تاریخ انتشار: ۲۶ اسفند ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
کامنت‌های بلند خوانندگان سایت زمانه

«خطاپذیری قرآن؟»: در نقد نظرات عبدالکریم سروش

م. نوری

گاهی از سوی خوانندگان در نقد مطالب منتشر شده در سایت زمانه، متن‌های بلندی نوشته می شود که از ظرفیت «بخش اظهار نظر» بیشتر است و انتشارش در آن حجم و اندازه ممکن نیست؛ ولی آنچه که در متن آمده بیانگر نکات و دیدگاه‌هایی است که نشر آن می‌تواند باعث تامل و تعمق بیشتر و نظرات تازه‌ای در مطلب مورد بحث شود. در این مواقع از نویسنده‌ی مطلب ـ چنانچه آدرس ایمیل و تماسی اعلام کرده باشد ـ می‌خواهیم تا متن بلند نظرات خود را به‌شکل یادداشتی مستقل برای زمانه بفرستد که ضمن نشر آن، همچنین مورد نقد و نظر و آگاهی دیگر خوانندگان و علاقمندان به موضوع قرار گیرد. مطلب زیر نمونه‌ای از این ‌دست نظرات است

***

خیر و نیکویی طرح حرف‌ها و نظریات تازه این است که سبب نشاط و جنب و جوش در اندیشه‌ها شده و ای بسا که در فضای پاسخگویی و ارائه ادله و نفی و اثبات فرضیات، حلقه دیگری از تطور داشته‌ها و پنداشته‌ها متولد شده و پارادیم‌های نوینی را موجد گردد.

صحبت‌های اخیر دکتر سروش نیز اگر چه با ناباوری برخی از خوانندگان و شنوندگان روبرو گردید، اما فضایی نسبتا ً ملتهب و در پی پاسخ در جامعه به‌وجود آورد که مسلما تعامل و تصادم این مباحث می تواند به پختگی و پرورش هر چه بیشتر فرضیه فوق برای هر دو سوی ماجرا اعم از مدعی و مخالف بوجود آورد.

گرچه از دیدگاه شخصی معمولا رویه پاسخگویی را چندان دلچسب و جذاب ارزیابی نمی‌کنم خصوصا زمانی که از چارچوب متعارف مباحثات فربه‌تر می گردد اما تعهد و پیمانی که با خود بر سر دوستی با کتاب خدا داشتم باعث گردید تا دغدغه نوشتن این سطور، از لحظه خواندن مقاله مندرج در روزنامه تا اکنون رهایم ننماید.


گرچه از ابعادی حرف های دکتر سروش خیلی تازه و بدیع نبود و سابقه آن را می توان از همان زمان نزول وحی از سوی معاندین و مجادله‌گرایان با پیامبر نشانه‌گیری نمود ، اما طرح آن از سوی کسی که تا چندی پیش و شاید اکنون عنوان فیلسوف مسلمان را یدک می کشد کمی غریب به نظر می آید.

همان‌گونه که گفته شد طرح نظریه تعامل دیالکتیکی فرهنگ و متن خصوصا با استدلال‌های تقریبا مجاب کننده دکتر حامد ابوزید در کتاب معنای متن سخن تازه ایی در جامعه اندیشه‌ورزان دینی نیست، اما افزودن پیرایه‌های دیگری به آن نظریه از جمله تناقض‌های علم و دین، خطا پذیری قرآن، و صدور مجوز برای به کنار گذاشتن برخی از آیات و یا موضوعات مطروحه در کتاب خدا، آن‌هم با سنگر گرفتن در پشت زره تعریف و تمجید ادیبانه و لفاظانه از نبی اکرم (ص)، می تواند بدعت و تازگی بحث برانگیزی داشته باشد.

مطالعه برخی از پاسخ‌ها در فضای مجازی وب و نیز روزنامه‌ها بیانگر تحریک غیرت متفکرین و اندیشه‌ورزان دینی بوده است و البته پاسخ‌ها به ابعاد مختلف ایرادات و اشکالات فرضیه دکتر سروش اشاره داشتند و اما نکاتی نیز به نظر صاحب این قلم رسید که ذکر آن شاید خالی از فایده نباشد .


1- رایج‌ترین و جهانگیرترین شیوه نوشتار شیوه خطی می‌باشد. سایه این شیوه بر روی تمامی حوزه‌های فکری و علمی و حتی احساسی بشر سنگینی می کند.

در شیوه خطی معمولا حرفی، جریانی، حادثه‌ایی از نقطه‌ایی که معمولا نقطه آغاز است شروع می شود و پس از طی مراحلی که می‌تواند به فراز و فرود تعبیر گردد به سرازیری پایان خود نزدیک می‌گردد.

مراجعه به قرآن مجید و کنکاش در خصوص شیوه نگارش متن مبین بهره‌گیری از روشی بسیار بدیع و خارق‌العاده می باشد که شاید به نحوی می توان از آن به عنوان نظم کهکشانی و یا حلقه های درهم تنیده موضوعات تعبیر نمود. قران حاوی مطالب و موضوعات متنوعی است که گرچه امکان دسته بندی آن تحت چند موضوع اصلی فراهم است اما حضور این موضوعات در متن به هیج وجه قابل پیش بینی خواننده نمی‌باشد.

به‌طور مثال داستان حضرت ابراهیم (ع)که در پیکره متن پراکنده شده است در هر واحد رهنمون شده به بیان بخشی انتخاب شده از داستان پرداخته شود و گزینشی بودن و پراکندگی انتخاب شده داستان خواننده را کاملا به استفاده مفهومی از قالب داستان هدایت می کند.

چنین شیوه‌ایی با منظور داشتن ابعاد دیگری که در پهنه ادبی قرآن رخ می دهد نه تنها همتایی تا آن زمان نداشته، بلکه پس از آن نیز در منطق فکر بشری، شیوه ایی که به راحتی بتوان از آن برای ارائه و مکتوب نمودن اندیشه ها و پنداشته ها استفاده نمود، مسبوق نبوده است.

گرچه دیالکتیک فرهنگ و متن دلایل عقلی متقنی دارد اما حادث بودن شیوه ادبی قرآن و بهره گیری از روشی بدیع و همگام نمودن چند دسته اصلی از موضوعات در بستر متن از آغاز تا پایان، بدیل و نظیری در مظروف زمان و مکان خود نداشته است.

