تاریخ انتشار: ۲۲ مرداد ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
برنامه چهل و ششم، اين سو و آن سوی متن

روایت قرآنی

بشنويد

از چند کتاب عهد عتیق که خواندنش بر هر نویسنده‌ای واجب است، یکیش قرآن است.
نویسنده نمی‌تواند به سادگی از کنار کتاب‌هایی چون تورات، انجیل، اوستا، و قرآن بگذرد، و شانه بالا بيندازد که به چه دردی می‌خورد این کتاب‌ها، برای عقد و عزا به‌کار می‌رود! سر هر طاقچه‌ای هست، و هزار حرف و بهانه‌ی دیگر.

در طاقچه‌ی ذهن نویسنده اگر این کتاب‌های عتیق ارجمند نباشد، کارش جایی خواهد لنگید.

تورات، انجیل و قرآن منشأ قصه‌هایی اسطوره‌ای‌اند، به‌ویژه قرآن سرشار از قصه‌هایی است که هر یک می‌تواند آینه‌ای از زندگی امروز انسان باشد.

هشدار قرآنی
در قصه‌های قرانی کشش و فن هشدار در کمر‌کش یا تعلیق قصه، بالاتر از نبوغ به تهییج، ترغیب، و تحکیم آن افاده می‌کند.

فرم قصه‌های قرآن بدین گونه است که تکه‌ای قصه بیان می‌شود، خدا می‌آید و انگشت سبابه‌اش را رو به خواننده می‌گیرد و با لحنی هشداردهنده مستقیم با خواننده حرف می‌زند، و یا گاه با یکی از شخصیت‌های قصه‌اش سخن می‌گوید.

این لحن هشدار، در قرن بیستم در نمایش‌های برتولت برشت به عنوان فن فاصله‌گذاری خود سبکی شد که خود برشت این نام را بر آن نهاد.

فاصله‌گذاری برتولت برشت البته در نمایش‌های قدیمی ایران، به ویژه در تعزیه‌ها نقشی خودجوش دارد که شمر یا امام حسین یا هر یک از اولیا یا اشقیا، خود از مردم عادی یک منطقه‌اند، آدم‌هایی بومی که یا قصابند یا بقال، یا ظروفچی‌اند یا سلمانی، در ایام محرم در تعزیه‌ای نقشی می‌پذیرند، و روز اجرای تعزیه به هنگام ایفای نقش، ناگاه رو به جمعیت می‌گویند: "خواهرها، برادرها، یک‌کم برید عقب‌تر!"

و یا آنجا که ناگاه شمر در حین بازی نقش خود، چشمش به افسر شهربانی محله می‌افتد و لحظه‌ای از نقش خارج می‌شود که: "مخلصیم، جناب سروان!" و حتا چیزی به او تعارف می‌کند.

این خروج از نقش و ایجاد فاصله هشداری است ناخودآگاه از سوی بازیگر یک نقش، که یعنی من شمر نیستم، من مثلاً مصطفی هستم، همین مصطفی قصاب.

در نمایش‌های برشت که آگاهانه‌تر این هشدار اجرا می‌شود، دقیقاً همان منظور را بیان می‌کند که در تعزیه می‌بینیم یا در قرآن می‌خوانیم.

مثلاً در نمایش کله گردها و کله تیزها، آنجا که ایبرین بر ایوان می‌ایستد و به رعیت می‌گوید: «من به شماها شخصیت دادم، بس نیست؟»

لحظاتی بعد او به جلو صحنه می‌آید و می‌گوید من کلاوس هستم، کارمند شهرداری برلین، و حالا در نقش ایبرین در این نمایش بازی می‌کنم.

فاصله‌گذاری قرآن
در قصه‌ای قرآنی، درست در کمر‌کش قصه، آن‌هم قصه‌ی اسطوره‌ای که قاعده‌ی بازی‌اش جادویی نیز هست، ناگاه خدا قصه را قطع می‌کند که هشدار دهد:

این بیان رحمت پروردگارت در حق بنده‌اش زکریاست. چنین بود که به ندایی خاموش پروردگارش را به دعا خواند. گفت پروردگارا! استخوانم سستی گرفته و برف پیری بر سرم نشسته است، و پروردگارا هرگز در دعای تو سخت‌دل نبوده‌ام.

