تاریخ انتشار: ۱۹ شهریور ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
قرآن محمدی - ۷

پیامبر راست‌گو و صدق مدعیات

اکبر گنجی

۳- استنتاج صدق منطقی از صدق اخلاقی:
آن‌هایی که قرآن را سخن خدا تلقی می‌کنند، برای تحکیم مدعای خود، از یک مغالطه‌ی منطقی استفاده می‌کنند. این افراد می‌گویند:

الف – پیامبر راست‌گو است.
ب – پیامبر صادق، گفته است که قرآن سخن خداست.

نتیجه: بنابراین قرآن کلام خداوند است.

این یک مغالطه‌ی منطقی است؛ برای اینکه از صدق اخلاقی شخص، نمی‌توان صدق اعتقادات او را استنتاج کرد. زیرا صدق اخلاقی، به معنای مطابقت سخن شخص، با عقیده‌ی او؛ و صدق منطقی، به معنای مطابقت عقیده‌ی شخص با واقعیت خارجی است.

پس این که سخن کسی با عقیده‌ی او مطابقت دارد اما عقیده‌ی او با واقعیت خارجی مطابقت ندارد، عقلاً محال نیست و به وفور پیش می آید. یعنی شخص، صدق اخلاقی دارد، ولی سخن وی صدق منطقی ندارد.

ما، در مواجهه با افکار و آراء دیگران، جز در موارد نادری، با صدق اخلاقی آنان کاری نداریم؛ بلکه با صدق منطقی افکار و آرای‌شان کار داریم.

آری پیامبر دروغ‌گو نیست، او راست‌گو و صادق است. ولی صدق داده‌های وحیانی را نمی‌توان از صداقت اخلاقی پیامبر استنتاج کرد. صدق اعتقادات، نیازمند استدلال است.

گزاره‌های زیر در متن مقدس وجود دارد. این گزاره‌ها را نمی‌توان با استناد به صداقت اخلاقی پیامبر توجیه کرد. اگر گزاره‌های زیر صادق نباشند – که بنابر علم و فلسفه کنونی صادق نیستند – باید برای تبیین آن‌ها، مدلی ارائه کرد.

برمبنای مدل سروش، دانش عمومی پیامبر، در سطح دانش مردم زمان خود بوده است. لذا تعارض آیات قرآن با علم و فلسفه کنونی، در این مدل که قرآن را کلام پیامبر تلقی می‌کند، قابل فهم است.

اما در مدلی که قرآن را کلام خدا می‌داند، حل این مسأله دشوار است. برای اینکه مطابق تلقی سنتی از خدای متشخص انسان‌وار، او قادر مطلق، عالم مطلق و خیرخواه مطلق است. لذا جای طرح این پرسش وجود دارد که چه دلیلی باعث شده است که خداوند، سخنانی بگوید که منطبق با واقع نیست؟

اگر خدا نداند، عالم مطلق نیست؛ اگر بداند و نتواند بگوید، قادر مطلق نیست؛ اگر بداند و بتواند بگوید، اما سخن درست را به مردم نگفته باشد، خیرخواه مطلق نیست. حل این مسأله اندیشه سوز، مفسران را به راه‌های گوناگون رانده است.


۱-۳- واقع‌گرایان منکر علم و فلسفه: برخی از مفسرانی که زبان دین را زبان واقع‌گرایانه تعبیر می‌کنند، گزاره‌های اعتقادی قرآنی را صد در صد درست و یقینی دانسته و گزاره‌های علمی – فلسفی انسان مدرن را؛ ظنی، موقتی و ابطال شدنی فرض کرده‌اند. این افراد گفته‌اند در تمام موارد تعارض دین با فلسفه و علم، باید آموزه‌های علمی – فلسفی را کنار نهاد و آموزه‌های دینی را صحیح تلقی کرد.

آیت‌الله جوادی آملی بر این باور است که در تمامی مواردی که فرآورده‌های وحیانی با یافته‌های انسانی تعارض پیدا می‌کنند، باید یافته‌های انسانی را که همگی ظنی هستند، رد کرد و فرآورده‌های وحیانی را که همگی یقینی هستند، قبول کرد.

به گمان وی در قرآن کریم قوانین ثابت علوم مختلف آمده است، لذا قوانین یاد شده «میزان قطعی و یقینی» تعیین «صحت و سقم» قوانین علوم مختلف است.

از این رو: «نمی‌توان به بهانه‌ی هم ردیف بودن دین با علم، اصول کلی‌ای را که توسط دین درباره‌ی موضوعات و مسائل مختلف علمی عنوان می‌شود، در عرض مدل‌های ذهنی و یا فرضیه‌هایی قرار داد که سایه‌ی خود را صرفاً به دلیل شهرت و یا مقبولیت بر مسائل مختلف علمی تحمیل می‌نمایند.

زیرا اصول القا شده از ناحیه‌ی دین، اصول و قوانین واقعی‌ای هستند که برمبنای مبرهن و استوار خود، متفکران را به سوی سنن و احکام الهی رهنمون می‌سازند1

«اگر گزارش‌های وحی از خلقت آسمان و زمین، کلام خداوندی است که بهتر و برتر از همگان به اسرار خلقت و چگونگی آفرینش آگاه است، پس هر یک از علومی که در پی کشف سری از اسرار طبیعت در هر یک از حوزه‌های یاد شده می‌باشند، ناگزیر از مراجعه به آیات یاد شده و جستجوی پیرامون لوازم و آثار آن‌ها می‌باشند2


محسن کدیور در مقاله «علم و دین، مطالعه موردی بازرگان»، درخصوص تعارض علم و دین، موضعی اتخاذ کرده است که – تا آن‌جا که بنده می‌فهمم – با موضع آیت‌الله جوادی آملی یکسان است.

وی می‌نویسد: «گزاره‌های دینی به ویژه در حوزه‌ی اعتقادات و امور ایمانی ثابت، فرازمانی و غیرمتغیرند»؛ اما: «روزی نیز عمر فیزیک نیوتنی و اصول ترمودینامیک به سر خواهد رسید.»

به این ترتیب، اگر بین فرآورده‌های وحیانی (در حوزه‌ی اعتقادات) ثابت، فرازمانی و غیرمتغیر، با یافته‌های انسانی (فیزیک، زیست شناسی و ...)، تعارض رخ دهد، باید اعتقادات دینی را پذیرفت و یافته‌های علمی را رد کرد، برای اینکه باورهای دینی ثابت، فرازمانی و غیرمتغیر هستند، درحالی‌که یافته‌های علمی، عمر کوتاهی دارند.

