خانه > انديشه زمانه > انديشه انتقادي > دموکراتیزاسیون در برابر سلطانیزاسیون (بخش اول) | |||
دموکراتیزاسیون در برابر سلطانیزاسیون (بخش اول)اکبر گنجیدر آستانه انتخابات در ایران، از سوی افراد مختلفی از صاحبنظران و فعالان سیاسی، بحث و نقد و نظرهای متفاوتی انجام و ارائه میشود، از جمله مقالهای از اکبر گنجی که در آن به بررسی ساختار سیاسی در ایران پرداخته است و در دو قسمت منتشر خواهد شد. بخش اول از جمله مروری بر زمینهها و سابقهی انتخابات پیشین در ایران است.
نگاه نادرست به ساختار سیاسی ایران در آستانه انتخابات مجلس شورای اسلامی، بسیاری از نگاه ها به انتخابات آینده معطوف شده است. در این ارتباط، پرسش های بسیاری ذهن ها را به خود مشغول کرده است. نوستالژی گذشته آنچنان تأثیرگذار است که برخی را به طرح این مدعا کشانده که: اگر در انتخابات گذشتهی ریاست جمهوری به جای احمدی نژاد یکی از اصلاح طلبان انتخاب شده بود، اینک کشور تا این حد گرفتار سیه روزی و در معرض سقوط به نیستی نبود. دوران پیش از احمدی نژاد، همان چیزی بود که می خواستیم و در اثر بلاهت تحریم کنندگان انتخابات از دست رفت. در اینجا دو مدعا وجود دارد، یکی آنکه، اصلاح طلبان قدرت را از دست دادند، چون کسانی انتخابات ریاست جمهوری را تحریم کردند (فروکاستن شکست اصلاح طلبان به تحریم انتخابات) [1]، و دیگری آنکه ،احمدی نژاد عامل تمام سیه روزی هاست (تحویل همه ی قدرت ها به قدرت احمدی نژاد). بحث و گفت و گو در خصوص انتخابات آینده، بسیار مهم است، اما تا آن حد که من می فهمم ، نیاز به بحثی مقدماتی در خصوص نقش و وزن احمدی نژاد در نظام سیاسی ایران دارد ، که در اتخاذ تصمیم در خصوص انتخابات بسیار تأثیر گذار است. احمدی نژاد یا خامنهای؟ تصویری که به وسیله ی بسیاری از فعالین سیاسی ایرانی از ساختار سیاسی ایران ارائه میشود، تصویری ایدئولوژیک (شعور کاذب در معنای مارکسی کلمه) است. مطابق این تصویر، اولاً : "شرایط فعلی بدترین وضعیت ایران در نیم قرن اخیر است"2، ثانیاً: احمدی نژاد عامل و منشأ این وضعیت (تمام سیاهی ها، فساد ها، بدبختیها، تبعیض ها، ناروایی ها، حبسها، دهان بستن ها، نزاع ها و کشاندن ایران به ورطه نیستی و نابودی و جنگ) است. از دل این تصویر وارونه، یک راه حل روشن برای حل همه ی مسائل زاده می شود: یک ائتلاف وسیع نجات بخش از تمام جناح ها ( اصول گرایان و اصلاح طلبان و...) باید تشکیل شود تا با طرد احمدی نژاد کشور را از مغاک نیستی نجات دهد3. این تصویر کاذب (غیر منطبق با واقع)، تا حدودی باعث فریب رسانه ها و سیاستمداران غربی هم شده است.این تحلیل نادرست است،برای اینکه "سلطان" در این تحلیل مطلقاً حضور ندارد. وقتی تیمی برنده یا بازنده می شود، نمی توان با حذف مربی و بدون تعیین میزان نقش او ، شکست و پیروزی تیم را تحلیل کرد. اگر فیلمی خوب از کار در آید، کارگردان نقش مهمی در ساخت آن داشته، و اگر هم بد در آید باز هم کارگردان نقش مهمی در آن داشته است. تحلیل،ارزیابی و نقد دوران پیش از انقلاب، با حذف شاه، اگر هم شدنی باشد، به تحلیل و داوری نادرست منتهی خواهد شد. در تحلیل های ارائه شده در دو سال گذشته از وضعیت نابسامان کنونی ایران، سلطان (آقای خامنه ای) در صحنه حضور ندارد. اگر تنها تحلیل درست، تحلیل ساختاری باشد، در آن صورت تمام مشکلات و مسائل ساختاری را به گردن کارگزاری (agent) چون احمدی نژاد انداختن چه اعتباری دارد؟ اما اگر بدون توجه به نقش عاملان و کارگزاران نمی توان به تحلیل درست نائل شد (بر اساس فردگرایی هستی شناختی، در دنیای خارج، جز افراد چیز دیگری "وجود" ندارد و هویت های جمعی و ساختاری صرفاً برساخته های بشری برای تبیین و تحلیل اند، برای اینکه نمی توان علم جامعه شناسی را به علم روان شناسی تحویل کرد)، در آن صورت، مطابق رژیم حقوقی (قانون اساسی)، قدرت اصلی در دست رهبر و نهادهای تحت امر اوست، و مطابق رژیم حقیقی،قدرت رهبر بسیار بیش از قدرتی است که رژیم حقوقی به او داده است. در میان زمامداران فعلی جمهوری اسلامی، تنها خامنه ای و هاشمی رفسنجانی همیشه در قدرت بوده و نقش کلیدی داشته اند. پس از آنها هم آنقدر نام وجود دارد که شاید نتوان نام احمدی نژاد را در میان یکصدتن چهره های اصلی نظام در سه دهه ی گذشته قرار داد. روشن است که محدوده ی بحث فعلی، تحلیل نظام سیاسی و میزان نقش زمامداران مختلف در آن است، نه چگونگی ساختن رژیمی دموکراتیک، که بحثی از بنیاد متفاوت است. رهبر تعیین کننده اصلی است از سوی دیگر، تمام مسائل و مشکلات را به گردن احمدی نژاد انداختن این پیامد ناخواسته ی منفی را به دنبال دارد که اگر مردم این تحلیل را بپذیرند، انتظار خواهند داشت که با رفتن احمدی نژاد تمام مسائل و مشکلات حل و رفع شوند. اما روشن است که با رفتن احمدی نژاد بسیاری از مسائل و مشکلات کشور و نظام سیاسی حل و رفع نخواهند شد. آنچه به طور فشرده در بالا آمد نیاز به شرحی دارد که در پی خواهد آمد. 1- نه تنها بر اساس رژیم حقوقی (اصل پنجاه و سوم قانون اساسی)، قوای سه گانه تحت امر ولایت مطلقه فقیه قرار دارد، بلکه بر اساس رژیم حقیقی، تمام ارکان قدرت تحت سلطه ی آقای خامنه ای قرارگرفته است. بیشترین قدرت در نظام سیاسی ایران در اختیار رهبر است. قدرت واقعی خامنه ای و نهاد های تحت امر وی به حدی است که خاتمی در دوران ریاست جمهوری اش، به صراحت اعلام کرد که رئیس جمهور تا سطح تدارکاتچی تنزل کرده است. اگر احمدی نژاد قدرتمند احساس می شود، دلیل آن حمایت بی دریغ رهبر از وی و حلقه به گوشی اوست. کار او عمل به منویات رهبر است. احمدی نژاد فردی با عرضه، برای پیگیری مقاصد رهبر است. دفاع بی دریغ آقای خامنه ای از وی، به هیچ وجه قابل مقایسه با دفاع از هاشمی رفسنجانی و خاتمی نیست. وقتی هاشمی رفسنجانی به ریاست مجلس خبرگان انتخاب گردید و خبرگان به حضور رهبر شرفیاب شدند، خامنه ای به جای تبریک به هاشمی یا دفاع از وی، به دفاع از احمدی نژاد پرداخت. مهدی کروبی رئیس مجلس ششم، اخیراً طی یک مصاحبه ی مطبوعاتی به خوبی توضیح داده است که محل نزاع با مجلس ششم این بود که آقای خامنه ای مجلس تابع می خواست. کروبی می گوید: «آقا نگران