خانه > انديشه زمانه > عقايد دينی > امکان و امتناع اثبات کلام الله | |||
امکان و امتناع اثبات کلام اللهاکبر گنجی۳-۹- گزارههای کاذب به قصد فریب آقای نراقی در مقالهی «کذب در کلام وحیانی»، یک راه برای نقد و رد کلام الله بودن قرآن باقی گذارده است18. ایشان میگویند: «برای آنکه از کذب به دروغ برسیم باید به آن گزاره کاذب نیّت یا قصد فریب را اضافه نماییم. آنچه با خیریت خداوند ناسازگار است قصد فریب است... اگر متن الف از جانب خداوند باشد، آنگاه هیچ خطا و دروغی در آن وجود نخواهد داشت.» موارد زیر، قصد فریب و دروغ در متن را نشان میدهند: ۱-۳-۹- مورد اول در داستان یوسف، با گزارهی کاذب به قصد فریب مواجه هستیم. یوسف به دروغ یکی از برادران خود را متهم به دزدی میکند، و بدین ترتیب مابقی برادران خود را فریب میدهد. قرآن میگوید این عمل یوسف به امر خدا بود و خدا این دروغ به قصد فریب را به یوسف یاد داد. بهتر است ابتدا گزارش قرآن از ااین واقعه را مرور کنیم: «چون ساز و برگ آنان را آماده ساختند [به فرمان یوسف] جام [پادشاه] را در جورجین برادرش [بنیامین] گذاشت. سپس منادی ندا در داد که ای کاروانیان شما دزدید. گفتند- و رو به ایشان آوردند- که مگر چه گم کردهاید؟ گفتند جام پادشاه را گم کردهایم، و هرکس آن را بیاورد، بار شتری [آذوقه جایزه] دارد و من این [وعده] را ضامنم. گفتند به خدا خودتان میدانید که ما نیامدهایم که در این سرزمین فتنه و فساد کنیم و ما دزد نیستم. گفتند جزای آن [سرقت] اگر شما دروغگو باشید، چه باشد؟ [اینان در پاسخ] گفتند هرکس که [جام] در خرجین او پیدا شود، خودش [برده شود و اسارتش] جزای آن باشد، که ما به این شیوه ستمکاران [سارق] را کیفر میدهیم. [پذیرفتند] و آغاز به جستوجوی باردانهای ایشان پیش از باردان برادر [ابوینی]اش کرد، [سرانجام] آن را از باردان برادرش بیرون آورد، بدینسان به یوسف تدبیر و ترفند آموختیم [زیرا] نمیتوانست برادرش را طبق رسم و آیین پادشاه، بازداشت کند، مگر آنکه خداوند بخواهد، که درجات هرکس را که بخواهیم بلند میگردانیم و برتر از هر دانندهای داناتری هست. گفتند اگر [بنیامین] دزدی کرده است [عجب نیست، چرا که] پیشترها برادر [ابوینی]اش هم دزدی کرده بود، اما یوسف این [شماتت را فرو خورد و] در دل نگه داشت و به روی آنان نیاورد، [اما در دل] گفت خودتان بدمنصب ترید، و خداوند به آنچه میگویید داناتر است. گفتند ای عزیز او پدری پیر و فرتوت دارد، یکی از ما را به جای او نگه دار، که ما تو را از نیکوکاران میبینیم. [یوسف[گفت پناه بر خدا که جز کسی را که کالایمان [جام] را در نزد او یافتهایم، بازداشت کنیم، که در این صورت ستمکار خواهیم بود» (یوسف،۷۹- ۷۰). طباطبایی در ذیل آیات فوق نوشته است: و از سیاق کلام استفاده میشود که جارچیای که جار زد: ای کاروانیان شما دزدید، از پشت سر ایشان که به راه افتاده بودند جار زد، و ایشان بعد از شنیدن آن به طرف صاحب صدا برگشتهاند ... مامورین یوسف، و یا خود او و مامورینش پرسیدند: در صورتی که واقع امر چنین نبود، و شما دروغگو از آب درآمدید کیفر آن کس که از شما پیمانه را دزدیده چیست؟ و یا به طور کلی کیفر دزدی چیست ؟ و توجیه نسبت دروغ به برادران دادن قریب همان توجیهی است که در نسبت دزدی به ایشان گذشت... کید به الهام خدای سبحان و یا وحی او بوده که از چه راه برادر خود را بازداشت نماید و نگه دارد و به همین جهت خدای تعالی این نقشه را، هم کید نامیده و هم به خود نسبت داده و فرمود: کذلک کدنا لیوسف. و چنین نیست که هر کیدی را نتوان به خداوند نسبت داد، آری او از کیدی منزه است که ظلم باشد، و همچنین مکر و اضلال و استدراج و امثال آن را نیز در صورتی که ظلم شمرده نشوند میتوان به خداوند نسبت داد... یوسف به امر خدا این نقشه را علیه برادران ریخت که پیمانه را در خرجین بنیامین بگذارد، آنگاه اعلام کند که شما سارقید، ایشان انکار کنند و او بگوید حال اگر در خرجین یکی از شما بود کیفرش چه خواهد بود؟ ایشان هم بگویند: کیفر سارق در دین ما این است که برده صاحب مال شود، یوسف هم ایشان را با اعتقاد و قانون دینی خودشان مؤاخذه نماید19.» ۲-۳-۹- مورد دوم حضرت ابراهیم در غیاب بت پرستان، همهی بتهای آنها، به غیر از بزرگترینشان، را میشکند. آنان میدانند که این کار اوست. در حضور مردم از او میپرسند: ای ابراهیم آیا تو این کار را با خدایان ما کردی (انبیأ،62). حضرت ابراهیم در پاسخ میگوید: قال بل فعله کبیرهم: گفت نه بلکه بزرگترشان چنین کاری کرده است (انبیأ، 63). پس حضرت ابراهیم کار خود را به گردن بزرگترین بت میاندازد. این مصداقی از دروغ به قصد فریب است. ۳-۳-۹- موارد دیگر پیش از آنکه مقالهی «کذب در کلام وحیانی» آقای نراقی منتشر شود، «قرآن محمدی» قسمت ۷، (زمانه، ۱۹ شهریور ۱۳۸۷) منتشر شده بود. در آن مقاله به موارد دیگری اشاره شده است. عین متن به شرح زیر است: «گروه دیگری از دینداران واقعگرا، پس از مشاهدهی تعارض گزارههای دینی با علم و فلسفه، حکم به کذب گزارههای دینی غیرمنطبق با واقع دادهاند. قبول وجود کذب در سخنان خدا را باید به نحوی تبیین کرد که با دینداری تعارض نیابد. به گمان اینان، حل مسأله در گرو تفکیک کذب از دروغ است. خدا نمیتواند دروغ بگوید، اما میتواند کذب بگوید. به تعبیر دیگر، در کلام خدا میتواند گزارههایی وجود داشته باشد که از نظر ارزش صدق، کاذبند. اما، کلام دروغ را نمیتوان به خدا نسبت داد. برای اینکه دروغ، کلام به قصد فریب دادن دیگری است، و بنابر تعریف خداباوران، خدا خیر محض است و نمیتوان نیت فریب را به او نسبت داد. اگر گزارهی کاذب با نیت فریب پیوند بخورد، به دروغ تبدیل خواهد شد. اثبات وجود گزارههای کاذب در کلام الهی کار سادهای است، اما به هیچ طریقی نمیتوان اثبات کرد که خدا قصد فریب آدمیان را داشته است. خداوند میخواسته در سطح عقل مردم عصر نزول سخن بگوید، لذا آن سخنان امروزه کاذب از آب در آمده است. اگر خدا سخنانی که امروزه درست تلقی میشوند را به اعراب مکه و مدینه عرضه میکرد، آنها آن سخنان صادق را نمیفهمیدند. ضمن اینکه خدا از زبان برساختهی بشری برای عرضه مقاصد خود استفاده کرده است. آن زبان در آن دوران محدویتهای خاص خود را داشت. اگر خدا زبانی غیربشری خلق میکرد، انسانها قادر به فهم آن زبان نبودند. تمام سعی اینان معطوف به آن است که سخن کذب به سخن دروغ تحویل نگردد. ولی مسأله این است که قرآن خدا را بهترین مکار (آل عمران ، ۵۴)، سریعترین مکار (یونس، ۲۱)، فریب دهنده (نسأ، ۱۴۲)، دارای کید استوار (قلم، ۴۵)، در تدارک حیله (صارق، 15و 16)، حیلهآموز (یوسف، ۷۶)، رعبآفرین (آل عمران، ۱۵۱- انفال، ۱۲- احزاب، ۲۶- حشر، ۲)، گمراه کنندهی آدمیان (نسأ، ۱۴۳- زمر، ۳۶- انعام، ۳۹- انعام، ۱۲۵- اعراف، ۱۸۶- مومن،۷۴) معرفی میکند. قرآن نه تنها نیت فریب، بلکه عمل فریب را به خدا نسبت داه است.آیا گمراه کردن آدمیان توسط خدا، عملی اخلاقی است؟» برای «قرآن محمدی» مثل روز روشن بود که قائلان به کلام الله بودن قرآن، حتی اگر دهها گزارهی کاذب با نیت فریب را ببینند، بازهم از مدعای خود دست نخواهند کشید. لذا در ادامه مطلب بالا نوشته شد: «به گمان اینان، حتی اگر در سخنان خدا دروغ هم وجود داشته باشد، با معضلی روبرو نخواهیم بود. چون تمام مسأله به سرشت و ماهیت اخلاق باز میگردد. در اخلاق وظیفهگرایانه (deontologicalistic) کانتی و اخلاق فضیلت ارسطویی دروغ مذموم است. ولی در اخلاق نتیجهگرایی یا پیامدگرایانه (consequentialistic) جان استیوارت میل ، فقط آثار و نتایج عمل اهمیت دارد و انگیزهی عامل هیچ اهمیتی ندارد. هیچ فعلی به خودی خود و بدون در نظر گرفتن آثار و پیامدهایش نه واجد ارزش اخلاقی است و نه فاقد آن. انگیزهی فاعل هیچ نقشی در توجیه عمل اخلاقی ندارد، عواقب و پیامدهای عملی فعل مهم است. پیامدگرایان درستی هر عملی را با پیامدهای آن داوری میکنند. اگر دروغ نتایج و آثار خوبی داشته باشد، برمبنای نتیجهگرایی میلی قابل قبول است. اگر خدا، با هر انگیزه و نیتی، به آدمیان دروغ گفته باشد، اما دروغش به نتایج خوبی منتهی شده باشد، کارش اخلاقی خواهد بود. رأی آقای طباطبایی دربارهی اخلاق با رأی میل درباب اخلاق، از جهت تأکید بر پیامدهای عملی، سازگار است. به غیر از اینکه از نظر طباطبایی، اعتباریات (اخلاق و حقوق) ، وهمی و دروغاند، یعنی قضیهی خبریهی کاذب هستند. به باور وی، تمام مجازها، استعارهها و ادراکات اعتباری، دروغهای موثر دارای آثار عملی هستند. این رأی طباطبایی، کلام خدا (قرآن) را حاوی لغو و دروغ میکند. برای اینکه، قرآن دارای مجاز و اعتباریات است. طباطبایی در مسألهی غامض دلایل آفریدن شیطان، هجده اشکال دست به گریبان مفسرین پیشین را نقل کرده و میگوید، برخی از مفسرین برای حل مسأله شیطان، گفتهاند که: «صدور فعل قبیح از خداوند جایز است و همهی گناهان از ناحیه خود اوست.» ۴- ۳-۹ - مورد وجود شیطان خداوند موجود قدرتمندی چون شیطان، با لشکریان بسیار، را به قصد (نیت) فریب آدمیان آفریده است. شیطان از خدا میخواهد که به او مهلت دهد تا قیامت آدمیان را فریب دهد. خدا هم خواست او را میپذیرد. او به خدا میگوید همهی بندگان تو را، به جز مخلصین، گمراه خواهم کرد. خدا هم به او پاسخ میدهد که جهنم را از تو و کسانی که از تو پیروی کنند، آکنده خواهم ساخت (ص، ۸۵- ۷۱ و اعراف، ۲۲- ۱۱). اولین مسأله در این داستان آن است که بنابر گزارش قرآن، خدا شیطان را فریب داده است. شیطان به خدا میگوید: قال فبما اغویتنی لاقعدن لهم صراطک المستقیم: گفت پروردگارا از آنجا که مرا فریفتی بر سر راه راست تو در کمین بندگانت مینشینم (اعراف،۱۶). مفسران بر سر این که خدا چگونه شیطان را فریب داده است، اختلاف بسیار کردهاند. اشاعره نسبت دادن شرور به خداوند را مجاز میدانند. برخی از صوفیه (حلاج و عین القضات) از شیطان دفاع کرده و سرپیچی او را حاکی از موحد بودن او به شمار آوردهاند. مولوی ، در داستان معاویه و شیطان، از زبان شیطان، آرای خودش در این خصوص، را بیان میدارد. ما هم از مستان این می بودهایم ناف ما بر مهر او ببریدهاند ترک سجده از حسد گیرم که بود چونک بر نطعش جز این بازی نبود آن یکی بازی که بد من باختم در بلا هم میچشم لذات او دومین مسأله، فریب دادن آدمیان توسط شیطان است. این موضوع، مسائل بیشماری پدید آورد و باعث بحثهای بیپایان زیادی بین اشاعره و معتزله شد. امام فخر رازی گفته است، اگر آدمیان قائل به حسن و قبح عقلی باشند، اگر تمام آدمیان از ابتدای خلقت تا انتها جمع شوند، نمیتوانند به اشکالهایی که در این زمینه شده است، پاسخ گویند. طباطبایی، پس از طرح نظر امام فخر رازی، مدعی است که توانسته است به آن مسائل پاسخ گوید. او نوشته است: «اگر شیطانی نبود نظام عالم انسانی هم نبود، و وجود شیطانی که انسان را به شر و معصیت دعوت کند از ارکان نظام عالم بشریت است، و نسبت به صراط مستقیم او به منزله کناره و لبه جاده است، و معلوم است که تا دو طرفی برای جاده نباشد متن جاده هم فرض نمیشود ... همه این آیات به طوری که ملاحظه میکنید دلالت دارد بر اینکه میدان عمل تاخت و تاز شیطان همانا ادراک انسانی، و ابزار کار او عواطف و احساسات بشری است...و به شهادت آیه الوسواس الخناس الذی یوسوس فی صدور الناس اوهام کاذب و افکار باطل را شیطان در نفس انسان القا میکند. البته این القائات طوری نیست که انسان آن را احساس نموده میان آنها و افکار خودش فرق بگذارد، و آن را مستند به کسی غیر از خود بداند ، بلکه بدون هیچ تردیدی آن را نیز افکار خود دانسته و عینا مانند دو دو تا چهار تا و سایر احکام قطعی از خود و از رشحات فکر خود میداند... ابلیس موجودی است از آفریدههای پروردگار که مانند انسان دارای اراده و شعور بوده و بشر را دعوت به شر نموده و او را به سوی گناه سوق میدهد.. . تصرفات ابلیس و لشکریان او طوری نیست که برای بشر محسوس باشد - یعنی بفهمد که چه وقت ابلیس در دلش وارد میشود و چگونه افکار باطل را در قلب وی القا میکند، و یا اذعان کند که این فکر از خودش نیست و شخص دیگری در دل او القا کرده - پس نه کارهای شیطان و لشکرش مزاحم رفتار انسان است و نه ذوات و اشخاص ایشان در عرض وجود وی میباشد جز اینکه خداوند به ما خبر داده که ابلیس از جن است و او و لشکرش از آتش آفریده شدهاند و به هر حال گویا آغاز و انجام وجود وی با هم اختلاف دارد20.» او در ادامه نوشته است: «کار خدا را نمی توان به کارهای غیر او مقایسه کرد، و آن را محکوم به احکام عقل نمود، مثلا اگر عقل حکم میکند به اینکه فاعل هر فعلی باید در کاری که میکند فایده و نتیجهای در نظر داشته باشد در جایی است که فاعل در صورت نکردن آن کار آن نتیجه عایدش نشود، و بخواهد با انجام آن کار استکمال نموده و به مقدار کمالی که در آن فعل هست به کمالات خود بیفزاید، و کمبودی را در خود جبران نماید ... و اما خداوندی که تمامی کمالات و خیرات در ذاتش مجتمع است لازم نیست که در کار خود فایدهای را در نظر بگیرد، زیرا فایده و نتیجه کارهای او در ذات او موجود هست، چه آن کار را بکند و چه نکند، گو اینکه فواید بیشماری هم بر کارهایش مترتب میشود ، زیرا این فواید مقصود بالاصالة و اولا و بالذات نیست، بلکه مقصود بالعرض است21.» پیشبینی «قرآن محمدی» درست از کار درآمد. آقای فنایی در نقدی که بر مقاله «کذب در کلام وحیانی» نگاشتهاند، بر آقای نراقی خرده گرفتهاند که وجود گزارههای کاذب به قصد فریب هم نافی کلام الله بودن نیست. آقای نراقی در پاسخ ،نوشته اند: «در مورد فریب هم قول شما کاملاً پذیرفتنی، و به نظر من درست است... شما میافزایید حتی اثبات نیت فریب هم به تنهایی به نتیجه مورد نظر ایشان نمیانجامد، بلکه ایشان علاوه بر آن باید نشان دهند که آن نیت از منظر اخلاقی دفاع پذیر نبوده است22.» ۵-۳-۹- چه نیت خیر یا مصلحتی در کار است که خدای قادر مطلق، عالم مطلق و خیر محض از ابتدا انسان های بیشماری را برای جهنم میآفریند؟ خدای قرآن میفرماید: و لقد ذرأنا لجهنم کثیراً من الجن و الانس: و به راستی بسیاری از جن و انس را برای جهنم آفریدهایم (اعراف، ۱۷۹). قال الله تعالی: خلقت هولاء للجنه و لا ابالی و هولاء للنار و لاابالی: حق تعالی فرموده است: اینان را برای بهشت آفریدهام و اهمیتی نمیدهم و اینان را برای جهنم آفریدهام و اهمیتی نمیدهم23.» در آیه دیگری میفرماید: آیا آفرینش انسانها برای عذاب دائمی جهنم نیت خیر است؟ چه مصلحتی این هدف را توجیه میکند؟ 6-3-9- کدام خدا در دوران غیبت خدا از عالم، دست زمینیان از دامن خدا کوتاه است. نمیتوان از خدا پرسید: آیا دروغ میگویی یا نه؟ آیا کتاب نوشتهای یا نه؟ آیا افرادی که مدعی ارتباط با تو هستند، واقعاً با تو گفتوگو کردهاند و تو سخنانی به آنها گفتهای که با مردم در میان بگذارند؟ در این وضعیت، ما ماندهایم و خدایانی که دیگران به ما معرفی کردهاند: خدای موسی، خدای عیسی، خدای محمد، خدای عرفا، خدای فلاسفه، خدای فقها، خدای متکلمان، خدای نظامیان، خدای کشاورزان، خدای کارگران و غیره. وقتی گفته میشود:خدا نمیتواند گزارههای کاذب به نیت فریب بگوید، یا گفته میشود: خدا نمیتواند گزارههای کاذب به نیت فریبی بگوید که مصلحتی در آن نباشد، باید پرسید از کدام خدا صحبت میکنید؟ در سنت اسلامی، اشاعره و معتزله، بحثهای اندیشه سوزی دربارهی اخلاقی بودن و نبودن افعال الهی کردهاند. خدای غزالی اشعری مسلک، به هیچ اصل عقلی و اخلاقی پایبند نیست. فریب کاری است که به او نمیتوان اعتماد کرد. برای اینکه تمام عالم هستی ملک اوست، و تصرف در ملک خویش، ظلم و سلب حق به شمار نمیآید. غزالی در احیاء علوم الدین نوشته است: «خداوند به داود علیه السلام وحی کرد که ای داود، همچنان که از درندهای هار میترسی از من بترس... هرکس خدا را بشناسد میداند که یکی از صفات حق این است که از هلاک کردن همهی جهانیان پروا ندارد و میداند که خودش در دست قدرت کسی مسخر است که اگر هزاران هزار چون او را هلاک کند و به عذاب ابد گرفتار سازد ابداً دچار تأثر رقت و بی تابی نخواهد شد24.» باز در جای دیگر همین مسأله را مطرح کرده است: «معنای ترس از صفات خداوند را جز به مثالی در نمییابی. اگر شرع اذن نداده بود هیچ صاحب بصیرتی جرأت ذکر چنین مثالی را نداشت. در خبر آمده است که خداوند به داود نبی وحی فرمود که از من چنان بترس که از درندهای هار میترسی. این مثال حاصل مقصود را به تو میفهماند... و حاصل آن است که ترس آدمی از درنده از آن رو نیست که نسبت به او جنایتی کرده است بلکه از خشم و قهر و کبر و هیبت و سطوت اوست، و از آن روست که او در انجام هر کاری بی پرواست... اصلاً تو در نزد آن درنده کمتر از آنی که به تو التفاتی کند... شأن خداوند برتر از این مثال است اما عارفان به شهود یقینی دریافتهاند... که وقتی خداوند میگوید: «اینان را به بهشت میبرم و باکی ندارم و آنان را به آتش میبرم و باکی ندارم، راست میگوید25.» مولوی هم در این خصوص، به اقتفای از غزالی، همان خداشناسی را بسط داده است: عاشقم من بر فن دیوانگی چون بدرد شرم گویم راز فاش در حیا پنهان شدم همچون سحاف ای رفیقان راهها را بست یار جز که تسلیم و رضا کو چارهای او ندارد خواب و خور چون آفتاب که بیا من باش یا هم خوی من و در دفتر سوم هم همین نکته را تکرار کرده است: پیش شیری آهویی بیهوش شد و در جایی دیگر میگوید: تا نسوزم کی خنک گردد دلش خانه خود را همی سوزی بسوز خوش بسوز این خانه را ای شیر مست اشعریان با مسالهی مهم اخلاقی بودن افعال الهی روبرو بودند. آنان وقتی به تاریخ و قرآن مینگریستند، راه حلی جز این به نظرشان نمیرسید که خداوند تابع اخلاق نیست و هرچه میکند، اگر با معیارهای اخلاقی آدمیان سنجیده شود، غیراخلاقی به شمار خواهد آمد. غزالی می گفت: مولوی هم بر این باور بود که وفای به عهد بر خدا واجب نیست، پس وظیفه عاشقان زردروی است که وفا کنند: بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد حافظ هم میگفت: بر کنگرهی عرش خداوند: پس بدینترتیب، اگر اثبات شود که خداوند تمامی اصولی اخلاقی را زیر پا نهاده است، باز هم برای قائلان به کلام الله بودن قرآن، مسألهای پیش نخواهد آمد. برای اینکه، آنان خواهند گفت: علم اخلاق ناظر به افعال آدمیان مختار، آگاه، راضی و... است، نه ارزیابی افعال الهی. 4-9- تعارض های درون متنی در قرآن گفته شده است که اگر این متن کلام الله نبود، در آن اختلافهای بسیار وجود میداشت. در متن تعارضهای بسیار وجود دارد. اما اگر دهها تعارض و اختلاف در قرآن نشان داده شود، قائلان به کلام الله بودن قرآن دست از ادعای خود بر نخواهند داشت. مومنان، تعارضهای درون متنی را از طریق تآویل یک دسته از آیات به سود طرف مقابل حل میکنند. بدینترتیب، اگر در قرآن دهها و صدها تعارض درونمتنی هم یافت شود، نمیتواند نافی کلام الله بودن قرآن باشد27. 5-9- فرامین غیر اخلاقی آیا خداوند میتواند فرامین غیراخلاقی صادر کند؟ اگر دهها فرمان غیراخلاقی به عنوان شاهد ارائه شود، باز هم قائلان به کلام الله بودن قرآن دست از مدعای خود نخواهند کشید. به عنوان نمونه، پیش از این در خصوص تصویب همبستر شدن با زنان شوهردار اسیر شده در جنگ سخن گفته شد. قرآن میفرماید: آیا خداوند خیر محض چنین فرامین غیراخلاقیای صادر کرده است ؟ آیا وقتی به خودیها اجازه داده میشود تا زنان شوهردار دشمنان را که در جنگ اسیر کردهاند تصاحب و با آنها همبستر شوند، در اینجا خداوند ملزم بوده تا با توجه به محدودیتهای قوم به صدور فرامین غیراخلاقی بپردازد؟ این امر چگونه توجیه پذیر است؟ 10- تفاوت کتاب الله با متن بشری یک پرسش مهم وجود دارد که قائلان به کلام الله بودن قرآن باید بدان پاسخ گویند: کلام خدای قادر مطلق، عالم مطلق و خیر محض،چه تفاوتی با سخنان انسانهای خطاکار، گناهکار، هوس ران و در پی منافع شخصی خود، دارد؟ آیا اگر متنی سخن خدا باشد، به اندازه متن بشری، در آن گزارههای کاذب، تعارضهای درونمتنی، فرامین غیراخلاقی،احکام معارض آزادی و دموکراسی و حقوق بشر و غیره وجود خواهد داشت؟ آیا خدا هم مثل آدمیان گذشته متفاوتها و دیگری را به حیوان تشبیه کرده و آنها را حیوان خواهد خواند؟29 چگونه است که از یک انسان متوسط پذیرفته نیست که دیگران را حیوان بخواند، اما از «خیر محض» پذیرفتنی است؟ آیا خدا مثل آدمیان، انسانها را به خودی و غیرخودی تقسیم کرده و بر این مبنا به نورچشمیها «حقوق ویژه» خواهد داد؟ آخر ما با چه نوع کلام الهی مواجه هستیم که همانها که قرآن را کلام الله میدانند، احکام غیرعبادیاش را «موهن»، «خشن» و«منسوخ» میخوانند که «مفاسدشان بیش از مصالحشان» است؟ دیگری هم که قرآن را کلام الله میداند، میگوید، گزارههای جهان شناسانهی کاذب قرآن، آگاهانه و عامدانه از سوی خدا وارد متن شده است. و دیگری ، که او هم قرآن را کلام الله میداند، میگوید گزارههای تاریخیاش نادرست است و پیامبر (خدا؟) مورخ نبوده که از تاریخ اطلاع داشته باشد یا بخواهد به عنوان مورخ مردم را با تاریخ آشنا سازد، بلکه از اسطورههای تاریخی برای مقاصد تربیتی استفاده کرده است. امام سجاد گفتهاند چون در آخرالزمان انسان هایی متعمق و ژرف نگر خواهند آمد، خداوند سوره ی اخلاص و آیات آغازین سوره حدید را دربارهی توحید نازل کرد. چگونه است که در قرآن سخنانی وجود دارد که بنابر ادعا، برای انسانهای آخرالزمان است و انسانهای دوران پیامبر از آیات سر در نمیآوردند، ولی در عین حال خدا مجبور بوده است تا در سطح مردم آن دوران سخن بگوید و لذا سخنان خدا امروز کاذب در آمده است؟ حتی ما آدمیان خطاکار، با محدویتهای عقل بشری، وقتی چیزی مینویسیم یا میگوییم، تمام کوششمان مصروف آن است که چنان سخن بگوییم که بعدها خطا از کار در نیاید. چگونه خدای قادر مطلق، عالم مطلق و خیر محض، نکتهی به این سادگی را در نظر نگرفته است؟ نتیجه سه مدعای متعارض دربارهی قرآن وجود دارد: الف- شبهات وثاقت تاریخی متن، مدعیاند که قرآن، کلام الله و سخن پیامبر گرامی اسلام نیست. ب- قرآن بر زبان پیامبر گرامی اسلام جاری شده است. ج- قرآن کلام الله است. دو مدعای اول، در حدود توانایی عقلی- تجربی آدمیان است. یعنی، امکان دفاع از این مدعیات و اقامه دلیل بر آنها وجود دارد. مدعای سوم خارج از حدود توانایی عقلی – تجربی آدمیان است. در حدی که من میفهمم، اثبات کلام الله بودن قرآن ممتنع است. از سوی دیگر، دو مدعای اول، نقد پذیرند، در حالی که مدعای سوم، نقد ناپذیر است. به تعبیر دیگر: الف- اگر به کلیه ی شبهات وثاقت تاریخی متن پاسخ گفته شود، طرفداران مدعای اول، از مدعای خود دست خواهند شست. ب- قائلان به مدعای دوم، در دو صورت از مدعای خود دست خواهند شست: دوم: اثبات عقلی کلام الله بودن قرآن. درعین حال، حتی اثبات مدعای سخن پیامبر بودن قرآن هم امکان پذیر است. یعنی مدعایی در حدود عقل بشری است. ج- قائلان به کلام الله بودن قرآن، در هیچ صورتی حاضر به پس گرفتن مدعای خود نیستند. اختلافهای دورن متنی، وجود گزارههای کاذب، وجود فرامین غیراخلاقی، وجود دروغهای به قصد فریب، شبهات وثاقت تاریخی متن و غیره، نافی مدعای مدلل ناشدنی کلام الله بودن قرآن نیستند. همانگونه که از ابتدای سلسله مقالات «قرآن محمدی» تأکید شد، ما به صدق مدعیات کاری نداریم. اگر کسی مدعی شود، کلام الله بودن قرآن، باوری ایمانی است، نه عقلی ، نقد «قرآن محمدی» معطوف بدان باور نخواهد بود. قلمرو بحث، امکان و امتناع اقامه دلیل بر صدق مدعاست. ۱۴قرن از ظهور اسلام میگذرد و تاکنون مسلمین نتوانستهاند حتی یک دلیل عقلی بر کلام الله بودن قران اقامه کنند. پاورقیها: 18- آقای نراقی در نقدهایی که بر آرای عبدالکریم سروش و محمد مجتهد شبستری وارد آوردهاند، نقدشان معطوف به امکانپذیری و امکانناپذیری وحی است. اما سلسله مقالات «قرآن محمدی» درخصوص قرآن است. بدین ترتیب، آقای نراقی تاکنون سخنی درباره کلام الله بودن قرآن ابراز نکردهاند. اینکه در پاسخ به نقد ایشان، باز درخصوص قرآن گفتوگو میشود، به دلایل زیر است: الف- تا حدی که من میدانم ،سخنان محمد مجتهد شبستری و عبدالکریم سروش در خصوص قران است، نه وحی به معنای عام. ب- سخنان قران محمدی هم درباره قرآن بود و هست. ج- وقتی ناقدان وجود گزارههای کاذب را در قرآن نشان دادند، آقای نراقی، مقاله «کذب در کلام وحیانی» را انتشار داد. پس موضوع بحث، فقط ناظر به قرآن بود، نه کتاب دیگری. یعنی، نواندیشان دینی، وجود گزارههای کاذب در قرآن را نشان دادند، دفاع جناب نراقی هم وقتی از سازگاری وجود گزارههای کاذب و کلام خداوند بودن سخن میگفت، ناظر به وحیای نبود که هیچ مصداقی نداشت، محل نزاع، فقط و فقط ، بر سر قران بود. د- تصور من این بود که جناب نراقی، وقتی مدعای قرآن محمدی را نقد کرده، و در پایان مقالهشان نوشتهاند: «به بیان دیگر، هیچ یک از این مدعیات سه گانه را نمیتوان نافی منشأ الهی قرآن و مثبت آموزه محوری گنجی تلقی کرد»، به نوعی از منشأ الهی قرآن دفاع میکنند. ه- با توجه به بحثهای فراوانی که طی سالهای اخیر با ایشان داشتهام، ناخود آگاه، آن بحثها به پاسخ سرایت یافت. از اینرو، خواننده باید توجه داشته باشد، که سخنان جناب نراقی ، معطوف به وحی است، نه معطوف به کلام الله بودن قرآن. یعنی دفاع ایشان از وحی را نباید به منزلهی دفاع از کلام الله بودن قرآن تلقی کرد. ممکن است ایشان چنان رأیی داشته باشند، اما در سلسله مقالاتشان تاکنون هیچگاه در این خصوص سخنی ابراز نداشتهاند. از این جهت ممکن است در پاسخ به ایشان چنان خطایی صورت گرفته باشد. 19- طباطبایی، المیزان، جلد ۱۱ ، صص ۳۰۸- ۳۰۴. 20- طباطبایی، المیزان، ج ۸، ص ۴۵ و ۴۶. 21- طباطبایی ، پیشین، ج ۸ ، ص ۵۴. 22- رجوع شود به سایت آرش نراقی، بخش نقد و نظر، شماره ۳۴. 23- قاضی عبدالجبار همدانی، متشابه القرآن . 24- غزالی، احیاء علوم الدین، ج ۳ ، کتاب ذم الغرور، ص ۳۸۹. 25- غزالی، احیاء علوم الدین، ج ۴ ، کتاب الخوف و الرجاء ،صص ۱۶۰- ۱۵۹. 26- غزالی ، احیاء علوم الدین، ج ۳ ، کتاب ذم الکبر و العجب ، ص ۳۷۴ . 27- رجوع شود به «قرآن محمدی» ۹ ، با عنوان "ناسازگاری های درون متنی". 28- در مقالهی «متدولوژی تثبیت مدعای کلام الله بودن قرآن»، زمانه ۱۶ مهر «زنانى که... شوهر دارند ، ازدواج با آنها حرام است به استثناى کنیزان که در عین اینکه شوهر دارند ازدواج با آنها حلال است به این معنا که صاحب کنیز که او را شوهر داده مىتواند بین کنیز و شوهرش حائل شود، و در مدت استبرا نگذارد با شوهرش تماس بگیرد، و آنگاه خودش با او همخوابگى نموده، دوباره به شوهرش تحویل دهد، که سنت هم بر این معنا وارد شده است.» آنگاه طباطبایی نظر برخی از مفسران که خواستهاند این حکم قرآنی را محدود کنند، رد کرده و میگوید: «گفتهاند مراد از جمله: ( ما ملکت ایمانکم ) زنان جوانى است که شوهر کافر دارند، ولى در جنگ اسیر مسلمانان شدهاند، ( و آیه شریفه مىخواهد بفرماید بطور کلى زن شوهردار حرام است، الا چنین زنى که با اینکه شوهر دارد، از آنجا که جزء غنائم جنگى مسلمین شده براى مسلمان تمتع از او حلال است)، و این تفسیر را با روایت زیر تایید کردهاند که ابى سعید خدرى گفته: این آیه در باره اسیر شدن اوطاس نازل شد، که مسلمانان زنان مشرکین را اسیر گرفتند و با اینکه در دارالحرب شوهرانى مشرک داشتند با این همه به حکم این آیه حلال شدند و منادى رسول خدا (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) ندا در داد که هرکس کنیزى از این زنان نصیبش شده، اگر کنیزش حامله است با او همخوابگى نکند، تا وضع حمل کند و آنها هم که کنیزشان حامله نیست صبر کنند تا مدت استبرا تمام شود. وجه نادرستى این تفسیر این است که عبارت ما ملکت ایمانکم مطلق است، هم شامل اسراى جنگى شوهردار مىشود، و هم شامل غیر آنان، و روایت نامبرده به خاطر اینکه سندش ضعیف است، و قدرت آن را ندارد که اطلاق قرآن را مقید کند» خوابیدن با زنان شوهردار (آن هم به زور و از طریق تصاحب) غیراخلاقی است. تعارض حکم قرآنی با اخلاق و حقوق بشر روشن است. مفسران در اصل حکم اجماع دارند، اختلاف فقط در شمول حکم است. در این میان، طباطبایی، از شمول بیشتر حکم دفاع میکند.» 29- رجوع شود به «قرآن محمدی»، ۱۸-۱۴. در همین زمینه • پاسخ گنجی به نراقی- بخش نخست • اکبر گنجی و آموزهی قرآن محمّدی • کذب در کلام وحیانی • پاسخ به نقد آقای فنایی - بخش نخست • نقد دکتر ابوالقاسم فنايی بر اکبر گنجی |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
قال بل فعله کبیرهم: گفت نه بلکه بزرگترشان چنین کاری کرده است (انبیأ، 63). پس حضرت ابراهیم کار خود را به گردن بزرگترین بت میاندازد. این مصداقی از دروغ به قصد فریب است.
