تاریخ انتشار: ۱۳ آبان ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
گفت‌‌وگو با بهار، کارشناس هنر:

هنر معترض و گالری‌های مجازی

شکوفه منتظری
shokoofeh@radiozamaneh.com

هنر و مخصوصاً هنر معترض، از اساسی‏ترین عناصر تأثیرگذار رشد اجتماعی بشر، در طول تاریخ بوده است.

Download it Here!

یکی از شرط‌های اصلی این تأثیرگذاری، نحوه‏ی ایجاد ارتباط با مخاطب است و نمی‏شود منکر شد که غیر از تاریخ‏نویسان، این هنرمندان هستند که توانایی ثبت تاریخ مردم را دارند.

بهار ۲۸ ساله و فارغ‏التحصیل در رشته‏ی هنر و رسانه‏ی دیجیتال، از دانشگاه سوربن پاریس است. پایان‏نامه‏ی وی درباره‏ی هنر اعتراضی مدرن ایران در عرصه‏ی اینترنت است.


بهار: تز من بررسی‏ای بود روی این که چطور یک هنر اعتراضی نو در ایران شکل گرفته، سابقه‏ی آن چه زمانی بوده، از چه ابزاری استفاده و چطور ادامه پیدا کرده است.

مثلاً برخورد غرب و تفکر مدرن غرب را با جامعه‏ی سنتی ایران از حدود صد سال پیش تا به امروز بررسی کرده بودم؛ یعنی بعد از عهدنامه‏ی ترکمن‏چای و بعد به دوره‏ی معاصر رسیده بودم. دوره‏ای که ما یک‏سری بحران‏های فرهنگی و هنری پیدا کردیم؛ دوره‏ای که می‌بینیم هرکدام از ما، هویت‏های جداگانه‏ای از هم داریم که همه‏ی این هویت‏ها در کنار هم می‏تواند ایران باشد.

بعد نگاهی کرده بودم به هنری که امروز به عنوان هنر زیرزمینی ایران می‏شناسیم؛ به عنوان نمونه موسیقی زیرزمینی که خیلی شناخته شده است و هنوز گام‏های اولیه را برای این هنر اعتراضی برداشته است. یعنی هنری که امکان ارائه آن در گالری‏ها و در خیابان‏های تهران نیست و تنها جایی که برای معرفی خود دارد، اینترنت است. بعد نگاهی کرده‏ بودم به اینکه چطور جنبش اخیر، یعنی جنبش موسوم به سبز، کمک کرده که این هنر محل تجلی مناسبی پیدا کند.

بهار با تاکید بر اینکه در دوران مشروطه، هنر اعتراضی ایران نه در قالب هنرهای تجسمی که در حوزه‏ی ادبی نمود پیدا کرده بود ادامه می‌دهد:

در دوره‏ی مشروطه، شعرهای اعتراضی داریم که برای خیلی‏ها شناخته شده هستند؛ یا سرودهایی داریم که هم‏چنان به عنوان سرودهای ملی و سرودهای ملی‏- اعتراضی شناخته شده‌اند. این هنر هم‏چنان ادامه پیدا می‏کند تا به جنبش ملی و انقلاب ۵۷ می‏رسد. حدود ده سال پیش از انقلاب ۵۷، ما هنر اعتراضی‏ای داریم که می‏توانم بگویم شباهت‏های زیادی داشته با هنر اعتراضی‏ای که امروز وجود دارد. یعنی هنری که در فضای بسته‏ی سیاسی شکل می‏گرفت و محل عرضه و نمایشی نداشت.
خوش‏شانسی هنر اعتراضی امروز ایران، آن است که بخش زیادی از این هنرمندان در خارج از کشور زندگی می‏کنند و می‏توانند از امکانات آزادی که این‏جا در اختیار هنرمندان قرار می‏گیرد، استفاده کنند؛ و همین‏طور هم از اینترنت. فکر می‏کنم اگر اینترنت را از این هنر حذف کنیم، چیزی از آن باقی نمی‏ماند.

