تاریخ انتشار: ۲۹ آبان ۱۳۸۶ • چاپ کنید    

روشنفکر سکولار ایرانی و خداگونگی عقل خودبنیاد

بهروز علیخانی
دانشجوی دکترای جامعه‌شناسی سیاسی دانشگاه هانوور

امروزه از سوی بسیاری از روشنفکران ایرانی عقل‌گرایی و فلسفه‌گرایی به عنوان ابزاری برای مبارزه با دین‌گرایی مورد استفاده قرار می‌گیرد. شدت مبارزه با گرایش‌های مذهبی اسلامی چه در غرب و چه در میان روشنفکران ایرانی زمانی بیشتر شده است که بنیادگرایی اسلامی و اسلام سیاسی قدرت بیشتری پیدا کرده است. به خصوص در ایران که هم‌زمان مبارزه با صاحبان قدرت سیاسی با مبارزه با فهم خاصی از دینِ سیاسی تواُمان گشته است، شاهد ایده‌آل‌گونه شدن عقل در مقابل دین، توسط روشنفکران سکولار هستیم.

جالب این است که این بحث‌های مطلق‌گرایانه درباره‌ی عقل، زمانی مطرح می‌شوند که در خود غرب که خاستگاه اصلی این گونه نظریات عقل‌گرایانه بوده است، در دهه‌های اخیر مفهوم عقل و نقش آن در شناخت صحیح‌تر، معنای مطلق سابق خود را از دست داده است. به عنوان نمونه کتاب «خطای دکارت» که نتیجه‌ی مطالعات تجربی در زمینه‌ی مغزپژوهی توسط آنتونیو دامازیو۱ است، ارتباط میان جسم و ذهن به گونه‌ی دیگری فهم می‌شود.

وی با رد ادعای دکارت که گفت «می‌اندیشم، پس هستم۲» بر پیوند تنگاتنگ هوش و خودآگاهی با احساس۳ و عاطفه۴ تاُکید می‌کند و می‌نویسد: «احساس می‌کنم، پس هستم۵.» در واقع از سوی وی، اجزای جدایی‌ناپذیر فرآیند تفکر، در کنار بُعد شناختی، احساس و عاطفه ارزیابی می‌شوند. به زبان دیگر با مطالعات مغزپژوهی و حافظه‌شناسی، هیچ فرآیند تفکر انسانی بدون دخالت اجزای اصلی آن یعنی احساس و عاطفه امکان‌پذیر نبوده و نخواهد بود. بعد شناختی فرآیند تفکر همواره تحت تأثیر دو بعد دیگر آن بوده است.

نوربرت الیاس روان‌شناس اجتماعی نیز با ریشه‌یابی جریانات فلسفی و جنبش‌های عقل‌گرایانه اروپای غربی بر این نظر است که در نتیجه‌ی فرآیند تشکیل دولت و امنیت نسبی اجتماعی - روانی به وجود آمده در نتیجه انحصار خشونت توسط دولت قوی مرکزی و همچنین با رشد هر چه بیشتر علوم تجربی و تسخیر طبیعت توسط انسان و درهم تنیدگی بیشتر روابط انسانی در اروپای غربی، شاهد تغییر موازنه‌ی فردگرایی - جمع‌گرایی به سوی فردگرایی بیشتر این جوامع بوده‌ایم.

از نظر وی این تغییر موازنه هم‌زمان بود با ضعیف‌تر شدن الگوهای فهم اسطوره‌ای – دینی و قوی‌تر شدن الگوهای فهم دنیا‌گرایانه که از سده‌های ۱۱ و ۱۲ قرون وسطی آغاز شد و با سرعت گرفتن بیشتر تحولات در قرون ۱۵ و ۱۶ میلادی، باعث به وجود آمدن اندیشمندانی شد که سعی در فهم و تئوریزه کردن وضعیت جدید زندگی‌شان داشتند.

از نظر الیاس هم دنیا‌گرایی و عقل‌گرایی و هم فردگرایی در نظریات این اندیشمندان در مقابل جریانات مذهبی و سنت‌گرایانه‌ی آن زمان به صورت ایده‌آلیزه شده و افراطی به عنوان سلاح مبارزه تئوریزه گردید.

در واقع فیلسوفان آن زمان وضعیت جدید خود را به صورت ایستا و مطلق به صورت واقعیت و حقیقت محض، فهم و تجربه کردند و رؤیاها و انتزاعات ذهنی خود را در چارچوب مفاهیم دور از واقعیتی چون عقل۶ و خرد۷ به تاریخ جوامع بشری تعمیم دادند.

نوربرت الیاس در کتاب خود «جامعه‌ی آحاد» یکی از مقدمات اصلی گذار به فهم به واقعیت نزدیک‌تر و همه‌جانبه‌تری درباره‌ی انسان و جوامع انسانی را نقد «تصور از انسانِ۸» این گونه فهم‌های اسطوره‌ای سکولار می‌داند۹.

