Nov 2010


برنامه‌ی رادیویی خاک به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد درگذشت غلام‌حسین ساعدی
آیا غلام‌حسین ساعدی به‌هدر رفت؟

حسین نوش‌آذر: در زمانه‌ای که غلام‌حسین ساعدی زندگی می‌کرد، هنوز گروه قابل تأملی از نویسندگان ایران به خودخواهی و فرهنگ آپارتمانی مبتلا نشده بودند. این درست است که در جامعه‌ی اختناق‌زده‌ی آن زمان نگاه ایدئولوژیک غالب بود، اما هنوز مبانی قابل اتکایی وجود داشت. برای مثال کسی در مفهوم عدالت اجتماعی تردید نداشت، مرز بین خوب و بد هنوز کاملاً مخدوش نشده بود و زبان فارسی چارچوب‌های مشخص داشت.



درختان ایستاده می‌میرند

یونس تراکمه: از انقلاب مشروطه به ‌بعد نسلی نبوده است که در امان باشد از این دو همراه همیشگی «شور» و «یأس». وقتی‌که در یکی از همین روزهای تاریخی در میدان توپخانه به ‌دوست شاعر و فیلمسازم رسیدم، او با نوک پای راست زمین زیر پایش را نشان داد و گفت: «مدرنیته‌ی ایرانی از همین جا شروع شد». اشاره‌اش به «شوری» بود که انقلاب مشروطه در دهخدا و همرزمان و هم‌نسلانش ایجاد کرده بود؛ و من با سر و نگاه به‌ جایی دورتر، به ‌میدان بهارستان، اشاره کردم و گفتم: «یأس تاریخی و لعنتی آن‌ها و ما هم از آن‌جا شروع شد.»



پیرامون خیزش‌های شعری و پست‌مدرنیسم و مرجعیت‌گریزی نسل نوآمده‌ای از شاعران؛ گفت‌و‌گو با علی قنبری شاعر و مترجم
اضلاع همخوان شعر در عصر رسانه‌ها

علی قنبری: نخبه‌گرایی مسأله‌ای کاملاً نسبی است و حد و معیاری ندارد. هر آدمی به هر حال دارای معرفتی است و معرفت به منزله‌ی کسب درجات سلسله مراتبی نیست که هر کسی برای نایل شدن به آن خط سیر مشخصی را طی کند. زبان ذاتاً دچار سوء‌تفاهم است و نمی‌توان به سویه‌های یکه‌ای رسید. اما از طرفی به‌قول لیندا هاچن مرزها وجود دارند و تا موقعی که مرزها وجود دارند این نخبه‌گرایی نیز وجود دارد.



تهران، خیابان انقلاب

منیره برادران: فخری همیشه حاضر است که برای انقلاب جان‌فشانی کند. گاه با چماق و گاه با دیگ آش. وقتی دانشجویان خط امام «لانه جاسوسی» را اشغال می‌کنند، او با دیگ آش آنها را حمایت می‌کند. جمعیتی که در روزهای سرد دسته دسته برای همبستگی با دانشجویان می‌آیند، با آش متبرک فخری رزمشان رنگ بزم می‌گیرد. کاسه‌های آش دست به دست می‌چرخند و بوی پیاز داغ خیابان‌ها را پر می‌کند. آش فخری می‌شود بخش جدائی‌ناپذیر آن مبارزه‌ی ضدامپریالیستی. او با دیگ آش مشت محکم بر دهان امپریالیسم می‌کوبد.



برنامه رادیویی خاک به مناسبت صدمین سالگرد درگذشت لئو تولستوی
آخرین دانای کل در ادبیات جهان

حسین نوش‌آذر: روس‌ها اعتقاد دارند که تولستوی بزرگ‌ترین نویسنده‌ی روسیه است و در همان حال از پوشکین، داستایوفسکی و گوگول هم به‌عنوان بزرگ‌ترین نویسندگان روسیه یاد می‌کنند. تردیدی نیست که این یکی از ویژگی‌های دنیای ادبیات و هنر است که «بزرگی» مفهومی تعریف‌ناپذیر و سخت شکننده دارد. در عصر پیشامدرن از یک حدی به بعد هر کس می‌توانست بزرگ‌ترین نویسنده‌ی کشورش باشد. تولستوی اما آن‌قدر زندگی کرد که آغاز مدرنیته و سیادت رسانه‌ها در عصر مدرن را به چشم ببیند.



سفر به ارمنستان - ۲

سهیلا بسکی: در ایروان تابلوهای مغازه‌ها و مراکز کار به پیاده‌روها تجاوز نکرده‌اند و مغازه‌دارها هم کالاهایشان را به پیاده‌روها نیاورده‌اند. فقط در خیابانی نزدیک ایستگاه راه‌آهن که ساختمانی فوق‌العاده زیبا و باشکوه دارد، به منظرۀ آشنای مغازه‌های دراز شده در پیاده‌رو برمی‌خوریم که معلوم می‌شود ایرانی‌اند. اما مسئله مهم این است که چرا شهرداری مانع این کار نشده. شاید حریف حاج آقای اسلامی نشده‌اند.



