تاریخ انتشار: ۲۷ فروردین ۱۳۸۹ • چاپ کنید    

خوشبخت‌ترین مردمِ جهان

نادر افراسیابی

اشاره: دانیل اورت (Daniel Everett)، زبان‌شناس و مردم‌شناس آمریکایی زندگی شگفت‌انگیزی دارد. او همراه همسرش به قصد تبلیغ مسیحیت به میان قبیله‌ی «پیراها» از قبایل سرخپوستان آمازون رفت. اما تحت تأثیر فرهنگ قبیله‌ی «پیراها» به زودی از مسیحیت دست شست، از همسرش جدا شد و کتابی نوشت با عنوان: «Don't Sleep, There Are Snakes»

یک مبلغ مسیحی در جنگل‌های آمازون

نخستین بار ۳۰ سال پیش دان اورت، زبان‌شناس و مبلغ مذهبی آمریکایی به جنگل‌های آمازون رفت که مذهب مسیحیت را در میان اهالی قبیله‌ی «پیراها» از سرخپوستان آمازون تبلیغ کند. او در سی سال گذشته بیش از شصت بار به آمازون سفر کرده است. اکنون در کتابی سرگرم‌کننده و در همان حال علمی روایت می‌کند که چگونه اهالی قبیله‌ی پیراها زندگی او را دگرگون کردند و باعث شدند که تحت تأثیر فرهنگ پیراها از مسیحیت روی برگرداند و به زبان‌شناسی و مردم‌شناسی روی آورد.

دان اورت همسرش کارین را در هفده‌سالگی شناخت. در آن زمان او به مواد مخدر اعتیاد داشت. کارین باعث شد که اعتیادش را ترک کند و یک مؤمن مسیحی تمام عیار شود. آن‌ها در اواسط سال‌های دهه‌ی هفتاد میلادی به آمازون سفر کردند. یک مؤسسه‌ی زبان‌شناسی و مردم‌شناسی در آمریکا که قصد دارد به تدریج کتاب مقدس را به همه‌ی زبان‌های شناخته‌شده‌ی جهان ترجمه کند، هزینه‌ی سفر و اقامت اورت در آمازون را تأمین کرد. اهالی قبیله‌ی پیراها که بالغ بر چهارصد نفر هستند به دشوارترین زبان جهان صحبت می‌کنند و مردمانی گوشه‌گیر و درونگرا به شمار می‌آیند. کمتر کسی توانسته به میان آن‌ها راه بیابد و زبان‌شان را بیاموزد.

اهالی قبیله‌ی پیراها بعد از دویست سال که از سلطه‌ی پرتغالی‌ها بر آنان می‌گذرد، هنوز از آموختن زبان پرتغالی سربازمی‌زنند. آن‌ها از حداقل سازماندهی اجتماعی و خانوادگی برخوردارند، رهبر سیاسی و نظام سیاسی ندارند و حتی خویشاوندان درجه‌ی دو را به رسمیت نمی‌شناسند. هیچ‌گونه علاقه‌ای به فن‌آوری و صنعت ندارند. نظام مالی آن‌ها پایاپاست و با این حال ممکن است از سر بی‌حوصلگی و بی‌علاقگی، همین که کارشان تمام شد ابزار کارشان را در جنگل به حال خود رها کنند.

هیچ‌گونه درکی از انباشت ثروت و قدرت ندارند و از تمدن هیچ‌گونه تأثیری نپذیرفته‌اند. کلبه‌هاشان را به همان شکلی می‌سازند که اجدادشان طراحی کرده بودند. در طول تاریخ هیچ‌گونه پیشرفتی نداشته‌اند و از میان مظاهر تمدن فقط به مشروبات الکلی علاقه دارند. دستفروشان دوره‌گرد برزیلی گاهی مشروبات الکلی را به آن‌ها در معاملات پایاپا می‌فروشند. اگر کسی بیمار شود، او را به حال خود رها می‌کنند که یا بمیرد یا زنده بماند. دانیل اورت در کتابش روایت می‌کند که وقتی او و همسر و سه فرزندش به مالاریا مبتلا شدند، آن‌ها را کاملاً به حال خود واگذاشتند.

یک قلاب ماهی‌گیری، چندین قلاب ماهی‌گیری

زبان «پیراها» زبان فوق‌العاده دشواری است که بیش از هر چیز از شیوه‌ی اندیشگی قوم پیراها نشان دارد. در زبان پیراها فقط یازده هجا وجود دارد. در این زبان نه کلمه‌ای برای بیان کردن رنگ‌ها هست و نه عدد وجود دارد. آن‌ها اگر بخواهند برای مثال یک قلاب ماهی‌گیری را بشمرند، می‌گویند یک قلاب. اما اگر بخواهند دو، سه یا صد یا هزار قلاب ماهی‌گیری را بشمرند، می‌گویند چند یا چندین قلاب.

