تاریخ انتشار: ۲۳ بهمن ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
بررسی ساختار سیاسی ایران ـ بخش سوم

بیرحمی و عظمت‌طلبی شبه فاوستی سلطان ـ بخش اول

اکبر گنجی

اکبر گنجی در سومین بخش از مقاله‌ی «دموکراتیزاسیون در برابر سلطانیزاسیون»، به بررسی عملکرد جمهوری اسلامی ایران را در حوزه‌ی سیاست خارجی پرداخته است که در دو بخش خواهید خواند.


اکبر گنجی، عکس از پارس تیم دات کام

بررسی و تحلیل نظام سیاسی ایران نشان داد که روش های حکمرانی در این نظام چگونه است. مدعای احمدی نژادی دیدن عرصه ی سیاسی ایران را در حوزه ی سیاست داخلی طرح و نقد کردیم. اینک نوبت آن است که آن برساخته را در حوزه ی سیاست خارجی طرح و بررسی کنیم.

2 ـ سیاست خارجی:

عمده ترین و اصلی ترین انتقاد بر احمدی نژاد، در زمینه ی سیاست خارجی است. گفته می شود که وی با اتخاذ سیاست های نادرست و بیان سخنان نسنجیده و نابخردانه، ایران را در مقابل جهان غرب قرار داده و کشور را با خطر حمله ی نظامی (آمریکا، اسرائیل) مواجه کرده است.

رویارویی جهان غرب با دولت ایران و احتمال حمله ی نظامی به کشور، واقعیتی انکار ناپذیر است. اما نکته ی قابل مناقشه، سهم احمدی نژاد در این واقعیت است. سید محمد صدر در سخنرانی در حضور سید محمد خاتمی می گوید: "احمدی نژاد شخصاً تصمیم می گیرد و سپس اجرا می کند. همان‌گونه که در تمام بخش‌ها ی دولت کارشناسان نقشی ندارند، در سیاست خارجی هم واقعآً اینگونه است. یعنی رئیس جمهوری سیاست ها را شخصاً ابلاغ می کند و در نهایت اجرا می شوند" [1].

این مدعا با واقعیت انطباق ندارد. اگر قرار باشد در ساختار سیاسی ایران شخصی به عنوان مسئول این وضعیت خطرناک به مردم معرفی شود، بیش از همه آقای خامنه ای (فرمانده کل قوا) سزاوار پذیرش این مسئولیت است، نه احمدی نژاد.

حتی می توان به طور مستند نشان داد که برخی دیگر از زمامدارانی که طی سه دهه‌ی گذشته جز ارکان نظام سیاسی بوده اند، بسیار بیش از احمدی نژاد در پیدایش این وضعیت موثر بوده اند.مدعای خود را طی چند مورد مشخص تثبت خواهم کرد.

1 ـ 2 ـ سیاست های کلی نظام:

سیاست های کلی نظام، خصوصاً سیاست خارجی دولت، به وسیله ی رهبر تعیین می شود. محمدرضا شاه پهلوی هم سیاست خارجی را در کنترل و انحصار خود نگاه می داشت. این نکته را اصلاح طلبان هم مورد تأئید قرار داده‌اند.

به عنوان نمونه ، صادق خرازی سفیر سابق ایران در فرانسه و مشاور سید محمد خاتمی، طی مصاحبه‌ای با مجله نیوزویک در پاسخ به این پرسش که : "يكي از مشكلا‌ت خارجي‌ها اين است كه آن‌ها نمي‌دانند چه كسي ايران را اداره مي‌كند و با چه كسي بايد صحبت كنند. وزير خارجه؟ رئيس‌جمهور؟ سياستمدارهاي عملگرا مثل‌ هاشمي رفسنجاني رئيس‌جمهور پيشين؟ و يا رهبر آيت‌ا... خامنه‌اي؟" اعلام کرد: "حكومت ايران تصميم‌هاي سياست خارجي‌اي كه رهبر اتخاذ كرده است را اجرا مي‌كند. آمريكايي‌ها نبايد تلا‌ش كنند تا بر رهبر پيش‌دستي و با ساير افراد در حكومت صحبت كنند. صحبت با حكومت ايران، يعني صحبت با رهبر. وي از هر كلمه‌اي كه در مذاكرات رد و بدل مي‌شود اطلا‌ع دارد. سياست داخلي ايران ممكن است غير‌متمركز باشد، اما سياست خارجي به شدت متمركز است. آمريكايي‌ها نبايد گمان كنند كه مي‌توانند از دسته‌بندی‌های داخلی به سود خود استفاده کنند" [2].

نطق‌های خاتمی و احمدی نژاد در مجامع بین‌المللی از مدت‌ها قبل باید به تأئید رهبر رسانده شود.


2 ـ 2 ـ آمریکا:

نزاع و رویارویی دولت ایران و دولت آمریکا امر تازه‌ای نمی باشد. سوابق این پرونده به روابط ایران و آمریکا در دوران شاه (نقش آمریکا در کودتا علیه محمد مصدق) باز می گردد.

