تاریخ انتشار: ۱ بهمن ۱۳۸۷ • چاپ کنید    

ايران؛ مساوی با عددی منفی

کارلوس فرانکی متولد ۱۹۲۱ کوبا، نویسنده، شاعر، روزنامه‌نگار، منتقد ادبی، فعال سیاسی، و سردبیر اولین روزنامه‌ی رسمی انقلاب کوباست. فرانکی یکی از رهبران و بنیانگذاران انقلاب کوبا و یکی از آن پنج نفری است که در کوبا انقلاب را رهبری کردند.

فرانکی تئوریسین و روشنفکر گروه نیز بود و همو اولین نفری بود که از انقلاب کوبا برید و از آن جدا شد. چون اعتقاد داشت که انقلاب به کجراهه افتاده است.


Download it Here!

در مدتی که سردبیری روزنامه‌ی انقلاب را به عهده داشت سعی کرد استقلال روزنامه را حفظ کند و بار اصلی روزنامه را بر ادبیات و فرهنگ نهاد. او یک ضمیمه‌ی ادبی هم برای روزنامه‌ی انقلاب منتشر می‌کرد که سردبیری آن را به اینفانته واگذار کرده بود.

از اقبال فرانکی مسافرت‌های زیادش به اروپا و دیگر نقاط جهان بود، که به خاطر اعتبار و جایگاهش مدام در سفر بود، تا جایی که با هنرمندانی چون پابلو پیکاسو، ژان‌ پل ‌سارتر، سیمون ‌دو بووار، خوان ميرو، و خولیو کورتازار و یاران دیگری را ملاقات و دیدار کرد، و هم او باعث شد که بسیاری از این روشنفکران در زمان انقلاب به کوبا مسافرت کنند.
از مهم‌ترین این روشنفکران سارتر و دو بووار بودند.


عباس معروفی و کارلوس فرانکی در فستیوال «رنسانس دوم» در میلان / عکس از زمانه

کارلوس‌فرانکی به خاطر رفتار و برخوردهای انتقادی همواره با دولت انقلاب درگیر و در کشمکش بود، که همین باعث شد عاقبت او را از سردبیری برکنار کردند، و روزنامه تعطیل شد. او سپس نمایشگاه بزرگی در هاوانا تأسیس کرد که به معرفی بسیاری از هنرمندان و چهره‌های نامدار هنری جهان همت گماشت.

اما همچنان لبه‌ی تیز انتقاد را حفظ کرد که سرانجام به او اجازه دادند به همراه خانواد‌ه‌اش به ایتالیا برود و به عنوان رایزن فرهنگی کوبا - البته بدون دریافت حقوق - در ایتالیا اقامت کند.

یک سال بعد یعنی در سال ۱۹۶۸ رسماً با دولت کوبا قطع رابطه کرد، و این درست زمانی بود که او نامه‌ای را عیله حمله ی شوروی به چکسلواکی امضا کرد و رسماً از انقلاب کوبا جدا شد.
بعد از این تبعید رسمی بود که تولید ادبی کارلوس‌ فرانکی به شکل چشمگیری افزایش یافت. او چندین اثر تاریخی در مورد کوبا نوشت و منتشر کرد.

فرانکی به کمپین‌ها و فعالیت‌های خود علیه ‌سرکوبگری در کوبا ادامه می‌داد، و در کوبا رسماً خائن نامیده ‌شد. و اینگونه بود که تصویرها و نام او از تاریخ انقلاب کوبا پاکسازی شد.
چنان که در شعری خود می‌گوید:

من متوجه‌ مرگ عکس‌هام شده‌ام.
آیا من وجود دارم؟
من
یک مقدار سیاهی
یک مقدار سفیدی
و مقداری کثافت
روی جلیقه‌ی فیدلم.

فرانکی هم‌اکنون در پورتوریکو دوران بازنشستگی و پیری‌اش را می‌گذراند.