و من پس از [مرگ] خویش از وارثان بیمناکم، و همسرم نازا است، پس از پیشگاه خود به من وارثی عطا فرما. که هم وارث من باشد و هم وارث آل یعقوب، و پروردگارا او را مقبول بگردان.

[فرمود] ای زکریا ما تو را به پسری که نامش یحیی است [و] تا کنون همنامی برایش قرار نداده‌ایم، مژده می‌دهیم.

گفت پروردگارا چگونه مرا پسری باشد، حال آنکه همسرم نازا است و خود نیز از پیری به فرتوتی و فرسودگی رسیده‌ام.

[فرشته] گفت این چنین است، پروردگارت فرموده آن [کار] بر من آسان است، و خودت را پیش‌تر آفریده‌ام حال آنکه چیزی نبودی.

گفت پروردگارا برای من نشانه‌ای قرار بده. فرمود نشانه‌ی تو این است که سه شب [و روز] در عین سلامت، با مردم نتوانی سخن گفت.

[زکریا] از محراب به نزد قومش بیرون آمد، و به آنان اشاره کرد که بامدادان و شامگاهان [او را] نیایش کنید.

[گفتیم] ای یحیی کتاب آسمانی را به جد و جهد بگیر؛ و به او در عهد صباوت حکمت [/نبوت] بخشیدیم.

و از سوی خویش بر او رحمت آوردیم و پاکیزه‌اش داشتیم و او پرهیزگار بود. و در حق پدر و مادرش نیکوکار بود و زورگوی سرکش نبود. و بر او در روزی که زاد، و روزی که در می‌گذرد و روزی که زنده برانگیخته می‌شود، درود باد.

و در کتاب آسمانی از مریم یاد کن آنگاه که از خاندان خویش، در گوشه‌ای شرقی، کناره گرفت.

(قرآن، ترجمه بهاء‌الدين خرمشاهی، سوره مریم - قصه تولد یحیی)

پاساژهای قرآنی
در این قصه از یک تداعی به قصه‌ای دیگر می‌افتیم. راوی که خدا باشد، فن داستان‌نویسی مدرن را هم خوب بلد است، از قصه‌ی زکریا می‌رود به قصه‌ی مریم و میلاد مسیح، اما در بین دو قصه حرف‌هاش را و هشدارهاش را به‌موقع بیان می‌کند.

با این‌حال قرآن کتاب داستان یا رمان نیست. کتاب آموزش رمان هم نیست. کتابی است که آن را برای رستگاری بشر نگاشته‌اند.

قصه‌هاش اما ساختار ویژه دارد. با ایجازی حیرت‌انگیز، و بافتی سخت ادیبانه. از قصه‌ای می‌غلتد به قصه‌ای، از یحیی به عیسی:

و مریم از آنان پنهان شد؛ آنگاه روح خویش [جبرئیل] را به سوی او فرستادیم که به صورت انسانی معتدل به دیده‌ی او در آمد.
[مریم] گفت من از تو اگر پرهیزگار باشی به خدای رحمان پناه می‌برم.

گفت من فقط فرستاده‌ی پروردگارت هستم، تا به تو پسری پاکیزه ببخشم.

[مریم] گفت چگونه مرا پسری باشد، حال آنکه هیچ بشری به من دست نزده است و من پلیدکار نبوده‌ام.

گفت همین است، پروردگارت فرموده است آن کار بر من آسان است، تا او را پدیده‌ی شگرفی برای مردم قرار دهیم و رحمتی از ما باشد و کاری انجام‌یافتنی است.

سپس [مریم] به او باردار شد و با او در جایی دوردست کناره گرفت. آنگاه درد زایمان او را به پناه تنه‌ی درخت خرمایی کشانید. گفت ای کاش پیش از این مرده بودم و از یاد رفته بودم و فراموش شده بودم.