به نظر می آید که اگر قرآن در قالبی که پیامبر اکرم (ص) می‌اندیشید بیان می شد، محتملا ما با کتابی مواجه می شدیم که از تعدادی داستان و واقعه متشکل بوده که همه آن‌ها با تبعیت از یک شیوه مرسوم و متعارف نقطه آغازی داشته و پس از طی مراحلی و داشتن نقاط اوج و فرود خود به داستان دیگری رسیده و همین سیر تا انتها ادامه می‌یافت.

در اینجا نمی خواهم از نظم و سجع و بلاغت و زیبایی کلام به‌کار رفته خصوصا در برخی از سوره های مکی مطلبی به میان آورم چرا که تمسک به آنها در بحث فوق می‌تواند کاربردی دوسویه داشته باشد. به‌عبارتی عوامل فوق به نحوی می تواند دلیلی بر پذیرش پارادایم‌های محیطی تلقی گرددو امکان بهره گیری از سوی هردو طرف مباحثه را داشته باشد.

اما نکات ریزی نیز وجود دارد که نمی توان از طرح آنها برای تقویت بحث چشم‌پوشی نمود. فقط مثال کوچکی را از متن قرآن کریم وام می گیرم و البته کنکاش موشکافانه می‌تواند شواهد بسیاری از این دست را فراهم آورد. کلمه یسئلونک پانزده بار در قرآن ذکر شده است که در تمامی موارد با کلمه قل همراه می باشد. دامنه پراکندگی این کلمه از سوره دوم تا سوره 79 می باشد که شامل سوره های مکی و مدنی است.

اگر بنا باشد مطالبی در طی بیست و سه سال فراهم آید و آنهم در همه مراحل به‌صورت همزمان مکتوب نگردد و این حواس جمع باشد که در همه مواردی که از کلمه یسئلونک استفاده می شود حتما کلمه قل نیز کنارش بیاید که بیانگر مسئولیت پاسخگویی خدا و پیغمبرش در مقابل سوال و پرسش‌های ارائه شده باشد، کمی غریب و دور از سلسله نتایج منطقی عقل به نظر می آید.

البته همانگونه که گفته شد قرآن مجید مملو از این شاهد مثال‌هاست که تنها به یکی از آنها برسبیل دلیل اشاره شد.


2- در قرآن مجید به داستان‌ها و موضوعاتی اشاره شده که پیامبر اکرم (ص) چیزی از آن‌ها نمی دانسته، در صورت پذیرش فرضیه تبعیت متن از قالب و ظرف خود می‌بایست قرآن را مشحون از دانسته ها و داشته های ذهنی پیامبر ارزیابی کنیم و نه مطالبی که پیامبر و سایر ینی که همزمان با پیامبرمی زیستند از آنها اطلاع و آگاهی نداشته باشند.

این موارد هم شامل مواردی از گذشته و هم شامل مواردی از آینده (مندرجات سوره روم) می‌گردد. مطمئنا پذیرش فرضیه همرنگی و تاثر قالب از متن نمی تواند به نیروی پیشگویی درست پیامبر منتهی گردد.


3- در متن گاه به نکاتی اشاره شده که شاید به نحوی بتوان آن‌ها را در سمت و سوی درخواست تغییر رویه‌ها و پنداشته‌های ذهنی پیامبر تعبیر و تفسیر نمود از جمله آیات اول سوره عبس – تذکر در خصوص منافقین و عدم اطمینان به عملکرد ظاهریشان – نچرخاندن زبان هنگام نزول وحی – اهمیت ندادن به اخبار افواهی جهت تصمیم گیری ازدواج با زینب – اهمیت ندادن و دروغ دانستن اخبار افواهی در خصوص عایشه و داستان افک – و شاید بسیاری از مواردی که بافعل نهی به پیامبر اکرم ابلاغ گردیده است از جمله فاعرض - فلا تقعد- ما کان لنبی و.... با فرض فرضیه ترادف ظرف و مظروف و تاثیر متن از قالب متن نمی توان این آِیات را براحتی توجیه و تفسیر نمود.



4- علارغم تفاوت های اساسی که در شیوه ادبی و دسته بندی مطالب و موضوعات مطروحه د ر کتاب‌های آسمانی وجود دارد از جمله اینکه تورات دارای یک روش خطی و ایستگاهی در بیان مطالب و آیات خود می باشد و انجیل دارای یک اسلوب متحد المرکز با محوریت حضرت عیسی (ع) می باشد و نیز تفاوت‌های دیگر در زمینه دسته بندی موضوعات شباهت‌های فراوانی در کتابهای مذکور به چشم می خورد به نحوی که از قرآن مجید به عنوان مصدق کتاب‌های آسمانی دیگر نام برده شده است.

به طور مثال حتی با بهره‌گیری از یک شیوه کمی و ریاضی مقایسه داستان حضرت یوسف در قرآن و در تورات بیانگر یک شباهت نود و پنج درصدی در دو کتاب می باشد و نیز حتی بیان برخی جزییات بسیار تامل برانگیز از جمله ذکر دقیق و مشابه جمعیت شهری که حضرت یونس (ع) رسالت هدایت و نجات آن را بر عهده داشت در هر دو کتاب و موارد بسیار دیگری که لااقل از مقایسه داستانهای مندرج در کتابهای آسمانی قابل برداشت می باشد.

مسلماً این همه شباهت و قرابت آن هم با باور امی بودن پیغمبر و درس نخواندنش همخوانی ندارد. اگر متن از ظرف پیروی می کرد مسلما نباید پیغمبر بازگو کننده مطالبی باشد که در محیط جغرافیایی و زمانی و زبانی دیگری- قرن‌ها پیش از او بر پیغمبران دیگر- فرود آمده باشد.

5- بسیاری از داستان‌ها و مطالب مطروحه در متن قرآن کریم دارای چنان عمق و راز آمیزیی هستند که هنوز توسط بسیاری از اندیشه ورزان دینی در حال راز گشایی و تفسیر و تاویل می باشد و عقل سلیم حکم می کند که مطالب فوق نمی تواند با شراکت و تاثیر از قالب داشته‌ها و پنداشته‌های یک فرد امی در هزاروچهارصد سال پیش فراهم آمده باشد، که از جمله می توان به داستان اصحاب کهف اشاره نمود.

