تاریخ انتشار: ۱۹ شهریور ۱۳۸۵ • چاپ کنید    

نويسنده کيست؟

شنیدن فایل صوتی
برخی معتقدند که هر کس سواد خواندن و نوشتن داشته باشد، می‌تواند نويسنده شود.

بعضی می‌گويند انسان بايد از استعداد، و بلکه از موهبت الهی برخودار باشد تا داستان بنويسد.

عده‌ای نيز بر اين باورند که نويسندگی نياز به يک جنم ويژه دارد. اما هر کس که می‌تواند چيزی بنويسد، لزوماً داستان‌نويس نيست.

نويسنده کيست؟
در زندگی همواره اتفاقاتی که رخ می‌دهد، و آدم‌ها هر روزه چيزهايی می‌بينند که دل‌شان می‌خواهد می‌توانستند آن را بنويسند و معمولاً بسياری از افراد در ذهن‌شان نوشتن را می‌نويسند، يا خيال می‌کنند که دارند می‌نويسند. اما همين که پشت ميز می‌نشينند تا بنويسند، درمی‌يابند که نمی‌توانند.

مثلاً يک پيکرتراش کوه سنگ را دستمايه‌ی کار خود می‌کند، اما نويسنده با هيچ مواجه است يعنی با کاغذ سفيد. بنابراين نوشتن داستان و رمان کار ساده‌ای نيست. اينکه تو همه‌ی بافته‌های ذهنی‌ات را با خود به پشت ميز بياوری ساده است، اما چه‌جوری آن را بر کاغذ منتقل کنی، سختی کار آغاز می‌شود.



يک کاغذ سفيد، يک پنجره که بتوان تخيل را پرواز داد، يک مقدار علاقه، اندوختن تجربه زندگی، خواندن کتاب‌های داستان و نمونه‌های درجه‌ يک ادبيات ايران و جهان، شرايط لازم نويسنده شدن است، اما کافی نيست.

نويسنده صد صفحه می‌خواند و يک صفحه می‌نويسد. ما آثار آنتوان چخوف را می‌خوانيم که ببينيم چکار کرده که ما نکنيم، و آثار همينگوی را می‌خوانيم که ببينيم چکار نکرده تا ما انجام دهيم.
نويسنده نياز به تربيت کردن ذهنش دارد؛ برای داستان ديدن همه چيز. يک داستان‌نويس جوری چهارچوب ذهنش را برای ساختار داستان تربيت می‌کند که حتا روياهايش هم ساختار داستانی پيدا کند.

اما چگونه می‌توان يک موضوع خوب برای يک داستان پيدا کرد؟
اين سئوالی است که همواره در ذهن داستان‌نويسان جوان مطرح می‌شود، هيچ پاسخی مناسب‌تر از اين پرسش دوباره نيست که:

داستان خوب را چگونه بايد نوشت، زيرا موضوع بد وجود ندارد. اگر به اطراف خود نگاه کنيد، روزنامه‌ها را ورق بزنيد، در همه‌ی اتفاقات و حوادث و اخبار حتماً دستمايه‌هايی برای يک داستان خوب وجود دارد.

اما آيا هر داستانی که نوشته شد، می‌تواند در اين هياهوی توليد، خودی از خود نشان بدهد، وشانه به شانه‌ی آثار هنری بزرگ بايستد؟

بله، موضوع بد وجود ندارد. فقط داستان خوب وجود دارد، و داستان بد در درازای زمان، وجود خود را خود انکار می‌کند.

مثلاً چقدر داستان و رمان خوانده‌ايم که وقتی زمانی بعد به جلد کتاب نگاه می‌کنيم، چيزی يادمان نمی‌آيد، چقدر فيلم ديده‌ايم که بعدها وقتی به عکسی از آن فيلم برمی‌خوريم، يادمان نيست که موضوع فيلم چه بود. چقدر فيلم‌های هاليوودی ديده‌ايم با هنرپيشه‌های معروف! چقدر کتاب‌های جنجالی خوانده‌ايم که زمانی بعد هيچ چيزی از آن در ذهن‌مان نمانده، و برعکس، چه کسی می‌تواند "گربه در باران" همينگوی را از ياد ببرد؟ يا چطور ممکن است "بيگانه" کامو فراموش شود، و "ژرمينال" اميل زولا، و "رگتايم" دکتروف، و "ناطور دشت" سالينجر؟

هيچ کتاب يا فيلم، و به طور کلی هيچ اثری به صرف تبليغات و جنجال برپا نمی‌ماند. هنر با کمک عصای زير بغل جز چند قدم بيش‌تر نمی‌تواند راه برود، هنر بايد بر پاهای خودش بايستد.