اشغال سفارت آمریکا به وسیله ی دانشجویان پیرو خط امام (که احمدی نژاد به دلائل خاص خود با آن مخالف بود) و تأئید قوی آقای خمینی از این عمل، نشان می دهد که انقلابیون چه تصوری از دولت آمریکا و سفارت آن در تهران (لانه ی جاسوسی) داشتند.کودتای نوژه توطئه ی آمریکا تلقی شد. بدون تردید از ابتدای پیروزی انقلاب، دولت آمریکا همواره در صدد مقابله ی با رژیم برآمده از انقلاب بوده است.

بنابر ادعای زمامداران ایران، دولت آمریکا یکی از عاملان اصلی تحریک صدام حسین برای حمله‌ی به ایران بود. هشت سال جنگ با عراق، نزدیک نیم میلیون کشته و یک هزار میلیارد دلار خسارت مادی برای ایران به ارمغان آورد.

پس از فتح خرمشهر، پیشنهاد اعراب برای صلح در برابر پرداخت خسارت، به وسیله‌ی زمامداران حاکم بر ایران رد شد. برای اینکه، می‌خواستند در عراق با سرنگونی صدام، حکومت اسلامی تشکیل دهند.

برای اینکه آقای خمینی شعار سر می داد:" جنگ، جنگ تا رفع فتنه از عالم"، "راه قدس از کربلا می گذرد". حتی شانزده روز پیش از پذیرش قعطنامه ی 598 ، در تاریخ 13/4/1367 آقای خمینی خطاب به مسئولین نظام،خواهان جنگ تمام عیار علیه آمریکا و صدام شده و تردید در ادامه‌ی جنگ را خیانت به پیامبر اسلام تلقی می کند.

می گوید: "مسئولین نظام باید تمامی هم خود را در خدمت جنگ صرف کنند. این روزها باید تلاش کنیم تا تحولی عظیم در تمامی مسائلی که مربوط به جنگ است به وجود آوریم. باید همه برای جنگی تمام عیار علیه آمریکا و اذنابش به سوی جبهه رو کنیم. امروز تردید به هر شکلی خیانت به اسلام است، غفلت از مسائل جنگ، خیانت به رسول الله صلی علیه و آله و سلم است" [3].


هواپیمای مسافربر ایرانی ایرباس 300 در آخرین پرواز خود

وقتی تمامی منابع انسانی و مادی نابود شد و شکست پدیدار گشت، آقای خمینی حمله‌ی به هواپیمای مسافربری ایران به وسیله ناوگان جنگی آمریکا را علامت و اخطار جدی تلقی کرد و در تاریخ 29/4/1367 جام زهر را سر کشید (رجوع شود به نامه غیر علنی آقای خمینی در باره پذیرش قعطنامه 598 شورای امنیت که توسط هاشمی رفسنجانی انتشار یافت و خصوصاً سخنرانی دوساعته هاشمی رفسنجانی برای مسولین نظام، پس از قرائت نامه آقای خمینی. سخنرانی بسیار مهم هاشمی رفسنجانی به عنوان مسئول جنگ تاکنون منتشر نشده است. متن کامل این سخنان نشان می دهد که جنگ در چه شرایطی پایان یافت).

بهزاد نبوی که در آن زمان در ستاد فرماندهی کل قوا فعالیت می‌کرد، می‌گوید اگر قراداد 598 را آقای خمینی نپذیرفته بود، انقلاب نابود و خوزستان از دست رفته بود. می‌گوید: "مگر امام نگفت اگر جنگ 30 سال طول بکشد ما تا آخر ایستاده ایم. پس چرا چنین کرد؟ در نامه یی که بعد از پذیرش آتش بس نوشتند مستدل و قوی و واضح علت تصمیم خود را مطرح کردند و همه قبول کردند که اساس انقلاب و نظام در خطر است و خطر اشغال خوزستان وجود دارد، من که در ستاد فرماندهی کل قوا بودم به شما می گویم آن زمان اگر قطعنامه را نمی پذیرفتیم، این خطر وجود داشت که تمام خوزستان از دست ایران خارج شود" [4].

پس از پایان جنگ و درگذشت آقای خمینی ، تصمیم گرفته شد روابط ایران با جهان غرب (در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی) بهبود یابد، اما ترورهای سیستماتیک مخالفان رژیم در کشورهای اروپایی (خصوصاً کشف موشک در کشتی حامل خیار شور در بلژیک و ماجرای میکونوس و فراخوانی تمام سفرای کشورهای اروپایی) و برخی دیگر از مسائل (خصوصاً ماجرای الخبر)، در پایان سال 1375 ایران را با خطر حمله نظامی آمریکا مواجه کرد.

به گمان بسیاری از اصلاح طلبان، واقعه دوم خرداد 76 ایران را از خطر حمله نجات داد (برخی از اصلاح‌طلبان به نقل از سران عربستان گفته‌اند که قرار بود در سال 1375 آمریکا ایران را مورد حمله‌ی نظامی قرار دهد).

تمام ترورهای خارج از کشور در دوران ریاست جمهوری خامنه ای و هاشمی رفسنجانی صورت گرفت. بدین‌ترتیب معلوم نیست که خطر جنگ در پایان دوران ریاست جمهوری هاشمی کمتر از دوران احمدی نژاد بوده است.