تنها از یک دیدگاه سوره کهف علارغم اینکه چهار داستان و ماجرای منفک از یکدیگر را به زبان تعریف می نشیند اما مبین ارتباط و پیوستگی قابل درکی از مفهوم اراده و مشیت الهی می باشد که البته در طول چهار داستان به نحوی یک مسیر متحول را از دخالت مستقیم و بدون واسطه مشیت الهی (از نواختن سیلی و یا ضربه ایی به گوش‌های اصحاب کهف که منجر به خواب سیصد ساله آنان گردید) تا داستان ذوالقرنین و درخواست وی از مردم جهت مساعدت و نقش آفرینی آنان در تغییر اوضاع (درخواست ذوالقرنین از مردم برای مساعدت به وی جهت ساختن سد و ممانعت از حمله هجوم آورندگان) طی می‌نماید.

درج و منظور داشتن چنین راز آمیزی‌هایی که همواره اقیانوسی عمیق و کهکشانی بی انتها را در مقابل ذهن و اندیشه جستجوگران فراهم می آورد چگونه می‌تواند با فرضیه صورت دادن وحی توسط پیامبر توجیه و تاویل گردد. البته یکی دو مثالی که دکتر سروش در خصوص سایبان‌ها و آب و هوای خنک بهشت و زنان سیاه چشم زده‌اند نمی تواند وزنه قابل تاملی در مقابل چند هزار آیه ایی که همگی از اموری غریب و دیگر و خیلی دور از دنیای تفکرات موجود حکایت دارند وزنه سنگینی جهت اقامه دلیل باشد.

راز آمیزی و استخراج معانی عمیق و عظیم از این کتاب آسمانی عاملی تعیین‌کننده و اساسی بر ظهور و پرورش عارفان و اندیشمندان بزرگی از جمله مولانا که دکتر سروش فراوان از آن جناب تاسی می‌جوید و خیل بسیاری دیگر از این دست بوده است که نمی‌توان این توانایی در رمز آمیزی و محتوا آفرینی و فرهنگ‌سازی را تنها در تعیین‌کننده دانستن قالب وحی در متن نازل شده حسب ادعای دکتر سروش دانست.

خاتمه اینکه مطالب فوق تنها به رد فرضیه شراکت و یا تعیین کننده بودن قالب وحی در متن وحی اختصاص یافته و دیگر نیازی به طرح موضوعات منتجه دیگر از این فرضیه از جمله مباین بودن علم و دین - خطا داشتن برخی آیات و لزوم به کنار نهادن برخی دیگر از آیات، نبود. هرچند هر کدام از این مدعیات می تواند گستره دیگری از بحث را بازگشایی نماید.

Share/Save/Bookmark

مطلب مرتبط:
«کلام محمد» گفتگو با سروش درباره قرآن

نظرهای خوانندگان

درست همین طور است. سوره های قرآن هر یک کیفیتی را در وجود (و نه در فرد انسان) نشانگرند. سوره ی مریم که در آغاز آن زکریا با ندایی خفی فرزندی از خدا می خواهد و در طول آن ماجرای زایش مسیح را دنبال می کند، گویی تا به آخر بیانگر معجزه ی زایش است.
داستان اصحاب کهف تا به آخر بیانگر معمای حکمت فوق بشری خدا (داستان ها بیانگر حیرانی بشر در برابر مشیت خداوندی اند). سوره ی یوسف بیانگر تجلی زیبایی سوره ی الرحمن بیان زوجیت مکنون در پدیده ها سوره توبه بیانگر قهر و جبر خداوندی و بخشش توامان او و ....این وحدت موضوعی سوره های قرآن چنان پنهان است که در آغاز شخص را متوجه خود نمی کند.
همه ی این موضوعات فطری و ازلی و ابدی هستند و هر انسان محققی در روبرو شدن با آن ها ریشه های آن را در درون خود در می یابد. همه به فطرت انسان و ارکان آفرینش اشاره دارد .

-- بدون نام ، Mar 16, 2008

دوست عزیز :
1. با گفتن "عجیب" "عجیب" مشکلی حل نمی شه !
2. شما باید به این "عجیبت" صورتی عینی بدهید و از حالت ذهنی درش بیارید .
2.1 با عینت بخشی به این "عجیبیت" [معیارهای عجیب بودن متن / متون از نگاه شما]، راه برای سایر افراد در مشارکت با شما در بحث ایجاد می شود.
2.2 شما ودیگر افرادی که پس از آن در وادی معیارهای پیش گذاشته شده گام میزنید، به کاری تجربی / میدانی باید دست بزنید و نشان بدهید که سایر متون در سایر سرزمینها [از کشورهای اسکاندیناوی ، شرق دور ، ...] از پس آزمون عجبیت معیار شما بر نمی آیند.
3. عجالتا تا شما و رهروان راه شما این کار را بکنید ، ما علم رو در پیش نظر می آوریم [معیار عینیت] .
3.1 متن مورد نظر [قرآن] در این مورد چندان موفق نشان نمی دهد.[البته اگر نخواهیم چشم بندی های از نوع متن جوابیه دوم سبحانی بکنیم ، که هیچ عقل سلیمی رو راضی نمی کنه!]

-- کیوان ، Mar 16, 2008

این حرفها خوب است و سروش هم منکر آن نشده. موضوع بحث چیز دیگری است.

-- آرش کرامتیان ، Mar 17, 2008

"مطالب فوق نمی تواند با شراکت و تاثیر از قالب داشته‌ها و پنداشته‌های یک فرد امی در هزاروچهارصد سال پیش فراهم آمده باشد،"
"مسلماً این همه شباهت و قرابت آن هم با باور امی بودن پیغمبر و درس نخواندنش همخوانی ندارد."

سوالی که برای اینجانب همیشه مطرح بوده این است که چرا همواره اشاره به درس نخوانده بودن پیغمبر می شود. کسی این احتمال را در نظر نمی گیرد که ممکن است ایشان زمانهایی را که برای مراقبت و تزکیه به غار حرا می رفتند صرف سواد آموزی و مطالعه کرده باشند؟

-- بدون نام ، Mar 17, 2008

ادعای عدم آشنایی پیامبر اسلام با روایات تورات و انجیل نشان از نا آگاهی نسبت به زندگی پیامبر اسلام دارد . محمد پس از ازدواج با خدیجه تا زمانی که ادعای پیامبری کرد (یعنی 15 سال از 25 سالگی تا 40 سالگی) رابطه ای پیوسته با روحانیون یهودی و مسیحی ومانوی داشته است. اصولا در این دوره از زندگی پیامبر اسلام ( که مورخین مسلمان به طرز عجیبی درباره اش سکوت کرده اند) محمد هیچ شغلی نداشته و کاری نمی کرده (به دلیل تمول همسرش) و به غیر از یک ماه غار نشینی باقی سال را کاملا آزاد بوده و در طی این 15 سال چیز های بسیاری آموخته که در کار پیامبری اش به کار برده است .

