خانه > خارج از سیاست > ویژه نامه مشروطیت > حدیث آن شیخ که بر دار شد - ۳ | |||
حدیث آن شیخ که بر دار شد - ۳ناصـر رحیـمخانـیشیخ فضلالله نوری، فرزند ملا عباس نوری مازندرانی در زمان محمد علی شاه زندگی میکرد، مجتهد بود و با انقلاب مشروطه و تجدد در ایران مخالفت میکرد. پس از آن که در انقلاب مشروطه محمد علی شاه از سلطنت خلع شد، شیخ فضلالله را در میدان توپخانه به دار آویختند. آقای ناصر رحیمخانی در جستاری که اکنون در پنج بخش برای انتشار در رادیو زمانه تنظیم شده و بخش سوم آن را امروز میخوانید، به «محکمههای انقلابی» در زمان مشروطه و چگونگی رسیدگی به پروندهی شیخ فضل الله نوری و استنتاق از او میپردازد و بازخوانی ویژهای از واقعهی به دار آوریختن شیخ فضل الله به دست میدهد. از آقای ناصر رحیمخانی «جمهوریخواهی در ایران، پیشینهی تاریخی» توسط نشر باران در سوئد منتشر شده است. روز پنجشنبه ۱۱ رجب ۱۳۲۷ قمری: «و نیز امروز حاج شیخ فضلالله و ملامحمد آملی و حاج علیاکبر بروجردی را گرفتار کردند. اما حاج شیخ را از خانهاش در آورده در درشکه نشانیده دوسه نفر از مجاهدین اطراف او را گرفته و بردند. حاجعلیاکبر را در حالتی که از حمام بیرون آمده، او را گرفتار نمودند. ملا محمد آملی را در زیرزمین خانهاش مخفی شده بود گرفتار نمودند.»1 ناظمالاسلام کرمانی نویسندهی تاریخ بیداری ایرانیان در روز شمار رویدادهای همین روز پنجشنبه خبر از اعدام صنیع حضرت میدهد و مینویسد: «در میدان توپخانه طرف غربی که امروزه محل نظمیه است، استنطاق و اقرارهای صنیع حضرت را و فتنه و فسادها و قتل نفوسی که کرده علی روسالاشهاد، قرائت شد و حکم مجازات او به اینکه به دار آویخته شود صادر گشت. مقارن غروب آفتاب او را از محبس نظمیه وارد محضر عام کرده و باز صورت گناههای او را بر او عرضه داشتند و آقا سیدرضا پسر آقا سیدکاظم صراف بر بالای بلندی ایستاد و چنین گفت: بسماللهالرحمنالرحیم قال الله تبارک و تعالی فی کتابه الکریم «انما جزاءالذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فسادا ان یقتلوا اویصلبوا او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف، اوینفوا من الارض» الیآخره بر حسب اقرار صنیع حضرت مفسد و مصداق «یسعون فیالارض» بوده مجازات او دار است.»2 ناظمالاسلام در یادداشتهای روز پنجشنبه و شرح گرفتاری شیخ، زمان و مسیر بردن او را هم یادداشت میکند: «... در حالتی که صنیع حضرت را به دار کشیدند شیخ را از میدان توپخانه مرور دادند. این میدان توپخانه همان محلی است که در ذیالقعده، شیخ و اتباعش با کمال احتشام و جلال ظاهری منزل کرده، گاه بر منبر بالا رفته، گاه بر توپ سوار میشد و میرزا عنایت بیچاره را حکم کرد پاره پاره کردند، فرقی که امسال با پارسال دارد این است که آنوقت صنیع حضرت به حکم شیخ فضلالله بیتقصیران را میکشت، امسال صنیع حضرت را با استنطاق مجازات(دار) زدند.»3 محمد امين رسولزاده كه پس از فتح تهران، شاهد رويدادها بوده و برای روزنامه «ترقی» در قفقاز گزارش خبری میفرستاده، ديدهها، تأثرات و انديشههای خود درباره اين اعدامهای علنی را يادداشت كرده است. درباره داركشيدن صنيع حضرت در ميدان توپخانه مینويسد:
