خانه > عباس معروفی > این سو و آن سوی متن > برای روزگارانی دیگر | |||
برای روزگارانی دیگرادبیات مقاومت هر ملتی را در روزهایی که اندکی آرامش به جامعه برمیگردد، میتوان در لابهلای روزنامهها هم یافت. سوای آن که در داستانها، شعرها، نمایشنامهها و خاطرات، ادبیات مقاومت رخ مینماید، گاه نیز یادداشتهایی از سر ناگزیری در گوشهای از روزنامهای به چاپ میرسد که سالها بعد نظر آدم را جلب میکند.
روزنوشتها در ادبیات مقاومت نجیبانهترین دست و پا زدن ملتی است که از سر ناگزیری معمولاً در دفترچههای اهل قلم باقی میماند. یادداشتهایی که برای چاپ نشدن نوشته میشود. یادداشتهایی که معمولاً جانب کسی را نمیگیرد؛ برای یادآوری، برای روزگارانی دیگر نوشته میشود. اینروزها در ایران بندرت یادداشت روز یا روزنوشت منتشر میشود و آن هم بنا به اهمیت نام نویسنده یا موضوعی که کسی به آن پرداخته، گاه در لابهلای تیترهای چشمپرکن و دروغهای شاخدار دهن پرکن یکی از روزنوشتها در گوشهی روزنامهای جا خوش میکند. یکی از این روزنوشتها نوشتهی محمد یعقوبی نمایشنامهنویس مطرح معاصر است که نه برای احراز قدرت یا اظهار وجود، بلکه برای دل تنگ خودش نوشته شده و وضعیت اهل قلم را بازتاب میدهد. او این روزنوشت را به قصد ادبیات مقاومت ننوشته، اما آنچه برابر ماست نمونهای است که از ادبیات مقاومت ملت ایران. در لابهلای این نوشته بلاهایی که سر نویسنده و اثرش میآید به خوبی پیداست که گروهی با انواع عقدههای جنسی و روانی و مالی و فکری و فلسفی بررس آثار و کتابهای فرهنگسازان ایران شدهاند، تا این پیکر نیمهجان و خسته را شمعآجین کند. اما پیکرهای شمعآجینشده تا شعاعی دور بر تاریکیها نور میتابانند و سیاهی و روسیاهی را افشاء میکنند. این هم روزنوشت محمد یعقوبی، با عنوان «سرنوشت کتابهایم در دولتهای هفتم، هشتم، نهم و الاآخر»: و هنر، محمد يعقوبي- اولين نمايشنامهاى که از من چاپ شد زمستان 66 بود که در زمستان 77 همزمان با اجرا در تئاتر شهر منتشر شد. کتابم مثل هر کتاب ديگرى در اين سرزمين به ناحق براى گرفتن مجوز چاپ به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى رفت ولى از حق نبايد گذشت که هيچ خاطره تلخى از چاپ آن ندارم. مميزان حتى نگفتند يک واو را حذف کنم. پس من خوب شروع کردم و اى کاش همه نمايشنامههاى بعدىام را پيش از آن نوشته بودم. چهار سال نخست رياست جمهورى خاتمى و دوران وزارت عطاءالله مهاجرانى را در وزارت فرهنگ حالا در مقايسه با دو دولت بعدى مىتوان بهترين سالها براى چاپ و حتى اجراى تئاتر دانست. و اما در چهار سال دوم رياست جمهورى خاتمى انتشارات انديشهسازان بر آن شد چهار نمايشنامه مرا چاپ کند. مىدانيم که که وزارت فرهنگ و ارشاد در دوره دوم رياست جمهورى خاتمى محافظهکار شده بود. در اين دوره «يک دقيقه سکوت» يکى از آن چهار نمايشنامهام مجوز چاپ نگرفت، اما دو نمايشنامه ديگرم «رقص کاغذپارهها» و «دل سگ» بى هيچ مميزى مجوز گرفت و چاپ شد و زمستان 66 براى چاپ دوم خود با يک مورد مميزى مواجه شد. شعرى در نمايشنامه بود که اجازه نمىدادند چاپ شود. من تلفن مميز وزارت فرهنگ را از ناشر گرفتم و با خود مميز حرف زدم و سرانجام توافق کرديم به جاى آن شعر سه نقطه بگذاريم و در پاورقى نوشته شود: غير قابل چاپ است و رجوع شود به چاپ اول در سال 1377، انتشارات قصيده، صفحه 19. باور کنيد اغراقى در کار نيست. من واقعا توانستم با مميز وزارت فرهنگ حرف بزنم و گفت و گوى من و او نتيجه داد. صفحه 17 چاپ دوم زمستان 66 نشر انديشهسازان را بازکنيد و خودتان پاورقى را