در روز 25 ژوئن سال 1996 یا 1375 در اثر انفجار یک کامیون بمب گذاری شده در پایگاه نیروهای آمریکایی در الخبر عربستان، 19 سرباز آمریکایی کشته و حدود 400 تن زخمی شدند. اف.بی.آی بر این نظر بود که این عملیات کار ایران بوده است. ویلیام پری وزیر دفاع کلینتون، اخیراً طی یک سخنرانی در شورای روابط خارجی آمریکا اعلام داشت، به دنبال حادثه ی الخبر، پنتاگون طرحی برای حمله به پایگاههای نظامی ایران (از جمله پایگاه‌های هوایی و دریایی) آماده کرده بود، اما شواهد ارائه شده نتوانست رئیس جمهور را قانع نماید که انفجار کار ایران بوده است، وگرنه، حمله قطعی بود5.

عربستان سعودی، به دلائل مختلف، شواهد چندانی در اختیار آمریکا نگذارد و مظنونان حادثه را هم به آمریکا تحویل نداد. این امر موجب شد که آمریکا، عربستان را متهم نماید که برای رهایی حامیان تروریست ها، اقدام به این عمل کرده است. در 21 ژوئن سال 2001 ، جان اش کرافت، دادستان کل آمریکا، در کیفرخواستی که برای این پرونده ارائه کرد، رسماً دولت ایران را به دخالت در آن بمب گذاری متهم نمود.


حسن روحانی هم در 30 آبان 1386 اعلام کرد که آمریکا بعد حادثه‌ی الخبر می‌خواست به ایران حمله کند که ما با تدبیر مانع آن شدیم. با توجه به مجموعه اقدامات یاد شده، دولت کلینتون سیاست مهار دو جانبه را برای مقابله ی با ایران وضع کرد.

حسن روحانی طی یک سخنرانی برای نمایندگان ادوار مجلس شورای اسلامی سوابق این رویارویی را به خوبی توضیح داده است. نکات یاد شده نشان می دهد که احمدی نژاد را به عنوان مسئول رویارویی فعلی معرفی کردن، ادعایی کاذب است.

حسن روحانی می گوید: "در زمان کلینتون سیاست مهار دو گانه به تصویب رسید که علیه ایران و عراق بود. شش هدف در این برنامه نسبت به ایران پیگیری می شد. اول، اعمال تحریم اقتصادی، که به دنبال این بودند که از طریق آمریکا و کشورهای متحد و دوست آمریکا فشار اقتصادی علیه ج.ا.ا. طراحی و عمل شود.

در آمریکا از شخص کلینتون آغاز شد در ماجرای "کونوکو" که با فرمان رئیس جمهوری آمریکا این قرارداد لغو شد و به دنبالش کنگره وارد عمل شد و طرح معروف "داماتو" را تصویب کرد تا فشار علیه ج.ا.ا. در بخش اقتصادی به ویژه انرژی انجام شود و هیچ کشور و دولتی نتواند در زمینه نفت و گاز در ایران سرمایه گذاری کند.

دوم جلوگیری از اعتبارات خارجی بود. و شما می دانید که فشار وام و اعتبار خارجی مشکلاتی را هم در سال‌های بعد برای ما به وجود آورد. و حتی کشورهایی مثل ژاپن و اروپایی ها که می خواستند اعتباراتی را در اختیار ما قرار بدهند، آمریکایی‌ها به شدت جلوی آنها را می گرفتند.

سوم جلوگیری از دسترسی ایران به تکنولوژی های حساس و فناوری های پیشرفته بود.

چهارم جلوگیری از دسیابی ایران به سلاح مدرن و تقویت بنیه دفاعی بود.

پنجم جلوگیری از استفاده از انرژی هسته ای حتی صلح آمیز بود. شما می دانیدکه در هر ملاقاتی که مقامات آمریکا در زمان کلینتون با روسیه داشتند، یکی از موضوعات اساسی موضوع نیروگاه بوشهر بود و این را به صورت علنی هم اظهار می کردند.

در زمینه تسلیحات هم به روسیه فشار می آوردند که توافق معرف "گور ـ چرنومردین" که بین نخست وزیر روسیه و معاون رئیس جمهور آمریکا انجام شد، ارسال هرگونه تسلیحات پیشرفته را به ایران ممنوع می کرد.

ششم جنگ روانی و تبلیغاتی علیه ج.ا.ا. بود.

این شش محور که در سیاست مهار دوگانه طراحی شده بود، همه آن‌ها را اجرا کردند.اگر یادتان باشد کلینتون در اولین اجلاس گروه هفت، (که فعلاً شده گروه هشت) که می خواست در جلسه شرکت کند، گفت هدف اصلی ما در این اجلاس، فشار به ج.ا.ا. از طریق تحریم و به ویژه جلوگیری از ارسال سلاحهای مدرن به ایران است.

کلینتون قبل از سفر برای این اجلاس در مصاحبه صریحاً اعلام کرد که ما از اینکه ایران در پی دستیابی به سلاح کشتار جمعی است نگران هستیم. یعنی اتهامات و فشارها از هر سمت به ج.ا.ا. آغاز شد.

