خانه > عباس معروفی > با آقای نویسنده > پر سياوشان | |||
پر سياوشانامروز که برنامههایم را مرتب می کردم تا برای شما نامهها را بخوانم سری به سایتها و وبلاگها زدم که یک باره به این خبر از روزنامهی المستقبل لبنان برخوردم که ترجمهی آن در سايت «بالاترین» آمده بود.
این روزنامه با اشاره به سخنان اخیر مهدی خزئلی، فرزند آیتالله خزئلی که از سازندگان برنامهی تلویزیونی هویت علیه روشنفکران بوده نوشته بود: «احمدینژاد و سابقهی وی را از طریق باز کردن پروندهی ترور دکتر کاظم سامی در سال ۱۹۸۹ میتوانیم بشناسیم.» المستقبل در مورد دکتر کاظم سامی که زمانی کاندیدای ریاستجمهوری بود و ترور شد نوشته است: «کاظم سامی در نخستین دولت ایران به ریاست مهدی بازرگان وزیر مشاور بود و در سال ۱۹۸۹ ترور شد که پروندهی ترور وی توسط علی خامنهای رهبر کنونی جمهوری اسلامی بسته شد. المستقبل نوشته است: «ترور دکتر سامی مقدمهی ترورهای سیاسی در ایران بود که تا زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی ادامه یافت و برخی از آنها کشف شد. سروقت نامههایی میروم که امروز به دست من رسیده است. داوید زیر مطلب "طرح موضوع ایران" نوشته است: «آقای معروفی، من فکر میکنم مخالفان شما معتقدند این سوال شما جوابهای بیشتر احساسی گرفتهاند تا تحلیلی. داویدعزیزم، من هم قصد کار علمی نداشتهام.هرچند پاسخهایی که به یک کار علمی یا یک پاسخ علمی داده میشود میتواند احساسی و لحظهای باشد. کسی هم بدون نام نوشته است: «مرسی آقای معروفی عزیز که به من پاسخ دادید. ایران برای من یعنی خاطره، کودکی، جوانی، میانسالی، درد ، دردی که راه گریز از آن ندارم. بله همینطور است. اما نیکزاد برای من نوشته است: «خب، حالا من میپرسم آقای معروفی معنی غربتی که دچارش شدهای چیست؟» نیکزاد عزیزم، من شاید روزها و ماههای اولی که به غربت پرتاب شدم و زندگیام را شروع کردم احساس غربت داشتم ولی خیلی زود سعی کردم از جام بلند شوم، ببینم کجا افتادهام و چرا افتادهام. بعدها هم وقتی به برلین آمدم خودم را جمعو جور کردم که توان یک آدم تازهنفس را پیدا کنم، و خب راه انداختن یک کتابفروشی بزرگ و یک چاپخانهی کوچک دراین سیستم "کوسهها" گرچه ساده به نظر میآید ولی کار سادهای نبود. به هر حال همین که فکر میکنم در پاسپورتم نوشته شده است «برای ورود به همهی کشورها بهجز ایران» احساس بدی به من دست میدهد. یکبار هم قبلاً نوشتم که غربت برای یک مهاجر و یا یک تبعیدی دو معنای متفاوت دارد. در فرودگاه میفهمند که به آلمان میآیند و حالا ۱۲ سال است که مرا سرزنش میکنند که چرا نگفتی با دوستانمان خداحافظی کنیم یا مثلاً فلان وسیله را برداریم؟ و چرا قبلاً این موضوع را از ما پنهان کردی؟ میدانی نیکزاد عزیز، حتا تماشای دریا یا یک منظره یا یک جنگل از این دو منظر متفاوت است. درست بودن جای دوربین به نظر من در ادبیات هم خیلی مهم است. به خصوص در ادبیات داستانی برای یک نویسنده مهم است که دوربینش را کجا بگذارد، داستانش را از کجا شروع کند و از چه منظری داستانش را تعریف کند. و میبینیم بسیاری از کتابها یک اشکال بزرگ دارند؛ اگر خوب دقت کنیم میبینیم که در اصل جای دوربینشان غلط بوده، که اگر دوربینشان را درست کار بگذارند و جای دوربین را خوب تعیین کنند میتوانند یک داستان بسیار زیبا بنویسند. خب، دوستان عزیز رادیو زمانه، تا برنامهای دیگر خدا نگهدار.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
آقای معروفی عزيز مرسی كه نامه ی من را مطرح كرديد . نامه ی بدون نام در بالا مال من بود ولی به خاطر شدت احساسی كه در موقع ِ نوشتن داشتم فراموش كردم نامم را بنويسم . خيلی زيبا و دردناك غربتی را كه دچارش شده ايد وصف كرده ايد . اما آيا غربت فقط بودن در كشوری بيگانه است ؟اين سؤالی است كه هميشه از خودم می پرسم. نظر شما چيست؟
-- پرستو ، Nov 13, 2008پرستو
` http://www.parastok.blogfa.com/
ز سرنوشت چمن دل به درد می آید
-- بهنام ، Nov 13, 2008ببند پنجره را باد سرد می آید
اقای معروفی
-- omid ، Nov 13, 2008اینجا جو بدی علیه تبعیدی ها و حتی مهاجران وجود دارد.اکثرا (حتی روشن فکران) معتقدند که اگر کسی از ایران برود زمان براش متوقف می شود.مثلا اگر 30 سال پیش از ایران رفته باشد اطلاعاتش درباره ی ایران مربوط به همان 30 سال پیش است.نمی داند جو فعلی کشورمان چیست. اینجا چه می گذرد.در جا می زند و در جا می زند و ...