-- بدون نام ، Mar 17, 2008

من با نظر اين دوستي كه اين مقاله رو نوشتن در هر موردي مخا لفم و به يك نكته كوچك اشاره ميكنم .دوست عزيز اگر معاندان و مجادله‌گرایان محمد در ان دوران سواد و عقل دكتر سروش را به ميزان 5% داشتن الان قران و اسلامي در ميان نبود كه شما با فلسفه نا قصتون براش لباس توري دلفريب ببافي و اون رو شگرف و عجيب به نظر خودتون جلوه بدين.

-- بهراد ، Mar 17, 2008

سخنان آقای سروش چندان تازه هم نیستند. کرِن آرمسترانگ هم در کتابش تاریخ خدا که به نام خداشناسی از ابراهیم تا کنون به فارسی ترجمه شده همین نظر را دارد. یعنی پیامبر را شاعر می داند و قران را متنی می داند که به او الهام شده مثل همه ی متن های شاعرانه ی سراسر تاریخ بشری. یکی از دلایل شعر بودن این کتاب همان که بسیاری در فهم تعبیرهایش درمانده اند همان گونه که در فهم حافظ درمانده اند و درمانده ایم. م. خردیار

-- بدون نام ، Mar 17, 2008

تمام مسائل مطرح شده در قرآن کریم از جمله داستان‌ها و زندگینامه‌های زیبای آن، تنها در دنیای عرب دارای موضوعیت و قابلیت بیان بوده است. شما در قرآن هیچ داستانی درباره‌ی هندوها، زندگی بودا، زندگانی زرتشت، بومیان آفریقایی و امریکایی نمی‌بینید. آنچه ذکر می‌شود، ذکر وقایع پدران اعراب است.
تنها پیامبران مطرح در قرآن کریم، پیامبران ابراهیمی هستند. درباره‌ی ادیان دیگر هرگز بحثی صورت نمی‌گیرد تا داوری‌ای درکار باشد. در قرآن نام هیچ پیامبری که در میان اعراب مشهور نبوده باشد دیده نمی‌شود.
دوم: به عنوان یک مثال دمِ دست، شاهنامه ساخته‌ و پرداخته‌ی یک دانشمندِ تراز اوّل نیست. اما فقط درباره‌ی یک واژه‌ی آن هم‌اینک بحثی گسترده در کار است و تفسیرهای گونا‌گونی از آن صورت می‌گیرد. ویژگی‌های اندیشمندانه و جهان‌نگری شگفتِ غزل‌های حافظ، رباعی‌های خیام و... در میان ادب-اندیشانِ ایرانی همچنان و به گستردگی پهنه‌ی گفت‌وگو و تحقیق است. در آثار حافظ شما می‌توانید تناسب‌های شگفت‌انگیزی را بیابید که در کم‌تر اثری مشاهده می‌شود، در حالی که حافظ دانش‌آموخته‌ی آکادمی نیست. رازگشایی‌های گونه‌گونی از غزل‌های او صورت می‌گیرد. آیا عقل سلیم حکم می‌کند که این موارد نمی‌تواند با شرکت و اثرپذیری از قالب داشته‌ها و پنداشته‌های یک فرد امی در ششصد سال پیش فراهم آمده باشد؟
شما یک مورد در قرآن کریم ذکر کنید که از امری غریب و دور از دنیای اندیشه‌های موجود حکایت داشته باشد. خداوند شرم نمی‌کند مثلی از پشه یا فراتر از آن را برگیرد، اما هیچگاه از کنترل از راه دور یا ابزارهای نقاشی بر دیوارهای دوره‌ی انسان اولیه، سخنی برای اعراب مخاطب حضرت محمد (ص)، وحی و نازل نمی‌کند. وحی به پیامبر، باید در گستره‌ی سخنان محمدی بگنجد.
همانگونه که قرآن کریم فرهنگ‌‌ساز بوده است، بسیاری مکتوبات دیگر، چه آنچه در کتب اسمانی دیگر از طریق وحی و به واسطه‌ی پیامبران بیان گردیده و چه آنچه از غیر وحی بیان گردیده، فرهنگ ساز بوده‌اند. رازآمیزی و استخراج معانی عمیق و عظیم از بسیاری کتب، عاملی تعیین‌کننده و اساسی بر ظهور و پرورش عارفان و اندیشمندان بزرگ دست بوده است. فرهنگ‌سازی گسترده، ویژگی‌ای یگانه برای قرآن کریم نیست که بتوان از راه آن حتا وحی بودن قرآن را نتیجه گرفت. چه رسد که بخواهیم از آن برای اثبات این نکته که وحی چیزی جدای از معجزات دیگر پیامبران و عملی خارج از سلسله اعمال قابل انجام به‌وسیله‌ی آن‌ها بوده است.

-- محسن مومنی ، Mar 17, 2008

سلام بر آقای سروش و دوستداران ایشان . مقاله « فراز و فرود انديشه‌های سروش» به قلم آقای کریم جباری در آدرس زیر قابل تأمل است. صادقانه بگویم من با بخشی از نوشته آقای جباری موافق نیستم.
www.rajanews.com/News/?25631

-- - ، Mar 17, 2008

برای این که درباره ی کتابی اظهار نظر کنید باید دست کم یک بار آن را به دقت خوانده باشید . اما برای این که بهتر قرآن را ببینید بهتر است چهل بار آن را بخوانید . قرآن بسیار فراتر از این ایرادهای کودکانه و خالی از تحقیق شماست .قرآن را بخوانید و بیایید تا صحبت کنیم بی مطالعه و از روی خودنمایی حرف نزنید .با تشکر از نویسنده این مطلب اندیشمندانه . کاش سروش هم به اندازه ی تو سواد داشت و ادعایش به اندازه ی تو کم بود .

