تاریخ انتشار: ۴ بهمن ۱۳۸۸ • چاپ کنید    

ایران و بیداری دوباره مدرنیته

بختیار علی
ترجمه: آزاد بهین

در هیچ کشوری مثل ایران، شاهد برخورد گذشته و آینده با هم نیستیم؛ در هیچ سرزمینی مثل ایران ترادسیون[سنت] دچار بحران نشده است، در هیچ خاکی هم‌چون ایران مدرنیته گریبان‌گیر اختلافات درونی خود نگشته است. ایران کشوری‌ست که ثابت کرد مدرنیته بدون احترام حقیقی به حقوق فردی و شهروندی، بدون احترام گذاشتن به اصول آزادی‌های سیاسی، قادر به زیستن نیست. ایران هم‌چنین ثابت کرد که بازگشت به دین و ترادسیون[سنت] نمی‌تواند آلترناتیو مدرنیته باشد.

حکومت شاهنشاهی سال‌های زیادی ایران را بر سر راه مدرنیته‌ی کاذب آورد؛ مدرنیته در ایران به جای آن‌که فرآیندی درونی باشد، فرآیند تازه کردن ابزارهای اداره و حکم بود. در اوایل سده‌ی بیستم ایدئولوژی تقلیدی غرب، جانشین اندیشه‌ی مدرن می‌شود.

این اشتباه همان اشتباهی است که ترک‌ها هم مرکتب آن شدند: یکسان‌سازی [و] مدرنیزه‌ کردن به تقلید از غرب. این رفتار به جای آن‌که جامعه را به سوی تجدد سوق دهد، به سوی شکل گرفتن نخبه‌هایی هدایت خواهد کرد که تلاش برای رسیدن به ایده‌آل غربی، باعث خواهد شد که از فکرشان فراموش شود که باید درک نمایند «مردم» در چه رؤیایی هستند.

در دوران قاجارها و نیزدر دوران پهلوی، نخبه‌های روشن‌فکر ایرانی، پایگاه توده‌ای بزرگ و حقیقی‌ای را پیدا نکرد که تا پایان پرچم‌دار و دربرگیرنده شعارهای پروژه مدرنیته باشد.

روشنگری به مثابه‌ی زمینه تولد یافتن فردی که بتواند آزادانه بیاندیشید و تصمیم بگیرد؛ یعنی به جای آن‌که فضای اندیشیدن را آزاد کند، آن جوی را فراهم کند که در آن افراد آزادانه گرایش سیاسی خود را انتخاب نمایند، به پروژه‌ای جهت کنترل دولت بدل می‌گردد برای هر نوع ایده و تفکری و این پروژه مدرنیته ایرانی را از رویای آزاد کردن اندیشیدن به پروژه کنترل کردن اندیشیدن تغییر خواهد داد.

یکی از پدیده‌هایی که مدرنیته در مشرق زمین در اوایل از آن رنج می‌برد این است که مدرنیته به خواب دولت و حکمرانان بدل می‌گردد و این زمینه را برای ظهور اپوزیسیونی مرتجع و سنت‌گرا فراهم می‌آورد؛ ایران به کارخانه این تجربه بزرگ نائل می‌گردد.

در هم آمیختن مدرنیته به تقلید غرب و جدا کردن آن از زمینه‌های محلی و اجتماعی خود، این فضا را فراهم می‌کند که بازگشت به تشیع به مثابه منبع هویت ایران الهام‌بخش تمام نیروهای سنتی شود.

پروژه مدرنیته در ایران به دو مانع بزرگ برخورد خواهد کرد؛ یکی نزول در این که از مدرنیزه کردن دولت به مدرنیزه کردن جامعه انتقال دهد؛ دیگری نزول در این که خطی روشن در میان غرب‌زدگی و مدرنیته بکشد.

در هم آمیختن مدرنیته به غرب زدگی کسانی چون «جلال آل‌ احمد» را ناچار کرد که تشیع را جوهر هویت ایرانی بودن قلمداد کنند. انقلاب ایرانی ثابت کرد که نخبه‌های مدرن ایران چقدر ضعیفند و چقد ناتوانند در ساختن نیروهایی که قادر به ایستادن و مقاومت در برابر نیروهای سنتی باشند.