سيدی كه عمامه سبزی به سردارد جرمهای او را يك به يك شمرده، اظهار میدارد كه نتيجه محاكمه موافق قرآن است... از طرف محكمه نظامی (انقلابی) به اعدام محكوم شدهاست... بی درنگ حلقه طناب را به گردنش میاندازند و چارپايه را از زير پايش میكشند... از طنابدار آويزان میماند و خفه میشود و رنگش سياه میشود. حاضران كفزنان فرياد میزنند «زنده باد قانون» «زنده باد عدالت».4 نخست اینکه «محکمهی انقلابی» در شرایطی تشکیل شد که «مجلس عالی» از میان اعضای خود و برای شتاب دادن به روند تصمیمگیری و اجرا، «هیئت مدیره» را برگزیده بود. تصمیمات «هیئت مدیره» همچون تصمیمات مجلس شورای ملی «واجبالاجرا» بود و وزرای کابینه نیز «مکلف» به پیروی از تصمیمات آن بودند. گفتنی است در ترکیب کابینه، فرمانفرما وزیر عدلیه بود. با این همه ماهیت و جایگاه حقوقی «محکمهی انقلابی» و نسبت آن با «وزارت عدلیه» ناروشن است. دربارهی «محکمهی انقلابی» و اعضای آن، ملکزاده چنین مینویسد: «محکمه انقلابی در عمارت توپخانه که در قسمت جنوبی میدان توپخانه بود با عضویت روسای مجاهدین تشکیل گردید و بهمان نحوی که صنیع حضرت و آجودانباشی را محاکمه نمودند شیخ را احضار و به محاکمه او پرداختند. ناگفته نگذارم که اعضای محکمه انقلاب اکثرشان سران مجاهدین تندرو و بقول معروف دوآتشه بودند و روسای معتدل و سرداران از عضویت محکمه سرباز زدند و خود را به آنچه میگذشت نمیخواستند آشنا کنند و حتی از روبرو شدن با جلب شدگان خودداری کردند.»5 اما باقرعاقلی درباره نسبت و رابطهی اعضای محكمه با سرداران و سركردگان مشروطيت، اينگونه مینويسد: «هر يك از اعضاء اين دادگاه از طرف يكی از سركردگان مشروطيت تعيين شده بود. شيخ ابراهيم زنجانی از دوستان و نزديكان سيد عبداله بهبهانی بود و نظرات او را در دادگاه اعمال میكرد. سردار بهادر نمايندگی سردار اسعد و بختياریها را برعهده داشت، اعتلاءالملك پسر عموی سپهدارتنكابنی از طرف او ماموریت دادگاه را پذیرفت. میرزا محمدعلی تبریزی [میرزا علیمحمد، درست است. ن] از طرف تقیزاده به دادگاه معرفی شد. سید محمد امامزاده، از طرف سيد محمد طباطبائی و علمای محافظهكار تعيين شد. وحيد الملك و یمین نظام از طرف مشروطهخواهان كاشی كه تعداد آنها زياد بود معين شدند.»6
شيخ ابراهيم زنجانی، دادستان محكمه، مجتهد مشروطهخواه، در دورههای اول و دوم و سوم و چهارم، نماينده مجلس بود. كتاب خاطرات او بنام «سرگذشت زندگانی من» به كوشش غلامحسين ميرزا صالح در ۱۳۸۰ در تهران چاپ شد. بدنبال اعتراضات شديد به چاپ كتاب «قاتل شيخ شهيد» نسخههای باقیمانده در كتابفروشیها جمعآوری شد. در كتاب هيچ اشارهای به «محكمه انقلابی» نمیشود.7 اعتلاءالملك، نصراله خلعتبری است