-- na_gh_1386 ، Mar 17, 2008

هر چیزی اگر کاملا در کانون توجه واقع شود منحصر به فرد و یگانه است .
اشاره به خاص بودن هر چیزی به عنوان ملاک برتری آن به نظر سفسطه می آید .
منظور آنست که یگانه بودن و منحصر به فرد بودن ویژگی هر وجودی است .
و این ویژگی خود به تنهایی هیچ وجودی را ارزشمند نمی کند

-- کریم-غ ، Mar 17, 2008

دوستان عزیز تمامی بزرگانی که از آنها نام بردید (حافظ فردوسی ....) با توجه به اینکه همه آنها اهل سخن و سخنوری وفصاحت ودارای شعرها و مصالب زیبا و پر از تفاسیر و.... بودند خود در مقابل قرآن کریم ابراز عجز نموده اند

-- محسن-کرج ، Mar 17, 2008

قران از هرلحاظ به علت بی بدیل بودن آن بر سایر کتب رجحان دارد اصولا هیچ کتابی در تاریخ به پای آن نه در لفظ و نه در معنا وجود نداشته حتی بزرگترین ادیبان عرب و عجم در بزرگی و غنای آن تاکنون نتوانسته اند شبهه ای داخل کنند و همه کتبشان را برگرفته از معانی عمیق آن میدانند نمونه اش بسیاری از ادیبان و شاعران پارسی گوی است که اتفاقا یکی از آنها مراد دکنر هم هست حال چگونه کسی که خود در باب شعر شعرا تفسیر خویش را علیل میداند میخواهد برداشت های شخصیش را درست بداند و ثابت کند ؟در حالی که در خود قران بارها تاکید بر این هست که مفاهیم آن را خردمندان و ...در میابند و مسنقیما خداوند تاکید بر نزول از جانب خود مینماید

-- بدون نام ، Mar 17, 2008

بياييد ساده با هم حرف بزنيم. گيرم که خلق را بطريقی فريفتید! ولی بفرماييد با صرف و نحو قتل در قرآن و پرشماری بی همتای آن در ادبيات انسان و خدا چه خواهيد کرد؟ باهزار چهارصد سال قتل و سربريدن و حلقآويز کردن و خفه کردن، با هزار چهار صد سال غير تعامل، با هزار و چهارصد سال تحميل اين دين و اين قرآن به حتا پدران خودتان چه پاسخ داريد؟ بفرماييد آنها که با شمشيرهای برهنه و بر آهيخته و قرآنهای در دست به ايران حمله کردند با پدران و مادران شمای مدافع قرآن چه کردند، با مردم ايران چه کردند که از آن صد در صد غير مسلمان تنها نامی باقی ست، آسياب آنان با خون ايرانی چرا گرديد و گندم آرد کرد؟ از پيکر بيجان زرتشتيان و ميراييان و چگونه باره ساختند؟ و چگونه تخم غم را در اين سرزمين شادی کاشتند؟ چگونه قرآنيان هزار چهارصد سال است که برای ما حلاج سازند و ابن مقفع ساز و سهروردی ساز و آنها هم که ماندند از سر ترس و برای بقای خويش و ايران در مدح خونريزان و اميران مومنين و اميران غضب که گاهی هردو را در يک وجود داشتند به حج رفتند و نماز خواندند و مديحه سرودند. و در اين بيست و نه سال با قرآن در سينه و با مجوز آن چه خونهای پاک را بر زمين پاکتر ايران ريختند. خمينی کبير مجری نقطه به نقطه مو بموی قرآن چگونه جوانان و پيران و دختران اين سرزمين را که عاشق عشق و مهرورز انسان بودند را از دم تيغ قرآن گذراند و وقتی به او خرده گرفتند گفت که امامش علی در يک نيمروز نهصدنفر را از دم شمشير گذراند و خم به ابرو نياورد. و اگر اينهمه همچون افسانه ای می نمود امروز ديگر اظهر من الشمس است که علی آن علی انسانساز يک علی آدمکش بوده از قديم هست تا بی شمار. و قرآن او نيز اينچنين است که قرآن خود گواه خود است. قرآن در واقع دستورالعمل قتل و قصاص است. قرآن حتا از جزييات هم در نمی گذرد از دستور بريدن انگشتان دست دشمن هم در نمیگذرد، از نوع سربريدن دشمن هم امتناع نمیکند، از دستور زجر کش کردن دشمن هم برای زهر چشم گرفتن از بازماندگان طفره نمی رود. در آیاتی که بايد آنها را آيات شکنجه خواند قرآن با صراحت و در آياتی محکم و نه حتا متشابه حکم به شکنجه ی افراد انسانی می کند تا درس عبرتی بشود برای ديگران که می آيند. البته می توان هنرمندی را نيز در قرآن باز شناخت چنانکه در شمشير نيز وقتی ظرافتی موجود است چنين است. ولی وقتی قرآن اعلام می کند و مدعی حکومت است بايد گفت که حکومت قرآن بر امواج خون و خشونت و قتل شکنجه بوده و هست. مگر آنکه آنرا برای تزيين استفاده کنيم. قرآن حتا در اولين سوره اش که با بسم الله الرحمن الرحيم شروع می شود با نژادپرستی کامل عياری پايان می يابد: غير المغضوب عليهم ولاالظالين!! و اما ايرانيان خردمند و آزاديخواه تا آنجا که در توان داشتند سعيشان بر اين بود که از اين دستورالعمل قتل و قتال و جهاد و شهيد و شهادت و اصول و فروع مفری بسازند و با تفاسير خود از قهر و خشونت بیکران اين کتاب بکاهند. کتابی که خود به خودی خود مصدر ديکتاتوری وحشتناک کتابتی انسانسوز است. کتابی که از بدو ورودش به ايران کتابهای ديگر را تاب نياورد و در مصر در اسکندريه نيز چنين بود چنان کتابسوزانی را برای سرافرازی قرآن براه انداختند، چنان کتابشورانی را در ايران و در مصر برای گردنکشی اين کتاب الله بر پا کردند که آبها رنگين شدند و آسمان تيره و تار گشت. سرها بی شمار بريده شدند و زبانهای بی شمار از حلقوم بيرون کشيده شدند بی جرم و بی جنايت! و امروز بعد از آنهمه فجايع که در آن هزار و چهارصد سال ودر اين بيست و نه سال بر مردم صبور ايران رفته و با آنهمه قتل های تک سربری و قتل عامها اينک در حوزه های علميه تهران و قم و مشهد شمشيرها را تيز کرده و خنجرهای را آب داده اند و لای نمد خوابانده اند تا به اين ياغی جديد اين سرکش و اين سروش مدعی که تا ديروز آتش زير ديگ خودشان می کرده بفهمانند که بيخود در پی ريختن بذر شک در جامعه نباشد که به فرمان قرآن به فرمان علی به فرمان پيامبر و به فرمان جانشينان برحقش روحانيت شيعه و امامشان خامنه ای بت شکن سرش را خواهند بريد و خونش را خواهند ريخت. و عجبا که اين بار سينما گر بی مايه ای نيز به جرگه فتواييان پيوسته است.