ما تصميم می‌گيريم داستان خوب بنويسيم، داستانی که بهترش را کسی نتواند بنويسد، يعنی خودمان جوری داستان را بنويسيم که بهترين نوع و نمونه‌ی روايت آن داستان باشد.
اين کار ساده نيست، اما دشوار هم نيست، وگرنه چخوف، هدايت، گلشيری، مالامود، همينگوی، سالينجر، بکت، و خوان رولفو وجود نداشتند.

فقط بايد از جا بلند شويم و خود را برای کاری بزرگ و هيجان‌انگيز آماده کنيم.

داستان کوتاه
ادبيات در قالب‌ها و فرم‌های مختلفی ارائه می‌شود؛ داستان، رمان، نمايشنامه، فيلمنامه، انکدوت، حکايت، افسانه، شعر، و متن‌های ديگر.

من در اين برنامه بيش‌تر درباره‌ی ساختار داستان حرف می‌زنم. اگر ساختار رمان را يک باغ تصور کنيم که معمولاً با بيل شکلش می‌دهند، داستان کوتاه يک باغچه است که با دست مرتب می‌شود. من ترجيح می‌دهم البته رمان را هم با دست بنويسم. هرچند که اين، کاری‌ست کشنده، اما کار دل را دست می‌کند.

داستان کوتاه مثل باغچه با دست مرتب می‌شود، و در يک نظر در چشم می‌نشيند.

صفدر تقی‌زاده، مترجم و داستان‌شناس ارزشمند معاصر درباره‌ی داستان کوتاه چنين می‌نويسد:«داستان کوتاه انعطاف‌پذيرترين نوع ادبيات داستانی است. داستان ممکن است مجموعه‌ای از چند حادثه يا تک‌گويی يا توصيفی ساده از واقعه‌ای بدون شخصيت باشد.
"کوتاه" بودن آن هم می‌تواند چيزی بين يک صفحه تا ده هزار کلمه را در بر گيرد. اما از ويژگی‌های مشخص داستان کوتاه اين است که پس از خواندن به علت بيان حالات انسانی و اجتماعی بلند "جلوه" کند.

داستان کوتاه که در اوايل قرن نوزدهم يتيمی بی نام و نشان بود، به صورت متداول‌ترين و مردم‌پسندترين قالب ادبيات داستانی وارد قرن بيستم شد. يکی از دلايل آن، علاوه بر تحولات صنعتی و احتماعی و فرهنگی، رواج فراوان نشريه و مجله در قرن بيستم بود. اين نشريه‌ها به سبب خوی سرعت‌طلب خوانندگان خود، به متون کوتاه و تصاوير بسيار، و مطالبی که حوصله‌ی خوانندگان را سر نبرد، نياز وافر داشتند.

بدين ترتيب، داستان کوتاه خوانندگان فراوان يافت و نياز بدان موجب افزايش کيفيت شد، و رفته رفته به مرحله‌ی تکامل رسيد، و سرانجام به صورت شاخه‌‌ی ادبی و هنری مستقلی با امکانات بيانی مؤثر از حالات برون و درون انسان درآمد.»

آنتوان چخوف، اين داستان‌نويس نازنين
آنتوان چخوف، نويسنده بزرگ روس جايی می‌نويسد: «من هنوز ديدی فلسفی و سياسی از زندگی پيدا نکرده‌ام، و هر ماه که می‌گذرد، عقيده‌ام را عوض می‌کنم. بنابراين ذهن خودم را تنها به توصيف اين‌که قهرمانان آثارم چگونه عاشق می‌شوند و ازدواج می‌کنند و بچه‌دار می‌شوند و حرف می‌زنند و می‌ميرند، محدود و مشغول نکرده‌ام.»

