تاریخ انتشار: ۱۶ آبان ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
نگاهی به شعرهای روشنک بیگناه

کارت پستال‌هایی که به مقصد می‌رسد

سهراب رحیمی

شعرهای روشنک بیگناه در متنی سفید جریان دارد، در سکوتی که معنای کلمه است؛ وقتی معنا به تأخیر می‌افتد تا خواننده در درنگی میان تصویرهای ساکن و سایه روشن‌های گاه تاریک، گاه روشن، جواز ورود به متن بگیرد. البته این پیچیدگی رازوار نوشته‌های او در یک نوع سادگی پنهان است که خواننده را به اشتباه می‌اندازد. تصویرهای او ساده نیستند و معنای پشت کلماتش نیز به راحتی در دسترس خواننده‌ی متن قرار نمی‌گیرد.


روشنک بیگناه، شاعر

او مسافری‌ست مقیم متن‌ها و تصاویری که همواره با خود حمل می‌کند. شعرهای روشنک بیگناه داستان‌هایی هستند که هرگز روایت نمی‌شوند. تفسیر اینجا با خواننده است که در آن سوی دیدار، تلاش کند برای به هم چسباندن گوشه‌های خاطراتی که راوی از سفرهایش در طول زمان و در امتداد مکان فراهم آورده است. تلاش شاعر برای نشان دادن، قابل ستایش است.

او زبان مستقیمی در گفتارهایش ندارد و این نقطه‌ی قوت شعرهای اوست. در این چهارمین مجموعه شعرش روشنک بیگناه به درکی مستقل از شعر رسیده که نشان از یک پروژه‌ی پیوسته‌ی شاعری‌ست. خلاصه‌ی کلام اینکه نوشتار او رو به سمت رسیدن است، و خوب است که نام مجموعه شعرش را گذاشته «قبل از رسیدن». او هیچگاه در متن‌هایش به سمت رسیدن نیست. شاعر- راوی بیشتر مایل به درنگ است و سکوت. حس‌هایش بیشتر علامت تعجب دارند و حسرت، و کلمه‌ها از انتظار خسته نمی‌شوند. گویی پذیرفته‌اند که چاره‌ای جز سفرهای همیشگی در امتداد روح کلمات نیست. نوعی نگاه درونی در شعرهای او هست که تفسیر جملات او را دشوار می‌کند.

گریستیم میان دو آگهی
شهر فرود آمد
فرو شد به گودال
روزی خیلی طولانی
و شب
نقطه‌ای تاریک که بوی پلاستیک
و فلز ذوب شده را
با هم
در خود داشت

زبانی ساده؛ روایتی از یک بمباران در یک گزارش آرام. شاعر احساسش را ذخیره می‌کند؛ گریه‌هایش را پنهان می‌کند و ترجیح می‌دهد تنها تصویری ساده ارائه کند از فاجعه‌ی بزرگ یازده سپتامبر.گوستاو فلوبر معتقد بود هیچگاه نمی‌شود راوی را از داستانش جدا کرد. از خودم می‌پرسم آیا اینجا هم راوی خود را نوشته یا متن را آن‌گونه که خود اوست نوشته یا اینکه انتخاب نوع نگارش را راه و رسم فن نوشتاری خود کرده است. هرچه هست مُهر روشنک بیگناه بر این شعر است، و این خود دستاورد کمی نیست.ادامه‌ی شعر را با هم می‌خوانیم:

دهانم پر از خاک
چشمانم پر از خاک
نگاهم را پوشانده خاک
میان دو آگهی
سفره‌ای پهن کردیم
روی میز
و شام مفصلی خوردیم

