تاریخ انتشار: ۳۰ آبان ۱۳۸۷ • چاپ کنید    

فرهنگ ايرانی يعنی نرم کردن خشونت

سیروس‌ علی‌نژاد متولد ۱۳۲۴ رشت، فارغ‌التحصیل روزنامه‌نگاری از دانشگاه تهران است، و از همان اوان جوانی به مهارت در نگارش Essay شهرت یافته.

پیش از انقلاب در روزنامه‌ی کیهان به کار می‌پردازد و سپس در "آیندگان" می‌درخشد و در همان دوران و همان روزنامه به خاطر نوشتن مقاله‌هایی گرفتار ساواک می‌شود.
سپس به سمت سردبیری هفته‌نامه "سبز" در‌می‌آید و یکسال پس از انقلاب "تهران مصور" را در می‌آورد. نشریه‌ای که صدای نویسندگان و شاعران و روشنفکران آن دوره است. نشریه‌ای که همراه چند نشریه‌ی دیگر با فرمان خمینی تعطیل می‌شود.

Download it Here!

مدتی بعد سیروس‌ علی‌نژاد به همراه گروهی از همکارانش از جمله غلامحسین ذاکری نشریه‌ی روشنفکری و ادبی "آدینه" را بنیان‌گذاری می‌کند. نشریه‌ای که با سردبیری علی‌نژاد یک دوره از حرکت‌های روشنفکری را سامان‌دهی و سازماندهی می‌کند. ولی چندی بعد، برخی از همکارانش او را از سردبیری آدینه کنار می‌گذارند.
بعد علی‌نژاد سردبیر نشریه‌ی "دنیای سخن" می‌شود و این نشریه‌ را منتشر می‌کند. نشریه‌ای که باز یک دوره نگاه‌ها را به خودش جلب می‌کند. بعد از دنیای سخن ماهنامه "زمان" را منتشر می‌کند. اما فضای مطبوعات رفته رفته تنگ‌تر می‌شود و بسیاری از نشریات به مرور تعطیل می‌شوند.


سیروس علی‌نژاد و عباس معروفی

علی‌نژاد که سردبیری نشریاتی مثل "صنعت حمل و نقل" را هم در پرونده‌اش دارد در یک دوره سردبیر نشریه‌ی "پیام امروز" می شود، و این آخرین جایی است که او با عنوان یک رونامه‌نگار مؤلف رسماً به کار سردبیری می‌پردازد و نقش خودش را نشان می‌دهد.
بعد از آن دیگر نشریات به صورت جمعی و فله‌ای تعطیل می‌شوند و دیگر راهی برای روزنامه‌نگاری مستقل در ایران وجود ندارد.

علی‌نژاد مدتی با بی‌بی‌سی همکاری می‌کند و هنوز هم به عنوان یک روزنامه‌نگار آزاد هر جا که احساس آزادی و امنیت کند، قلم می‌زند. حتا در نشریه‌ی کوچکی چون "گربه‌ی ایرانی" که در برلین منتشر می‌شد.

من سیروس علی‌نژاد را از سال ۱۳۶۸ می‌شناسم. از روزی که به من زنگ زده بود تا با من در مورد رمان تازه منتشر شده "سمفونی مردگان" مصاحبه کند. برای من که نویسنده جوانی بودم توجه علی‌نژاد اهمیت فوق‌العاده‌ای در زندگی و کارم داشت. هر چی بود کارهاش را می‌شناختم، نثرش، قلمش و سلیقه‌اش را دوست داشتم، و او را به عنوان یک روزنامه‌نگار مؤلف می‌ستودم.

در سال‌هایی که مجله‌های مختلفی با سردبیری و سليقه‌ی سیروس علی‌نژاد می‌خواندم همیشه دلم می‌خواست با چنین سلیقه‌ای خودم کار مطبوعاتی بکنم. همیشه او را به عنوان استادم در روزنامه‌نگاری می‌دیدم و کارهاش را دنبال می‌کردم. تا اینکه در سال ۲۰۰۵ او به مدت یک‌سال به برلین آمد و این برای من موهبتی بود، و ارزشی بی‌اندازه داشت که می‌توانستم با حضرت استادی در فرصت‌های مناسب نشست و برخاست کنم.