-- داراب ، Mar 17, 2008

هزاران افسوس كه يك بحث علمي در گردوخاك سياست بازي گم ميشود، بحث سروش ، مطلب بديع و بسيار روشنگرانه اي است، ولي اينبار نيز سياست بازان كم خرد، بجاي انديشه ورزان نقاد و ژرف نگر پا به ميداني نهاده اند كه به هيچ وجه در خور آنان نيست، سياست بازان همان به كه بكار دعواهاي بر سر قدرت بپردازند و دست از سر انديشه و انديشه ورزان بردارند.

-- سهراب ، Mar 18, 2008

اتفاقا عرب فتح ایران را مرهون دلاوریش نبود . مرهون صدها سال ستم و بهره کشی ساسانیان از گرده ی رعیت بود . مرهون ارعاب وحشت انگیزی که حاکم بر جامعه ی ایرانی بود . مرهون این خود محوری شگفت انگیز روح آریایی بود . مرهون فساد سیاسی , بی کفایتی حاکمان ، سوء استفاده موبدان از دین والای زردشت و... من نمی خواهم قوم ایرانی را تخطئه کنم. بالاخره هر قومیتی خلقیات منفی خود را دارد . عرب بدتر است . همین اعراب دختر پیامبرشان را سیلی زدند. توصیه های پیامبر خدارا زیر پا گذاشتند . هنوز پنجاه سال از بعثت پیغمبر شان نگذشته بود که یک یک فرامین الهی زیر پا گذاشته شد. هنوزیک قرن نگذشته بود که وحشت انگیزترین حکومت استبدادی در جامه ی عرب بر پا شد . برادری و برابری که فخر و روح دین اسلام بود به بدترین شکلی مغلوب روح عربیت و مفاخر جاهلی شد . اگر می گوییم علی از دست عرب رنج کشید و در نهج البلاغه می خوانیم که چگونه آرزو می کند خداوند او را از این قوم نجات دهد و قومی بهتر را از یاران او قرار دهد به همین دلایل است . حالا آقای داراب این ادیان نیستند که ستم را ترویج می کنند . ما انسان ها همیشه نتیجه ی اعمال خود را می بینیم . هر چه در جمهوری اسلامی کم و کاستی هست ، از خود بنده و شماست . ما این هستیم . این ماییم . اگر لیبرال هم باشیم همینیم .دموکراسی مان هم به همین شکل در خواهد آمد . اسلاممان همین شد . اگربی خداباشیم باز بدتریم اگر آسمان به زمین بیایدیا از دنیای دیگری قوانین دیگری برایمان بفرستند باز به همین شکل در می آید . ما همین هستیم . این ماییم . برویم خودمان را درست کنیم .

-- na_gh_1386 ، Mar 18, 2008

انچه را دراب نوشته داستان حيرت دروني بسياري ست اما جرات گفتن نداشته اند ولي خوشبختانه ايشان اين مطلب را نوشته اند٠ پدر من سي سال است اينهمه نامردمي داتي قران را در خلوت مي گويد ولي خوشپختانه اينترنت اينك به كمك امده٠

-- بدون نام ، Mar 18, 2008

دوست عزیز na_gh_1386 واقعا که حرف اخر را زدی کاملا با شما موافقم . مشگل اصلی دین نیست بندگانی هستند که به نام دین اهداف مادی را ر دنیا دنبال کرده اند . انقلاب اسلامی خود نمونه آن است ببینید طی کمتر از ۱۰ سال ت اول تمام ارزشها و آرمانهای قشنگ انقلابی به دو رویی و فساد تبدیل شد

-- بهرام آفاق ، Mar 18, 2008

اينهمه تلاش و اینهمه اطاله کلام تنها ناشی از همان چيزيست که خود نويسنده در ابتدا می گويد يعنی تعهد بر سر دوستی با کتاب (به اصطلاح خدا). بدين ترتيب هدف و نتيجه گيری سخن ايشان از پيش مشخص است (می توان گفت تعصب) اين متن بيشتر از آنکه نگاهی منطقی به موضوع داشته باشد نويز سفيد از سوی کسی است که نا اميدانه سعی در حفظ ايمان خود دارد.

-- مجید ، Mar 18, 2008

یک بار بدون پیشداوری قرآن را بخوانید . ذهنیت های منفی و مثبت را از وجود خود بیرون کنید کاری به عملکرد و تفسیر آدم های مختلف از قرآن نداشته باشید . خواهید دید که به این سادگی ها نمی توان قرآن را رها کرد . بنده از ابتدا اعتقاد نداشتم ولی وقتی با قرآن آشنا شدم متوجه شدم قرآن شگفت انگیزترین پدیده ای است که در زندگی با آن مواجه شده ام. یک بار آن را به دقت بخوانید . بدون ترس از این که اعتقاداتان چه سمت و سویی خواهد گرفت .

-- na_gh ، Mar 19, 2008

من انتقادات مطروحه علیه نظریه سروش، به خصوص نظرات آیت الله سبحانی، را اغلب وارد می دانم. ولی این به معنای مردود دانستن اصل پروژه دکتر سروش نیست. چرا که این تنها راه ممکن سکولاریزاسیون در جامعه اسلامی است. با توجه به فقدان آزادی بیان در جوامع اسلامی متفکران مسلمان مدرن و سکولار چاره ای جز بیان رازگونه و گاه متناقض اندیشه های خود ندارند. فراموش نکنیم که بنیانگذاران سکولاریسم غربی مثل کانت، اراسموس، ولتر و.. هیچ وقت به طور صریح اصول اصلی دین را انکار نکردند. دکتر سروش هم به اجبار و تا حدی آگاهانه رازناک و دوپهلو حرف می زند.

