خانه > خارج از سیاست > فرهنگ و جامعه > پچپچههای پشت خط نبرد | |||
پچپچههای پشت خط نبردمهتاب سعیدیاین مطلب را یکی از بچههای تئاتر ورودی ۱۳۷۸ هنرهایزیبا مینویسد. این مطلب را یکی از ۴۰ نفر بچهتئاتریهای ۷۸ هنرهایزیبا مینویسد که دو سال بعد، گرایش ادبیات نمایشی را انتخاب کرد. این مطلب را یکی از هشت نفر فارغالتحصیل ادبیات نمایشی ورودی ۷۸ هنرهای زیبا مینویسد که سالهای بعد به عنوان خبرنگار به سالنهای تئاتر سرک میکشید. اوایل خجالت میکشید، استادهاش را که میدید سرخ و سفید میشد؛ تا جایی که میشد از مصاحبه با استادهاش فرار میکرد و نانش را از سالنهای دیگر تئاتر در میآورد. کمِ کم پنج - شش سال از فارغالتحصیلیهمهی ما میگذرد. توی این چند سال، هیچ تئاتری به نام ما هشت تا روی صحنه نرفت. آخرین نمایشنامهای که عاشقانه نوشتیم، پروژهی عملی پایاننامهی کارشناسیمان بود. ما بچههای ادبیات نمایشی هفتاد و هشتی کلی ادعامان میشد. توی دوره دانشجویی اجراهایی داشتیم؛ اجراهایی که شاید به خاطر ادعاهامان پرتماشاگر هم بود.
ما این نمایشها را در آن سالها در تالار سمندریان دانشکده یا در جشنوارهی تئاتر دانشجویی، در تالار مولوی اجرا میکردیم. تالار مولوی، تنها تالار تئاتری که به خاطر موقعیت جغرافیایاش که در قسمت جنوبی درمانگاه دانشگاه تهران است و زمانی قسمتی از سلف اصلی این دانشگاه بودهاست، امروز جزء املاک دانشگاه تهران به شمار میرود و تنها سالن تئاتری است که در اختیار جهاد دانشگاهی قرار دارد و فقط با مرکز هنرهای نمایشی همکاری میکند. تالاری که به امکانات نوری خوب و عمق صحنه مشهور است و با وجود سقف کوتاهش امکانات اجرایی خاصی در اختیار گروههای تئاتری قرار میدهد. تالاری که برای ما بچه تئاتریهای هفتاد و هشتی، دارای نوستالژی عجیب و غریبی هم بود؛ تالاری که حمید سمندریان و پری صابری – زمانی که هنوز جوان بود و متنهای روز خارجی را ترجمه میکرد و به ورطه تکرار نیفتاده بود- نخستین اجراهاشان را در آنجا به روی صحنه برده بودند. تالاری که سالها بعد، در سال ۷۴ برای نخستین بار اجرای «پچپچههای پشت خط نبرد» علیرضا نادری را در جشنوارهی دانشجویی به خود دید. بنا بر روایت سالبالاییهای ما، بعد از اجرای این نمایش، بسیجیها به تالار مولوی میریزند و آنجا را میشورند و نماز جماعت میخوانند تا چشم و گوش این سالن پاک شود از همهی پچپچههای نادری که دیده بود و شنیده بود. نادری سالها بعد، سال ۸۰ بود به گمانم یا ۸۱ که برای تدریس به هنرهای زیبا آمد. بچههای ادبیات نمایشی ۷۸ای هیچ وقت نادری را فراموش نمیکنند که ما روی صندلیهای چوبی یکی از دو کلاس بزرگ دپارتمان تئاتر پرچ شده بودیم و او به وجد میآمد و پر از انرژی کار کردن بود که عرض و طول کلاس را راه میرفت و حرف میزد. یکدفعه میایستاد و سری به سوی پسرهای کلاس تکان میداد و میگفت: سیگار دارین؟ و باز... اما علیرضا نادری چندان در هنرهای زیبا دوام نیاورد و عطای تدریس را به لقایش بخشید. چند سال پیش که سکتهی قلبی کرد و عمل قلب باز، همهی ما به یاد تک تک سیگارهایی افتادیم که نادری با کیف میکشید. چند ماه بعد از این اتفاقها، خبرنگاری که امروز دارد این کلمات را مینویسد به استاد زنگ زد تا از او احوالپرسی کند. صدای نادری تاریک بود و سرد که چهار سالی میشد که کار تئاتر نکرده بود و در جواب شیطنتهای شاگرد قدیم گفت: دختر! من مرگ رو تجربه کردم. در این فاصله نادری چند فیلمنامه نوشت و نمایش «کوکوی کبوتران حرم» را به روی صحنه آورد؛ نمایشی که با ویژگیهای طراحی صحنهاش که صحنه را با یک دیوار شیشهای از تماشاگران جدا میکرد، ما تماشاگران را در موقعیتی قرارداده بود که از پنجرهی یک مسافرخانهی زیارتی به درون یکی طبقات نگاه میکردیم و صدای صحبتهای مسافران را هم که همهی زنهای یک خانواده بودند از طریق هدفون میشنیدیم. بی آن که بخواهیم نادری همهی ما را در موقعیت هیزی و فضولی قرار داده بود و ما با نگاهی مردانه و حریص تمام آن زنها را دید میزدیم.