زبان شاعر، همانطور که گفتم زبانی‌ست مدیتاتیو؛ یعنی برخورد آرام از نزدیک بدون درگیر شدن حسی احساسی عاطفی. شاعر- راوی؛ روایتگر سرد صحنه‌هایی‌ست که می‌بیند؛ و این در واقع تبدیل شده است به سبک خاص او. در هیچ کجای این دفتر اثری از اشک و جیغ و آه و ناله و داد و فغان نیست. از نوشته‌های نویسنده، تنها در مواقعی که اشاره‌ای به نام شهرهای جهان دارد، می‌شود پی برد که در خارج از کشور زندگی می‌کند. این هم در واقع نوع انتخاب شاعر است که ترجیح می‌دهد از غربت نگوید. شاید هم او با شهرها و فضای اطرافش اُنس گرفته؛ با همان آرامشی که خاص خود اوست در نگاهش به جهان و اشیا.


کتاب شعر روشنک بیگناه

انتهای راه
میدانچه‌ای ست
که تو را غمگین نمی‌کند
آدم های تندیسی
گاری‌های دست‌فروش
کافه‌ی گوشه‌ی میدان
بوی قهوه
پرسه‌ای باید زد

شعرهای شاعر- راوی در واقع پرسه‌زدنی‌ست در امتداد شهرها؛ در امتداد خیال و در امتداد کلمات. نوعی خلسه؛ نوعی مراقبه که از سازش شاعر با غربت نشان دارد. عدم درگیری او با جهان پیرامون، عدم درگیری او با واژه‌ها و پرهیز او از درگیری حسی و احساسی با جهان از ویژگی‌های شعر اوست. اینجا شاعر انتخاب کرده با نگاهی آزمایشگاهی به جهان نگاه کند؛ چون ناظری که فیلمبردار حرکات و ظرافت‌های کوچک و بزرگ است.

می‌شود راوی را به بی‌تفاوتی در برابر پدیده‌های پیرامون متهم کرد و می‌توان برخورد پاسیفیستی او را مورد نقد سیاسی قرار داد. اما آنجا که به شعر مربوط می‌شود، شاعر- راوی به‌خوبی از پس مأموریت تمرکز شاعرانه‌اش برآمده است. در واقع مهم‌ترین و برجسته‌ترین خصوصیت شعرهای این مجموعه یکدستی موضوعی شعرهاست که تولید فضایی آغشته از هارمونی موسیقایی می‌کند. اگر شاعر- راوی دقت بیشتری در انتخاب کلمه و ظرفیت آوایی کلمه‌ها داشت و بر ایجاز بیشتر تأکید کرده بود، مسلماً این خصلت شعر او برجسته‌تر می‌شد.

طاهره صفارزاده معتقد بود کارت پستال‌های زیبا به مقصد نمی‌رسند. اما من فکر می کنم کارت پستال‌های روشنک بیگناه به خوبی موفق شده‌اند مسیر طولانی پرپیچ خم نوشتن تا انتشار و تأثیر بر خواننده را طی کند. تصویری که این کارت‌ پستال‌ها بر خواننده می‌گذارند درون ذهن خواننده درنگ می‌کند، و این شاید یکی از دلایلی بود که بر آن شدم سطرهای فوق را در نقد شعرهای روشنک بیگناه بنویسم:

کارت پستال ۴
در پاریس یک لحظه می‌بینمت
بعد گم می‌شوم
گیج
از اتاق ونوس سردرمی‌آورم
همه کف می‌زنند
آمستردام غیر ممکن است
قطار خراب می‌شود
اتوبوس اشتباهی
کسی هلم می‌دهد
و عکسم در تمام دوربین‌های ژاپنی می‌افتد
چشمانم را می‌بندم
باز می کنم
می بندم
باز
نگهبان شب با قراول‌هایش
روبرویم ایستاده
دخترفانوس را بالا می‌گیرد
روی بینی و چانه‌ام؛ نور
خداحافظ
معشوق به نامه نمی‌رسد
عادت‌ها
عصر را تعطیل می‌کنند
فکر می‌کنی این وقت سال
هوای نیویورک چطوری باشد

Share/Save/Bookmark

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)