تاریخ انتشار: ۶ مهر ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
ترور، انفجار، کهریزک - بخش دوم

از ترورهای اسلام فقاهتی حقیقی تا ترکمان‌چای مجتهدانه

اکبر گنجی

بخش نخست این مقاله با این پرسش آغاز شد که:

«آیا وضعیت فعلی ایران ارتباطی با فقه/اسلام فقاهتی دارد؟» در ادامه گفته شد که: «برخی مدعی‌اند که وضعیت نابهنجار جامعه‌ی ما- یعنی سرکوب‌ها، بازداشت‌ها، شکنجه‌ها، اعدام‌ها، شلاق‌زدن‌ها، سنگسارها، قطع دست‌ها، بحران‌های اقتصادی، بحران‌های اجتماعی، و...- هیچ ربطی به "اسلام شریعتمدار"/ "اسلام فقاهتی" ندارد.»

در ادامه، این سئوال پیش گذاشته شد: «آیا این مدعا نقدپذیر/ ابطال پذیر است؟ کدام شواهد و قرائن این مدعا را رد می‌کند؟»

در پاسخ به این پرسش این موضوع طرح گردید که:
«از دو راه می‌توان این مدعا را ابطال کرد:

الف- نشان دادن این که حوزویان زمام‌داران جمهوری اسلامی طی سه دهه‌ی گذشته را فقیه به شمار می‌آوردند و می‌آورند.

ب- نشان دادن این که آنچه طی سه دهه‌ی گذشته در ایران پیاده شده، همان احکامی است که فقها در طول تاریخ احکام اسلام به شمار می‌آوردند.»

به دنبال این موضوع فقاهت تعدادی از زمامداران جمهوری اسلامی بررسی شد.

اینک ادامه‌ی مطلب:

۳-۴- فقهای واقعی: اگر نتوان فقاهت زمامداران جمهوری اسلامی را انکار کرد، راه گریز دیگری باید جست‌وجو کرد. در ترفند جدید، فقهای حقیقی/ واقعی/محقق (شیخ طوسی، سید مرتضی، شیخ مفید، شیخ انصاری) برساخته می‌شود و مدعای پیشین به این مدعا تبدیل می‌گردد که اگر قرار است "اسلام فقاهتی" نقد شود، سخنان ناقدان در صورتی قابل پذیرش است که شواهد مدعیاتشان را از یکی از "محققین از فقها"- یعنی شیخ طوسی، شیخ انصاری، آخوند خراسانی- ارائه کنند. اینک نوبت آن است تا "اسلام فقاهتی" را در نظرات "محققین از فقها" باز کاویم:

۱-۳-۴- شیخ مفید (۴۱۳ - ۳۳۶): اجرای حدود در عصر غیبت امام معصوم، یکی از مسائل مهم "اسلام فقاهتی" است. شیخ مفید از اجرای حدود دفاع می‌کرد. می‌گفت:

"ائمه معصوم ـ علیهم السّلام ـ اقامه‌ی حدود را به فقهای شیعه تفویض فرموده‌اند و آن‌ها اگر بتوانند بر مملوك و یا فرزند و یا خویشاوندان خود اقامه‌ی حد كنند مثل این‌كه سارق را دست بریده و زانی را تازیانه زده و قاتل را بكشند، واجب است این كار را انجام دهند البتّه اگر از طرف حكام جور در خطر نباشند و اگر كسی برای او فرصتی پیش آمد (اعم از قضاوت و ولایت بر گروهی از مردم مسلمان)، اقامه‌ی حدود، تنفیذ احكام و امر به معروف و نهی از منكر و جهاد با كفار بر او لازم است."38

۲-۳-۴- شیخ الطایفه مرحوم طوسی (۴۶۰- ۳۸۵): شیخ طوسی به اجرای حدود در عصر غیبت باور داشت:

"در حال غیبت و عدم بسط ید ائمه حق و چیرگی ستمگران، فقها می‌توانند در صورت حفظ از حكام، اجرای حدود نمایند حداقل بر نزدیكان و فرزند و مملوك و..."39

شیخ طوسی با دیدگاه شیخ مفید در زمینه‌ی اجرای حدود موافقت دارد و می‌گوید:

"فاما اقامة الحدود، فلیس یجوز لاحد اقامتها، الا لسلطان الزمان المنصوب من قبل الله تعالی، او من نصبه الامام لاقامتها ... و اما الحکم بین الناس و القضاء بین المختلفین، فلا یجوز ایضا الا لمن اذن له سلطان الحق فی ذلک . و قد فوضوا ذلک الی فقهاء شیعتهم فی حال لایتمکنون فیه من تولیه بنفوسهم."40

صاحب جواهر در موارد متعددی بر ولایت فقیه و جواز تصدی او در مسایل حكومت و اجرای حدود تأكید کرده و در جواهر الكلام می‌گوید:

"شیخ طوسی و ابن جنید و شیخ مفید و سلار و علامه و شهید اول و شهید ثانی و فاضل مقداد و محقق كركی و سبزواری و محدث كاشانی و فقهای دیگر قائل به اجرای حدود در عصر غیبت می‌باشند...كتاب‌های آنها مملو است از جملاتی كه شاهد بر این مطلب است... كسی كه در این مطلب تشكیك و وسوسه كند از طعم فقه چیزی نچشیده است."41

طبق ماده‌ی ۶۳۰ قانون مجازات اسلامی: "هر گاه مرد همسر خود را در حال زنا با مرد اجنبى مشاهده كند و علم به تمكین زن داشته باشد، می‌تواند در همان حال آنان را به قتل برساند و در صورتى كه زن مكره باشد فقط مرد را مى‏تواند به قتل برساند؛ حكم ضرب و جرح نیز در این مورد مانند قتل است‏."

این حکمی است متعلق به اسلام فقاهتی. شیخ طوسى در مبسوط در كتاب الدفع عن النفس مى‏گوید: هرگاه شخصى مردى را در حال زنا با زن خود دید، در حالى كه هر دو محصن بودند مى‏تواند آن دو را به قتل برساند:

"اذا وجد الرجل مع امراته رجلا یفجربها و هما محصنان كان له قتلهما و كذلك اذا وجده مع جاریته او غلامه و ان وجده ینال منها دون الفرج كان له منعه و دفعه عنها، فان ابى الدفع علیه فهو هدر فیما بینه و بین الله تعالى."42

به فتوای شیخ طوسی، اگر مسلمانی کافری را به قتل برساند، قصاص قتل بر او جاری نمی‌شود. به نوشته‌ی جرج کرزن، به فتوای فقیهان، کفاره‌ی قتل یک ارمنی در دوران صفویه از سوی مسلمان‌ها، یک پیمانه گندم بود.43

اسلام فقاهتی شیخ طوسی، دارای روایاتی است که آتش زدن خانه‌ی کسانی را که در نماز جماعت شرکت نمی‌کنند مجاز می‌دارد.

شیخ طوسى به نقل از امام جعفر صادق صلوات اللّه علیه حكایت فرماید: «روزى به حضرت امیرالمؤمنین امام علىّ بن ابى طالب علیه السلام خبر رسید. عدّه‌اى از مسلمانانى كه در همسایگى مسجد زندگى می‌كنند، به نماز جماعت در مسجد حاضر نمی‌شوند. پس آن گاه امام، امیرالمؤمنین علىّ علیه السلام در جمع نمازگذاران حضور یافت و بعد از اقامه نماز، ضمن ایراد خطبه‌اى اظهار داشت شنیده‌ام عدّه‌اى از افراد، در مساجد ما و در صفوف مؤمنین مشاركت ندارند و با ما به نماز جماعت حاضر نمى‌شوند. از این به بعد، كسى حقّ ندارد با آن‌ها هم غذا و همنشین و هم سخن گردد و همچنین كسى حقّ ندارد با ایشان پیمان زناشوئى ببندد و یا به ایشان كمك نماید، تا مادامى كه آنان نیز همانند دیگران در جمع مسلمین حضور یابند و در نماز جماعت شركت كنند. سپس آن حضرت افزود: چه بسا ممكن است دستور دهم كه خانه‌هاى چنین افرادى را بر سرشان تخریب كرده و آتش زنند و بسوزانند، مگر آن كه از این عملشان دست بردارند و به درگاه الهى توبه نمایند. امام جعفر صادق علیه السلام در ادامه افزود: مؤمنین به وظیفه خود كه امیرالمؤمنین علىّ صلوات اللّه علیه مشخّص نموده بود عمل كردند و با افراد متخلّف ترك معاشرت و معامله نمودند، تا آن كه بالاخره، آن‌ها از عمل خود پشیمان شده؛ و همراه دیگر نمازگذاران در مساجد؛ و نماز جماعت شركت كردند.

۳-۳-۴- شیخ انصاری: شیخ انصاری (۱۲۸۱ ه) در مکاسب چه نوع اسلام فقاهتی اختراع کرده است؟

او می‌نویسد که در کتاب کافی، با سند صحیح، از ابو عبدالله (امام صادق) روایت شده که وی گفته است که پیامبر گرامی اسلام گفته است: "اذا رایتم اهل الریب والبدع من بعدی فاظهروا البراءه منهم و اکثروا من سبهم والقول فیهم والواقیعه و باهتوهم کیلا یطمعوا فی الفساد فی الاسلام و یحذرهم الناس و لایتعلموا من بدعهم یکتب الله بذلک الحسنات و یرفع لکم به الدرجات: هرگاه، پس از من، به کسانی برخوردید که یا در دین شک دارند یا چیز نوظهوری به دین وارد می‌کنند بیزاری خود را از آنان آشکار کنید و تا می‌توانید دشنامشان دهید و بدگویی‌شان کنید و افتراشان بزنید و دروغ و بهتانشان ببندید تا امیدشان به تباه کردن اسلام نومید شده و این کارها مردم را از اطرافشان پراکنده کند تا از بدعت‌هایشان چیزی نیاموزند. خدا به خاطر این کارها برایتان حسنه می‌نویسد و درجات شما را متعالی می‌گرداند."44

کتاب مکاسب روایات زیادی علیه برادران اهل سنت دارد، روایاتی که غیبت کردن آنان را مجاز می‌شمارند و اهل سنت را حرام‌زاده قلمداد می‌کنند. تنها دلیل این امر هم این است که آنها به عصمت و علم غیب ائمه‌ی شیعیان باور ندارند و معتقد نیستند که پس از پیامبر گرامی اسلام، علی بن ابی طالب ولی مسلمین بوده است.

مکاسب در حوزه‌های علمیه‌ی شیعیان تدریس می‌شود. وقتی ذهن طلبه‌ها را با احادیثی این چنین پر می‌کنند، روشن است که دشنام و بهتان به تکلیف شرعی بدل می‌شوند.

کلینی در اصول کافی، روایت زیر را نقل کرده است:

عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنَّ بَعْضَ أَصْحَابِنَا یَفْتَرُونَ وَیَقْذِفُونَ مَنْ خَالَفَهُمْ فَقَالَ لِی الْکَفُّ عَنْهُمْ أَجْمَلُ ثُمَّ قَالَ وَاللَّهِ یَا أَبَا حَمْزَهَ إِنَّ النَّاسَ کُلَّهُمْ أَوْلادُ بَغَایَا مَا خَلا شِیعَتَنَا: ابو حمزه مى‌‏گوید: به امام باقر علیه السّلام عرض کردم برخى از هم کیشان ما به دگراندیشان دروغ مى‌بندند و آنها را به حرامزادگى نسبت مى‏دهند . امام باقر علیه السّلام فرمود: سخن نگفتن درباره آنان نیکوتر است، و سپس فرمود: اى ابا حمزه جز شیعیان ما، همه مردم زاده‌ی فحشایند."45

همچنین روایاتی از کتب اهل سنت نقل می‌کنند که بر مبنای آنها، کسانی که محبت علی بن ابی طالب را نداشته باشند، حرام‌زاده هستند.46

روایات بسیار معروفی در وسائل الشیعه، کتاب الطهاره (باب نجاست نواصب از ابواب النجاسات) وجود دارد که می‌گوید خداوند مخلوقی پلیدتر از سگ نیافریده اما ناصبی از سگ پلیدتر است.