مارتین ایندایک مشاور سابق امنیتی اعلام کرد که یکی از اهداف مهم ما این است که اعتبارات صادراتی در کشورهای اروپایی و ژاپن به ایران کاهش یابد و این برای ما اهمیت ویژه ای دارد.

البرایت وزیر خارجه آمریکا گفت: همه فشار ما به بانک جهانی این است که هیچگونه وامی در اختیار ج.ا.ا. گذاشته نشود.

اظهارات وارن کریستوفر را به یاد دارید که چه اظهارات تندی علیه ایران ایراد می کرد و همیشه در سخنرانی های خود می گفت که ایران به دنبال سلاح های کشتار جمعی است. در بحث انرژی اظهاراتی که از طرف مقامات آمریکایی انجام می گرفت، داماتو قبل از اینکه طرح خود را علیه ایران مطرح کند می گوید، نفت و گاز رگ حیاتی ایران است و ما باید این رگ حیاتی را قطع کنیم.

در زمینه جنگ روانی و تبلیغاتی هم شما می دانید که در این جنگ محور آمریکا علیه ایران بحث سلاح‌های کشتار جمعی ، تروریزم و حقوق بشر بود که همواره مطرح می کرد.

کلینتون در نامه ای به کنگره ، اعلام کرد که به سه دلیل عمده ایران باید مورد تحریم قرار بگیرد: فعالیتهای تروریستی ایران، حمایت ایران از تروریزم بین الملل، به ویژه در خاورمیانه، و سوم تلاش ایران برای دستیابی به سلاح کشتار جمعی.

این‌ها اتهاماتی بود که در نامه کلینتون مطرح شد. بعد هم در همه سخنرانی های مهم خود، مثل سخنرانی در ماه ژانویه، روسای جمهوری آمریکا در کنگره ایراد می کند تحت عنوان "وضعیت کشور"، همواره از ایران به عنوان دشمن بزرگ و اینکه نباید بگذاریم ایران به سلاح و فن آوری مدرن دست پیدا کند، تأکید می کرد.

البته در کنار ایران در چند سخنرانی، کره شمالی را هم نام برد. اصل برنامه ی فشار بین المللی علیه ج.ا.ا. از دوران کلینتون آغاز شد و یکی از عمده ترین بهانه های آنها هم این بود که ج.ا.ا. در پی سلاح‌های کشتار جمعی و منجمله سلاح هسته ای است" [6].

پس از دوم خرداد 76 و پیروزی اصلاح طلبان، شرایط برای مذاکره ی با آمریکا و گفت و گو پیرامون مسائل مورد اختلاف دو کشور، بسیار مساعد شده بود. اما اراده و توان این کار وجود نداشت. بهزاد نبوی که معتقد است رابطه ی با آمریکا در شرایط کنونی به نفع منافع ملی ایران است، در این خصوص می گوید: "در زمان آقای خاتمی و سال های اول دوره ی اصلاحات شرایط برای مذاکره ی با آمریکا بسیار مساعدتر بود. زمانی که خاتمی سال 2001 به عنوان سال گفت و گوی تمدنها در مجمع عمومی سازمان ملل حضور پیدا کرد و آقای کلینتون برای یک دیدار نیم ساعته با آقای خاتمی اصرار فراوان داشت، شرایط برای مذاکره دو کشور مساعد تر بود" [7].

وقتی کلینتون برای دست دادن با خاتمی به سراغ او رفت، خاتمی آنقدر در دستشویی ایستاد تا او بدنبال دیگر کارهایش برود. گویی در این زمان آقای خامنه ای نیازی به مذاکره ی با آمریکا احساس نمی کرد.

تا قبل از حمله آمریکا به عراق، مردم عادی ایران، احساس نمی کردند که کشور با خطر حمله ی فوری نظامی آمریکا به کشور روبروست.

دولت ایران در مورد افغانستان همکاری موثری با آمریکا کرد و به شکل گیری دولت فعلی در کنفرانس بن کمک اساسی کرد.

پس از حمله آمریکا به عراق، صادق خرازی، پس از هماهنگی با آقای خامنه ای، نامه ای بدون امضأ (طرح مخفی 2003) به سفارت سویس در تهران تحویل داد. در این نامه امکان شناسایی اسرائیل از طریق پذیرش طرح ملک عبدالله، مهار سازمان های رادیکال منطقه، طرح امنیت منطقه ای در خلیج فارس پیشنهاد شده بود. اما دولت بوش، سرمست از پیروزی در عراق، طرح ایران را نادیده گرفت و بوش سخنرانی محور شرارت را ایراد کرد.

شرایط تغییر کرده بود و این بار دولت آمریکا خود را در موضع قدرت احساس می کرد. برداشت همه ی بخش های رژیم ایران ـ از جمله خاتمی و اصلاح طلبان ـ پس از آن سخنرانی این بود که بعد از عراق نوبت ایران است. بنابر این خاتمی مسأله ی معروف "انتخاب بین استبداد داخلی و حمله خارجی" و استعمار خارجی را مطرح کرد که نتایج سیاسی داخلی اش را روشن است.