قطعا آگاه هستید که ابراهیم از طریق این جمله می خواسته مسخره بودن استدلال های بت پرستان درباره ی قدرت بت ها را اثبات کند.نه اینکه به قصد فریب دروغ بگوید.
-- محمد محسنی ، Dec 20, 2008ادعای اينکه "۱۴ قرن از ظهور اسلام میگذرد و تاکنون مسلمین نتوانستهاند حتی یک دلیل عقلی بر کلام الله بودن قران اقامه کنند" تاريخاً نادرست است. متفکران مسلمان - از جمله محدثان، متکلمان، عارفان و اهل فلسفه- همه استدلال کرده اند که خدا سخن می گويد. جناب آقای گنجی می توانند ادعا کنند استدلالهای عقلی و نقلی عرضه شده ناقص است، يا نامنتج است، ولی دعوی اينکه "حتی یک دلیل عقلی بر کلام الله بودن قران اقامه نشده" سخن خطايی است. از اين سخن ايشان و اصرار بر تکرار سخن نادرست تعجب می کنم.
-- سيد ، Dec 20, 2008ازآقای گنجی بسیار ممنونم که بسیاری از مسائل را که نمی فهمیدم برایم حل کرد ..بارها با خود می گفتم چگونه است که کسانی که خود راپیرو قران می دانند چند ماه پس از انقلاب که انتظار... از انقلابنون بسیار کم است در منزل بزرگ وفرهیخته ای چون حسن نزیه عکس شاه وفرح پیدا می کنند ویا در دفتر ناصر زرافشان اسلحه تعبیه می شود..
-- کریم ، Dec 20, 2008اگر یوسف پیغمبر مجازبه این گونه کارها باشد,از سربازان گمنام امام زمان چه انتظاری داریم؟
موضوعی که به دفعات در مقالات آقای گنجی آمده است، "وجود گزاره های غیر منطبق با واقع" در قرآن است. این "غیر منطبق بودن با واقع" می تواند از لحاظ علمی یا تاریخی باشد. مواردی از قبیل اینکه از نظر قرآن، مرکز اندیشه و ادراک، "قلب صنوبری" است نه "مغز"، نمونه خوبی از "عدم انطباق با واقع" نیست، زیرا اگر منظور از واژه "قلب" در آیات مربوطه، "عقل عملی" بوده باشد مشکلی پیش نمی آید. منظورم از "عقل عملی"، آن ویژگی انسانی است که آدمی را وادار می کند از ارتکاب عملی که قبیح می داند بپرهیزد و به انجام عملی که نیکو می شمارد مبادرت ورزد. یعنی، آن قوه ای که انسان را وامیدارد به آنچه در اندیشه، اعتقاد دارد در بزنگاه عمل پایبند بماند. این ویژگی نیازمند نوعی شهامت است زیرا بسیار اتفاق می افتد که "نیاز"، انسان را وامیدارد به آنچه صحیح می پندارد، پایبند نماند و این پایبندی عملی به باورها، نوعی شهامت می طلبد. در نتیجه، نسبت دادن این ویژگی به "قلب" کاملاً موجه و با معنی است. چراکه در ادبیات اغلب کشورها، برخی از صفات، مثل "شجاعت" و "شهامت"، به "قلب" نسبت داده می شود. کوتاه سخن آنکه استدلال آقای گنجی در این باره، ضعیف به نظر میرسد، و واژه "قلب" در آیاتی که ایشان، شاهد آورده اند به آسانی به "عقل عملی" معنا کردنی است، و تصور می کنم (بنا بر تجربه شخصی) عملاً هم وقتی قرآن به قصد پند گرفتن و آموختن، مطالعه می شود، اولین مفهومی که از این واژه های "قلب" به ذهن متبادر می شود، همان "عقل عملی" است نه مرکز اندیشه. به نظرم، آنچه آقای گنجی در این باره بیان می کنند، بار کردن یک معنای "اضافی" به این واژه است که منظور آیات قرآن نبوده و نیست. ایشان ابتدا یک معنای "اضافی" بر این واژه بار می کنند و سپس تعارض آن معنی "اضافی" با درک علمی امروز، را نشان می دهند. به نظرم این کار، به زحمت انداختن خود و دیگران برای هیچ است.
-- ک. سازگار ، Dec 20, 2008اما از آنجا که اشاره به "وجود گزاره های غیر منطبق با واقع در قرآن" به دفعات، در نوشته های آقای گنجی و پاسخ های دوستان، وجود دارد، از آقای گنجی و یا دوستان تقاضا دارم در صورت امکان، لیستی مرتب و "کامل" از موارد "غیر منطبق با واقع" در قرآن (از لحاظ تاریخی و علمی)، ارائه نمایند تا بتوان به نحوی بدور از جدل در باره آنها بحث کرد. تا آنجا که بنده، مقالات آقای گنجی را دیدم، مواردی که در نوشته های ایشان ذکر شده اند با تفسیر ایشان "غیر منطبق با واقع" اند و به آسانی و با تفسیری دیگر، می توان آنها را "منطبق با واقع" دانست. مایل بودم مطلب مفصلی در این باره بنویسم اما به نظرم آمد که موضوع مذکور در مقالات آقای گنجی به شکلی پراکنده، آمده است. آیا می توان در جایی (منظورم فقط نوشته های آقای گنجی نیست)، لیست کاملی، از آن گزاره های مورد بحث یافت؟ چراکه هیچ شاهدی برای منشأ زمینی داشتن قرآن از این قوی تر نیست که "گزاره هایی در قرآن، یافت شود که با علم یا تاریخ، مطابقت نداشته باشد" و بحث های دیگر مثل "حیوان خواندن مخالفان" در برابر آن، چندان قوی نیست. اگر چنین لیستی وجود داشته باشد، می توان در مورد تک تک موارد آن به شکل منظم بحث کرد و تکلیف این بحث را یکسره کرد که بالاخره در قرآن، گزاره های غیر منطبق با واقع، وجود دارد یا خیر. پاسخ هرچه باشد قطعاً پشتیبان "حقیقت" خواهد بود. اگر کسی بتواند در این باره، یاری کننده باشد، بسیار نیکو خواهد شد. با تشکر.
چرا آقای گنجی از پاسخ دادن به نوشته های آقای بنی صدر طفره می روید انگار نه انگار که چنین نوشته هایی در پاسخ به نوشته های جناب عالی وجود دارد. چرا دوست دارید به کسانی مثل طباطبایی و نراقی که به منطق صوری معتقدند پاسخ دهید و تناقضات آن نظام منطقی باطل شده را به پای قران بریزید. این همان ادامه روشی که در دهه اول انقلاب داشتید نیست؟ روش تراشیدن بدیل های ضعیف و نادیده گرفتن منطق های قوی تر ؟ این همان روش ترور شخصیت ها از طریق مسکوت گذاشتن نیست؟ البته انتظاری ندارم که پاسخ این کامنت را بدهید چون با روش مسکوت گذاری شما آشنا هستیم.
-- salaam ، Dec 21, 2008در مورد مسئله ارث در اسلام چه نظری دارید؟آیات مربوط به ارث در سوره نسا از منظر علم ریاضی مشکل دارند.بی تردید می توان گفت نیت مولف بر آن بوده که دستور فقهی مشخصی در مورد ارث بدهد.اما این کار را به درستی انجام نداده.آیا اگر آیات مربوطه مشکل ریاضی نداشتند برای فهم مردم زمان نزول مشکلی ایجاد می شد؟می دانیم که حکم ارث در اسلام شیعی و سنی متفاوت است.منبع برای هر دو همان آیات سوره نسا است.این ثابت می کند که اگر نیت دادن حکمی مشخص در مورد ارث بوده مولف قرآن از عهده ان بیرون نیامده.
-- kavim ، Dec 21, 2008وقتی آقای فنایی میگویند "کفار، یعنی کسانی که حق روشنی را پس از درک حقانیت آن انکار میکنند..." معلوم میشود که ایشان دارای چه سطحی از منطق هستند. یعنی اینکه ناباوران مرض دارند و در حالیکه حقانیت اسلام را میفهمند و میدانند که سزای انکارشان در آن دنیا عذاب جاودان است بر خلاف عقل سلیم، فطرت و حتی بر خلاف منفعت خود، کافر میشوند. آقای گنجی واقعا چنین منطقی ارزش پاسخ گفتن دارد؟
-- زیبا ، Dec 21, 2008شاید هم مسئله همان بازی الله با مهره های شطرنج است که مهر بر دل کافران میزند و آنها را گمراه میکند و بعدا به جرم گمراه بودن در آتش دوزخشان می اندازد. ایمان به این خدای ترسناک، درنده خو و غیر قابل اعتماد چه فایده ای دارد؟ موجب چه آرامش معنوی و یا کمالی در زندگی انسانها میشود؟
سلام
-- بهزاد ، Dec 21, 2008نه تنها قران بلکه دیگر کتب الهی هیچیک بدست پیامبران مربوطه نوشته نشد. قزآن کلامی است که از زبان محمد جاری شده ولی آن را کلام الله میدانیم.
ریرا محمد از خود و خودیت خود خالی بود و تبدیل شده بود به قالب بشری خداوند.
از این رو هر چه میگفت همان بود که خدا گفت.
یعنی در این مقام هر که باشد ، هرچه گوید کلام خدا و از عالم غیب بر ماست. زیرا بر او غیب نیست و عیان است.
اگر آیات : خلق الانسان علی صورته
من انسان را به شکل خود خلق کردم
و انی جاعل فی الارض خلیفه
من قرارداهنده خلیفه ای در روی زمین هستم
نشان از این دارد که محمد دیگر خدای موهومی ما که هیچ شناختی نسبت به او نداریم را در وجود خود پیدا کرده و خود خدا شده است. هر چه بگوید کلام خداست
هیچ عمل و یا حرفی از وی ساطع نمیشود که دال بر حفظ خود و منافع خود باشد
ز بس بستم خیال تو تو گشتم پای تا سر من
تو آمد خرده خرده رفت من آهسته آهسته
در این مقام فنا فی الله حاصل شده است. شخص از خود دیگر چیزی ندارد. او قطره ایست که به هقیانوس حکمت الهب پیوسته و جنسیت او با این آب یکی شده است.
پس هر چه گفته کلام خدا بوده
ولی مسئله زمان در نظر گرفته نشده
آن کلام مربوط به آنروز بوده و قصه سلوک پیامبر است و مکالماتش با دیگران و پاسخهای مربوط به شرایط آن زمان.
در قرآن مجید در مورد رشد جنین انسان به این ترتیب که ابتدا آنرا به خون بسته تبدیل می کنیم و سپس استخوانهایش را می آفرینیم و پس از آن بر آن پوست می رویانیم و الی آخر در حالیکه به دلیل پیشرفتهای علم پزشکی به راحتی دیده می شود که این اتفاق بدین صورت نمی افتد و همین یک مثال نغض کافی است که در کلام الهی بودن قران شک ایجاد کند
-- رضا موحد ، Dec 21, 2008با سلام دوباره به شما دست اندر کاران سایت زمانه و درود فراوان به آقای گنجی. من هر بار مقالات آقای گنجی را می خوانم آرزو می کنم که طولانی باشد. این حس را قبلا به نوشته های دکتر سروش داشتم. واقعا من از اطلاعات زیاد ایشان در شگفتم و به او احسنت می گویم. ای کاش می شد این مقالات را در روزنامه ها و یا مجلات داخل کشور انتشار داد «تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد» تا این دکان داران ایمان و اعتقادات خود را با جواب دادن مدلل به آن به معرض نمایش بگذارند. آفرین به آقای علوی تبار که در مقاله ای که نوشته بو دند حمله این دکان داران را به گنجی ( واصلاح طلبان) نه درد دین داشتن بلکه «آنها به هيچ وجه نگران خدا، معصومان و دين خدا نيستند آنها نگران قدرت بيحد و حصر خويشاند.» می داند.
-- اهورا ، Dec 21, 2008گنجی نشان داده است که بی پرواست و بیپروایی هم به قول مولانا نشان از صداقت است . گنجی قبل از اینکه این مقالات را بنویسد منتظر نقد آنها بوده است لذا برای جواب نقد ها هم خود را آماده کرده . حقا که نوشته هایش زیبا ومدلل است خدا یار و یاورش باشد. از بزرگان دیگری که در این عرصه قلام می زنند می خواهم گنجی را تنها نگذارند.
سالهاست سوالی در ذهن من است و هنوز جوابی برای آن نیافته ام از هر کسی که قرآن را کلام الله می داند,می خواهم بدان پاسخ گوید.
طبق نص قرآن, خداوند موقعی که انسان را آفرید به تمام فرشتگان از جمله شیطان می فرماید که به آدم سجده کنند؛همه سجده می کنند جز شیطان که به قول قرآن از جن است . سوال اینجاست در بین تمام فرشتگانی که به آنها دستور سجده داده بودند فقط شیطان است که دارای اختیار است او هم سرباز می زند بقیه فرشتگان حق انتخاب نداشتند .فرشته صاحب اختیار نیست بلکه مجبور به پذیرش اوامر خداست اگر فرشتگان صاحب اختیار بودند و چند تا از آنها هم امتناع می کرد تکلیف چه می شد؟
چقدر خوشحال میشوم وقتی که میبینم تازیانههای نقد محکمتر بر تن نوشتههای اکبر گنجی فرود میآیند و چگونه اکبر گنجی از زیر این تازیانهها با منطقی قوی و سرشار از آگاهی سربلند بیرون میآید.
هر چقدر نوشتههای گنجی را بیشتر نقد و حتی نفی کنید و گنجی نقدها را پاسخ گوید برای ما تشنگان حقیقت گواراتر خواهد بود.