درونمايه‌ی اصلی آثار آنتوان چخوف، انزوا، تنهايی، و سرخوردگی طبقات زجرکشيده و به‌ويژه محروميت‌های دهقانان، و نيز زندگی ملال‌آور و بی‌حاصل اشراف است. چخوف انسانی رئوف بود، و فقط يک جنبه‌ی زندگی را نمی‌ديد؛ و هرگز از ديدن اندکی نور و زيبايی در ورای يک حادثه‌ی غم‌انگيز و تراژيک غافل نبود.

مشخص‌ترين ويژگی هنر چخوف، سادگی به شکل‌های گوناگون است. داستان‌هايی سخت ساده که برای ابديت نوشته شده است.

* موزيک اين برنامه از ويتاس خواننده جوان روس است.

عباس معروفی

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

چرا شهامت نوشتن ندارم؟ حتي براي خودم. در حالي كه دهها جمله در هر لحظه از ذهنم خطور ميكنند. چرا؟ من ميدانم كه بقول كافكا:نوشتن بيرون پريدن از صف مردگان است. اما همچنان بقول همينگوي :ترسناكترين چيزي كه در زندگي باآن روبرو شده ام يك تكه كاغذ سفيد است. چرا؟ به نظر شما چه عاملي ميتواند بيشترين شهامت و انگيزه را در انسان براي نوشتني متفاوت ايجاد كند؟و يا تا كنون در نويسندگان تراز اول ايجاد نموده؟ منتظر پاسختان هستم.متشكر

-- محمد رضا البرز ، Sep 17, 2006

سلام آقای نویسنده
دلم برایتان تنگ شده به قد یک دنیا آسمان آبی یکدست
یادتان میآید چند بار با هم حرف زدیم
و یک بار چه مفصل ،من گفتم تا به حال قیافه شما را ندیدم و شما گفتید اااسایتم که عکسامو داره ...
حالا من باز هم قیافه شما را نگاه نکردم
اما حرفهای شما را با ولع می خوانم
اینقدر هم حرف برای گفتن دارم اما فقط 1 سال زمان می خواهم
باشد
1 سال تا بعدش حرف بزنیم
مرا در یادتان نگه دارید آیدا

-- آیدا ، Sep 24, 2006

سلام.براي مني كه چندين داستان نيمه كاره دارم راهنمايي شما كيمياست.باز هم به سايت شما سر مي زنم.موفق باشيد.

-- `پروين ، Apr 14, 2007

سلام
خسته نباشيد آقاي معروفي
من يكي از علاقمندان به نويسندگي هستم و دوست دارم روزي نوشته هايم به خوبي نوسنده هاي بزرگ جهان شود اگر مايل باشيد داستان هايم را برايتان بفرستم و مرا براي بهتر نوشتن راهنمايي كنيد اين شكلي حداقل احساس مي كنم با يك موجود زنده در ارتباطم.
--------------------------------
خانم صديقه کاظمی
باسلام، لابد می دانيد که نويسنده با هيچ مواجه است، با کاغذ سفيد.
و آدم زنده در کلمات خفته است.
بنويسيد و برای مسابقه بفرستيد.
عباس معروفی

-- صدیقه کاظمی ، Apr 19, 2007

با سلام بسیار زیبا گفته اید که نویسنده کیست . ولی میخواستم از شما بپرسم آیا کسی که قبلا هیچگاه ننوشته و حتی علاقه ای هم به ادبیات نداشته یکباره ودر یک حالت کاملا غیر ارادی شروع بنوشتن بکند داستان کسانی و یا چیزهایی را بنویسد که روزی سخت احساسات اورا فشرده اند و اتفاقا داستان کوتاه خوبی بشود واین آدم از ان به بعد عاشق ادبیات و شعر وداستان باشد و هی بنویسدوهی بنویسد مثل آبشاری که روان است.آیا این آدم هم میتواند یک نویسنده باشد.متشکر خواهم شد آگر پاسخ دهید.