خطر حمله نظامی آمریکا به ایران در دوران خاتمی هم بسیار زیاد بود. حسن روحانی به روشنی توضیح داده است که چه امری موجب شد تا در دوران خاتمی تعلیق غنی سازی پذیرفته شود: "آن‌ها که امروز قضاوت می کنند، به‌ظاهر فراموش کرده اند که فضای سال 82 چگونه بود. سال 82 زمانی بود که آمریکا بر افغانستان و عراق پیروز شده و در اندیشه ی حمله به ایران بود.

ناگهان با کشف مسأله ی نظنز و سپس آلودگی سطح بالا به وسیله ی آژانس، سر و صدای زیادی ایجاد شد، تمام تلاش این بود که پرونده ما را به شورای امنیت بفرستند و بلافاصله تحریم و سپس حمله را شروع کنند. تمام اقتصاد کشور قفل و نفس ها در سینه ها حبس شده بود.

آن زمان، تمام دنیا از آمریکا و اسرائیل گرفته تا تمام کشورهای اروپایی، همه ما را به فعالیت مخفیانه برای ساخت بمب اتمی متهم می کردند. در آن شرایط، ما تهدیدات را رفع کردیم و پرونده را از پشت در شورای امنیت به شورای حکام باز گرداندیم. راه رفع این تهدیدات و اتهامات هم از طریق اجرای موقت پروتکل بود" [8].

پس خطر حمله ی نظامی آمریکا به ایران در دوره ی خاتمی هم بسیار بالا بود، و اگر رئیس جمهور را مقصر اصلی بدانیم، رئیس جمهور آن دوره خاتمی بود نه احمدی نژاد.

در خصوص مذاکره ی با آمریکا به قصد حل مسائل فی مابین، هیچ اقدام جدی ای در دوران هاشمی و خاتمی صورت نگرفت. هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی، که هر دو میانه رو و مدافع تنش زدایی با غرب و آمریکا تلقی می شوند، توان و جرئت "مذاکره رسمی و اعلام شده" با دولت آمریکا را نداشتند.

اما، در دوره ی ریاست جمهوری احمدی نژاد، مذاکره ی رسمی با دولت آمریکا آغاز شد و سطح آن هم قرار است ارتقا یابد. احمدی نژاد برای مذاکره ی با جرج بوش هم آمادگی دارد، مسأله این است که بوش حاضر به مذاکره ی با او نیست. مهم نیست که احمدی نژاد مذاکره را "مناظره" و خامنه ای مذاکره را "تفهیم اتهام" می نامد، مهم این است که مذاکره ی با آمریکا توسط دولت احمدی نژاد انجام شد.

احمدی نژاد در این خصوص می گوید: "مذاکره ابزار است نه هدف. مذاکره با آمریکا در ارتباط با عراق و به درخواست مسئولان و مردم عراقی صورت گرفت، این مذاکرات به این معنا نیست که موضع ما نسبت به آمریکا تغییر کرده است"9.

دلیل عدم مذاکره ی هاشمی و خاتمی و مذاکره ی احمدی نژاد روشن است. در اسرائیل حزب کارگر نمی توانست با فلسطینیان مذاکره و به آنها امتیاز دهد، این کار به سرعت از سوی راست های افراطی، خیانت و وطن فروشی تلقی می شد. اما آریل شارون به راحتی می توانست با فلسطینیان مذاکره و به آن‌ها امتیاز دهد.

در ایران هم هاشمی و خاتمی از ترس اتهاماتی که از سوی محافظه کاران (اصول گرایان) علیه آن‌ها مطرح می شد، حاضر به مذاکره ی با آمریکا نبودند، مگر آنکه خامنه ای رسماً از این اقدام دفاع نماید. خامنه ای هم هرگز اجازه ی چنان کاری را به این دو نداد.

اما احمدی نژاد، انقلابی و اصول گرایی است مقبول خامنه ای. رهبر جمهوری اسلامی اخیراً در این خصوص اعلام کرد: "قطع رابطه با آمریکا از سیاست‌های اساسی ماست. البته ما هیچگاه نگفته ایم این رابطه تا ابد قطع خواهد بود، بلکه شرایط دولت آمریکا به گونه ای است که ایجاد این رابطه اکنون به ضرر ملت است و طبعاً آن را دنبال نمی کنیم. آن روزی که رابطه ی با آمریکا مفید باشد، اول کسی که بگوید رابطه ایجاد بکنید، خود بنده هستم "10.

بدین ترتیب خامنه ای نشان می دهد که تصمیم گیری در خصوص مذاکره و رابطه ی با آمریکا در انحصار وی است و کسی بدون اذن او کاری نخواهد کرد. از این رو جلسه ی مشترک منوچهر متکی و هاشمی ثمره با زلمای خلیل زاد در داوس، با مجوز رهبر صورت گرفته است. اعزام حداد عادل و ناطق نوری به مصر و ملاقات آن دو با حسنی مبارک به فاصله ی یک روز، نیز، کار خامنه ای بود. حداد عادل پس از این دیدار به خبرنگاران گفت: "آقای مبارک گفت هیچ‌گونه فشاری از سوی آمریکا را قبول نمی کند و موضع گیری وی بر اساس منافع مصر است".