از ویژگی‌ها و قدرت علی‌نژاد نثر پاکیزه، ایجاز، عمق و تیزهوشی است که در مقاله‌هاش و یا در Essayهایی که می‌نویسد، او را از بسیاری از روزنامه‌نگاران متمایز می‌کند. من از سیروس علی‌نژاد بسیار آموخته‌ام.
امروز در آرشیوم نواری پیدا کردم که مربوط به سال ۲۰۰۱ است. سالی که در دانشگاه لندن داستان‌خوانی داشتم و علی‌نژاد هم در سالن حضور داشت، و همان‌جا بود که در خیابانی با او قدم زدیم و از او پرسیدم:

آقای علی‌نژاد ایران یعنی چی؟

خیلی سوال سختی است. ایران یعنی آن مجموعه‌ی فرهنگی که به نام ایران شناخته می‌شود. یعنی به جغرافیاش در واقع منحصر نمی‌شود و بیرون از جغرافیای امروزش تا جاهای بسیار دوری می‌رود. به لحاظ جغرافیایی شاید تا آن سمت تاجیکستان و افغانستان هم برود. اما از این‌چیزها فراتر است.
مثلاً دیروز من در تلویزیون "بی‌بی‌سی دو" داشتم یک مسابقه اسب سواری می‌دیدم که اسمش بود "رویال اسکات"، بعد آنجا یک اسب را نشان می‌داد که نوشته بود پرشين و ظاهراً آن اسب از نژاد ایرانی بود و در چند نوبت هم اول شد و برنده شد.

من اصلاً در چهره آن اسب هم ایرانی بودن را می‌دیدم.
اما حالا به غیر از این چهره و این‌ها، اساساً یک اسبی از نژاد ایرانی، فرض کنیم که در لندن در یک مسابقه‌ای هست، خب آن هم بخشی از فرهنگ ایران و ایرانی به حساب می‌آید.

این‌طور نیست که حالا بشود ایران را محدود کرد و یک جور وطن‌پرستی مخصوصی در جغرافیا برای آن قایل شد. با وجود این هویت ایرانی را به این سادگی‌ها نمی‌توان تعریف کرد.

حالا دست کم می‌شود دو شاخه‌ی اساسی برای آن قایل شد؛ یکی این‌که همین زبان فارسی است، که یعنی ایران یک جوری در همین زبان فارسی خلاصه می‌شود و هر جا که این زبان هست و نقش و تأثیراتش هست، آن‌جاها در واقع منتقل کننده‌ی فرهنگ ایران این زبان است و یا برپشت این زبان است که فرهنگ ایرانی حمل شده و خیلی هم غنی است.

و بعد در طول این هزار سال اخیر، شاید فرهنگ شیعه به هرحال یک ستون دیگر فرهنگ ایران بوده، و هیچ گریزی هم از این نیست...
بقيه‌اش را بگذار بعداً بگم... چون خيلی سوال مشکلی است انصافاً...

ایران یک جوری در ادیانش مثل زرتشت خلاصه می‌شود. آناهیتا و ميترا و خدایان قبل از زرتشتش.

و بعد ايران يک جوری بعد از اسلام در شعرش زنده می‌شود که از ویژگی‌های مهمش این است؛ یعنی در فردوسی، در سعدی، در حافظ، در مولانا، در نظامی. يعنی وقتی این‌ها را نام می‌برم انگار ایران را می‌فهمم.

اين سوال تو واقعاً سوال سختی است. کسی باید بنشیند و ببیند ایران چیست؟ يک کسی دارد اين کار را می کند. به گمانم باقر معين مدت‌ها است که دارد می‌گردد که ببيند ایران يعنی چی؟ فکر کنم که تو باید با او هم مصاحبه کنی. این توارد بسیار خوبی است. تو هم داری همين کار را می‌کنی.

بايد رفت ویژگی‌های فرهنگ ایران را دید و در واقع تفاوت‌‌هایش را با فرهنگ‌های دیگر و ویژگی‌های فرهنگ‌های دیگر سنجيد؛ آنهم همین دشواری‌ها را پیدا می‌کند.
ولی اگر بخواهیم فرهنگ ایرانی و نشانه‌هایش و ویژگی‌هایش را دست‌کم لیست و فهرست کنیم، به نظرم یک جوری در روشنفکری آخر دوره ساسانی خلاصه می‌شود که اشخاص ظاهراً، هم درد دین دارند، و هم درد روشنفکری؛ مثل مزدک، مثل مانی، مثل بزرگمهر حکیم. این توأمان است و جدا کردنش برایشان بسیار دشوار.

آن‌جوری که مثلاً بزرگمهر حکیم اول می‌رود توی مقدمه‌ی کليله و دمنه که خودش تعریف می‌کند، می‌گوید اول رفتم ببینم که کدام دین بر حق است، و وقتی که جستجو می‌کند، هرکسی را می‌بیند می‌گوید: من مصیبم و خصم من مبطل، یعنی اینکه آن‌ها باطل‌اند و فقط ما حق داریم.
و می‌بيند که این با عقلش که بخش روشنفکری ایران است، سازگار نیست.


سیروس علی‌نژاد و عباس معروفی

به همین جهت همه را رها می‌کند و هیچ دینی اختیار نمی‌کند، این‌جوری اختیار می‌کند که بهترین چیزها را از تمام ادیان می‌گیرد و این می‌شود ایرانیت او، می‌شود تحول روشنفکری دوره آخر ساسانی و پیش از دوره‌ی آمدن اسلام.

