خانه > رادیو سیتی > هفت هنر > سلطان گوشت شیکاگو | |||
سلطان گوشت شیکاگواکبر فلاحزادهبحران اقتصاد جهانی نظرها را از یک سو به آثار تئوریک تحلیل سرمایه، و از سوی دیگر به آثار برتولت برشت جلب کرده است. آثار برشت در کشورهای بهاصطلاح جهان سوم بیشتر طرفدار دارد، چون او دلش با مردم محروم بود و در جستوجوی راهی برای نجات آنها بود. آثار او در اروپا بیشتر مورد توجه محافل چپ دانشجویی بود. اما اینک نمایشهایی از او که در زمان رفاه اقتصادی کمتر مورد توجه قرار میگرفت، باز مورد اقبال عام در اروپا قرار گرفته است. «یوحنای مقدس کشتارگاهها» یکی از این نمایشهاست. این نمایش که از جمله تند و تیزترین آثار ضد سرمایهداری برشت است، اخیراً در چند شهر اروپایی اجرا شده و در ماه دسامبر نیز اجراهای دیگری از آن در شهرهای دیگر در برنامهی تماشاخانه ها قرار گرفته است. بحران اقتصادی دیروز و بحران اقتصادی امروز هرچند که بحران امروز دنیای اقتصاد بسیار پیچیدهتر و فراگیرتر از بحران اواخر سال های ۱۹۲۰ است، اما در ماهیت شباهتهایی هم با آن دارد. برشت بهشدت از بحران مالی سال ۱۹۲۹ یکه خورده بود و در پی اسباب و علل بهوجود آمدن بحران اقتصادی شروع کرده بود به خواندن کتاب سرمایه مارکس و پرس و جو و بحث با دوستان صاحبنظرش در مورد ریشههای بحران. یکی از علل بحران اقتصادی در آن زمانه، تولید انبوه محصولات کشاورزی و کالاهای دیگر از سوی آمریکا، آفریقای جنوبی و بعضی از مستعمرات بود تا کمبود تولید در اروپای درگیر در جنگ جهانی اول جبران شود.
بعد از جنگ، اروپا هم تولیدات خود را از سر گرفت و سالهای ۱۹۲۰ پررونق و سالهای طلایی سرمایهداری جهانی نامیده شد. اما رفته رفته عرضه بر تقاضا فزونی گرفت و تعادل بازار بههم خورد. در ماه اکتبر سال ۱۹۲۹ ارزش سهام بهشدت پایین آمد و شمار زیادی از سهامداران ورشکست شدند. بعضی از سرمایهداران از شدت یأس خودکشی کردند اما بعضی دیگر مانند لاشخورانی، سهام به شدت ارزان شدهی آنها را خریدند. نمونه مشخص این رفتار سودجویانه را در همین نمایش برشت مشاهده می کنیم. برشت یک نویسنده و شاعر جستوجوگر بود برشت با دید انسانی خود نه فقط ورشکستگی سرمایهداران، که درهمشکستگی کارگران بیکارشده را نشان میدهد. برشت از بیکاری و گرسنگی کارگران متأثر شده بود، اما بهجای غصه خوردن دنبال راه حل بود. اساساً یکی از چیزهایی که تئاتر او را از دیگران متمایز میکند، همین جستوجوست. فرم و تکنیک او هم در خدمت همین جستوجوست. برشت به جای آنکه تماشاگر را در خلسه فرو ببرد، بیدار و فعال و در عین حال بشاش میکند. چرا که تماشاگر، که خود از قربانیان ستمی است که نمایش آن را بر صحنه میبیند، برای زندگی و مبارزه به روحیه نیاز دارد.