خانم منيژه
سلام، ادبيات زمانی خلاقه می شود که نويسنده خودش را از مشتش بر کاغذ بچکاند.
بنويسيد.
عباس معروفی

-- منیژه ، May 8, 2007

من تمام سايت ها را گشتم تا بتوانم گوچه چشمي راهنمايي از كسي بگيرم كه چگونه بنويسم تا نوشته باشم نه كاغذ ها را سياه و فقط در اين سايت كمي راهنمايي گرفتم من براي اينكه بتوانم بنويسم احتياج به كمك شما دارم از شما خواهش مي كنم من رو بهتر راهنمايي كنيد تا بتوانم همان باشم كه بايد باشم

-- مهدخت ، May 15, 2007

در سال تحصیلی 61-60 من این سعادت را داشتم که از محضر جنابعالی به عنوان دبیر ادبیات در پایه سوم راهنمایی مدرسه هدف بهره ببرم، آن زمان نامش را "علامه مجلسی" نهاده بودند. جدیت شما در تدرسی دستور زبان، چهره پر مهر شما با ریش نازکی که اکنون تراشیده اید و بحثهای کلاس که علی رغم حافظه قوی ام متاسفانه خاطرات مبهمی از آنها دارم همیشه برایم جالب بوده و هستند. از زمانی که شما که خود معروفی بودید "معروف" شدید در این فکر بودم که آیا این جنای همان نیک مردی است که من او را به نام سید عباس معروفی می شناسم؟ و دیدن اتفاقی تصویر شما در پی یک وبگردی حاصل از شکستی عاطفی بر آنم داشت عرض ادبی نمایم. اگر قابل دانستید با ایمیل بفرمایید تا عادت به یاد ماندنی آن زمانتان را برایتان بنویسم. دوره کوتاهی تدریس کرده ام. نه در آموزش علم، در آموزش فن! و به نظرم رسید اگر از شاگردتان خبری برسد شاید خوشحال شوید. بزرگ ترین یادگار شما نزد این حقیر یاد شماست و روحیه شادی که همیشه سبب می شد برای کلاسهای شما شاد باشم.

-- sohayl ، Jul 2, 2007

aghaa-ye maroufi
;baa doorood va khaste babaashid,be shomaa

agar nevisandeh-ee daaraa-ye ghalame ravaan va por naghz o maghzi baashad,va neveshteh haayash baa zendegi-ye shakhsish mizaan nabaashad an
vaght taklif chist?

-- ali ، Jul 14, 2007

سلام مرد بزرگ
محال است حرفي ازنويسندگي به ميان آيد تودرنظرم نباشي ياخاطرم .توراباسمفوني مردگان شناخته ام فراموشت نخواهم كرد. 17 مرداد روزخبرنگاراست ومن 15 سال است كه گرفتارچنين روزي ام برايم يك پاراگراف كوتاه بنويس ازچنين روزي صميمانه متشكرم مرد بزرگ .
خدا حافظتان .

-- تورج باقري ، Aug 5, 2007

من میخواهم بزرگترین نویسنده ی ایران شوم

-- بدون نام ، Aug 12, 2007

صبح شما به خير
ديشب دخترم كتاب سمفوني مردگان رو خريده بود . حتما" ميخونمش . نويسنده نيستم . اما مينويسم براي دل خودم . بهم آرامشي ميده .
سبك نميشناسم . ولي قلمم كه شروع ميكنه به حركت ديگه اختيارش ميافته دست دلم و يك نفس ميره . دوستاي صبور و پرحوصله اي هستن اين دو يار جدانشدني كاغذ سفيد و قلم . از اين به بعد مرتب به سايت شما سر ميزنم . به اين آدرس هم سري بزنيد لطفا" www.enjiba.blogfa.com

-- يك دوست ، Sep 19, 2007

سلام .
کاغذو قلم وکتاب بزرگترین مونس تنهایی بزرگ من است ودر عین حال بزرگترین عناصر ازار دهنده در زندگی ام.از این حیث که مرا از جایی که قرار دارم جدا می کند.
ساعتها در مورد موضوعاتی که در جامعه ازارم می دهد فکر می کنم در مورد ادمها شخصیت سازی می کنم تصاویرشون دیالوگاشون از ذهنم میگذره اما وقتی قلم به دست می گیرم قدرتی برای نوشتن نمی یابم و عاجز از نوشتن با چشمانی گریان به صفحه نامتناهی برگه خیره می شوم.
وقتی وبلاگتونو دیدم درونم همچون بلوغ غنچه به وجد امد .تو دلم کلی برا شما که اموزش داستان نویسی رو گذاشته بودین و هم برای اقای کوثری که از طریق وبلاگ ایشون با سایت شما اشنا شدم ارزوی سلامتی کردم.امیدوارم بتونم از اموزشاتون کمال استفادرو ببرم. در پناه حق