جهان اینترنت برای نسل جدید ایرانی، جهانی است هم‏پا و هم‏اندازه‏ی جهان حقیقی. ساکنان این جهان برای حقیقی‏تر و انسانی‏تر کردن فضای غیر عینی و مجازی‏ آن، هنر را وارد این عرصه کردند تا شاید روح زندگی به آن بدمند. از بهار پرسیدم: نمود این هنر اعتراضی در جهان مجازی کجاست؟

کارهای خیلی موفقی وجود دارند؛ مثلاً کارهای سهیل توکلی که یکسری نقاشی‏های دیجیتال هستند که روزهای پس از خرداد ۸۸ را تصویر می‏کنند. این نقاشی‌ها به‏نظر من، بسیار موفق‏اند. مجموعه‏ی کارتونی «بهشت‏زهرا»، هم مجموعه‏ی خیلی موفقی است. مجموعه‏ی «پرسپولیس ۲» را هم می‏توان نام برد.

شاید بشود ادعا کرد که رابطه‏ی هنری میان هنرمند و مخاطب آن، در این شکل جدید از ارائه‏ی هنر، بسیار قوی‏تر و ملموس‏تر از گذشته است. در نتیجه، نقش‏آفرین، آیینه‏ی دردهای جامعه است.

وقتی مصاحبه‏های همه‏ی این هنرمندان را می‏خوانیم، می‏بینیم که آنها روزانه‏ تعداد زیادی ‏ایمیل ازمخاطبین‏ خود دریافت می‏کنند و ارتباط بسیار دقیقی با جامعه و خواست جامعه دارند. جالب هم این‏جاست که این هنری نیست که برای بازار باشد. هنری است که بدون اینکه بخواهد پول دربیاورد، در اختیار مردم قرار می‏گیرد. زیاد دیده می‏شود٬ زیاد ارتباط می‏گیرد و به شکل مؤثری در روند مسائل اجتماعی تأثیر می‏گذارد.

هنر زیرزمینی چیست؟ آیا هنر زیرزمینی همان هنر معترض است؟ با چه نشانه‏هایی می‏شود آن را از هنر مسلط تفکیک کرد؟

به باور بهار، قوی‏ترین شاخه‏ی هنری در هنر زیرزمینی ایران، موسیقی است. یکی از دلایل اصلی رشد این هنر در زیرزمین‏ها، غیر مجاز بودن ابزار آن است. به عنوان مثال، گیتار یا درام که ابزارهای باب طبع مسئولان حکومتی نیستند و تنها در فرم‏های مجازشان امکان نمود بیرونی دارند. آثاری که با بهره‌گیری از این ابزار خلق می‌شوند در محتوای خود اما، لزوماً اعتراض سیاسی‏ای ندارند. بلکه از دل نارضایتی‏های اجتماعی بیرون می‏آیند و حتی روایتی از زندگی روزمره‏ی ما هستند.

موضوع این موسیقی می‏تواند مسائل خیلی معمول باشد یا چیزهای متفاوتی که از نظر حکومت، قابل قبول نیست؛ مثلاً رابطه جنسی خارج از ازدواج رسمی و شرعی. موارد اعتراضی در موزیک زیرزمینی اعتراضی- اجتماعی ایران خیلی زیاد هستند.

در آثار هنری هم الان چند سال است که کمیسیونی گذاشته‏اند که روی گالری‏ها نظارت بکند. یعنی دیگر هر تابلویی نمی‏تواند توی گالری‏ها نمایش داده شود. به همین دلیل، یک سری گالری روی خط، گالری روی اینترنت داریم که الزاماً می‏توانند اعتراضی نباشند، ولی به مسائلی می‏پردازند که باب‏طبع مسئولان نیست. مثلاً بررسی همین زندگی معمولی ما و اینکه ما چگونه زندگی می‏کنیم. این چیزی است که شاید نظام حاکم علاقه نداشته باشد که کسی مخاطب آن باشد.