-- یک دوست ، Dec 21, 2008اول گفتند گنجی اهل گفت و گو نیست. نمی تواند به نقدها پاسخ دهد. گنجی به سه نقد آقای مهاجرانی منطقی و با رعایت کامل ادب پاسخ گفت. اما آقای مهاجرانی در هر سه نوشته اهانت های بسیار به وی کرد. گنجی به نقد های اصلاح طلبان هم پاسخ گفت. بعد نوشتند قوی ترین نقد نقد آقای فنایی است. گنجی به آن نقد ها هم پاسخ گفت و نشان داد که اهانت آمیز است. آقای فنایی حکم صادر می کنند که نوشته های کنجی زننده است. وی نمی داند که اگر هزار بار هم تکرار کند که متنی زننده است، آن متن به صرف حکم او، متنی زننده نمی شود. برای اثبات زننده بودن نوشته های گنجی باید موارد زننده آن را معرفی کرد. چون در نوشته های گنجی هیچ اهانت و بی احترامی به شخص یا متنی وجود ندارد.او با رعایت کامل ادب و اخلاق علمی می نویسد. در عوض آقای فنایی در هر دو متن خود نوشته ای عصبی و کاملاً بی ادبانه ارائه کرده اند.آخر آقا، شما که در حوزه علمیه قم درس خوانده اید، آیا در منطق و فلسفه به شما نیاموخته اند که ادعا باید با مستندات اش باشد؟ لطفا چند مورد از سخنان زننده گنجی را ارائه کنید تا معلوم شود ادعای شما درست است؟ اما به راحتی می توان در نوشته شما موارد بسیاری از اهانت نشان داد.بعد گفتند و نوشتند گنجی به نقد های ضعیف مثل نقدهای فنایی و مهاجرانی پاسخ می دهد. پاسخ گنخی به نقد عالمانه و منطقی آقای نراقی منتشر شد. روشن است که گنجی و نراقی دوستان صمیمی هستند. اما ضمن رعایت ادب و احترام، ادعاهای همدیگر را نقد کردند. بعد نوشتند همه ی نقدهای انتشار یافته تاکنون ضعیف بوده اند، مهمترین نقدها از آن آقای کدیور است. گنجی اگر مرد است به نقد های آقای کدیور پاسخ گوید. روشن است که اگر گنجی به نقدهای آقای کدیور هم پاسخ دهد، باز گروه دیگری خواهند گفت همه ی نقدها ضعیف بوده اند، و به نوشته یکی از کامنت گزاران در زیر مقاله کنونی، قوی ترین بحث ها متعلق به آقای بنی صدر است.خوب مطالب آقای بنی صدر را هم همه می توانند بخوانند. چرا گنجی مجبور است به هر نوشته ای پاسخ بدهد. او نظراتش را می نویسد، دیگران هم آنها را نقد می کنند. خواننده هم با دیدن نظرات دو طرف می تواند تصمیم بگیرد که اولاً کدام طرف اخلاق علمی و گفت و گو را رعایت می کند؟ ثانیا کدام طرف با دلیل و برهان حرف می زند. گنجی در دو پاسخی که برای آقای نراقی نوشته است، ادعاهایش را به طور مرتب و همراه با شواهد توضیح داده است.بیائیم نظر آقای فنایی را قبول کنیم که همه نوشته های گنجی زننده ، تحریف آمیز ،عجولانه و دهها اتهام دیگر است. خب آقای فنایی از گنجی که حداکثر تاکنون خود را فقط یک روزنامه نگار معرفی کرده است، نه بیشتر، نمی پذیرد که زننده بنویسد. اما از نظر فنایی اگر در قرآن و احادیث مردم، مخالفان، دگراندیشان و... حیوان خوانده شده باشند و انواع و اقسام اهانت به آنهاشده باشد، اشکالی ندارد. آیا گنجی روزنامه نگار، مجاز به بیان سخنان زننده نیست، اما پیامبر معصوم و انسان کامل مجاز است دیگران را حیوان بخواند؟ آیا گنجی روزنامه نگار و مدافع حقوق بشر حق ندارد به دیگران اهانت کند، اما خدایی که عالم مطلق و خیر محض است، حق دارد دیگران را حیوان بخواند؟ در حقیقت ، آقای فنایی انتظارش از گنجی بیش از انتظارش از پیامبر و خداست. اگر شما می گوئید خدا و پیامبر حق دارند گروهی از مردم را حیوان بخوانند، چرا گنجی که فردی بسیار کوچک است و همیشه گفته است یک انسان خطا کار بیش نیست، مجاز نباشد دیگران را حیوان بخواند؟ شما منطق گنجی را نفهمیده اید. او می گوید خدا نمی تواند گروهی از انسان ها را که دشمن معرفی می کند، حیوان بخواند. پیامبر اسلام مخالفان خود را حیوان خوانده است . برای اینکه پیامبر از نظر او فردی معصوم نیست. منطق گنجی سازگار است . پیامبر هم اشتباه های زیادی داشته است. برای اینکه او هم مثل ما انسان بوده است . اما خدای قادر و عالم و خیر محض نمی تواند سخنانی بیان کند که از گنجی هم بیان آنها قابل قبول نیست. به هر حال، من می دانم که اگر گنجی به نقدهای آقای کدیور و بنی صدر هم پاسخ دهد، باز کسانی خواهند گفت که همه این نقدها ضعیف است چرا به نقد قوی فلان شخص پاسخ نمی دهد. گنجی نظرش در باره قران را ارائه کرده است. خوب دیگران هم نشان دهند که چگونه قرآن کلام الله است. انوقت آبروی گنجی می رود که بی خودی ادعا کرده است که از صدر اسلام تاکنون حتی یک دلیل برای اثبات کلام الله بودن قرآن ارائه نشده است. بحث اصلی این است . تجربه نشان داده که هیچ کدام از مخالفان گنجی حاضر نیستند در این خصوص نظر دهند، فقط سعی می کنند حرف های او را بی پایه نشان دهند. خب می پذیریم که سخنان گنجی بی پایه، زننده، عجولانه، به سبک روزنامه کیهان، بی ادبانه، است. خود گنجی هم یک فرد بی سواد بیشتر نیست که حتی معنای ترجمه فارسی قرآن را هم نمی فهمد، چه رسد به دریافت معانی عمیق آن. همه اینهها قبول. تکلیف کلام الله بودن قرآن چه می شود. چرا آن همه انسان مدعی مسلمانی یک دلیل بر کلام الله بودن قرآن ارائه نمی کنند تا همه بنیان دینی ما با سخنان یک فرد بی سواد که سخنان بی پایه و زننده بیان می کند، فرو نریزد؟
-- هستی ، Dec 21, 2008آقایان و خانم ها، این گوی و این میدان منطق و فلسفه: دلائل خود را ارائه کنید. مابی صبرانه آماده شنیدن دلائل شما هستیم. ما دینداریم و نمی توانیم ببینیم که یک فرد بی سواد با حرف های ... خود بلایی بر سرما آورده است که همه امت اسلام توان جواب دادن به سخنان او را ندارند. اصلا گنجی را فراموش کنید. آیا استاد محترم جناب دکتر سروش هم بی سواد است؟ آیا او هم سخنان زننده گفته است؟ به سخنان او جواب دهید که گفته است قران کلام محمد است و سطح دانش محمد در حد مردم زمان خودش بوده است. خطاهای قرآن را هم نشان داده است.
ازموارد ديگر تعارض با علم در قرآن، آياتي است كه در آن به دور كردن شياطيني كه مي خواهند از عرش استراق سمع كنند توسط شهاب سنگ ها! اشاره دارد. يعني شهاب سنگ ها براي راندن مزاحمان از عرش ارسال شده اند. اين درحالي است كه پديده شهاب سنگ كاملاً شناخته شده و مبدا مادي دارد و آنچه ذكر شد جز تخيلي زيبا نيست.
-- رضا ، Dec 21, 2008آقايان مومن به كلام خدا بودن قرآن، اگر اين سخنان را به جاي قرآن در كتب هندو ميديديد باز هم به دنبال توجيه آن مي گشتيد؟
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام بر همه حق جويان هستي
قرآن مجید به دلايل مختلفي كتاب الهي است و هيچ كس نمي تواند حتي مانند يكي از سوره هاي آن بياورد. از جمله دلايل ساده اين امر استخاره هاي عجيبي است كه برخي علما با قرآن مجید مشورت مي كنند.
در اين باره داستانهاي عجيبي نقل شده است كه برخي را مي توان با جست و جو در اينترنت هم يافت. اما چند مورد كه خود ديده ام يا تجربه كرده ام:
سال 1363 بود و من در قم در حرم حضرت معصومه سلام الله عليها در نماز جماعت مغرب و عشا شركت كرده بودم. يك روحاني سيد با عمامه اي بزرگ در كنار من نشسته بود. پس از نماز ديدم مردم در كنار او صف بستند و او براي مردم استخاره باز مي كند و سفارشاتي مي كند. براي مثال به كسي گفت: صلاح نيست مستأجر خود را بيرون كني! آن شخص چيزي به اين روحاني نگفته بود. وي رفت و من به دنبالش رفتم. از او پرسيدم حاج آقا راست گفت. جواب داد بله!
متأسفانه من اسم اين روحاني را سئوال نكردم اما بعدها زماني كه گاه ماجرا را براي دوستان طلبه نقل مي كردم عده اي حدس زدند شايد آيت الله اصفهاني و شايد هم آيت الله يثربي بوده است.
سال 1369 بود و من در حال طي امتحانات اولين نيمسال تحصيلي خود در مقطع كارشناسي ارشد علوم سياسي در دانشگاه تهران بودم. خبر رسيد كه در شمال زلزله شده است.
كمي بعد معلوم شد اصل زلزله در منطقه رودبار بوده است. والدين من در آن منطقه زندگي مي كردند. نگران شدم اما هيچ راه تماسي نيافتم. تلفن ها به شدت اشغال بودند. به قرآن مجید پناه بردم و از خدا خواستم برايم بگويد چه شده است اين آيه آمد:
قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللَّهُ بُنْيانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ [سوره النحل (16): آيه 26]
همانا كسانى كه قبل از ايشان بودند (نيز) مكر ورزيدند، پس قهر خداوند به سراغ پايههاى بناى آنان آمد، پس سقف از بالاى سرشان بر آنان فرو ريخت و از آنجا كه انديشهاش را نمىكردند، عذاب الهى آمد.
پاسخ خود را گرفتم: سقف از بالاى سرشان بر آنان فرو ريخت. واقعيتي كه رخ داده بود.
امروز اول دي 1387 از خداي دانا خواستم نظر خود را در باره اكبر گنجي برايم بگويد. اين آيه آمد:
وَ الَّذِينَ يُحَاجُّونَ فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِيبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ عَلَيْهِمْ غَضَبٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ (سوره الشورى (42): 16)
و كسانى كه درباره خداوند پس از آنكه دعوت او را پذيرفتهاند به جدال (مىپردازند) دليلشان نزد پروردگارشان باطل و بىپايه است و بر آنهاست خشم الهى و برايشان عذاب سختى است.
استاد محسن قرائتي در تفسير اين آيه مي نويسد:
هنگامى كه راه روشنى براى شما ثابت شد به خاطر شك و وسوسه از آن دست بر نداريد و هنگامى كه به كسى ايمان پيدا كرديد با شايعه او را رها نكنيد. وقتى كه يك راه و رسم و يا عادت و سنّتى نيكو و منطقى در جامعه تثبيت شده، آن را به جدل نكشيد.
... تلاش براى به ترديد انداختن مؤمنان، موجب خشم و عذاب الهى است. «يُحَاجُّونَ ... عَلَيْهِمْ غَضَبٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ»
.( تفسير نور، ج10، ص: 387)
آيه بعد هم خيلي جالب بود:
اللَّهُ الَّذِي أَنْزَلَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ وَ الْمِيزانَ وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِيبٌ (سوره الشورى (42): 17)
خداست آنكه كتاب آسمانى و ميزان را به حقّ نازل كرد و چه مىدانى شايد قيامت نزديك باشد.
چو بشنوي سخن اهل دل مگو كه خطاست
سخن شناس نه اي جان من خطا اينجاست
با تشكر - اول دي 1387
-- لطف علي لطيفي ، Dec 21, 2008در پاسخ آقای ک سازگار و بعضی از دیگر دوستان در مورد لیستی از تناقضهای قرآن می توانید به اینجا مراجعه کنید:
http://www.secularismforiran.com/60errors.htm
ضمنا گنجی فقط گوشه ای از تناقضات و اشتباهات این کتاب را نشان داده.
-- بهمن ، Dec 21, 2008با صدق وكذب مدعيات گنجي در باب قرآن كاري ندارم .اما اين مدعاي او كه با وجود اينهمه يكه تازي بي محابا در عرصه نقد قران وپيامبر وايمه شيعه،باز هم خود را مسلمان وشيعه اي معتقد مي دانداز پارادوكسهايي است كه مصداق اين بيت مشهور است:
-- رضا ، Dec 21, 2008گر مسلماني ازين است كه حافظ دارد/واي اگر ازپس امروز بود فردايي!!
جناب محسنی:
-- کاظم ، Dec 21, 2008بروایت قران ابراهیم "دروغ" گفــت تا ثابت کند بت بزرگ قدرت سخن گفتن ندارد: "آنگاه سرافكنده وشرمسار شدند [ولى از روى ستيزه جويى به ابراهيم گفتند:] مسلماً تو مي داني كه اينان سخن نمي گويند65) گفت: [با توجه به اين حقيقت] آيا به جاى خدا چيزهايى را مى پرستيد كه هيچ سود وزيانى به شما نمى رسانند(66)
مگر خدای ابراهیم قدرت سخن گفتن داشت ویا سود و زیان میرساند؟!! "دروغ" گفت تا مردم بت بزرگتری را در اسمانها جستجو کنند. آین عین "فریب" است. شاید بهتر بود جناب گنجی کمی بیشتر بسط می دادند.
به نظر من این موضوع پاورقی 28 از همه تکان دهنده تر بود یعنی این که فرآن به مسلمانان اجازه داده زنهای شوهردار کشور فتح شده را از خانه بیرون بکشند و با آنان به زور هم بستر شوند. پناه بر خدا! بعدش هم مالک زن برده می تواند حتی اگر او شوهر مسلمان داشته باشد زن را پیش خود برده با او هم بستر شود و بعد مجدد پیش شوهرش بفرستد. یک دبیر اهل مطالعه می گفت در کتابهای فقهی خوانده مالک برده می تواند برده خود را به مهمان یا دوست خود برای یک یا چند شب هدیه بدهد که او از برده کام دل بگیرد و بعد به صاحبش برگرداند. اگر این حرفها راست باشد در تاریخ بشریت بی نظیرست. خواهشمندست هر کس مطالعات وسیع دارد یک پستی بگذارد به ما آگاهی رسانی کند.
-- علی اصغر ، Dec 21, 2008در هیچ جای قران نه دروغ است و نه فریب و نه کذب. ابراهیم و یوسف هر دو روش تنبیه از طریق بکار گیری منطق خلاف کاران را در مورد خودشان بکار بردند. ابراهیم خورشید پرستی می کرد و سپس با ایجاد شک سعی می کرد تناقضات خورشید پرستان را به آنها نشان دهد. ابراهیم با سخن گفتن از بت بزرگ این منطق که بتها می توانند حاجات را روا کنند و در زندگی ما نقش داشته باشند زیر سوال برد. حرکت ابراهیم نشان دادن تناقض با قبول موقت منطق متناقض بود. حرکت یوسف نیز از همین نوع است. در برابر کسانی که به دروغ یوسف را آواره کردند و گفتند که او را گرگ خورده است یوسف موقتا همان منطق را آنهم تنها برای همان هایی که دروغ گفته بودند بکار برد. با فرستادن برادرانش نزد پدر با این ادعا که بنیامین دزدی کرده است به پدرش فهماند که برادرانش دروغ گفته اند چون پدر می دانست که بنیامین اهل دزدی نیست از اینروست که پدر مطمئن می شود که باید این کار از سر حکمتی باشد. جمهوری اسلام وقتی اسلحه در خانه کسی می گذارد که گناهش راستگویی است از زمین تا آسمان با یوسف فرق دارد. جمهوری اسلامی کار برادران یوسف را می کند نه یوسف. حال باید دید اگر با همان منطق با جمهوری اسلامی برخورد شود آیا متنبه شده به خود می آیند. یا پست تر از برادران یوسف خواهند بود که به اشتباه خود معترف شدند. از جمله برخی روشهای تربیتی نشان دادن عواقب بد رفتار ها در تجربه است با قبول موقت آن رفتار.
-- سلام ، Dec 21, 2008حالا آنها که می خواهند معاندت با قران بکنند هر چه بگوییم ظاهر را می چسبند و باطن را رها می کنند تا نشان دهند قران پر از تناقض است. بقول مولوی ما زقران مغز را بر داشتیم بهتر است که مغز قران که بیان حقایق است نه وقایع را برداشت.
قران تناقض در عمل دروغ گو را نشان داده اما ذهن ظاهر بین این تناقض را به قران متوجه می کند.
داستان دکتر زمل وایز را می دانیم هنگامی که متوجه شد چاقو های جراحی کثیف عامل مرگ و میر هستند و همکارانش به شدت با ایده اش مخالفت کردند وی مجبور شد تا انگشتانش را با یکی از همان چاقو ها ببرد که متاسفانه منجر به مرگش گشت. این عمل به ظاهر متناقض او به مثابه کسی که بر علیه باورش عمل کرد جامعه پزشکی را بخود آورد و منجر به نجات جان همه کسانی شد که از آنروز به بعد به اتاق جراحی می روند. دوستان بیایید این قدر خود فریبی نکنیم. هر چه جنایت شده به اسم قران را به پای چنین کتابی نریزیم که 1400 سال پیش پیشرو ترین و مترقی ترین کتاب در عدالت طلبی و آزادی خواهی بود و هنوز هم درسها فراوان برای ما دارد اگر به نگاه حقیقت بین به آن بنگریم. قران کتابی است که یک فصل از خویش را بسیاری از آیاتش را به زن اختصاص داد کتابی است که اندیشیدن را تشویق کرد. کتابی است که از حقوق برابر نژادها صحبت کرد.
مسئله شیطان و گفتگویش از متشابهات قران است و شیطان همان قوای حیوانی ماست که برای بقای ما ضروری هستند مانند خشم و شهوت و غیره اما هین که اخلاق را کنار گذاشته از حد خود خارج می شوند دیگر به وجه انسانی ما سجده نمی کنند. وقتی گرسنه می شویم قوای حیاتی یا حیوانی ما از می خواهد که غذای روی میز را بخوریم اما هنگامی که نپرسیم این غذا مال کیست و آنرا به توجه به مالکیت غذا بخوریم آنگاه همان قوای فرشته گونه که جن (مخفی) است از سجده کردن به نیمه انسانی ما خود داری کرده و ما را در معرض خروج از بهشت اخلاق قرار می دهد. این را قرن هاست که عارفان استناط کرده اند توسط همان هرمنوتیکی که گنجی دم می زند اما گویا در این قسمت آقای گنجی دوست ندارد آن تفسیر و تاویلهای سمبولیک و اسطوره ای را قبول کند .
«خداوند به داود علیه السلام وحی کرد که ای داود، همچنان که از درندهای هار میترسی از من بترس... هرکس خدا را بشناسد میداند که یکی از صفات حق این است که از هلاک کردن همهی جهانیان پروا ندارد و میداند که خودش در دست قدرت کسی مسخر است که اگر هزاران هزار چون او را هلاک کند و به عذاب ابد گرفتار سازد ابداً دچار تأثر رقت و بی تابی نخواهد شد24.»
