خانه
>
عباس معروفی
>
با آقای نویسنده
>
اعدام؛ اهانت به کرامت انسان
|
اعدام؛ اهانت به کرامت انسان
این هفته ذهنم درگیر اعدام شدگان در ایران بود. دلم سر میرود و نمیدانم چرا این دست اعدامگر آرام نمیگیرد. تا به حال نشنیدهام که در جامعهای اعدام توانسته باشد نرخ بزهکاری و فساد و شرارت را پایین آورد. و نشنیدهام که با دار زدن آدمها تغییری در جهان صورت پذیرد یا چیزی رو به بهبود نهد. اعدام، جز اینکه جامعه را آبستن خشونت و انتقام کند کار دیگری صورت نمیدهد. این چیزها بارها گفته شده اما همین چند روز پیش سی جوان مملکت ما به دار آویخته شدند و اتحادیه اروپا این عمل را اهانت به کرامت انسانها خواند.
در این هفته با همین ذهن مجروح میبایستی میخواندم و مینوشتم و خب در روزگاری که علت و معلول، فقر و فقیر، اعتیاد و معتاد و همهی واژگان اینچنینی تعریف درستی ندارند و سرنوشتشان یکی است؛ در دورانی که هنوز اندیشهی جزمی بر اندیشههای دیگر برتری دارد، کار ما و توان ما همین نوشتن و گفتن است. اما اگر این روند کشتار و انتقام روی بگرداند نمیدانم آیا باز هم میتوان کسانی را از انتقام باز داشت؟
نمیدانم، فقط میدانم که اعدام و دار زدن انسان چهرهی جامعه را تیره میکند. کاش صبر کوچک خدا سرمیآمد و این همه جنایت رخ نمیداد. کاش آن سی جوان بهجای آویخته شدن به دار، تربیت میشدند سی مرغ به کوه البرز برند تا سیمرغ آزادی ایران بر فراز کشورمان به پرواز درآید.
در این هفته نامههای زیادی به دستم رسیده که برخی از آنها را برای شما میخوانم:
دوستی با نام سایه نوشته: «من واقعاً نمیدانم چرا باید در رادیو زمانه مطلبی تا به این حد شخصی بخوانم. این یک مطلب و یک گفتگوی شخصی است که به مخاطبان ربطی ندارد. خصوصاً با تصوری که از آقای معروفی داریم فاصله دارد. این همه شیفتگی و ستایش از کسی که به هیچوجه منشأ اثری نبوده است. آقای رافت در بهترین حالت یک خبرنگار حرفهای هستند که فرضاً قبول، نویسندهای هم او را در قالب یکی از شخصیتهای رمانش ریخته باز هم قبول، دیگر این همه تمجید و تحسین افراطی چیست که یک آدم الگو میشود یا من کیف میکنم وقتی شما میگویید. اصلاً چه چیزی عاید خوانندگان میشود از اینکه با شخصیت رمانی که هنوز نوشته نشده و معلوم نیست اصلاً چگونه نوشته شود مصاحبه شود و او هم جو بگیردش و از راه فروتنی شروع کند از خودش تعریف کردن و مصاحبه کننده و مصاحبه شونده؛ هر دو محو خصایل ناب این آقا شوند. علاوه بر اینها آقای رأفت دارد به خود خبرنگاران رادیو زمانه اشاره میکند؛ جوانانی که تازه از ایران آمدهاند و خبرنگار شدهاند. از آقای معروفی گلهمندم به خاطر این مصاحبه. توقع ما هنوز از ایشان بیشتر از این است. - سایه.»
من در دیداری که با احمد رأفت داشتم، سه برنامه برای رادیو زمانه ساختم که از عید نوروز تا همین یکی دو هفتهی پیش پخش شد و به مرور روی سایت زمانه قرار گرفت. یکی برنامهی "هفتاد ثانیه با چهرهها" بود که من در تمام این سالها از حدود صد چهرهی مختلف فیالبداهه و بدون آمادگی قبلی و بطور ناگهانی پرسیدهام "ایران یعنی چی؟"
برنامهی دیگر تحت عنوان "کتاب در محاق" دربارهی سانسور در ایران بود که چکیدهی آن در دو قسمت در اختیار علاقمندان رادیو زمانه قرار گرفت. قسمتی دربارهی سانسور در ایران و قسمتی دربارهی سانسور در ایتالیا که با نگاهی به فیلم سینما پارادیزو؛ زمینهها و پیدایش و سیر تاریخی سانسور در ایتالیا را با هم مرور کردیم.