مثلاً من دو سه تا از این گالری‏های روی خط پیدا کردم که هنرمندانی هستند که کارهای‏شان را در گالری‏های ایران نتوانسته‏اند نمایش بدهند. فکر می‏کنم جنبه‏ی مشخصه‏‌ی آنها همان زندگی محدود شده‏ی ایرانی یا زندگی‏ای است که قرار نیست دیده شود، ولی در این آثار هنری دیده می‏شود.

اتفاق جالب دیگری هم که دارد می‏افتد و باید به آن اشاره کرد، چون کم به آن پرداخته می‏شود، این است که هنرمندان و دانشجویان جوانی که از ایران خارج می‏شوند و برای تحصیل به غرب می‏آیند، اکثراً وقتی وارد دانشگاه می‏شوند، سوژه‏ای را انتخاب می‏کنند که مربوط به ایران است؛ سوژه‏هایی که در ایران هیچ‏وقت امکان بررسی‏ آنها وجود ندارد و چون امکان بررسی‏ نیست، همیشه از یاد برده می‏شوند و در واقع بدون اینکه مستند بشوند، فراموش می‏شوند و هیچ‏وقت نمی‏شود به ‏آنها برگشت. مانند مسئله‏ی سانسور. من سال گذشته دو سه تا دانشجوی ایرانی را در فرانسه دیدم که روی مسئله‏ی سانسور کار می‏کردند. یا انقلاب ۵۷ یا هنرهای تجسمی ایران. اینها مسائلی هستند که در ایران هیچ‏وقت شانس و اجازه‏ی تحقیق و بررسی آنها را ندارید.

ولی شاید استقبالی که از آنها می‏شود، آن چیزی نباشد که ما می‏خواهیم. برای اینکه همه‏ی این تحقیق‏ها برای آنها اگزوتیک است. مانند چیز عجیب و غریبی است که دارد از یک قاره‏ی عجیب و غریبی می‏آید. مثل میوه‏ای است که تاکنون ندیده‏ایم و نخورده‏ایم و نمی‏دانیم چه مزه‏ای می‏دهد. وقتی آنها این چیزها را می‏خوانند، برای‏شان عجیب است که هنرمندها هنوز در ایران زندانی می‏کنند. آیا اندیشمند را می‏کشند؟ آیا اثر هنری را پاره می‏کنند؟ فقط این جنبه است که برای‏شان جالب است.

در حالی‏که شاید این همه‏ی آن جنبه‏ای نباشد که ما بخواهیم راجع به آن حرف بزنیم. ما می‏خواهیم بگوییم در این فضاست که هنرمند ایرانی دارد کار می‏کند. شاید مقداری دردناک است. تا زمانی که شما به عنوان یک ایرانی شروع به تحقیق و یک کار هنری می‌کنید، همیشه ملیت‏تان دارد جلوتر از خودتان توی دنیای هنر حرکت می‏کند. همیشه باید اول جواب آن ملیت را بدهیم.

آیا می‏توان نتیجه گرفت که هنر زیرزمینی لزوماً هنر معترض نیست؟ یا تاروپودهای‏ آن آن‏چنان باهم گره خورده که نمی‏شود آنها را از یکدیگر تفکیک کرد؟

من فکر می‏کنم لزوماً هنر معترض نیست. جنبه‏ی اعتراضی‏ آن فقط نمایش آن چهره‏ای است که قرار است نمایش داده نشود. علاوه بر آنکه این هنر اعتراضی هم تفاوت‏های زیاد با هنرهای اعتراضی دوره‏های قبل خود در دنیا دارد و هم تفاوت‏ زیادی با هنر اعتراضی‏ای دارد که در ایران هست.
یعنی مثلاً رویکرد آن به مذهب متفاوت است. رویکرد آن نسبت به انقلاب ۵۷ و آثاری که بعد از انقلاب ساخته‏ شده‏اند که خیلی از آنها مذهبی است، از نوع دیگری است. درواقع مذهب را جور دیگری بازخوانی می‏کند. رویکردش به سیاست، به عنوان‏هایی مانند قهرمانی، شهادت، مبارزه و ... خیلی امروزی‏ای است. این مفاهیم در این هنر دارند از آن بارهای آرمانی‏ خالی می‏شوند.