-- Mazdak ، Dec 21, 2008به آقای علی اصغر عزیز
-- عبدالعزیز فاروقی ، Dec 22, 2008این موضوع هدیه دادن کنیز خود به دوست یا مهمان برای یک ساعت یا یک روز یا بیشتر و کمتر از اختصاصات فقه اهل تشیع است. اهل سنت به کلی همچنین نظری ندارند و این کار را فحشاء صریح میدانند بدتر از نکاح متعه (صیغه). ولی علماء اهل تشیع به اتفاق نظر میگویند فرد میتواند برده خود را برای کامگیری جنسی ولو یک ساعت به دوست خود اهدا کند. همه کتابهای فقه اهل تشیع این مطلب را گفته اند. اگر کسی طالب است من حداقل عین عبارت ده کتاب فقه شیعه را با شماره صفحه و مشخصات چاپ در این ستون میگذارم.
واقعاً همین طور که خواننده ای کامنت زده این مسأله تجاوز بزن بی پناه که تنها جرمش این بوده که ساکن یک شهری بوده که مسلمانها اون جا رو بزور گرفتند افتضاح و چندش آورست. من اصلاً از این مسأله خبر نداشتم من اصلاً فکر میکردم مسلمانها هر شهر را که با جنگ میگرفتند کار بناموس مردم نداشتند. معلوم میشه خیلی چیزا توی قرآن و اسلام هست که کسی تا حالا بما نگفته. معتقدم اگر آقا گنجی یک تعداد مقاله بزنه و یه مقدار مسأله شرعی از قرآن و اسلام برا ما بگه خیلی چیزا یاد میگیریم.
-- قیصری ، Dec 22, 2008-حتی یک دلیل هم ارائه نشده
-- علی رفیع ، Dec 22, 2008-حتی یک پاسخ علمی داده نشده
-سرشار از تعارضات است
-.......خوب اینها یک طرف/
-گنجی اهل مستحبات است....این هم طرف دیگر/
یکی هم به دادِ داور برسد چون مبهوت مانده
آقای گنجی روش شما که مبتنی بر انتخاب بخش هایی از متن که مقصود شما را تامین می کند و رها کردن بخش هایی دیگر در مورد بررسی افکار شریعتی کار نداد. شما حتی در انتخاب آن بخش هایی که می خواهید رعایت امانت را نمی کردید . شما خوانندگان خود را ... فرض می کنید که خود قدرت تحقیق ندارند و مغزشان را تعطیل کرده اند. این روش در مورد قران هم جواب نمی دهد. من دلم می خواست که کسی بطور منصفانه به نقد شریعتی و قران به پردازد تا معلوم شود که مشکلشان واقعا کجاست. هر جایی از مثنوی که مطلوبتان است انتخاب می کنید. آیاتی را انتخاب می کنید که به بد ترین شکل توسط قدرت طلبان حوزوی تفسیر به رای شده اند . از یک طرف حوزه را نقد می کنید از طرف دیگر مفسرین حوزوی را معتبر ترین های اسلام شناسی می دانید. کار شما پر تناقض و توهین به خوانندگان است. ای کاش در همان حد مدافع حقوق بشر می ماندید و این همه چهره خود خراب نمی کردید . فکر می کنم کار بجایی رسیده که مبتکر اندیشه قران محمدی آقای سروش هم از بیان آن مطلب که وحی تجربه نبوی بوده حالا حسابی پشیمان شده باشد.
-- سلام ، Dec 22, 2008واقعا جالبه!
-- فرشاد ، Dec 22, 2008وقتی مهاجرانی حرفای گنجی رو نقد کرد، مدعیان گفتند که چرا گنجی جواب نمیده؟! وقتی گنجی جواب کوبنده ای به مهاجرانی داد، باز مدعیان گفتند، نقد مهاجرانی ضعیف بود، چرا جواب فنایی رو نمیده، وقتی گنجی جواب فنایی رو داد، باز گفتند نقد فنایی ضعیف بود، چرا گنجی جواب نراقی رو نمیده؟!
حالا که جواب نراقی رو هم داده، باز مدعیان می گن چرا جواب بنی صدر رو نمیده!! فکر کنم قراره این دور تسلسل تا قیامت ادامه پیدا کنه!!
به جای این همه حرف بی ربط، مدعیان کلام الله بودن قرآن، لطفا دلیلشون رو ارائه کنن.
آقای علی رفیع فکر نمی کنید با این پیامهایی که مدام اینجا و آنجا می گذارید و از بیشتر آنها بوی کینه و نفرت به مشام می رسد بیشتر مردم را از اسلام فراری می دهید؟
مسلمانها کمتر اهل مدارا و سازش هستند.من که کافر هستم می توانم مسلمانها را دوست بدارم و به آنها احترام بگذارم.آیا یک مسلمان می تواند براحتی این کار را بکند؟تجربه شخصیم می گوید نه!
-- آرش ، Dec 22, 2008آقای سلام، آیا به نظر شما دین پیشه گان عربستان، یعنی جایی که دین اسلام درآن پدید آمده است، با نگاه عارفان ما نسبت به نکته هایی که درباره ی شیطان گفتید موافق اند؟ می دانید چرا در دنیای اسلام این همه تفسیرهای رنگارنگ از قرآن می شود ولی مثلن از یهودیت نمی شود؟ برای این که این دین که زاییده ی شزایط تاریخی معینی در حجاز بود و برای پاسخگویی به نیازهای مردم آن دیار پدید آمد، با کشگر کشی عرب ها به سرزمین های دیگر با فرهنگ های دیگر برده شد و با فرهنگ های بومی آن جاها درآمیخت تا به نیازهای تازه ای پاسخ دهد. و مهم ترین این سرزمین ها پهنه ی ایران بود با پیشینه ی بس کهن فرهنگی اش که آمیزه ای بود از فرهنگ های ایلامی و مهاجران آریایی و سومری و بابلی. پس اسلام هم به این آمیزه افزوده شد و آش درهم جوشی را ساخت که اکنون در پهنه ی خاور میانه می بینیم. وگرنه اگر کسی می خواهد سراغ اسلام اصلی را بگیرد بهتر است آن را در خود عربستان بجوید و نه جای دیگر. گرچه نگاه مردم عربستان به جهان امروزه بسیار متفاوت است از نگاه قرآن محمدی به جهان. م. خردیار
-- بدون نام ، Dec 22, 2008اين چه منطقي است كه وقتي به بخشي از يك كتاب اشكال منطقي وارد مي شود، گروهي در جواب مي گويند اين قسمت را نخوانيدبلكه جايي را بخوانيد كه با مشكل منطقي روبرو نيست. طرفداران اين نظر حتي در ابنجا مي خواهند سانسور را برقرار كنند.
-- علي قمي ، Dec 22, 2008از موارد مثبت در قرآن كه شب و روز دادسخن مي رود، چرا نبايد به قسمتهاي اشكال دار پرداخت.
آيا اگر يك كتاب علمي مثلاً در خصوص پزشكي نوشته شود كه علاوه بر مطالب صحيح موارد غلط هم داشت نبايد آن قسمتهاي غلط كشف و معرفي شود.
درود فراوان بر اکبر گنجی بسیار گرامی
-- بهزاد ، Dec 22, 2008دوست عزیز، آقای "بهمن"
با تشکر از آدرسی که ارائه فرمودید.
ابتدا باید عرض کنم، لینک های موجود در آدرسی که فرمودید، هیچکدام باز نشد. نمی دانم مشکل از سرعت پایین اینترنت بود یا لینک ها نادرست بود. اما بنده توانستم متن برخی از اشکالات ذکر شده برای قرآن را از منابع دیگر پیدا کنم.
-- ک. سازگار ، Dec 22, 2008منظور بنده از بررسی وجود "مطالب غیر منطبق با واقع" در قرآن، مواردی بود که بتوان آنها در سطح آکادمیک بررسی کرد. در اینجا مجال نیست که در مورد تک تک آنها بحث کنم. 60 تناقض ذکر شده در آدرس مذکور، جز چند مورد، هیچکدام ارزش آکادمیک ندارند چراکه با دانش دبیرستانی هم می توان پاسخ آنها را داد. (دیگر دوستان می توان به آدرس مذکور مراجعه کنند). به طور مثال، اشکال اول که در آن به قضیه محاسبه ارث در قرآن، پرداخته شده است، تعجب آور بود. نویسنده فراموش کرده است که دادگاه های جمهوری اسلامی سالهاست ارث را مطابق همین قواعد محاسبه می کنند و کمترین اشکالی در عمل پیدا نشده است. موضوع ارث در کتب فقهی و رساله ها، به شکل دقیق آمده است و تناقضی در نحوه محاسبه ارث در کار نیست. لابد اطلاع دارید که در قرون گذشته که جمهوری اسلامی هم نبود، در میان مسلمانان، ریاضیدانان بزرگی چون خیام، بیرونی، جوزجانی و ... وجود داشته است، که هر کدام به تنهایی کافی بود تا تناقضی در این ضرب و تقسیم های دبیرستانی پیدا کند.
بنده، تنها مواردی که قابلیت طرح آکادمیک دارند را در نوشته های آقای دکتر سروش یافتم. موضوع "هفت آسمان"، "شهاب ثاقب(برای رجم شیاطین)" و "جنون بر اثر تماس شياطين". موضوع "رشد جنین" را که آقای "رضا موحد" عنوان کرده اند، با یک دوست پزشک در میان گذاشتم. پاسخ ایشان آن بود که عبارت هایی که در قرآن آمده است تمام جزئیات مراحل رشد جنین را نمی پوشاند اما تناقضی هم در کار نیست و می توان هر بخش از عبارات قرآنی را به یکی از مراحل رشد جنین مربوط کرد (در این مورد اگر دوستان، اطلاعات پزشکی دقیق تری دارند، از راهنمایی دریغ نفرمایند).
آقای آرش گرامی
-- علی رفیع ، Dec 22, 2008پیام شما را دریافت کردم،بر روی چشم، دیگر تا حدّ امکان پیام نمیدهم.
آقای سلام فرمودند که هیچ جای قران نه دروغ هست، نه فریب و نه کذب.
-- فرشاد ، Dec 22, 2008من فقط یک مورد را مطرح می کنم. در سوره فصلت صریحا قید شده که ابتدا زمین آفریده شده و سپس 7 آسمان ! البته فکر نکنید که فقط همین یک مورد هست. لطفا آقای سلام بفرمایند که اگر این کذب نیست پس چیست؟! لابد عین حقیقت است!!
تا کنون همه گونه استدلالی شنیده بودیم جز اینکه کسی از طریق استخاره بخواهد حقانیت قران را اثبات کند.(مطلب اقای لطیفی)
-- روشن ، Dec 22, 2008اقای لطیفی آیا چنین افرادی اکنون هم وجود دارند که ما برای امتحان پیش آنها برویم.
چرا چنین افرادی برای اقای احمدی نژاد یک استخاره نکردند تا نتیجه سیاستهای زیان بار اقتصادی اش را به او پیشگوئی کنند.
اصولا چنین افرادی و چنین قرانی چه نفعی به حال جامعه دارند.جز اینکه به کسی بگویند شما مستاجر بگیر یا نگیر. خوب این کارها را که در زمان طاغوت هم میتوانستند انجام دهند.
اما من به شما میگویم احتمالا چه کلاهی به سر شما رفته است.
شما این دستفروشان را دیده اید که برای بازار گرمی چند نفر از خودشان را به عنوان مشتری در اطراف خود جمع میکنند و بعد انان شروع به تعریف از اجناس برای سایر مشتری ها میکنند.
العاقل فی الاشاره
البته به قول اقای اکبر گنجی کسانی که به دین الوده شده اند همیشه راهی برای فرار از منطق پیدا میکنند.
اقاي سازگار، گفتيد از دوست پزشك خود در باره شهاب ثاقب هم پرسيده ايد؟ آيا در مورد شهاب ثاقب هم اظهار نظر كرد؟آيا معتقد است تناقضي ميان آيات قرآن و اقعيت روشن شهاب سنگ ها نيست؟ يعني جو زمين در مجاورت عرش است؟ يعني شهاب سنگها از فواصل دور و در طي ساليان طولاني به راه مي افتند تا در زماني معين در جو زمين آتشين شده و به شياطين بخورند؟ شهاب سنگ از جنس ماده است پس شياطين هم بايد مادي باشند و عرشي كه در كنار جو زمين است بايد ديده شود. آيا واقعاً چنين است؟ واقعاً عرش خداوند دور كره زمين است؟
-- علي قمي ، Dec 22, 2008دوست گرامی آقای "علی قمی"
منظور از کامنت قبلی چیز دیگری بود. روش نوشتن من، شما را به اشتباه انداخت. عذر می خواهم. اینگونه بخوانید:
".... بنده، تنها مواردی که قابلیت طرح آکادمیک دارند را در نوشته های آقای دکتر سروش یافتم: موضوع "هفت آسمان"، "شهاب ثاقب(برای رجم شیاطین)" و "جنون بر اثر تماس شياطين".
موضوع "رشد جنین" را که آقای "رضا موحد" عنوان کرده اند، با یک دوست پزشک در میان گذاشتم ...."
درضمن، موضوع "شهاب ثاقب" را خود بنده قبول دارم که قابل بحث است. اصولاً خواهشی که از دوستان داشتم این بود که مواردی را که قابلیت طرح آکادمیک دارند و با علم یا تاریخ مطابقت ندارند را دسته بندی نمایند تا بتوان به شکل تفصیلی و غیر پراکنده درباره آنها بحث کرد. تصور بنده این است که "حقیقت" از هر چیزی مهمتر است، حتی از قرآن. قاعدتاً اگر قرآن از جانب خداست باید بتواند از پس این شبهات برآید.
-- ک. سازگار ، Dec 22, 2008بعضی از هواداران اقای بنی صدر اصرار بر پاسخگویی اقای گنجی بدیشان دارند شاید عدم پاسخگویی بدلیل نگاه درون دینی ایشان به موضوع و یا نا تمام بودن مقالات ویا چیز دیگر باشد ولی نمی دانم چرا اینان جواب این اشکالات را با توجه به فتوای وی بیان نمی کنند هر چند خودم علیرغم تاکید متنهای20 گانه "قران بیان ازادی" به همه فهم بودن چیزی نفهمیدم ونتوانستم تبدیل عربستان شوره زار در دوران جهل را به مزرعه نمونه بپذیرم ضمن اینکه بناهای هفت طبقه گلی مربوط به قبل از اسلام در عربستان پابرجاست.
-- تبریزی ، Dec 22, 2008مطلب برده داری برای من هم باور نکردنی بود تا امروز از استادم در یک شعبه دانشگاه آزاد که من درس میخوانم پرسیدم و او که سابقه تحصیل حوزه ای دارد تأیید کرد هم ماجرای حلال بودن تجاوز به زن اسیر شوهردار و هم موضوع اختیار مالک در تجاوز به زن مردم اگر از نظر مالکیت ملک او باشد و هم موضوع حلال بودن هدیه دادن دختر اسیر برده به دوست یا مهمان برای یکی دو ساعت که او بدون ازدواج یا صیغه از دختر تمتع بر دارد. استادم یکی دو مسأله دیگر هم در فقه فارسی نشانم داد که کله ام سوت کشید! مثلاً آیت الله اصفهانی که پیش از آیت الله بروجردی مرجع تقلید منحصر به فرد ایران بوده در رساله عملیه به اسم وسیله النجات در کتاب طلاق ، گفتار در باره احکام آمیزش مشتبه ، مسأله 9 نشان میدهد چطور یک عده میتوانند در یک مجلس واحد همه با یک دختر جوان بخوابند بدون این که از نظر شرعی مشکلی پیش بیاید (راه حلش خیلی جالب است اگر کسی بخواهد می نویسم). این را امام خمینی هم در تحریر الوسیله در همان فصل ذکر کرده اما اون راه حل را قبول ندارد. در همان کتاب و در توضیح المسائل نوشته که چرک دمل چرکین یا جوش که از نظر بهداشتی کثیف ترین چیز دنیاست پاک است! اما استادم میگوید اهل سنت آن را نجس میدانند. آفرین به آنها! یک مسأله خیلی زشتی هم در تحریر الوسیله هست که آدم خجالت میکشد بگوید (مرد حق دارد هر جور میخواهد حتی از راه غیر معمول با زن خود آمیزش کند حتی اگر زنش از آن نحوه آمیزش تنفر داشته و رنج ببرد هم فرقی نمیکند). باز استادم گفت این مسأله مورد اتفاق نظر علماء شیعه است ولی اهل سنت آن را شدیداً حرام میدانند. باز آفرین به آنها! من از آقای گنجی میخواهم روی این زمینه اخلاقی فقه یک مقداری بیشتر کار کنند و این جور احکام غیر انسانی را که امروز آخوندها سر منبر بما نمیگویند افشا کنند. از رادیو زمانه هم خواهشمندم از این آقای میردامادی که با آخوندها مصاحبه میکنند و اونها میگویند "فقه شیعه مترقی ترین نظام حقوقی دنیاست" درخواست کنند که از این آخوندها با ذکر این موردهای مشخص (معامله با زن اسیر - آمیزش غیر طبیعی با همسر - چرک کورک - و امثال این) بپرسند آیا منظورشان از مترقی ترین نظام همین هاست یا بقیه ای هم دارد؟
-- چعفر شادمان ، Dec 22, 2008دوست عزیزی در پاسخ به آقا یا خانم سلام اشاره به قول قران در آفرینش زمین و آسمانهای هفت گانه در سوره فصلت کرده آنرا کذب دانستند حال آنکه نه تنها کذب نبوده از جمله نشانه های قول الله بودن قران است که اتفاقا علم امروز آنرا ثابت کر ده است. یکی از یافته های علم مدرن تقسیم اتمسفر بالای زمین به هفت لایه است که هر یک ویژگی هایی دارند که از لایه دیگر جدا می شوند. بر اساس معیار های محتوای شیمیایی و دمای هوا هفت لایه قابل تفکیک هستند. همچنین بر اساس مدل Limited Fine Mesh Model (LFMMII) مدلی از اتمسفر که برای تخمین شرایط جوی در ٤٨ ساعت آینده بکار می رود اتمسفر دارای ٧ لایه در نظر گرفته می شود.و این هفت لایه در علم زمین شناسی امروز به قرار زیر نام گذاری شده اند.
