوران ماقبل مدرن و به بهانه کناره گیری از جهان نام می بردند

-- بدون نام ، Sep 9, 2010

دوست عزیز: جمله"طبیعت کلیسای شیطان است" دقیقا عین جمله ای است که در فیلم نقل می شود و ترس زن از طبیعت (به شکل نمادین و به معنای ترس از شیطان و در نهایت ترس از خود بعنوان زن) بوضوح در فیلم نشان داده می شود(فیلم را ببینید)همانطور که در متن می خوانید در باور گنوسی طبیعت و زن از امور شیطانی محسوب می شوند اما نه آنگونه که شما تصور کرده اید به معنای تخریب طبیعت یا اعمالی نظیر این. بلکه درست به همان سیاقی که خود شما فرمودید: دوری از امور دنیوی به مثابه دوری از طبیعت و امور طبیعی.

-- تارا نیازی ، Sep 9, 2010

با تشکر از متن شما، اما به نظر میرسد که با تلاش بسیاری که کرده اید تا فیلم پر پیچ و خم فون تریر را در چارچوب ساده ای که ارائه داده اید بگنجانید متاسفانه بسیاری از جنبه های فیلم را به راحتی حذف کرده اید، که در واقع خشونت زیادی به فیلم است، بگذریم از اینکه این فیلم به هیچوجه آن چیزی هم که ارائه کرده اید، یعنی فیلمی در دفاع از زنان در مقابل وحشت و نفرت کهنه از آنان به عنوان دنباله و نماینده طبیعت، نیست، تا جائی که اگر بر عکس این را گفته بودید، یعنی فیلم را یک تاکید هنری بی پرده در تایید نفرت از زنان و زن آزاری خوانده بودید، اگرچه باز هم چنان تعبیری خشونت به فیلم بود و آن را به شکلی دیگر مثله میکرد، اما لااقل از لحاظ «منطقی» کمی قابل قبول تر مینمود. تا جائی که من میتوانم بگویم، این تعبیری که شما اینجا ارائه داده اید بیشتر بیانگر دیدگاه و خواستهای ذهن خود شماست تا فیلم فون تریر.

-- صادق رحیمی ، Sep 10, 2010

با تشکر از خانم نیازی نکات جالبی از کلیات داستان بیان فرمودند و برای کسی مثل من که فیلم را دیده اما تقریبا چیزی از فیلم نفهمیده بودند خیلی روشنگرانه بوده. اما هنوز خیلی نشانه ها و سمبولهای زیادی هستند در فیلم که ناشناخته باقی ماندند مثل "سه گدا" و میوه های بلوط. پلی که با عبور از آن به باغ عدن رفتند. وزنه ای که به پای مرد بسته میشه و کلاغی که اجازه نمیده مرد پنهان بشه. رویایی که زن در قطار میبینه و در انتهای فیلم همان تصاویر را عینا میبینیم. به علاوه من هنوز متحیرم این فیلم یک فیلم مسیحی بود یا یک فیلم منتقد مسیحیت. از طرفی زن در فیلم به شکل بیمار گونه ای اسیر اعتقادات مسیحی خود است اما مرد نماد خرد و رستن از این اعتقادات است. در طول فیلم به نظر میاید خرد مرد نجات بخش آنها خواهد بود اما در انتهای فیلم باز هم نشانه هایی کاملا مسیحی است که گویی فیلم ساز فیلم کاملا مسیحی برای برکشیدن دوباره چنین اعتقاداتی در عصر مدرن ساخته. خواهش میکنم اگر اطلات تکمیلی در اختیار دارین بیان بفرمایید.

-- آرش ، Sep 10, 2010

من این فیلم عجیب رو پارسال دیدم و زیاد متوجه نشده بودم، ممنون از نقد جالبتون.
پیمان

-- peiman ، Sep 10, 2010

صادق رحیمی عزیز:
"...فیلمی در دفاع از زنان در مقابل وحشت و نفرت کهنه از آنان به عنوان دنباله و نماینده طبیعت، نیست"
در رد موضوع مطرح شده، شما را ارجاع میدهم به این دو نوشته از خود متن:من به عنوان یک انسان(یک زن)، بار سنگینی از تنفر از خودم را حمل می‌کنم و سنگین‌تر کردن این بار، تنها با بیشتر گناهکار دانستن خودم ممکن است... تو گویی اراده‌ی زن، حافظه‌ی او را به جهتِ خود-ویرانگری‌اش برساخته است.... (ناخودآگاه جمعی/تاریخی)
گمان می کنم این دو جمله و مفاهیم دیگر نوشته یک "یک تاکید هنری بی پرده در تایید نفرت از زنان و زن آزاری" است. ممنون از اینکه خواندید و نظر دادید.

-- تارا نیازی ، Sep 10, 2010

آرش عزیز، پرداختن به تمامی ابعاد و مفاهیم موجود در فیلم مجالی بس گسترده تر می طلبد. ممنون از توجه شما.

-- تارا نیازی ، Sep 10, 2010

پیمان عزیز ممنون از اینکه خواندید و نظر دادید.

-- تارا نیازی ، Sep 10, 2010

من فیلم رو ندیدم، ولی تبیین شما بر اساس مبانی گنوستیکی مسیحیت و تناظر های تقابل های دوگانه ی گنوستیکی به خوبی سامان یافته و همجوان هستند. از خواندن متن لذت بردم. امیدوارم به زودی فیلم را ببینم. پیروز باشید.

-- مهدی ، Sep 11, 2010

از اطلاعات تطبیقی ای که ارائه دادید بسیار استفاده کردم و از اینکه نویسنده این مطلب خانم است جدا غافلگیر شدم.گمان نمیکنم خانم های زیادی این فیلم را تا به آخر تمشا کرده باشند. اما پیچیدگی های نمادین و نیز زیبایی شناسانه ی این فیلم آنقدر هست که این توضیحات شما تنها مقدمه ی مناسبی برای ورود به دنیای فیلم می تواند باشد. اگر ویلاگ یا سایتی برای ادامه ی گفنگو راجع به این موضوع داشته باشید خوشحال میشوم به آن بپیوندم. خسته نباشید.

-- داریوش ، Sep 13, 2010

داریوش عزیز! ممنون از اینکه خوندید و نظر دادید. نمی دونم کجای این موضوع که نویسنده مطلب زن بوده، غافلگیر کننده است؟ من وبلاگ دارم اما فرصت اینکه اونجا هم بنویسم ندارم، بنابراین خیلی کم آپ میشه. من با شما کاملا موافقم که این تنها یک مقدمه است، اما مجال بیش از این نبود. به هر حال باز هم ممنون از توجه شما.

-- تارا نیازی ، Sep 17, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)