مثلاً آثاری مانند آثار پرستو فروهر، اگرچه آثاری هستند که همه درد و رنج هستند، ولی آثاری هستند که روی خط‏اند و شما می‏توانید آنها را ببینید. تفاوت‏ آن است که خیلی هنر توی دستی است. یعنی می‏شود به آن دست زد. از چیز واقعی‏ای دارد صحبت می‏کند که این یک مشخصه‏ی هنر اعتراضی ایرانی است. یعنی هرچند دارد از ابزاری استفاده می‏کند که این ابزار- اینترنت و همه‏ی ابزار تکنیکی- را غرب خلق کرده ولی آن چیزی که دارد ارائه می‏دهد، تفسیر جدیدی است.

آیا با این توصیف، باید نسل جدید را نسلی بدون آرمان خواند؟ این آرمان دقیقاً چه تعریفی دارد؟ بهار فکر می‏کند، آرمان نسل امروز با آرزوها و روزانه‏های زندگی ما گره خورده است. به‏عبارتی، زمینی است.

وقتی می‏گویم از بار آرمانی‏ آن خارج می‏شود، مثل تفاوت سرودهایی است که ما همه از اول انقلاب به‏یادمان می‏آید. سرودهای معروف اول انقلاب و سرودهایی که این اواخر برای جنبش اعتراضی گفته شده‏اند را مقایسه کنید. سرودهای این اواخر، سرودهای آرمانی‏ای نیستند. سرودهایی هستند که می‏خواهند کشتار نباشد و زندگی ادامه داشته باشد.


شاید آرمان، دیگر آن آرمان دهه‏ی شصت میلادی اروپا نیست. آن آرمان دهه‏ی پنجاه شمسی ما نیست. آرمان، زندگی است. یعنی آرمان مبارزه نیست، زندگی است و اتفاقاً همین می‏تواند این هنرها را قابل دیدن کند.

اینترنت به عنوان محل ارائه و نمایش هنر معترض‏، امکان برقراری ارتباط مستقیم با مردم را فراهم کرده است.

بهار اوج تبلور این شکل از هنر را در روزهای پس از تقلب انتخاباتی در ایران و هم‏زمان با جنبش مردمی در این کشور می‏داند؛ به نوعی که هنر از گالری‏ها بیرون آمده و به خیابان‏ها کشیده شده است. آیا تمام اینها نشانه‏های تصدیق مردمی‏تر شدن این شکل از ارائه‏ی هنری است؟ آیا هنر مردمی از هنر حرفه‏ای جداست؟

در روزهای اول جنبش، وقتی آثار هنری زیادی داشتند خلق می‏شدند، خیلی خودجوش بود. مانند همه‏ی موقعیت‏های اجتماعی بحرانی دیگر. کسانی که داشتند این آثار را خلق می‏کردند، اصولاً آدم‏های غیر حرفه‏ای بودند یا خیلی کم حرفه‏ای بودند. ولی به‏مرور شکل متفاوتی یافت.
البته آن‏قدر شاخه‏های فرهنگی- هنری در ایران متفاوت هستند که هرکدام از این آثار، می‏توانستند حرف متضاد آن اثر دیگر را بزنند، ولی در همه‏ی آنها روح هماهنگی، روح زندگی جاری بود.

به‏مرور، این آثار متفاوت شدند. هنرمندان زیادی شاید کار هنری نکردند، ولی از این جنبش، از این جنبش هنری حمایت کردند. مثلاً هنرمندانی که در خارج از کشور بودند، این آثار را غنی‏تر کردند. می‏توانم بگویم به‏لحاظ تکنیکی، در روزهای اول هیچ عنصر تکنیکی و عنصر زیبایی‏شناسی‏ای در آثار مطرح نبود. شما فقط یک‏سری آثار می‏دیدید که تند و تند بر اساس نیاز روز بیرون می‏آمدند، خیلی زیاد شنیده می‏شدند و خیلی زود هم فراموش می‏شدند.