در خصوص خطر حمله ی نظامی به ایران، نباید نقش محرک دولت اسرائیل و لابی اش در آمریکا را نادیده گرفت. در دو سال گذشته ، سخنان احمدی نژاد این امکان را برای اسرائیلیان فراهم آورد که فشار زیادی برای حمله ی نظامی به ایران وارد آورند.

یکی از علل انتشار گزارش شانزده سازمان اطلاعاتی ـ امنیتی آمریکا، نگرانی بخشی از حاکمیت سیاسی آمریکا بود که جلوی فشارهای دولت اسرائیل گرفته شود و مبادا تصمیم غلطی در اثر این فشارها اتخاذ گردد.


طرح از: ایسنا

2- سیاست هسته‌ای:

الگوی فاوستی توسعه، بر طرح‌های بزرگ و غول آسا تأکید دارد و با بوق و کرنا و جشن و هلهله آغاز می شود. این نوع توسعه محصول راه ها و روش های پاک و تمیز نیست.

جهان توسعه یافته فاوستی با دست های پاک ساخته نمی شود. انسان‌های زیادی قربانی عظمت طلبی فاوستی می شوند. فاوست به شیوه های مدرن جنایت و شر می آفریند: یعنی غیر مستقیم، غیر شخصی، باهمکاری و وساطت سازمان‌های پیچیده و مقاماتی که وظیفه یا نقش نهادی خویش را ایفا می کنند.

اراده ی خود شیفته ی معطوف به قدرت او را به اجرای سیاست تملک و غصب می کشاند. توسعه گر فاوستی به تکبر ناشی از قدرت تن می سپارد. توسعه گر شبه فاوستی پرمدعا، به‌دنبال اجرای طرح ها و برنامه هایی است که بیرحمی و عظمت طلبی فاوست را در خود تجسم می بخشند.

این شکل از توسعه در هیئت تکثیر و رشد مقامات دولتی و عوامل و نهادهای غول آسایی ظاهر گشته است که وظیفه ی آنها سازماندهی طرحهای عظیم است.

فاوست نماهای جهان سوم بر اساس جاه طلبی جنون آمیز سیاست‌هایی تدوین کرده اند که بر درد و رنج مردم افزوده و آن‌ها را قربانی عظمت طلبی خود کرده اند، اما برمبنای این سیاست ها ثروت و قدرت خود را توسعه داده اند.

پرتاب موشک فضایی و پروژه ی اتمی کردن ایران محصول عظمت طلبی اتمی سلطان است که گمان می برد بدینوسیله به قدرت جهانی زوال ناپذیر تبدیل می شود.

غرور و تکبر و خودشیفتگی آنچنان سلطان را اسیر کرده است، که گمان می کند توان تغییر موازنه ی قوا در کل منطقه را دارد. سیاست های عظمت طلبانه ی سلطان در سطح منطقه و جهانی، در طول دوران زمامداریش، ایران و ساکنانش را با خطرات بزرگی رویارو کرده و انسان‌های بی شماری در دیگر کشورها، بدون آنکه بدانند یا بخواهند، قربانی این سیاست ها شده اند.

سیاست هسته ای، مطابق میل و اراده ی رهبر پیش می رود. حسن روحانی بارها به صراحت تمام اعلام کرده است که تمام سیاست های هسته ای را از گذشته تا امروز، رهبر تعیین کرده است.

حسن روحانی به نمایندگان ادوار مجلس شورای اسلامی در خصوص پیشینه ی پروژه ی هسته ای می گوید: "برنامه هسته‌اي فعلي ما براي اينكه ما به چرخه سوخت دسترسي پيدا كنيم از آخرين سال دولت مهندس موسوي آغاز شد و ادامه يافت. در دوران هشت سال رياست جمهوري هاشمي رفسنجاني، تجهیزات و تكنولوژي لازم وارد كشور شد و در هشت سال بعد، اين فناوري بومي شد، که در داخل شروع به ساخت كرديم. سانتريفيوژها را در زمان آقاي هاشمي رفسنجاني وارد كشور كرديم اما ساخت اين سانتريفيوژ با مهندسي معكوس عمدتاً در زمان آقاي خاتمي شروع و اجرا شد"11.

وی در خصوص نحوه ی تصمیم گیری درباره ی سیاست های هسته ای می گوید: " بسیار روشن است استراتژی مسایل هسته ای در اختیار یک تیم نیست و هم اکنون هم این گونه است. استراتژی در اختیار سران نظام است. مقام معظم رهبری در دیدار اعضای مجلس خبرگان در سال گذشته فرمودند که ما به طور جمعی در این خصوص تصمیم گرفته ایم. ما نیز هیچ اقدامی جز با موافقت کتبی انجام نداده ایم"12.

چندی پیش حسن روحانی به آلمان سفر و با مقامات اروپایی به گفت و گو نشست. این اقدام با اعتراض احمدی نژاد روبرو شد که مدعی بود روحانی خودسرانه به اروپا سفر و با مقامات غربی مذاکره کرده است.