حدیث دیگری در همان باب هر فردی را که با شیعه اثنی عشری مخالف باشد، ناصبی قلمداد می‌کند. احادیث مشتمل بر سب و لعن مخالفان ائمه و شیعه را برخی از علما در مونوگراف‌هایی گرد آورده‌اند، از جمله رساله نفحات اللاهوت محقق کرکی، عمدة المقال پسرش حسن بن علی بن عبد العالی کرکی، و رساله ملا حیدر علی شیروانی. آیت‌الله خوئی هم در کتاب التنقیح فی شرح العروة الوثقی در باب نجاسات، اهل سنت را کافر می‌داند، در آنجا همه این روایات را گرد آورده است. همچنین شیخ یوسف بحرانی متوفی ۱۱۸۶ که او هم همین نظر را دارد در همان مبحث از کتاب الحدائق الناضرة.

شیخ انصاری در مکاسب، کتاب زکات، کتاب خمس و حاشیه بر کتاب نجات العباد شیخ محمد حسن نجفی از نظریه‌ی ولایت فقیه دفاع کرده است.47

۴-۳-۴- کاشف الغطاء و ملا احمد نراقی: فقیهان زمامداری سیاسی را حق خود می‌دانستند. ملا احمد نراقی در عوائدالایام به نقل از امام صادق آورده است: الملوک حکام علی الناس و العلماء حکام علی الملوک:شاهان حاکمان مردم و علما حاکمان شاهان هستند."48

روایت دیگری به شرح زیر هم از پیامبر نقل می‌کند: "ان السلطان ولی من لا ولی له: سلطان سرپرست کسی است که فاقد است." فقیهان از سلطانیسم دفاع می‌کردند. سلطان هم کسی جز خودشان نبود. ملا احمد نراقی در تفسیر این روایت پیامبر نوشته است:

"حال، شخص حاکم یا خود سلطان است، اگر منظور از سلطان کسی باشد که حکومت شرعی از طرف خدا به او واگذار شده، یا خلیفه و جانشین و وارث و حجت و امین و همانند سلطان است، اگر منظور از سلطان شخص پیامبر و ائمه باشند، چنان که در روایات قبلی بیان گردید. در هر صورت، از این حدیث دانسته می‌شود سرپرست سفهاء و دیوانگان هستند و سرپرست و ولی اموال آنان‌اند."49

فتح‌علی‌شاه به اذن شیخ جعفر نجفی معروف به کاشف الغطاء (۱۲۲۸ه)، سلطانی‌گری می‌کرد. در واقع، به تعبیر امروزیان، کاشف الغطاء ولی فقیه بود و فتح علی شاه، معاون اجرایی او:

"در آغاز پادشاهی‌اش شیخ جعفر نجفی، فتح‌علی‌شاه را اذن در سلطنت داد و او را نایب خود قرار داد اما با شرایط چند که در هر فوجی از لشگر موذنی قرار دهد و امام جماعت در میان لشکر داشته باشد و هر هفته یک روز وعظ کنند."50

جنگ اول ایران و روس عهدنامه‌ی گلستان را در ۱۲۲۸ قمری به ارمغان آورد. دولت روسیه در صدد جنگ دیگری نبود. جنگ دوم ایران و روس را فقیهان به فتح‌علی‌شاه تحمیل کردند، که به عهدنامه‌ی ترکمان‌چای (شعبان ۱۲۴۳ قمری) منتهی شد. فقها در محل اقامت سلطان گرد آمده بودند تا فتوای جهاد صادر کنند:

"روز جمعه هفدهم ذیقعده [۱۲۴۱ هجری]، جناب آقا سید محمد و حاجی ملا جعفر استرآبادی و آقا سید نصرالله استرآبادی و حاجی سید محمد معین قزوینی و سید عزیزالله طالشی و دیگر علما و فضلا وارد لشگرگاه گشتند و شاهزادگان و امرا ایشان را پذیره کردند و روز شنبه هیجدهم، جناب حاجی ملا احمد نراقی کاشانی، که از تمامت علمای اثنا عشریه فضیلتش بر زیادت بود، به اتفاق حاجی ملا عبدالوهاب قزوینی و جماعتی دیگر از علما و حاجی محمد پسر حاجی ملا احمد، که او نیز قدوه‌ی مجتهدین بود، از راه برسید. تمامت شاهزادگان و قاطبه‌ی امرا و اعیان نیز به استقبال بیرون شتافتند و جناب‌اش را با تکبیر و تهلیل فرود آوردند. این جمله‌ی مجتهدین، که انجمن بودند، به اتفاق فتوی راندند که: هر کس با جهاد از روسیان باز نشیند از اطاعت یزدان سر برتافته، متابعت شیطان کرده باشد. شاهنشاه دیندار و ولی عهد دولت نیز سخن ایشان را استوار داست."51

سلطانی‌گری فتح‌علی‌شاه که ناشی از اذن فقیهان بود، چگونه می‌توانست این این حکم تمرد کرده و کافر شود:

"تمامت فقها و علما که به حسب مذهب پیروی ایشان بر پادشاه ایران عهد لازم بود، فتوی دادند و مجله نگاشتند که: این امر یعنی جهاد بر پادشاه و همه‌ی مسلمانان واجب است و مسامحه در این باب کفر و ضلالت."52

فقیهان هر جا بسط ید پیدا می‌کردند، شخصاً حدود را جاری می‌ساختند. از جمله، حاجی محمد باقر بن سید محمد تقی موسوی شفتی رشتی معروف به حجت الاسلام که به لزوم اجرای شریعت در عصر غیبت باور داشت و مطابق آن چه در قصص العلما آمده است:

"هفتاد نفر را به حدود شرعیه قتل نمود و اما حد غیر قتل بسیار بود، در دفعه‌ی اول که به سبب لواط حکم به قتل فرمود به هر که تکلیف کرد که او قتل کند ابا کردند. آخر خود برخاست و ضربتی زد که او را تأثیری نکرد. پس شخصی برخاست و او را گردن زد و خود بر او نماز گذارد و در وقت نماز غش کرد."53

شیخ احمد احسائی به وسیله‌ی حاجی محمد تقی برغانی، مشهور به شهید ثالث، تکفیر شد. فقیهان با فقه جواهری به سراغ آنان می‌رفتند:

"به استناد گفته‌ی مرحوم میزا محمد تنکابنی، آقا سید مهدی و مرحوم شریف العلما و آقا سید ابراهیم و شیخ محمد حسین صاحب فصول و شیخ محمد حسن نجفی صاحب جواهر، بلکه اکثری از فقهای عصر شیخ مرحوم، ایشان را تکفیر نمودند."54

بابیه را در شهرهای گوناگون به حکم فقیهان شیعه قتل عام کردند. سید علی محمد شیرازی- مشهور به باب- در ۱۲۶۱ از مکه به ایران بازگشت. وی را تهران دعوت کردند تا با فقیهان شیعه مناظره کند.حاج شیخ عبدالحسین- مجتهد تهران- نامه‌ی تهدید آمیزی به صدراعظم نوشت و نتیجه آن شد که باب را به زنجیر کشیدند و در جمادی الثانی ۱۲۶۴ در قلعه‌ی چهریق در مرز عثمانی زندانی کردند. والی آذربایجان- حمزه میرزا حشمت الدوله- باب را به منزل فقها فرستاد و آنها حکم به قتل وی دادند. امیرکبیر، به فتوای فقیهان کار آنان را یکسره کرد:

"صبح فردا ۲۷ شعبان ۱۲۶۵ آن سه نفر را (میزا علی محمد باب، ملا علی و سید حسین یزدانی) برداشته و به خانه‌ی حاجی میزا باقر امام جمعه و ملا محمد ممقانی و آقا سید علی زنوزی بردند."55

هر سه‌ی آنان، حکم قتل باب و همراهانش را صادر کردند. باب را در حالی که در زنجیر بود، با پای برهنه در کوی و بازار تبریز گرداندند و در شعبان ۱۲۶۶ در ملا عام اعدامش کردند. "اسلام فقاهتی" تاریخی دارد که با مدعیات صنفی/منفعت‌جویانه پاک‌کردنی نیست.

۵-۳-۴- آخوند محمد کاظم خراسانی: فقیه آخوند خراسانی (۱۳۲۹ ه) که از مدافعان مشروطیت بود، در مبحث مجازات‌ها با فقه دیگر فقها تفاوت چندانی نداشت. این مرجع بزرگ تقلید مدافع مشروطیت، "امور عرفی"، یعنی جایی که شریعت در آن حکمی ندارد را به عقلای مسلمین واگذار می‌کند:

"بیان موجز تکلیف فعلی عامه‌ی مسلمین را بیان می‌کنیم که موضوعات عرفیه و امور حسبیه در زمان غیبت به عقلای مسلمین و ثقات مومنین مفوض است و مصداق آن همان دارالشورای کبری بوده است."56

براین اساس، در مواردی که احکام فقهی وجود دارد، باید همان احکام به عنوان قانون اجرا شوند. خراسانی در لایحه‌ی "سلطنت اسلامیه" نوشته است:

"محض حفظ احکام الهیه، عز اسمه، و ضروریات دینیه از دسیسه و تغییر مغرضین و مبدعین، لازم است این معنی را به لسان واضحی، که هر کس بفهمد، اظهار داریم که مشروطیت دولت عبارت اخرای از تحدید استیلاء و قصر تصرف مذکور به هر درجه که ممکن و به هر عنوان مقدور باشد، از اظهر ضروریات محسوب است. و فعال مایشاء بودن و مطلق الاختیار بودن غیر معصوم را هر کس از احکام دین شمارد، لااقل، مبدع خواهد بود."57

پس عقلای قوم فقط در عرفیات حق قانون‌گذاری دارند. در همه‌ی زمینه‌هایی که احکام فقهی وجود دارد، آن احکام باید اجرا شوند. به نظر او، وظیفه‌ی مجلس شورای ملی آن است که احکام شرع را به اجرا بگذارد.58 امر به معروف و نهی از منکر وظیفه‌ی چنان مجلسی است:

"چون بنای مجلس، بحمدلله، بر امر به معروف و جلوگیری از ظلم حکام و ردع از سایر منکرات است، موافقت آن لازم و مخالفت آن حرام است."59

آخوند خراسانی، قوه‌ی قضائیه را در عصر غیبت در انحصار فقیهان می‌دانست. قانونگذاری در قلمرو قضایی هم فقط و فقط در انحصار فقهاست. قوانین هم همان حدود و قصاص و تعزیرات است. خراسانی به نظارت فقها بر حوزه‌ی قانونگذاری اعتقاد داشت. مجتهدان باید عدم مخالفت قوانین موضوعه‌ی مصوب مجلس (نه حوزه‌ی موضوعات یا حوزه‌ی عرفیات) با احکام شریعت را احراز کنند. نمایندگان مجلس به هیچ وجه حق دخالت در قوانین قضایی را ندارند. خراسانی در اوایل کار که هنوز با شیخ فضل‌الله نوری درگیر نشده بود، خطاب به او نوشت:

"از نجف اشرف توسط حجت الاسلام نوری دامت برکاته، مجلس شورای ملی شیدالله تعالی ارکانه، ماده‌ی شریفه‌ی ابدیه که به موجب اخبار واصله در نظامنامه‌ی اساسی درج و قانونیت مواد سیاسیه و نحوها من الشرعیات را به موافقت با شریعت مطهره منوط نموده‌اند، از اهم مواد لازمه و حافظ اسلامیت این اساس است. و چون زنادقه‌ی عصر به گمان فاسد حریت این موقع را برای نشر زندقه و الحاد مغتنم و این اساس قویم را بدنام نموده، لازم است ماده‌ی ابدیه‌ی دیگر در دفع این زنادقه و اجراء احکام الهیه عزاسمه بر آنها و عدم شیوع منکرات درج شود تا بعون الله تعالی نتیجه‌ی مقصوده بر مجلس محترم مترتب و فرق ضاله مأیوس و اشکالی متولد نشود. انشاءالله الاحقر محمد کاظم خراسانی. الاحقر عبدالله مازندرانی. هفتم جمادی الاول."60

آنان مجلس را برای "حفظ بیضه‌ی اسلام" و "اجرای احکام فقهی" می‌خواستند. خراسانی و مازندرانی طی لایحه‌ای نوشتند:

"مشروطیت و آزادی ایران عبارت از عدم تجاوز دولت و ملت از قوانین منطبقه بر احکام خاصه و عامه‌ی مستفاد از مذهب و بنیه بر اجرای احکام الهیه عزاسمه و حفظ نوامیس شرعیه و ملیه و منع از منکرات اسلامیات و اشاعه‌ی عدالت و محو مبانی ظلم و سد ارتکابات خودسرانه و صیانت بیضه‌ی اسلام و حوزه‌ی مسلمین و صرف مأخوذه‌ی مالیه از ملت در مصالح نوعیه‌ی راجعه به نظم و حفظ و سد ثغور مملکت خواهد بود... چنانچه این خدام شریعت مطهره، به وجوب اهتمام در استقرار و استحکام آن حکم نمودیم و به منزله‌ی مجاهدت در رکاب امام زمان ارواحنافداه دانستیم، این طلب بود [که] اساس مسلمانی بر این مطلب مبتنی و در فصل دویم متمم قانون اساسی هم که سابقاً امضا نمودیم، ملزوم عدم مخالفت قوانین موضوعه با احکام شریعه را تصریح و کاملاً این معنی رعایت شده... همچنان‌که مشروطیت و آزادی سایر دول و ملل عالم بر مذهب رسمیه‌ی آن ممالک استوار است، همین طور در ایران هم براساس مذهب جعفری علی مشیده السلام کاملاً استوار از خلل و پایدار خواهد بود و هیچ صاحب غرض فاسد و مفسدی متمکن نخواهد بود که خدای نخواسته خودی میان اندازد و برخلاف قوانین و احکام مذهب جعفری، حکم قانونی جهل و زندقه و بدعتی احداث و قانون اساسی و اصل مشروطیت ایران را نقض و استبداد به شکل ملعون دیگر به مراتب اشنع اراذل برپا نماید."61

آخوند خراسانی در برخورد با مخالفین مشروطه- فقهایی چون شیخ فضل‌الله نوری- از همان حربه‌های "اسلام فقاهتی"، یعنی "تکفیر" استفاده می‌کرد. به عنوان نمونه، می‌گوید، مخالفت با مجلس شورای ملی: "در حد محاده و محاربه‌ی با امام زمان" است.62

آیات نجف (عبدالله مازندرانی، حاج میرزا حسین تهرانی، آخوند خراسانی)، تأسیس چنان مجلسی را "قطعاً عقلاً شرعاً راجح، بلکه واجب" به شمار آورده و بر این مبنا حکم فقیهانه را صادر کرده اند که :"مخالف و معاند او مخالف شرع انور و مجادل با صاحب شریعت است."63 آیات نجف در فتوای دیگر نوشته‌اند، کوشش برای: "استقرار مشروطیت به منزله‌ی جهاد در رکاب امام زمان" و "سر مویی" مخالفت و دشمنی با اساس مشروطیت نیز "به منزله‌ی خذلان و محاربه‌ی با حضرت" است64 و در نامه‌ی دیگری نوشته‌اند:"متمرد از آن، یا جاهل و احمق است، یا معاند دین حنیف."65

پرسش این است: آخوند خراسانی و دیگر مراجع تقلید نجف، نظرشان درباره‌ی احکامی چون ارتداد، قطع دست دزد، تازیانه زدن، حکم محاربه، تفاوت‌های حقوقی زنان و مردان، و... چه بود؟ یعنی آنان این احکام را قبول نداشتند؟ روشن است که فقیهان بر این باور بودند که نظام‌های سیاسی موجود، نظام‌های غصبی‌اند. حکومت حق مسلم امام معصوم است. هر حکومت دیگری غصبی است. اما غصبی‌ها دو گونه‌اند: یکی مشروطه‌ی عادله، و دیگری ظالمه‌ی جابره:

"سلطنت مشروعه آن است که که متصدی امور عامه‌ی ناس و رتق- و – فتق کارهای قاطبه‌ی مسلمین و فیصل کافه‌ی مهام به دست شخص معصوم و موید و منصوب و مأمور من الله باشد، مانند انبیاء و اولیاء، علیهم السلام، و مثل خلافت امیر المومنین و ایام ظهور حضرت حجت؛ و اگر حاکم مطلق معصوم نباشد، آن سلطنت غیر مشروعه است، چنان که در زمان غیبت است."66

باید به دقت به نظرات مراجع مدافع مشروطیت توجه کرد. آنان خواهان اجرای شریعت بودند. شیخ محمد اسماعیل محلاتی، شاگرد آخوند خراسانی و از مجتهدان مدافع مشروطیت، در رساله‌ی "اللئالی المربوطه فی جواب المشروطه"، که به تأیید مراجع مدافع مشروطیت رسید، به آزادی و برابری- ارکان اصلی نظام‌های دموکراتیک- پرداخته و نوشته است:

"اما حریت و آزادی مردم از قیود دینیه و قانون الهی و خودسری آن‌ها در غواحش و منکرات شرعیه، پس آن امری است که تمام ملیین که قائلند به وجود واجب الوجود و به بعثت بنی ای از انبیاء برخلاف آن متفقند. چه یهود و چه نصاری و چه مجوس و چه مسلمین و غیر آنها از سایر ملل زیرا که اتفاقی همه است که از جانب خدا که مولای حقیقی ذاتی آنهاست به توسط پیغمبر خود برای مخلوق که عباد حقیقی ذاتی او هستند، قانونی مقرر شده و حدود قیودی برای حرکات و سکنات آن‌ها برقرار گشته... و اگر که مملکتی سلطنت آن‌ها مشروطه شد نه آن است که اهل مملکت دست از دین خود کشیده باشند و قیود مذهبی خود را تغییر داده باشند."67

درباره‌ی برابری، می‌گوید برابری به معنای نسخ قوانین تبعیض آمیز فقهی و برابر کردن مردم در آن زمینه‌ها نیست. آن احکام تبعیض آمیز، خارج از دایره‌ی قانون‌گذاری نمایندگان مجلس است:

"مگر در میراث بنا شود که همه‌ی ورثه چه دختر و چه پسر، چه مادر، چه پدر و غیره هم بر یک نسق و غیره و غیره بگیرند."68 "به عبارتی اوفی و اوضح آنکه مساوات که در این دوره گفته می‌شود به این معنی است که هر حکمی که بر هر عنوانی از عناوین شرعیه یا عرفیه باز باشد در اجرای آن حکم فرقی مابین مصادیق آن گذارده نشود. مثلاً زانی حد می‌خورد هر که باشد. سارق دستش بریده می‌شود هر که باشد. قاتل به قصاص می‌رسد هر که باشد و هکذا در عناوین دیگر. هر کس که در تحت آن عنوان داخل شد، حکم آن عنوان بر او جاری است، شاه باشد یا گدا، عالم یا جاهل، قوی یا ضعیف. چنانکه در صدر اسلام در تمام ممالک اسلامیه جاری و معمول بود و به واسطه‌ی غلبه‌ی سلاطین، و غیرهم کم کم متروک شده و این دوره بنا است که به حال اول برگردد و این ضروری اسلامی که قرنهاست مهجور مانده دوباره زنده شود و در موقع اجرا واقع گردد."69

بدین ترتیب، از نظر فقیهان، مشروطیت وظیفه داشت که احکام فقهی تعطیل شده را اجرا کند حتا اگر تبعیض آمیز، خشن و برخلاف حقوق بشر باشد.

۶-۳-۴- مدرس: مدرس را مراجع مسلم تقلید به عنوان مجتهد ناظر بر قوانین معرفی کردند تا قانونی بر خلاف شرع به تصویب مجلس نرسد. مدرس فقیهانه حکم ترور صادر می‌کرد. آیت‌الله خمینی در این خصوص گفته است:

"اخوى ما نوشته بود به من كه یك نفرى است اینجا رئیس غله است. آن وقت یك رئیس غله‌ی زمان رضا شاه بود. به من نوشت كه بروید به آقاى مدرس بگویید كه این مرد آدم فاسدى است. دو تا سگ دارد یكى‏اش را اسمش را "سید" گذاشته، یكى‏‌اش را "شیخ"! شما بروید [بگویید] كه این را از اینجا بیرونش كنند. من رفتم به ایشان گفتم. گفت: بكُشیدش! گفتم: آخر چطور بكشیم؟ گفت: من مى‏نویسم بكشیدش. گفتم: آخر شما اینجا مأمور هستید، شما اینجا هستید، آنها آنجا نمى‏توانند. گفت: چطور شد كه وقتى قافله‏ها از گلپایگان مى‏آیند عبور كنند و بروند به کمره، مى‏خواهند عبور كنند مى‏فرستید لختشان مى‌كنند، حالا نمى‌توانید بكشید یك كسى را."70

۷-۳-۴- علامه‌ی امینی صاحب الغدیر: فتوای قتل کسروی به وسیله‌ی آیت‌الله علامه شیخ عبدالحسین امینی و آیت‌الله حسین قمی طباطبایی صادر شد.71 آیت‌الله خزعلی هم گفته است: "مردی توانا، مثل مرحوم علامه‌ی امینی صاحب الغدیر، برآشفته شد و گفت کسی نیست جواب این مردک کسروی را بدهد؟ سید مجتبی نواب صفوی، در سن جوانی است، تا این مطلب را می‌شنود، به دعوت آقای امینی لبیک گفته، می‌گوید:"من می‌روم".

ترور کسروی توسط نواب صفوی در اردیبهشت ۱۳۲۴، منجر به قتل او نشد. در ۱۲/۲۰/ ۱۳۲۴ چند تن از فدائیان اسلام وی را در دادسرای تهران به قتل رساندند. داستان واکنش مراجع تقلید با خبر ترور کسروی جالب توجه است:

"روزی که خبر کشته شدن احمد کسروی در دادگستری به دست مرحوم سید حسن امامی و فدائیان اسلام به قم رسید بنده‌ی مولف برای بشارت و عرض تبریک به منزل مرحوم آیت‌الله خوانساری که چندی مریض بود و به مباحثه نمی‌آمدند رفتم، دیدم حضرت آقای حجت درب منزل ایشان ایستاده و منتظر استیذان دخول است. فرمودند: "فلانی چه خبر است؟ " عرض کردم: "خیر است. کسروی بحمدالله سقط شده و مقتول گشت". بسیار خوشحال شدند. به اتفاق ایشان وارد منزل شدم. آقای خوانساری تشریف آوردند و شخص رابعی غیر از آن دو بزرگوار و این حقیر نبود. مرحوم آقای حجت استفسار و تفحص از احوال مرحوم خوانساری نمودند. فرمودند: "قدری بهترم". بعد فرمودند: "آقای رازی برای ما در اینجا اول صبحی خبر خوشی آورده." پرسیدند: "چیست؟ " عرض کردم: "الحمدالله کسروی به سزای عمل خود و دعوت‌های کاذبه و جسارت‌هایش بر مقدسات دینی و نوامیس اسلامی رسید و به دست فلان در فلانجا کشته شد." فرمودند: "الحمدالله" و رنگ صورتشان برافروخته گردید و گفتند: "خبر بسیار خوب و مژده‌ی بزرگی بود. من حالم خوب شد. دیگر کسالتی ندارم و عصری به مباحثه خواهم آمد."72

هفت تن بازداشت و با فشار علما پنج تن آنان آزاد گردیدند. دو تن (برادران امامی) در زندان بودند. پس از درگذشت آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی، دربار و دولت هیأتی را جهت عرض تسلیت به نجف اعزام کرد. تک تک مراجع تقلید خواستار آزادی تروریست‌ها بودند. در منزل آیت‌الله العظمی حاج آقا حسن قمی نیز همین موضوع مطرح شد. یکی از فرستادگان پرسید: به حکم کدام مرجع تقلید اینان کسروی را کشتند؟ آیت‌الله قمی گفت:

"عمل آنها مانند نماز از ضروریات بوده و احتیاجی به فتوا نداشته زیرا کسی که به پیغمبر و ائمه‌ی اطهار جسارت و هتاکی کند، قتلش واجب و خونش هدر است."73

با فشار فقیهان، کلیه‌ی تروریست‌ها تبرئه و آزاد شدند. گفته می‌شود که فدائیان اسلام بعدها تا تهدید به قتل دکتر محمد مصدق پیش رفتند. مصدق این موضوع را در جلسه‌ی ۲۲ اردیبهشت ۱۳۳۰ مجلس مطرح کرد. به ملاقات خود با شاه اشاره کرد. شاه اصرار داشت برای او محافظ بگذارد. اما مصدق نپذیرفت. در پایان شاه به او گفته بود:

"بسیار خوب حالا که نمی‌خواهید، من اصراری نمی‌کنم و خودتان بفرمائید که در توقیف فدائیان اسلام اقدامی نکنند."74

نواب صفوی در نامه‌ای به مصدق در ۲/۲۱/ ۱۳۳۰ می‌نویسد:

"من هر چه فکر کردم با عصبانیت مسلمانان غیور، نگه داشتن برادران ما در زندان و ادامه‌ی این جنایت در حالی که می‌دانید عصبانیت ما برای شما سرانجام خوبی ندارد، دارای هیچ دلیل معقولی نمی‌باشد، مگر این که بخواهید عمداً ما را عصبانی نموده ناچار به مخالفت شدید کنید."75

نواب صفوی ده روز قبل از بازداشت، به روزنامه‌ی "المصری" می‌گوید:

"دکتر مصدق قول داده بود برنامه‌ی ما فدائیان اسلام را طابق النعل اجرا کند ولی برخلاف قول خود عمل کرد، لذا او را تهدید به قتل نمودیم."76

ابوالقاسم رفیعی، یکی از اعضای مهم فدائیان اسلام و رئیس انتظامات آنان، در ۲/۲۵/ ۱۳۳۰ بازداشت شد. او در بازجویی‌ها گفته بود: "اگر مرا توقیف نمی‌کردید در عرض سه روز آینده، دکتر مصدق را می‌کشتم."77

در همین زمان (۲/۲۱/ ۱۳۳۰) نواب صفوی در مخفیگاهی با خبرنگار یونایتدپرس مصاحبه می‌کند. این مصاحبه در روزنامه‌ی نیویورک تایمز آمریکا منتشر می‌شود. نواب بر تهدیدات خود می‌افزاید. می‌گوید پنج هزار جانباز در اختیار دارد که منتظر دستور وی هستند. بعد به صراحت می‌گوید:

"تعداد دیگری نیز هستند که باید به سراشیبی جهنم فرستاده شوند. هر کس با آرمان‌های ما مخالفت کند، ریشه‌کن خواهد شد. به زودی بر علیه برخی از این افراد اقدام خواهیم کرد."78

در همین زمان نواب صفوی در مصاحبه‌ی با مجله‌ی ترقی می‌گوید:

"ما معتقدیم که باید معارف اسلامی در دنیا منتشر شود و قانون مقدس اسلام در کشورهای اسلامی کاملاً به موقع اجرا درآید...[در صورت موثر نیفتادن] تبلیغ و توصیه و سفارش... با قوه‌ی قهریه قوانین اسلام را اجراء [می‌کنیم و] خیانت‌کاران را به مجازات [می‌رسانیم]. طبق دستور اسلام مهدورالدم باید از بین برود ... ما معتقدیم که تنها با تقدیم خون و جان خودمان می‌توانیم به اسلام یاری کنیم... [پس از قتل رزم آرا] همین [آیت‌الله] کاشانی آهسته به من گفت:باید هفت نفر دیگر که اسامی‌شان را برد، کشته شوند، ولی اسم من و تو در میان نباشد."79

نواب صفوی نه تنها از سوی فقهای زمان خود حمایت می‌شد، که در جمهوری اسلامی قدر و منزلتی بیش از گذشته پیدا کرد.

۴-۴- آیت‌الله منتظری: هیچ کس در فقاهت/ مرجعیت آیت‌الله منتظری شک و تردیدی نداشت. آن آزاده مرد که در برابر قدرت خودکامه‌ی ولایت فقیه ایستاد و از حقوق مردم و مخالفان دفاع کرد، تا پایان عمر از اجرای حدود (از جمله سنگسار) و قصاص و تعزیرات دفاع می‌کرد. مگر مجازات‌های فقهی چیزی غیر از اینهاست؟

آیت‌الله منتظری نظریه‌ی ولایت فقیه را به "نظارت فقیه" تقلیل داد، اما به طور کامل آن را رد نکرد و معتقد بود فقیه ناظر، باید مجتهد جامع الشرایط باشد. وی به سنت فقهی پایبند بود و کاملاً فقیهانه نظرورزی می‌کرد. حتی مهم‌ترین مخالفانش هم وی را به خروج از سنت فقهی متهم نکردند. آیت‌الله خمینی تا آخرین سال حیاتش مسائل فقهی/حکومتی را به وی ارجاع می‌داد و دولت/حکومت به فتوای او عمل می‌کرد. او از قدرت گذشت و در برابر قدرت ایستاد. اما فقهش، همان "اسلام فقاهتی" بود که حدود و قصاص و تعزیرات نابرابری‌های جنسیتی را واجد بود. البته ممکن است مروج اسلام فقاهتی مجازات سنگسار را نپذیرد، اما نمی‌تواند منکر فقاهت آیت‌الله منتظری شود. آیت‌الله منتظری به واقع فردی استثنایی در تاریخ معاصر ایران بود که در قدرت در برابر قدرت خودکامه ایستاد و سال‌ها اسارت و اهانت را تحمل کرد. با کمال تأسف، او در زمانه‌ای که بیش از هر وقت دیگر بدو نیاز بود، همه را ترک کرد. درباره‌ی او فقط می‌توان گفت: چیز دیگری بود. از آسمان نیامده بود، ولی با ما فرق داشت.

۵-۴- "اسلام فقاهتی" و حیله‌های شرعی: استفاده‌ی از حیله‌های شرعی، یکی از ویژگی‌های اسلام فقاهتی است. نمادهای نواندیشی دینی، سال‌ها پیش مفهوم "اسلام رحمانی" را به کار برده‌اند. اما برساختن "اسلام رحمانی" به عنوان "مجمع دستاوردهای خوب بشری"، حیله‌ای شرعی بیش نیست:

اولاً: بنابر پیش فرض نامدلل "اسلام فقاهتی"، همه‌ی احکام فقهی، احکام الله هستند و خداوند آنها را وضع کرده است. پس وارد کردن دستاوردهای بشری در متن اسلام و ترکیب آن با سخنان خداوند، چه معنایی دارد؟

ثانیاً: نکات اخذ شده، برساخته های مسلمین هم نیستند. برساخته های انسان مدرن غیر مسلمان- و بعضا خداناباور- هستند.

مدعا این نیست که از دستاوردهای بشری نباید استفاده کرد، مدعا این است که دستاوردهای بشری- آن هم بشر غربی- (مانند دموکراسی، حقوق بشر، سکولاریسم و...) را اسلام نامیدن چه معنایی دارد؟

اسلام هیچ نظریه‌ای درباره‌ی عدالت، عقلانیت، زمامداری سیاسی، روابط نهاد دین و نهاد دولت و غیره، ندارد. فرض کنید مسلمان/مومن/فقیهی نظریه‌ی عقلانیت انتقادی کانتی/پوپری را مقبول بداند. در فلسفه‌ی سیاسی (موضوع عدالت/برابری)، به جای نظریه‌های لیبرالی برابری (راولز، دورکین، نسبام، آمارتیاسن و...) نظریه‌های مارکسیستی برابری را بپذیرد. در دموکراسی هم پوپری باشد و دموکراسی را روش‌های مسالمت‌آمیز تغییر حکومت و زمامداران سیاسی بداند. آیا بدین ترتیب، مارکس و پوپر و نویسندگان اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر به بزرگترین متفکران اسلام یا مخترعان "اسلام رحمانی" بدل می‌شوند؟

چیزهای خوب دنیا که فقط به حقوق بشر و دموکراسی و عدالت و عقلانیت محدود نمی‌شوند. پس فمینیسم را هم باید در "اسلام رحمانی" جا داد. هر یک از هفت نحله‌ی فمینیسم (لیبرالی، سوسیالیستی، روانکاوانه، رادیکال، مارکسیستی، و...) که پذیرفته شود، تعداد دیگری از زنان مدرن برسازنده‌ی فمینیسم وارد مخترعان "اسلام رحمانی" می‌شوند.

سکولاریسم ذهنی و عینی احمد صدری را در نظر بگیرید. وقتی این مفهوم، مفهومی که در جهان مفهومی پیامبر اسلام وجود نداشت، و آن بزرگوار با آن دست و پنجه نرم نمی‌کرد، وارد "اسلام رحمانی" می‌شد، احمد صدری به یکی از برسازندگان اسلام تبدیل می‌شود.

همه‌ی چیزهای خوب هم منحصر به دموکراسی، حقوق بشر، عقلانیت، عدالت، فمینیسم، و ... نیست. با ورزش، سینما، نقاشی و ... چه خواهیم کرد؟ بوکس و فوتبال هم باید در "اسلام رحمانی" جایی داشته باشند. نه تعداد طرفداران فوتبال کمتر از طرفداران دموکراسی و حقوق بشر است، نه تأثیر فوتبال بر زندگی مردم امروز کمتر از تأثیر عقلانیت بر آن‌ها است. کدام سبک نقاشی (رئالیسم، کوبیسم، امپرسیونیسم،، دادائیسم، مدرنیسم، آبستره، پست مدرنیسم، آوانگارد، و...) در ترکیب "اسلام رحمانی" حضور خواهد داشت؟

اگر هیچ یک از این‌ها به اسلام رحمانی راه نیابند از پذیرش روابط و مسائل جنسی در اسلام رحمانی گریزی نیست چرا که روابط جنسی که از دغدغه‌های مهم ادیان است. در دنیای معاصر ما به تقریب فیلسوف اخلاق مطرحی وجود ندارد که با همجنس‌گرایی مخالف باشد. حتی فیلسوف دین سنت‌گرایی چون سوئین برن هم از حقوق همجنس‌گرایان دفاع می‌کند. پس باید منتظر بود تا در ترکیب "اسلام رحمانی"، "فقیهان گی" و فقیهه‌های لزبین" هم حضور یابند. این نکته طنز نیست. به کلیسای مسیحی نگاه کنید که کشیش‌های گی در آن حضور دارند.

اینک شاید این مدعا که در اختراع "اسلام رحمانی" از حیله‌های شرعی فقیهانه استفاده شده است، ذهنی را بر نیاشوباند. آخوند خراسانی می‌گفت، پیامبر گرامی اسلام قلمرویی به نام عرف را خارج از شرع قرار داده که آدمیان می‌توانند با عقل خود در آن حیطه عمل کنند. عرف، قلمرو مستقل از شرع بود و هست. مستقلات عقلیه هم از این قیبل‌اند. "منطقه الفراغ" سید محمد باقر صدر، نیز همین سودا را تعقیب می‌کرد. منطقه‌ای که شارع حکمی ایجابی یا تحریمی در آن ندارد. تعیین حکم در این قلمرو بر عهده‌ی مردم است.80

عدالت/عقلانیت/حقیقت/اخلاق ملاک‌های فهم، پذیرش و رد ادیان‌اند. اخلاق اتکای وجودی/معرفت شناختی/روانشناختی به دین ندارد. عقلانیت و عدالت هم همین‌طورند. سخن درست این است که قلمرو دین بسیار محدود است. دین، سوپر مارکتی نیست که راه حل همه‌ی مسائل را در آن عرضه کنند. پیش فرض "دین جامع و کامل"، پیش فرضی نامدلل/ناموجه است. دین جامع همه‌ی چیزهای خوب نیست. باید روشن کرد که دین معطوف به حل کدام مسائل و رفع کدام مشکلات است؟ اگر دین قلمرو دولت/حکومت/زمامداری سیاسی را به خود مردم واگذار کرده است، دیگر نمی‌توان اسلامی درست کرد و این عرصه‌ها را نیز بدان ملحق کرد. مهدی بازرگان در آخر عمر و پس از تجربه‌ی تلخ "اسلام فقاهتی"، تکلیف خود را به صراحت تمام روشن کرد. گفت دین فقط برای خدا و آخرت است.

این دغدغه که اسلام باید درباره‌ی دولت/جامعه‌ی مدنی و روابط آن دو، حکمی داشته باشد، فرد را بدان سو می‌راند که نظریه های مدرن برساخته شده‌ی متفکران غیر مسلمان را "اسلام" بخواند. در صورتی که در جزیره العرب دوران پیامبر اسلام، نه "دولت" وجود داشت، و بالطبع، نه جامعه‌ی مدنی (قلمرو مستقل از دولت). دولت برساخته‌ای است متعلق به دوران مدرن و محصول توسعه‌ی اجتماعی/تاریخی جوامع بشری. جهان مفهومی پیامبر گرامی اسلام دارای مفاهیمی چون جن، ملائکه، شیطان، الله، الله، کفر، شرک، نفاق، ایمان، تقوا، و... بود، اما در آن جهان مفهومی، مفاهیمی چون دولت و جامعه‌ی مدنی، قلمرو عمومی و قلمرو خصوصی، سکولاریسم و مفاهیمی از این دست وجود نداشت. علی بن ابی طالب و محمد عابد الجابری نشان داده‌اند که عقل در فرهنگ قرآنی و سنت معتبر پیامبر اسلام، یعنی حفظ التجارب. این کجا و نظریه‌های عقلانیت مدرن کجا؟ هیچ اشکالی ندارد که یک مسلمان نظریه‌ی عقلانیت انتقادی کارل پوپر یا نظریه‌ی عقلانیت ارتباطی یورگن هابرماس را بپذیرد، اما "اسلام رحمانی" قلمداد کردن این نظریه‌ها، چیزی جز حیله‌های شرعی فقیهانه نیست.