-- زهرا ، Feb 4, 2008

too zendegie harkodum az maha ye aidin, ye ayaz o ye aida hamish e hast hamishe, shayad orhane bazi ha yekam mehrabuntar bashe kamtar nazar tang, ama aidin e hame mesle aidin e samphony e mordegan, sukhteye adama o sharayete dorobareshe,

che ghadr khoob tosifeshun kardin aghaye marufi !!!
engar na ke ketabo dastan mikhoonim, engar darim khateratemoono morur mikonim....

delam vase aidin , vase hame aidin ha sukhto...

-- mehrnoosh ، Feb 26, 2008

سلام
كتابتون خوندم البته خيلي پيش.امدمم تو اين صفحه اولين بار .به اميد پيدا كردن يه دوست يا راهنما كه مثل خودم كلش پر از خواستن باشه ولي دستاش كوچيكه .وباارزوي نوشتن سر ميكنه...برامون دعا كنيد

-- سمانه ، Apr 5, 2008

سلام. ممکنه سری به نوشته های من بزنبد و نظر بدین.مخصوصا" پست آخر و داستان پنجره.
http://hasmik.persianblog.ir

-- بهرام ، May 17, 2008

سلام!من یه چند وقتیه،حدودن چار پنج سالیه که دارم به نویسنده شدن فکر می کنم،ولی دوتا مشکل عمده دارم که نمی دونم دقیقن چی کارشون کنم
یک اینکه هر چی که می نویسم،که عمومن از سه چار صفحه تجاوز نمی کنه به شدت احساس کراهتم رو بر می انگیزه که آخه من چرا انقدر دیدم محدود و بیانم ضعیفه!
مشکل دوم اینه که به عکس گذشته که خوره ی کتاب بودم الآن دیگه میل به کتاب ندارم،یعنی دارم ولی داستان دیگه جذبم نمی کنه،دنبال یه چیز دیگه ام ولی نمی دونم چی؟از طرفی وقتی به لیست نویسنده ها و کتابهایی که تو عمرم فقط اسمشونو شنیده ام اون هم به سختی،احساس حماقت می کنم که چرا کتاب خوندنو به صورت کرم کتابی گذاشته ام کنار
آها یه چیز دیگه چند وقت پیشا داشتم داستان رویای آدم مضحک داستایوفسکی رو می خوندم به نظرم رسید چقدر مزخرفه!فکر کنم یه مرگیم شده!آخه به نظرم بیشتر شبیه اعترافات و موعظات یه کشیش بدبخت مالیخولیایی بود!آها یه چیز دیگه همه اش در حال غر زدن و ونگ زدن درونیم!توی کله ام هم پشت هم هی پوک میشه!انگار حباباش می ترکه!

راستی من اون سمانه بالاییه نیستم!من کلن با عبارت دستای کوچیک و هرگونه التماس دعایی مشکل دارم!

http://sing-tome.blogspot.com

-- سمانه ، Jun 26, 2008

سلام آقای معروفی:
من از سال 81 با خواندن کتاب سمفونی مردگان با شما آشنا شدم.از خواندنش لذت بردم ، 2 سال پیش کتاب پیکر فرهاد را خواندم که اول نفهمیدم ولی بعد از خواندن کتاب بوف کور از خواندن پیکر فرهادلذت بردم.،هنوز با خود فکر میکنم که من نقشم یا نقاش یا............ چندی پیش کتاب سال بلوا را خواندم آنقدر گریه کردم که به خاطر ضعف سه روز سرکار نرفتم.آن رمان دلیل این همه تلخی را نفهمیدم ولی حالا با خواندن گذشته یتان فهمیدم.
آقای معروفی من کتاب زیاد خواندم ولی همیشه یک سوال در ذهن من است ، آن این است که آیا برای نویسنده شدن باید تمام رمان های مشهور دنیا را خواند؟
ممنون میشوم به این سوال من پاسخ دهید.
---------------------------------------
مونای عزيز
اگر مثلاً همه ی کتاب های بالزاک را نمی خوانيد، لااقل باباگوريو را بايد بخوانيد. و من سعی کرده ام در برنامه های آموزش داستان نويسی برخی از اين کتاب ها را معرفی کنم.
عباس معروفی