1. Troposphere
2. Stratosphere
3. Mesosphere
4. Thermosphere
5. Exosphere
6. Ionosphere
7. Magnetosphere
-- kourosh ، Dec 23, 2008شکل گیری این هفت لایه جوی یا آسمان پس از شکل گیری زمین به شکل کنونی آن صورت گرفته چرا که گازهای ساتع شده از زمین و دمای بدام افتاده از جمله عوامل شکل گیری بوده اند.
قران به شکل شفافی این مسله را در ٢:٢٩ و ٤١:١١-١٢ مطرح کرده است. منظور از آسمانهای هفت گانه چیزی جز این لایه ها نمی تواند باشد. حتما انتظار ندارید که قران به زبان قرن بیستم حرف زده باشد. قران زبان کلی را بکار برده است که در کلیت قابل فهم برای همه قرون باشد و نخواسته درس زمین شناسی بدهد تنها اشاره کرده به وجود این آسمانها به عنوان نشانه های خلقت و خالق. مسلما رشد دانایی و علم به درک بیشتر معنا داری جهان آنچنان که در قران امده کمک می کند.
در آیه ١١ می گوید برای هر آسمان امری (فانکشنی) معین کرده است. این هم منطبق با یافته هاست هر لایه دارای کارکردهای حیاتی هستند. از شکل دهی به باران گرفته تا جلو گیری از تابش اشعه های مضر. در ٦٧:٣ حتی به طور واضح تری به کلمه هفت طبقه (یا لایه) اشاره کرده است که بر روی هم قرار گرفته اند. همان طور دوست عزیز مان گفته این تنها[نشانه کلام الله بودن] نیست. مسله بیگ بنگ و پیدایش یونیورس و مسله جنین هم از جمله مسایل دیگری هستند که قابل اثبات با علم امروز می باشند. منتها باید درست فهمید و دست از عناد و یک دندگی بر داشت. چشم ها را باید شست اهل تحقیق باید بود.
اقای کورش:
-- کاظم ، Dec 23, 2008اولا چه کسی گفته که منظور از اسمان همان جو زمین است. مگر زمین هنوز هم مرکز عالم است؟!
ثانیا تعداد لایه های اصلی اتمسفر کمتر از 7 و با اضافه کردن لایه های فرعی" بیشتر از 7 خواهد بود.
دوستان " earth's atmosphere layers diagram " را در یاهو یا گوگل جستجو کنند.
آقای کورش عزیز
موارد بسیاری به عنوان معجزات قرآنی مطرح شده اند.اما در پذیرش انها باید بسیار محتاط بود.به بیان خود شما باید اهل تحقیق بود .باور به هفت طبقه بودن آسمانها و هفت طبقه بودن زمین باوری بسیار کهن است.احتمالا مربوط است به ماه و خورشید و پنج سیاره قابل مشاهده با چشم غیر مسلح که برای هرکدام مدار و آسمانی در نظر می گرفتند.اما بیاییم به ادعای شما نظری دقیق تر بیاندازیم.ببینیم آیا آنچه که شما فرمودید علمی است یا خیر.شما فرمودید اتمسفر را به هفت لایه تقسیم می کنند که این خلاف واقع است.اتمسفر زمین را در حسب تغیرات حرارت چگالی و تر کیبات شیمیایی به پنج قسمت ترکیب می کنند. مورد ششم در لیست شما Ionosphere یکی از لایه ها نیست .Ionosphere در حقیقت به بخشی از اتمسفر گفته می شود که بوسیله تشعشعات خورشیدی یونیزه شده است.این بخش (Ionosphere) در درون لایه چهارم از لایه های پنج گانه قرار دارد.magnetosphere منطقه مغناطیس شده ایست که زمین و پنج سیاره دیگر منظومه را می پوشاند و ربطی به تغسیم بندی های اتمسفر ندارد .و اگر همینطور ادامه بدهیم می توان Heliosphere را هم به اینها اضافه کرد و تعداد لایه ها را به هشت رساند و .... در واقع ترکیب کردن چند مفهوم و سیستم مختلف است.مدل LFMMII که شما از آن نام بردید را فقط می توان در سایتهای هارون یحیا و زندانی و دیگر سایتهای معجزات قرآن یافت.در حقیقت نمونه ایست از تصرفات مسلمانان در علم برای اثبات منشا الهی قرآن.
اما برای دوستان دیگر که احتمال دارد در دام شیادی چنین سایتهایی بیفتند می خواهم کمی از Zindani بگویم.بنیان گذار Commission on Scientific Signs in the Quran and Sunnah در عربستان.حامی و مشاور بن لادن.کسی که در سال ٢٠٠٥ ادعا کرد دانشگاهش موفق به درمان ایدز شده است.این شخص در دهه هشتاد در سرتاسر آمریکا و کانادا به شکار دانشمندان غیر مسلمان بود به آنها هدایای گران بها میداد و از آنها می خواست در مورد انطباق قرآن و علم نظرات خود را بیان کنند.از آنها دعوت می کرد در کنفرانس های مختلف شرکت کنند و و از اعتراف و اقرار آنها به حقانیت اسلام فیلم می گرفت که هم اکنون زینت بخش بسیاری از سایتهای معجزات قرآنی است.بسیاری از این دانشمندان بعدها حرف خود را پس گرفتند و ادعا کردند Zindani به آنها اطلاعات دستکاری شده ای در مورد قرآن داده بود.یک یا چند آیه را از زیر متن آنها خارج می کرد و یا لغات را در معنایی غیر مرسوم در سنت ترجمه قرآنی به کار می بست.
این قبیل معجزات را می توان از هر متن اسطوره ای استخراج کرد.حتا از ایلیاد یا ادیسه
-- آرش ، Dec 23, 2008چند نکته درباره کامنت آقای kourosh گرامی.
1) به نظرم، مفهوم آسمان بیشتر برای یک ناظر زمینی معنی دارد تا برای یک ناظر خارج از زمین. اگر یکی از تصاویر بزرگ-مقیاس هابل از عالم، مثلاً تصاویر چند کهکشان در کنار یکدیگر، را نگاه کنید، می بینید که مفهوم آسمان (آنگونه که در زمین، معنی دارد) بر آن قابل انطباق نیست. زیرا "بالا و پایین" یا "مرکز و پوسته ای" در آن وجود ندارد. کیهان بزرگ-مقیاس یک وجود تقریباً همگن و متقارن است. بنابراین، اینکه منظور قرآن از کلمه "آسمان"، جو اطراف زمین بوده باشد، با معنی است. البته باید گفت، کلمه "آسمان" به معنای "کل کیهان" در متون علمی امروزی فراوان یافت می شود. اما به نظر میرسد که این دو کلمه "آسمان"، بیشتر تشابه لفظی دارند تا تشابه معنوی. همانگونه که مفهوم "کار" در فیزیک با مفهوم "کار" در فرهنگ عامیانه، تشابه معنوی اندکی دارد.
2) مطلب دیگری هم که به نظرم به سود تعبیر آقای kourosh است آیه 16:79 است:
"الم یروا الی الطیر مسخرات فی جوّ السماء"
و نیز آیه "و السماء ذات الحبک" (51:7).
3) به این آیه نگاه کنید: سوره 41, آیه 12:
"فقضاهن سبع سماوات في يومين و اوحي في كل سماء امرها و زينا السماء الدنيا بمصابيح وحفظا ذلك تقدير العزيز العليم"
قرآن فرموده است "و آسمان دنیا را به چراغ ها آذین کردیم". از پیوستگی عبارت "و زينا السماء الدنيا بمصابيح" به عبارت قبلی "اوحي في كل سماء امرها"، اینگونه بر می آید که "آسمان دنیا" یکی از این "هفت آسمان" است. حال می توان پرسید این چه "جراغ" هایی است که طبق آیه، "آسمان دنیا" را زینت داده اند؟ ساده ترین پاسخ این است که منظور از "چراغ ها" همان ستارگان اند. اما ستارگان که در جوّ زمین قرار ندارند!
یک نکته ظریف علمی ممکن است راهنما باشد و آن این است که هرچه در طبقات جوّ، بالاتر برویم روشنی روز کم کم از بین میرود و در شب نیز ستارگان به سختی دیده می شوند. در نتیجه، زیبایی ستارگان که در زمین با چشم غیر مسلح می بینیم، در طبقات بالای جوّ وجود ندارد. این می تواند همان منظور آیه از "زینت دادن آسمان دنیا" باشد.
یعنی برای زینت دادن آسمان دنیا لازم نیست که ستارگان در داخل جوّ باشند. می بینیم که ستارگان با اینکه بسیار از زمین فاصله دارند، وقتی نور آنها به جوّ میرسد، بر اثر پراکندگی نور در آن، جلوه زیبایی پیدا می کنند.
نکته بسیار جالب تر وجود کلمه "حفظاً" در ادامه آیه است که تا حد زیادی، تعبیر "آسمان" به "جوِ" را تقویت می کند.
اگر من درست معنی کرده باشم، قرآن فرموده است که "چراغ ها" هم برای "زینت" آسمان دنیا هستند، هم برای "حفظ آن". میدانیم که جوّ زمین به طور مرتب بوسیله ذراتی پرانرژی موسوم به پرتوهای کیهانی بمباران می شود. عمده ترین منشأ این پرتوها، فعل و انفعال های ستارگان از جمله خورشید است. به علت برخورد این ذرات، در بالای جوّ، یک لایه یونیزه وجود دارد که اگر نبود ما نمی توانستیم در ایران صدای "رادیوهای بیگانه!" را بشنویم.(این لایه برای امواج الکترومغناطیس، به صورت یک آینه عمل می کند). یکی از کارهای مهمی که این لایه یونیزه برای ما انجام میدهد آن است که از گریختن لایه های فوقانی جو که هم رقیق اند و هم به نسبت لایه های پایین تر، از زمین دورترند، و در نتیجه جاذبه زمین تأثیر کمتری در نگه داشتن آنها دارد، جلوگیری می کند. اگر این لایه یونیزه (که وجودش به وجود ستارگان بسته است) نبود، جوّ زمین در طول زمان و به آرامی از اطراف زمین پراکنده می شد. بنابراین، ستارگان هم باعث "زینت" آسمان دنیا هستند و هم موجب "حفظ" آن.
اما آیا تعبیر کردن "آسمان" به "جوّ" با باقی قرآن همخوانی دارد؟ باید تحقیق کرد. من آیات قرآنی بسیاری در تأیید تعبیر آقای kourosh یافتم. از جمله:
11:44، 6:6، 6:8, 11:2, 22:35، 35:3، 37:6، 21:32، 50:6، 55:7، 54:11، 51:22، 30:48، 16:79، ...
اما آیه 25:61 به ضرر تعبیر آقای kourosh می نماید.
"تبارك الذي جعل في السماء بروجا وجعل فيها سراجا وقمرا منيرا"
طبق این آیه "خورشید و ماه" در "آسمان" واقع اند. بنابراین، این "آسمان" نمی تواند همان "جوّ زمین" باشد.
همچنین است آیه 85:1 "و السماء ذات البروج".
4) با وجود مطالب فوق، قضیه "شهاب ثاقب برای رجم شیاطین"، به قوت خود باقی می ماند، چه "آسمان"، جوّ زمین باشد چه "کل کیهان". آیا می توان رجم شیاطین با شهاب ها را دارای معنی علمی دانست؟
-- ک. سازگار ، Dec 23, 2008در مورد شبهه ریاضی که به آیات سوره نساء وارد شده است:
برای من بسیار عجیب است که نگارنده این شبهه! سواد دبیرستانی ریاضی ندارند.جاهای دیگر هم این شبهه روءیت شده ولی خیلی خنده دار است!
موضوع بسیار ساده است. نسبتها را جمع می زنیم.برابر با یک قرار می دهیم.سپس نسبت هر فرد مشخص می شود.برای مثال فرموده شده یک هشتم زن یک ششم مادر یک دوم پسرها و یک چهارم دختران.فرض کنیم یک نفر یک زن دارد و 2 فرزند ذکور و 2 فرزند دختر.به محاسبات توجه کنید:
نسبت تناسب می بندیم.یعنی مجموع نسبتها را که 0.5+0.5(2 فرزند پسر) +0.25+0.25(2 فرزند دخنر)+0.125(یک زن)=1.625 را که برابر با 1.625 شد رو برابر با مقدار کل یعنی 1 قرار می دهیم سپس نسبت به دست آمده را در هر کدام از سهم ها ضزب می کنیم.سهم هرکس مشخص می شود.
1/1.625=0.6153 سپس سهم هر کس را در این عدد ضرب می کنیم.سهم هرکس مشخص می شود و مجموع سهم ها برابر با یک می شود.
0.5*0.6153=0.307 سهم هر پسر
0.25*0.6153=0.1538 سهم هر دختر
0.125*0.6153=0.0769 سهم زن
جمع سهم ها:0.614+0.3076+0.0769=0.998 که با تقریب برابر 1 است.خطای حاصله نیز ناشی از گرد کردن حاصل تقسیم
1/1.625 می باشد که برای راحتی محاسبه برابر با0.6153 شد وگرنه حاصل دقیق برابر 0.615384 با دور گردش بر روی 0.615384 می شود که در اینجا برای راحتی محاسبه تقریب زده شد
مساله به این راحتی! من نمی دونم یه دبیرستانی دیپلمه ریاضی به کنار یه مهندس پیدا نشد شبهه به این واضحی رو گوشزد کند؟!
قانون به این زیبایی به زبان ریاضیات کجاش شبهه دارد؟!!!!!!!!!!!!!!!!
-- محمدصادق م.ع ، Dec 23, 2008جناب کورش!
-- فرشاد ، Dec 23, 2008ایرادی که من از سوره فصلت گرفتم 7 طبقه بودن آسمان نبود، بهتر است یک بار دیگر بروید مطلب من را بخوانید. ایرادی که من گرفتم این بود که در این سوره صریحا قید شده که ابتدا زمین آفریده شد و سپس آسمانها (7 آسمان)
من در مورد 7 آسمان بحثی ندارم هرچند که این حرفهایی که شما در مورد 7 آسمان زدید همه بی اساس هستند ولی من کاری با آن ندارم. مسئله اصلی آفرینش زمین قبل از آسمانهاست که در سوره فصلت عنوان شده!
کورش گرامی
تفسیر طبقات آسمان به لایه های آتمسفر از چند جهت ایرا دارد و مثال خوبی است از شیوه سفسطه برخی از دینداران در علمی جلوه دادن دین:
اولا لایه های جو در همه مدلهای علمی ۶ لایه است و هر کسی با جستجویی کوچک در اینترنت آنرا می یابد. شما برای اینکه به مقصود خود برسید مگنتوسفر را که بخشی از اگزوسفر است به عنوان یک لایه جدا آورده اید. در این صورت باید همه زیرلایه های دیگر را هم جداگانه حساب کنید که تعداد لایه ها خیلی بیشتر می شود.
ثانیا، اگر مقصود قرآن را از طبقات آسمان لایه های آتمسفر فرض کنیم در بسیاری از آیات دیگر قرآن تناقض ایجاد می شود. (این دقیقا همان اتهامی است که به گنجی می زنید و خودتان بد تر آنرا انجام میدهید: در نظر گرفتن آیات بطور ایزوله و جداگانه) دو مثال می زنم:
سوره ۳۷ آیه ۶ :
ما پایین ترین طبقه آسمان را به زيور اختران آراستيم
سوره ۱۵، آیه ۱۶ :
همانا ما در آسمان برجهايى قرار داديم و آن را براى تماشاگران آراستيم
با تفسیر شما ستارگان باید در تروپوسفر باشند! و صورتهای فلکی همه در این لایه های جو!
-- بهمن ، Dec 23, 2008کمی فکر کنید و دست از پاسداری از جهل بردارید...
با کمال احترام به دوستان عزیزی که زحمت ضرب و تقسیم های ارث را تقبل فرمودند، نکاتی را به عرض میرسانم.
ابتدا باید عرض کنم که موضوع محاسبه ارث هم از آن مواردی است که نمونه خوبی برای "تناقض در قرآن" نیست. زیرا دوستان عزیز در نحوه محاسبه ارث به شکل خام فقط ضرب و تقسیم های ظاهر شده در آیات را در نظر می گیرند، در حالیکه مسائل دیگری هم در محاسبه ارث دخالت دارد که در زیر به برخی از آنها اشاره شده است. در نتیجه، موضوع بازهم به قضیه "این تفسیر" یا "آن تفسیر" کاهش پیدا می کند. کسی که از قرآن "بدش می آید" فقط به ضرب و تقسیم های خشک و خالی چنگ می زند و آن کس که از قرآن "خوشش می آید" نکات دیگری که در ضمن آیات آمده است را در نظر می گیرد. فراموش نکنیم، اسلام به اندازه 1400 سال عمر دارد و در این مدت برای مدافعان قرآن، فرصت کافی برای پرداختن به این مسائل ابتدایی وجود داشته است.