این نوع استدلال، خودشکن است، برای اینکه آدمیان براساس یافته‌های انسانی، دین را تأیید می‌کنند. اگر این یافته‌ها، تا این حد غیرمقبول هستند، چگونه از آن‌ها برای تأیید دین استفاده می‌شود؟

انکار علم و فلسفه، پیامدهای ناپذیرفتنی بسیاری برای دین و دین‌داران در پی دارد. مهم‌ترین این پیامدها این است که اگر صدق و صحت قرآن، از راه درون دینی اثبات شده باشد، یعنی با توسل به خود قرآن، دور، لازم می‌آید.

و اگر از راه برون دینی اثبات شده باشد، آن راه برون دینی، چیزی جز توسل به معرفت بشری و دریافته‌های انسانی نیست؛ که آن هم به نظر خود متدینان «مدل‌های» ذهنی و یا فرضیه‌هایی هستند که سایه‌ی خود را صرفاً به دلیل شهرت و یا مقبولیت، برمسائل علمی مختلف تحمیل می‌نمایند (رأی جوادی آملی).
دراین صورت، اثبات صدق و صحت خود قرآن هم فقط یک مدل ذهنی و یک فرضیه‌ی موقتی است.



۲-۳- واقع‌گرایان ملتزم به علم و فلسفه: گروه دیگری از دین‌داران واقع‌گرا، پس از مشاهده‌ی تعارض گزاره‌های دینی با علم و فلسفه، حکم به کذب گزاره‌های دینی غیرمنطبق با واقع داده‌اند.

قبول وجود کذب در سخنان خدا را باید به نحوی تبیین کرد که با دین‌داری تعارض نیابد. به گمان اینان، حل مسأله در گرو تفکیک کذب از دروغ است. خدا نمی‌تواند دروغ بگوید، اما می‌تواند کذب بگوید.

به تعبیر دیگر، در کلام خدا می‌تواند گزاره‌هایی وجود داشته باشد که از نظر ارزش صدق، کاذب هستند؛ اما، کلام دروغ را نمی‌توان به خدا نسبت داد. برای اینکه دروغ، کلام، به قصد فریب دادن دیگری است، و بنابر تعریف خداباوران، خداوند، خیر محض است و نمی‌توان نیت فریب را به او نسبت داد.

اگر گزاره‌ی کاذب با نیت فریب پیوند بخورد، به دروغ تبدیل خواهد شد. اثبات وجود گزاره‌های کاذب در کلام الهی، کار ساده‌ای است، اما به هیچ طریقی نمی‌توان اثبات کرد که خدا قصد فریب آدمیان را داشته است.

خداوند می‌خواسته در سطح عقل مردم عصر، نزول سخن بگوید، لذا آن سخنان، امروزه کاذب از آب درآمده است. اگر خدا، سخنانی که امروزه درست تلقی می‌شوند را به اعراب مکه و مدینه عرضه می‌کرد، آن‌ها آن سخنان صادق را نمی‌فهمیدند. ضمن اینکه خدا از زبان برساخته‌ی بشری برای عرضه‌ی مقاصد خود استفاده کرده است.

آن زبان در آن دوران محدویت‌های خاص خود را داشت. اگر خداوند، زبانی غیربشری خلق می‌کرد، انسان‌ها قادر به فهم آن زبان نبودند. تمام سعی اینان معطوف به آن است که سخن کذب به سخن دروغ تحویل نگردد.

ولی مسأله این است که قرآن، خداوند را بهترین مکار (آل عمران ، ۵۴)، سریع‌ترین مکار (یونس، ۲۱)، فریب دهنده (نساء، ۱۴۲)، دارای کید استوار (قلم، ۴۵)، در تدارک حیله (صارق، ۱۵و ۱۶)، حیله آموز (یوسف، ۷۶)، رعب آفرین (آل عمران، ۱۵۱- انفال، ۱۲- احزاب، ۲۶- حشر، ۲)، گمراه کننده‌ی آدمیان (نساء، ۱۴۳- زمر، ۳۶- انعام، ۳۹- انعام، ۱۲۵- اعراف، ۱۸۶- مومن، ۷۴) معرفی می‌کند.

قرآن نه تنها نیت فریب، بلکه عمل فریب را به خدا نسبت داه است. آیا گمراه کردن آدمیان توسط خدا، عملی اخلاقی است؟

به گمان اینان، حتی اگر در سخنان خدا دروغ هم وجود داشته باشد، با معضلی روبرو نخواهیم بود. چون تمام مسأله به سرشت و ماهیت اخلاق باز می‌گردد. در اخلاق وظیفه‌گرایانه (deontologicalistic) کانتی و اخلاق فضیلت ارسطویی، دروغ، مذموم است. ولی در اخلاق نتیجه‌گرایی یا پیامد‌گرایانه (consequentialistic) جان استیوارت میل، فقط آثار و نتایج عمل است که اهمیت دارد و انگیزه‌ی عامل، هیچ اهمیتی ندارد.

هیچ فعلی به خودی خود و بدون در نظر گرفتن آثار و پیامدهای آن، نه واجد ارزش اخلاقی است و نه فاقد آن. انگیزه‌ی فاعل، هیچ نقشی در توجیه عمل اخلاقی ندارد و عواقب و پیامدهای عملی فعل مهم است.

پیامدگرایان، درستی هر عملی را با پیامدهای آن داوری می‌کنند. اگر دروغ، نتایج و آثار خوبی داشته باشد، برمبنای نتیجه‌گرایی، میلی قابل قبول است. اگر خدا، با هر انگیزه و نیتی، به آدمیان دروغ گفته باشد، اما دروغش به نتایج خوبی منتهی شده باشد، کار او اخلاقی خواهد بود.

رأی آقای طباطبایی در باره‌ی اخلاق با رأی میل درباب اخلاق، از جهت تأکید بر پیامدهای عملی، سازگار است. به غیر از اینکه از نظر طباطبایی، اعتباریات (اخلاق و حقوق)، وهمی و دروغ هستند، یعنی قضیه‌ی خبریه‌ی کاذب هستند.

به باور وی؛ تمام مجازها، استعاره‌ها و ادراکات اعتباری، دروغ‌های موثر دارای آثار عملی هستند. این رأی طباطبایی، کلام خدا (قرآن) را حاوی لغو و دروغ می‌کند. برای اینکه، قرآن دارای مجاز و اعتباریات است3.

طباطبایی در مسأله‌ی غامض دلایل آفریدن شیطان، هجده اشکال دست به گریبان مفسرین پیشین را نقل کرده و می‌گوید؛ برخی از مفسرین برای حل مسأله‌ی شیطان، گفته‌اند که: «صدور فعل قبیح از خداوند جایز است و همه‌ی گناهان از ناحیه خود او است4

۳-۳- ناواقع‌گرایان: به نظر اینان زبان دین، زبان شاعرانه، نمادین و اسطوره‌ای است. اگر تمام موارد متعارض با علم و فلسفه، اسطوره‌ای – نمادین فرض شوند، مسأله حل خواهد شد.