برنامهی سوم مربوط به حرفهی من است. رماننویسی. و تلاشم بر این بوده که تجربهی ویژهای به داستاننویسان جوان کشورم بدهم. یعنی گفتگوی یک نویسنده با شخصیت رمانش؛ که در برنامهی "اینسو و آنسوی متن" و در ادامهی کار آموزشی لازم دانستم چنین نمونهای هم داشته باشم. که این برنامه هم در دو قسمت پخش شد و منتشر شد. و در آخرین قسمت همین برنامه تحت عنوان "او خودش را خبرنگار میخواند"؛ نظرهایی از سوی برخی خوانندگانم بدستم رسید که با مروری بر آنها درخواهیم یافت جا و مکانی که هر یک از ما داریم از تعادل حرفهای برخوردار نیست.
به عنوان نمونه من باید به یکی مثلاً پاسخ بدهم که شما را به خدا مرا به عنوان نویسنده و روزنامه نگار به رسمیت بشناسید؟ یا اینکه به کسی دیگر بگویم این برنامهها را برای ترویج و تبلیغ رمانم منتشر نمیکنم؟ و بگويم این برنامهها آموزشی است؟ یا به دیگری پاسخ بدهم که هرگز کسی را مجبور نکردم نوشتهی من را بخواند. اما همهی تلاشم را کردهام که مطلب خوبی بنویسم، با همهی صداقتم و با این حس که بخواهم فضای دیالوگ در روشنایی را برقرار کنم. نه اینکه در تاریکی بنشینم و بهسوی آدمی که در صحنهی تئاتر یا سینما یا مطبوعات و یا ادبیات زیر نورافکن حیثیتش را خرج کرده سنگ بیندازم. اگر حرفی دارم باید بزنم اما در روشنایی و در شرایط برابر.
از این گذشته احمد رافت؛ روزنامه نگار حرفهای و با سابقه که بخشی از عمرش را در جنگها سپری کرده تا برای رسانههای دنیا خبر و گزارش تهیه کند مگر جنایتکار جنگی است که ما بازخواستش کنیم و از او حساب بکشیم؟ چیزی که من در طول عمرم آموختم این است که همهی ما امکانی بسازیم تا تجربیات قیمتی در اختیار نسلهای دیگر به خصوص جوانهای وطنمان قرار بگیرد.
حالا نامهی دیگری میخوانم از دوستی به نام رحمان جوانمردی.
رحمان جوانمردی برای من نوشته؛ «اتفاقا این مطلب به نظر من بسیار مهم آمد و همچنین معتقد هستم که مبحث ژورنالیسم ایرانی و آزادیهای مطبوعاتی، مبحثی شخصی نیست و به همه مربوط است. سایه جان اولاً این شخص را میگویی منشأ اثر نبوده یا به قول خودت به هیچوجه منشأ اثری نبوده، لابد معیار منشأ اثر بودن فقط با قضاوت جنابعالی میسر میشود. چنانچه به کارنامهی مطبوعاتی ایشان اشراف داشتید و موقعیتهایی را که ایشان از آن کارها و کارنامه بدست آورده است میشناختید، و تلاشهای این خبرنگار را در زمینهی خبر و خبرنگاری، بعید میدانستم که باز هم زحمت جملات بالا را به خود میدادی. دوماً ایشان توهینی به دوم خردادیها و خبرنگارانش نکردهاند که شما را تا این حد آزرده کرده. تازه اگر به این نظر ایشان هم اعتراض مطرحی داشتید میبایست از آقای رأفت میخواستید برای همهی ما این مسئله را باز کند که چرا خبرنگاران دوم خردادی هم خودسانسورگرند. ایشان میگویند که تجارب این دنیای آزاد و مطبوعات دموکرات را ندارند. خودسانسوری، تابو و یک جهت داشتن، خودی، غیر خودی، این کمبود تجربه که ایشان از آن دم میزنند همین بیطاقتی شما است از چنین مصاحبهای و حتا تا حدی پیش میروید که اعتراض به آقای معروفی هم میکنید که چرا با چنین نوشتهی شخصی وقت شما را گرفته است. دستور سانسور نوشتن و نگاه به این موضوعات را میفرمایید. دوست عزیز لطفاً به سایت رادیو زمانه خوب نگاه کنید. چنانچه این مقاله، یگانه مقالهی شخصی باشد حق با شما است. آقای معروفی عزیز البته معرفی انسانهای شایستهی ایرانی و حتا غیر ایرانی که در چنین سطحی در قلهی خبرنگاری اروپا قرار دارند یک غنیمت است و صد البته این بیمهری به کسی است که نه تنها از سر تعریف و خود بزرگبینی در مقابل اصل سوژه که اتفاقاً همین خاکی بودن ایشان است، بایستی به شما جواب میداده و چاک زبان گشودن و نقل خاطره میشود. من هدف دفاع از احمد رآفت را ندارم. ولی میدانم که در مورد حقوق بشر در ایران در همهی اروپا زحمات ایشان در ایتالیا یک طرف و همهی ایرانیان در بقیهی اروپا یک طرف است. یعنی همان منشأ اثر، البته اگر سایه عزیز منظورشان از منشأ این چیزها باشد.»