بازهم عرض می کنم "بهترین شاهد برای زمینی بودن قرآن، عدم مطابقت با علم یا تاریخ است". پرداختن به مسائلی که به تفسیر بستگی پیدا کند و نهایتاً به "حب و بغض" ختم شود، یک گام، دانش ما را درباره حقیقت قرآن جلو نمی برد.
و دوباره عرض می کنم، می بینید که سالهاست ارث محاسبه می شود و مشکلی هم پیش نمی آید.
حال، چند قاعده اصلی محاسبه ارث برمبنای قرآن (از تفسیر المیزان) که از خود قرآن نتیجه شده اند. اگر این چند سطر را بدقت مطالعه فرمایید می بینید که غیر از ضرب و تقسیم هایی که در آیات ذکر شده است، مسائل با اهمیت دیگری هم هست که در محاسبه ارث دخالت تام دارند. به طور مثال الف) "برای برخی افراد، چندین ارث در قرآن ذکر شده است". در نتیجه، هنگام محاسبه ارث می باید همه آنها را در نظر گرفت، نه بطور جدا جدا.
ب) اینگونه نیست که در تمام آیات به سهم همه افراد دخیل اشاره شده باشد، بلکه در بسیاری از آنها، سهم برخی "مسکوت مانده است" یعنی می باید از روی سهم بقیه، محاسبه شود.
و اکنون چند قاعده اولیه از قرآن. نکات مهمتر داخل کوتیشن قرار گرفته اند. (من این عبارات را صرفاً کپی پیست کرده ام. نه موافقم، نه مخالف. نظر بنده این است که اگر می خواهیم، حقاً بفهمیم، حقیقت قرآن کدام است، پرداختن به چنین مسائلی فقط وقت تلف کردن است.)
1) نزديكى و دورى از ميت در باب ارث اثر دارد. وارث ، هر قدر از حيث نسب به ميت نزديكتر باشد ، مانع از ارث بردن كسانى خواهد بود كه از وى بميت دورترند.
2) در وارثان ميت غير از ناحيه قرب و بعد به او، تقدم و تاخر ديگرى در نظر گرفته شده ، چون گاه مىشود كه سهام همگى جمع مىشود ، و بخاطر بيشتر شدنش از اصل تركه با هم مزاحمت مىكنند ، و در اين هنگام بعضى از صاحبان سهام كسانى هستند كه در اين فرض يعنى "در فرض تزاحم ، سهم ديگرى در قرآن برايش معين شده" ، مانند شوهر كه در اصل نصف ( 2 / 1 ) مىبرد ، ولى وقتى وجود فرزندى از همسرش مزاحم او مىشود ، عينا سهم او ربع ( 4 / 1 ) مىشود ، و مانند زوجه - در صورتى كه شوهر از دنيا برود - كه در فرض نبودن فرزند براى ميت ربع ( 4 / 1 ) و در فرض وجود فرزند ثمن ( 8 / 1 ) مىبرد ، و مانند مادر كه در اصل ثلث ( 3 / 1 ) مىبرد ، ولى اگر ميت - كه فرزند او است - اولاد و يا برادر داشته باشد سهم مادرش سدس ( 6 / 1 ) مىشود ، ولى پدر ميت كه سهمش ( 6 / 1 ) است كم نمىشود ، چه ميت فرزند داشته ، و چه نداشته باشد .بعضى ديگر از صاحبان سهام كسانى هستند كه در اصل برايشان سهمى معين شده ، ولى "اگر مزاحمى داشته باشند" قرآن از بيان سهم آنان "سكوت كرده" ، و "سهم معينى برايشان ذكر نكرده" است مانند يك دختر و چند دختر و يك خواهر و چند خواهر ، كه يك دختر نصف و يك خواهر دو ثلث مىبرد ، ولى اگر چند دختر و چند خواهر باشند "قرآن سهمى برايشان معين نكرده است" .از اين جريان استفاده مىشود كه دسته اول كه قرآن كريم سهم ارثشان را ، "هم در صورت نبودن مزاحم" بيان كرده و "هم در صورت وجود مزاحم" ، در جائى كه سهام ارث از اصل ارث بيشتر شد ، "نقصى بر سهم آنان وارد نمىشود" .بلكه بر كسانى وارد مىشود كه جزء دسته دومند ، يعنى از آنهائى هستند كه قرآن تنها سهم الارث "در صورت نبود مزاحمشان را معين كرده" ، و از بيان قسمت سهمالارثشان "در صورت وجود مزاحم" "سكوت كرده" است .
3) سهام گاهى از اوقات زيادتر از مال مىشود ، مثل اينكه زنى بميرد ، و شوهر و برادران و خواهرانى از خويشاوندان پدرى و مادرى خود بجاى بگذارد ، كه در اين صورت سهام عبارت است - از : 1 - نصف ( 2 / 1 ) ، و ثلثان ( 3 / 2 ) ، و معلوم است كه جمع اين دو ، بيشتر از عدد صحيح مىشود ( يعنى اگر ارث را يك واحد فرض كنيم ، مشتمل بر اين دو سهم 2 / 1 - 3 / 2 نيست ، بلكه كمتر از آن است ، چون جمع آن دو عبارت است از يك عدد صحيح و يك ششم ) ، و نيز مثل اين فرض كه زنى بميرد و پدر و مادر و شوهر و دو دختر بجاى بگذارد ، كه در اين فرض نيز سهام از مال بيشتر است . چون مال ، واحد و يا بگو يك عدد صحيح است در حالى كه جمع ربع ( 4 / 1 ) سهم شوهر ، و دو ثلث ( 3 / 2 ) سهم دو دختر و دو سدس ( 6 / 2 ) ، سهم پدر و مادر يك عدد صحيح و ( 18 / 1 7 ) (؟!) است . و گاه مىشود كه بر عكس فرضيههاى بالا مال از سهام بيشتر مىشود مثل اين فرض كه زنى بميرد و تنها يك و يا چند دختر از خود بجاى بگذارد ، كه سهم آنان نصف مال ميت معين گرديده و در قرآن كريم نصف ديگرش معين نشده است ، و مثل فرضيههائى ديگر كه روايات وارده از طرق ائمه اهل بيت ( عليهم السلام)كه جنبه تفسير براى قرآن كريم دارد حكم آنها را بيان كرده ، فرموده در صورتى كه سهام از اصل مال زيادتر شد "نقص" تنها به كسانى وارد مىشود كه در قرآن "جز يك سهم برايشان بيان نشده" ، و اينان عبارتند از دختران و خواهران ، نه به كسانيكه چون پدر و مادر و همسر "دو جور سهم" برايشان ذكر شده است ، و هم چنين در صورتى كه سهام از اصل مال كمتر و مال از سهام بيشتر باشد ، زائد را به كسانى مىدهند كه در قرآن "يك سهم" برايشان ذكر شده ، و يا بگو بهمان كسانى مىدهند كه "نقص" بر آنان وارد مىشد ، نظير آن صورتى كه از ميت يك دختر بماند و يك پدر ، كه دختر ( 2 / 1 ) مال را به فريضه مىبرد ، و پدر يك سدس ( 6 / 1 ) را ، و بقيه كه دو سدس ( 6 / 2 ) است بعنوان رد به دختر داده مىشود .
4) بعد از دقت در سهام مردان و زنان، سهم زن فى الجمله كمتر از سهم مرد است ، مگر در پدر و مادر كه سهم مادر نه تنها كمتر از سهم پدر نيست ، بلكه گاهى بحسب فريضه از سهم پدر بيشتر هم مىشود
دوستان عزیز، حب و بغض نمی تواند مرکب خوبی برای گام نهادن در مسیر "حقیقت" و "واقعیت" باشد. فراموش نکنیم که "حقیقت" از میل شخصی ما مهم تر است. چه قرآن از جانب خدا باشد و چه نباشد.
-- ک. سازگار ، Dec 23, 2008نه هیچ مسلمانی و نه خود قران ادعا کرده است که قران کتاب علم است. قران کتا ب ساینس نیست بلکه کتاب ساین (علامتها یا آیات) است. اشاره به جهان هستی و آسمانها و زمین و حیوانات و نباتات و جنین و غیره در قران به وفور یافت می شوند. دومین کلمه ای که در قران بعد از کلمه الله به وفور یافت می شود کلمه علم و مشتقاتش است. خود همین اولین علامت است که چنین کتابی که ١٤٠٠ سال پیش در جزیره عربستان که در مقایسه با ایران و رم بسیار عقب افتاده بود آمده و دین و دنیا و طبیعت و انسان را این چنین به هم در می آمیزد یگانه است. محمد نه فیلسوف بود نه دانشمند تحصیل کرده در دانشگاه جندی شاپور یا آتن. محمد اگر هم چیزی از ادیان دیگر شنیده بود از طریق مسافرتها به اطراف و صحبت با اقوام مسیحی و یهودی بود که چند صد سال پس از مسیح دچار استحاله در اندیشه هاو اهداف اولیه دینشان و جنبششان شده بودند.
قران به علامتهایی اشاره می کند و سعی میکند خواننده را به تعمق و تامل بیاندازد. دقیقا همین روش بود که از دل اسلام یکی از باشکوه ترین تمدنها با یافته های علمی زمان خودش را بوجود آورد. شمار چشمگیر دانشمندان مسلمان و نفوذ آنان بر شکل گیری تمدن مدرن غرب غیر قابل انکار است. نظامیه بغداد کتابخانه ای به طول یک خیابان با محصلین و مدرسین زن داشت.
در قران به صراحت آمده که هستی در حال تحول و خلق مجدد است و جوامع یکی پس از دیگری می آیند و می روند. علمی نیز از اینرو دینامیک است و عوض می شود. اما انچه ماندگار و قابل تو جه است وجود علایمی است که همواره طالب درک عمیق می باشند. هر خواننده با انصافی استیل غالب قران را استیل استدلالی می یابد تا استیل تحکمی. کم نیستند آیاتی که دعوت به فکر کردن و بکار گیری شعور می نمایند.
کدام کتاب را در ١٤٠٠ سال که هیچ تا همین دو سه سده اخیر می شناسید که این چنین از طبیعت و تحقیق حرف بزند. خوانندگانش را دعوت کند در زمین سیر کنند و عاقبت اقوام گذشته را مطالعه کنند. همین دعوت ها بود که بهترین و پیشرو ترین مردم شناسان زمان خود چون بیرونی و ابن خلدون را پدید آورد. گدام کتاب را می شناسید که زن و مرد را از یک گوهر بداند و نه در قانون های نوشته شده و انجام نشده بلکه در ذات آفرینش مساوی بداند و نژاد ها را برابر بداند. بسیاری از کتب روانشناسی مانند کتب فروید که هنوز هم متاسفانه نفوذ دارند به زن نگاه متفاوت و مادون دارند. قوانین امریکا کی مساوات بین سیاه و سفید را به رسمیت شناخت. در حالیکه اروپا نیم قرن پیش یهودی می سوزاند یهودیان در کشورهای اسلام رشد اقتصادی و حتی سیاسی داشتند و اگر هر ظلمی بر انها رفت در مغایرت با قران رفت. مگر نیست علی که سیلی بر صورتش می زند از ظلمی که بر زن یهودی رفته است و می گوید که از این درد بمیرم کم است. من شخصا نمی توانم باور کنم که محمد ١٤٠٠ سال پیش در عربستان با تکیه به منابع و فرهنگی که داشت اگر می خواست مکتبی بیاورد می توانست از دلش چنین اندیشه هایی بیرون بیاید.
در مورد شیادانی که دوستی مطرح کرده صد البته که بوده اند و خواهند بود اما این چه ربطی دارد به محتوای کتاب قران و نشانه هایی که مطرح شده و اکنون بهتر شناخته می شوند. مطرح کردن اینکه در آسمان سپری است که ما را از گزند ها محفوظ می کند ٢١:٣٢ یکی از ان علامت هاست که اکنون بهتر شناخته شده و نامش ازن است. این چه ربطی به شیاد های عربستان سعودی دارد نمی دانم. کلمه سماوات به کلیه آسمانها در جو و ورای ان اشاره دارد حال انکه کلمه سماء تنها به جو.
قران در سوره الرحمان می گوید نمی توانید به آسمانها دست یابید مگر به سلطان (انچه به شما مایه سلطه بر طبیعت می دهد یعنی مجموعه علم و امکانات و ابزار) کدام کتاب را می شناسید که ١٤٠٠ سال پیش با چنین قاطعیتی صحبت از امکان نفوذ به فضا کرده باشد؟
در سوره روم می گوید که رومی ها در ادنا ترین یا دون ترین یا پایین ترین زمین دچار شکست شدند. امروز هر زمین شناسی می داند که دریای مرده یا دد سی و به طبع ان کرانه هایش که صحنه جنگ روم و ایران بود در پایین ترین نقطه زمین یعنی ٤١٠ متر زیر سطح دریا قرار دارد. اندازه گیری پایین ترین نقطه زمین در ان زمان محال بود. قران صحبت از ابهایی در اقیانوس می کند که در جوار هم هستند ولی ترکیب نمی شوند. آیا این مساله شناخته شده بوده یا نه نمی دانم اما صحبت از چنین پدیده ای در چنان زمانی در ان جامعه یک ویژگی بی نظیری به قران می دهد و منشا انسانی بودن ان را زیر سوال می برد. باید متذکر شوم که هدف از این ها تحریک بشر به درک بیشتر طبیعت ضمن تلاش برای درک معناداری و نه صرفا توصیف و تبیین علمی است چیزی که علم مدرن هنوز از آن پرهیز دارد.
نمی توانم به پذیرم که فردی در طول ٢٣ سال زندگی و مبارزه و اتفاقات مختلف بتواند مطالبی با حجم قران بگوید که در آن بدون یک مورد حتی یک مورد مشتش باز شود که این خود اوست که گوینده است یعنی بتواند ٢٣ سال فیلم بازی کند که گویی خود وی و مردم مخاطب خدا در قران هستند. چنین کسی حتی در صورت موفقیت باید یک شیادی باشد که از تعالیمش شیادی و تخریب تمدن انسانی و نابودی و هرزگی و توحش پرورده شود نه تمدن عظیمی که در حد و زمان خودش علمی است و از فیلیپین تا اسپانیا شبکه تجاری می آفریند و نظام آبیاری علمی و نجوم شناسی و پزشکی می زاید. ممنون می شون اگر یک نفر یک کتاب دینی بیاورد که در سبک ادبیاتی آن مثل قران بگونه نوشته شده باشد که گوینده در قران باشد. نگاه کنید به تورات و انجیل و حتی کتاب بهاءالله . همه آنها پر از مطالبی است که مشخص است که گوینده حتی خود پیامبر ان دین نبوده چه برسد به خدا. در عهد عتیق گذارش از مرگ موسی می دهد. بهاء الله می گوید که نوشته هایش الهام بوده اند و کتابش مجموعه نظراتش است. هیچ کس در این دنیا چنین کتابی ننوشته که در سرتاسر آن مخاطبش خودش و مردمانش باشند. ... بهتر است کمی فکر کنیم که آیا از یک دیوانه یا شیاد می شود تمدنی سر بزند.
جناب بهمن در سوره صافات ایه ٦ می گوید که انا زینا اسماء الدنیا به زینت الکواکب. آیه را می توان بدون نیاز به دانست عربی هم ترجمه کرد . می گوید ما آسمان زمین (یعنی آسمان بالای سر زمین یا آسمانی که از زمین مشاهده می شود) را به ستاره ها زینت کرده ایم. این پایین ترین آسمان تر جمه صد در صد غلطی است که نمی دانم از کجا آورده اید و لی تعجب نمی کنم چون بسیاری از ترجمه ها بسیار غلط دارند یک نظام علمی و زبان شناختی هنوز تاسیس نشده که بر کار ترجمه نظارت کند این هم نشان می دهد که این حوزه های ما محل .. اند تا تحقیق بدرد بخور.
وَلَقَدۡ جَعَلۡنَا فِى ٱلسَّمَآءِ بُرُوجً۬ا وَزَيَّنَّـٰهَا لِلنَّـٰظِرِينَ امروز هر کس می داند که ستاره ها و سیاره ها توسط نیروهای بین اجرام نگه داشته شدند . بیان این مطلب برای مردم ١٤٠٠ سال پیش باید به زبانی انجام می شد که هم قابل فهمشان باشد و هم با یافته های اینده در تعارض نباشد بلکه حتی علامتی باشد برای تفکر بیشتر . استفاده از کلمه بروج در این آیه نشان می دهد که نیرویی وجود دارد که مانند برج مانع از فروپاشی هستی می شود.
در سوره الرحمان چرخش ماه و خورشید را بر مدارهای حسبان یعنی قابل محاسبه دقیق می داند. بیان چنین چیزی در یک کتاب دینی خوانندگان مومن را به فکر دانش نجوم و رفتن دنبال محاسبه به عنوان امری برای شناخت خالق می اندازد.
وقتی که نظریه تکامل مطرح شد نگاه کنید به واکنش ها در غرب و در اسلام. هنوز که هنوز است در همین آمریکا بالاترین میزان مخالفت با این نظریه به علت مغایرت با اندیشه های دینی شان ظاهر می شود . شما یک کجا در اسلام چنین مخالفتی را در چنین سطحی نمی بینید. حتی احمدی نژاد هم مشکلی برای درک آن ندارد. چرا که خدای مطرح شده در قران شخص نیست که یکباره خودش دنیا را آفریده باشد. دربسیار ی از جاهای قران بجای آنکه بگوید من آفریدم می گوید ما افریدیم که اشاره به همه مکانیسمهایی چون تکامل دارد. اخلاق ناصری را خوانده باشید در توجیه بر تری انسان بر سایر خلایق می گوید ابتدا جماد به نبات تبدیل شد سپس به حیوان و سپس به انسان. کتاب وی کتاب بیولوژی نیست اما درک فلسفی تکامل برایش نه تنها اسان است که حتی این ایده را قرنها قبل از داروین می گوید . مولوی نیز مشابه این ایده را مطرح کرده است. همه نشان می دهد تربیت یافته گان اسلام چه وسعت فکری در مقایسه با سایر متفکرین داشته اند.