من با کارلوس فرانکی در فستیوال "رنسانس دوم" میلان آشنا شدم. چند روزی که با هم بودیم در کنار نویسندگان دیگر گاهی با هم غذا می‌خوردیم و حرف می‌زديم. و او سعی می‌کرد چیزی برای ما تعریف کند. من اسپانیایی بلد نیستم و متأسفانه چیزی نمی‌فهمیدم اما به این چهره‌ی دیکتاتورستیز لبخند می‌زدم و نگاهش می‌کردم.

یکبار سر میز ناهار ازش پرسیدم: آقای کارلوس فرانکی،
ایران برای شما یعنی چی؟

او به اسپانیایی پاسخ داد و دوستم احمد رأفت، لطف کرد و همان جا برای من ترجمه کرد که با صدای خودش می‌شنوید.


کارلوس فرانکی در کنار چگوارا

کارلوس فرانکی: اولین باری که اسم ایران را شنیدم زمانی بود که از کوبا خارج شده بودم و به ایتالیا آمده بودم.

به مهمانی شام روشنفکران چپ اینجا رفتم، یک چیز سیاهی جلو من گذاشتند. گفتم چیست؟ گفتند خاویار ایرانی است. و روشنفکران مدام اینطرف آنطرف می‌رفتند و خاویار می‌خوردند.
هر مهمانی که خاويار ايرانی داشت پر از روشنفکر چپ بود. گفت این اولین بار بود که اسم ایران را شنیدم.

بار دوم که اسم ایران را شنیدم زمان انقلاب بود که یک سری از فمینیست‌های اروپایی مثل سیمون دو بووار از زنان ایرانی خواسته بودند که به خیابان‌ها بیایند و علیه چادر تظاهرات کنند. خيلی‌هاشان هم برای اين کار رفتند ايران.

صد هزار نفر آمدند «علیه چادر» تظاهرات کردند. اما روز بعد یک میلیون آدم آمدند به «خاطر چادر» تظاهرات کردند.
گفت آنجا هم دومین باری بود که راجع به ایران شنیدم. که تعجب کردم که داستان از چه قرار است. البته زیاد هم تعجب نکردم. چون من بعد از انقلاب الجزایر آنجا بودم و دیدم که چگونه زنانی که نقش مهمی در انقلاب الجزایر در زمان بن‌بلا و اولین رییس‌جمهوری داشتند، همه‌ی آنها با مایو به پلاژ رفتند و فکر کردند که حالا ديگر آزاد شده‌اند. اما با پس‌گردنی همه‌ی آنها را فرستادند خانه و گفتند اصلاً از این بحث‌ها خبرها نیست.

در مورد ايران، امروز اگر برگردیم به اسم ایران، وقتی می‌گویید کلمه‌ی ایران و جلو آن یک مساوی بگذاریم در آنطرفش باید یک منفی بگذارید.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

به عنوان یک شخصیت فرهنگی اسم ایران را دو بار شنیده بوده یک دفعه ی ان خاویارش را خورده و بعد نمره منفی داده.بسیاری از ایرانیان عامی اسم کوبا را بیش از دو بار شنیده بوده اند. ایا اصلا چیزی از ایران می داند. مشمیز کننده بود.

-- بهروز ، Jan 20, 2009

خاویار ایران زمانی یکی از لوکس ترین خوراکی های جهان بوده و از لحاظ کیفیت هیچ خاویار دیگری با آن برابری نمی کرده البته نمیدانم این برتری هنوز پا برجاست یانه. در برابر آن کیفیت روشنفکری وطنی، بخصوص از نوع چپ آن، دست کم پس از دوران مانی و مزدک دیگر چندان جالب توجه نبوده. به همین دلیل روشنفکران ایرانی ترجیح میدادند از خارج ایدئولوژی و حتی حماسه وارد کنند. برای مردم معمولی دنیا نام ایران بیشتر یا شاه را یادشان می اورد، یا خمینی، یا احمدی نژاد و یا هرسه را!