-- مونا ، Aug 28, 2008

سلام آقای معروفی
می خواستم به خاطر مقالات منظمی که درباره ی داستان نویسی نوشتید تشکر کنم.
احساس می کنم در شرایط کنونی، این مقالا ت کمک بزرگی در جهت ساختارمندتر کردن افکارم خواهند بود.
باغچه را دوست دارم. گاهی نیز به تک گل ها خیره می مانم و محو قدرتشان در ایجاز و گزیده گوییشان می شوم.
----------------------------
مسعود عزيزم
خوشحالم که اين نوشته ها به کار شما آمده.
اميد که در نوشتن توانا شويد
عباس معروفی

-- مسعود ، Nov 20, 2008

با سلام
بنظر من سرچشمه هنر روح است و از آنجا که نویسندگی نوعی هنر است پس بر گرفته از روح انسانیست . در این وادی هر چند روح و روان شخص بالنده ،آزاد و شجاع باشد نوشته اش هم زیباتر ،جذابتر و تاثیرگذارتر خواهد بود .من خود شخصا تا حالا به نویسنده بزرگی بر نخورده ام که آثارش جدا از زندگی واقعی تجربیات و تلاشهایش برای نزدیک شدن به خلوص جدا باشد .شاید رمز موفقیت نویسندگان بزرگ در همین است . با تشکر

-- فروغ ، Dec 15, 2008

آقای معروفی من درزندگی شخصی ام تجربیات وحشتناک وآزاردهنده وکمبودهاوناکامیهای عاطفی بسیاری راتجربه کرده ام وهمیشه دردنیای درونم بوده ام وبه زعم خورم تاحدی به رازوحریم دل نزدیک شده ام. اززمانهای دورآرزوداشته ام که نویسنده بشوم حال شمابفرماییدازکجاشروع کنم باتوجه به اینکه آثاربزرگان مطالعه ننموده ام به ویژه چگونه می توانم تجربیاتم رادستمایه خلق اثرنمایم؟
---------------------------------
امير عزيز
همين درس ها را دنبال کن، و کتاب هايی در آن به عنوان مثال آمده بخوان، و با من در تماس باش.
عباس معروفی

-- امیر ، Feb 4, 2009

سلام اي دوستي كه سالها دنبالت كشته و حال بيدايت كرده ام
از تجربياتت كه به ما دادي متشكرم
من بارها به بشت اين كاغذها رفته صفحه ها بر كرده اما نمي توانم ان را تمام كنم يعني كارم يك جا مي ايستد و بعد از تلاش كه نتوانستم ان را باره ميكنم و دور ميريزم
ايا بايد قبل از شروع تمام داستان را در ذهن خود بيافريني؟ مرا راهنمايي كنيد اقاي معروف عباس معروفي عزيز
---------------------------------
حميد هاشمی عزيز
هردو کار را انجام بده، هم در ذهنت بنويس و هم بر کاغذ

-- حميد هاشمي ، Mar 17, 2009

SALAM AGHAIE MAROOFI
man nemidonam minevisam ya na vali yaddashthai bar midaram nemishe esme dastan kotaho behesh dad bishtar ghesas nemidonam chera nakhodah gah be samt dastan nevisi samad behrang miram chikar baiad konam karam taghlid nabash ?
mamnoon
--------------------------
علی عزيز
سلام
همين برنامه ها را در زمانه پی گير بخوان يا گوش کن خودت متوجه می شوی

-- ali ، Mar 22, 2009

دورود
با احترام بنده دانشجوي نمايش در دانشگاه اراک هستم و مدتي است به اجرا نشدن "آونگ خاطره‌هاي ما" يا "وخدا گاو را آفريد" فکر مي‌کنم. هر چند که در خواست من گستاخانه خواهد بود (که اميدوارم عذرخواهي مرا بپذيريد) ولي با توجه شرايط خاصي که اين نمايش دارد تقاضا دارم نظرتان را درباره اجراي اين اثر در سطح دانشگاه‌هاي ايران بفرماييد هميشه منتظرم و به اميد روزي که شما خود راحت در ايران کار کنيد
-----------------------------------
آقای فرزاد موسوی
اجرای يک نمايش بهتر است با سليقه ی کارگردان باشد تا با سليقه ی نويسنده.
من هم دلم می خواهد روش و استيل کار شما را روی متن های خودم ببينم.
با احترام
عباس معروفی

-- فرزاد موسوي ، Mar 25, 2009

با تشکر از جنابعالی ...