پس از فرودست او، او را ندا داد که اندوهگین مباش، پروردگارت از فرودست تو جویباری روان کرده است.

و تنه‌ی درخت خرما را به سوی خود تکان بده تا بر تو رطب تازه چیده فرو ریزد.

پس بخور و بیاشام و دیده روشن‌ دار، آنگاه اگر انسانی را دیدی بگو برای خداوند رحمان روزه [سکوت] گرفته‌ام بنابراین هرگز امروز با هیچ انسانی سخن نمی‌گویم.

سپس او [عیسی] را برداشت و به نزد قومش آورد؛ گفتند ای مریم کار شگرفی پیش آوردی.

ای خواهر هارون نه پدرت مردی نابکار، و نه مادرت پلیدکار بود. آنگاه [مریم] به او [نوزاد] اشاه کرد. گفتند چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوییم.

[نوزاد به سخن درآمد و] گفت من بنده‌ی خداوندم که به من کتاب آسمانی داده است و مرا پیامبر گردانیده است.

(قصه مریم)

دوستان عزیز رادیو زمانه،
سلام،

این‌سو و آن‌سوی متن را با ساختار قرآنی قصه پی می‌گیرم.

تا برنامه دیگر خدانگهدار

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

تا بحال اينچنين مجذوب داستانگوئي قرآن نشده بودم، درود بر معروفي، ادامه بده لطفا

-- افشين ، Aug 13, 2007

جناب معروفی عزیز!متشکرم از این دقت پژوهشگرانه
http://rendane.blogfa.com

-- علیرضا مازاریان ، Aug 13, 2007


نظر شما هنر مندانه و دلنشین است اما متن مورد نظر شما پر از ترس است، پر از ترس است، پر از ترس است. می گویید نه؟ ترجمه اش را بخوانید.

-- مانی ، Aug 13, 2007

یاد معلم های پرورشی هم بخیر.

با ان تحلیل های عامیانه ی ادبی و صدای نازک شده چنین تحلیلی هم عجیب نیست. چه جملاتی >
در طاقچه‌ی ذهن نویسنده اگر این کتاب‌های عتیق ارجمند نباشد، کارش جایی خواهد لنگید
.
از چند کتاب عهد عتیق که خواندنش بر هر نویسنده‌ای واجب است، یکیش قرآن است.
...................................
فرم تقلیدی داستانهای یک نویسنده از ذهنیت او بر میخیزد.
خیلی خوب است که بیشتر مینویسید تا خوانندگان بیشتر با فرم کاریتان اشنا میشوند.
با سپاس!
علیرضا

-- علیرضا ، Aug 13, 2007

آقاي معروفي اگر ناراحت نميشويد بايد بگويم كه شما داستان نويس خوب و مقاله نويس بدي هستيد . مقالات شما انسجام لازم را ندارد.
در مقدمه پاراگراف دوم ابتدا شما از قران صحبت كرده ايد و بعد از چند سطر گريز به تعزيه و برشت زده ايد كه اصلن ربطي به موضوع ندارد.
ديگر اينكه انطباق تكنيك هاي داستان نويسي امروز با متون مقدس اصلن ره به كجا ميبرد؟ و خواننده در آخر از خود ميپرسد خوب كه چه؟ يا به قول شمايان SO WHAT . حالا فردا كه فن ديگري باب شود شما دوباره سعي در انطباق داشته و اگر هم نخورد به حلقش ميريزيد.
به عقيده من ما بايد متون مقدس را خوانده و كاري به كارشان نداشته باشيم. چون اين كار فرقي ندارد با كار آن كس كه پس از رفتن انسان به كره ماه گفته بود حتا اين موضوع هم در قرآن آمده و آيه اي هم به شهادت آورده بود.
همان داستان نويس خوب بودن و ماندن كار بزرگي است.

-- شهاب ، Aug 13, 2007

وای بر ما که قرآن‌شناسمان «عباس معروفی» باشد. نتیجه‌اش هم «اساطیر الاولین» خواهد بود، نه چیز دیگر...

