خانه > رضا دانشور > گفتگو > «من کاری را کردم که تواناییاش را داشتم» | |||
«من کاری را کردم که تواناییاش را داشتم»رضا دانشوربخش دوم و پایانی گفتوگوی رضا دانشور با پرویز قلیجخانی، مدیر مسئول مجلۀ آرش و فوتبالیست باسابقه و کاپیتان پیشین تیم ملی فوتبال ایران.
این رادیکالیزمی که میگویید، از یکسو چون هنوز نیروزهای چپ آن را دارند؛ پس رادیکالیزمیست مثبت؛ و از سوی دیگر منفی است، به خاطر اینکه در دوران انقلاب داشتهاند. از این دو وجهی بودن معنای رادیکالیزم منظورتان چیست؟ و اصولا آیندهی جنبش چپ را در آینده چگونه میبینید؟ ـ در مورد رادیکالیزم در واقع افراط و تفریطش مطرح است. ما در گذشته یا سیاه میدیدیم یا سفید. رنگهای مختلف را نمیدیدیم، رنگهای خاکستری، الوان. . .بهرحال امروز همه به این درک رسیدهایم که در واقع رنگهای مختلفی وجود دارد. اما آیا این به این معناست که آن عنصر آگاهی، عنصر آرمان انسانیمان را کنار بگذاریم؟ نه! همان توضیحی که دادم، باید گل و لایش را پاک کرد. اوایل انقلاب آن رادیکالیزم در واقع یکطرفه حرکت میکرد. اینسوی میله را نمیدید. امروز فکر میکنم، وقتی به مسائل ایران توجه میکنیم، میبینیم که این عنصر روشنفکری چپ در ایران، حتا عنصر رادیکالیزماش را در جنبش دانشجویان دارد و حداقل در برخوردهایشان یک مقدار تعقل را میشود دید و یک مقدار نسبت به گذشته بهتر برخورد میکنند. من هم قصدم در واقع این است که ما سیاه ـ سفید میدیدیم، رنگهای دیگر را نمیدیدیم. میتوانید این رنگها را دقیقتر مشخص کنید؟ ـ رنگها؟ مثلا در مورد دموکراسی، در مورد حقوق بشر کمتر به این مسایل توجه داشتیم، و یا به پلورلالیسم و دگراندیشی که میتوانیم باهم داشته باشیم. طبیعیست که امروز به اینها رسیدهایم. شما میتوانید با توجه به این مسایل انسانی که وجود دارد؛ بهعنوان چپ، همان آرمان انسانیات را داشته باشی، رادیکالیزم را داشته باشی. با یکی از دوستان یکبار صحبت میکرد، اشاره کردم و گفتم در مورد حقوق بشر، در مورد دموکراسی اتفاقا عنصرهای مثبت خود جنبش چپ است، ولی ما توجه نداشتیم، برای اینکه آموزش ما در چپ دستدوم بود. به نظر من، ما به اندیشههای دست اول چپ دسترسی نداشتیم، و بهطور واسطه این آموزش را دیده بودیم و این بلایی هم که سرمان آمد، مال همین واسطهبودن این آموزش بوده است. از این زاویه واقعا نظرم روی آن رادیکالیزم بود. در مورد چپ هم باز اشاره کردم: همچنان هر روز در جهت فراگیری بیشتری است و امید این است که روزی به جایی برسد که آن سیستم روشنفکری چپ که در جامعه تفوق دارد؛ بتواند این زائدهها را از خودش دور کرده باشد. فکر میکنید بهعنوان یک پدیدهی واقعی، چه رابطهای میان جامعهی بهخصوص جوان ایران امروز، و چپ ایران وجود دارد؟ در آیندهی نزدیک یا دور ایران، چپ چه نقشی میتواند داشته باشد؟ شما چه چشماندازی را برایش میبینید؟ ـ من بهطور کلی اعتقاد دارم بههیچوجه چپ را از جامعه ایران نمیتوانند حذف بکنند. بازهم اعتقاد دارم این موضوع را حتا رژیم حاکم هم فهمیده است. برای همین بارها درصدد ساختن نوعی چپ در ایران بوده و تلاش کرده است بتواند در واقع چپ دلخواه خودش را سازمان بدهد. ولی واقعیت این است که چپ در عرصهی جهانی پس از شکستی که خورده است، به یک بازنگری عمیق برگشته و مرتب دارد در بحثهای تئوریک درکش را از ساختمان جدید جامعه مطرح میکند. اینکه درعرصهی عمل چگونه پیش برود، به نظر من خیلی مشکل است الان در مورد ش قضاوت کرد. به همین خاطر در جامعهی ایران هم چپ را نمیتوانند حذف بکنند. چون نمیتوانند حذف کنند، ضمن اینکه جامعه، یک جامعهی مذهبیست، و از زاویه مذهب، بسیار قوی است. روی آنهم سالهها کار شده و نیروی چپ هم نیروی بسیار زیادی نیست؛ و در واقع درصد کمی از جامعه است. ولی با همین درصد کم، میبینیم که اندیشههایش بالای تمام اندیشهها در جامعه تفوق دارد. بهقول فوکو، عنصری که در یک عصر مسلط است در جامعه، هنوز روشنفکری چپ در ایران است؛ و برای همین من آیندهی خوبی میبینم. حداقل از زاویهی خودم و با اتفاقاتی که الان در ایران افتاده و نقشی که مذهب طی این سالها بازی کرده و ماهیت خودش را در جامعه نشان داده است. منظورتان از این آینده یک حکومت سوسیالیستی است، یا اینکه آرمانهای انساندوستانهی چپ مورد نظرتان هست؟ ـ در وهلهی اول آرمانهای انساندوستانهی چپ است. چون من خودم اعتقاد به سوسیالیسم دارم و دلم میخواهد یک جامعهی سوسیالیستی باشد. ولی این برای امروز ایران هنوز خیلی دور است. به نظر من برای رسیدن به یک دوران بسیار طولانی که مسئلهی دموکراسی، آزادی و حقوق بشر در جامعه جا بیفتد، نهادهای مدنی و احزاب سیاسی ساخته شود تا چپ هم بتواند در یک نبرد دموکراسی اجتماعی ماهیت واقعی خودش را نشان بدهد و بتواند به خواستهای خودش برسد؛ خیلی راه مانده. یعنی دراین طیف پراکندهی موجود چپ، مهمترین آرمان، دموکراسی است؟ ـ من فکر میکنم دموکراسی، حقوق بشر، مسایل مهمی هستند در جامعهی ما و هنوز در جامعه جانیفتاده است و باید روی آن کار کرد. حتا منی که در واقع خواهان انقلاب سوسیالیستی هستم، حتما در این زمینهها باید اول کار بشود، نهادهای مدنی در جامعه باید جابیفتد. تا نهاد مدنی جا نیفتد، تا احزاب آزاد نباشند، تا سندیکاهای مختلف آزاد نباشند، امکان ندارد که ما به یک انقلاب سوسیالیستی برسیم.
در شرایطی که اینترنت و رسانههای مدرنتر دنیا کمکم دارند کاغذ را کنار میگذارند؛ «آرش» یک مجلهی مکتوب است. دلیل تلاش شما که خیلی هم تلاش سختیست، برای اینکه حتما مکتوب باشد چیست؟ ـ کمی برگردم به عقبتر. پنج ـ شش سال قبل، زمانی که اینترنت خیلی اوج گرفته بود و سایتهای مختلف شروع شده بود. یک موج عظیم از دوستان روشنفکر دنبال این بودند که حتا کتابهای قصهشان را بگذارند روی اینترنت؛ و شروع کردند حتا مکتوباتشان را بهصورت دنبالهدار توی اینترنت منتشرکردن. من همانموقع معتقد بودم، و الان هم اعتقاد دارم که تولید اندیشه کتبی است و امکان ندارد شفاهی باشد. من اینترنت را نوعی کلام افواهی میدانم، کلام شفاهی میدانم. شکلش کتبیست، ولی مضمونا و در واقع شفاهیست. بههمین دلیل میبینیم امکان ندارد اندیشهای تولید بشود. با پیشرفت اینترنت، روز به روز کیفیت کارها پایین آمده است. مرتب آدمها هرشب کار میکنند، دو صفحه میگذارند روی اینترنت. از این زاویه، فردیت دارد در انسان دامن زده میشود. جهان سرمایهداری هم نیاز به عنصرهای اندیویدوآلیسم دارد که تمام مسایل را فردی ببینند، بههمین خاطر زود هم میخواهند دیده بشوند. این زود دیده شدن باعث شده که جهان سرمایه به خواستهی خودش برسد. خواستهی جهان سرمایه همعرضکردن پدیدههاست. امروز دیگر شما نمیبینید که یک قصهنویس بتواند شاخص باشد. سعی کردهاند همهی قصهنویسها