برشت نه فقط با سرمایهداری، که با خرافات هم میجنگد. به اعتقاد او گرسنگی بلایی نیست که نازل میشود، بلکه بلایی است که توسط سودجویان ایجاد میشود. یکی از این سودجویان ماولر، سلطان گوشت شیکاگو در همین نمایش است. برشت نشان میدهد که او چگونه به قیمت بدبخت کردن دیگران خوشبخت میشود: در آستانهی سقوط بازارهای سهام، ماولر از دوستان بورسبازش در نیویورک علامتی دریافت میکند که فوراً سهامش را بفروشد. چون به علت تولید انبوه دام، بازار انباشته و عرضه خیلی بیش از تقاضا شده است. کشتارگاهها یکی یکی ورشکست میشوند و میبندند و پنجاه هزار کارگر فقط در شهر شیکاگو بیکار میشوند. ماولر سرمایهاش را از بازار بیرون میکشد تا رقیبانش کلهپا شوند. کشتارگاههای او ناگهان بسته میشوند و کارگران در سرمای زمستان بیکار میشوند. اینجاست که در اوج ماتم و بدبختی سر و کلهی نیکوکاران کلیسا و در رأسشان یوحنا پیدا میشود تا بین گرسنگان، کلام خدا و سوپ گرم پخش کند. نیکوکاران کلیسا و ارتش نجات این نیکوکاران کلیسا که «ارتش نجات» نام دارند سال ۱۸۶۵ توسط کشیشی بهنام ویلیام بوت که از وضع رقتبار فقرا در بیغولهها متأثر شده بود، در لندن ایجاد شد و بعدها بهعنوان یک کلیسای آزاد با گرایش به پروتستانها در کشورهای دیگر هم به فعالیت پرداخت. ۱،۷میلیون نیکوکار این کلیسا هماکنون در ۱۲۰ کشور به نیکوکاری و فعالیتهای اجتمأعی مشغولاند. یوحنا دارک که یکی از این نیکوکاران است، در واقع همان است که در تاریخ به ژاندارک معروف است، زن قهرمانی که در قرون وسطی در جنگ فرانسویها با انگلیسیها رشادتها کرد و قهرمان مردم بود، و پس از دستگیری واعدام، قدیسه لقب گرفت. داستان زندگی آمیخته به افسانهی او تاکنون دستمایهی بسیاری داستانها، فیلمها و نمایشنامهها قرار گرفته است.
از میان این آثار بهویژه اثر برنارد شاو، نویسنده انگلیسی و بهخصوص کتاب شیللر، شاعر آلمانی بیش از بقیه مورد استفادهی برشت قرار میگیرد. البته یوحنای برشت با قهرمان شیللر فرق دارد. هر چقدر یوحنای شیللر جنگجوست، یوحنای برشت صلحطلب و مخالف خشونت است. از قضا همین صلحطبی است که مورد سوءاستفاده قرار میگیرد و به سرکوب کارگران منجر میشود. رویارویی یوحنای سادهدل نیکوکار با سلطان گوشت برشت در هنگام نوشتن این نمایشنامه تحقیقات زیادی در مورد این «ارتش نجات» که او آنها را به سخره میگرفت و بهخاطر کلاهشان «کلاه سیاهها» میخواند، انجام داد. یوحنا، یکی از زنان نیکوکار «ارتش نجات» به کمک کارگران رنجور و گرسنه میآید. یوحنا زود متوجه میشود که مشکل گرسنگی با سوپ حل نمیشود. او به دنبال علت اخراج کارگران یکراست به سراغ ماولر میرود. برشت آنطور که در یادداشتهایش آورده، با رودررویی این دو، ایدهآلیسم را مقابل کاپیتالیسم قرار میدهد. از یکسو یوحنای سادهدل میکوشد با روشهای اخلاقی بر سلطان گوشت اثر بگذارد و او را به نیکی، نوعدوستی و پیام مسیح اندرز میدهد، از سوی دیگر ماولر ارزشهای مادی را به رخ یوحنا میکشد. ماولر آسمان و ریسمان میبافد و دلیل میآورد که نظام طبقاتی اجتنابناپذیر است و وظیفهی دین هم صرفاً همکاری با نظام و آرام کردن کارگران است. دست آخر، آنطور که برشت نتیجه میگیرد، کلیسا و بازار خواسته یا ناخواسته یار و همدم هم میشوند و به همدیگر کمک میکنند و کارگران قربانی تبانی ایندو میگردند.