من یک عقیده ئی دارم که درسته که نویسنده باید خیلی کتاب خونده باشه ولی نمی دونم چرا مثال یک مربی که فوتبال بازی نکرده برام این رو تداعی می کنه کم کتاب خوندن دلیل بر ننوشتن نیست ... نه که کتاب نخونم ولی فکر می کنم هیچوقت اونقدر فرصت نیست که کتاب های زیادی خوند ... با حجم این همه فیلم خوب و و و
این نوشته های شما را همه را با کمال میل در اسرع وقت می خونم ... واجب شد برام ... بی نهایت ممنون و متشکر ...
-------------------------
صلاح ملک خويش خسروان دانند

-- پوریا منزه ، Apr 17, 2009

اقای معروفی من شاید فرسنگها از شما دور باشم ولی از سرزمینی برای شما پیغام می گذارم که احساس میکنم خاطرات زیادی از ان دارید از شهری که صدای پرندگان وهوای تازه ان باعث شکل گیری افکار زیبایی در ذهن انسان میشود زادگاه استادانی چون صفا و اعظمی و خودتان ... ارزوی این را دارم که بتوانم روزی قلم را به راحتی روی کاغذ به حرکت در اورم به خاطر همین از اموزههای شما متشکرم

-- بهمن ، Apr 30, 2009

استاد عزیزم سلام

سوالی که من دارم این است که وقتی‌ یک نویسنده شروع به نوشتن می‌کند باید نوشته را بر اساس مخاطب آاش بنویسد یا نه؟ یعنی‌ باید اول فکر کنه که مخاطب آاش چه کسانی‌ هستن سپس داستان بنویسد؟
----------------------------
خانم بهار
بهتر است شما دليل نقل و طرف نقل را بخوانيد

-- bahar ، May 23, 2009

سلام آقای معروفی عزیز
برای من گفتگو با بزرگی چون شما ولو بصورت اینترنتی غنیمت است فرصتی که در جایی که من زندگی می کنم(ایران) هرگز با اساتید ادبیات دست نداده است، من نویسنده ای تازه کار هستم (البته اگر بتوان گفت نویسنده) آیا من می توانم دست نویس هایم را برای شما ارسال کنم و از راهنمایی های شما استفاده کنم؟
--------------------------
آقای امير نوروزخانی
کارگاه داستان برای همه درش گشوده است
بفرماييد

-- امیر نوروزخانی ، Nov 2, 2009

سلام آقای معروفی عزیز
برای من گفتگو با بزرگی چون شما ولو بصورت اینترنتی غنیمت است فرصتی که در جایی که من زندگی می کنم(ایران) هرگز با اساتید ادبیات دست نداده است، من نویسنده ای تازه کار هستم (البته اگر بتوان گفت نویسنده) آیا من می توانم دست نویس هایم را برای شما ارسال کنم و از راهنمایی های شما استفاده کنم؟

-- امیر نوروزخانی ، Nov 2, 2009

با احترام

من مینویسم اما در حد توانایی و آگاهی خودم .
یعنی نویسنده نیستم . اما همانطوریکه گفتید بد
نمینویسم . نمیجواهم روزی مشهور شوم اما میجواهم روزی یاد بگیرم .... از توصیه های شما بسیار استفاده میکنم .وبلاگ من
www.akharinistgah.blogspot.com
اگر وقت داشتید . نظرتان حجت است .
با تشکر

-- مجید.م ، Feb 19, 2010

سلام آقای معروفی کتاب سمفونی مردگان عالی بود من اکنون در جایی هستم سردر گم هنر را انتخاب کنم؟مهندسی شیمی؟نویسندگی؟عواطفم ؟از کتابهای شما لذت میبرم من چه کنم؟

-- حسن رضایی ، Apr 28, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)