كه نزديك پنجاه سال در پستهای وزارت و سفارت و سناتوری بودهاست و به گفته عاقلی هميشه از عضويت خود در دادگاه انقلاب اظهار ندامت میكردهاست. دكترعباسعلی خلعتبری فرزند او بود كه به حكم دادگاه انقلاب اسلامی تيرباران شد. سيد محمد امامزاده را مجلس عالی به امامت جمعه تهران انتخاب كرد. مجلس عالی برادر او سيد ابوالقاسم امام جمعه را كه همراه محمدعلیشاه به سفارت روس پناه برده بود از امامت جمعه تهران خلع كرد. وحيدالملك يا عبدالحسين شيبانی در انگلستان زبان انگليسی و حقوق خوانده بود، در سال نخست مشروطيت در دارالفنون زبان و حقوق تدريس میكرد. از رهبران حزب دموكرات بود. چند دوره وكيل مجلس و چند بار وزير بود. سپس استاد دانشسرای عالی بود. خاطرات او به نام ”خاطرات مهاجرت، از دولت موقت كرمانشاه تا كميته مليونبرلن“ به كوشش ایرج افشار و كاوه بيات در ۱۳۷۸ در تهران منتشر شدهاست. در اين كتاب هم البته هيچ اشارهای به محكمه انقلاب و محاكمه شيخ فضلالله نشده است. در سالشمار زندگانی و احوال وحيد الملك به اين اشاره کوتاه و گنگ بسنده شده است: روایت دستگیری مستبدین و چگونگی بازپرسی و محاکمه در «محکمه انقلاب»نیز پرسش برانگیز است. محمدعلیشاه پس از توپ بستن مجلس اولین تلگراف موفقیت خود را به این مضمون به او مخابره کرد و مژده کامیابیش را پیش از هر کس به او رساند: «مجلس را منهدم کردم. سید عبداله بهبهانی و سیدمحمد طباطبائی را تبعید کردم. ملک المتکلمین و میرزا جهانگیرخان را مجازات نمودم.» با این پیشینه، «محکمهی انقلابی» در رسیدگی پروندهی سید هاشم، کار زیادی نداشت: «گناهان غیر قابل بخشش سیدهاشم بدرجهای زیاد و برجسته و روشن بود که قضات خود را محتاج به بحث و سئوال و جواب زیاد ندانستند و پس از سئوالات مختصری که بیش از یک ساعت بطول نینجامید به مشورت برخاستند و در نتیجه به اتفاق آرا او را محکوم به اعدام نمودند. حکم محکمه پس از چند ساعت اجرا شد و سید را در میدان توپخانه در میان فریاد هلهله و شادی هزارها نفر از اهالی تهران به دار آویختند. میگویند ملت تبریز بدرجهای از دستگیری و اعدام سیدهاشم که بزرگترین دشمن مشروطه بود و بالاترین صدمات را به مردم وارد آورده بود خوشحال شدند که هرگاه قشون روس در تبریز نبود شهر را چراغان میکردند.»9 در تاریخ بیداری ایرانیان و در یادداشتهای روز شنبه ۱۳ رجب ۱۳۲۷ قمری چنین میخوانیم: «شنبه ۱۳ رجب ۱۳۲۷ دیشب آتشبازی مفصلی بود. اعلیحضرت شاهنشاه (احمدشاه) در تماشای آتشبازی حاضر بودند. امروز استنطاق حاج شیخ فضلالله تمام شد و بعضی اقرارات نموده که پس از تحصیل صورت استنطاق، اقرارات او را مینویسم. ان شاءالله»10از ناروشنیهای «محکمه»ی شیخ فضلالله همین در دسترس نبودن «صورت استنطاق» شیخ فضلالله است. مهدی ملکزاده که ادعانامه یا «ورقهی الزامیه» شیخ ابراهیم زنجانی را و پارهای سئوال و جوابها بین شیخ و اعضای محکمه را چاپ کرده است او هم به همین در دسترس نبودن «صورت