خانه > عباس معروفی > این سو و آن سوی متن > خطاب به معاويه | |||
خطاب به معاويهشعر هجوی در یکی از وبلاگها خواندم که مدتها است چنین آثاری در گوشه و کنار کشورمان بر لوح روزگار ثبت است و همچون آیینهای تمامنما نشان میدهد که ملت ایران چقدر نسبت به ظلم و ستم رفته، خشمگین است.
روز یکشنبه در تالار فردوسی دانشگاه تهران مراسم شعرخوانی برای بزرگداشت قیصر امینپور برگزار شده بود. یکی از کسانی که شعر خواند، بزرگواری بود به نام حامد احمدی. این شاعر عزیز و شجاع ابتدا به روان قیصر امینپور درود فرستاد که علوی بود و معاویهای نبود. بر شرف دکتر تُرکی هم درود فرستاد؛ به خاطر شعر پرمغز و مناسب مسائل روزی که پیشتر خوانده بود و گفت: «قصیدهای سرودهام خطاب به معاویه». قصیدهای مطنطن با قافیهای زیبا به سبک خراسانی. دو ثلث شعر را خوانده بود که مردکی به پای تریبون رفت و او را از خواندن بقیه شعرش باز داشت. بعد از تشویق طولانی حاضرین، حامد احمدی از تالار خارج شد. عدهای از حضار مقابل در دانشگاه ادبیات از او تشکر کردند و او با حضور جمعی از این حضار که چندان کمتر از حاضران در تالار نبودند، شعرش را به طور کامل خواند. بسیاری ضبط کردند و من هم متن کامل شعر را از وبلاگی گرفتم و برای عزیزان گذاشتم. درود به شرف او.
وقت است که گورت بکشد یک تنه در بر مُهرت «خَتَمَ اللهُ عَلی قَلبِکَ» بردل تاچند بُوَد بین تو و ملّت، دربان؟ اسفندصفت در دل آذر به خروشند یک دست به ریش اندر در کار تشبّث مردی نه به ریش است، «قفا ریش» مخنّث بار گنهت را بمینداز و میاویز کس گفت گران گوشت اگر، گوش بریدیش هیهوم! که اقبال تو ای مایه ادبار بدبختی دنیات ندارد کم از عُقبات خشتت نبود راست که کشتت ندهد بار سرمایه اندک بنماند! بندیدی ای موشِ بسی گشته و سوراخ ندیده ای سینه شیران وطن خسته به خنجر ای هرزه بروییده که نَهت سایه و نهت بر بام تو نفرجامد جز شام مکدّر غرّه مشو ای شوخ به جوقی متملّق از دشمنی و دوستی بر سر خونت بسیار نفر را نتوان برد و زد و رفت کهت گفت برین مردم آزاد بنه بند؟ کهت گفت که در خون مسلمان ببری دست؟ کردی و نکردی ز بد و خوب بدان سان قرآن ببریدی سر و بردی سر نیزه این سنگ روان بهمن بنیانکن ظلم است گفتی که نسیم فرجی میوزد اما هین! شور میانگیز درین مزرع خونخیز آسان نشود مشکل این جوق هراسان مگذار بگویم که چسان داغ سرینت سگجانی و عمرت زده پهلو به کلاغان قلبت حجرالاسود و لیکن نه ازان دست نیش تو اگرچند زند خنده به اژدر این پای تو در توبره وان پای به آخور بارانده زغنهای عفن را به وطن در هشدار مدهمان که بَدان دست به کارند تیریت مسلسل زدم البتّه به هر بیت کز طاعت یزدان و مسلمانی شیطان * عمرو عاص
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
اینها همه متاثر از کتاب تازه عبدالرضایی می نویسند منظورم کتاب ترور است که مجله شعر منتشر کرده و تعجب کردم وقتی که خورشید برجاست آقای معروفی چرا سراغ فانوسی در وبلاگ ها می چرخند!!!
-- بدون نام ، Dec 22, 2009خدا قوت، حق همیشه پا برجاست، ممنونم از شجاعت و حمایتتان و خاموش نشستنتان
-- رهگذر ، Dec 23, 2009یا حسین
افتخار میکنیم از داشتن این شاعر شجاع
-- بدون نام ، Dec 23, 2009بسیار زیبا
-- mohammad ، Dec 23, 2009آفرین بر شجاعت و بلاغت شاعر
بارها کسان دیگری نیز آن هرزت را مخنثش نامیدند ولی ارباب زمانه دستسنگینی کرد! اما حاشا حاشا بر من اگر بر این همه بزرگی شهامت آفرین نگویم، و بر این کثرت معانی به به نکنم!
-- بدون نام ، Dec 23, 2009که:
یک دست به ریش اندر در کار تشبّث
وان دست دگر نیز به آن کار دگر بر
مردی نه به ریش است، «قفا ریش» مخنّث
برچسب دغل خورده تو را روی ذکر بر
دست مریزاد از این دکلمه ! متنی به نهایت سنگین ! اما سنگ تمام گذاشتی در اجرا !
-- دوست همیشگی ، Dec 23, 2009راهت پر رهرو باد
با تشکر از خواندن شما و شرف شما هم!
-- بدون نام ، Dec 24, 2009اگر باصدای خود شاعر نیز منتشر شود بسیار خوب خواهد بود! سلام بر شاعر!
بیت سوم مصرع " تا چند بود بین تو و ملت دربان " سکته وزنی دارد . فکر میکنم غلط تایپی باشد .
-- مازیار ، Dec 24, 2009سلام آقای معروفی با تشکر این بیت جا افتاده است:
ادنائی و دنیا بگرفته ست زِمامت ***
-- بدون نام ، Dec 24, 2009دیدیم و نمردیم یکی ماده به نر بر
هجویه خواندن کلاً کار مهملی است به ویژه که خواننده دور و در امان دیگران ایستاده باشد و از دور هجویه بخواند. به کلاس رادیو زمانه هم نمی خورد و در کل از طرف عباس معروفی هم فقط جنبه عقده گشایی دارد.
-- میم ، Dec 24, 2009لطف کنید فایل صوتی قابل داون لود رو هم بگذارید که بشه ایمیل کرد. سایت شما در ایران قابل دسترسی نیست.
-- محمد ، Dec 24, 2009ای کاش وزن ساده تری برای این شعر پرمعنا انتخاب می کردین ولی خیلی جالب بود هرچند بعضی بیت ها میس آندرستندیگ شد
-- سارا ، Dec 24, 2009سالهاست شما را با نوشته هایتان میشناسم اما این اولین بار بود که صدایتان را میشنیدم . شعر زیبا بود صدای شما زیباتر.
-- نوشین ، Dec 25, 2009راستی هنوز هم وقتی یاد گردون میافتم دلم میسوزد.
درود
-- حامد احمدی ، Jan 1, 2010برای عنایت به دیگر اشعار حقیر -حامد احمدی- به وبلاگم سر بزنید
benamebaba.blogfa.com
متاسفانه خیلی بد خوانده شده! این شعر رو باید حماسی بخونید نه ملوس و ناز ! قسمت هایی رو هم از نظر وزنی و معنایی غلط خواندید ...
-- بدون نام ، Jul 3, 2010