بود که مجلس اهل اطاعت نباشد، ولی من به او اطمینان دادم که مجلس اهل اطاعت است.» وقتی اصلاح قانون مطبوعات در دستور کار مجلس ششم قرار گرفت، حجازی از بیت با کروبی تماس گرفته و نارضایتی رهبر را اعلام می دارد. اما نمایندگان به کار خود ادامه می دهند. کروبی می گوید: «اخبار این ماجرا به مقام معظم رهبری می رسد، از دفترشان تماس می گیرند پیامی برای من و نفر دوم مجلس می آورند، پیام دوستانه بود. در آن این بود که شما میخواهید قانون مطبوعات را اصلاح کنید، خوب اجازه دهید مجلس یک مقدار جلو برود. بعد آمدند دو فوریت را به یک فوریت تبدیل کردند و با دفتر رهبری تماس گرفتند و گفتند تعدیل کرده ایم و اصلاح شده است. از دفتر گفتند که آقا خواسته فعلاً طرح مطرح نشود، اما آقایان آمدند طرح را در مجلس مطرح کردند و فوریت آن مطرح و بررسی شد، رفته رفته ماجرا وارد فاز دیگری شد، کم کم با خبر شدیم، مقام معظم رهبری یک نامه ای برای مجلس نوشته اند. ما نمی خواستیم به آنجا برسد. از آقای هاشمی در یک جلسه پرسیدم ایشان گفت بله، نبایست نامه ای نوشته شود. یک بار خدمت مقام معظم رهبری رفتم و در این مورد صحبت کردم، سابقه مصوبه را دادم و در باره ی طرح صحبت کردم و بعد گفتم نامه نیاید به نظر ما بهتر است، ایشان احساس کرده بودند که مجلس نمی خواهد اطاعت کند، توضیح دادم که این طور نیست، مجلس اهل اطاعت است. از نکات تلخ این بود همان روز که با مقام معظم رهبری ملاقات داشتیم هم طرح تصویب شد و هم نامه ای به قوه قضائیه نوشته شد که نکات تندی داشت. طرح آمد تو دست دستور، آقای حجازی از دفتر رهبری خبر داد که اول وقت نامه ای از مقام معظم رهبری می آید، ما صبح در هیات رئیسه بودیم که نامه رسید، نامه را یکی از آقایان خواند، در نامه آمده بود که به صراحت نوشته شود این طرح نه مصلحت است و نه مشروع که در دستور کار قرار گیرد و طرح را از دستور کار خارج کنیم ، پس طرح را از دستور کار خارج کردیم"4. نظام توتالیتر یا نظام سلطانی؟ رژیم ایران دیکتاتوری نظامی نیست، بلکه رژیم سلطانی است. حتی اگر کسانی این رژیم را از سنخ رژیم های فاشیستی و کمونیستی توتالیتر بدانند، در رژیم های توتالیتر رهبر خدایی می کند. برخی، صحنه ی سیاسی ایران را چنان تحلیل می کنند که گویی احمدی نژاد جانشین خامنه ای شده و زمام مملکت در دست گرفته و کشور را فاشیستی کرده یا خواهد کرد. اما نه نظام جمهوری اسلامی، نظام فاشیستی و توتالیتر است، و نه ساختن نظام فاشیستی و توتالیتر دیگر امکان پذیر است. این نظام توتالیتر نیست، برای اینکه: یک ـ نظام توتالیتر و فاشیستی با سرکوب کامل جامعه ی مدنی، جامعه ی تک صدایی و تک ساحتی می سازد. جامعه ی ایران تک صدایی نیست و صداهای مخالف بسیاری از آن به گوش جهانیان می رسد. طرح سرکوب کامل جامعه ی مدنی، طرحی شکست خورده است. صدای زندانیان سیاسی ـ عقیدتی این رژیم به گوش جهانیان می رسد و رهبر رژیم مجبور می شود در نماز جمعه ی تهران رسماً قتل های زنجیره ای رژیم را به گردن عناصر خود سر وزارت اطلاعات بیندازد. در کدام جامعه ی توتالیتر و فاشیستی، مخالفانش از داخل کشور ، همه روزه با رادیو و تلویزیون های دشمنانش (رادیو فردا، تلویزیون آمریکا، رادیو فرانسه، رادیو بی.