خانه > عباس معروفی > Mar 2010 | |
Mar 2010«ممنون، وقتم خیلی تنگ است، نوش جان!»آخرین یادداشتم را لای کتابی گذاشته بودم و کتاب بهدست بین ازدحام عابران قدم میزدم. همانگونه که نگاه پشت ویترین مغازهها، نگاه عابران را میقاپید و متوجه خود میساخت، چهرههای عابران نیز کنجکاویام را برمیانگیخت و مرا مجذوب خود میکرد. به همین خاطر میتوانستم ساعتها بین آنها راه بروم و سیاحت کنم. ناگهان حس کردم کتاب از دستم قاپیده شده، با عجله برگشتم، مردی آن را از دستم ربوده بود و داشت فرار میکرد. عیدانهای به رنگ خواستههای سبزکاش این بهار که میآید، تو بر چوبهی داری که جانت را ربود جوانه بزنی. کاش این بهار که میآید، گلهای سرخ نرویند بر آسفالت شهر. کاش این بهار، بهار دیگری باشد، بهاری مبارک. دو، سه روزی است که توی وبلاگها میچرخم، شاید یک مطلب امیدبخش عیدانه پیدا کنم، ولی تخمش را ملخ خورده، گیر نمیآید. باز هم میچرخم و میخواهم ببینم دور و اطراف ادبیات چه خبر است. مطالب خوبی خواندهام، چندتایی هم دستچین کردهام. داستانی از امیر مهاجر «سرما»«سرما» داستانی است از امیر مهاجر که در سوئد زندگی میکند. تم غالب داستانهای امیر مهاجر، به ویژه داستان «سرما»، زندگی رو به زوال زن و شوهرها است. به نظر میرسد، این زندگی زمانی شورو عشق و حالی داشته است. اما کی و در چه زمانی به زوال و تباهی کشیده شده که هیچ ردی از عاطفه و همدردی عادی هم در آن دیده نمیشود؟ دیگر این که در این داستان، شخصیتها هویت ندارند، نام ندارند. یکی زن است و دیگری مرد. ادبيات مقاومت «راوی خاموشای که ناماش را نمیدانیم»یکی از وبلاگنویسان ایران که ادب، فرهنگ، ادبیات و مقاومت دغدغهی همیشگی زندگی اوست، سید رضا شکرالهی است که اخیرا پشت پنجرهی بسته مانده است و وبلاگ خوابگردش را در ایران فیلتر کردهاند. با این همه، «خوابگرد» فیلترشده برای ما خارجنشینان قابل روئیت است. در بین مطالبی که خوابگرد مینویسد و معمولا تلنگری به خواننده میزند، نوشتهای را برگزیدهام که از هر نظر میتوان آن را ادبیات مقاومت نام نهاد. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|