در این زبان افعال ماضی و مستقبل وجود ندارد و در میان زبان‌های شناخته شده در جهان تنها زبانی است که کلمه‌ی ربط ندارد. برای همین با این زبان نمی‌توان پدیده‌ها و موقعیت‌های پیچیده را وصف کرد. این زبان فقط به کار وصف پدیده‌ها و رویدادهایی می‌آید که در زمان حال اتفاق می‌افتد. این زبان در واقع کاملاً معطوف به موقعیت گوینده و شنونده است و در نظر پیراها فقط چیزی که بین گوینده و شنونده وجود دارد و ملموس است، واقعیت دارد.

پیراها نه حافظه‌ی تاریخی دارد و نه به گذشته می‌تواند بیندیشد. به فکر آینده هم نیست و طبعاً با جاه‌طلبی کاملاً بیگانه است و هدف‌های میان‌مدت و درازمدت را نمی‌شناسد. پیراها در لحظه زندگی می‌کنند و تنها چیزی که برای‌شان مهم است همین لحظه‌ای است که دارد اتفاق می‌افتد.

اصلاً مهم نیست که آن‌ها هشت یا ده ماهی صید کنند. مهم این است که به اندازه‌ی کافی ماهی صید کرده باشند. «چون فردا آید فکر فردا کن». آن‌ها البته درکی از گذشته دارند، اما درباره‌ی گذشته صحبت نمی‌کنند. با مفهوم آینده آشنا هستند، ولی با جاه‌طلبی و بلندپروازی به آینده فکر نمی‌کنند. اگر ده ماهی صید کنند، دو ماهی را برای روز مبادا کنار نمی‌گذارند. به نظر آن‌ها «روز مبادا» مطلقاً مفهوم و معنا ندارد؛ رضایت خاطر به جای جاه‌طلبی.


دانیل اورت در میان پیراها

مسیح چه شکلی‌ست؟

پیراها فقط چیزی را که ببینند می‌توانند باور ‌کنند. دانیل اورت در کتابش گزارش می‌دهد که وقتی با این مردم از مسیح سخن گفت، از او پرسیدند: «مسیح چه شکلی‌ست؟» اورت پاسخ داد: «من او را ندیده‌ام. نمی‌دانم.»

پدرت چی؟ پدرت او را دیده؟

نه. هیچ‌کس او را ندیده.

پس چرا اصرار داری که ما به او ایمان بیاوریم؟

دانیل اورت می‌نویسد: آن‌ها به همین سادگی مسیح را رد کردند و من احساس حماقت کردم.

اورت نمی‌تواند برای قوم پیراها ثابت کند که خدای مسیحی وجود دارد. احساس درماندگی می‌کند و پس از مدتی از خدا و از مسیحیت روی‌گردان می‌شود. زندگی‌اش از هم می‌پاشد و از همسرش جدا می‌شود. با این حال، هر چند که او اعتقاد مذهبی‌اش را از دست می‌دهد، اما به زودی به زبان‌شناسی و نشانه‌شناسی روی می‌آورد. او که دکترای زبان‌شناسی دارد، پیرامون رابطه‌ی زبان با فرهنگ تحقیق می‌کند و درباره‌ی این موضوع که زبان با خوشبختی چه رابطه‌ای دارد. او تلاش می‌کند از طریق تحقیق درباره‌ی زبان و ساختارش به شیوه‌ی تفکر مردمی که در یک قلمرو فرهنگی مشخص زندگی می‌کنند و دریافت و درک آن‌ها از خوشبختی پی ببرد.

دانیل اورت به آمازون رفت که زندگی مردم پیراها را تغییر دهد، ولی زندگی خودش تحت تأثیر فرهنگ پیراها دگرگون گشت.

یک رمان حادثه‌ای یا یک کتاب علمی؟

کتاب دانیل اورت در واقع شرح حال او در طی هفت سالی است که به طور ناپیوسته در قبیله‌ی پیراها به سر برد. اورت می‌نویسد: از خودم می‌پرسیدم: این مردم خوشبخت هستند. چرا باید به خداوند و به مسیحیت ایمان بیاورند؟ برای این که زندگی بهتری داشته باشند یا از نظر روحی احساس آرامش کنند؟ زندگی آن‌ها خوب است و از نظر روحی هم کاملاً احساس آرامش می‌کنند. چرا باید آن‌ها را آشفته کنم؟

Don't Sleep, There Are Snakes [نخواب؛ مارها این‌جایند] هم یک کتاب علمی است و هم یک رمان حادثه‌ای. این نخستین بار نیست که یک مبلغ مذهبی یا یک دانشمند اروپایی به میان سرخپوستان آمازون می‌رود.