۶-۴- عرفا و حیله‌ورزی‌های فقیهان: عارفان حیله‌ورزی‌های فقیهان را تحمل نمی‌کردند. اما این حافظ بود که به افشای حیله‌گری‌های شرعی/فقهی آنان پرداخت:

فقیه مدرسه، دی مست بود و فتوا داد /
که می‌حرام، ولی به ز مال اوقاف است

خطاب به فقها می‌گفت:

بیا که خرقه‌ی من گرچه رهن میکده هاست /
ز مال وقف نبینی به نام من درمی

این صنف کسانی بودند که "چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند" و جلوه‌گری منبرانه‌شان هم چیزی جز دست در دست ملک و شحنه گذاردن نیست:

واعظ شهر چو مهر ملک و شحنه گزید /
من اگر مهر نگاری بگزینم چه شود

فقیهان قرآن را دام تزویر کرده‌اند:

حافظا می‌خور و رندی کن و خوش باش، ولی /
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را

می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب /
چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند

این محتسبان/داروغه ها/پاسبانان، سراپا فسق‌اند:

احوال شیخ و قاضی و شرب الیهودشان /
کردم سوال صبحدم از پیر می‌فروش
گفتا نه گفتنی است سخن گر چه محرمی /
درکش زبان و پرده نگه دار و می‌بنوش

توصیه‌ی حافظ این بود که با این صنف نباید همراه و شریک شد. از شما استفاده می‌کنند و بعد، حسابتان را می‌رسند:

باده با محتسب شهر ننوشی زنهار /
بخورد باده‌ات و سنگ به جام اندازد

پیش زاهد از رندی دم مزن، که نتوان گفت /
با طبیب نامحرم، حال درد پنهانی

باید تاریخی به ماجرا نگریست. علی شریعتی، مهدی بازرگان، عبدالکریم سروش، مصطفی ملکیان، محمد مجتهد شبستری و...، با فقه/فقیهان نزاع‌ها داشتند و دارند و موضوع این نزاع‌ها مسائلی واقعی و راه‌حل‌های اینان معطوف به حل آن مسایل بود و هست. زبان شریعتی و حافظ از همه تندتر بود. شاید در زمانه‌ی آنان فقیهان این چنین قدرتمند نبودند. حافظ می‌گفت:

بیا که رونق این کارخانه کم نشود /
به زهد همچو تویی، یا به فسق همچو منی

زاهد چو از نماز تو کاری نمی‌رود /
هم مستی شبانه و راز و نیاز من

کمال سر محبت ببین، نه نقص گناه /
که هر که بی‌هنر افتد، نظر به عیب کند

آری مسأله، مسأله‌ای واقعی بود:

به صوت چنگ بگوییم آن حکایت‌ها /
که از نهفتن دیگ سینه می‌زد جوش

مهدی بازرگان پس از عمری تجربه و دین‌شناسی، در پایان راه، از "دین فقط برای خدا و آخرت" سخن گفت. این فقط، ناظر به حل مسأله/مسایلی واقعی بود و هست. بزرگان ما گفته‌اند که این مسائل را از فقیهان نپرسید. سنایی می‌گفت:

عشق را بوحنیفه درس نکرد /
شافعی را در او روایت نیست

مولوی:

آن طرف که عشق می‌افزود درد /
بوحنیفه و شافعی درسی نکرد

لسان الغیب ما، حافظ، این تجربه‌ی تاریخی را این‌گونه به نسل‌های بعدی انتقال می‌داد:

حلاج بر سر دار، این نکته خوش سرآید /
از شافعی نپرسید امثال این مسائل

"اسلام فقاهتی" همان چیزی است که به قول ملا احمد نراقی، "سد راه و مانع تکمیل" است:

پشگلی گر جست از کون بزی /
کور شد زان چشم مرد هرمزی
آن دیت آیا به صاحب بز بود /
یا دیت با قاضی هرمز بود
گر ز قاف افتاد عنقا بر چهی /
چند دلو از آن کشی گر آگهی
خون حیض آید اگر از گوش زن /
حکم آن چبود ای بوالحسن
گر زنی گردد ز جنی حامله /
ارث او چبود ای صد دله
این غلط باشد اندر غلط /
صرف کردن عمر خود را این نمط81

پاورقی‌ها:

۳۸- مفید، محمد بن محمد، المقنعه، (چاپ چهارم، نشر اسلامی قم، ۱۴۱۷ هـ)، ص ۸۱۰ و ۶۷۵.

۳۹- طوسی، محمد بن حسن، النهایه، چاپ اوّل، نشر اسلامی، قم ۱۴۱۲، ج ۲، ص ۱۵ و ۱۶، كتاب الخلاف، چاپ ۵، نشر اسلامی، قم، ۱۴۱۸، ج ۱، ص ۶۲۶.

۴۰- شیخ ابو جعفر محمد طوسی، النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی، انتشارات قدس محمدی، قم . (بی‌تا)، صص ۳۰۱ – ۳۰۰.

۴۱- نجفی، محمد حسن، جواهر الكلام، چاپ داراحیاء التراث، بیروت ۱۹۸۱، ج ۲۱، ص ۳۹۷- ۳۹۶.

۴۲- شیخ الطایفه ابى جعفر محمد بن الحسن الطوسى، المبسوط فى فقه الامامیه، ج ۸، ص ۷۶.

۴۳- جرج کرزن، ایران و قضیه‌ی ایران، ترجمه‌ی وحید مازندرانی، جلد ۲، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، ص ۶۵.

۴۴- شیخ مرتضی انصاری، المکاسب، چاپ تبریز، ۱۳۷۵ ه- ق، ص ۴۵، س س ۲۸-۲۷.

۴۵- الکلینی الرازی، أبی جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفای۳۲۸ هـ)، الأصول من الکافی، ج‏۸، ص۲۷۵ ـ ۲۸۷، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعه الثانیه، ۱۳۶۲ هـ .ش.

۴۶- الغدیر، ج ۴، ص۳۲۰ به بعد، الإمام علی بن أبی طالب علیهما السلام، نوشته احمد رحمانی همدانی، فصل ۱۹.

۴۷- شیخ انصاری با این که قائل به ولایت فقیه است، اما در مکاسب دایره‌ی آن را محدود می‌انگارد. در مکاسب می‌گوید: "اگر در روایات دقت شود، روشن می‌شود که سیاق و صدر و ذیل آنها در مقام بیان وظیفه‌ی فقها از نظر احکام شرعیه می‌باشند و ولایت آنان را بر اموال، به سان پیامبر(ص) و ائمه معصومین، ثابت نمی‌کند". درباره‌ی نوع ولایت فقیهی که بدان باور دارد، به شیوه‌ی زیر بحث می‌کند:

"و اما وجوب الرجوع الی الفقیه فی الامور المذکوره، فیدل علیه مضافاً من جعله حاکماً کما فی مقبولهٔ ابن حنظله الظاهر فی کونه کسایر الحکام المنصوبه فی زمان النبی(ص) والصحابه فی الزام الناس بارجاع الامور المذکوره الیه والانتهاء فیها الی نظره بل المتبادر عرفاً من نصب السلطان حاکماً وجوب الرجوع فی الامور العامه المطلوبه للسطان الیه والی ماتقدم من قوله مجاری الامور بید العلماء باللّه الامناء علی حلاله و حرامه، التوقیع المروی... فی جواب مسائل اسحاق یعقوب... و امّا الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواهٔ حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجهٔ اللّه: مقبوله عمربن حنظله که امام(ع) در آن از فقیه به عنوان حاکم، یادکرده است، بر وجوب رجوع به فقیه در امور یاد شده [آن دسته از وظایفی که احتمال دارد نظر فقیه در وجود یا وجوب آن دخالت داشته باشد] دلالت دارد. زیرا از ظاهر مقبوله برمی‌آید که فقیه در زمان غیبت، همانند حکّام منصوب در زمان پیامبر(ص) و صحابه می‌باشند، در این که مردم موظف باشند که در امور یاد شده به آنان مراجعه کنند و به نظر آنان، جامه عمل در پوشند. بلکه عرف از نصب حاکم به وسیله سلطان، وجوب رجوع به او را در امور عامه مربوط به حکومت می‌فهمد. همچنین روایت پیشین: (مجاری الامور بید العلماء...) بر وجوب رجوع به فقیه دلالت دارد. افزون براین، توقیع اسحاق بن یعقوب: (و اما الحوادث الواقعه...) نیز بر وجوب رجوع به فقیه دلالت دارد"( شیخ انصاری، مکاسب، چاپ تبریز، ص ۱۵۴).

در پایان هم می‌افزاید:

"وعلی أیّ تقدیر فقد ظهر ممّا ذکرنا انّ مادلّ علیه هذه الادلّهٔ هو ثبوت الولایه للفقیه فی الامور الّتی یکون مشروعیهٔ ایجادها فی الخارج مفروغاً عنها بحیث لو فرض عدم الفقیه کان علی النّاس القیام بها کفایهًٔ:به هر حال، با توجّه به آنچه آوردیم، روشن شد که مفاد ادلّه ولایت فقیه، ثبوت ولایت برای فقیه است، در همه اموری که مشروعیت آن در خارج اجتناب‌ناپذیر است. به گونه‌ای که اگر فقیه هم وجود نداشته باشد، باید خود مردم آن کارها را انجام دهند"( شیخ انصاری، مکاسب، چاپ تبریز، ص ۱۵۴).

در کتاب زکات، از وجوب پرداخت زکات به فقیه دفاع می‌کند:

"ولو طلبها الفقیه فمقتضی ادلّهٔ النیابه العّامه وجوب الدّفع لانّ منعه ردّ علیه والرّادّ علیه رادّ علی اللّه تعالی کما فی مقبوله عمربن حنظه ولقوله(ع) فی التوقیع الشریف الوارده فی وجوب الرجوع فی الوقایع الحادثه الی رواهٔ الاحادیث قال: فانهم حجّتی واٌنا حجّهٔ اللّه: اگر فقیه، از مردم بخواهد که زکات را به او بدهند، مفاد و مقتضای ادلّه نیابت عمومی فقیه، وجوب دفع را می‌رساند؛ زیرا امتناع از این امر، به معنای ردّ بر فقیه و ردّ بر فقیه، به منزله ردّ قول خداست، آنچنان که در مقبوله عمربن حنظه آمده و در توقیع شریف امام (ع) نیز آمده است که: باید در حوادث واقعه به راویان حدیث مراجعه کرد، زیرا آنان حجّت من بر شما و من حجّت خدا می‌باشم"( کتاب زکات شیخ انصاری).

شیخ در کتاب خمس می‌نویسد:

"و ربما امکن القول بوجوب الدّفع الی المجتهد نظراً الی عموم نیابته وکونه حجّهُٔ الامام علی الرّعیه وامیناً عنه وخلیفهًٔ له کما استفید ذلک کلّه من الاخبار, لکن الانصاف ان ظاهر تلک الادلّه ولایهٔ الفقیه عن الامام علی الامور العامّهٔ لامثل خصوص امواله واولاده نعم یمکن القول بالوجوب نظراً الی احتمال مدخلیهٔ خصوص الدّفع فی رضاء الامام حیث انّ الفقیه ابصر بمواقعها بالنّوع وان فرضنا فی شخص الواقع تساوی بصیرتهما او ابصریهٔ المقلد: با توجّه به این که مجتهد، بر اساس روایات، نایب عامّ امام (ع) و حجّت امام بر مردم و امین و جانشین اوست، می‌توان گفت: پرداخت خمس به فقیه واجب می‌باشد. امّا انصاف این است که ظاهر آن ادلّه، نیابت و ولایت فقیه را از امام (ع) بر امور عامّه ثابت می‌کند، نه در مثل اموال و اولاد او. گرچه ممکن است پرداخت خمس به فقیه واجب باشد؛ چرا که احتمال دارد پرداخت خمس به فقیه در رضایت امام (ع)، موثّر باشد. زیرا فقیه، به مصارف آن، نوعاً، آگاهتر است، اگرچه امکان دارد در موردی بصیرت هر دو یکسان باشد و یا این که مقلّد آشناتر باشد"(کتاب الخمس شیخ انصاری).