اینها آثاری بودند که فکر می‏کنم در یاد مردم مانده‌اند. مردم اگر برگردند و آنها را گوش بدهند، حداقل‏ آن است که خاطره‏ی جمعی آن‏ روزها را در خودشان ثبت کرده‏اند. هربار برگشتن و گوش دادن مثلاً سرود آقای شجریان، «زبان آتش»، خاطره‏ی آن روزها را زنده می‏کند. یعنی حتی اگر نتواند چیزی ارائه بدهد، کما این‏که همان روزها هم حرف بسیار واضحی داشت، همیشه آن دوره را ثبت کرده است. آن دوره را به لحاظ احساسی، برای ما ثبت کرده است. وقتی شما سرود «ژاله خون شد» را گوش می‏دهید، اولین تصویر، تصویر میدان ژاله است که به رگبار بسته شده است.

یعنی خاطره‏ای را ثبت کرده‏اند، بی آنکه مورخی آن را روی ورق نوشته باشد. لحظه‏ و احساسی را ثبت کرده‏اند که به‏سختی می‏شود توی کشورهایی مانند ایران، ثبت کرد. همیشه تلاش شده است که ما هیچ احساس جمعی‏ای نداشته باشیم؛ هیچ خاطره‏ی مشترکی نداشته باشیم.

در میان شاخه‏های متفاوت هنری، موسیقی بیشترین نمود و تولید را در هنر اعتراضی و زیرزمینی ایران داشته است. جایگاه هنرهای تجسمی در این میان کجا است؟

ما متأسفانه مانند غرب، سنت دقیقی در آثار تجسمی‏ خودمان نداشته‏ایم. بخش عمده‏ی آن به‏خاطر حمله‏ی اعراب از ما گرفته شده است. برای اینکه مدت‏ها نقاشی‏، مجسمه‏سازی و ... حرام بودند. هنوز هم وقتی شما رساله‏ها را می‏خوانید، به آنها برخورد می‏کنید. مثلاً در رساله‏ی آقای خمینی، ایشان عکاسی را مباح می‏دانند. در نتیجه، در چنین وضعیتی، ما به‏طور کلی در آثار تجسمی، سنت به نسبت ضعیفی داریم.


وقتی این آثار تجسمی قرار است وارد اینترنت شوند، به شکل عجیبی وارد می‏شوند. یعنی هنر اینترنت نیستند، هنر دیجیتال نیستند. اکثر این هنرمندها یک نقاشی را می‏کشند، بعد آن را اسکن می‏کنند و روی اینترنت می‌گذارند. این آثار، در هنر زیرزمینی، درصد بسیار کوچکی را دربر می‏گیرند. برای این‏که به تازگی یک‏سری گالری‏ها را روی اینترنت می‌بینید و یک‌سری از هنرمندان هستند که کارشان را روی اینترنت می‌گذارند. یعنی آثار آنها قبل از اینکه جای دیگری نمایش داده شود، اول روی اینترنت دیده می‏شوند.

در هنر اعتراضی هم، در سال‏های اخیر، گرافیتی توی خیابان‏های تهران، در خیابان‏های شهرهای بزرگ، کشیده شد و می‏شود آن را در این دسته‏بندی قرار داد. می‏شود به عنوان هنر تجسمی درنظرش گرفت، ولی در همان هم، ما هم‏چنان سنت ضعیفی داریم. مثلاً در امریکای لاتین، سنت بسیار قوی‏ای راجع به گرافیتی وجود دارد و اصلاً وارد جریان اجتماعی می‏شود، آن را شکل می‏دهد و حتی در آن حیطه دخالت هم می‏کند.

در ایران هنوز جای آن هست که هنر تصویری بتواند زبان گویای مردم باشد. به‏خاطر همین هنوز که هنوز است، سرود و در واقع کلام، کلام روی موسیقی، ارتباط دقیق‏تری با مردم دارد تا تصویر و هنرهای تجسمی. هرچند به‏نظر من، دارد جای خود را باز می‏کند.