حالا دو فیلم سینمایی بر پردهی سینماهای تهران است: یکی «هفت دقیقه به پاییز» که نادری بازنویسی نهایی فیلمنامهاش را انجام داده و دیگری «کیفر» که فیلمنامهاش از آن اوست. و باز هم در «کیفر» نگاه انسانی نادری به زنها و رنجهاشان برایم برجسته بود. نگاهی نه شعارزده که برآمده از شرایط فرهنگی و اجتماعی ما. باز هم چند سالی میشود که نادری تئاتری به روی صحنه نیاورده است و جالب تر این که حالا که نام نادری، نه در تئاتر، بلکه در سینمای ایران به گوش میرسد، تالار مولوی پلمپ شده است و این نشانهایست از وضعیت اسفناک تئاتر ایران و سر در سینماها هم، خود نشانهای دیگر از دوری اهالی تئاتر از سالنهای نمایش است. چند روز پیش خبر پلمب شدن تالار مولوی در خبرگزاریهای رسمی کشور منتشر شد. یک منبع مطلع به خبرنگار ایلنا گفته بود: دلیل اصلی این کار را هنوز نمیدانیم اما شنیدهایم که با بهانه وضعیت حجاب کسانی که در تالار مولوی تردد میکنند، اعم از هنرمندان و تماشاگران، چنین اقدامی صورت گرفته است. صرف نظر از اینکه چه کسی دستور داده تالار مولوی را پلمب کنند و چه اقداماتی صورت گرفته، نکتهی قابل توجه این است که بنا بر روایت این دانشجوی تئاتر سالها پیش و خبرنگار امروز، عصر یکم تیر ماه هنوز تالار مولوی پلمپ بود و نگهبانی مجموعه از ورود خبرنگار به داخل آن جلوگیری کرد.این وضعیت تا امروز هم ادامه یافته است. بنا به گفتهی کارمندان تئاتر مولوی داوود رشیدی با مسئولین دانشگاه وارد دیالوگ شده است و انها قول دادهاند که تا عصر امروز، سوم تیرماه که این گزارش را مینویسم تالار مولوی رفع پلمپ میشود. اما هنوز اتفاقی نیفتاده و چنین است که تالار مولوی که در آن حمید سمندریان و پری صابری نخستین اجراهاشان را در آنجا به روی صحنه برده بودند و سالها بعد، در سال ۷۴ برای نخستین بار اجرای «پچپچههای پشت خط نبرد» علیرضا نادری را در جشنوارهی دانشجویی به خود دید، هنوز پلمب است. فراموش نکنیم که در همین تالار، پس از نمایش «پچپچههای پشت خط نبرد» روایت است که بسیجیها ریختند و آنجا را شستند و نماز جماعت خواندند تا چشم و گوش این سالن پاک شود از همهی پچپچههایی که دیده و شنیده است. در همین زمینه: • یک نمایش کامل در چند پرده
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|