انقلاب ایران در جوهر انقلابی بود بر علیه ستم شاهنشاهی ولی خیلی زود تغییر جهت داد تا انقلابی باشد بر علیه مدرنیته. نخست انقلابی بود در جهت آینده، ولی بزرگترین انقلابی شد در تاریخ که گذشته بر سر آینده آورده باشد.

سوال این است که آیا امروزه مسأله مدرنیته و نیروهای مدرنیته در ایران در کجا هستند؛ آیا بعد از گذشت سی سال بازی هنوز تمام برعکس نشده، یعنی از انقلاب توده‌ای سنت‌گرا به مرحله انقلاب توده‌ای مدرن‌گرا نرسیده‌ایم. اگرچه امروز آغاز تغییر و تحولاتی بزرگ در ایران به چشم می‌خورد ولی دشوار و سخت است سخن از این به میان بیاوریم که ایران تصمیم به رسیدن به مرحله‌ای گرفته که درآن سنت و مدرنیته در جنگی کورکورانه و تاریک و ویران‌گر نباشند.

امروزه ایران به دنبال هویت دیگری است اما ظلمت دوران قدیم و دوران پیشین همیشه به دنبال آن هستند. هیچ کشوری مثل ایران به میدان جنگ گذشته و آینده تبدیل نشده است. به ندرت جنگ در میان دوران چهره‌ای چنین ایدئولوژی [ایدئولوژیک] به خود گرفته است.

جنگ میان سنت و مدرنیته در غرب به عام، درایران به خصوص جنگی ایدئولوژی [ایدئولوژیک] است. برعکس نقاط بسیار دیگر دنیا، به نظر نمی‌آید در ایران ترادسیون و مدرنیته قادر باشند با صلح و آشتی در کنار هم زندگی کنند و دستورات و بازی‌ها را تقسیم نمایند. سرشت جامعه ایرانی چنین است که قادر به تولید کردن هم نخبه سنت‌گرای فعال و هم نخبه روشنگاری فعال است.

این روزها هر روز این جنگ بزرگ و به تعلیق در آمده و دیرینه‌ی میان مدرنیته و سنت درایران نزدیک و نزدیک‌تر خواهد شد. عقلیت بسته نخبه سنت‌گراها هر روزه این اختلافات را به بن بست می‌کشاند، این هم، هم اشتباهی بزرگ و هم اشتباهی غیرمنتظره است.

گذشته قادر نیست تا ابد بر آینده پیروز شود؛ رهبران انقلاب اسلامی در ایران نتوانستند از این فرصت تاریخی کم سابقه استفاده بهینه نمایند تا سنت و مدرنیته، دین و آزادی را با هم سازش دهند. نزول تلاش‌های خاتمی از این‌رو تاریخ ایرانی را به بن‌بستی بزرگ رساند.

با نزول جناح اصلاح‌طلب، جناح آرمان‌گرا درون سنت‌گرایان از میان رفت. سنت‌گرایان ایران دو بار سرشت ایدئولوژی را به جنگ علیه مدرنیته بخشیدند؛ آن وقت که انقلاب ایران را به انقلاب سنتی تغییر دادند، حالا که به هیچ تجدد رادیکالی نظام و جامعه اعتراف نمی کنند.

ولی مشخص است رویای سنت‌گراها برای بیرون کردن ابدی مدرنیته از ایران شکست خورد؛ هم‌چون رویای دولت شاهنشاهی که برای پاک کردن سنت‌گرایان از نیروی سیاسی خود شکست خورد.

ایران برای بازگشتن به شرایط متعادل، به هژمونی رادیکال نیاز دارد، هژمونی که روشنفکران و سیاسی‌ها را به یاد این بیندازد که نه امکان محو سنت‌گرایی روی نقشه عقلیت و دید ایران وجود دارد، نه امکان نگه داشتن مرزهای مدرنیته در جغرافیای مدرنیزه کردن دولت.

جامعه‌های بسیاری موجود است که به خون زیادی نیاز دارند تا حقیقت ساده برایشان آشکار شود. ما در عراق و کردستان نمونه‌های مثال زدنی هستیم به امید اینکه ایرانی‌ها هوشیارتر از ما باشند. اما این سلسله از اعدامهایی که این روزها مردمان اپوزیسیون و «کورد»های کردستان ایران با آن مواجه هستند، نشانه این است که تاریک کردن ایران نمی تواند ادامه یابد.