بی.سی، آلمان و...) مصاحبه می کردند و از طریق رسانه های دشمن، برای مردم در بند خویش پیام می فرستادند؟ دو ـ در نظام های فاشیستی و توتالیتر، یک حزب واحد فراگیر به رهبری پیشوا وجود دارد که سازماندهی کل جامعه در دست آن است. ایران فاقد چنین حزبی است. در ایران دهها حزب وجود دارد که به معنای واقعی کلمه حزب نیستند، ولی به هر حال، وجود همین شبه احزاب نشان می دهد که نظام سیاسی فاشیستی و توتالیتر نیست. رهبر هم برخی از همین احزاب را مزدور و مورد حمایت آمریکا میخواند. سه ـ در جوامع فاشیستی و توتالیتر، فقط یک ایدئولوژی واحد وجود دارد که حزب یک تفسیر واحد رسمی از آن ارائه می کند و همه موظفند آن را بپذیرند. در نظام توتالیتر شوروی، جز مارکسیسم و تفسیر رسمی حزب بلشویک از آن، چیز دیگری وجود نداشت. اما در ایران، اولا: لیبرالیسم و سوسیالیسم و فمینیسم و. . . به عنوان ایدئولوژی های رقیب و بدیل ایدئولوژی حاکم رسماً تبلیغ و ترویج می شوند. کتابهایی (با مجوز رسمی وزارت ارشاد، و با کاغذ و فیلم و زینک دولتی) که ایدئولوژی های رقیب و بدیل را نشر می دهند، متنوع تر و پر خواننده تر از کتاب های ایدئولوژی حاکم است. بسیاری از افراد رسماً و به طور علنی خود را لیبرال و سوسیالیست و فمینیست و . . . می نامند. ثانیاً: نه تنها بنیادگرایان حاکم تلقی واحدی از اسلام ندارند، بلکه در ایران به طور همزمان، سه نوع اسلام بنیادگرایانه، سنت گرایانه و تجدد گرایانه وجود دارد که در حال رقابت اند. به تعبیر درست تر، با اینکه زمامداران حاکم مدافع و مبلغ اسلام بنیادگرایانه اند، با این همه شمار زیادی از دینداران، با قرائت های سنت گرایانه و مدرنیستی از اسلام رو آورده اند. . . . . . . . . . . . . . . . پایان قسمت اول پا ورقی: 1ـ تا آنجا که من می فهمم، شکست اصلاح طلبان و پیروزی احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری، معلول دلایل بسیار است. برخی از آن دلایل به قرار زیرند: اول ـ نارضایتی آنان که در دوم خرداد 76 (انتخابات ریاست جمهوری) و بهمن 78 (انتخابات مجلس ششم) و انتخابات اولین دورهی شوراها به اصلاح طلبان رأی دادند، از عملکرد اصلاح طلبان. خوش بین ها، اصلاح طلبان را "بی عرضه" می خواندند، ولی بدبین ها، اصلاح طلبان را "خائن" می نامیدند که با "بالا" سازش کرده اند. نزاع های بی حاصل اعضای شورای شهر اول تهران را هم بر اینها باید افزود. علاوه براینها، برخی از افراد به جای پیشبرد پروژهی دموکراسی خواهی، با استفاده از فرصت موجود، از طریق دولت به ثروت های باد آورده دست یافتند. دوم ـ تحریم انتخابات بوسیله ی عده ای از چهره های سرشناس. در خصوص اهمیت نقش این عامل، چند نکته قابل ذکر است. اولاً: همیشه درصد مهمی از مردم در انتخابات شرکت نمی کنند. ثانیاً: معلوم نیست بقیه ی افرادی که در انتخابات شرکت نکردند، به دلیل آنکه عده ای خاص انتخابات را تحریم کردند، در