به عنوان مثال، از نظر اینها؛ تمام قصص قرآنی، روایات تاریخی – اسطوره‌ای هستند که احتمالاً هسته‌ای واقعی داشته‌اند. تمام تصاویر بهشت و جهنم هم نمادین و اسطوره‌ای هستند.

باید توجه داشت که متدلوژی همه یا هیچ است. نمی‌توان از یک متدلوژی فقط برای حل دشواری‌ها استفاده کرد. اگر در امور اعتقادی، زبان قرآن، زبان صدق و کذب است، باید در تمام موارد به این زبان پای‌بند بود. اگرهم زبان قرآن، نمادین و ناواقع‌گرا است، در تمام موارد باید زبان قرآن را نمادین و ناواقع‌گرا تلقی کرد.


درواقع مسأله‌ی ما این است: عموم دین‌داران برای اثبات گزاره‌ی «قرآن، کلام خدا است»، به صدق اخلاقی پیامبر استناد می‌کنند. به تعبیر دیگر، می‌گویند پیامبر راستگو است، پیامبر صادق گفته است که آیات قرآن کلام خدا است و در مرحله‌ی بعد آیات بسیاری را به عنوان شاهد ذکر می‌کنند. آیا این شیوه ی استدلال موجه است؟

موارد زیر نه تنها نشان می‌دهد که از صدق اخلاقی پیامبر، نمی‌توان صدق این گزاره‌ها را استنتاج کرد، بلکه نشان می‌دهد که کدام‌یک از این دو مدل رقیب (قرآن کلام خدا است، قرآن کلام پیامبر است) به نحو بهتری این داده‌ها را تبیین می‌کنند:

گزاره اول: پوست آلت تناسلی در آخرت علیه شخص، شهادت خواهد داد. پرسش: با چه دلیل یا دلایلی می‌توان اثبات یا تأیید کرد که در آخرت، پوست آلت تناسلی شخص علیه او شهادت خواهد داد؟

آیا تصاویری که قرآن درباره‌ی حیات پس از مرگ ارائه کرده است، اخبار صادق است؟ دلیل صدق این مدعیات چیست؟ شهادت پوست بدن، یکی از مصادیق تعارض دین با علم و فلسفه است.

لذا فیلسوفان صدرایی، مجازات‌های اخروی را تکوینی ( تجسم اعمال) می‌دانند، نه تشریعی و قراردادی تا به محاکمه و شهادت نیاز باشد. از سوی دیگر باید به این پرسش پاسخ گفت: پوست آلت تناسلی، یک موجود است یا دو موجود یا چند موجود؟ تا چیزی هویت شخصی (personal identity) واحد نداشته باشد، یعنی یک موجود حقیقی نباشد، علم و اراده و قدرت ندارد تا بتواند شهادت دهد.

آیا پوست آلت تناسلی یک موجود واحد است؟ اگر وحدتش اثبات شود تازه شرط لازم شهادت دادن را خواهد داشت و نه شرط کافی را. اما همین شرط لازم، یعنی موجود واحد بودن، نیز قابل اثبات نیست. مخصوصاً بنابر مبنای خود این فیلسوفان که عالم ماده را عالم غیبوبت و بی‌خبری می‌دانند.

خلود کافران در آتش جهنم، صریح قرآن است: اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون: اینان دوزخی‌اند و در آن جاودانه می‌مانند (بقره، ۲۵۷) و: من یقبل مومنا متعمدا فجزاوه جهنم خالدا فیها: و هر کس مومنی را عمداً بکشد، جزای او جهنم است که جاودانه در آن بماند (نسأ، ۹۳).
با این‌همه، محی‌الدین عربی و صدرالدین قونوی به عذاب ابدی اعتقاد نداشتند5.

ملاصدرا، جاودانگی گناه‌کاران در آتش جهنم را انکار می‌کند، برای اینکه معتقد است آیات جاودانگی آتش، مربوط به فساد عقیده (انکار خدا، معاد، نبوت و...) است، نه فساد عمل6.

از سوی دیگر، ملاصدرا، عذاب جاودانه را با حسن و قبح عقلی و رحیم و خیر بودن خدا ناسازگار می‌داند7. او در جای دیگری می‌نویسد؛ آیاتی که در آن‌ها لفظ خلود آمده، مفید ظن است نه یقین، درحالی که دلایل عقلی مخالف آن‌ها مفید قطع است8.

صدرا ضمن پذیرش صراحت نصوص دینی بر خلود کافران در آتش جهنم، می‌گوید؛ عموم فقها، متکلمان و اجماع امت؛ براساس ظواهر آیات قرآن معتقد به جاودانگی عذاب کافران در آتش جهنم هستند. ولی صدرا نمی‌گوید چون پیامبر صادق این چنین گفته است، پس خلود در آتش درست است. صدرا، خلود در آتش را برخلاف عقل و شهود می‌یافت، لذا چاره‌ای جز تأویل آیات نداشت.

وی می‌نویسد: «اما دلالت این نصوص و اجماع مورد ادعا، آن‌چنان قطعی نیست که با شهود صریح یا برهان روشن صحیح تعارض کند9.» او برای اینکه تأویل خود را شرع پسند نماید می‌گوید؛ آتش برای آنان مثل در آتش رفتن حضرت ابراهیم است که از نظر دیگران درد و رنج و عذاب بود، ولی از نظر ابراهیم، ناز و نعمت بود.

در عالم مسیحیت، جان هیک، خلود در جهنم را نامعقول و برخلاف خوش‌بینی کیهانی (cosmic optimism) ادیان می‌داند10.

پیش از این هم گفته‌ایم که حیات شخصی پس از مرگ، نیازمند دلیل است و نمی‌توان با استناد به راست‌گو بودن پیامبران، آن را اثبات کرد. درواقع پرسش‌های عقلی بی‌شماری وجود دارد که پذیرش حیات شخصی پس از مرگ را دشوار می‌کند.

گزاره دوم: «دعای مضطر، قطعاً اجابت خواهد شد»، امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء: کیست که دعای درمانده را چون بخواندش، اجابت می‌کند (نمل، ۶۲).

روشن است که دعای هزاران مضطر (بیماران سرطانی، ایدزی، کودکان فقیری که به دلیل فقر جان می‌بازند، مردم مضطر عراق که بر اثر سیاست‌های نظامی‌گرایانه و عظمت‌طلبانه‌ی دولت آمریکا و ایران جان می‌بازند و...) اجابت نمی‌شود.