شیخ انصاری در حاشیه‌ی بر کتاب نجات العباد فی یوم المعاد شیخ محمد حسن نجفی، همه‌ی وجوه ولایت فقیه را پذیرفته است.حتی در مکاسب مدعی است که "مشهور فقها به ولایت فقیه اعتقاد دارند""( شیخ انصاری، مکاسب، چاپ تبریز، ص ۱۵۴).

۴۸- ملا احمد نراقی، حدود ولایت حاکم اسلامی: بحث ولایت فقیه از کتاب عوائدالایام، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ص ۱۹.

۴۹- ملا احمد نراقی، عوائدالایام، ص ۷۱.

۵۰- سعید نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره‌ی معاصر، انتشارات بنیاد، جلد ۱، ص ۶۲.

۵۱- میزا محمد تقی لسان الملک، ناسخ التواریخ، به کوشش جهانگیر قائم مقامی، امیر کبیر، جلد ۱، ص ۲۱۵.

میرزا فضل‌الله شیرازی، تاریخ ذوالقرنین، به کوشش ناصر افشارفر، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، جلد ۱، ص ۶۱۶.

حامد الگار هم در این باره نوشته است:

"در ۲۶ شوال ۱۲۴۱(سوم ژوئن ۱۸۲۶) فتح علی شاه قاجار به عزم سلطانیه از تهران بیرون شد و آقا سید محد مجتهد و گروهی از علما که در این اثنا از ایالات آمده بودند همچون ملا جعفر استرآبادی، آقا سید نصرالله استرآبادی، حاج سید محمد تقی برقانی، سید عزیزالله طالشی و جمعی دیگر از علما به دنبال او به راه افتادند. پیش از ورود علما به سلطانیه سفیر نیکلای اول که به تازگی به جانشینی آلکساندر اول به امپراتوری رسیده بود برای ابلاغ حسن نیت تزار جدید به سلطانیه آمده بود. بدین جهت نگرانی‌های علما از این که فتح‌علی‌شاه علی‌رغم اظهارات جنگ طلبانه‌ی خود با روس‌ها از در سازش درآید زیادتر شد و فشارهای مذهبی آنان به صورتی چشمگیر افزایش یافت.در این میان دومین گروه علما که ملا احمد نراقی و ملا عبدالوهاب قزوینی از جمله‌ی آنان بودند به نشانه‌ی آمادگی خود برای جهاد و شهادت، کفن پوشیده به اردوی پادشاهی رسیدند و نایب الامام سید المجتهدین آسید علی فتوا داد که: "حفظ بیضه‌ی اسلام از تسلط کفار لئام منتظم نمی‌شود مگر به تجهیز عساکر و تدبیر جنود و چون از جانب سلطان علی الاطلاق جل سلطانه ریاست و دولت و سلطنت و خلافت به فخر سلاطین عرب و عجم مالک رقاب امم السطان بن السطان و الخاقان ابن الخاقان ابوالمظفر فتح علی شاه محول شده است، انجام این مهم به عهده‌ی او است." (حامد الگار، دین و دولت در ایران، نقش علما در دوره‌ی قاجار)

فقیهان برای بسیج مردم به جنگ با روسیه، از غلامان و حوریان بهشتی هم استفاده می‌کردند. در رساله‌ی جهادیه که برمبنای فتاوی ۱۰ تن از مجتهدان نوشته شده بود، آمده است:

"ای کافه‌ی اهل ایران...اینک برای شما حوران جنت آراسته و غلمان به خدمت برخاسته. پس بفروشید جان‌های خود را به بهای گران، و قیام کنید به یاری مومنین تا دریابید بهشت برین... و مستحب است عموم جهادکنندگان را که تربت و تعویذ سیدالشهدا علیه السلام را با خود داشته باشند و هنگام التقای صفین به خواندن ادعیه پردازند... و حکم کفاری که در این جنگ اسیر شوند این است که هر کدام از آنها که ذکور و بالغ باشند اگر اسلام نیاورند کشته شوند و آنچه اناث و اطفال آنها باشند مملوک شوند و قهر و اسر نه به مجرد نظر و گذاشتن دست، و اگر زنی اسیر شود و طفل او از عقب مادر آید و اسیر دیگری شود طفل مال کسی است که او را اسیر کرده نه مال مالک مادرش. و اگر کسی زنی را اسیر کند و این زن از غنائم مشترکه باشد جایز نیست که پیش از تقسیم غنائم و اختصاص آن به خود، با او وطی کند."

انصاف دهید، به کتب فقهی معتبر رجوع کنید، احکام جهاد و تکلیف اسرا را ببینید، آیا چیزی غیر از این احکام است؟ فتح‌علی‌شاه، یکی از فاسدترین و زنباره ترین شاهان بود. با این همه، ملا احمد نراقی، فقیه بزرگ شیعی، فقیهانه درباره‌ی فتح‌علی‌شاه می‌نویسد:

"خدیو زمان، قبله سلاطین جهان، سرور خواقین دوران، بانی مبانی دین مبین، و مرّوج شریعت سیدالمرسلین، گلزار زیبای منشور خلافت، رونق جمال کمال مملکت، آفتاب تابان فلک سلطنت، خورشید درخشان سپهر جلالت، ماحی مأثرظلم و عدوان، مظهر"ان الله یامر بالعدل و الاحسان" خسروی که انجم با آنکه همگی چشم شده، صاحب‌قرانی چون او در هیچ قرنی ندیده، و سپهر پیر با آنکه همه تن گوش گشته، طنین طنطنه کشورگشایی چنین نشنیده ... نسیم گلستان عدل و انصاف، شعله‌ی نیستان جور و اعتساف، مؤسس قوانین معدلت، مؤکد قواعد رأفت و رحمت، دارای نیک رأی، و اسکندر ملک آرای، ظل ظلیل اله و المجاهد فی سبیل الله، صدرنشین محفل عنایات حضرت آفریدگار، السلطان بن السلطان، و الخاقان بن الخاقان، السلطان فتحعلیشاه قاجار لازالت اطناب دولته الی یوم القیام."

۵۲- سعید نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران، جلد ۲، ص ۷۵. به نقل از روضة الصفای ناصری هدایت.

عبدالحسین زرین کوب در این باره نوشته است: "علماء و فقها، مثل همان عهد [صفویه] بر تمام امور مسلط و در همه‌ی شوون صاحب دخل بودند. شاه درست مثل شاه طهماسب اول، سلطنت خود را همچون شغلی که از جانب امثال میزا ابوالقاسم قمی به او تحویل شده بود تلقی می‌کرد. جنگ دوم ایران و روسیه به الزام و تشویق آنها واقع شد- و منجر به عواقب و تبعات سخت گشت. آقا محمد علی کرمانشاهی در حوزه‌ی خود آنچه مربوط به امور شرع می‌دانست بدون آنکه خود را ملزم به اجازه‌ی سلطان بداند اجراء می‌کرد. سید محمد باقر شفتی معروف به حجة الاسلام در اصفهان به شوون سلطنت اعتنایی نداشت و عامه‌ی خلق در موارد مکرر، از جمله قضیه‌ی گریبایدوف، خود را بیشتر از حکم دولت تحت تأثیر امثال میرزا مسیح طهرانی می‌دانست. دنیای ایران تقریباً همان دنیای عهد صفوی بود- مراسم تعزیه، روضه‌خوانی، تقلید و استفتا و رجوع به فقیه و خودداری از هر آنچه از دیدگاه علما تشبه به کفار بود، همراه با نوعی بیگانه‌ستیزی شدید و لجاج آمیز." (عبدالحسین زرین کوب، روزگاران، تاریخ ایران از آغاز تا سقوط سلطنت پهلوی، انتشارات سخن، چاپ چهارم، ۱۳۸۱، ص ۷۹۷)

چگونه می‌شود فقیهان تا این حد امور را در چنگال خود داشته باشند و پیامدهای احکام فقهی خود را نپذیرند و مدعی شوند که به عنوان مثال، عهدنامه‌ی ترکمان‌چای هیچ ربطی به "اسلام فقاهتی" ندارد. روشن است که شکست ایران و عهدنامه‌ی ترکمان‌چای معلوم ده‌ها متغیر گوناگون است. اما، "اسلام فقاهتی" و فقیهان، یکی از علل آن وقایع و نتیجه‌ی فلاکت‌بار آن بودند.

۵۳- سعید نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران، جلد ۲، ص ۵۳. نقل شده‌ی از: محمدابن سلیمان تنکابنی، قصص العلماء.

به نوشته‌ی زرین کوب:
"تعزیرها و حدود شرعی هم البته به وسیله‌ی مجتهدان مقرر می‌شد و کسانی چون حجة الاسلام شفتی در اصفهان، و آقا محمدعلی وحید بهبهانی در کرمانشاه این‌گونه احکام را به دست خود بدون رجوع به حکام ولایت اجرا می‌کردند- و این شیوه‌ی کار را لازمه‌ی ریاست تامه بر عامه تلقی می‌کردند." (عبدالحسین زرین کوب، روزگاران، تاریخ ایران از آغاز تا سقوط سلطنت پهلوی، ص ۸۴۵)

۵۴- سید محمد باقر نجفی، بهائیان، انتشارات کتابخانه‌ی طهوری، ص ۳۴.

۵۵- اعتماد السلطنه، فتنه‌ی باب، انتشارات بابک: ۱۳۵۱، چاپ دوم، ص ۳۰.

۵۶- سید محمد حسن نجفی قوچانی، حیات الاسلام فی احوال آیه الملک العلام، به کوشش ر.ع. شاکری، نشر صفت، ص ۵۲.

۵۷- ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، به کوشش علی اکبر سعیدی سیرجانی، بنیاد فرهنگ ایران، جلد دوم، ص ۲۹۰.

۵۸- ملا محمد کاظم خراسانی، سیاستنامه‌ی خراسانی، به کوشش محسن کدیور، انتشارات کویر، ص ۱۶۸.

۵۹- سیاستنامه، ص ۱۸۲.

۶۰- هما رضوانی، لوایح آقا شیخ فضل‌الله نوری، نشر تاریخ ایران، چاپ اول ۱۳۶۲، ص ۴۷.

۶۱- غلامحسین زرگری نژاد، رسائل مشروطیت، انتشارات کویر، ص ۴۸۳.

۶۲- رسائل سیاسی عصر قاجار، به کوشش غلامحسین زرگری نژاد، کتابخانه‌ی ملی جمهوری اسلامی ایران، ، ص ۵۱۳.

۶۳- سیاستنامه، ص ۱۷۲.

۶۴- سیاستنامه، ص ۲۱۰.

۶۴- سیاستنامه، ص ۲۱۳.

۶۶- سید محمد حسن نجفی قوچانی، حیات الاسلام فی احوال آیه الملک العلام، ص ۵۲- ۵۱.

۶۷- غلامحسین زرگری نژاد، رسائل مشروطیت، ص ۵۲۰.

۶۸- غلامحسین زرگری نژاد، رسائل مشروطیت، ص ۵۱۸.

۶۹- غلامحسین زرگری نژاد، رسائل مشروطیت، ص ۵۱۹.

۷۰ – صحیفه‌ی امام، جلد هشتم، صص ۱۴۵ – ۱۳۴.

۷۱- داوود امینی، جمعیت فدائیان اسلام، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۶۴.

از جمله رجوع شود به خاطرات حاج مهدی عراقی. در مقاله‌ی فدائیان اسلام در کلام یاران، تأکید شده است که آیت‌الله خویی، حکیم، میلانی، شاهرودی و... در این ماجرا نقش مستقیم داشته‌اند.

۷۲- حاج شیخ محمد علی رازی، آثار الحجه، قم، ۱۳۳۳- ۱۳۳۲، جلد اول، ۲۰۱- ۲۰۰.

۷۳- فتنه‌ی سلمان رشدی و کتاب پلید او، چگونه تاریخ تکرار می‌شود؟، عماد، سال اول، شماره‌ی ۲، زمستان ۱۳۶۷، ۱۱۰.

۷۴- روزنامه‌ی اطلاعات، ۲۲ اردیبهشت، ۱۳۳۰.

۷۵- محمد ترکمان، سلام، ۲/۳/ ۱۳۷۸.

۷۶- آتش، ۴/۳/ ۱۳۳۰.