امروزه در ایران نیرویی بزرگ از خواب بیدار شده است؛ نیرویی که در دوران قبل قادر به یافتن هویت سیاسی خود نگشته، امروزه سرکوب نظام هویتی جدید و یادآوری جدید و رمز جدیدی به آنان خواهد داد.

در هر کجای دنیا اعدام زیاد باشد، انسان بیشتر بیدار می‌شود. امروز درایران چیزی متولد می‌شود که متفاوت است با گذشته؛ نسلی که درگذشته نبوده، نسلی که برای این‌که خود را درک نماید تنها به خود می‌نگرد. مرجع بزرگ هیچ امامی نیست، بلکه تنها خودش است. در هر کشوری که نسلی پدید آید، خودش خواستار دست نشان کردن خویش باشد، خودش خواستار ساختن هویت خویش باشد، روشنگری در آن‌جاست.

درود بر تمام کسانی که تاریخ ویژه خود را می‌نویسند و خودشان این را تعیین می‌کنند که چه هستند و می خواهند چه شوند.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

مطلب جالبی بود اما آنقدر ترجمه افتضاح و بد بود که بعد از خواندن چندین باره ی بعضی جملات باز هم به درستی مفهوم و منظور جمله دستگیرم نشد. البته بعضی جملات را با باز سازی پیش خودم کشف کردم که منظور نویسنده چیست.
لطفا مطالبی را که انتقال می دهید خودتان قبلا مطالعه کرده و تصحیح نمایید. من فقط دو سه نمونه از جملات بیمار و نارسای این نوشته را برای شما در ذیل می نویسم.
1- پاراگراف 13 "برعکس نقاط بسیار دیگر دنیا،" که جمله باید باشد: "برعکس بسیاری از دیگر نقاط دنیا".
2- در پاراگراف 8 ترکیب "نزول در اینکه" هم ناآشناست و هم، کلا جمله را غیر قابل فهم کرده و من خلاصه مطمئن نشدم منظور صحیح نویسنده را دریافت کرده ام یا نه!
راستش اشکال ترجمه زیاد است آنقدر که از ذکر بقیه نمونه ها خودداری می کنم ولی این متن آنقدر ارزشمند هست که ارزشش را دارد بازنویسی شود و برای اینکه تعداد بیشتری بخوانند و از آن استفاده کنند، دوباره در وبسایت شما قرار بگیرد.
من این متن را بازنویسی خواهم کرد و در سایت خودم قرار می دهم، باز ذکر منبع زمانه.
ممنون از مترجم که مشخص است شعورش را داشته که مطلب ارزشمند را تشخیص دهد و مرسی از زمانه برای تمامی مطالب خوبش.

-- شهرزاد ، Jan 24, 2010

متن با رویکرد تحلیلی شروع شد و رفته رفته حالت احساسی گرفت که در جمله پایانی کار به شعار میکشد. در مجموع من فکر میکنم آنچه این نوشتار سعی در بیان آن دارد برای خواننده ایرانی واضح است.

-- سینا ، Jan 24, 2010

من این متن را نخوانده ام. ولی همین کلمه ترادیسیون که مترجم در متن به کار برده و بعد در قلاب نوشته "سنت" واقعا مسخره است. آیا کلمه سنت نارسا بوده؟ یا در فارسی جا نیفتاده که به جای آن ترادیسیون می نویسد. ایشان می توانند در بحث های شفاهی این کلمه را بکار ببرند ولی در یک نوشته کار احمقانه و تا حدی اسنوبیستی ایست.

-- خسرو ، Jan 24, 2010

Sharzad is right, but I wouldn't have used " Eftezah" to describe this piece. I think "messy" and "sloppy" would do the job. A little bit of civility doesn't kill anybody.