-- شبیر ، Jan 20, 2009

khejalat nemikeshid az yeki esme irano dobar too zendegish shenide darbareye iran nazar mikhaid
---------------------------------------------
دوست بی نام
از اينکه از يک شخصيت سياسی مشهور بپرسم «ايران برای شما يعنی چی؟» خجالت نمی کشم. او يکی از رهبران سياسی بوده، و اوست که ايران را نمی شناسد، و اوست که بايد خجالت بکشد. من از اينکه به شکل ناشناس و بی دليل به کسی اهانت کنم، شرمنده خواهم شد.
عباس معروفی

-- بدون نام ، Jan 20, 2009

او نگفته اسمه ايران را دوبار شنيده!!!
گفته اولين بار فلان جا شنيده و دومين بار فلان! لابد انتظار نداريد تمام بارها را بگويد!
مشمئز كننده يا غرور آفرين اين تصوير ماست در آينه دنيا! در آينه چشم مردم دنيا! خوب و بد آن را كار ندارم! ولي فرار از حقيقت باعث تغيير آن نميشود!
گمان ميكنم از اين تفكر [...] بايد دست برداشت كه ايران مركز جهان و مهمترين جاي آن است و همه مردم دنيا بايد كم كم بيشتر از سه بار نام آن را شنيده باشند و الخ!!!

ميم،

-- ميم ، Jan 21, 2009

ای کاش از این خود بزرگ بینی مفرط ما کم می شد . ای کاش هم اکنون هم جهانینان مارا با خاویار و گربه و فرش به یاد می آوردند تا تروریسم و وحشی گری و فریب .

-- بهار ، Jan 21, 2009

لابد باید از هر کس درباره ایران بپرسید اب از لب و لوچه اش اویزان شود و بگوید اه ایران چه عظمتی و لابد انتظار داریم اندوخته های پیشینیان مان را صد باره و هزار باره جلو چشممان بیاورد تا مبادا یادمان برود ما هم کسی بودیم. اما به جای این بازی ریاکارانه بهتر نیست مثل همین نویسنده بی اعتنا و گستاخانه به ایرانی که ما هستیم و ساخته ایم پاسخ دهیم.

-- khosro ، Jan 21, 2009

با سلام ،
اینکه یک تئوریسین انقلاب (آن هم انقلاب کوبا که هر کس میتواند با مطالعه کتابهای "بررسی انقلابهای قرن بیستم" به شباهت آن با انقلاب ایران آگاه شود و احتمالا باید برایش جالب باشد!) نام ایران را اتفاقی و خبرگونه شنیده باشد، جای تاسف برای آن فرد است.
و حالا آقای معروفی عزیز، آیا به نظر شما از این تئوریسین های ناآگاه در ایران کم می شناسید؟
این هم یکی دیگر از شباهت های انقلابهای قرن بیستم : دست بهتر از چشم!

با احترام و آرزوی سلامتی برای شما

-- بدون نام ، Jan 21, 2009

از نظر من این تعریف یکی از جامع ترین تعاریف در مورد ایران بود.

-- mahdi ، Jan 21, 2009

با سلام
از این سوال شما هیچ خوشم نمی‌آید ،از همه‌ی برنامه‌هایی که در مورد این سوال تهیه کردید. اما در مورد این مصاحبه، فکر کنم باید ما ایرانی‌ها خوشحال هم باشیم که آقای معروفی از کسی سوال کرده که زیاد اسم ایران را نشنیده، چون از یک ایران شناس و یا یک شرق شناس سوال میکرد، فکر کنم بیشتر از اینها حالمان گرفته می‌شد. البته حال کسی گرفته میشود که خود در ایران است و یا ایرانی است و ایران را نمی ‌شناسد. حالم از این عظمت طلبی پوچ ایرانی، بی اساس به هم می‌خورد. ما هر چه داشته‌ایم در گذشته هم شایسته تحسین نیست . بهتر بیندیشیم و عمیق تر ... فکر کنم باید آن ١٠٠٠٠٠٠ نفر که اشاره کرده ‌اند خجالت بکشند و فکر کنم تعدادشان زیاد کم نشده باشد.
به امید فردایی بهتر برای آن سرزمین

موفق باشید آقای معروفی

-- کامیار ، Jan 25, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)