۷۷- محمد ترکمان، سلام، ۲/۳/ ۱۳۷۸.

۷۸- New York Times, May 13. 1951

۷۹- ترقی، ۲۳/۲/ ۱۳۳۰.

۸۰- سید محمد باقر صدر، لمحه فقهیه تمهید عن مشروع دستر الجمهوریه الاسلامیه فی ایران، مجموعه الاسلام یقود الحیاه، صص ۱۹- ۱۸.

۸۱- ملا احمد نراقی، مثنوی طاقدیس، به کوشش حسن نراقی، انتشارات امیر کبیر، ص ۳۳۷.

Share/Save/Bookmark

بخش پیشین:
ترور، انفجار، کهریزک - بخش نخست

نظرهای خوانندگان

آقای گنجی, رجم, برخورد با غیر مسلمانان, حقوق زنان , تایید برده داری و شیوه ی زیست پیامبر اسلام شواهدی روشن از مضر بودن این دین به حال انسان قرن 21 امیه.بس کنید تو رو بخدا .اسلام تو سه سوره ی نساء و توبه و احزاب چهره ی واقعیشو نشون داده. بذارید ما به کفر , شرک, زردشتی بازی , نو مسیحی شدن و عرفان بازی و بازی های فکری دیگه دلخوش باشیم و شما هم به اسلامتون اما راحتمون بذارید.از رادیو زمانه ملتمسانه درخواست می کنیم کمی به روشنگری بپردازید و این مخنقه که نسل های زیادی رو خفه کرده رو بیشتر بشناسونین

-- یه 26 ساله ی طاعون زده ، Sep 28, 2010

وقتی از اسلام مطلبی می خونم قلبم به درد میاد. تمام سالهای نوجونی و جوونی ام با این درد سر کردم که هیچ وقت انتقاد منطقی ام از اسلام تو خونواده پذیرفته نمی شد.درست مصداق نرود میخ آهنین در سنگ.و همیشه جوری با من رفتار می شد که من باطل محضم یه بی ارزش یه ناچیز اونهم توسط کسایی که خوش قلبی و مهربونیشون معروف فامیل و آشناها بود. من از این دین آسمانی بیزارم چون روح ادما رو می کشه همونجور که روح پدر و مادرمو کشت. اما از جنبش سبز ممنونم که زبون منو باز کرد و حالا یه سالی هست انتقادام با سکوت و ناتوانی از پاسخ و نگاه اندوهگین همراهه.زنده باد یاد ندای عزیز و سهراب بزرگوار و اشکان دوست داشتنی و رامین و ترانه و جوون هایی که پرپر زدند و باعث شدن حقانیت ما نسل دهه ی 60 و 70 تو تاریخ و تو چشم بهت زده ی پدر و مادرامون ثبت بشه. آقای گنجی راهی که میرید درسته و عالیه برای کندن یه درخت بزرگ باید از شاخه هاش شروع کرد و بعد گذاشت تنه ی بی شاخه و برگش تو خاک بمونه و علم مضر بودن دین به حال انسان باشه تا بپوسه و موریانه ها بخورنش و دل هزاران انسنا آسیب خورده از دین سیراب لذت بشه مثل سرنوشت مسیحیت تو اروپا و امریکا

-- fixxxer ، Sep 28, 2010

اکبر جان فارغ از خیر و شر اسلام و یا روایت فقاهتی آن از آقای خمینی فقیه تر نیستی و مسلمانتر دین وحیانی در دست انسان جایزالخطا به گفته خود آقایان تیغ به دست زنگی مست دادن است و بس

فاضیست موسولینی و هیتلر و قساوت مغول و قزلباش چه کمتر از عمله حمهوری اسلامی دارد و آقای بنی صدر و خاتمی و موسوی و منتظری و صانعی و اردبیلی و رفسنجانی و کروبی کم از اقای خمینی و رهبر معظم و اعوان انصارشان دارند

این گفتار بر روی کاغذ شیرین است و در عمل و به کار بردن جز خون و دود و درد و رنج و آتش سببی ندارد اسلام نسخه حکومت ندارد اگر هم داشته باشد یا از ان طالبان درخواهد آمد یا جمهوری اسلامی ... خودمان

اسلام همینی است که در جلوی مان است و باورمان نیست که این همه پلیدی و پلشتی فرمانی است که حفش نظام اوجب واجبات است و اینجا دیگر اسلام وسیله ای یا به تعبیر بهتری تیغ برنده ای است در دم زنگی مستی به اسم فقیهان و عمله ظلم مشکل فقیهان نیستند مشکل تعبد و مطیع بودن است و نقدناپذیری حال چه شیخ و چه مکلا و مکلایان همه تکفیر شدند و امروز باند جدیدی در جمهموری اسلامی در پی تکفیر فقیهان است و باز همان چرخه معیوب و باز همان تکفیر و باز همان بازی

آموزشها و دروسشان چنین است که متعصب و کوته فکر بارشان میاورد درس درس تعبد است و تعبد یعنی نقادی نکردن و بعد جوگیر شدن این دین شیرین در عمل و در مقام حکومت به خشونت خواهد گرایید نه به رحمانیت و تعقل و پیشرفت درونمایه اش جز این نیست

اسلام فقاهتی همین است که شاهدیم یا طالبان است یا جمهوری اسلامی و باقی شعر است و شاعری

-- ali ، Sep 28, 2010

فقیه و روشنفکر و روشنفکر مذهبی و مارکسیست را نباید با لقب ها و عقاید دینی-ایدیواوژیکی شان سنجید. آنها را باید با مواضعی که در برابر حکومتهای زورگو و متعاقبا در برابر جامعه گرفته اند سنجید. اگر این کار را بکنید تقسیم بندی شما از آدم هایی که نام برده اید و همچنین جای خودتان بکلی عوض خواهد شد.

-- بدون نام ، Sep 29, 2010

آقای گنجی اسلام را به دوبخش اسلام فقاهتی واسلام شریعتمدار، تقسیم کرده و لبه تیز انتقاد خود را باآوردن مثالهائی از فتواهای مجتهدان در موارد قطع اعضای بدن، متوجه آنها کرده و با زرنگی خاصی از انتقاد وروشنگری نسبت به احکام پایه اسلام شریعتمدار، گریز میزند. درواقع، اکثر آخوندها کاری جز بسط و شرح اسلام شریعتمدار انجام نداده اند. به عقیده من، شایسته است اگر گنجی واقعاً قصد روشنگری دارد، بجای پرداختن به فرعیات دین اسلام،احکام قرآن را مورد تجزیه وتحلیل قرار دهد که اسلام چیزی جز اجرای همان احکام قرآن نیست. حال میخواهد شیعه باشد یاسنی ویا هر مسلک دیگری. درواقع، این داستانهائی که آقای گنجی نقل میکند، قسمتی از واقعیت این دین است و از نظر استدلال منطقی، «ابراز قسمتی از واقعیت، خود یک دروغ کامل است.» شک نیست که تکرار اینگونه بحثها چیزی جز تکرار استدلالهای بی پایه علی شریعتی نبوده و ناآگاهان را به دوران علی شریعتی و ماقبل حکومت آخوندی باز میگرداند که از دولتی سر او این حکومت آخوندی پایه گذاری شد. بهمین خاطراست که افراد آگاه، آقای گنجی را نه بعنوان روشنفکر، بلکه بعنوان محلل بشمار میآورند که قصد دارد تا با قلع وقمع آخوندهای قدرتمدار، خودورفقائی را که دستشان از حکومت بریده شده است، بر اریکه دینی نشانده وبه این ترتیب زمان را به عقب برگرداند.
در زیر به سوره ها وآیه هائی از قرآن که حکم به قطع دست وپا داده اند، اشاره میکنم:
سوره مائده، آیه 33:
نَّمَا جَزَاء الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ يُنفَوْاْ مِنَ الأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴿۳۳﴾
سزاى كسانى كه با خدا و پيامبر او مى‏جنگند و در زمين به فساد مى‏كوشند جز اين نيست كه كشته شوند يا بر دار آويخته گردند يا دست و پايشان در خلاف جهت‏يكديگر بريده شود يا از آن سرزمين تبعيد گردند اين رسوايى آنان در دنياست و در آخرت عذابى بزرگ خواهند داشت
سوره مائده، آیه 38:
وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَيْدِيَهُمَا جَزَاء بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
و مرد و زن دزد را به سزاى آنچه كرده‏اند دستشان را به عنوان كيفرى از جانب خدا قطع کنید و خداوند توانا و حكيم است
سوره اعراف، آیه 124:
لأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلاَفٍ ثُمَّ لأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ ﴿۱۲۴﴾
دستها و پاهايتان را يكى از چپ و يكى از راست ‏خواهم بريد سپس همه شما را به دار خواهم آويخت
سوره طه، آیه 71:
قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَى ﴿۷۱﴾
گفت پيش از آنكه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد قطعا او بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است پس بى‏شك دستهاى شما و پاهايتان را يكى از راست و يكى از چپ قطع مى‏كنم و شما را بر تنه‏هاى درخت‏خرما به دار مى‏آويزم تا خوب بدانيد عذاب كدام يك از ما سخت‏تر و پايدارتر است
سوره شعراء، آیه 49:
وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ ﴿۴۹﴾
خواهيد دانست‏حتما دستها و پاهاى شما را از چپ و راست‏خواهم بريد و همه‏تان را به دار خواهم آويخت
در خاتمه لازمست از رادیو زمانه بخواهم تا اگر قصد روشنگری داشته باشد، به دگر اندیشان نیز مجال طرح عقاید خودشان را بدهد. این دکانی که آقای گنجی بازکرده، از دید اهل نظر جلوه ای ندارد. سخن نو آر که نو را حلاوتیست دگر.

-- علی کبیری ، Sep 29, 2010

عصر سخن از فرعیات و انبوه نوشتاری چون دین درمانی (تراپی) از خود یا دیگران به سر رسیده، با نگاهی تحقیقی به تاریخ قبل از اسلام،قبیله‌ قریش، طایفه بنی هاشم،خاندان حضرت محمد و علی‌،جمع آوران قرآن،فقها و محققین بعد از اسلام و...میتوان اسلام را بعنوان انشعابی از یهودیت موجود در عربستان آن زمان که منعکس کننده اختلاف نواده گان اسماعیل با نوادگان اسحاق،جنگ قدرت قبیله‌ ای، همراه با محدودیت های ذهنی‌- فرهنگی‌ بادیه نشینان عرب و قتل و غارت انسانها به نام الله (نامی‌ عبری برای خدا) و بردگی فهم و شعور انسان در تسلیم به الله و سرنوشت، دانست! دعوای پسر عموها با هم هنوز ادامه دارد !

-- ایراندوست ، Sep 29, 2010

من نمیدونم ایا من و برخی از خوانندگانی که اظهار نظر کرده اند متن مشابهی را خوانده ایم؟ من نمیدونم چرا تا گنجی حرفی میزند و هر حرفی میزند برخی نتیجه خودشان را استخراج میکنند. ظاهرا تا از گنجی اعتراف گیری نککند نمیشود. پدر من گنجی در باره اسلام فقاهتی و نقش فقها مطلبی نوشته است و در جایی هم از اینکه به قول شما اسلام واقعی چی هست یا نیست حرفی نزده ولی ظاهرا شما انتقاد خودتان را میکنند ولو هیچ ربطی با حرف گنجی نداشته باشد . خودمانیم یک زحمتی بکشید متن را یک بار بخوانید.