یوحنا به یک قدیسه فراز میآید ماولر بعد از ورشکسته کردن دیگران و بیکار کردن عده زیادی از کارگران و استخدام یک سوم آنان با حقوقهای ناچیز، کشتارگاهها ی خود را باز میکند تا به یوحنا ثابت کند که کارگران خودشان مسئول فلاکت خودشاناند. یوحنا میگوید: کارگران «بد» نیستند، آنها فقط فقیراند .کارگران اعتصاب میکنند و میکوشند حق خود را بهزور بگیرند. یوحنا ابتدا با کارگران همدردی میکند، اما از روی سادهدلی، تحت تأثیر اخبار دروغین قرار میگیرد، و از آنجا که مخالف هر گونه خشونت است، با نرساندن پیام کارگران به رهبرشان، به کارگران خیانت می کند. در نتیجه اعتصاب سرکوب میشود و خود یوحنا هم در سرما جان میدهد. او قبلآ به دلیل آنکه با کمک مالی سرمایهداران مخالفت کرده بود از کلیسا اخراج شده بود، اما بعد از مرگش از سوی همان سرمایهداران لقب قدیسه میگیرد. البته یوحنا قبل از مرگ از دیدن بیعدالتیها چشمش به حقیقت باز میشود و در مییابد: «در این نظام آنان که بالایند، فقط برای این در بالا جای دارند، که عدهی دیگری در پایین هستند.» یوحنای مقدس کشتارگاهها و اجراهای تاریخی آن برشت این نمایشنامه را با کمک دو تن از همکارانش درست در جریان بحران اقتصادی آن سالها نوشت و آن را سال ۱۹۳۱ منتشر کرد. یک سال بعد این نمایشنامه به شکل خلاصهشدهای در رادیو اجرا شد و بعد از آن نازیها آن را ممنوع کردند. این نمایش نخستین بار سال ۱۹۵۹، یعنی سه سال بعد از مرگ برشت در هامبورگ اجرا شد. دختر برشت در آن زمان نقش یوحنا را بازی کرد. از آن زمان به بعد اجراهای دیگر این اثر همواره محل بحثهای تئوریک راستگرایان و چپگرایان بود که مسئول واقعی فجایع از جمله گرسنگی را باید در کجا جست. در اجرای چند سال پیش به کارگردانی کلاوس پیمان در آلمان این بحث در نقدهای مختلف درگرفت که مسئول گرسنگی نزدیک به یک میلیارد انسان بر روی کره زمین را باید در کمبود غذا دانست یا در دور ریختن محصول گندم اضافی برای حفظ قیمت آن.
این نمایش در چند ماه اخیر چندین بار در آلمان و اتریش اجرا شده. برخلاف اجرای ماه نوامبر میشل تایل مایر در وین که به خاطر درهمریختگی در اجرا با انتقاد منتقدان روبرو شده، اجرای ماه اکتبر آن در شهر بن به کارگردانی فرانک هویل با گروه تئاتر آزاد این شهر تحسین همگان را برانگیخته است. به نوشتهی روزنامه «بنر انسایگر» این اجرا کاملاً «برشتی» بوده است. فاصلهگذاری در اجرا و کلام در این اثر برشت که جزو نمایشهای حماسی (اپیک) او محسوب میشود، بهخوبی رعایت شده است. صحنه ساده است و تعداد بازیگران کم. شش بازیگر بار نمایش را بهدوش میکشند. در صحنهای که یوحنا میمیرد او را مثل یک تکه گوشت در پلاستیک میپیچند. نمایش این گروه قرار است بهزودی در شهرهای دیگر هم اجرا شود. یکی از اجراهای «یوحنای مقدس کشتارگاهها» |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|