رحمان جوانمردی در پایان نامهاش نوشته: «پس از تحریر وای به حال ما اگر نویسندهی چیرهدستی مثل آقای عباس معروفی نتواند با یکی از با تجربهترین ایرانیها در صحنهی ژورنالیسم جهانی مصاحبهای بکند و از چیزهایی بپرسد که برایش جالب است، و باز هم بدا به حال ما که قدر احمد رأفتها را نمیدانیم. چنانچه قدر هدایت را ندانستیم.»
من از دوستمان رحمان جوانمردی تشکر میکنم و برای شما نامهی دیگری میخوانم دربارهی همین مطلب.
دوست دیگری با نام کیوان برای من نوشته: «من نمیدانم چرا بعضی افراد هر چیزی را که خوششان نیاید به عنوان توهین به خود تلقی میکنند. سایت زمانه اینقدر گسترده و رنگین هست که هرکس با هر سلیقهای چیزی را که دوست دارد در آن پیدا کند. من یک مخاطب ساده و غیر حرفهای هستم و ادعایی ندارم ولی میدانم که یکی از دلایل عدم پیشرفت بسیاری از ما ایرانیها بخل و حسد است. و اینکه از پیشرفت همدیگر ناراحت میشویم. در حالی که باید افتخار کنیم به ایرانیهایی که نه تنها در ایران بلکه در سطح جهانی مطرح هستند. بیاطلاعی ما از کارهای مثبت افراد به ما اجازهی توهین به آنها را نمیدهد، و اگر در رسانهی فارسی و جای آزادی مثل زمانه از این افراد تجلیل نشود، پس کجا؟ چقدر خوب است که بهجای ناراحتی، به آموختهها و اطلاعات خودمان اضافه کنیم و اگر دوست داریم تلاش کنیم تا ما هم مهم و مطرح و قابل افتخار بشویم. سپاسگزارم از زمانه.»
من هم سپاسگزارم از دوستمان کیوان. امیدوارم خود احمد رآفت این نامهها را بخواند و پاسخی درخور برای آنها بنویسد.
تا برنامهی آینده
خدانگهدارتان
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
|
نظرهای خوانندگان
اعدام قبل از هر چیزی یک مجازات متناسب است.
-- بدون نام ، Aug 18, 2008اشد جرائم قتل انسان با نیت قبلی ست و اشد مجازات هم اعدام
در ايران بايد باشد.با اينكه با وجود ان هنوز جنايت زياد است ولي همين ترس از مرگ جلوي قتلهايي كه قرار بوده در صورت نبود اين حكم اتفاق بيافتد را گرفته است.دليل نميشود با استنشاق هواي كشورهاي آنچناني عقل خودمان را در تمامي زمينه ها طلاق دهيم!
-- g ، Aug 20, 2008سلام خانم سایه.
-- مانی ب. ، Aug 21, 2008احساس می کنید که به نامه ی شما جواب داده شده است؟
اقای مانی پاسخم به سوال شما منفیست.من جوابی نگرفتم.
-- سایه ، Aug 22, 2008اقای معروفی عزیز.من در صداقت شما شکی ندارم.در این هم که عمرتان را در این راه خرج کرده اید شکی ندارم.متوجه هم هستم که دارید کار اموزشی میکنید و اعتراضم هم متوجه همین بود.اگر رمانتان را تا به اخر نوشته و نهایی کرده بودید درست.اما شما در حال نوشتن یک رمانید که نه معلوم است تمام شود نه معلوم است خوب تمام شود و نه معلوم است شخصیت پردازی اش تا چه حد مقبول باشد.تا وقتی رمانی تمام نشود اصولا چگونه می توان بر اساس ان اموزشی به کسی داد؟این همان تجربه شخصی شماست دیگر.اگر این مصاحبه را با یکی از شخصیتهای رمانهای پیشینتان میکردید بسیار هم خوب بود.شخصی هم نبود چون همه ان رمان و ان شخصیت را می شناسند.
نکته دیگر برای بعضی از دوستانی که بحث را دنبال می کردند:من ابدا از روزنامه نگاران دوم خردادی دفاع نمی کنم.ابدا.من هم معتقدم که با انتشار سیل روزنامه های پس از دوم خرداد یک سری نیروهای جوان روزنامه نگار لقب گرفتند که ته تحصیلات و تجربیاتی در این زمینه داشتند و نه میتوانستد در این سیلاب خروشان موقعیت خود را دریابند.اما این هم دلیل نمی شود که انها را بکوبیم و با اتهام بی تجربگی امکان تجربه را از انها سلب کنیم.
بحث از نظر من تمام است .