آیا این مدعا صادق است؟ نمی‌توان گفت چون پیامبر راست گو است، پس این مدعا هم صادق است و دعای مضطرین، قطعاً اجابت می‌شود (قول آقای طباطبایی در تفسیر المیزان).

گزاره سوم: الا بذکرالله تطمئن القلوب: با یاد خداست که دل‌ها آرام می‌گیرد (رعد، ۲۸). اگر کسی دائماً به یاد خدا باشد و دلش آرام نگیرد، آیا این گزاره ابطال خواهد شد یا مفسرین و دین‌داران، آیه را چنان تأویل خواهند کرد که با یاد خدا و عدم آرامش قلبی هم سازگار افتد؟

از سوی دیگر، قرآن، یاد خدا را موجب ترس دل‌ها شمرده است: انما المومنون الذین اذا ذکرالله وجلت قلوبهم: مومنان، همان کسانی هستند که چون یاد خدا به میان آید، دل‌های‌شان ترسان شود (انفال، ۲).

روشن است که آرامش با ترس تعارض دارد. مفسر مجبور است از طریق تأویل، این تعارض را رفع نماید. رفع تعارض از طریق تأویل یک مسأله است و اثبات صدق این مدعا، مسأله ای دیگر.

گزاره چهارم: ومن اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکا: و هرکس از یاد من اعراض کند، زندگیش تنگ شود (طه ، ۱۲۴). «ضنک» در زبان عربی به معنای فقر و فقیر است. اما تجربه بشری نشان می‌دهد که بسیاری از کسانی که از یاد خدا اعراض کرده اند، بسیار ثروتمند هستند.

مفسران چاره‌ای جز تأویل آیه کریمه ندارند. هیچ مومن و مفسری با دیدن هزاران نمونه نقض و مبطل، مدعا را ابطال شده فرض نخواهد کرد، بلکه با تأویل آیه، از معنای ظاهری به معنای دیگری عبور خواهد کرد. تأویل این موارد، این مدعیات را از محتوا خالی می‌کند.

از سوی دیگر قرآن می‌فرماید: «هرکس که کفر ورزد، اندکی بهرمندش گردانیم» (بقره، ۱۲۶).

می‌توان گفت که این دو آیه‌ی شریفه، باهم ناسازگار هستند.

گزاره پنجم: خداوند تمام قوم ثمود را به دلیل آنکه یکی از آنان شتر حضرت صالح را می‌کشد، نابود کرده است ( قمر ۳۱-۲۷). حضرت علی (ع) در خطبه ۲۰۱ نهج‌البلاغه می‌فرماید؛ که قطعاً یکی از آنان، شتر را کشته است، ولی به دلیل سکوت همراه با رضایت، خدا همه‌ی آنان را نابود کرد.

سوره شمس نیز پرتوی بر این داستان می افکند:
... قوم ثمود با طغیانش انکار پیشه کرد. آن‌گاه که شقاوت پیشه‌ترین‌شان برپاخاست. حال آنکه پیامبر خدا به آنان گفته بود این شتر خداوند است، او و بهره آبش را رعایت کنید، سپس او را دروغ‌زن شمردند و آن [شتر] را پی کردند، آن‌گاه پروردگارشان آنان را به گناه‌شان، به یکسان نابود ساخت و از عاقبت کارش نترسید (شمس، ۱۵-۱۱).

پیرامون این گزارش تاریخی نکات زیر قابل طرح است:
یکم: این یک داستان حقیقی است یا داستانی نمادین برای تربیت آدمیان؟ علم تاریخ قادر به تأیید صحت وقوع این حادثه نیست.

دوم: اگر این داستان، یک داستان واقعی باشد، آیا کشتن تمام مردم یک منطقه، برای جرمی که یکی از آن‌ها مرتکب شده، عقلایی و عادلانه است (تناسب کیفر و جرم )؟


سوم: «شتر خداوند» چه معنایی دارد؟ مگر خدا به حیوان احتیاج دارد؟ اگر منظور تعلق وجودی (امکان فقری) موجودات به خداوند باشد، مگر چیزی در این عالم وجود دارد که مستقل از خدا باشد؟ از نظر مالکیت خداوند بر موجودات، آن شتر با دیگر موجودات هیچ تفاوتی ندارد.



چهارم: آیه‌ی آخر این سوره مبارکه ناظر بر «خدای متشخص انسان‌وار سلطانی» است: «ولایخاف عقبها: و از عاقبت کارش نترسد». طبری و شیخ طوسی می‌گویند؛ معنای آیه این است که خدا از نابود سازی آنان نترسید.

آقای طباطبایی هم می‌گوید؛ خدا از مجازات قوم ثمود پروایی نکرد، چون برخلاف پادشاهان دنیوی، از آثار و پیامدهای عقابش آگاه است.

کاربرد مفاهیم انسانی چون ترس، درباره‌ی خدای متشخص انسان‌وار سلطانی، بلااشکال است. ولی خدای فیلسوفان، تغییر حال (ترس، خشم، خشنودی، مکر، دشمنی، دوستی و...) نمی‌دهد.

پنجم: دین‌داران ملتزم به حقوق بشر مدرن، این نوع آیات را نمادین فرض می‌کنند، نه حقیقت تاریخی. برای اینکه حتی اگر تمام مردم یک منطقه، شتری را کشته باشند، کیفر آن نابود کردن تمام آنان نیست.



پاورقی‌ها:

۱- جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، مرکز نشر فرهنگی رجا، ص ۱۶۰.

۲- پیشین، ص ۱۶۸-۱۶۷.

۳- «اگر دانشمندی که از نقطه نظر واقع‌بینی، به تمیز مطابقت و عدم مطابقت مفاهیم و تشخیص صدق و کذب قضایا می‌پردازد؛ با این مفاهیم و قضایای استعاری روبه رو شود، البته مفردات آن‌ها را غیرمطابق با مصادیق و مرکبات و قضایای آن‌ها را کاذب تشخیص خواهد داد» (علامه طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقاله ششم، ادراکات اعتباری، ص ۲۸۳).

«این معانی وهمی، درعین حال که غیرواقعی هستند، آثار واقعیه دارند» (پیشین، ص ۲۸۸). طباطبای در المیزان، سوره اعراف، ذیل آیات مربوط به خلقت آدم و سجده شیطان (جلد ۸، صص ۷۱-۶۳)، و سوره انعام، درباره‌ی حسن و قبح نظرات خود را بیان کرده است.


۴- طباطبایی، المیزان، ج ۸، ص ۴۳.