حسن روحانی طی یک مصاحبه به سخنان وی واکنش نشان داد و گفت: "من در 18 سال گذشته هیچ سفری را بدون اطلاع و هماهنگی با مقام معظم رهبری نرفته ام . این هماهنگی ها در موارد مهم بی واسطه و گاهی نیز از طریق واسطه ها انجام شده است و همواره از رهنمودها و ملاحظات ایشان در تنظیم سفرها بهره برده ام.

در مورد سفر اخیر نیز شایعه نارضایتی ایشان از این سفر دروغ و یک اقدام و نسبت غیر پسندیده بود. فناوری هسته ای یک دستاورد ملی و نتیجه زحمات مسوولان نظام در 20 سال گذشته است. منصفانه این است که دستاوردهای ملی را مصادره نکنیم. از ابتدا یعنی در سال 1366 که ما اولین گام عملی را برداشتیم، تا همین الان من در بطن موضوع هسته ای بوده ام. اما اگر نقدی بر حرف‌ها هست، باید به‌خاطر مصلحت کشور و نظام، سکوت کنیم" [13].

آقای خامنه ای در اواخر دوران ریاست جمهوری خاتمی دستور داد که تعلیق غنی سازی پایان یابد و خاتمی هم به فرمان او گردن نهاد.

رهبر جمهوری اسلامی اخیراً طی یک سخنرانی به صراحت تمام این خیر را تأئید کرد و گفت: "امروز هر کس به ما بگوید آقا این تعلیق موقت بکنید، ما می گوئیم تعلیق موقت را که یک بار کردیم، دو سال، دو سال تعلیق موقت کردیم. فایده اش چه شد؟ اول گفتند موقت تعلیق کنید، تعلیق داوطلبانه بکنید، ما هم به خیال موقت و به خیال داوطلبانه، تعلیق کردیم، بعد هر وقت اسم از برداشتن تعلیق آمد یک قرشمال بازی در سطح دنیا درست کردند ـ در سطح مطبوعات و رسانه ها و محافل سیاسی ـ وای، داد، داد، ایران می خواهد تعلیق را بشکند! تعلیق شد یک امر مقدس که ایران اصلاً حق ندارد نزدیکش برود!

ما این را تجربه کردیم، دیگر، تجربه ی جدیدی نیست.آخرش هم گفتند: این تعلیق موقت کافی نیست، اصلاً باید به‌کلی بساط اتمی را جمع کنید. همین اروپایی ها که می گفتند شش ماه تعلیق کنید، وقتی این کار را کردیم، گفتند بایستی جمع کنید! این فرایند عقب نشینی، این فایده را برای ما داشت، هم برای خود ما تجربه شد، هم برای افکار عمومی دنیا تجربه شد. لیکن عقب نشینی بود دیگر، عقب نشینی کردند. من همان وقت هم در جلسه ی مسئولین ـ که از تلویزیون پخش شد ـ گفتم اگر چنانچه بخواهید به این روند مطالبه پی در پی ادامه بدهید، بنده خودم وارد میدان می شوم، همین کار را هم کردم. بنده گفتم که بایستی این روند عقب نشینی متوقف شود و تبدیل بشود به روند پیشروی، و اولین قدمش هم باید در همان دولتی انجام بگیرد که این عقب نشینی در آن دولت انجام گرفته بود، و همین کار هم شد. در زمان دولت قبل، اولین قدم به سمت پیشرفت برداشته شد، تصمیم گرفته شد که کارخانه ی یو. سی.اف اصفهان راه اندازی شود، و راه اندازی هم شد" [14].

احمدی نژاد هم کاری جز عمل به فرامین رهبر در این زمینه انجام نداده است. رهبر برای عملی کردن مقاصدش، فردی با جربزه و جسور را پیدا کرده است.

احمدی نژاد برای چندمین بار این نکته را به مخالفان خود گوشزد می کند: "خیلی‌ها می‌خواستند القاء کنند که میان رئیس‌جمهور و رهبری در موضوع هسته‌ای اختلاف نظر است و در این زمینه خیلی طرح‌ها را اجرا کردند اما وقتی ما در کنار ایشان می‌نشستیم و به طرح‌های آنها نگاه می‌کردیم فقط به نادانی‌شان می‌خندیدیم"15.

در پرونده هسته ای، اصلاح طلبان تأکید می کنند که اگر تعلیق غنی سازی پذیرفته شود، مهمترین بهانه‌ی حمله ی نظامی از بین خواهد رفت. اما حسن روحانی در سخنرانی برای نمایندگان ادوار مجلس شورای اسلامی گفته است که در واقع پذیرش تعلیق در دوران خاتمی فریبی بیش نبوده و دولت ایران در عمل از این فرصت استفاده کرده و به کار خود ادامه داده است.

حسن روحانی در 30 آبان 1386 در یک سخنرانی به صراحت اعلام کرد: "درست است که ما تعلیق را پذیرفتیم، اما نه برای تعطیل بلکه برای تکمیل. ما در مدتی که تعلیق کردیم، غرب می خواست ما تعلیق کنیم تا در سایه آن سانتریفیوزها را ساختیم، نیروگاه اراک را ساختیم و در کل هر چه را ناقص بود در سایه تعلیق، تکمیل کردیم تعطیل شویم، اما ما تعلیق کردیم تا فناوری ها را تکمیل کنیم. هم توانستیم از خطر عبور کنیم و هم نیروی خود را تکمیل کنیم" [16].