-- shams ، Sep 29, 2010

آقا شمس گرامی
در دادگاه عقلانی نمیتوان «معلول» را به محاکمه کشیده و با متهم کردن آن، از محکومیت «علت» گریز بزنیم. این طرز استدلال خود یک نوع مغالطه گفتاریست. در بین ضرب المثلهای فارسی به این نوع استدلال، استخوان لای زخم گذاشتن نام داده اند واین استخوان مانده در زخم باعث عفونت مجدد شده و اگر بیرون کشیده نشود، بیمار را دچار عذاب و ناراحتی دوباره خواهد کرد. اسلام چیزی جز آموخته ها واحکام قرآن نیست ودر باره متن قرآن بین مسلمانان اختلافی وجود ندارد. بقیه احادیثی که به پیغمبر و امامان نسبت میدهند، در زمره نقل قولهائیست که با فواصل زمانی زیاد با زمان پیغمبر، ذکر شده اند واین نقل قولها فاقد شواهد مستدل تاریخی میباشند. اکنون با کمک از تجربیات علمی و آزمایشگاهی میتوان بدرستی ثابت کرد که نقل قولهای باواسطه دارای اعتبار نیستند. بادرنظر گرفتن این واقعیت، ملاحظه میکنیم که در مقابل آموزه های دینی، با دو مشکل اساسی رو در رو هستیم: 1- آموزه های پایه، 2- آموزه های با واسطه. در مورد آموزه های پایه تنها میتوان به متن غیر قابل اختلاف یک کتاب مقدس رجوع کرده و آنرا مورد تجزیه وتحلیل قرارداد ولی در مورد آموزه های باواسطه که حاوی روایات ویک سری گفتارهائی از سوی عده ای که نمیتوانیم رابطه ای از نظر زمانی ومکانی بین آنها و رسول مربوطه بدست آوریم، قاعدتاً نمیتوانیم شهادت آنان را هم معتبر بدانیم. بهمین دلیل، تکلیف ما با مجتهدان معلومست. آنها قادر به ارائه حتی یک دلیل قابل قبول از ادعاهائی که میکنند، نیستند واگر هم ادعاهای آنان را رد کنید، متهم به کفر شده وحکم قتلتان را صادر میکنند. ولی مردم آگاه میدانند که این حکم قتل صادرکردنها، چیزی جز یکی ازانواع مغالطه نیست. درواقع یکی ازانواع مغالطه تهمت زدن به طرف مقابل ودست به یقه شدن باوی میباشد تا اصل موضوع مورد بحث منتفی شود. اگر این آقایان مسلح به استدلال قابل قبولی هستند، پس فتوای قتل طرف مقابل را صادر کردن دیگر با شخصیت ومنطق فتوادهنده سازگار نیست. حال برمیگردم به نوشته های آقای گنجی پدر گرامی شما. آقای گنجی در یک سری از بحثهای قبلی سئوالی را مطرح کرده است به این منوال که « بیائید وثابت کنید که قرآن کلام خداست و ازجانب جبرئیل به رسول گرامی خدا نازل شده است.» طرح همچه سئوالی از جانب گنجی به منزله آنست که شخصی از دو طرف دهانش بخواهد حرف بزند. وقتی گنجی محمد را رسول گرامی خدا مینامد، پس تقاضای اثبات اینکه قرآن کلام خدااست، با فرض اولیه گنجی متناقض است. اگر آقای گنجی به پیامبری محمد اقراردارد، لاجرم باید کلام ویرا نیز به عنوان وحی مُنزل بپذیرد. بحث دیگر مربوط به همین مقوله فعلیست که گنجی آمده است و گفته ها یا فتاوی عده ای از فقهاء را درمواردی بررسی کرده و نتیجه گرفته است که این جمع اشخاصی حرف مفت زن و ابن الوقت و ضد بشر هستند. بازهم پیش کشیدن این بحث مارا بجائی رهنمود نخواهدکرد. بجای طرح همچه مسائلی باید به این مهم بپردازیم که آیا این جمع از احکام کتاب خدا پیروی میکنند یا خیر؟ با بررسی گفتار ورفتار اینان ثابت میشود که نه تنها پیرو قرآن هستند، بلکه صد درصد پیرو بی چون و چرای ادیان مذکور در قرآن هم هستند. وقتی شما درمراجعه به متن قرآن ملاحظه میکنید که قرآن ادیان ابراهیمی دیگری را نیز مورد قبول قرارداده است، پس هر فقیه اسلامی هم به دلخواه خود حق دارد تا احکام کتب آنها را وارد دین اسلام کند. نظیر حکم سنگسار مردم، سوزاندن آنان، به آتش کشیدن شهرها، دار زدن وغیره...به همین دلیل است تا بجای دست به یقه شدن با فقهاء (معلول) باید به بررسی ارکان احکام آنها که همانا کتبشان (علت) است، بپردازیم. بطور مثال، نمیتوان همانطور که قرآن متذکر شده است، به درستی نزول کتاب عهد عتیق ایمان داشته باشیم و درمقابل تناقض آن درمورد خلقت انسان را با خلقت انسان درقرآن، نادیده بگیریم. به همین دلیل است که اعتقاد دارم بحثهای مطروحه از سوی گنجی بجز اتلاف وقت وسرکارگذاشتن خوانندگان ره بجائی نخواهد برد. مضافاً به اینکه آقای گنجی بجای سرشاخ شدن با اصل ماجرا، درگیر فرعیاتی شده است که از بدو اسلام صحت آنها براهل علم روشن بوده است.

-- علی کبیری ، Sep 30, 2010

من کار به مرام و مسلک شهروند مبارز و گرامی ما آقای اکبر گنجی ندارم. اما این نوشتار ایشان ضمن غنی بودن از نظر منابع از نظر تحقیقی بسیار ضعیف است اگر اصلا تحقیقی به شمار آید.

صرف نظر از اینکه اصلا اسلام بد است با خوب اکثریت مطلق علماء و روحانیون شیعی اجرای حدود در زمان غیبت را جایز نمی دانسته اند و حکومت اسلامی را فقط وقتی قبول داشته اند که معصوم روی کار باشد. چون این هر دو میسر نیست لذا به نحوی دامن خود را از حکومت دور نگه می داشته اند. اما اقلیتی بودند که گنجی به آنان خوب تمرکز داد.

جناب گنجی با تکیه بر این اقلیت از علماء می خواهند به زور ثابت کنند که مثلا همه آخوندها همه خمینی و خامنه ای هستند. این البته از نظر کسب محبوبیت شاید حریه قدرتمندی است اما از نظر تحقیقی یا حقیقت یابی بسیار کودکانه است. از نظر عملی هم جالب نیست که روز و روزگاری اگر آخوندی خواست با استفاده از حقوق شهروندیش به صف سکولارها در آید به او گفته شود که از نظر فقاهتی تو هم درست مثل خمینی و خامنه ای هستی و دگر هیج مگو!!. .

جای تعجب دارد که چرا جناب گنجی در اکثر موارد متونی عربی را بدون ترجمه نقل کرده اند. در یک مورد مشخص به نظرم ادعای ایشان با ترجمه متن جور در نمی آید. اگر کسی حو صله دارد ما حاضریم متن را بر رسی کنیم.

یک جا هم سخن ایشان را نمی توان جدی تلقی کرد. مرحوم میرزا تقی خان امیر کبیر در مورد مرحوم باب فتاوی علماء را اجراء کرده اند؟ این درست که امروزه حمله به امیر کبیر مد شده است. اما البته این سخن شوخی و کودکانه است. مرحوم باب در زمان محمد شاه قاجار محاکمه شد که در آن مجلس ناصر الدین شاه قاجار به عنوان ولیعهد هم حضور داشته اند و ماجراء را به محمد شاه نگاشتند. اگر طبق ادعای مقاله جناب گنجی علماء به قتل مرحوم باب فتوی داده بودند. چرا باید حکم اجراء نمی شد تا زمانی که ولیعهد شاه شود و بعد وزیر او حکم را اجراء کند؟ یا اساسا چنین فتواءیی در کار نبود ( و بعدا آمد که آمد هم) و یا هم لابد باید فتاوی علماء لازم الاجراء نبوده باشد .(البته این شوخی ها که ؛مرحوم میرزا آغاسی وزیر دمکرات بوده اند و همه ادیان را به رسمیت می شناخته اند و برده داری را ملغی کردند و... که این روزها مد شده است واقعا که خنده دار نیست). محاکمه باب و فتوای قتل ایشان دو مقوله جداگانه است.

نهاد دین باید از حکومت جدا باشد. این اصل قضیه است. لازم نیست برای خوش آمدن این و آن تاریخ را دستکاری کردن. این کار درست نیست چه برای آدم بی نام ونشانی چون خود من و چه برای مبارزی سر شناس چون جناب اکبر گنجی.

دومان

-- دومان ، Sep 30, 2010

آقای گنجی سفستیه گروهی مسلمان لیبرال را که برای به آغوش کشیدن قدرت، اسلام را دینی انسانی و به دروغ صلح خواه معرفی میکنند ،کسانیکه جرات اینکه احکام قرآنی و فقه را غیر انسانی و مردود بشمارند ندارند، و در حد اکثر افرادی مثل آقای سروش این احکام را تنها مربوط به اوائل اسلام و نه برای همیه دورانهامیدانند،با مدرک از فقهای نامدار دورانهای مختلف اعمال حکومت اسلامی را محمدی ناب و عین اسلام واقعی بما معرفی میکند که روشنگرانه است .

-- bahram ، Sep 30, 2010

من با کامنت اقای کبیری ١٠٠ در صد موافقم روحانیان عملکرد خود را از قران گرفته اند و اقای گنجی جرات ان را ندارند که این را بیان کنند و هی دارد شاخه و برگها را میزند اخر تنها عمل کرد اخوندهای ایرانی نیست شما در تمام دنیا اسلام که نکاه کنید عمل کرد تقریبأ یکی است من که اسلام را کنار گذشته ام و تا انجایی که بتوانم دیگران را تشویق به همین کار میکنم

-- kk ، Sep 30, 2010

اقای گنجی می داند اسلامی که روحانیت بیان میکند چه آنهائی که در حکومت هستند و چه انهائی که خارج از حکومت هستند خلاف قران است روحانیت شیعه از قرن سوم هجری بجای اینکه اصول پنجگانه قران یعنی توحید و بعثت و امامت و عدالت و معاد را به عنوان جهان بینی و قانون خلقت و اصول راهمنا ( تاویل = هرمنوتیک ) در فهم قرآن بکار برند فلسفه و منطق صوری ارسطوئی را پایه درسی حوزه های علمیه و اخیرا بعد از انقلاب پایه درسی تمام دانشگاه ها قرار داده اند وچون فلسفه ومنطق صوری بر پایه ثنویت تک محور بنیان یافته است در تمام نظریه های فقهاء این ثنویت که فرمول استبداد است نمایان است و چکیده آن در امور یسیاسی ولایت مطلقه فقیه است انچه را که فقهاء شیعه از قرن سوم تا بحال نوشته و بیان کرده اند مخالفت با قران است و دیگران هم که تخصصی در زبان عربی ندارند و اسلام را همان می دانند که روحانیت بیان می کند به این نتیجه می رسند که قران باطل است و این نتیجه گیری کاملا طبیعی است اما اگر

1= اصول تفسیر کننده پنج اصل خود قران باشد

2=تفسیر کننده به ادبیات عربی کاملا احاطه داشته باشد

3= در تفسیر به ریشه لغوی کلمه توجه شود و معانی اصطلاحی که بعدا بر کلمه بار شده کنار گذاشته شود

4= هیچ معنائی که مخالف اصول راهنمای تاویل خود قران باشد به آیه داده نشود

قران را کتاب حقوق بشر خواهد یافت مرکز پژوهش و مطالعات تطبیقی دین با حقوق بشر و مردم سالاری دانشجویان مقالاتی را در این زمینه ها در سایت رادیو ازادگان بنام اینجانب قرار داده است که خواننده می تواند به انها مراجعه کند و نیز ترجمه کاملی از قران را نیز انجام داده ایم اگر رادیو زمانه خواسته باشد می توانیم در اختیارتان بگذاریم جنبش ایران بر پایه این فهم از اسلام در ایران در جریان است و ما با تمام بزرگان جنبش در این زمینه همکاری داریم از جمله


نتایج نگرش بر قران بر پایه اصول تاویل (هرمنوتیک ) خود قران


1-جدائی دین از دولت
2-حقوق بشر
3- مردم سالاری است
سه خواسته اساسی جنبش بر گرفته شده از خود قران و علت عجز رژیم در مقابل این جنبش به دلیل استدلال های قرانی جنبش است این اندیشه در تمام حوزه های علمیه هم اندیشه غالب شده است

طوری که شعار توحید ی الله اکبر (یعنی ولایت مطلقه حق خداوند است ) در مقابل مرگ بر ولایت مطلقه فقیه (فرعون ) قرار داده شده است
و اقای منتظری بدرستی گفت ولایت مطلقه فقیه شرک است در عوض تمام انسانها فارغ از دین و مذهب و مرام و عقیده و مسلک

به عنوان جانشین خداوند بر روی زمین دارای حق ولایت هستند در نتیجه ولایت از آن جمهور مردم است


علی محمدی

-- علی محمدی ، Sep 30, 2010

گنجی جان واقعا که برای کشور ما گنج محسوب می شوی. به کارت ادامه بده. آی کاش کشور ما چند نفر دیگر مثل تو شجاع و محقق داشت.

-- آریا ، Sep 30, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)