۵- فصوص الحکم، ص۹۳- الفتوحات المکیه، ج۱ ، ص ۲۹۰، ج ۳، ص ۲۶۲.
ابن‌عربی در فصوص الحکم، فص یونسی، می‌نویسد: «اما اهل آتش، فرجام کارشان نعمت است، هرچند در آتش خواهند بود، زیرا بناگزیر صورت آتش، پس از پایان یافتن عذاب می‌بایست برد و سلام بر اهلش باشد و این نعیم اهل آتش است. پس نعیم اهل آتش پس از باز پس گیری حقوق از آنان، بسان نعیم ابراهیم خلیل پس از افکندن در آتش است» ( فصوص الحکم، ص۶۹۱).

۶- تفسیر القرآن الکریم، ج ۴، ص ۳۰۹.

۷- پیشین، ص ۳۱۴.

۸- پیشین، ج ۱، ص ۳۷۶-۳۷۵.

۹- پیشین، ج ۴، ص ۳۱۶-۳۱۵.

صدرا در اسفار در بحث شرور، رحمت الهی را آن‌قدر وسیع دانسته که تقریباً اکثریت آدمیان در آخرت مشمول آن خواهند شد و نجات خواهند یافت. او قبول دارد که این نظر با بعضی نصوص و روایات تعارض دارد، ولی می‌گوید؛ براهین عقلی آدمی را به یقین می‌رساند که اکثریت آدمیان در آخرت ضرورتاً اهل سلامت و نجاتند.

از سوی دیگر، برهان لمی فلسفی اهل کشف و معرفت را به این نظر می‌رساند که تمام افراد باید بدون مانع، به کمال خاص خود برسند (صدرالدین شیرازی، الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه، ج ۷، صص ۸۲-۸۱).

۱۰- «در درون ادیان توحیدی، و با قوت بیشتر در دوره‌ی قرون وسطی، باور بر این بوده است که تقدیر اکثریت عظیم نژاد بشری، عذاب ابدی در دوزخ است، یا به این دلیل که آن‌ها خارج از جامعه‌ی مسیحی هستند، یا بدان سبب که آن‌ها کافر یا مشرک هستند.

به علاوه، در درون هر سنت دینی، این عقیده رواج داشته است که افراد شریر که بدون توبه و پشیمانی می‌میرند؛ به لعنت ابدی محکوم می‌شوند، از این رو راه نجاتی برای آن‌ها ممکن نیست.

امروزه، در هر دینی، شاخه‌ی بنیادگرای بزرگی وجود دارد که به این دیدگاه قرون وسطایی معتقد است. اما ما باید اذعان کنیم که هر نوع تعلیمی درباره‌ی طرد بخشی از زنان و مردان از تحقق این طرح بشری، صورتی از بدبینی است، و نیز باید بپذیریم که چنین جریانی در درون هر یک از ادیان بزرگ توحیدی وجود دارد» (جان هیک، بعد پنجم، کاوش در قلمرو روحانی، ترجمه بهزاد سالکی، قصیده سرا، ص ۹۸).


به نظر جان هیک، دلایل اخلاقی نیرومندی علیه دوزخ ابدی وجود دارد. او می‌نویسد: «نخست، هیچ گناه محدود بشری، به راستی نمی‌تواند سزاوار کیفری نامحدود باشد، و دوم اینکه؛ چنین کیفری به هدفی شایسته – متناسب با محبت بی‌کران خداوند – کمک نمی‌کند، زیرا چون بی انتها است، هرگز نمی‌تواند به تجدید حیات احتمالی شخص گناه‌کار بینجامد.

با وجود این، کلسیا در سرتاسر بخش اعظم تاریخ خود با اطمینان بر رنج و عذاب ابدی در دوزخ تأکید کرده است، و بسیاری کسان با عقیده‌ی قدیس اوگوستین موافق بوده‌اند که اکثریت انسان‌ها به آن انداخته خواهند شد. و از این رو باید اذعان نمود که این جنبه از تعالیم مسیحی، از ویژگی خود به عنوان خبر خوش برای همه‌ی بشریت عدول کرده است» (پیشین، ص ۱۲۳).

Share/Save/Bookmark

بخش‌های پیشین:
بخش اول: عقل‌گرایی و ایمان‌گرایی
بخش دوم: برساخته‌های تاریخی
بخش سوم: بی‌دلیلی ختم نبوت
بخش چهارم: بی‌دلیلی عصمت
بخش پنجم: عقلایی بودن زندگی پس از مرگ
بخش ششم: خدای سخن‌گو و پیامبر نامه‌رسان

نظرهای خوانندگان

کاشکی بجای صرف این مقدارازعمر گرانبها برای نگارش از جانب ایشان و خواندن از جانب خواننده اقای گنجی در دو سه خط صریحا می نوشتند که چه پیامی در قران است که اینجناب را ازار داده ویا دچار تردید کرده است. شاید و فقط شاید در قلبشان از اینکه بر طبق ایات مکرر در قران روزی پوست و قلب و چشم و گوش یک یکمان در مورد اعمال پشت پرده و یا اشکارمان شهادت خواهند داد نگران و هراسا نند؟ کاشکی میدانستم. ولی این را میدانم که "گنجی" از کتاب ونوشته ها هم باندازه یک سر سوزن از انچه را که واقعا در قلب نویسنده می گذرد نمی تواند اشکار کند. والسلام.

-- بدون نام ، Sep 9, 2008

باسلام خدمت رساته راديوزمانه سوالي مي كنم كه بيطرف بودن رسانه بسيار عالي امارسانه بايدتوجه به مخاطبان خودهم براساس امارعادلانه خودش داشته باشد اخر شما نظرهايي راكه دررسانه خودشما به ااقاي گنجي ميدهندوبعضا بسيار متفكرانه موردنظر قراربدهيد اين اقا به اين سادگي درموردقرانشناسي نظرميدهد و شما چاپ مي كنيد من تعصبي ندارم ولي ازان رسانه انتظاراست كه نظرات شخصي مانند دكتر بني صدر راكه 50سال نظريه هاي مطرح قران را واتفاقا درهمين موضوع را مي نويسد چاپ كنيد
------------------------------
زمانه: اگر اقای بنی صدر هم مثل اقای گنجی مطالب خود را برای زمانه بفرستند مورد توجه قرار خواهیم داد

-- اا ، Sep 9, 2008

اگراشتباه نكرده باشم در قرآن آمده پيامبر به بت پرستان و مشركان بگو اگر راست ميگوييد دليل صدق اعتقاد خود را بگوييد و آنان در جواب دليل خود را گفته هاي نيا كانشان اعلام مي دارند.در حالي كه خود خدا گفته هاي نياكان (نقل) را دليل صدق مدعا(اعتقاد) نمي داند علت چيست كه گفته هاي پيشينيان (نقل) به اين درجه از اهميت در دين دست يافته؟

-- بدون نام ، Sep 9, 2008

از نظر من اسلام دين كامل و قرآن كتاب بي نقصي نيست ! همانطور كه اديان ديگه كامل و بي نقص نبودند ...
تمام پيروان روشنفكر اديان مختلف براي اصلاح و قابل قبول كردن دينشون تلاش كردند ، همانطور كه امروز آقاي گنجي ، دكتر سروش و ديگران در تلاشند .
اميدوارم در نهايت اين توجيهات نتيجه ي مثبتي رو در تصحيح برخي باورهاي غلط ديني به همراه داشته باشه ...