اما بعد از اسلام این اتفاقات و ویژگی‌ها به کلی از فرهنگ ایران سترده می‌شود. دردهای سنگينی پیدا می‌شود که اساساً روشنفکری ایران نابود می‌شود، و از یاد روشنفکری باقی‌مانده هم می‌رود.

بعدها که در قرن سوم و چهارم دوباره اين ماجرا کمی ظهور و نضج پيدا می‌کند؛ در رودکی، در ابن سینا و دیگران، آنها نیز مایه‌هایشان مربوط می‌شود به دوره پیش از اسلام. یعنی مربوط به دوره پس از اسلام نیست .
مثلا اگر دانشگاه جندی‌شاپور بوده یا آموخته‌های دانشگاه جندی‌شاپور، وقایع و آثارش بوده، آنها را می‌گیرند و دوباره‌سازی می‌کنند. بیرونی و ابن سینا و حتا رودکی در واقع آبشخورشان از آنجا بوده.

ولی از آن زمان ویژگی فرهنگ ایرانی بیشتر در شعر بروز می‌کند و همین‌طور ادامه پیدا می‌کند و باقی می‌ماند. بعد البته مقداری عرفان وارد شعر و دین و جامعه می‌شود.
به این معنی که می‌خواهد این چیز خشک متعصب مسما به دین و مذهب را نرم کند و از آن طریق در واقع یک ویژگی در فرهنگ ایرانی پیدا می‌شود که کارش اساساً خرد کردن فرهنگ‌های دیگر و پذیرفتن چیزهای خوب آن و دور ریختن چیزهای بد آن است.

این ویژگی ايرانی در تمام این ۱۳۰۰ و ۱۴۰۰ سال بعد اسلام ادامه پیدا می‌کند. يعنی وقتی اعراب می‌آیند، با اعراب همین وضع را پیدا می‌کند، آنها را نرم می‌کند و دین‌شان را ملایم می‌کند.
وقتی که ترک‌ها مثل سلجوقیان و خوارزمشاهیان می‌آیند با آنها نیز همین کار را می‌کند، و بعد وقتی که حتا مغول‌ها هم می‌آیند با مغول هم همین کار را می‌کند.

اما در یک دوره‌ی به خصوصی که این مملک پراکنده است و می‌رود که بر روی ستونی جمع شود، یعنی در دوره‌ی صفویه، دوره‌ی پیش از شاه عباس و در واقع پدران شاه عباس مثل شاه اسماعیل و شیخ حیدر و غیره، این طوری می‌شود که دوباره گویا ضرروت پیدا می‌کند یک نوع تعصبی بوجود بیاید تا بر محور آن یک ایرانیتی شکل بگیرد و آن ایران پراکنده را دوباره گرد هم بیاورد و به صورت یک واحد جغرافیایی و ملی در بیاورد، و آن مبنایش دین اسلام که نه، بلکه مذهب شیعه بوده است.
از آن زمان به بعد دوباره این ویژگی شیعه بودن با ما هست و هنوز هم هست و به هیچ وجهی نمی‌توان از آن جدا شد.

البته چیزهای خوب فراوانی در آن وجود دارد همانطور که چیزهای بد هم هست.
اما ديگر چه می‌توانم بهت بگويم؟ دیگر نمی‌دانم که چه چیزی ایرانی بودن را نشان می‌دهد. باید بنشینم و یک وقتی بگذارم و تعمق کنم. چون به تفکر زیادی لازم دارد.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

راستی که خوب گفتید.تاریخ وپیش از تاریخ ایران پر از تلاش ماست برای بهتر کردن جهان. از انسو برده داری را که صاحبان دنیاهای کهنه و نو را فربه می ساخت و زشت -برنگرفت .از اینسو مقدس نمودن درخت و اب و زمین هم از همین جاها پیدا شده است.
زنده و پاینده باد اندیشه ایرانی

-- بهروز ، Nov 20, 2008

ایران یعنی هوم

-- بهنام ، Nov 20, 2008

عکسی از ایشان میاوردید.

-- بدون نام ، Nov 20, 2008

essey? فکر می‌کنم منظورتان essay باشه

-- بدون نام ، Nov 21, 2008

فرهنگ ايرانی يعنی نرم کردن خشونت. مثل کاری که آقای معروفی در زمانه و وبلاگ‌اش انجام داد! عاقلان دانند!

-- سوشیانت ، Nov 21, 2008

با سلام
ایمیل اقای علی نژاد کو؟؟؟؟؟؟؟؟

-- reza.ensi@yahoo.com ، Jan 3, 2009

اصلا ناسيوناليست نيستم اما كاش استاد مي فرمودند دقيقا جاي من تو اين ايراني كه وصف كردند و نكردند كجاست ؟! من بر حسب اتفاق كرد هستم .
سپاسگذارم !

-- زانيار ، Aug 29, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)