انتخابات شرکت نکرده باشند. ثالثاً: روند شکست اصلاح طلبان، پیش از آن، از انتخابات شوراهای شهر و مجلس هفتم شروع شده بود. کافی است به آرای مصطفی تاج زاده که در آزادترین انتخابات ایران (انتخابات شوراهای دوم که دولت خاتمی بدون نظارت شورای نگهبان برگزار کرد) بالاترین ارای اصلاح طلبان را اخذ کرد، ولی به شوراها راه نیافت، توجه شود. همچنین آرای بسیار پائین نهضت آزادی و ملی ـ مذهبی ها در این انتخابات هم حکایت از آن دارد که علت اصلی شکست، تحریم انتخابات نبود. سوم ـ عدم اجماع اصلاح طلبان بر روی یک کاندیدا.با وجود دو علت اول و دوم، اگر تمام گروه های اصلاح طلب بر روی یک فرد (کروبی یا معین) اجماع می کردند، احتمال پیروزی آنها بسیار افزایش می یافت. چهارم ـ دخالت سازمان یافته ی سپاه و بسیج در انتخابات. پنجم ـ سرمایه گذاری بر روی هاشمی رفسنجانی. درست یا نادرست، اکثریت جامعه، هاشمی را نماد گذشته و بسیاری دیگر از چیزها تلقی می کند. هر کس در مقابل هاشمی قرار می گرفت، پیروز انتخابات بود. ششم ـ تقلب در انتخابات. هفتم ـ شعارهای پوپولیستی احمدی نژاد و وعده ی آوردن پول نفت بر سر سفره های مردم. هشتم ـ فضای میلیتاریستی ای که دولت آمریکا بر منطقه حاکم کرد. حمله ی نظامی آمریکا به عراق، موجب رشد بنیادگرایی در منطقه شد. سیمای جمهوری اسلامی شبانه روز تصاویر دلخراش عراق را به نمایش می گذارد و بنیادگرایان، همچون امروز، دولت بوش را پشتیبان اصلاح طلبان جلوه می دادند. هیچ کس در ایران طالب این نیست که ایران به سرنوشت عراق گرفتار شود. 2 ـ سخنرانی عبدالله رمضان زاده در روز 16 آذر 1386 در دانشگاه چمران. 3- غلامحسین کرباسچی، دبیرکل کارگزاران سازندگی، گفته است: "ما حاضر به ائتلاف با هر شخصی و هر گروهی هستیم تا هر طور شده احمدی نژاد را در انتخابات شکست دهیم". [روزنامه اعتماد ملی، اول بهمن 1386.] 4 ـ روزنامه اعتماد ملی، سه شنبه 25 دیماه 1386، ص 10. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
آقای گنجی عزیز من فکر می کنم تفاوت رژیم سلطانی و رژیم دیکتاتوری نظامی بیشتر تفاوتی شکلی است تا ماهیتی. رژیم کمونیستی استالین، رژیم های فاشیستی موسولینی و هیتلر، بناپارتیسم در فرانسه و نهایتاً خمینیسم در ایران دارای ساختار مشابهی هستند. پرداختن به تفاوت های جزئی بین این رژیم ها اگرچه جالب و مفید است ولی تاًکید بیش از حد بر این تفاوت های شکلی ما را از درک ساختار مشترک آنها دور می کند.
-- سعید ، Feb 7, 2008بله توي دوره اي كه اسرائيل نژاد پرست صلح دوست ميشه
-- ميم نقطه ، Feb 8, 2008انگليس با نظام سلطنت مشروطش دموكراتيك ميشه
و آمريكاي خونخوار حامي حقوق بشر ميشه
و اكبر گنجي روشنفكر ميشه اونهم با استفاده از نظرياتي كه توي اروپا و آمريكا سالها پيش فاتحشون خونده شده!
بايد نظام ولايي رو با مغز جمود انديش خودشون بين ديكتاتوري يا سلطنت يا كلمهي مزحكي بنام دموكراسي اسلامي!!!
جهت اطلاع نظام ما مردمسالاري ديني يعني حكومت شرع با مقبوليت مردم و راه بري يك فقيه دين شناس و آگاخه به امور!