-- محسن ، Sep 10, 2008

salam
man be nazaram mirese ke nevisandeh maqaleh foq tekeh haee az kalamat andishmandan bozorg ra dar kenar ham gozashteh va bad natigeh delkhah khodash ra gerefte . ishan bayad andaki bishtar ba qoran va revayat motabar ashena shavand . age lotf konid yeki az mohemtarin taaroz hay bein qoran va oloom beshari ra baray man eamAIL konid mamnoon misham .

-- بدون نام ، Sep 10, 2008

سخنان گنجی همه تفکربرانگیز ند و ذهن هایی را که عمری ناپرسیده از خود و جهان پیرامون خود زیسته اند به چالش می کشند. بهتر است آقای بنی صدر هم این سخنان را بخواند تا شاید آخرعمری قبول کند که از موهای سر زن ها برق نمی جهد، بلکه آن چه می جهد اروتیسم است و برق زیبایی و فراخواندن مردها به زندگی. گنجی راه درازی پیموده است تا از گنجی باورمند به داده های گذشته گان به گنجی پرسشگر و چالشگر سنت بدل شود و دارد با نوشتن این سخنان دیگران را هم به پرسشگری و به دور افکندن رسوبات فکری چند صد ساله فرا می خواند. ما ایرانی ها تا جرئت پرسشگری پیدا نکنیم هم چنان اسیر سرپنجه ی دین پیشه گان باقی خواهیم ماند. پس درود به گنجی ها و دلیری شان. و اما پرسشی که خوب است دین باوران بدان پاسخ گویند این است اگر خدایی هست که با فرستادن پیامبران می خواسته بشریت را هدایت کند چرا ناحیه ی غرب آسیا را برای این منظور انتخاب کرده؟ آیا بهتر نبود دست کم پیغمبر آخری را در چین مبعوث می کرد که درجا میلیون ها نفر از پیامش آگاه می شدند و دیگر شاید نیازی به آن همه به لشگر کشی از شبه جزیره ی عربستان و ریختن آن همه خون ها نمی افتاد؟

-- بدون نام ، Sep 10, 2008

باز چیزی دستگیرم نشد. اقای گنجی مثل برخی از هم حوزه ای های قدیم مان می ماند. می رود نوشتار نویسندگان قرن ها پیش را پیدا می کند انها را بعنوان مسئله مطرح می کند تا استاد نگوید پس یک هفته چه کرده ای؟!!! فکر می کردم تنها در مورد متفکرین خارجی است، اما حالا معلومم شد منبع اقای گنجی کجاهاست. به هرحال شب و روزت بخیر اقای گنجی! طبیعتا این وقتی که از من تلف کردی هم فدای سرت، چون فهمیدم مشکلت چیست، منتها این حرفهایی که دارید می زنید نزدیک دو قرن است دیگران می زنند. شما ابتدایی ترین شان را بیان کرده اید. پاسخ هایشان هم دم دست است. به تفسیر المیزان مراجعه کنید. و برای همیشه خداحافظ.
ضمنا از زمانه گله مندم. مگر اقای خلجی با زمانه همکاری ندارد؟ چرا نمی دهید اول ایشان این مطالب را بخواند بعد منتشر کنید. بالاخره باید در چنین مسائلی کسی بررس باشد. اقای گنجی اینقدر پایه را اشتباه ریخته اند و ان را ادامه داده اند که اصلا کسی رغبت نمی کند پاسخ ایشان را رسما بدهد. خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج. حالا اقای گنجی در صدر اسمان اندیشگی اسلام یعنی قران کج در حال نظریه پردازی است!!!! این هم از بلیه ای که گریبان ایشان و ما را گرفته. موفق باشید.

-- رضا ، Sep 10, 2008

سلام
به نظر من هر موضوعی مثل یک درخت بزرگ است و میلیون ها شاخه و برگ دارد که همه به تنه اصلی و ریشه های نگهدارنده میرسند. پس بحث بیشتر باید حول آن تنه و ریشه ها باشد که سایر مسائل را به کمک آنها تفسیر میکنیم و نوع نگاه ما را تشکلی میدهند.
اعتقاد دارم اگر تدریجی حرکت کنیم و به شیوه صفر و صد و یا سیاه و سفید فکر نکنیم و طیف های رنگی را هم در نظر بگیریم و نسبی فکر کنیم نتایج بهتری میگریم.
نویسنده آرا و تفکراتش را منتشر کرده، چیزی که بخشی از فکرش را مشغول کرده و این میتواند بخشی از گفتگوهای مفیدی را تشکلی بدهد و هر دیگری هم میتواند آغاز کننده بحث و گفتگویی باشد و قالب پوسیده ای را بشکند، نمیگویم قران بلکه طرز تفکر یا استدلال تهی و ناشیانه را بشکند و آن با چیزی روشن تر و مبرهن تر جایگزین شود.
من به دین حداقلی اعتقاد دارم نه صفر و صد، اندیشه بشری و عقلانیت به نظرم بدون شک دروازه ورود هر اندیشه ی دیگری است منتها اندیشه و عقلانیت به هیج وجه(آنطور که از بعضی نوشته ها به نظر میرسد) ضد ماورا و لزوما فیزیکی و قابل لمس و تجربه پذیر نیست.
چرا قران باید به همه سوالات ما پاسخ بگوید؟ و یا فکر کنیم هر چیز در ان گفته شده قانون است؟ بلکه به نظر من قران خودش را اولین میدان آزمایش عقل و اندیشه بشری قرار داده و از ما میخواهد با اندیشه بپذیریم و تدریجا بنای اعتقاداتمان را بسازیم و با آگاهی و نه تحجر و با میراث پیشینیان.
قران بیشتر یک راه به نظرم میرسد نه یک لوح سنگی حک شده. بیشتر مشکلات از همینجاست که قران را لوحی سنگی و سنگین بپنداریم چنانجه دیگر قابل هضم نباشد.
اگر قران را و بسیاری از احکام و نظریات انرا یک راه و یک پیشنهاد در نظر بگیریم و بیایم و رویکرد و متدولوژی بکار رفته و هدف قرار گرفته در آن موارد را استخراج کنیم خواهیم توانست مجددا آن متد را بکار بگیریم منتها با ابزارهای موجود و اندیشه زمان حال اما بدون قالبی که متعلق به قرن ها پیش است و برای امروز کاملا مردود است اما محتوا به نظر من کاملا پابرجا و قابل استفاده مجدد و تفسیر مجدد است و نباید باکی باشد که بخشی از ادعاهای قران ظاهرش کنار برود، بلکه باطنش را میتوان استخراج کرد و البته همه با بکار گیری اندیشه نه با تعصب بر اثبات قران که این قطعا به بیراهه خواهد رفت اما با بکارگیری گام به گام اندیشه می تواند بسیار روشنگر و راهگشا باشد.
مهدی، از تهران

