برنامه سی ام، اين سو و آن سوی متن
رمان عامهپسند
بشنويد
شش ساله بودم که مادرم رمان امیرارسلان نامدار را برایم خواند، شبی یک تکهاش را میخواند، و سعی میکرد به جایی برساندش، بعد که میرسید به: «امیرارسلان، فرخلقا را چون جان شیرین در بر کشید.» میگفت: «خوب، حالا بخواب.»
و من با شمس وزیر و قمر وزیر در عوالم کودکانهام، در دو جهان خیر و شر میچرخیدم، از قلعهی سنگباران میگذشتم، و در امنیت صدای ماردم، به فرخلقا فکر میکردم که جان شیرین بود، و آنهمه رنج و اسارت میکشید تا مال امیرارسلان نامدار شود.
و بعد که خودم کتاب خریدم و خودم کتاب خواندم، هیچ نویسندهای را نمیشناختم. کتاب بد و کتاب خوب نمیدانستم چیست. اما دوست داشتم بخوانم. و رو راست بگویم، تمام کتابهای ر. اعتمادی و ارونقی کرمانی و مایک هامر (ميکی اسپيلين) و ذبیحاله منصوری و عزیز نسین را دوره کردم تا رسیدم به آنتوان چخوف.
بسیاری از کتابهای دیگر را هم از کتابخانه مدرسهمان گرفتم و خواندم. دنبال چیز خاصی نبودم، فقط میخواستم با عنصر کشش، کتابی را که میخوانم به سرعت تمام کنم و بروم سراغ یکی دیگر. ببينم آخرش چه میشود.
تجربهی دیگرم زمانی بود که بعد از انقلاب معلم ادبیات یکی از مدارس بزرگ تهران بودم. یکی دو سال از انقلاب گذشته بود که کتابخانهها را تسویه کردند، و کلیه کتابها را وانت وانت پر کردند و بردند، و به جاش کتابهای عبدالکریم سروش و مرتضی مطهری آوردند. و دست هر جوان و نوجوانی یکی دو تا از این کتابها میدادند، سالها بعد وقتی شاگردهام را میدیدم و مثلاً چیزی از ادبیات و کتاب ازشان میپرسیدم، اغلبشان لب و لوچهشان را کج میکردند و میگفتند: «بیخیال، آقا!»
نمیگویم یک نسل، ولی بچههای یک دوره چند ساله، از کتاب و کتابخوانی زده شدند. کسانی که نوجوانیشان در سالهای بعد از شصت گذشت، زیر نظر و تبلیغات و فشار امور تربیتی مدارس، دلزده شدند و از کتاب و کتابخوانی بریدند.
يک نوع ادبی
امروز که روزنامه همشهری را ورق میزدم، به گزارش خوبی برخوردم در مورد "ادبیات عامهپسند"، گفتگوهایی با چند نویسنده و مترجم. بحثی که همیشه بین روشنفکران، و نیز در میان خانوادهها مطرح است.
واقعیتی که وجود دارد، و یک نوع ادبی که در تمام جهان تولید میشود، و خوانندگان خودش را هم به وفور دارد.
من معتقدم که خوانندهی "بامداد خمار"، در سالهای بعد "بوف کور" میخواند، و لزومی ندارد از همان آغاز یک بوف کور یا رمانی از کافکا به دست جوانی بدهیم که کتابخوان شود و جهت فکری ما را پیدا کند.
مهم این است که بتوانیم مردم را کتابخوان کنیم، یا نه، عادتشان دهیم که کتاب بخوانند، و این راهی ندارد جز اینکه بگذاریم با کتابهای پرجاذبه آغاز کنند. نخواهیم به مردم خط فکری بدهیم، و برایشان نسخه بپیچیم.
اخ و پیف کردن برخی روشنفکران نسبت به ادبیات عامهپسند، در مقابل تیراژهای حیرتانگیز بسیاری از این کتابها، مدام در جامعه بحثی را دامن میزند که باید بپذیریم گریزی و گزیری نیست جز اینکه باور کنیم این نوع ادبیات، یعنی "رمان عامهپسند" کتابخوان و کتابخوانی را افزایش میدهد.
چقدر شنیدهایم و خواندهایم که یک روشنفکر رفته بالای منبر، زشتترین تعابیر را علیه رمان عامهپسند و پاورقی به کار برده، تا نشان دهد که خیلی روشنفکر است!
چقدر شنیدهایم و دیدهایم که پدر و مادری رمان پرکشش یا به قول آنها رمان مبتذلی را از دست بچههاشان گرفته و پاره کردهاند و خط دادهاند که چی بخوانند، چی نخوانند.
چند نظر
رضا سیدحسینی مترجم مشهور میگوید: «نوه من وقتی این کتابها را میخواند، میگوید از این کتابها خسته شدهام، همهشان شبیه هماند. وقتی میگویم چرا میخوانی؟ میگوید: زندگی است دیگر!»
خبرنگار میپرسد: «این فروش بالای عامهپسندها به نظرتان برای جامعه خوب است؟»
و او پاسخ میدهد: «به طور کلی که بد نیست. چون کسی مثل نوه من میگوید از این داستانهای تکرای خسته شدهام، آرام آرام سراغ کتابهای جدیتر میرود، و حالا که کتابخوان شده نمیتواند کتاب خواندن را کنار بگذارد، و به همین دلیل سراغ کتابهای غنیتر میرود.»