پس پذیرش تعلیق برای ممانعت از حمله نظامی به ایران و تکمیل مخفیانه ی پروژه ی هسته ای بوده است.

تکمیل مخفیانه ی پروژه ی هسته ای اقدامی خطرناک بود که می توانست احتمال حمله ی نظامی به ایران را افزایش دهد. این اقدام در دوران خاتمی صورت گرفت، نه دوران احمدی نژاد.

حسن روحانی می گوید: "ما وقتی تعلیق را پذیرفتیم اصلاً uf6 در اختیار نداشتیم که بخواهیم آن را غنی سازی کنیم. ما تعلیق داوطلبانه و موقت را به این دلیل پذیرفتیم که با تعلیق موقت یک بخش و آرام کردن فضای بین المللی، بقیه زیر ساخت های هسته ای کشور را تکمیل کنیم. خب، ما، در همین فضا، اصفهان را کامل و uF6 را تولید کردیم. ما در آن مقطع تازه داشتیم اصفهان را می ساختیم. در فضای تعلیق بود که اصفهان کامل و تأسیسات آب سنگین اراک ساخته شد.

در همین فضای تعلیق، نطنز را کامل کردیم. نطنز که از اول آماده نبود که ما بیائیم و در آن 3000 سانتریفیوژ نصب کنیم. مگر ما در آن مقطع چند عدد سانتریفیوژ داشتیم؟ کسانی که در ریز داستان هستند، می دانند تعلیق ما وابسته و بر مبنای توان فنی ما بود. من خودم چند نوبت در دیدار با مسئولان فنی تأکید کردم که هر زمان شما آمادگی غنی سازی داشتید، اعلام کنید تا ما تعلیق را بشکنیم"17.

پس تمام کارهای اساسی به دستور رهبر، به طور غیر علنی، در دوران خاتمی صورت گرفته است. تنها تفاوت در این است که در دوران احمدی نژاد، تقاضای تعلیق غنی سازی غربیان پذیرفته نشده است. اگر اصلاح طلبان هم بر سر کار بودند و تعلیق غنی سازی پذیرفته نمی شد، بازهم پرونده ایران به شورای امنیت می رفت.

حسن روحانی در مصاحبه با جام جم همین نکته را تأئید کرده است :" این مساله درست است که تعلیق در دولت هشتم شکسته شد و باز این مساله درست است که ما در دولت هشتم احتمال می‌دادیم که روزی به شورای امنیت برویم و این احتمال منتفی نبود. این‌که شکسته شدن تعلیق می‌ توانست رفتن پرونده ما به شورای امنیت را تسریع کند، صحیح است".

***

بخش پیشین این نوشتار را در اینجا بخوانید!

Share/Save/Bookmark

پاورقی ها:
1 ـ سید محمد صدر، واقعیت های سیاست خارجی دولت نهم.
2 ـ روزنامه اعتماد ملی،21 آبان 1386.
3 ـ روح الله خمینی، صحیفه نور، جلد 20،ص 223.
4 ـ روزنامه اعتماد، 4 بهمن 1386.
5 ـ سایت بازتاب،18 خرداد 1386 به نقل از روزنامه الری العام کویت.
6 ـ سایت مجمع تشخیص مصلحت نظام، 21/2/1385.
7 ـ روزنامه اعتماد، 4 بهمن 1386. وی در همین مصاحبه می گوید: "در شرايط کنوني ما طرفدار برقراري رابطه با امريکا هستيم چون معتقديم اين تصميم به سود منافع و امنيت ملي و در جهت رفع خطرها و ضرر و زيان ها از سر کشور و نظام است".
8 ـ جام جم، 20 آذر 1386.
9 ـ کیهان، 22/8/1386.
10 ـ سخنرانی رهبری در جمع دانشجویان دانشگاههای استان یزد، 13/10 1386، پایگاه اطلاع رسانی رهبری
11 ـ سایت مجمع تشخیص مصلحت نظام، 21/2/1385.
12 ـ سایت گویا، 4 مرداد 1386، اصل مصاحبه با خبرگزاری دانشجویان ایران صورت گرفته است.
13 ـ خبرگزاری مهر، 3/7/1386. حتی اسدالله بادامچیان هم به صراحت گفته است که تمام اقدامات حسن روحانی با تأئید رهبر بوده است. بادامچیان می گوید: «آقای روحانی در بحث هسته‌ای از حیثیت خود گذشته و اقداماتی كه انجام داده با تایید رهبری بوده است. اگر روحانی فرد سازشكاری بود، یقینا جامعتین وی را در فهرست خود نمی‌گذاشتند». 8 آذر 1385 .
14 ـ سخنرانی رهبری در جمع دانشجویان دانشگاههای استان یزد، 13/10 1386، پایگاه اطلاع رسانی رهبری.
15 ـ کیهان، 22/8/1386.
16 ـ اعتماد، 1/9/1386.
17 ـ جام جم، 20 آذر 1386.