-- Mohammad ، Jan 24, 2010

نوشتاریست با کلی گویی های فراوان مارکسیستی و بی اطلاع از پیچ و خم های تاریخی ایران، مدرنیته ایرانی نه با پهلوی ها که با روشنفکران مشروطیت شروع میشود. بنابراین مدرنیته ایرانی نه شاهنشاهی که مدرنیته اندیشمندان ایرانی و از جمله روشنفکران شیعه اسلامی است. جنبش بابیه(+- ٥٠ سال پیش از مشروطیت) بدون تردید بزرگترین جنبش مدرنیته و مذهبی است. سید علی محمد شیرازی/ باب خود روحانی است و نوزده تن اولیه یا روحانی اند ویا برآمده از خانواده روحانی (قرته العین). این جنبش مذهبی-اجتماعی برای اولین بار پس از سده ها گره گاهای اندیشه و عمل اسلامی را به چالش میکشید( برابری زن و مرد، کشف حجاب، اجباری کردن آموزش برای دختران، ممنوع کردن تنبیه بدنی، تک همسری، بازگشت به تقویم ایرانی،ممنوع کردن شغل روحانی بعنوان کار درآمدی و اقتصادی، پایان داستان مهدیگری، مجاز دانستن سود و رباء برای ایجاد سیستم بانکی که بزرگترین دلیل عقب ماندگی اقتصادی و فنی ایران و خاورمیانه است). بنابراین اولین، بزرگترین و پر شورترین جنبش مدرنیته ایرانی اتفاقن از دل سنت و مذهب ظهور میکند و نه از کاخ شاهنشاهی. جالب اینجاست که قهرمان همیشگی جنبش ملی و مترقی ایران «امیر کبیر» وزیر «با درایت»؟! ناصری دست به نابودی این جنبش و قتل عام هواداران این جنبش میزند! تاریخ مان را باید از نو بخوانیم! کاش رادیو زمانه گامی در این جهت بردارد. کمی شهامت میخواهد وبس...

-- homayoun ، Jan 24, 2010

البته در اینکه امکان یک ترجمه خوب برای این متن وجود داشت شکی نیست..اما درکل پیام نویسینده به خوبی منتقل شده است...ااولین نمودهای مدرنیته در ایران به چه زمانی بر میگردد؟ جواب این سوال را نه نویسنده گرامی این متن و نه دوستی که نویسنده را به "کلی گویی" متهم کرده است، به خوبی نداده اند..چون اولا مدرنیته در کلی ترین معنای خود نه در ایران و نه در هیچ یک از کشورهای دیگر خاورمیانه پیاده نشده و اساسا قابل پیاده شدن هم نیست..ممکن است منظور نویسنده گرامی و دوست دیگر مدرنیزاسیون بوده باشد که این نیز پروژه ای است که نه به دوران پهلویت و نه به عصر مشروطیت بر نمی گردد، بلکه اولین جرقه های مدرنیزاسیون در ایران به اوایل سده حاضر و به دروان رضاشاه و تاسیس ارتش و ..بر میگردد...البته این رشته سر درازی دارد...
آقای بختیار علی یا هر غیر ایرانی دیگری الزاما نباید تنها هنگامی اقدام به نوشتن کنند که از کل تاریخ ایران آگاه باشند بعد بیایند و چیزی بنویسند؛ نخیر، همین که یک نویسینده غیر ایرانی در قبال این مردم و این مبارزه احساس وظیفه کرده و یاداشتی نوشته باید کارش را ارج نهاد و دیگران را هم تشویق کرد که نسبت به وضع موجود ایران واکنش نشان دهند...در ضمن بختیار علی از کردهای عراق و مقیم المان و یکی از بزرگترین متفکران کرد و حتی خاورمیانه است، از ایشان ده ها اثر به زبانهای المانی عربی و کوردی و حتی فارسی منتشر شده است...و متن فوق هم تنها یک یاداشت کوتاه است که در یکی از روزنامه های کردی زبان منتشر شده است و خاطر احساس مسولیت نسبت به مردم ما نگاشته شده است...