از محمد بدون ارتباط با خدا حد اکثر یک چیزی مثل اسکندر مقدونی در بهترین حالت در می آمد تازه معلم اسکندر ارسطو بود و این شد. از یک یتیمی که در جامعه قبایلی پر از خرافات و خشونت بزرگ می شود چه چیزی می توانید انتظار داشته باشید. من می گویم تموچین . همین حالا د ر قرن تمدن و تجدد و لیبرال دموکراسی و بازار آزاد که گنجی سنگشان را به سینه می زند چی بیرون می آید. جنگ جهانی؟ بمب اتم؟ بحران جهانی ناشی از قمار بازی کردن اقتصاد (چیزی که ١٤٠٠ سال پیش اسلام نفی کرد و سود را برای انسان ما حصل تلاشش دانست نه سفته بازی و توزیع شانسی ثروت - لیس للانسان الی ما سعی)؟ نابرابری جهانی و فقر جهانی رو به گسترش.
وقتی به اصول اخلاقی مطرح شده در قران نگاه می کنی و به جوامع مختلف براحتی می بینی که هر جا ان اصول رعایت شده و به میزانی که ان اصول رعایت شده آن جامعه از رفاه و توسعه حقیقی و پایدار برخوردار است و هر جا نشده نه حالا ان جامعه اسمش اسلامی باشد یا نه. قران می گوید در معاملات انصاف داشته باشید. این انصاف هر کجا قانون مند شده باعث برابری بیشتر شده و بالعکس . امروز جنبش های برابری طلب می گویند تجارت جهانی فیری هست اما فیر نیست که باعث شده نابرابری جهانی به چنین سطحی برسد. از یک شیادی که ادعا می کند خدا با او حرف می زند می شود ایده انصاف و عدالت در تجارت برآید. می شود یا نه؟
آیا نشانه ای بهتر از این برای کلام الله بودن می خواهیم. دلیل برون دینی کلام خدا بودن قران این است که وقتی گفته هایش درست فهمیده شوند بگونه ای که ان فهم دچار تناقض با جاهای دیگر متن نباشد و مقصود گفته در مطالعه تاریخی زمان و مکان بیان آن استنباط شود و در نهایت در محک تاریخ و تجربه قرار می گیرند به نتایج وعده داده شده که در راستای خیر همگان است برسد. تمدنهایی که نابود شدند در اثر اصراف و تبذیر کم نیستند. اصراف و تبذیر در اسلام نهی شده است. نگاهی چنین به تاریخ در هیچ کتابی نیست. اقتصاد به اصلاح امروزی مصرف را تشویق می کند که تولید انبوه در نظام سرمایه داری دوام یابد. تولید انبوه تبر بر ریشه منابع زده و محیط زیست را به تعفن کشانده. این همه تاکید قران بر زندگی در تعادل باطبیعت این جا بعد از ١٤ قرن در عصر تمدن و علم خود را نشان می دهد. آیا از یک عرب شیاد ی که به دروغ خود را پیامبر خدا معرفی می کرده چنین ایده ای بر آید. گرچه طرز بیان قران به عربی ١٤ قرن پیش در پاسخ به وقایع ان زمان بوده و در حد فهم فرهنگی انان که غیر از محال بود یک روز اعراب انرا نگاه کنند چه رسد بخوانند و حفظ کنند و برایش جان فشانی کنند. اما اصولی که قران به انها اشاره دارد و باید از متن ان استباط شوند همه اصولی جاودانند.
پس دوباره می گویم: چشمها را باید شست اهل تحقیق باید بود.
-- koroush ، Dec 24, 2008جناب بهمن !
-- فرشاد ، Dec 24, 2008از شما تشکر می کنم که این مطالب را در مورد 7 آسمان نوشتید. راستش من می خواستم همین مطالب را بگویم ولی با توجه به اینکه ایراد من چیز دیگری بود برای قاطی نشدن مسائل، گفتم در مورد 7 آسمان بحثی ندارم و فقط به این بسنده کردم که در سوره فصلت ابتدا زمین آفریده شده و سپس آسمانها. امیدوارم جناب کورش که این قدر در مورد بیگ بنگ و لایه های آسمان اطلاع دارند بفرمايند که بر اساس کدام تئوری ابتدا زمین به وجود آمده و سپس آسمانها !
جناب محمدصادق م.ع :
-- کاظم ، Dec 24, 2008گر چه نمیخواهم زیاد روی این محاسبات چه از سوی شما و چه از سوی مخالفان تکیه کنم چرا که مشکل اصلی 2*زن=مرد است. با این حال بر مبنای محاسبه شما حق زن که بر مبنای دستور قران بایستی 1/8 یا (0.125 ) از ارث می شد تبدیل شده به 0.0769 یعنی 1/13 از کل ارث.
بر مبنای محاسبه شما حق زن 1/8 حق فرزند ذکور میباشد یعنی 0.0769/0.614 .
اگر اشتباه نکنم دستور قران چنین نیست.
"نسا ایه12": وبراى زنانتان چنانچه فرزندى نداشته باشيد يك چهارم ميراثى است كه از شما به جاى مى ماند، واگر فرزندى داشته باشيد يك هشتم ميراث حقّ آنان است، "
احكام غير امضايي از تعداد انگشتان هر دو دست تجاوز نمي نمايند.
-- s_ahmad ، Dec 24, 2008فرشاد گرامی
تصورش را بکنید جو زمین همراه با زمین دور خورشید حرکت می کند. این را من خود اخیرا دقت کردم. یعنی زمین هوای اطراف خودش را هم با خودش می برد. خب اگر فرض کنیم منظور از آسمان ها لایه های جو زمین است، جو زمین بعد از خود زمین به وجود آمده است!
-- آرش ، Dec 24, 2008جناب آرش، منظور از 7 آسمان در قرآن قطعا نمیتواند جو زمین باشد که با آن دور خورشید می گردد! اگر منظور از آسمانها جو زمین است، پس خورشید و سایر ستارگان در کجا قرار دارند؟ در جایی غیر از آسمانها؟! شما را به خدایی که قبول دارید دست از توجیه بردارید. آقای ک. سازگارا در کامنت خود به آیاتی اشاره کردند که مشخص است خورشید و سایر ستارگان و ... در آسمانها قرار دارند. با این وجود اگر شما نمی خواهید بپذیرید که قرآن در اینجا اشتباه کرده، اشکالی ندارد. من هم می گویم زمین قبل از آسمانها به وجود آمده!! بله همینطور است!
-- فرشاد ، Dec 25, 2008کورش جان،
گفته بودی "قران به علامتهایی اشاره می کند و سعی میکند خواننده را به تعمق و تامل بیاندازد. دقیقا همین روش بود که از دل اسلام یکی از باشکوه ترین تمدنها با یافته های علمی زمان خودش را بوجود آورد. شمار چشمگیر دانشمندان مسلمان و نفوذ آنان بر شکل گیری تمدن مدرن غرب غیر قابل انکار است. نظامیه بغداد کتابخانه ای به طول یک خیابان با محصلین و مدرسین زن داشت".
1. تقریبا تمام دانشمندان اسلامی از همان سرزمین هایی هستند که قبل از اسلام هم متمدن و دانشمند بودند. اسلام شاید فقط به دوره شکوه این ملت های مغلوب پایان داد. مثلا ایران بعد از اسلام دیگر هیچگاه شکوه گذشته خود را باز نیافت. بنا براین نسبت دادن تمامی پیشرفتهای علمی و فرهنگی ملل مغلوب به اسلام بی انصافی بنظر می رسد. چرا شما علت وجودی افتخارات علمی و ادبی ملت ما را اسلام می دانید و نه علم و فرهنگ دوستی خود ما ایرانیان؟ آیا اسلام توانست از اعراب عربستان هم دانشمندان بزرگی مانند خیام و ابوعلی سینا بسازد یا این که تنها آنها را برای فتح کشورهای مجاور متحد کرد؟
آیا همین مسلمین نبودند که دانشگاه های ما را ویران کردند و کتابهای ما را به نام اسلام سوزاندند؟
2. آنچه که شما بعنوان تمدن اسلامی به آن افتخار می کنید (مثل نظامیه بغداد) حاصل اراده خلفای اموی و عباسی و تلاش وزرای ایرانی است. تصور نمی کنم این افراد جز در ظاهر تعهد چندانی به اسلام داشته باشند. تاریخ گواه حرف من است.
فرموده بودید"کدام کتاب را در ١٤٠٠ سال که هیچ تا همین دو سه سده اخیر می شناسید که این چنین از طبیعت و تحقیق حرف بزند.".
1- حتما شوخی می فرمایید. زیرا در اول کامنت خود گفته اید"نه هیچ مسلمانی و نه خود قران ادعا کرده است که قران کتاب علم است".
2- در مورد کتابهای اندرز آموز و حاوی حکمت های فراوان قبل از قران (حتی بیش از هزار سال قبل از آن) به نوشته های افلاطون بسنده می کنم اما دست کم ده ها کتاب در فرهنگ های چین، هند، ایران و یونان وجود دارد.
فرموده اید"کدام کتاب را می شناسید که زن و مرد را از یک گوهر بداند و نه در قانون های نوشته شده و انجام نشده بلکه در ذات آفرینش مساوی بداند و نژاد ها را برابر بداند".
1. ممکن است بشود به نحوی نشان داد که قران زن و مرد را از یک گوهر می داند ولی آنها را هرگز مساوی فرض نمی کند. آیه ها را هم خودتان بهتر می دانید.
2.در مورد مساوی بودن نژادها هم شاید آیاتی بتوان پیدا کرد ولی برده داری مورد تایید قران است. جالب این هزار سال قبل از قران در همین ایران خودمان برده داری وجود نداشته و با اسیران بد رفتاری نمی کردند (یعنی مثلا مثل یاران پیامبر به زنان اسیر تجاوز نمی کردند و یا این که اسیران مرد را نمی کشتند) و تازه دین اسرا هم محترم شمرده می شده. دلیل حرفم منشور کورش (اتفاقا صاحب نام شما) است که بعنوان اولین بیانیه حقوق بشر معروف است.
جالب این است که تازه شما می فرمایید اسلام باعث شکوفایی فرهنگ ما شده.
فرموده بودید"مگر نیست علی که سیلی بر صورتش می زند از ظلمی که بر زن یهودی رفته است و می گوید که از این درد بمیرم کم است".
- فرمایشات علی بن ابی طالب در باب مقام زن معروف است(!). رجوع کنید به مقالات قبلی قران محمدی.
فرموده بودید"در سوره روم می گوید که رومی ها در ادنا ترین یا دون ترین یا پایین ترین زمین دچار شکست شدند. امروز هر زمین شناسی می داند که دریای مرده یا دد سی و به طبع ان کرانه هایش که صحنه جنگ روم و ایران بود در پایین ترین نقطه زمین یعنی ٤١٠ متر زیر سطح دریا قرار دارد. اندازه گیری پایین ترین نقطه زمین در ان زمان محال بود".
- حتما باز شوخی تان گرفته مگر اول کامنت نگفتید"نه هیچ مسلمانی و نه خود قران ادعا کرده است که قران کتاب علم است"؟ باز که ادعای علمی می کنید؟ البته باور دارم که اعراب آن زمان در تشخیص حتی پایین ترین نقطه بادیه خودشان هم عاجز بوده اند اما این دلیل بر آن نمی شود که سایر ملل هم از چنین محاسباتی عاجز بوده اند. مثلا Eratosthenes دانشمندی یونانی است که بیش از 200 سال قبل از میلاد مسیح می زیسته(800 سال قبل از اسلام). او نه تنها اعتقاد به کروی بودن زمین داشته بلکه محیط کره زمین را با دقت حیرت انگیزی محاسبه کرده است. حالا آیا دلیل می شود چون این فیلسوف یونانی چنین دانش حیرت اوری داشته ما او را پیامبر یا خدا بدانیم یا این که محاسباتش را معجزه بخوانیم؟
فرموده اید"نمی توانم به پذیرم که فردی در طول ٢٣ سال زندگی و مبارزه و اتفاقات مختلف بتواند مطالبی با حجم قران بگوید که در آن بدون یک مورد حتی یک مورد مشتش باز شود که این خود اوست که گوینده است یعنی بتواند ٢٣ سال فیلم بازی کند که گویی خود وی و مردم مخاطب خدا در قران هستند".
- برادر گرامی: ناصرالدین شاه هم 50 سال حکومت کرد و کسی جرات نداشت به نحوه حکومت داری او اعتراض کند. مگر پادشاهانی که خود را ظل الله می خواندند با اعتراضی روبرو می شدند؟ ضمنا گمان نکنم همه کسانی که پیامبر را درک کرده اند به ایشان ایمان آورده باشند و حرف ایشان را باور کرده باشند. با ایمانی که شما به پیامبر گرامی اسلام دارید فکر نکنم هیچگونه فعلی از جانب ایشان می تواند شما را از ایمانتان برگرداند. پس عبارت "باز شدن مچ" دیگر مفهومی ندارد زیرا شما از قبل تصمیم گرفته اید که به هیچ قیمتی ایمانتان را از دست ندهید. بزرگی گفته" نفوذ ناپذیر ترین دیوارها آنهایی هستند که در ذهن ما قرار دارند".
فرموده اید"...نظام آبیاری علمی و نجوم شناسی و پزشکی می زاید".
-- فرساد ، Dec 27, 2008چه سندی دارید که نشان دهد نجوم و آبیاری علمی (!؟) و پزشکی از قران بوجود آمده اند. مگر نگفتید که "نه هیچ مسلمانی و نه خود قران ادعا کرده است که قران کتاب علم است"؟
من فکر نمی کنم کوروش غیرمنطقی صحبت کرده باشد والبته پاسخی هم به فرساد نمی دهم .نه اینکه پاسخی ندارم ولی می دانم که آن دیوارهایی را که از آن سخن گفته متاسفانه خودش هم گرفتارآنهاست. اما یک چیزرامی گویم که دیگربه جای دانشمندان گذشته تصمیم نگیردکه:"تصور نمی کنم این افراد جز در ظاهر تعهد چندانی به اسلام داشته باشند. تاریخ گواه حرف من است."وبعدتاریخ خودساخته اش را هم گواه بگیرد. برای مثال ابوعلی سینا که از طرف متعصبین کم فهم یا داورانی مثل فرسادعزیزمورداتهام کفروبی دینی قرارگرفته بود در جواب آنان می گوید:
-- ایرانی ، Jan 5, 2009کفرچومنی گزاف و آسان نبود
محکم ترازایمان من ایمان نبود
دردهرچومن یکی و آن هم کافر
پس درهمه دهریک مسلمان نبود
برای سایرین هم جواب هست منتها دراین مختصرنمی گنجد.این بی انصافی است که آدمی برای اثبات بی ایمانی خودش دیگران را هم بی ایمان معرفی کند. آنچه مسلم است هرکسی چه با ایمان و چه بی ایمان برای خودش دلایلی دارد ولی نمی تواند برای اثبات عقیده خودحرف به دهان دیگران وحتی مردگان بگذارد.
برخی از دوستان اشاره کرده اند که قران به مواردی از علم طبیعی اشاره کرده که با یافته های امروزی تطابق ندارد.من می پرسم آیا شما تعهد می کنید که این یافته ها بعدا تغییر پیدا نکند؟به علاوه در سایر موارد هم قرار نیست که خداوند بنا بر امیال و خواسته های ما سخن بگوید ودستوری را صادر کند. اگرچنین بود دیگرلزومی نداشت که پیامبری یا کتابی را بفرستد. (البته اگر به این موضوع قایل باشیم.) گفتمان قرآن با مخالفان به دو صورت است : اول با مخاطبانی که عناد ندارند ولی نمی توانند بپذیرندو برای خود استدلالاتی دارند. پاسخ آنان " لا اکراه فی الدین " و "لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ"است ورفتار مسلمانان با آنهابراساس" لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ،[اما] خدا شما را از كسانى كه در [كار] دين با شما نجنگيده و شما را از ديارتان بيرون نكردهاند باز نمىدارد كه با آنان نيكى كنيد و با ايشان عدالت ورزيد زيرا خدا دادگران را دوست مىدارد "است. دوم کسانی که معاند و محارب هستند و عالمانه و عامدانه با اسلام می جنگند. حکم آنان " و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه "و"يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ "و"وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِكِينَ كَآفَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَآفَّةً "و"إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن يَتَوَلَّهُمْ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ،فقط خدا شما را از دوستى با كسانى باز مىدارد كه در [كار] دين با شما جنگ كرده و شما را از خانههايتان بيرون رانده و در بيرونراندنتان با يكديگر همپشتى كردهاند و هر كس آنان را به دوستى گيرد آنان همان ستمگرانند "است.حتی در این مورد نیزدستور می دهدکه ستم و تعدی نکنیدیعنی با کسانی هم که شمارا قبول ندارند و با شما می جنگند هم با انصاف و عدالت رفتار کنید."وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ "پس اسلام با دگر اندیشان مانند معاندان و دشمنان رفتار نمی کند .
-- ایرانی ، Jan 12, 2009