را، همهی شاعرها، همهی سیاستمدارها را، همه را همعرض کنند. این آن چیزی است که به نظر من در اینترنت دارد به آن دامن زده میشود و آیندهی زیاد خوبی هم ندارد. ولی علیرغم این، اعتقاد دارم نمیشود جلوی تولید اندیشه را گرفت، و چون تولید اندیشه کتبی است، هستند انسانهایی که امروز هم آرام و ساکت دارند کار خودشان را میکنند و تولید اندیشه میکنند و کتابهای خودشان را درمیآورند. در مورد نشریات مهم اروپایی و آمریکایی هم، اگر شما نگاه کنید، همهشان سایتها و یا در واقع آرشیو خودشان را دارند و همچنان منتشر میشوند و همچنان آبونمانها رو به افزایش است و کم نیست.کتاب هم همینطور. بهرحال الان کتاب و تیراژ داستانهای خوب در اروپا کم نیست؛ یا حتا سرگذشتهایی که نوشته میشود. بهرحال کتابهای مکتوب، هنوز خاصیت خودش را از دست نداده است و من امیدوارم و حتما هم چنین چشماندازی وجود دارد و روز به روزهم دارد بیشتر میشود؛ و ماهیت واقعی اینترنت که همعرضکردن پدیدههاست بیشتر برای مردم دارد روشنتر میشود. مدتهایت که سایت مجلهی آرش برقرار است. آیا ارتباط قابل اهمیت یا ارتباط فعالی با مخاطب داخل ایران هم دارید؟ ـ دراین مدتی که آرشیو «آرش» را روی سایت گذاشتهام، با کلیکی که روی سایت میشود میتوانم متوجه بشوم که از کدام کشورها بیشتر است. دوستی که این سایت را درست کرد و آدم واردی هست، میگوید: من تعجب میکنم که اینقدر کلیک میشود روی «آرش»، آمارش خیلی بالاست و اگر به گوگل هم نگاه کنیم، تقریبا در ردهی بالا قرار گرفته است. این دلیل مراجعهکنندهی زیاد است روی آرشیو. ایران یکی از کشورهاییست که اتفاقا بیش از همه کلیک شده است. یعنی تقریبا ۵۳درصد کلیکمان از ایران است و تماسهایی که با ایمیل میگیرند، خواهان بعضی از مقالات هستند. بعضیها باز میکنند، مشکل است یکجا بخوانند. در واقع نشان میدهد که جای امیدواری است که حداقل از ایران کلیک زیاد میشود. من فکر میکنم ادامهی کتبی «آرش» است که میتواند به این کار کمک بکند. چون خیلی از دوستان الان پیشنهاد میکنند که من اینترنتیاش بکنم، اما من میدانم وقتی «آرش» اینترنتی بشود، دیگر مرده است، تمام شده. به نظر شما چقدر از این کلیکهایی که از طرف ایران میشود، مربوط به «قلیچخانی» کاپیتان سابق تیم ملی ایران و قهرمان فوتبال است؛ و چقدرش مربوط به محتویات «آرش»؟ ـ فکر میکنم یکی از حسنهای کار «آرش» در این است. قهرمان فوتبالبودن سابق من نقشی دارد در این زمینه. متاسفانه بعضی از دوستان شاید به این قضیه توجه نداشتند و همیشه فکر میکردند که «آرش» ممکن است تعطیل بشود. در واقع همیاری مردم، مخاطبین «آرش»، از دو جنبه اهمیت داشته است. مثلا، یادداشتهایی که برای من میآید. مینویسند که چه جوری ما سالها با دورهی فوتبال تو لذت میبردیم و امروز با دسترسی به «آرش» چقدر خوشحالتر میشویم که همچنان در عرصهی دیگری این کار را ادامه دادی. در واقع آن نقش و شناخت قبلی تاثیر میگذرد بر این کلیک امروزی که روی «آرش» میشود و دنبال میکنند. جالب است و باید بگویم، آنچه در ایران بیشتر دنبالش رفتهاند مصاحبههایی بوده که راجع به خانوادهی چپ در آرش بوده. «آرش» یک رسانه است یا یک پلاتفرم چپ ایرانی در تبعید؟ ـ در واقع نشریه و رسانهای است که متعلق به خانوادهی چپ است. اگر نگاه کنیم، میبینیم که تمام تفکرات چپ، از راستترین تا چپترین جناح چپ در آن سخن میگوید و حتا اقشار دیگر، از داریوش همایون گرفته تا آقای آهی مسئول دفتر رضا پهلوی، همه در «آرش» به فراخور موضوع، مطلب نوشتهاند. آرش سعی کرده حداقل در این شانزدهسالی که دارد منتشر میشود، نمایانگر تغییر این خانواده باشد. هرچند که بسیار ضعیف عمل کردند، مسئول این ضعیف عملکردن هم خود من هستم و قطعا این انتقادها. ولی واقعیت این است که پس فکر این بوده، که نمایشی باشد از تغییر این خانواده. از راستترین تا چپترین جناح این خانواده. ظاهرا بودجهی مشخصی ندارید و از جایی کمک نمیگیرید. محموعهی سازماندهی این مجله از نظر مالی، از لحاظ مدیریت چهگونه است؟ ـ راستش این است از اولی که این مجله را راه انداختیم، همیشه اعتقاد داشتم هر ارگان اینجوری مستقلی بخواهد کوچکترین وابستگی به گروه یا دسته یا ارگانی داشته باشد، بهنظر من روی سمت و سویاش تاثیر میگذارد. اینجور ابزارهای اجتماعی به نظر من باید با پول مخاطبین بگردد. همانطوری که امروز در آمریکا، ـ حتما میدانند دوستان، کانال تلویزیونی وجود دارد یا رادیو مال این «گودمن» و اینها که اصلا معروفاند که با پول مخاطبین میگردد، با آبونمان مخاطبین میگردد. ـ «آرش» هم از اول به اتکای مخاطبیناش و خوانندههایی که کمک مالی کردهاند کار خودش را ادامه داده است. فروش «آرش» فروش خوبیست، قابل ملاحظه است. تیراژش به نسبت تیراژ خارج از کشور ۲۲۰۰ تا بوده، الان ۱۸۰۰تایش کردهام، آن هم بهخاطر وجود همین سایت است که روی اینترنت گذاشتهایم. ولی همین ۱۸۰۰تا که بخش قابل ملاحظهاش فروش میرود، بخشی از بودجهاش را برمیگرداند. کمبودهایش را هم اگر ستون سهی «آرش» را ببینیم، با کمک مالیای که خوانندههای آرش ارسال کردند، از ۱۰۰ دلار هست تا ۱۰۰۰ دلار، و این آدمها هم شناخته شدهاند. سعی کردهایم احیانا ارگانی نباشد، به هر اسمی. و من هم خودم به صورت مجانی شب و روز دارم برایش کار میکنم. چون الان پنج ـ شش سالی هست که بازنشسته شدهام و کار خاصی ندارم. و البته همیاری دوستانی که مجانی مقاله میدهند، که خود این برای ما خیلی مهم است.
آقای قلیچخانی، چه ارتباطی بین فوتبال و روزنامهنگاری وجود دارد؟ ـ واقعیت این است بارها این سوال شده و در واقع مهمترین مسئلهاش بلاییست که حکومت حاکم بر ایران، بر سر بخش عظیمی از روشنفکران ایران درآورد و مجبور کرد که اینها ایران را ترک بکنند و به تبعید بیایند. خب چون این آمادگی و یا تجربه از نسل قبلی در مورد تبعید منتقل نشده بود که حزب توده باشد ـ و این هم یکی از ضربات این حزب به ما و در واقع به چپ ایران بود، ـ همه با یک تجربهی اندکی به تبعید آمدند. طبعا در تبعید اکثرا با سنهای بالای چهلسال مشغول کارهای دیگر شدند. یعنی واقعا دنبال کارهای اصلی خودشان نرفتند، چون مشکل زبان وجود نداشت. خب من هم برای امرارمعاشام به کاری رفتم که اصلا حرفهام نبود. درعینحال چون همهمان کار سیاسی ـ تشکیلاتی میکردیم، وقتی این تشکلها بعد از آمدن به تبعید خیلیهایشان متلاشی شدند، خیلیهاشان از بین رفتند و در واقع هر روز از اعضا و هوادارهای اینها کنده میشد؛ طبیعیست این آدمها هم نمیتوانستند منفعل باشند و بروند توی خانهشان بنشینند. چون خیلی از آدمهای دوروبرشان اعدام شده بودند و صمیمیترین دوستانشان را اعدام کرده بودند، خانوادههایشان در ایران دربهدر شده بودند. طبیعیست هیچکدام انگیزهی مبارزه را از