-- مهدی ، Sep 10, 2008

از راديو زمانه تشكر ميكنم. نوشته ي آقاي گنجي، عميق، دقيق و مستدل است. گرچه شك ندارم كه دين باوران آن را نخواهند پذيرفت. راهي هم نمي شناسم كه روزي دين دادران و لاييك ها با استدلال همديگر را قانع كنند. لزومي هم به اين كار نيست. ولي در سايه ي حكومت هاي ديكتاتور ايدئولوژيكي مثل جمهوري اسلامي ايران همه ي حقوق انساني مخالفان به سادگي ناديده گرفته مي شود و در نتيجه راه بر هر نوع گفتگوي آزاد و رودررو بسته است. در نتيجه تنها روزنه ي تنفس براي دگر انديشان كه امثال دو هموطن بدون نام به خاطر اختلاف عقيده ي خود باانها از صرف وقتشان بابت مطالبي چنين سخيف! ابراز خشم و نارضايتي مي كنند و اعتبار راديو زمانه را زير سوال مي برند، امثال همين مراكز نشر است. از اين دوستان تقاضا مي كنم حال كه حاكميت با تمام قوا از آنان پشتيباني ميكند، حقوق شهرونديشان را محترم ميدارد، از توهين و تحقير عقايدشان مي پرهيزد، همه ي رسانه هاي رسمي سراسر كشور را به تريبوني جهت تبليغ دين پذيرفته ي آنها بدل مي كند، نفس از قفس مخالفانشان ميكشد و وحشيانه ترين چهره ي دين مداري را در جهان به نمايش مي گذارد، وقت خود را بابت پرداختن به مطالب راديو زمانه و امثال آن (كه گشودن سايت هايشان نياز به فيلتر شكن و عبور از محدوده ي مجاز حاكميت دارد)تلف نكنند. خدمت همه ي آقايان و خانمهاي معترض هم عرض كنم نه آقاي گنجي(كه از عمق اعتقاد ايشان به اسلام بي خبرم) و نه هيچيك از پيروان لائيسم هيچ كجايشان بابت هيچ تهديد ماورايي و آنجهاني نسوخته است. از اين بابت خاطرتان جمع و آسوده باد. مگر اينكه به سبب ترس همواره ي خود از مجازاتهايي چنين كه خداوندتان شما را از آنها بيم و پرهيز داده، ديدن آرامش خاطر و بي پروايي وآزاد انديشي ديگران، بر شما ناگوار آيد، كه چنين مباد.

-- بامداد اميد ، Sep 10, 2008

با درود:
به نظر من جناب گنجی بسیار عالی است که مقالات خود را به عنوان یک کتاب به بازار عرضه کنید چون مطمئنم کامنت ها را می خوانید بنده حاضر به قبول این مسئولیت هستم مجموعه از صاحبه ها و سخنرانیها و مراسم اهدایی جایزهای شما و مقالات شما کاری جالب می شود در هر صورت نفس کار مهم است که انجام شود چون می دانید مثلا کتابهای مثل 23 سال به عنوان مثال هیچوقت فرصت کتاب حقیقی شدن در مرزهای داخل کشور را نداشته اند به همین دلیل وجود کتابهای ای بوک بسیار لازم است اگر وقت داشتید و مشتاق به این کار بودید می توانید با گرفتن ایمیل من از رادیو زمانه به بنده طلاع دهید.(( البته تا انموقع اگر بازداشت نشده بودم))
باسپاس

-- م.ر.ل.ی از مشهد ، Sep 10, 2008

با سلام
در اینکه موارد فراوانی از تناقضات در قرآن و کتابهای مقدس دیگر مو جود است شکی نیست. ولی بهتر است بجای اثبات به این موضوع بپردازیم که اصلا قران (یا هر کتاب مقدس دیگر) امروز جز جنبه تاریخی آن از چه جهت دیگری اهمیت دارد و آیا قطعا هیچ قداستی می توان برای آن قائل شد یا فقط نسخه ای است که محمد برای زمانه خود پیچیده است.
از این مهمتر این است که جناب آقای گنجی بالاخره تکلیفتان را با خودتان روشن کنید شما فیلسوفید، اسلام شناسید، مفسر قرآنید، دین شناسید ، روزنامه نگارید، نویسنه اجتماعی هستید یا....

-- مجید ، Sep 10, 2008

فقط یک چیز که من از مطالب اقای گنجی سر دراوردم اینست که اقا همه چیز کشک است بهشت و جهنم اگر هم وجود داشته باشد جفتشان یکی است ولی دمای هوایشان فرق میکند .وقتی میگویند به دنیای بعد از مرگ هم باید شک کرد دیگر همه چیز استعاری میشود پیغمبر هم که معلوم نیست راست گو بوده یا نه ، قران هم که فقط به چشم ابرو مشکی ها تعلق دارد و هکذا! من که از دیروز که مطلب اقای گنجی رو خوندم دیگر روزه نگرفتم تا ببینم اقای گنجی در مورد روزه چه دارند که بگویند به خدا جدی میگم

-- سامان ، Sep 10, 2008

آقا رضا فرمودند پاسخ سوالهاي گنجي دم دست است ضمنا آدرس هم فرموده اند، خواهشا يكي از اين پاسخ ها را با نام كتاب و شماره صفحه ذكر كنيد تا ماهم بهره ببريم. البته عرض كردم پاسخ، نه خزعبلات كلي كه ثمره اش فقط اتلاف وقت است.

