خانه > خارج از سیاست > گزارش ویژه > هنر وسیله نیست | |||
هنر وسیله نیستپانتهآ بهرامی«یک نسل- هفت هنرمند»، عنوان نمایشگاهی در نیویورک بود که چندی پیش آثاری از چند هنرمند هنرهای تجسمی ایران را به نمایش گذاشت که تا نیمه ماه اکتبر برپا بود. شهرام کریمی، نقاشی است که میان کلن و نیویورک فعالیت میکند، اما ریشههایش در ایران مانده است. انعکاس این ویژگی، در آثار این هنرمند نمودار است.
سه اثر از این هنرمند در نمایشگاه «یک نسل- هفت هنرمند» عرضه شده بود که عنصر مشترک همهی آنها نوسان بین شرق و غرب بود. در یکی از این تابلوها در گوشهی راست پایین، زنی سیاهپوش را میدیدیم که دست کودک را گرفته و انگار او را با خود به استقبال سرنوشت میبرد. در نقطهی مقابل گوشهی سمت چپ، کلیسایی خودنمایی میکرد و در وسط تابلو چهرهی زنی قرار داشت که به آینده و سرنوشت خیره مانده بود. در سمت چپ صورتش دو اسب صورتی رنگ جای گرفته بودند. جستوجو و پرسشهای بی پاسخ از دیگر ویژگیهای آثار شهرام کریمی، هنرمند ساکن نیویورک - آلمان است. خود او در مورد نوسان میان شرق و غرب میگوید: کارهای من خیلی نوستالژیک هستند. من یک آدمی پرتاب شده به خارج هستم ولی ریشههایم صددرصد در ایران است. آدمهایی هستیم که از زاویهی فرهنگی، وجود ما بین دو فرهنگ مفهوم پیدا میکند و این چیز قشنگ، زیبا، جذاب و نویی است.
تکنیک کار شما چگونه است؟ رابطهی من با بوم نقاشی مثل کاغذ است. متنی مینویسم و بعد روی آن نقاشی میکنم و به چیز جدیدی تبدیل میشود. کار من ترکیبی از رنگ، طراحی و موضوعات ایرانی است. گفتید موضوعات ایرانی ولی این کلیسا مرا به یاد کلیساهای آلمان میاندازد؟ کاملاً. وقتی نقاشی میکشم مرزی برای آن نمیگذارم . این زن دست فرزندش را گرفته و در زمین خشکی مصل صحرا میرود. یک رویا دارد. میخواهد یکجا سکنی پیدا کند. شاید زندگی خود من است و شاید آدمی است که فرارکرده و فکر میکند جایی بهشتش را پیدا میکند. من از شیراز میآیم. شهر گل و باغ و این خاطره در من مانده است. شنیدهام باغهای شیراز را از بین بردهاند و بهجای آن ساختمانسازی کردهاند. درواقع دور این تابلو یعنی قاب آن همان باغهاست که من آنها را در ذهنم نگه داشتهام. این تابلو یک مادر ویک دختر و در زمینه یک خانه است؛ در یک فضای آبی. این تابلو هم مثل یک رویا و یا یک خواب است.
شما به هنر و تعهد اجتماعی هنرمند اعتقاد دارید؟ هنرمند در درجهی اول به هنرش متعهد است. هنر یک زبان شخصی است که شما خودت رابا آن بیان میکنید. این آدم بستگی به نوع نگاهش، هویتش و شرایط اجتماعیاش به مسائل واکنش نشان میدهد. اگر آن آدم سیاسی است هنرش سیاسی میشود و اگر آن آدم سیاسی نیست، هنرش ربطی به سیاست ندارد. به نظر من هنر وسیله نیست. در تاریخ هنر هم هنر وسیله نیست. ونگوگ و پیکاسو هم از هنر به عنوان وسیله استفاده نکردند. در تاریخ هنر «گرانیکا»ی پیکاسو را داریم که بیان همهی دردهای بشری است؛ آثار مانه را داریم که بیانگر بسیار زیبای سکوت و انسان در لحظات بسیار زیبا هستند. همهی اینها جزئی از زندگی هستند. نمیتوان اینها را از هم جدا کرد. یک آدم باید خودش تصمیم بگیرد که کجای ماجرا قرار بگیرد. من زندگی و شرایطم سیاسی بوده است و هنرم، زبان فکر و روحم است که طبعا از شرایط اجتماعی تاثیر میگیرد و در کارهای من نیز انعکاس مییابد. من معتقد نیستم که هنر یک وسیله است که آدم حرفهای سیاسیاش را بزند. این غلط است. ما در شعرمان نیز این را نداشتیم . زیباترین شعرهای شاملو شعرهای عاشقانهاش است. آن شعرهایی که آدم احتیاج به آنها دارد تا شرایط سیاسیاش را داد بزند زمانمند هستند و زود تمام میشوند. هنر پدیدهای است که زمان ندارد و با تاریخ پیش میرود.