بخشی از این تفکر مربوط به تبلیغات منفی است.اما ایا روشن فکران هم تحت تاثیر تبلیغات قرار می گیرند؟مثلا نمی دانم فیلم یه بوس کوچولو را دیده ایید یا نه.این فیلم رسما بیانیه ای انتقادی علیه یک نویسنده ی مهاجر است(ابراهیم گلستان) اما آیا کارگردانش جز بخشی از روشن فکران نیست؟
پس تقصیر گردن خود مهاجرین و تبعیدیان هم هست.شما نگاهی بیاندازید به همین شبکه های ماهواره ایی.چقدر عقبند.چقدر ضعیفند.چقدر ...
من وقتی که می شنوم اقای قاسمی کتابش در ایران چاپ می شود خوشحال می شوم.وقتی کتابش را می خوانم بیشتر خوشحال می شوم.چون این یعنی او هنوز هم بخشی از ایران است.تازه است.با ایران و پا به پای ایران جلو امده.نثرش به علت فضای غیر فارسی ضعیف نشده و حتی قوی تر از بیشتر رمان هاییست که توسط نویسنده ی درون مرزی نوشته می شود...
من امیدوارم همچنان به راهتان ادامه دهید.به عنوان یک نویسنده ی ایرانی بخشی از تاریخ شوید.ان هم نه بخاطر سمفونی مردگان.بلکه بخاطر شاهکاری که قرار است روزی در ایران چاپ کنید و همه ی چشم ها را به خودش خیره کند...
-------------------------------------------------------
اميد عزيزم
ما علاوه بر اينکه رمان يا داستان مان را می نويسيم، بايد مراقب ادبيات مان هم باشيم، و نيز بايد مواظب زبان مان هم باشيم، و همينطور بايد از حيثيت قلم دفاع کنيم، و پيش بردن يک مجموعه انرژی زيادی می طلبد، و به همين خاطر بخشی از نيروهای بسياری از نويسندگان صرف خنثا سازی توطئه می شود، صرف هموار کردن راه برای نونويسندگان و تازه نفس ها و کسانی که هنوز مستقيماً آسيب نخورده اند و در آستانه ی آسيب اند.
به هر صورت می بينيد که در طول اين سی سال، مانع تراشی بر سر راه آفرينش های ادبی و هنری، و سرکوب اهل قلم برنامه ی جدی نظام جمهوری اسلامی بوده است.
اين چيزها کار يک نويسنده را زياد می کند. ولی بايد برايش تلاش کرد، گريزی هم نيست.
اقای معروفی
-- omid ، Nov 13, 2008اینجا جو بدی علیه تبعیدی ها و حتی مهاجران وجود دارد.اکثرا (حتی روشن فکران) معتقدند که اگر کسی از ایران برود زمان براش متوقف می شود.مثلا اگر 30 سال پیش از ایران رفته باشد اطلاعاتش درباره ی ایران مربوط به همان 30 سال پیش است.نمی داند جو فعلی کشورمان چیست. اینجا چه می گذرد.در جا می زند و در جا می زند و ...
بخشی از این تفکر مربوط به تبلیغات منفی است.اما ایا روشن فکران هم تحت تاثیر تبلیغات قرار می گیرند؟مثلا نمی دانم فیلم یه بوس کوچولو را دیده ایید یا نه.این فیلم رسما بیانیه ای انتقادی علیه یک نویسنده ی مهاجر است(ابراهیم گلستان) اما آیا کارگردانش جز بخشی از روشن فکران نیست؟
پس تقصیر گردن خود مهاجرین و تبعیدیان هم هست.شما نگاهی بیاندازید به همین شبکه های ماهواره ایی.چقدر عقبند.چقدر ضعیفند.چقدر ...
من وقتی که می شنوم اقای قاسمی کتابش در ایران چاپ می شود خوشحال می شوم.وقتی کتابش را می خوانم بیشتر خوشحال می شوم.چون این یعنی او هنوز هم بخشی از ایران است.تازه است.با ایران و پا به پای ایران جلو امده.نثرش به علت فضای غیر فارسی ضعیف نشده و حتی قوی تر از بیشتر رمان هاییست که توسط نویسنده ی درون مرزی نوشته می شود...
من امیدوارم همچنان به راهتان ادامه دهید.به عنوان یک نویسنده ی ایرانی بخشی از تاریخ شوید.ان هم نه بخاطر سمفونی مردگان.بلکه بخاطر شاهکاری که قرار است روزی در ایران چاپ کنید و همه ی چشم ها را به خودش خیره کند...