۸۰سال پیش زبان‌شناس معروف فرانسوی کلود لوئی اشتراوس به مدت یک هفته در نزد یکی از قبایل سرخپوستان آمازون زندگی کرد و تحت‌تأثیر آداب و سنت‌های بدوی آن قبیله از تحقق پیدا کردن آرمان‌شهر روسو سخن گفت. برخلاف کلود لوئی اشتراوس، اورت هفت سال در زندگی روزانه پیراها شرکت داشته، در کنار آن‌ها زندگی کرده و با آداب اجتماعی‌شان کاملاً آشناست. حاصل این آشنایی یک کتاب خواندنی و مهیج است.

پیام این کتاب آشناست: مردمی خوشبخت هستند که در زمان حال زندگی کنند و از حافظه‌ی تاریخی بی‌بهره مانده باشند.

Share/Save/Bookmark

Don't Sleep, There Are Snakes, by Daniel Everett, is published by Pantheon Books

نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

"مردمی خوشبخت هستند که در زمان حال زندگی کنند و از حافظه‌ی تاریخی بی‌بهره مانده باشند."
با این حساب مردم ایران باید خیلی خوشبخت باشند چون مطلقاً حافظه تاریخی ندارند!

-- میم ، Apr 16, 2010

ظاهرا این قوم " عاقل " ترین مردم دنیا هستند

-- رضا ، Apr 16, 2010

احمقانه است
به نظر شما این که همنوع شما مریض بشه و در حال مردن و شما اون رو به حال خودش رها کنید تا بمبره
خوشبختیه؟
دور از تمدن بودن (با اینکه تمدن هم بدی داره هم خوبی)خوشبختیه؟

-- حسن ، Apr 16, 2010

خیلی ممنونم!

-- بدون نام ، Apr 16, 2010

شاید برای این خوشبختن که خدا نخواسته خوشبختشون کنه و اونها هم پیامبری داشته باشند.

-- EHSAN ، Apr 16, 2010

فکر میکنم پیراها با اندیشه خیام زندگی میکنند: از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن فردا که نیامده است فریادمکن بر نامده و گذشته بنیاد مکن حالیا خوش باش و عمر بر باد مکن.
بامید سالی کمرنج

-- نادر ، Apr 17, 2010

شیوه زندگی پیراها جالب به نظر می یاد ولی گویا نویسنده خودش آدم تاثیرپذیریه. اول معتاد بوده بعد تحت تاثیر همسرش ترک می کنه و مسیحی مومن می شه بعد تحت تاثیر پیراها قرار می گیره. باید کتاب رو بخونم اما احساس می کنم شغل مبلغ مذهبی برای نویسنده انتخاب مناسبی نبوده!

-- مریم ، Apr 17, 2010

فکرمیکنم تااین کتاب رانخوانیم نشه اظهارنظرخاصی کرد.امابااین قسمتش که دین مخل ساده زیستی و ساده اندیشی انسانهاست موافقم.

-- بدون نام ، Apr 17, 2010

يه نکته خيلي جالب اين وسط وجود داره که دوستان در کامنت‏هاشون ظاهرا توجه نکردن و اون اينه که اين قوم برخلاف ساير اقوام که صدها سال از ترس خدايان و پيامبران و گاهي با داعيه حمايت از دين اونا، زندگي اين دنياييه خودشون و بقيه رو جهنم و نابود کردن، تنها با پيروي از چند اصل ساده، تو دنيا خوش و سعادتمند زندگي مي کنن.

-- ايران ، Apr 17, 2010

جالب بود همیشه فکر میکردم فقط تو کتاب صدسال تنهائی گابریل گارسیا مارکز همچین زندگی وجود داره.

-- بدون نام ، Apr 17, 2010

مو موگوم آقا اهمدی نجاد و حرزت آقا حصنی عمام جومعه اورمیه رو برفستین سوراغ اینا، اون وخ در ارز یه حفته حمه شون مسلمون میشن!

البته تعدادی (چن تاشو نمدونم ولی یه آلمه) پاصدار و بصیژی و معمور عنتزامی هم به عنوان پشتی بانی باید برفستین تا کار از محکم کاری عیب نکنه واللا!