البته باید بگویم که من تفاوت بسیار بزرگی بین هنرمندانی قائل هستم که به‏خاطر بازار هنر و خواستی که غرب از هنرمند ایرانی دارد روی این مسائل کار می‏کنند. یعنی روی مسئله‏ی زنان، هم‏جنس‏گرایان، مبارزه در ایران و ... کار می‏کنند، آن‏طور که غرب دوست دارد. آثارشان به‏فروش هم می‏رسد. من بین آنها و آن دسته از هنرمندانی که روی اینترنت کار می‏کنند، تفاوت بسیاری قائل هستم.

معتقدم آنهایی که روی اینترنت کار می‏کنند، فعلاً نسبت به اصل ماجرا صادق‏ترند. هنوز همراه نبض ماجرا دارند حرکت می‏کنند و فکر می‏کنم اتفاقاً آنها هستند که دارند دیالوگی را با خود جامعه‏ی ایران شروع می‏کنند. برای اینکه من معتقدم یک هنرمند بزرگ، مانند مارکز، اولین کاری که می‏کند این است که دیالوگ را با جامعه‏ی خودش شروع کند. اگر دیالوگ با جامعه‏ی خودت شروع شد، تو وارد دیالوگ بین‏المللی هم می‏توانی بشوی، ولی اگر دیالوگ از جامعه‏ی بین‏المللی شروع شود، ریسک بالایی کرده‌ای که بتوانی به جامعه‏ی خودت برگردی.

هنرمندانی که کارشان را روی اینترنت می‏گذارند، اولین صحبت‏‏های‏شان را با مردم کشور خودشان شروع کرده‏اند. همان‏طور که وقتی مصاحبه‏های‏شان را می‏خوانی، روزانه دارند هزارتا ایمیل از مردم ایران می‏گیرند که این را تصویر کن، آن را تصویر کن، این اتفاق را، آن درد را، این حس را، آن مسئله‏ را تصویر کن.

در نتیجه، من فکر می‌کنم که اینها دارند هرروز بهتر می‏شوند و هرروز دارند جای خودشان را بیشتر باز می‏کنند. من خیلی خیلی به هنر اعتراضی نوین ایران امیدوارم؛ هنری که دارد روی اینترنت کار می‏کند، بدون توقع نسبت به اینکه پولی از این راه در بیاورد؛ بدون اینکه در جشنواره‌‏های بزرگ شرکت کند و در رقابت‏های پیچیده برنده شود. من فکر می‏کنم، خیلی امیدوارکننده است.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

به نظر من هنر را نمی توان طبقه بندی کرد. چه بسا بسیازی از هنرمندان ایرانی در داخل و خارج ایران که مشغول خلق
اثاری قارغ از زمان و مکانی خاص هستندو هیچ جنبه اعتراصی و اجتماعی ندارد آیا این شکل از هنر در جایگاه امروز هنر ایران جایی ندارد و قابل بررسی نیست ؟به نظر من جایگاه هنر فراتر از آن است که صرفا محدود به یک مبارزه و یا یک حرکت اجتماعی یا سیاسی گردد .و درضمن با مرور تاریخ هنر در ایران می بینیم که بخش عمده ی هنر تجسمی ما با حمله اعراب از ما گرفته نشد بلکه دچار تحول و تغییر شکل شد و خود را در قالبهای دیگری از جمله کاشیکاری . تذهیب . خوشنویسی و ... نمایان کرد .
موفق باشید

-- افسون ، Nov 4, 2010

با تشکر از چاپ این مقاله دو پیشنهاد : لطفا از این نوع مقالات بیشتر چاپ کنید و مشخصات مربوط به تصاویر رانیز همراه با لینک صفحات منابع ضمیمه کنید

-- باشو ، Nov 5, 2010

این فیلم آخری از سهیل توکلی را می شود «فانتزی های طبقه متوسط تهرانی» نامید: ناسیونالیسم ایرانی و سمبلهایش، مدرسه مختلط، خانم معلم مینی ژوپ پوش، رفتن آخوندها به موزه و ...

-- میم ، Nov 6, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)