تاریخ انتشار: ۷ خرداد ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
اين سو و آن سوی متن

ادبيات سياه ۲

در برنامه قبلی از هوراس مک‌کوی نویسنده بزرگ آمریکا و آغازگر ادبیات سیاه حرف زدم امروز از ویژگی‌های ادبیات سیاه حرف می‌زنم و از رمان "آن‌ها به اسب‌ها شلیک می‌کنند".
در جامعه‌ای که عاملان قانون به عنوان طبقه حاکم در کنار بازار یک قدرت مطلقه بسازند از این پس قانون به مثابه‌ی یک ویترین نمایشی بین حاکم و رعیت قرار می‌گیرد. بی‌شک انسان‌هایی در این وضعیت طغیان می‌کنند اما در برابر ستمگری طبقه حاکم سرنوشتی جز شکست ندارند.

Download it Here!

وضعیتی که در جامعه امروز ایران پدید آمده بی شباهت با دوره‌ای که هوراس مک‌کوی آن را در آمریکا تصویر کرده ندارد. و بی‌شک اين نوع ادبی در جامعه‌ی ایران پدید آمده و یا خواهد آمد. این را منتقدان باید بگویند. اما یکی از مشخصه‌های ادبیات سياه نحوه روایت آن است. همچنان که انسان طاغی زاییده جامعه‌ای در حال توسعه است که مجموعه قانون و پول و قدرت مانند یک تانک بی‌هراس و بی‌رحم از روی آدم‌ها می‌گذرد، در جامعه‌ای که همه‌چیز رنگ قانونی و متمدنانه دارد اما همه‌چیز در بدویت وحشی طی می‌شود، ادبیات سیاه هم زاییده چنان وضعیتی است.
به ‌ویژه در ایران امروز که بسیاری از مظاهر رنگ خدا و دین هم گرفته‌اند و این دستگاه‌های عظیم متحد لباس دین پوشیده‌اند و دیوارها همه‌ دیوارهای سد شده در برابر انسان حق‌باخته و طاغی به شعارهای عدالت و انسانیت و شفقت مزیین شده‌اند.

همه‌چیز امروزی است. جلوه‌های جامعه‌ی در حال توسعه ریتم و ضرب‌آهنگ رمان را هم تعیین می‌کند. ادبیات سیاه را نمی‌توان به فرم رمان خطی نوشت و لازمه‌اش ضرب‌آهنگی‌ تند است که به موازات جامعه کارش را پیش ببرد.

محمد‌علی سپانلو مترجم کتاب "آنها به اسب‌ها شلیک می‌کنند" مشخصه‌های ادبیات سیاه را اینگونه تعریف می‌کند:
ادبیات سیاه بی‌شک یک سند استثنایی است که جامعه‌شناسان می‌توانند بر اساس آن نمای اخلاقی و روحی سال‌های اخیر را در بسیاری جوامع پیشرفته ترسیم کنند. این ادبیات وجوه مشترکی دارند.

نخستین و حساس‌ترین آن‌ها مسئله قانون است به زعم این قانون را طبقه برتر جامعه ظاهراً برای خوش‌نما کردن خشونت و قهر اختراع کرده است. اما از آنجا که یک شهروند متمدن باید تا جایی که می‌تواند پولدار شود پس در قدم نخست مجبور به زیرپا نهادن همین قانون است.
قانون از سوی فرا دستان و فرو دستان هر دو نقض می‌شود.

چون در این جامعه ارزش هر کس به اندازه پیشرفت او در زندگی مادی است.

دومین وجه مشترک ادبیات سیاه طغیان فرد علیه اجتماع است. این نبردی نابرابر است که یک شورشی برای رستن از تحقیر و گریز از بن‌بست مادی زندگی به آن تن درمی‌دهد.

سرانجام شورشی تنها و زخم‌خورده در مقابل اجتماعی که با چماق همه‌پسند قانون مجهز است از پا در‌می‌آید.

در نتیجه این شکست سومین وجه مشترک پدید می‌آید که عصبیت از هراس باشد.

این عصبیت از آن هنگام بروز می‌کند که جامعه فرد را با توسل به وسایل ظاهراً دسته‌جمعی، خرد می‌کند. فرد شورشی که می‌پندارد حق‌دارد چون دریافت که تمام جامعه محکومش می‌کند، به خود نیز شک می‌برد.

به این ترتیب جامعه درواقع به دامی می‌افتد که خودش ساخته است.

سراسر جامعه در پنجه رعب و نفرت از مدیران و مجریان قضات و سیاست‌مداران و پلیس دست ‌و ‌پا می‌زند.

و بالاخره گذشته از کابوس‌ها در ادبیات سیاه روانکاوی به چشم می‌خورد. آمریکا به طرزی اسرارآمیز از یک گناه ابتدایی رنج می‌برد. ولی نمی‌داند که این گناه همان پول است. لیکن نویسند‌گانش و حتا معمولی‌ترین آنان فطرت این بلا را شناخته‌اند از اینجاست که همه آن‌ها وحشت انسان تنها رها شده و بی‌یار و یاور را در این کشور آزاد شرح داده‌اند.