ببينيد. من فکر مىکنم اين يادداشت پاورقى در چاپ دوم زمستان 66 نمايشنامهام را خواندنىتر کرده است و خواننده را هم کنجکاو که برود ببيند آن جمله حذفشده در چاپ اول چيست. و اما در دولت نهم نشر قطره سه نمايشنامه از من را در اسفندماه 1385 براى گرفتن مجوز به وزارت ارشاد اسلامى فرستاد. هفده ماه، باور کنيد هفده ماه از فرستادن نمايشنامهها به ارشاد اسلامى گذشت و آنان هيچ پاسخى ندادند. من خوشحال از توان گفتگو با مميز دوران خاتمى بر آن شدم با مميز حرف بزنم که گفتند بايد مراجعه حضورى کرد. سرانجام به وزارت ارشاد اسلامى رفتم. نشانى اتاقى را دادند و نام مردى را گفتند که چون خاطره تلخى است نام اين آدم را از ياد بردهام. داشتم برايش توضيح مىدادم که نويسنده اين کارها هستم که هفده ماه است...او بى آنکه نگاهم کند حرفم را قطع کرد و گفت به ناشر بگو بيايد براى پىگيري. گفتم ناشر هر هفته مىآيد اما جواب نمي...با لحنى سرد و نفرتآلود همچنان بى آنکه نگاهم کند حرفم را قطع کرد و باز هم گفت: به ناشر بگو بيايد براى پىگيري. به نشر قطره زنگ زدم و يکى دو هفته بعد پاسخ دادند «يک دقيقه سکوت» قابل چاپ نيست اما «تنها راه ممکن» به شرط اصلاح، قابل چاپ اعلام شده بود. براى دانستن شرطهاى اصلاحى به نشر قطره رفتم. در نامه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى به نشر قطره موارد اصلاحى در چند بند از صفحه فلان تا صفحه فلان درج شده بود. نامه را با متن مطابقت دادم و ديدم هر کدام از موارد اصلاحى شروع يک قطعه نمايشنامه تا پايان آن است. موارد اصلاحى شامل چهار قطعه از هشت قعطه نمايشنامهمىشد. ناگزير شدم بار ديگر به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى بروم و بپرسم چه واژگانى را در اين قطعهها بايد اصلاح کنم. کارمندى که به او مراجعه کردم نام ناشر را پرسيد و با شنيدن نام قطره اخم کرد که حساب کار دستم آمد. بعد برگهاى را که درباره کتابم بود از پرونده قطور نشر قطره بيرون کشيد و از روى برگه ، مفاد نامهاى را گفت که خوانده بودم. به او توضيح دادم که نامه را خواندهام اما مىخواهم بدانم کدام واژه اين صفحهها بايد اصلاح شود؟ او گفت همه اين قسمتها که تعيين کردهايم بايد حذف شود و فهميدم منظورشان از اصلاح، حذف است. اين را هم فهميدم که بهتر است بى خيال چاپ «تنها راه ممکن» شوم. به نشر قطره نامهاى نوشتم که با اين شرايط ميلى به چاپ «تنها راه ممکن» ندارم. کنجکاوان مىتوانند اين نمايشنامه را در نشريه پاياب شماره نوزدهم بخوانند و با مقايسه اين نمايشنامه با نمايشنامههاى «دل سگ» و «رقص کاغذپارهها» چاپشده در دوران خاتمى خواهند فهميد که اگر من «تنها راه ممکن» را در آن زمان نوشته بودم همان زمان احتمالا مجوز چاپ مىگرفت و من امروز ناچار نمىشدم بنالم. و اما درباره «گلهاى شمعداني» که به شماره 96533 در دبيرخانه اداره کتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى ثبت شده است هنوز که هنوز است مميزان وقت نکردهاند نظر بدهند.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
چشم هایم را می بندم و یاد روزهایی می افتم که "یک دقیقه سکوت" در سالن چهارسو اجرا می شد و ما چه بی خیال درباره اش حرف می زدیم و برایش نقد می نوشتیم و با گروه گفتگو می کردیم.چه بی خیال! انگار آزادی های اندکی که به دست آورده بودیم قرار است همیشگی باشد...نمی دانستیم انقدر زود پر می زند و از دستمان می پرد. انگار قدرش را ندانستیم. پاینده باشید محمد یعقوبی عزیز و جناب اقای معروفی.
-- ساناز اقتصادی نیا ، Oct 26, 2009