تحليل آقاي گنجي واقعا شرم اور و عقب افتادست
در شرايطي كه ايران از يك كشور بدبخت و عصا بدست در مقابل اروپا به يك كشور مستقل با توان به زانو در اوردن آمريكا در عراق و لبنان و تاسي خيلي از مقاومين در سراسر جهان از اين حركت
اين جور توصيف كردنها خل وضعي كامل است!
راستي احمد نژاد و آقاي خامنه اي كشور را به جنگ مي كشانند يا گنجي و عبادي كه خاستار فشار اقتصادي و.... به ايران هستند!!
الهي اشكو اليك من كثرت عدونا!!!
-- ميم نقطه ، Feb 8, 2008aghaye saiid kamelan dorost migan,che farghi dare nezam saltani ya har chize digei,inha moshkele ma nist,jalebe ghazie injast afradi mese aghaye ganji o hamrazmaneshoon,in mellato bichare kardand o in enghelabo be samar resoundan,hala haminha be hamoon gharb panahande shodan,ke roozi khodeshoon migoftan badtarine...natije karhaye hamin afrad boode ke zarahaye jobran napaziri be mellate iran a wejhe iran dar donya zade,hala in tajzie tahlilha che fayde dare...
-- sahar ، Feb 8, 2008تلاش آقای گنجی در جانشین کردن صفت رژیم به رژیم سلطانی ایجاد تداعی مبارزه بحق اسلام و شاه است.
-- بهرام ، Feb 8, 2008این بار اسلامیون در پوشش"تجدد گرایانه" به مبارزه با "رژیم سلطانی"(بخوانید شاه) ادامه میدهند.
قبلأ عرض کنم که با تحلیل آقای گنجی در مورد
قدرت حقیقی و حقوقی رهبر کاملأ موافقم .
اما معتقدم احمدی نژاد حضورش در بالای هرم
صوری قدرت زندگی را برای ملت سخت تر کرده
و باز سازی وجه بین المللی مملکت را پر هزینه تر.با علم به ثابت بودن قدرت پشت پرده.
و اما
جناب گنجی,رژیم جمهوری اسلامی رژیمی توتالیتر است وچون:
یک - رژیم سرکوب دیگر صداها را از ابتداءخلقتش با تمام قدرت شروع نمود و همچنان ادامه میدهد .اینکه در رسیدن به هدفش شکست خورد(همانطوریکه قید کرده اید) نافی ماهیتش نیست.مقاومت جامعه مدنی و تکنولوژی مدرن موضوعاتی هستند که جنابعالی به اشتباه در تعریف رژیم توتالیتر دخالت داده اید.
دو-حق با شماست "ایران" فاقد حزب واحد است,اما نظام جمهوری اسلام ایران دارای حزب واحد (ولایت فقیه) که در آن "رهبر" ولایت مطلقه دارد.
اینجا هم باز اگر "رهبر"این نظام متوسل به اتهام و یا افتراء و اصولأ در جهت حذف جامعه مدنی بر میاید <نافی ماهیت توتالیتر نظام نمیگردد.
سوم - در قسمت نیز همان استدلال ها صادقند.
جنابعالی وجود جریاناتی که کاری به مقایسه نسبی آنها ندارم را به حساب دیگری منظور میکنید .
در جمهوری اسلامی هیچکدام از جریانات سیاسی نامبرده شرعأ و قانونأ حق حیات ندارند و وجودشان همانطوریکه خودتان اشاره کردید بدلیل شکست خوردن ( نه قطعی و دائم ) نظام انقلابی اسلامی است .
آقای گنجی عزیز,بنظر بنده شما نیز مثل خیلی دیگر از دوستانم هنوز از مشکل "ارزش انقلاب"
دل نبردیده اید و همچنان به قلاب ام الفساد "
انقلاب گرفتار .
گنجی یک روشنفکر است و روشنفکر ÷اسدار حقیقت...دوستانی که نظرات تند تر را می ÷سندند یحتمل کمی احساساتی اند چون نمی دانند خشونت آفت عقل است و گنجی اگاهانه بی در نظر گرفتن اینکه به مذاق کی خوش می آید حقیقت را گفته...
-- سروش ، Mar 11, 2008