نور، برهنگی وخلاقیت سودی شرفشاهی، نقاش، عکاس و مجسمهساز ایرانی، فارغالتحصیل دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران است که فوق لیسانس خود را در هنرهای ظریفه از رویال آکادمی هلند دریافت کرده است. در یکی از مجسمههای او که در نمایشگاه «یک نسل- هفت هنرمند» به نمایش درآمد، عناصر انتزاعی، مثل دست و پیکر انسان برهنه دیده میشدند. خود او در اینباره میگوید: «من حدود نه سال روی این سری مجسمهها کار کردم و زمانی که مشغول آن بودم همهی کارهای دیگر مثل نقاشی و عکاسی را کنار گذاشتم. معنای این سری، بسیار با روابط انسانی و معنویات آمیخته است.
اینسری آثار با انسان برهنه نیز سرو کار دارد. بههرحال بخشی از هویت بشراست. نظرتان در این زمینه چیست؟ وقتی نقاش فکر و کار میکند به روح انسانها فکر میکند. در آن زمان و مکان نقشی ندارد. بنابراین وقتی زمان نقشی ندارد، لباس هم مطرح نیست که مال شب، یا روز یا مال چه زمانی است. بنابراین با خود انسان بهطور مستقیم و بدون پوشش رابطه دارد.
بخشی از آثار سودی شرفشاهی عکاسی است. از او پرسیدم در این اثر که عکاسی طراحی شده است، یک سیب و یک پا درکنار هم آمده است. به نظر من در این کار شما با سیب که نمادی بهشت است و خوردن آن در آنجا مجاز نبوده، نوعی تابوشکنی کردهاید. خودتان در این زمینه چگونه فکر میکنید؟ وقتی در یک کار هنری، فضایی خلق میشود، هنرمند نیست که دربارهی اتفاقی که در آن فضا افتاده تصمیم میگیرد. چون در ناخودآگاه هنرمند بهوجود میآید. البته من خوشحال میشوم. وقتی طرف مقابل توضیح میدهد برای من جالب است. چون به یک بعد دیگر که فکر نکردهام پی میبرم. نور بزرگترین منبع تصویری زندگی من است. یعنی اگر در هر کاری نور نباشد، زندگی در آن جریان ندارد.
انعکاس اپرا در هنر تصویری ناصر وزیری، عکاسی است که در تهران، رم و لیزبون پرتقال به تحصیل هنرهای ظریفه پرداخت و در اواخر دههی ۶۰ میلادی در دانشگاه تهران به تدریس پرداخته است. وزیری در مورد فلسفهی نهفته در پشت آثارش میگوید: تخصص اصلی من در تئاتر و اپراست. من طراح اپرا بودم. وسیلهی من عکاسی است و تمام تکنولوژی که در بخش پیشرفتهی عکاسی وجود دارد بهکار میبرم ولی ایده و ذهن من اپرایی و شاعرانه است. ایدهی این تابلو از اپرایی به نام «ودزک» است که نویسنده آن شاعر و فیلسوفی سوییسی بوده و بعد آلبالمر در ساله ۱۹۳۵ آن را به صورت اپرا درمیآورد. این اثر در سال های شروع تکنولوژی در تضاد با تکنولوژی قرار میگیرد. تحرک در تابلو احساس آن آدم است که آن را به صورت انتزاعی ترسیم کردهام.
این تابلو و آن پارچهی قرمز روی آن داستانی مربوط به ریچارد واگنر است. او آخرین اپرایی که مینویسد اسمش «پارسی پال» است و البته معلوم نیست این نام را از کجا آورده است. داستان مربوط به زندگی مسیح است. روز سوم به صلیب کشیدن مسیح، او به آسمان میرود. بعد از مدتی چند عنصر همراه با او، به زمین برمیگردد.
یکی نیزهای است که سینه او با آن سوراخ شده و دیگری جامی است که خون مسیح در آن بوده است. این عناصر در کوهی در اسپانیا به نام صلوات به پایین میآید. چیزی که در این اپرا کمتر به آن توجه شده، خرقه مسیح است. این پارچهی قرمز سمبل خرقهی مسیح است و داستان این تابلو همان اپرای پارسی پال به صورت انتزاعی است.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|