استنطاق» اشاره میکند و مینویسد: «در این چند ساله که نگارنده این تاریخ برای جمعآوری مدارک صرف وقت بلکه مجاهدت کردم نتوانستم صورت قطعی و گزارشات کتبی یا صورت مجلس آن محکمه تاریخی را که بطور قطع میتوان گفت در تاریخ چندین هزارساله ایران نظیر نداشته بدست بیاورم.»11 میتوان تصور کرد که در آن نابسامانیها و تندرویهای پس از فتح تهران، یا صورت جلسهی دقیق و کاملی تهیه نشده است یا به دلایل سیاسی قابل فهم صورت جلسه را از بین بردهاند. همچنین میتوان تصور کرد در اسناد خصوصی نقشآفرینان آن رویدادها، «صورت جلسه» پنهان شده باشد و یا...؟ ادعانامهی شیخ ابراهیم زنجانی دارای «مقدمهی طولانی» است که چون از دید ملکزاده «چیزی بر معلومات خواننده» نمیافزاید آن مقدمه هم در کتاب ملکزاده نیامده است. شیخ ابراهیم زنجانی از مجتهدین طرفدار مشروطه بود که به گفتهی باقر عاقلی، نظرات بهبهانی را در محکمه اعمال میکرد و محاکمهکنندگان شیخ، مصلحت کار در این دیده بودند که در محاکمهی شیخ فضلالله ادعانامه را کسی از خود روحانیون تهیه کند. ادعانامه بیشتر متنی سیاسی - تهییجی است در بازگویی رویدادهای مشروطیت و نقش منفی شیخ، همراهیهای اولیه و «نقض عهد» بعدی. در ادعانامه از جمله خطاب به شیخ فضلالله گفته میشود: «چرا ... در حضور کلامالله مجید قسم یادکردی که خیانت به ملت نکرده همیشه موافقت با مشروطه نمائی، مجددا بعد از چند روز قسم را شکسته ندای فساد دادی و چادر مخالفت زدی؟ [...] به چه دلیل اشرار را اغوا میکردید که مشروطهطلبان را از قتل و ضرب و هر اذیت معاف ندارند؟ [...] بعد از آنکه آن مقدار پولها که گرفتید در حضرت عبدالعظیم به مصرف افساد رساندید و نمیدانم چه قدر ذخیره کردید[...] در واقعه میدان توپخانه نمیدانم وجه مأخوذی به چه کثرت بود که به آن شدت اقدامات وحشیانه و متجاهرانه نمودید؟[...] خود را رئیس اسلام نامیده با مهتر و قاطرچی و ساربان [منظور مهترهای دربار محمدعلیشاه است] و کلاهنمدیهای محلات و اشرار همدست شده چادر در میدان زده در حضور مبارک شما آن اشرار مستانه فریاد ما چای و پلو خواهیم مشروطه نمیخواهیم بلند کرده و همه قسم رذالت و فحاشی کردند چند نفر بیگناه را کشتند و به اشاره و سکوت شما از درخت آویخته و چشم مقتولین را با خنجر در حضور عالی در آوردند[...] در بیرون رفتن محمدعلیشاه از شهر به باغشاه و ترتیب مقدمات تخریب مجلس شورا و محل امید ملت ایران، سر سلسله شاپشال و امیربهادر و مفاخرالملک و صنیع حضرت و مجلل و مجدالدوله و حاجیمحمد اسماعیل مغازه [نزدیکان و طرفداران محمدعلیشاه] و امثال ایشان، شما بودید[...] آیا در حبس و زجر سادات و محترمین و به حلق آویختن مظلومان و حبس و زنجیر مردم بیتقصیر و کشتن آن جمع کثیر محمدعلیمیرزا را مصاب میدانستید یا مخطی [خطاکار] میدانستید چرا نهی نکردید. بلکه با کمال خرسندی به تبریک رفته و اظهار شادمانی کردید و تائید شدتهایی که کردند نمودید؟ آیا بقدر سعی، در کشتن ملکالمتکلمین و میرزاجهانگیرخان و قاضی قزوینی اقدامی کردید؟ [منظور جلوگیری از کشتن آنهاست]...» عبارت پایانی ادعانامه چنین است: «... البته به نقشه تو و شرکای تو بود که محمدعلیمیرزا اقدام به جنگ اخیر با ملت کرد و تو بزرگوار دویست تفنگ گرفته بدست اشرار سپرده و دور خانه خودت جمع و سنگر نمودی که ملتیان را بکشی ... به چه دلیل اسلحه ملت را به تصرف اشرار داده و آنها را تحریض به قتل ملت کردی؟...»12 ناظمالاسلام مینویسد: شیخ را در اطاق خورشید برده در محل استنطاق نشانده و «ورقه الزامیه» را شیخ ابراهیم زنجانی خواند. به گفتهی ناظمالاسلام در تمام مدت قرائت آن نوشته، شیخ ساکت و سرش را روی عصای خود گذارده گوش میداد. شیخ هیچ جوابی به ادعانامه نداد و صحبتی نکرد و زبان به گفت و گو نگشود. ملکزاده اما از قول برخی اعضای محکمه سئوال و جوابهایی از جریان محکمه نقل کرده است: «ابوالفتحزاده سئوال کرد که بر طبق اقرار صریح صنیع حضرت در محکمه، قتل میرزا مصطفی آشتیانی به دستور شما انجام یافته. شیخ این اتهام را رد کرد و گفت مفاخرالملک و مجللالسلطان عامل آن قتل بودهاند و من کوچکترین اطلاعی از آن نداشتم. حاجی طرخان خیاط که در آن جلسه حضور داشته نقل میکرد که مستعانالملک سئوال کرد بر طبق اتهامنامه و مندرجات جراید شما محمدعلیشاه را به کشتن ملکالمتکلمین و میرزاجهانگیرخان و قاضی قزوینی تحریک و تشویق نمودهاید و موجب قتل آن بیگناهان شدهاید. شیخ این اتهامات را رد میکند و بکلی منکر میشود.»13 ملکزاده - فرزند ملکالمتکلمین - در اینباره مینویسد: «نگارنده این تاریخ در سهم خود راجع به فاجعه باغشاه تردید دارم که حاجی شیخ فضلالله در قتل شهدای باغشاه شرکت داشته باشد زیرا بعدازظهر ۲۳ جمادیالاول آن مظلومین را به باغشاه بردند و صبح فردا آنها را شهید کردند و فرصت برای اعمال نفوذ کردن شیخ نبوده است مگر آنکه شیخ پیش از جنگ مجلس با محمدعلیشاه گفتگو کرده باشد یا همان شب به باغشاه رفته باشد.»14 ملکزاده دربارهی سئوال و جوابهای محکمه و در دسترس نبودن صورتجلسهی رسمی و خودداری از نوشتن گفتهها و شنیدههای خود چنین میگوید: «اعضای محکمه هریک بنوبه خود سئوالاتی مینمایند که چون از مضمون و مفهوم آن مدرکی در دست نیست به سکوت میگذرانم.» باری شیخابراهیم زنجانی در ادعانامهی خود اعدام مجرم را از «محکمه» تقاضا میکند. هیچ توضیح روشنی دربارهی اعضای محکمه و میزان دانش و تجربهی حقوقی و قضایی آنان در دست نیست. آنچه روشن است جملگی اعضای محکمه خواهان اعدام شیخ فضلالله بودهاند. سرانجام حکم به اعدام شیخ داده میشود. منابع و پانویسها:
بخش پیشین • حدیث آن شیخ که بر دار شد، بخش دوم
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
جالب و خواندنی بود، نکته اینجاست که برای حکومت ولایت فقیه، شیخ فضل الله یک اسطوره معنوی است. از همین مقاله معلوم است که این حکومت به همان جنایت های شیخ اقتدا کرده است.
-- محمد ، Jul 24, 2010