اما یک نکته را فراموش نکنیم این دانسته‌ها را ما مدیون ادبیاتی هستیم که با همه سانسورها از ولنگاری اجتماعی سود می‌برد و منتشر می‌شود. پس این ادبیات به هر حال نقش مثبتی در نگه‌داشت ارزش‌های آدمی در جایی از دنیا دارد و این دلیل تبرئه بخش دیگری از جهان نمی‌شود که دستان سانسور منظم به نحوی است که نمی‌توان تنهایی مسایلی چون نفرت از نظامات حکومتی، وحشت از حزب، و حقیر و مقهور بودن در برابر رهبری‌های دسته‌جمعی را به هیچ نحوی آشکار کرد.

شهروند عادی که بالاتری‌ها از قول او حرف می‌‌زنند این دردها را با خود فرو می‌خورد. پس تحقیر می‌شود به بی‌عقلی خود و عقل کل بودن نظام دیوان‌سالار ایمان می‌آورد و این ایمانی است مخالف شهادت چشم و گوشش.

این شخص جاودانه تبدیل به انسان درجه دو می‌شود و این حاشیه از آنجا لازم است که نفع شیئ نباید اثبات ماعدی کند.

"آن‌ها به اسب‌ها شلیک می‌کنند" غم‌نامه فرد درمانده‌ای است تسلیم وضعیت‌های اجتماعی. اما به شیوه خود، فرد درمانده دیگری را نجات می‌دهد گیرم با مرگ.

علی‌رغم سادگی‌اش داستان از بافت سنجیده‌ای بهره‌مند است. قهرمان مرد کتاب راوی قصه است، پس نمی‌تواند خود را معرفی کند. ولی ما تا اعماق وجودش را می‌شناسیم.

رئالیسم آمریکایی یکی از اصول رئالیسم را به تمامی پایمردی می‌کند. بسیاری ازرئالیست‌‌نماها گرچه به‌طور نظری رفتار فرد را تابع شرایط اجتماعی می‌دانند اما در تبیین این رابطه عاجزند.

از این رو اعمال آدم‌هاشان بی‌منطق، احساساتی و شعارگونه می‌ماند.

اما مک‌کوی چون بیشتر نویسندگان هم عصرش به وضوح نشان نمی‌دهد که دردهای درونی قهرمانانش ناشی از وضع اجتماعی، روانی و پرورشی آن‌هاست. و ما به این باور می‌کنیم.

راوی داستان مردی که آزارش به مورچه نمی‌رسد، آدم صلح‌جویی که می‌خواهد همه را آشتی دهد، شهروند مودبی که خاضعانه به قانون، به پلیس به رییس و به زن احترام می‌گذارد، مثلاً حتا یک‌بار هم نام خود را پیش از قهرمان زن کتاب نمی‌آورد، که همواره به ملاحظه‌ی تنگناهای موجود کوتاه می‌آید، آرزوی بزرگ فیلم‌سازی را به خواب می‌سپارد و در عالم واقع آن را به امید تهیه دو ‌سه حلقه فیلم تخفیف می‌دهد، مردی است سلیم‌النفس که در همه ‌چیز منفعل است حتا در عشق‌بازی.

حرف‌شنو و سربه‌زیر است. در آغاز داستان این گلوریا است که او را به مسابقه مرگبار رقص می‌کشاند. اما وقتی به صحنه می‌رود وظیفه‌اش را تا حد ممکن بی‌نقص انجام می‌دهد، و چون بلند‌پرواز‌هایش را مهار کرده در آخر کار فقط به مواهب رایگان طبیعت مثلاً آفتاب قانع است. گرچه از این یکی هم محروم می‌ماند، با معصومیت کم‌نظیری سقوط ارزش‌ها و خیمه‌شب‌بازی ادعاها را در جامعه‌ی سرمایه‌سالاری روایت می‌کند. اما هرگز قضاوت نمی‌کند. زیرا حتا در دم مرگ هم نمی‌خواهد درگیر شود و بالاخره آدم‌کشی او به‌گونه‌ای ساده‌لوحانه صورت می‌گیرد.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

آقای معروفی سلام. فوق‌العاده بود، چند لایه مثل همون داستان‌نویسی آکاردئونی. عصاره‌ی چیزی در این بررسی ادبیات سیاه توسط شما، بخصوص این قسمت هست که پشت آدم رو به‌لرزه می‌ندازه و ذهن رو حرکت می‌ده. با این اینترنت حلزونی و پر از سانسور این‌جا هم نتونستم از وسوسه‌ی دانلود کردن فایل صوتی و شنیدن لحن خودتون بگذرم. امیدوارم دلتنگی‌ها راه خودشان را پیدا کرده باشند. پایدار و شاد باشید.
------------------------------
سلام آگاليليان عزيزم
سلام
سعی می کنم بخشی از ادبيات در محاق مانده را معرفی کنم

-- آگالیلیان ، May 28, 2009

آقای معروفی همچین نوشته ای را دارم می نویسم.صدای این نسل به دنباله
وقتی یار به شما زنگ زدم
پشیمان شدم از آنچه شمائید و در واقع برای من دیگر نیستید

-- بدون نام ، Jun 24, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)