-- ملا نقطي ، Sep 10, 2008

جناب اقای گنجی
این مقاله و چند مطلب قبلی شما بسیار پسندیدم
در باب اینکه قران کلام چه کسی است مساله ای که بسیار مهم است مساله وحی است
حدودا 4 سال است کتابی به فارسی ترجمه شده به نام "خاستگاه آگاهی در فروپاشی ذهن دوجایگاهی"
آنچه در این کتاب آمده به علمی ترین شکل ممکن ان چه را که در ادیان از آن به عنوان وحی قلمداد میشود توضیح میدهد و منشا الهی آن را نفی میکند. جدا توصیه میکنم این کتاب را بخوانید
The Origin of Conciousness in BreakDown of BiCameral Mind

-- بهروز ، Sep 10, 2008

به نظر من گنجي بايد بيشتر فكر كند و كمتر بخواند . او هم در به دست آوردن عقايدش و هم در فكر كردن درباره ي آن ها بيش از حد به ديگران وابسته است .

-- بدون نام ، Sep 11, 2008

خوب،انصافا" آقاي گنجي مطالب جالبي را عنوان كرده اند.به نظرم ما در سالهاي آينده نسل جديد با معلومات و دانش جديدو بيشتر اين قبيل سوالات را البته با حجم و پيچيدگي بيشتري مطرح خواهند كرد،و ملا ها به جاي سركوب بايد به فكر پيدا كردن جواب هاي خردمندانه باشند.در صورتي كه بخواهند مثل مدل غلط و شكست خورده قرون وسطي عمل كنند نتيجه آن اضمحلال نظام ديني و انديشه مذهبي خواهد. ذهن من كه اكنون 33 سال دارم در 18 سالگي با اين مسايل و تناقضات آشنا شد و آنقدر خوشبخت بودم كه با آموختن زبان انگليسي و كاوش در متون بيگانه به ويژه آثار فلسفي راسل ، پوپر ،لاكتوش و تارسكي به تعريفي تقريبا" قابل قبول از واقعيت و يا به عبارت درست تر حقيقت دست يابم.گر چه در اين راه ايمان مذهبي ام را از دست دادم اما هرگز ناخشنود نيستم.فراموش نكنيم كه افلاطون گرامي است اما حقيقت گرامي تر است.در پايان ضمن سپاس از گنجي عزيز مي گويم كه جهان جاي شگفت انگيزي است ،ميتواند بسيار زيبا نيز باشد اگر مدارا كنيم.

-- رضا ، Sep 11, 2008

رنسانس در ایران در حال شکل گرفتن است.خوشحالم که امثال دکتر سروش وگنجی که زمانی از ملاها حزب الهی تر بودند. پی به مغالطاط و اشکالات دین برده اند. وبه شعار دین افیون توده هاست نزدیک میشوند.براستی که دین جز محدودیت برای بشر وعقب ماندگی چیزی ندارد.باید به اخلاقیات وانسانیت روی آورد ودین را برای گذشتگان کنار گذارد.

-- مهرداد ، Sep 11, 2008

آنگونه كه من فهم كرده ام ، جناب اكبر گنجي مي خواهد نشان دهد 1- عقلاتي كرده آموزه هاي ديني ممكن نيست 2- واقع گرايي ديني در عمل ناتوان بوده است .

در بازخواني و نقادي اين نوشتار هاي مي توان :

1- كليت ادعاهاي اكبر گنجي در اين خصوص را محك زد .
2 - به مصاديق و نمونه هاي مورد بحث ايشان پرداخت .
3- متد ايشان در پرداخت به اين مباحث بررسي شود .

اما :
1- مدعاهاي جناب گنجي در صورت و معنا و با تماميت بيشتر توسط كسان ديگري بيان شده است .
2- مصاديق ذكر شده بسيار محل بحث اند و خود در بسياري موارد معركه اراء اند .
3- متد ايشان در گروه نوشته هاي ژورناليستي يا مقاله هاي مطبوعاتي قرار مي گيرد .

پس :
خواننده مطلع و آشنا به موضوع، به راحتي مي تواند دريابد كه با يك متن غير علمي مواجهه است كه تازگي ندارد و مصاديق آن نيز محل اعتنا نيست . و مي پرسد :

راستي از اين متن چه باقي مي ماند ؟

شايد اندكي بي انصافي است اما جواب
" هياهوي بسيار براي هيچ "
محل اعتنا است .

طاها شريفي / شهريور 87

-- طاها شريفي ، Sep 11, 2008

آقای طاها شريفی:

اکبر گنجی می گويد شک می کنم پس هستم. اما شما نيستيد چون هيچ گاه شک نکرده و نمی کنيد و جرات اين شک کردن را نداريد. بنابراين ايمان تان نيز کذب و باطل است.

-- بدون نام ، Sep 15, 2008

اوني كه گفت شك مي كنم پس هستم دكارت بوده نه گنجي ، ما كه جايي نديديم آقاي گنجي همچي گفته باشند . در ضمن آقاي بي نام كاشكي مي دانست كه لب كلام گنجي اين است كه ايمان كذب و باطل بردار نيست

-- بانام ، Sep 15, 2008

ba salam,
aghaye ganji shoma dar 30 saal e gozashte chenaan taghir kardein ke dar hadde global warming. omidvaram ke bakhshi az in taghiraat hade ghal haghighat bashad

-- بدون نام ، Sep 16, 2008

آن خود خداست


آن گذرگاهي که
جان را رهبر است
جسم و تن ها را
به جانها معبر است
آن گذرگاهي كه
آغوش تن است
گرمي آغوشش
ما را رحمن است
رحمت بي انتها
آغوش ماست
چون كه نيكش بنگري،
نامش خداست
اي بشر
نام خدا ،
خود
بستر است
جمله ذرات جهان را
رهبر است
دانه در آغوش او ،
گل گشته است
گل وزان رحمت
همه مل گشته است
خاك از رحمش،
چه خندان گشته است
آب تن در بسترش
جان گشته است
خاك عالم را
همه بستر شدست
خاك را هم بسترش
اخگر شدست
اخگر اين خاك ،
پاره آتش است
پاره اي آتش كه،
دايم خاموش است
خاموشي ، كان روشني
از آن اوست
روشني هاي همه مهتاب ،
اوست
آتشی، گر آب را
رحمت شدست
آب زان رحمت ،
همه آتش شدست
آتشي گر باد را
بستر شدست
باد بر عالم
همه اخگر شدست
باد، گاهي
بستر آتش شدست
خاك زان بستر،
چو خاكستر شدست
بسترهر آيه ،
آيه ديگر است
بستر اسماء عالم ،
جوهراست
جوهر هر ذره ،
آن را بستر است
ذره در جوهر بماند ،
گوهر است
چون كه "خود" بستر شود،
آن "خود" خداست
خود ، در آن بستر
يكي از انبيا است


ناصر طاهری بشرویه....روشنا
سروش عشق و آگاهی

-- ناصر طاهری بشرویه . روشنا ، Oct 27, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)