-- حمید ، Aug 13, 2007

قرآن کتاب داستان یا رمان نیست. کتاب آموزش رمان هم نیست. کتابی است که آن را برای رستگاری بشر نگاشته‌اند.
قصه‌هاش اما ساختار ویژه دارد. با ایجازی حیرت‌انگیز، و بافتی سخت ادیبانه.
...........
اخ اخ این جملات رو تازه دیدم. شما سر کلاسهای ادبیاتتان ادبیات قرانی هم درس میدهید؟ رستگاری ...

-- علیرضا ، Aug 13, 2007

file soti?

-- بدون نام ، Aug 13, 2007

اشتباه ما این است که قرآن را هم یک قصه گو می دانیم.و همانند هزار ویک شب نقد ادبی بر آن می زنیم و با مکاتب داستان نویسی مقایسه اش می کنیم.
قرآن یک معجزه است.
یک راهنما.
هدفش نشان دادن ره است نه اینکه قصه گویی و هزار علم دیگر را آموزش دهد.
با تشکر از استاد معروفی.
قرآن هدایت است .همین.

-- مسافر تنها ، Aug 13, 2007

به نظر من نوشته جالبی بود، به خصوص مطلب مربوط به هشدار. قرآنی...

-- لاله ، Aug 13, 2007

قرآن قابل پژوهش است، این که همیشه به چشم یک شی قابل احترام بهش نگاه کنیم کافی نیست، کسی در اعجاز قرآن شک نداره، چرا می ترسیم از این که در عقایدمون و مقدساتمون پژوهش بشه؟!
متن آقای معروفی بسیار جذاب و خوندنی بود، هر چند خیلی کوتاه ولی مطمئنا بابی میشه برای دیگران، متشکرم.

-- سحر ، Aug 14, 2007

از شما انتظار نداشتم !
کتابی است که برای رستگاری بشر نوشته شده ؟!!!
رستگاری برای کدام بشر ؟ زن یا مرد ؟ همه ی ما می دانیم که نباید بین زن و مرد فرقی گذاشت اما در قرآن که همه ی قوانین به سود ِ مردها است . معنی رستگاری برای بشر را هم فهمیدیم !!!!

-- irani ، Aug 14, 2007

سلام جناب معروفی. داستانم را برای مسابقه فرستادم. خیلی خوشحال می شوم که در رادیو زمانه نشان داده شود.امکان ایجاد فایل صوتی را نداشتم.اگر می شود بعد از 15آگوست بفرستم بگویید. می فرستم.

-- سمیه حسینی زاده(شباهنگ) ، Aug 14, 2007

روزگاری نه چندان دور عده ای برای موجه نشان دادن قرآن، از درون قرآن، علم و سیاست و اقتصاد و چیزهای جدید بیرون می آورند و عده ای دیگر بدانها خرده میگرفتند که قرآن را با عنصری که روزی درست و روزی دیگر باطل است عجین کردن، دست شستن از خواست جاودانگی قرآن است.
اینک در قرآن عناصر ادبیات مدرن را یافتن کمی شبیه جادوگری است.

-- محسن ، Aug 15, 2007

این تکنیک داستانگویی اختراع الله نیست و در ادبیات جاهلی کاملا مرسوم بوده. مثلا در قصیده ای مشهور منصوب به امیته بن ابی الصلت میخوانیم:
نزد هرقل شد. آنچه میخواست نیافت. هفت سال بعد رو سوی کسرا نهاد.
تو به راهی بس دور رفتی. سرانجام او آزادگان را در کشتی نشانید و . . .

مولانا عبید: ترسایی اسلام آورد. ترسایی اورا بگفت: مسلمانان سخت اندک بودند که تو نیز بدیشان پیوستی؟

اینهمه نهاد و اداره و مرسسه در ج ا ساخته اند از برای نمودن معجزات قرآنی. کم است؟

-- امیر ، Aug 16, 2007

میلان کوندرا گفته است: رمانها کتابهای مقدس امروزه هستند...