سفر به ارمنستان

سهیلا بسکی: کارخانه‌های متروکه که بعد از فروپاشی شوروی از کارافتاده‌اند و همین‌طور نبود بقالی و خرده‌فروشی جلب نظر می‌کند. به جای آنها در کنار جاده کیوسک‌های کوچکی زده شده که در اغلب آنها زنان کم و بیش چاق و چشم‌آشنای ارمنی که البته حجاب ندارند و بعضی‌ها هم پوتین پوشیده‌اند کار می‌کنند. در همین جا ناگهان به این فکر می‌افتم که تا همین الان هیچ تصوری از کشوری به نام ارمنستان نداشته‌ام.



بیسکوئیت سبز معدوم باید گردد

امیر معقولی: «احمد محمد علی جواب بدهید ... احمد محمد علی جواب بدهید...»، احمد محمد علی با چشمانی گشاد شده بی‌سیم‌اش را درآورد و گفت: «تویی حسین قلی مصطفی؟ راستی راستی خودت هستی؟» ـ داد نزن. «بله ببخشید.» ـ من سرهنگ بارشتر هستم. یادت نرود. «ببخشید قربان.» ـ چه شد؟ ماهواره‌اش را پیدا کردی؟ «قربان این می‌گوید ماهواره ندارد!» ـ پس چه دارد؟ احمد محمد علی رویش را چرخاند به سمت ِ من و گفت: «گفتی چه داری؟» گفتم: بیسکوئیت سبز



گفت‌وگوی کیان راد با داریوش مهبودی پیرامون شارلاتان بازی در ادبیات دو دهه اخیر
منادیانی كه توزرد از آب در آمدند

کیان راد: آیا در محیط ادبی ما نوعی شارلاتانیزم وجود دارد؟ آیا شاعران و نویسندگان ما تلاش می‌کنند با فریب‌کاری، دروغ‌گویی، باندبازی، محفل‌گرایی، و جریان سازی‌های کاذب، بدون آنکه شایستگی آن را داشته باشند خود را مطرح کنند؟ شارلاتانیزم آیا اصولاً وجود دارد و اگر در جامعه‌ی ما غالب است، آیا این امر ذاتاً منفی و غیراخلاقی است؟ در گفت و گو با داریوش مهبودی، دانش‌آموخته‌ی فلسفه و از شاعران شناخته‌ شده‌ی ایران به شارلاتانیزم و پیامدهای آن پرداختم.



برنامه‌ی رادیویی خاک به مناسبت حاشیه‌های جایزه‌ی ادبی بنیاد گلشیری
از شور و شر نوشتن و عشق به جایزه

حسین نوش‌آذر: ما همه به‌یاد داریم که معاونت فرهنگی وزارت ارشاد در زمان محسن پرویز، بنیاد گلشیری را به‌همدستی با بیگانه متهم کرده بود و به این بهانه تلاش داشت فعالیت بنیاد را متوقف و آن را غیرقانونی اعلام کند. با توجه به این پیش‌زمینه‌های سیاسی و محدودیت‌ها در ایران، این پرسش پیش می‌آید که تا چه اندازه می‌توانیم از عملکرد نهادهای مستقل انتقاد کنیم، بدون آنکه این انتقادها در جهت سیاست‌های سلبی و ویرانگر دولت قرار گیرد؟



یادی و خاطره‌ای از منوچهر آتشی و گذری در دفتری از اشعار محمد حسین مدل
از رفتن در جاده‌ها تا آوارگی در کوچه‌های جهان

سهراب رحیمی: آتشی شاعری بزرگ با خصلت‌های انسانی و دبیری خردمند و هوشیار بود. نقش مؤثری در پیشبرد شعر نو و معرفی شاعران جوان در همه‌ی این سال‌ها داشت. محمد حسین مدل را به‌عنوان شاعری مدرن می‌شناسم، به این معنی که نگرش او به جهان و اشیاء درونی‌، ساده و بی آلایش و غیر رمانتیک است. او شاعر کشف لحظه‌هاست. خاطره‌ای نقل می‌کنم از آتشی و نگاهی می‌اندازم به دفتر تازه‌ای از محمد حسین مدل



ترکی بر دیوار اتاق جنگ

سعید طباطبایی: حس رشک همه را برانگیخته بودم. همه‌اش تقصیر خودم بود. اما نه، واقعا چه می‌توانستم بکنم، شخص وزیر مرا به حضور طلبیده بود، از میان آن همه کارمند فقط مرا دعوت کرده بود که به دفتر کارش بروم. من یک کارمند جزء امور اداری که فقط کارم بایگانی نامه‌ها بود. وقتی اولین نامه محرمانه عمرم را دریافت کردم به حد کافی شوکه شدم. در اتاق محل کارم را از تو قفل کردم و یکبار دیگر به زوایای اتاق نگاه انداختم.‌