-- علی ، Mar 23, 2008

در حاشیه مصاحبه جدید دکتر سروش درباره قرآن و وحی
روشنفکران دینی امروز، روشنفکران سکولار فردا

اگر چه دکتر سروش با تئوری قبض و بسط شریعت و همینطور تئوری بسط تجربه نبوی تا حد زیادی از قرائت سنتی از اسلام فاصله گرفته بود ولی با با مصاحبه اخبر فاصله و مرز وی با اسلام مالوف و سنتی بسیار بیشتر و مشخصتر شد. مهمترین نکته مصاحبه اخیر او دادن صبغه ای تقریبا کاملا بشری به پدیده وحی و نبوت و نتیجتا قرآن است. از لوازم این عقیده، همانطور که دکتر سروش خود بدان تصریح می کند، امکان خطای پیامبر و قرآن است. در این مصاحبه پیامبر در حد یک مصلح اجتماعی وارسته و قرآن به مثابه مانیفست یک مصلح فهمیده می شود. بدین ترتیب دکتر سروش از اسلام سنتی دورتر و به مدرنیستهای سکولار نزدیکتر می شود. در نزد بیشتر متفکران مدرنیست و سکولار نیز پدیده نبوت تفسیرهای مثبتی دارد و پیامبران به مثابه مصلحان جامعه زمان خود مثبت ارزیابی می شوند. وقتی که دین ماهیتا محصول بشر است و این محصول هم مثل سایر محصولات بشری به شدت متاثر از زمان و مکان تولید گشته و با گذشت زمان و تغییر مکان و فربهی معرفتهای دیگر تغییر می کند دیگر دین چیزی بیش از آموزهای حکیمانه پیشینیان نیست. این همان مهمی است که روشنفکری دینی در جهان اسلام به تدریج در پی انجام آن است.
در این بین حمله روشنفکران سکولار به روشنفکری دینی و متناقض و کهنه خواندن آن اصلا قابل فهم نیست. سروش، ملکیان و مجتهاد شبستری برای جهان اسلام حکم کانت، مارتین لوتر، ولتر، اراسموس و ... را دارد. این اندیشمندان غربی اگر چه در زمان خود دیندار و عمدتا به دنبال جمع مدرنیته با دینداری بودند ولی الان به عنوان بنیاندگذاران مدرنیسم و سکولاریسم شناخته می شوند و در منابر دینی روز و شب مورد لعن و نفرین. اگر چه روشنفکران سکولار در جهان اسلام هم به مثابه ادامه تفکر بومی دهریون و یا نمایندگان متفکران سکولار غرب بخشی از پروسه مدرنیزاسیون را درجهان اسلام به عهده دارند ولی این دو مانعه الجمع نیستند. هر دو گروه روشنفکری؛ اعم از دینی و سکولار دغدغه انسان و دین دارند و آنها چه متوسل به تفسیر جدید قرآن شوند و چه در پی غیر عقلی خواندن قرآن در پی تقلیل رنج بشر و ارتقای حیات دنیوی بشر هستند.بنابراین این دو گروه بیش از تخاصم باید راه تعاون در پیش گیرند که هدف کما بیش مشترکی دارند.هدف آنها همانطور که گفته آمد "انسان به ما هم انسان" است اما دینداران کلاسیک اعم از سنتگرایان و بنیادگرایان دغدغه خدا و آخرت دارند و حتی اگر متوسل به محصولات دنیای جدید مثل دموکراسی و تکنولوژی و.. غیره شوند برای رضای خداست و آباد کردن آحرت مخلوقات.
آنچه هم این اواخر از سروش دیده می شود تلاش بیشتر از جانب روشنفکری دینی برای اتقان و تمامیت نظام فکری خود است.

-- علی ، Mar 23, 2008

مطالبی که در تایید سروش به عنوان یک روشنفکر دینی گفته می شود زمین تا آسمان باحقیقت دین فاصله دارد . اگر سروش پیامبر اسلام را در حد یک مصلح بشری با کتابی که خود نوشته است می داند (چگونه می توان قرآن را کتابی دانست که یک بشر مصلح آن را نوشته است و حال آن که در این کتاب مکرر ذکر می شود که قرآن کلام خداست در معنا در شکل در کلیت و در جزییات, آیا یک بشر مصلح در اول اقدام اصلاحی خود می تواند دروغی به این بزرگی بگوید ) باری اگر سروش واقعا به قرآن به مثابه ی کتابی که از سوی خدا نازل نشده است می نگرد ؛ پس قرآن را در حد یک کتاب خوب و مصلحانه مانند سایر کتاب ها می داند کتابی که البته لابد در حد نظریه ی پوپر نیست . معلوم نیست که این آقا چرا به گفته خودش مستغرق و مرید اسلام و پیغمبر و کتابش بوده است . به نظر من سروش هر کتابی را که می خواند مریدش می شود .و اما این ارادت بیشتر از ان که درونی و همراه با شناخت باشد پر از هیاهو و سر و صداست . این آقا نمی تواند یک کتاب را بی سرو صدا بخواند و درباره اش جنجال راه نیاندازد . من شکی ندارم که سروش وقتی قرآن یا هر کتاب دیگری را ورق می زند در فکر فهم ان نیست در فکر است که درباره ی آن چه بنویسد که همه را به حیرت اندازد .

-- na_gh_1387 ، Mar 25, 2008

دو پرسش از این همه دانایی دارم: 1. عبارت های عشق، عشق ورزیدن به همنوع و عشق به طبیعت چه جایگاهی در خود قرآن دارند؟ 2. با تمام این اوصاف که در مورد معجزات قرآن ردیف کردید، فقط یک کشور اسلامی را نام ببرید که از نظر استانداردهای پیشرفت در حد کشورهای متوسط اروپایی باشد!

-- خمید ، Mar 26, 2008

پاسخ پرسش شما این است که مسلمانی سخت است . عشقی که ناگزیرید بار آن را بدوش بکشید و در راهش جانفشانی کنید عظیم و بزرگ است برای همین کمند کسانی که بایستند تا نور قرآن به قلبشان بتابد . سخت است آخر این نور زوایای پر از خودخواهی را بر ملا می کند . بنابراین یک دلیل این که مسلمانان به لحاظ تکنولوژی از کشورهای غربی عقب ترند همین شانه خالی کردن از حقیقت دینشان است . (اگر معتقد باشیم که غرب پیشرفته است و ملاکمان همان چیزهایی باشد که فعلا در غرب هست ) دلیل دیگر حوادث تاریخی است . بنده به شما آقای حمید توصیه می کنم قرآن را بخوانید عشق آن قدر هست که وجود شما را لبریز کند و توصیه ی دیگرم این است که تاریخ منطقه ی خودمان را بخوانید . به ویژ ه حمله های مکرر اقوام مغول را . با تشکر