-- کامران ، Jan 25, 2010

یکی از نویسنده بپرسد آخوندهایی که دکمه شلیک موشک های دوربرد را در دست می فشارند جزو مدرنیته اند یا سنت[ترادیسیون!]
آخوندهایی که به زودی صاحب بمب اتم می شوند چه؟ آنها جزو مدرنیته اند یا سنت؟
امثال آیت الله منتظری که نماز شب می خواند و همه خانواده اش محجبه اند ولی درباره حقوق اقلیت های دینی فتوا می دهد چطور؟اینها جزو کدام دسته اند؟
نویسنده هنوز به کلیشه سنت و مدرنیسم چسبیده [سنت=بد،مدرنیسم=خوب] و متوجه نیست که این نوع مدل سازی با واقعییت های ایران نمی خواند

-- بدون نام ، Jan 25, 2010

کمی یا شاید هم خیلی باعث تعجب است که چرا در چنین متونی (یا ترجمه هایی) به معنای اصلی و بدون تفسیر خود کلمه "مدرن" توجه چندانی نمی شود.


به هر حال، "مدرن" یعنی "امروزی" و هیچ معنای دیگری هم ندارد اما تفسیر و تعبیر و برداشت هایی که از آن می شود (در مقایسه با "مدرنیزاسیون" که آقای کامران اشاره جالبی به آن کرده اند یا "مدرنیته" و "مدرنیزم" و غیره) این است: هر چیزی که "غیر سنتی" باشد »الزاماً« مدرن است، که متاسفانه اگر هم تعریف درستی باشد، تعریف خیلی دقیق و کاملی نیست. علتش هم آن است که آنچه امروز به عنوان غیر سنتی (سنت شکن؟) مطرح می شود، به محض آن که تبدیل به "نُرم" و "عادی" و "روزمره" شد، خود بخود به سنت تبدیل شده و پس از مدتی دیگر "مدرن" نخواهد بود و الی آخر! (لطفاً به گزارش / مقاله دیگری در همین شماره زمانه تحت عنوان "نرمال بودن یا نبودن" نیز توجه فرمایید.)


در اینجا است که کامنت "بدون نام" نیز از نظر من قابل توجه است چرا که به خوبی به نکته خیلی مهمی (از نظر ارزش گزاری) در این زمینه اشاره کرده. من همچنین معتقدم که "این نوع مدل سازی" که از نظر بدون نام "با واقعیت های ایران نمی خواند" حتی با واقعیت های خود جوامع آزاد (که مدرنیته از آنجا می آید) نیز بطور کامل نمی خواند.


متاسفانه یا خوشبختانه، آنچه ما به عنوان "امروزی / مدرن" از جوامع آزاد و پیشرفته (به اصطلاح "غربی") می شناسیم، بیشتر از طریق بعضی از رسانه های گوناگون و رنگارنگ آنها است که در اختیار ما قرار می گیرد. این رسانه ها، در بهترین شکل خود، تنها قادرند تصویری از یک بخش خاص (تقریباً اقلیت، از نظر کمی) از آن جوامع را ارائه دهند، که تصویر خوب و درستی هم هست (دست کم از نظر من) اما تصویری کامل از تمامی آن جوامع نیست و هنوز هم بسیاری از مردمان آن کشورها به نوعی از انواع سنت مذهبی یا ملی یا خرافی و غیره در افکار خود پای بند هستند.


به همین نسبت و با در نظر گرفتن سخنان بالا، موضوع "مدرنیته" نیز به این سادگی ها قابل بررسی نیست چرا که بسیاری از سنت هایی که امروزه به راستی محجور و باستانی به نظر می رسند، در زمان پیدایش خود مدرن بوده اند. اگر جداً قرار باشد برای رها شدن از سنتی بودن، هر روز یک "ترفند" تازه و "مدرن" به کار بندیم، آنهم آگاهانه، با این که امکان پذیر و این روزها به شدت هم متداول است، اما حتماً دچار مشکلاتی نیز خواهیم شد که نمونه بارز آن همین دوران معاصر (از صد و خرده ای سال پیش به این سو) است. در این دوران سیر تحولات و "مدرنیزاسیون" از نظر علمی و تکنولوژیکی و حتی فرهنگی و مذهبی و عقیدتی در بیشتر جوامع آنچنان سریع و "بی بازگشت" بوده که مدتها است بیشتر مردم را حتی در خود جوامع آزاد به نوعی سرخوردگی از آنچه "ماشینیزم" یا "مادی گرایی صرف" نام دارد رسانده است.

باز کردن این موضوع به ژرفی، جای کار زیادی دارد.

با احترام

-- ادیب ، Jan 25, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)