گفت و گوی دفتر خاک با سعید طباطبایی درباره‌ی مجموعه داستان «اگر ابرها بگذرند»
یادداشت‌های شبانه

سعید طباطبایی: فکر می‌کنم ما در دوره‌ای از تاریخ جهان زندگی می‌کنیم که افق‌های باز فراوانی پیش‌چشممان گشاده است. راه‌های متعددی که امکان انتخاب و پیمودنشان هست. این را در ابعاد مختلف زندگی شاهدیم و از جمله ادبیات. گوناگونی نوشتن، گوناگونی مخاطبان، گوناگونی اطلاعات و گوناگونی روش‌های ارتباطی، فضایی را ایجاد می‌کند که من آن طور که مطلوبم است بنویسم و دیگری آن طور که مطلوبش است بنویسد.



برنامه‌ی رادیویی خاک به مناسبت سی و پنجمین سالگرد به قتل رسیدن پیر پائولو پازولینی و انتشار مجموعه اشعار و داستان‌های او
در جستجوی زبان پاک

حسین نوش‌آذر: عمل سیاسی پازولینی در زبان اتفاق می‌افتد. او در سال‌هایی که آلمانی‌ها و ایتالیایی‌ها تلاش می‌کردند با بازنگری در تاریخ، کثافت فاشیسم را از دامن خود پاک کنند، به جستجوی زبانی بود که از مفاهیم پدرسالارانه و از فاشیسم پاک باشد. برای همین او که با مادرش پیوندی تنگاتنگ داشت، زبان و لهجه‌ی فیولانی مادرش را ملاک قرار داد. او می‌خواست از زبان مادرش نوعی زبان بهشتی و پاک، زبانی که یکسر به کار بیان کردن عواطف عاشقانه بیاید بسازد.



نگاهی به شعرهای روشنک بیگناه
کارت پستال‌هایی که به مقصد می‌رسد

سهراب رحیمی: شعرهای روشنک بیگناه داستان‌هایی هستند که هرگز روایت نمی‌شوند. تفسیر اینجا با خواننده است که در آن سوی دیدار، تلاش کند برای به هم چسباندن گوشه‌های خاطراتی که راوی از سفرهایش در طول زمان و در امتداد مکان فراهم آورده است. تلاش شاعر برای نشان دادن، قابل ستایش است. او زبان مستقیمی در گفتارهایش ندارد و این نقطه‌ی قوت شعرهای اوست.



داستان کوتاهی از مارگارت اتوود
صدا

ترجمه حمید پرنیان: مارگارت اتوود، (۱۹۳۹)، نویسنده‌ی سرشناس کانادایی استاد ادبیات و زبان انگلیسی است. او ابتدا به‌خاطر اشعارش شهرتی به‌هم زد و سپس به‌عنوان منتقد ادبی نیز شناخته شد. در سال ۱۹۶۹ نخستین رمان او تحت عنوان «زنِ خوردنی» منتشر شد و با انتشار رمان «داستان یک کلفت» به شهرت جهانی دست یافت.فولکر شولندورف، کارگردان نام‌آشنای سینمای آلمان بر اساس این رمان یک فیلم سینمایی ساخت که با همین نام بر پرده‌ی سینماهای جهان به نمایش درآمد.



پرنده

شکوفه تقی: کمی جلوتر پله‌هایی آشنا بود. خوشحال بالا رفت، نفس‌نفس شش‌ها، ذوق‌ذوق مچ پا، یادآوری قفس طلا، او را به بالای پله‌ی چهلم رساند: همانجا که شب اول پیشنهاد طلایی را با بیمه‌ی درمانی، حقوق بازنشستگی مکفی و زندگی در «چنین شهری» دریافت کرده بود. همه‌ی آن شب خواب دیده بود یک کفترباز با نخی کلفت و پلاستیکی یا طنابی آبی شاهپرهایش را می‌بندد. از صبح روز بعد کتف و هر دو بازویش درد گرفته بود.



برنامه‌ی رادیویی خاک ویژه‌ی جشنواره‌ی ادبی «گام اول»
گامی دیگر به‌سوی انحطاط

حسین نوش‌آذر: نویسنده اگر حاکمیت‌گریز نباشد، نویسنده نیست؛ اعلامیه‌نویس و بیانیه‌نویس هم حتی نیست. او یک موجود اخته شده، افسرده و ناراحت است؛ توابی است که شهامتش را از او گرفته‌اند، و در مقابل، چیزی برای او فراهم کرده‌اند در حد مسکن مناسب یا بیمه درمان و در همان حال غرورش و قلمش را از او گرفته‌اند. اگر از نویسنده‌ای غرورش را بگیری، قلم او را ناتوان کرده‌ای. بی‌جهت نیست که در این چند سال گذشته، محور مناسبات ما را بر تحقیر یکدیگر قرار داده‌اند.