-- بدون نام ، Mar 27, 2008

بی نام جان! من پیش از آن که تاریخ حمله های مغول را بخوانم تاریخ جنایات و آدم کشی ها و کتاب سوزی های اعراب را خوانده ام که البته به قرآن اعتقاد داشتند و می گفتند کتاب هایی که در ایران هست یا همسنگ قرآن ماست، یا فرومایه تر از آن و با همین استدلال کتابخانه های بسیاری را نابود کردند. بسیاری از اجداد ما از ترس پرداخت جزیه دین اسلام را به زور پذیرفتند!!! شاید این نکته برای شما حالب باشد نه؟ زیرا خود قران گفته بود که در اصل پذیرش دین اجباری نیست، ولی همان یاران پیامبر در ایران برای به کرسی نشاندن دین شان به خشونت و کشتار متوسل شدند. به عنوان مثال به شما توصیه می کنم جنگی را که جلولا نام گرفت، در تاریخ دنبال کنید... فکر می کنم ما در حال حاضر پیش از جانفشانی!!! در راه قرآن که سه دهه است در ایران انقلابی شاهد آن هستیم، نیاز به درستکاری، وظیفه شناسی و انسان دوستی داریم. بهترست این کشته-مرده بازی ها و دلقک بازی های احساساتی و به سر و سینه زدن های دیندارانه و شور حسین بازی ها را کنار بگذاریم و کمی عقلانی به خودمان، وضعیت زندگی مردم مان و جایگاه مان در جهان امروز، و وضع مسلمانان نگاه کنیم. این که گفتید ما به قرآن عمل نمی کنیم حرفی است که قرن هاست به گوش ما خوانده اند. من هم به شما توصیه می کنم مقاله ی عقل قرآنی را روی سایت نیلگون بخوانید. چون از فداکاری های قرآنی و نصیحت ها و ترس آفرینی های دوزخی قران فقط ممکن است زمینه هایی اخلاقی برای زندگی حاصل شود و نه شرایط استاندارد برای زندگی در عصر حاضر...اسطوره های قرآن، امروز به کار فروبسته ی اقتصاد و سیاست در ایران کمکی نمی کنند؛ زیرا برآمدگان همان قرآن در حال اداره ی امور هستند و همه چیز را با نام دین گردن می زنند. کشتارهای زنجیره ای سال دهه ی هفتاد با نام قرآن و توسط دین دار ترین ها صورت گرفت...غرب همیشه با دیدی انتقادی به خودش و معیارهایش و حتا پیشرفتش نگاه می کند و این کاری است که دین دوستان عاشق ایرانی از آن ناتوان اند و حتا سروشی را که چیزی در حد صفر از دین انتقاد کرده است، به باد تکفیر می گیرند. به جای این همه کینه ی جهان سومی به غرب بهتر است وضع خودمان را اصلاح کنیم و نکته های مثبت غرب را فراموش نکنیم؛ به عنوان مثال شما در خانه تان یا خانه همسایه تان نگاه کنید! چند درصد کالاهایی که می بینید، ساخت ایران است؟ اگر یک درصد بگیرید عمق فاجعه را می فهمید و می بینید که ما به جای خواندن قرآن باید کتاب های دیگری را هم بخوانیم که بتوانیم این فاجعه را جبران کنیم..

-- حمید ، Mar 27, 2008

به شما توصیه می شود این فیلم را ببینید!
http://www.liveleak.com/view?i=7d9_1206624103
از زمانه تقاضا می شود این پاسخ و کامنت قبلی من را منتشر کند تا این دوست متوهم کمی با عینیات مواجه شود...

-- حمید ، Mar 27, 2008

فکر می کنم این اقای سروش با افکار قبلی شان یک جهش کوچک به طرف لاییکیسم است البته ایشان از ان افکار روشفکرانه شان که قابل تمجید بود کمی عبور کرده اند(البته مطابق این مصاحبه شان)

-- احمد ، Apr 3, 2008

به نظر مي رسه كه دكتر سروش يه كم تند رفته
البته قران در زمان ما بايد با هرمنوتيك همراه باشه,قران فعلي مربوط به ان زمان اعرابه,ولي اون زمان خدا ميدونسته كه عقل و علم بشر به جايي ميرسد كه ميتواند خودش به كمك همين قران راه ره بيابد
ولي يادمان باشد كه دكتر پدر روشنفكري ديني در ايرانه,اما اين حرفش ...

-- حسين ، Apr 6, 2008

این سایت از همه نظر خوب است ولی نوشته هارا خوب ننوشته اید چون جوری نوشته اید که برای پرینت کردن خیلی سخت است

-- محمد رضا غلامی ، Apr 28, 2008

سلام منمیگم این کتاب که کذب نویسنده اش ثابت شد اگه درو غه پس بیان هدایت شین و دین مبین مسیح رو اختیار کنین

-- مهران ، May 21, 2008

با سلام
منظور ار نزول قران تحصیل سیرت نیکوست و نه ترتیل صورت مکتوب.
اگر قرار باشد بدون فکر وطوطی واری عمل کنیم ، اسم این حرکت خود فریبی است نه ایمان. ایمان به وجود پروردگار شروعی است که بدون کنکاش قران و سیره بزرگان کامل نمیشود. با گفتن اینکه مقدس است و تفکر و خیزش فکر درباره مقدسات قدغن است کمکی به حرکت به سوی خدا نخواهد کرد و بلکه نهایت خیانت به هدف خداوند ار فرستادن رسولان خواهد بود. اگر قادر به تفسیر امروزی نیستیم، اگر علم ما کافی نیست نه بگوییم فکر کردن تعطیل و نه بگوییم قران تاریخ مصرفش گذشته، والبته این وظیفه بیشتر بر عهده کسانی است که مدعی کفالت مسلمانان را دارند. قران اساس و پایه ای دارد که ریشه در نهاد افرینش دارد که ان همیشه قابل لمس و فهم برای هر فکری با هر اندازه پختگی است. و نیز نکات باریکی دارد که بزرگان مدعی وظیفه تفسیرش را داردند و شاید آخرین مطلب قابل بحث احکام باشد که بنظر این حقیر کاملا و صد در صد بستگی به زمان و مکان دارد. در هر حال تعطیل ذهن نه ممکن است و نه مطلوب و منظور نزول قران هم تعطیل کردن اذهان کسانی که فکر میکنندنبوده و نخواهد بود.

صلوات بر محمد و همه فرستاده شدگان پروردگار.

-- رهگذر ، Jul 22, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)