هوشنگ مرادی کرمانی نویسنده مشهور ادبیات نوجوانان میگوید: «همه جای دنیا اینجور کتابها هست. همه جا هم خوب میفروشند. وجود این کتابها اصلاً باعث رونق کتابفروشیها میشود. اما نکتهی مهم این است که این کتابها از زمان خود نمیگذرند. مقطعی هستند. زمان خاصی خوانده میشوند، و بعد کنار میروند.
زمان ما هم بود. نویسندههای آن موقع جواد فاضل، حسینقلی مستعال، و امیر عشیری بودند. من هم کتابهایشان را میخواندم. این جور کتابها باید باشند تا چرخ مطالعه را به حرکت درآورند و کنار بروند...
اینکه این کتابها کیفیت ندارند به خاطر این است هنرمندی پشت این کتابها نیست. نویسنده نمیخواهد ریسک کند، میخواهد همان چیزی را که مردم میخوانند بنویسد. رفتن سراغ موضوعهای جدی شجاعت میخواهد.»
چیستا یثربی نویسندهی دیگر میگوید: «کتابهای عامهپسند فروش زیادی دارند چون داستانهایی که به کار میبرند برگرفته از زندگی خود مردم و مسائل و مشکلات آنها، و موضوعات فکری آنها مثل عشق و ازدواج است.»
کمی شمّ پليسی، کمی...
با این حال، موضوع رمانهای عامهپسند همیشه عشق و ازدواج نیست، گاهی موضوعات و کششهای پلیسی میتواند یک رمان عامهپسند را به پیش برد.
کسی که بلد باشد ماجرایی جنایی، داستانی پلیسی، و یا رمانی عشقی را با نظم و ترتیب خاص تعریف کند و بنویسد، میتواند برای بسیاری از ناشران قابل توجه باشد.
اگر رمان و داستان تفکر، از یک معماری و چیرهدستی در ساختار پیروی میکند، رمان عامهپسند خانهای است بینقشه و معماری. کمی شم پلیسی، کمی تخیل، کمی واقعیت، و افزودن عنصر کشش، کار را به پیش میبرد. و دست آخر اینکه وقتی خواننده آن را میخواند مدام میخواهد بداند آخرش چیشد.
ریشههای ادبیات عامهپسند در سبک رمانتیسم نهفته است، و نویسندهی این نوع کارها در احساس خوانندهاش شریک میشود.
دوستان عزیز رادیو زمانه
برنامهی "اینسو و آنسوی متن" را با هم پی میگیریم. و یادمان نرود که انواع کتاب برای انواع سلیقه پدید میآید. کتاب بد وجود ندارد، مگر اینکه در نوع خودش ضعف تألیف داشته باشد.
تا برنامه دیگر، خدانگهدار
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
نظرهای خوانندگان
آقای معروفی سلام. چه اتفاق عجيبی! مطلب شما را که خواندم ديدم درست حرفهای شما را آقای خسرو ناقد حدود يک سال پيش در مصاحبه با ايسنا گفته. باورم نمی شد رفتم در ايسنا با هزار زحمت مصاحبه را پيدا کردم. ايتجاست بخوانيد:
-- پروين ، May 17, 2007http://www.isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-781585
نوشتهی خیلی خوبی بود. من شدیدا موافقم.
-- زیتون ، May 17, 2007خود من هرگز به یک دانشآموز دبیرستانی که تازه میخواد خوندن کتاب رو شروع کنه کتاب سخت و ثقیل پیشنهاد نمیدم. از معرفی کتاب عامهپسند شروع میکنم.
دختری رو دیدم که مطالعه رو با خوندن کتابهای فهیمهی رحیمی شروع کرد و با شعرهای عاشقانهی سطحی. و حالا یکی از خوانندههای جدی رمانهای روز دنیاست و همچنین یک شاملو شناس بزرگه.
---
توجهم به کامنت پروین عزیز جلب شد.
پروین جان
خیلیها راجع این موضوع صحبت کردن.
حتی یکبار عطاالله مهاجرانی هم حرفهایی در این مورد زد.
ممکنه من و یا خیلیهای دیگه هم در وبلاگمون به این موضوع اشاره کرده باشیم. این که یک موضوع واحد به نظر خیلی آدمها برسه عجیب نیست. همونطور که ادبیات عامهپسند کلی منتقد داره ممکنه خیلی ها هم لازم بدوننش.
مهم طرز گفتن و اثرش روی خوانندههاست.
آقای معروفی به طرز زیبایی حرفاشونو گفتن.
یادم رفت بگم که : اسم حسینقلی" مستعان" رو اشتباهی تایپ کردید:حسینقلی مستعال.
-- زیتون ، May 17, 2007من قبلنها با اين قضيه موافق بودم خيلي هم . اما الان دوتا مشكل برام پيش اومده : 1- كتاب خوب خيلي زياده و همينطور كتاب بد . بهتر نيست بجاي كتاب بد كتابهاي خوب خوانده بشن؟ به نظر شما وقت يك آدم چقدره؟ اويل من تا روزي دو كتاب رو هم مي خوندم!!! اما الان هفته اي چند صفحه از يك كتاب رو بخونم و چيزايي كه قبلا رو خوندم رو يادم نره خيلي هنر كردم . و هميشه افسوس اينو مي خورم كه كاش اون زمان كسي بود مي گفت اينها رو نخون!
-- مهرزاد ، May 19, 20072- چرا باغچه خانه ما سيب نداشت؟ چرا كتابهاي ما كه ادعا داريم خيلي هم خوبي جذابيت ندارند؟ مگه نميشه يه كتاب هم خوب باشه هم جذاب؟
کاش موسیقی این قسمت از برنامه را هم معرفی می کردید
-- بدون نام ، Oct 24, 2008