-- طلبه ، Apr 17, 2010

خوشبختي در جهالت است.

-- zaagato ، Apr 17, 2010

خوب شاید این مردم معنا ی بدوی خوشبخت روسو هستند...

-- بدون نام ، Apr 17, 2010

منطق پیراها درمورد دین واقعاً جالب بود. من تا بحال درباره مقوله مذهب اینطور فکر نکرده بودم. اگرچه همیشه فکر میکردم که اگر خدایی وجود داشته باشد هر که ساده تر باشد به او نزدیک تر است. مثل بچه ها

-- بخت النصر خراسانی ، Apr 18, 2010

ما درباره خوشبختی فکر می کنیم اونا خوشبخت زندگی می کنن بدون اینکه بدونن چی هست اصلا!

-- صامت ، Apr 18, 2010

بسیار اموزنده بود چراکه مردمانی که ما شاید انها را بیتمدن می نامیم بدون هیچ دینی در کمال ارامش زندگی میکنند نه مثل به اصطلاح دینداران و خدا پرستان که به جان هم میافتند و خون هم را به نام دفاع از مسیحیت اسلام یهود یهایی میریزند.!!!

-- رضا ، Apr 18, 2010

از نظر خوشبختی که به همان خوشبختی «نیک» معروف خودمان هستند. با این تفاوت که «نیک» ما شیک و "امروزی" است. آدم شکار میکند و تحویل میدهد و پول میگیرد و با ژست انسان متمدن و حتا متفکر.

-- بدون نام ، Apr 18, 2010

راستش منم خودم که اینو میگم شاملش میشم.
من فکر میکنم ما نفهمیدم و با عینک خودمون میگیم اونا نفهمیدین. ما همش حرف شو میزنیم مثل همین متنها اونها حتی حروف زیادی هم درست نکردن که زد حال بهشون بزنه (یعنی حال رو ازشون بگیره) بلکه مثل بچه آدم اصول رو زندگی میکنن. و ما هی چیزی اختراع میکنیم از خودمون و اسمشو میزاریم تمدن. آخرش با این همه چیزی از خودمون میپرسیم حالا اینهمه جار رو فتح کردی چیز میدونی از خودت راضی هستی؟ جواب خوب خوبمون اگه با خودش صادق باشه ته ته ته دلمون نه هست.
خب پس بازم برو کلاس از جهالت بیای بیرون که نمیایی هیچ جاهل ترم میشی چون راضی نیستی .

-- هیچکس و هر کس ، Apr 19, 2010

خوشبخت و خوشبختی برای چه و برای کی؟ راجع به انسان حرف می زنیم و یا آدمیزاد ؟ اونوقت تعریف ما از این دو چیه؟ اگر خوشبختی اینه که بخوری و خورده نشی و تولید مثل بکنی، خوب اینو که همه جانورها به خوبی انجام میدهند خیلی هاشون خیلی بهتر از خیلی از ماها ! یک چیزی در انسان هست که در آدمیزاد نیست اونو دریابیم. وگزنه تکرار اینکه: بیچاره آدمی که گرفتار عقل شد- خوشبخت آنکه کرّه خر آمد الاغ رفت - که هنر نیست.

-- مهدی ، Apr 21, 2010

سعادت يعني هنر خوب گول خوردن.
جاناتان سويفت

-- بدون نام ، Apr 24, 2010

اگه انسان های خوشبختی هستن خب لازم نیست چیز جدیدی به اسم دین وارد دنیای اونا بشه و دنیاشون رو به هم بریزه.ولی شخصا با این نظریه که فقط به چیز هایی که می بینم ایمان بیارم مخالفم. اونارو نمی دونم ولی ما در دنیای علم و تکنولوژی زندگی می کنیم و همه می دونیم مثلا امواج مختلفی در اطراف ما هست که نمی تونیم ببینیم ولی وجود امواج رو باور داریم چون علمیه. ولی وقتی بحث وجود خدا میشه میگیم خدا رو کی دیده؟ مثل اینکه یه نفر پشت دیوار ایستاده باشه و چون ما اون رو نمی بینیم بگیم کسی پشت دیوار نیست. اگر هم دلیلی برای عدم وجود خدا باشه مطمئنا این دلیل خوبی نیست. چون مثال نقض داره. نمی دونم چرا به ذهن آقای اورت نرسیده. کلا با نظر یکی از دوستان موافقم که گفته ایشون خیلی تاثیرپذیر بودن.

-- نیوشا ، Aug 27, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)