دست نداده بودند؛ ولی دیگر حاضر هم نبودند تشکیلاتی و سازمانی کار بکنند. بههمین خاطر، من بهخاطر تجربهی قبلی، که در دبیرخانهی نشریه کار میکردم، و قبلا هم در ایران با آقای مرزبان موقعی که «پیغام امروز» بود زیاد میرفتم پیششان و علاقمند بودم؛ پس با بعضی از دوستانم به فکر این افتادیم یک نشریهی سیاسی ـ فرهنگی،اجتماعی بیشتر، و ورزشی راهاندازی کنیم که خب وقتی شروع کردیم، چون مسایل ایران به سیاست مربوط بود و نمیشد از سیاست حاشیه رفت، بههمین خاطر کمکم به مسایل روز هم کشیده شدیم. من از همان دورهای هم که ورزش میکردم اعتقاد داشتم آدم یا نباید برود دنبال کاری، یا اگر میرود باید به بهترین شکل برود و ارزیابی داشته باشد. برای راهاندازی «آرش» واقعا خود من یک چهار ـ پنجماهی با آدمهای مختلف مشورت کردم، نشریات دیگر را دنبال کردم و دیدم اگر برویم «آرش» را دربیاوریم، بعد از هفت،هشت، ده شماره تعطیل کنیم، لطمه میزند. همچنان که بعضی از نشریات آمدند و دو ـ سه یا چهار شماره درآوردند. اگر این کار به پنجاه سال قبل برمیگشت، به دوران حبلالمتین و اینها، خب میشد گفت یک شماره و دو شماره هم خیلی مهم است. ولی بهنظر من در عصر مدرن و انقلاب ارتباطات یک نشریه را پنج ـ شش شماره درآوردن و بههر دلیلی تعطیل کردن، آدم نباید برود دنبالش. من حداقل این اعتقاد را داشتم. برای همین و با همین ارزیابی بود که انتشار «آرش» را شروع کردم و یواش یواش شدم خبرنگار و چیزهایی را که بلد نبودم یاد گرفتم. هرچند که هنوز هم چیزی یاد نگرفتهام زیاد، ولی با همان بحثی که قبل کردم، موقعیت ورزشی و همه اینها کمک کرد تا بتوانم بهعنوان یک روزنامهنگار، «آرش» را ادامه بدهم و کار بکنم. من خیلی برخورد داشتهام که نشان داده خیلی از آدمها که خوانندهی «آرش» بودند این جنبهی ورزش خیلی اهمیت داشته برایشان که علاقمند شدند. و در واقع خیلی از بچههای چپ حتا این برخورد را داشتند، بچههایی که در سالهای جوانیشان مثلا عکس من را توی دفترچهشان میزدند بهعنوان فوتبالیستی که به او علاقمند بودند. و وقتی حالا سیاسی شدهاند، خب طبیعیست توی مسایل سیاسی حتا ممکن بود باهم اختلاف فکری داشتیم، ولی علیرغم این، علاقمند به «آرش» بودند و «آرش» را دنبال کردهاند. ضمن اینکه من هیچ وقت از روزنامهنگاری دل خوشی نداشتم. چون در دورهی سابق فوتبالم یادم هست که خبرنگارها زیاد رابطهی خوبی با من نداشتند، چون من خیلی تند با آنها برخورد میکردم و هیچوقت رابطهی حسنهی آنجوری وجود نداشت. دلیل اینکه تند برخورد میکردید چه بود؟ ـ بهرحال، همین مسایل سیاسی بیتاثیر نبود، علاقمندیای که داشتم. و خب آنموقع روزنامهها اکثرا روزنامههای وابسته به دولت بودند، سیاستهایشان، برنامههایشان، همه چیز تعیین شده بود. من هم چون در ورزش یک موقعیتی داشتم که میتوانستم حرف بزنم و میتوانستم اعتراض بکنم و فدراسیون جرات نمیکرد من را توی تیم نگذارد، بههمین خاطر از این فرصت استفاده میکردم و پرخاش خودم را میکردم که البته الان انتقاد به خودم دارم که خب نباید این کار را میکردم. می توانید همکارانتان را بخصوص در مرحلهی بنیانگذاری، و بعد همکارانی که بهطور مداوم با شما کار میکردند، به ما معرفی کنید؟ ـ آنموقع که شروع کردم با مسعود نقرهکار و مهدی فلاحتی بود که راهاندازی مجله را شروع کردیم. هرچند که واقعا صادقانه همانموقع هم ۷۰ درصد کار مجله را خودم میکردم و مسعود از شمارهی ۱۰ بهخاطر مسافرتی که داشت دیگر عملا همکاری نزدیک نداشت، ولی مرتب مطلب میداد. مهدی فلاحتی اما کار میکرد.از شمارهی ۱۰ بهعنوان دبیر تحریریهی مجله شروع کرد به کارکردن. و از شمارهی ۴۰ ۳۰ مجله بود که بهخاطر تغییر شغل، و مسائل خانوادگی کمتر میرسید. تا اینکه مسئلهی ازدواجش پیش آمد و مسافرتش به لندن و از شمارهی ۵۷ هم استعفا داد و رفت. اما درمورد همکارانم میتوانم بگویم امیدوارم در یک شمارهی «آرش» بتوانم تمام همکاران این مجه را لیست بکنم. تقریبا بخش عظیمی از اهل قلم تبعید و حتا مهاجرت در این شانزدهساله در «آرش» قلم زدهاند. بعضیها کمتر و بعضیها بیشتر. بعضیها بهطور دائم و مرتب با مجله همکاری نزدیکتری داشتند، مثل تراب حقشناس. بچههایی اینجوری بودند که از نزدیک خیلی همکاری میکردند و بعضیها هم کمتر. در واقع «آرش» ادامهی کار خودش را مدیون اهل قلمیست که مال همان خانوادهی تفکر چپ بوده و در کلیت خودش مسلط بوده است. آنها بودند که در واقع بانی اصلی ادامهی کار «آرش»اند. من در واقع همیشه گفتهام که: فقط سازماندهی این کار بزرگ بودهام. در شروع «آرش»، صحبت با دگراندیشان و چاپ برخی مطالب از آنها، اشکال در همکاری همکاران داخلی نشریه نشد؟ ـ من یادم هست که تقریبا همین شمارههای ۹۸۷ آرش بود که من اعتقاد داشتم باید در مورد کمونیسم ُمرد یا سرنوشتش چه شد؟ با همه آدمها مصاحبه کنیم. از جمله درهمان شماره مصاحبهای با همایون داریوش است. یادم هست در یک شمارهای که همین مباحث پیش آمد، آقای محسن یلفانی دوست عزیزمان مثلا اعتراض داشت که چرا اسم من در کنار اسم این دیگری آمده است؟ خب من از همانموقع هم اعتقاد داشتم که: ما بعد از این شکستهایی که خوردیم، بلاهایی که به سرمان آمده است، باید کمکم شروع کنیم پلورلایسم را در زندگیمان تمرین کنیم. و خب باید از همان لحظه هم، وقتی آدم به این میرسد، از اولین قدمهای زندگیاش شروع کند. واقعیت این است که ما در «آرش»، از همان شمارههای ۹۸۷ بود که شروع کردیم. در یکی از آن شمارهها یادم هست، همان شمارههای ۵۰ ۴۸ و اینها که در مورد برخورد به نامهی عمویی بود. ـ از عمویی مطلبی نوشته بودیم که فکر میکنم درمورد «دامچالهی تازهی ساواما» بود که یک چپ سوسیالیست را در ایران دامن میزد؛ و نشریاتی در ایران در میآمد که ازعمویی آنجا اسم برده شده بود ـ در آن مقاله. عمویی نامهای از ایران فرستاد برای چاپ در«آرش» که دوست عزیزمان مهدی فلاحتی اعتراض داشت به این موضوع که مثلا نباید چاپ بشود. علیرغم این و بهرحال من آن نامه را چاپ کردم و جوابش را هم منتشر کردیم. خب بهرحال نظرات متفاوت بود. ولی من فکر میکنم که «آرش» در روند کار خودش نشان داد که از همان شمارههای اول، مخصوصا از شمارههای ۸۷، در واقع این پلورلایسم را، این برخورد به دگراندیشی و یا احترامگذاشتن به دگراندیشی را رعایت بکند؛ و تا الان هم سعی کردهام اینجوری باشد. حتما لغزشهایی داشتهام، حتما ایرادهایی داشتهام، حتما جاهایی نتوانستم این را پیش ببرم که آنهم بهخاطر عدم تواناییمان هست. من کاری را کردم که تواناییاش را داشتم، قطعا بهتر از این هم میشد انجام داد. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . بخش نخست این گفتوگو را در اینجا بخوانید!
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|