برنامه سی و چهارم، اين سو و آن سوی متن
گريز از ميدان آتش
بشنويد
هیچ وقت نزن توی خال، همیشه بزن کنار نشانه. بگذار خواننده خود به این کشف نایل آید. هرچند که میتوانی بزنی وسط نشانه اما نزن. دور یک راز بچرخ و بگذار و بگذر.
بگذار خواننده خیال کند تنها اوست که این راز بزرگ را کشف کرده.
هیجان خلق چنین فضایی برای تو، و هیجان کشف آن برای خواننده.
بگذار چیزی هم برای او بماند.
گاهی باید موضوع را رها کرد، و از کنارش گذشت، گاهی لازم است شخصیت یا موضوع کمرنگ شود تا در کمپوزسیون کلی اثر رشد طبیعی داشته باشد.
تمرکز به یک موضوع و یا شخصیت، در آثار داستاننویسان جوان گاه به حدی شدت میگیرد که خود موضوع یا شخصیت بر اثر فشار همهجانبه نابود میشود. یک شخصیت و یا موضوعی مثل زیبایی، عشق، حسادت، تنهایی و خیلی چیزهای دیگر همانقدر که نیازمند توصیف است، از وصف اضافی تباه میشود.
گراهام گرین استاد نمایش موضوع و گریز هنرمندانه از میدان آتش آن است.
بسیاری از نویسندگان تازه کار وقتی مثلاً از دوست داشتن حرف میزنند، آنقدر دربارهی دوست داشتن میگویند که آدم از دوست داشتنشان بیزار میشود. یا وقتی از فقر مینويسند، آنقدر لباسهای آن فقیر را پاره پوره میکنندکه دیگر چیزی به تنش نمیماند. گراهام گرین در چنین مواقعی به داستاننویسان یاد میدهد که چگونه خود را نجات دهند. اون اصولی برای داستاننویسی ننوشته اما وقتی رمانهاش را بخوانی اصول داستاننویسی را یاد میگیری.
هر کلمه ویرانهای است باشکوه
«اوه دوست داشتن، عشق... همیشه میگویند که خداوند ما را دوست دارد. اگر دوست داشتن این است، من کمی مهربانی را ترجیح میدهم.»
اين جملههای زيبا را گراهام گرين نوشته است. پرداختن به يک موضوع و گريختن از آن. گراهام گرین کلمه را بو میکشد. مثل یک پلیس، مثل یک کارآگاه در لابلای واژهها میچرخد و غریبترینش را در نقطهای حساس به میدان میآورد، و سر جاش میگذارد، و تو میبینی که این همان چیزی است که حالا باید اينجا باشد.
پدرم گفت: «آدم هرگز پول را پاره نمیکند. پول همیشه خوب است. پول بُعد اخلاقی ندارد.»
گراهام گرین میگوید: «ویرانهها به ما درس میآموزند.»
کلمهها درواقع ویرانههایی هستند که همواره به ما میآموزند، اما اینکه کجا قرار دارند، و اینکه به ویرانه گریهاشان چقدر ایمان داشته باشیم، دقیقاً این لحظهای است که انتخاب نویسنده نام میگیرد.
هر کلمه ویرانهای است باشکوه، که روزی، جایی مقامی داشته و در لابلای کلمات دیگر فراموش شده است.
گراهام گرین از پول یک عمارت میسازد، عمارتی که بر پایههای اخلاق بنا شده، و چون بعد اخلاقی ندارد،خوب است. در تمثیلها شنیدهایم که پول یعنی چرک کف دست. و همان لحظه در چهرهی گویندهاش خواندهایم که چقدر این آدمی سالها دلبستهی چرک کف دست بوده، و چقدر واژههای متضاد در داستان، شخصیتپردازی همدیگر را تکمیل میکنند! همچنانکه درام در تضاد شکل میگیرد، موضوع و شخصیت هم در تضاد شخصیت مییابد.
بُعد ديگر
گراهام گرین از بعدی به بعد دیگر میرسد. و نبايد اشتباه کرد؛ ایستادن بر سر یک واژه يا کلمه، و کوبیدن بر آن جز اینکه کلهی آن کلمه باد کند، نتیجهای نمیبخشد. گاهی از یک کلمه باید گریخت، باید کلمه را شعلهور ساخت و در باد رها کرد تا خود به خود بگیرد و بسوزد و آتش بزند.
گرين در آخرين رمانش مینويسد: «پول در همه چیز دخالت دارد؛ سیاست، جنگ، ازدواج، جنایت و بیوفایی. هر چیزی که در دنیا هست یک سرش به پول بند است، حتا دین. کشیش برای خریدن نان و شرابش، و جنایتکار برای خریدن تفنگش یا هواپیمایش احتیاج به پول دارند.»
گرین در رمان امریکایی آرام مدام میدان را شعله ور میکند، و سپس از مهلکه میگریزد.
دوستان خوب رادیو زمانه
برنامهی اینسو و آنسوی متن را با گفتهای از گراهام گرین به پایان میبرم:
«به گمان من، روزنامهنویس آماتور، خیلی بیشتر از یک حرفهای، کارش به نویسندگی نزدیک است. چون او در بیان عقاید و حرکاتش آزاد است.
- دو موزيک اين برنامه: آلبرتو اجلاسيس با صدای لوز کاسال، و ناتاليه کاردونه (چه گوارا)
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
نظرهای خوانندگان
اصلا خوب نبود
-- ايمان ، Sep 3, 2007