-- آرش شریف زاده عبدی ، Sep 28, 2007

agha daste marizad ba 1 ama SHOMA dorost migooid Ghoran ham SHER ast ham GHESEH va na chize digary.rastegarye iranian dar dorane jomhoorye eslami AZAHROMENSHAMS ast ba Ghoran!

-- aaraam2001@yahoo.com ، Oct 2, 2007

جناب آقای معروفی اینکه این نکته (که البته از هزارن نکته روایت قرآنی است)از این کتاب هدایت انسان ها نظر شما را جلب کرده بسیار عالی است و خود موفقیتی بزرگ برای شماست مخصوصا در زمانی که داستان نویسان و شاعران بسیاری بدون اینکه ذره ای با قرآن آشنا باشند. به آن به چشم کتابی عقب افتاده نگاه میکنند و از آن فاصله میگیرند( و طبق تعابیر قرآنی:کسی که به رحمت خدا با دید نغمت نگاه کند برایش نغمت است نه رحمت.) البته نکته مهمی را که شما از توصیه اش پرهیز کردید را لازم است به نویسندگان توصیه کنم و آن اینکه بهره بردن از قرآن برای هر کسی و در هر زمینه ای به شرطی امکان پذیر است که در روح و جسم و فکر و عمل خود طهارت داشته باشد که البته این طهارت هم باید مبتنی بر ملاک های قرآنی باشد.(لا یمسّه الَا المطهرون)

-- بدون نام ، Mar 3, 2008

جناب آقای معروفی اینکه این نکته (که البته از هزارن نکته روایت قرآنی است)از این کتاب هدایت انسان ها نظر شما را جلب کرده بسیار عالی است و خود موفقیتی بزرگ برای شماست مخصوصا در زمانی که داستان نویسان و شاعران بسیاری بدون اینکه ذره ای با قرآن آشنا باشند. به آن به چشم کتابی عقب افتاده نگاه میکنند و از آن فاصله میگیرند( و طبق تعابیر قرآنی:کسی که به رحمت خدا با دید نغمت نگاه کند برایش نغمت است نه رحمت.) البته نکته مهمی را که شما از توصیه اش پرهیز کردید را لازم است به نویسندگان توصیه کنم و آن اینکه بهره بردن از قرآن برای هر کسی و در هر زمینه ای به شرطی امکان پذیر است که در روح و جسم و فکر و عمل خود طهارت داشته باشد که البته این طهارت هم باید مبتنی بر ملاک های قرآنی باشد.(لا یمسّه الَا المطهرون)

-- بدون نام ، Mar 3, 2008

جناب معروفی بنظرم هنوز روشنفکران از نوشتن در باره قران ابا دارند و هزاران سال است که قران را گذاشته اند برای عده ای خاص که از تفسیرشان و تحلیلشان ملال بر می خیزد خوشحالم که هر چند مختصر ولی مفید نگاهی به این کتاب داشتید

-- mostafa ، Apr 23, 2008

نظر شما در مورد داستان های قرآن را نمی پذیرم...ولی به همه دوستان ـ اعم از موافق یا مخالف ـ ، توصیه میکنم "کتاب ایوب" از انجیل عهد عتیق را بخوانند...واه واه واه!...بنظر من این داستان، پدرجد تمام داستان های کافکایی است و نویسنده اش، هر کس که بوده، کم از خداوند عز و جل نبوده (باز هم از نظر این کمترین)

-- پیمان ، May 7, 2008

به شما توصیه میکنم کتاب های دکتر مسعود انصاری را مطالعه فرمایید. اطلاعات خوبی درباره قرآن کسب میکنید.

-- بابک ، Feb 22, 2009

aghaye maroofie aziz manoon ke bar in nokte ke ghoran ham ketabist baraye nazarie pardazi,dastan hoshdar ya har chize digary ,sehe gozashtid,ama man be shakhse dastane moosa ro bishtar mipasandam,in yeki bi andaze takhiolie

-- m.m ، Jun 17, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)