به عنوان نمونه الیاس با نقد یکی از اصول اساسی نظام فلسفی کانت مبنی بر امکان «فهم پیشینی۱۰» «فرای هر گونه تجربه‌ای۱۱» توسط انسان، هر نوع فهم از دنیا را تنها در چارچوب تجربه‌های انسانی، ممکن می‌داند.

زبان نیز نزد الیاس چیزی جز نماد سمبلیک این تجربه‌های انسانی نیست. در واقع این نیاز اجتماعی است که در طول تاریخ، بشر را وادار کرده است که برای فهم و جهت دهی به زندگی تحول یافته‌ی خود همواره دست به تدوین واژه‌ها و مفاهیم جدید بزند.

از نظر نوربرت الیاس، اجزای احساسی و عاطفی فرآیند تفکر در جوامع مختلف می‌توانند رنگ‌های متفاوتی به خود بگیرند. در جوامع مذهبی این اجزا، رنگ و بوی مذهبی به خود می‌گیرند و در جوامعی که به صورت ملی و سکولارتر سازمان‌دهی شده‌اند، این اجزا می‌توانند رنگ‌های دیگری همچون ناسیونالیستی، فردگرایی مطلق، سوسیالیستی و غیره به خود بگیرد.

با این مقدمه می‌توان به نقد دیدگاه‌های روشنفکران سکولاری پرداخت که با ایده‌آلیزه کردن عقل و خرد، فرآیند تفکر را در مقابل احساسات و عواطف بشری می‌گذارند و مقامی خدای‌گونه به آن می‌دهند. در واقع می‌توان گفت که عقل نزد این روشنفکران نقش خدا را در تفکر دینی اشغال می‌کند.

نمونه‌ی ایرانی چنین فیلسوفانی، آرامش دوستدار است که اعتقاد به «امتناع تفکر در فرهنگ دینی» دارد. وی با فهم تقلیل‌گرایی از فرآیندهای ذهنی، به بررسی چگونگی فرآیند تفکر در فرهنگ ایرانی - اسلامی می‌پردازد.

از نظر وی به جز استثنائاتی که در تاریخ ایران وجود داشته است (البته وی دلیل وجود این استثنائات همچون رازی و خیام را توضیح نمی‌دهد) مرز پرسش‌گری و تفکر در فرهنگ دینی همواره محدود بوده است. وی این محدودیت را به خاطر ماهیت فرهنگ دینی می‌داند که ذاتاُ با هر گونه تفکری فرای بدیهیات دینی، سر مبارزه دارد. نزد دوستدار، فرهنگ دینی به صورت کلی، فرهنگی پرسش‌گریز فهم می‌شود.

آرامش دوستدار با فهم ایده‌آلی خود از عقل و خرد، به محک جنبش‌های اجتماعی فکری در ایران می‌پردازد و همه‌ی آن‌ها را به صورت مطلق به عنوان جنبش‌هایی دین خو نقد می‌کند. به نظر می‌رسد برای وی این امکان قابل تصور نیست که در هیچ جامعه‌ی بشری هنوز پرسش‌گری و تعقل، فارغ از قید و بند‌های احساسی - عاطفی آن به وقوع نپیوسته و نخواهد پیوست.

برای آرامش دوستدار مشخص نیست که سخن بر سر تغییر اجزای احساسی - عاطفی فرآیند تفکر است که می‌توانند به واقعیت نزدیک‌تر و یا اسطوره‌ای‌تر باشند و نه یک تفکر فرای هر گونه علقه‌ای.

تقلیل اجزای چند گانه‌ی تفکر به بعد شناختی۱۲ آن باعث ارائه‌ی نظریات دور از واقعیت و انتزاعی توسط ایشان می‌شود. وی با عینک سیاهی که به چشم می‌زند، سعی در یافتن نمونه‌های تاریخی برای اثبات نظر خود دارد.

تلاش روشنفکرانی که اجزای احساسی تفکرشان رنگ دینی دارند، توسط این متفکر در مصاحبه‌اش با عبدی کلانتری به عنوان نعل وارونه زدن ارزیابی می‌شود۱۳. هم در بحث ایشان و هم در بحث جواد طباطبایی دیگر روشنفکر سکولار ایرانی، بدون توجه به نیاز اجتماعی پدیده‌ی روشنفکری دینی، این روشنفکران به کپی‌برداری از روشنفکران مذهبی در تاریخ اندیشه‌ی غرب متهم می‌شوند و تلاش آنان به مثابه‌ی بازتولید فرهنگ دینی ارزیابی می‌شود۱۴.

توسط این گروه از روشنفکرانِ عقل‌محور، بحث‌های هرمونتیکی شبستری و سروش با استناد به آیه‌های قرآنی که عکس نظر آنان را اثبات می‌کند، رد می‌شوند. این طیف از روشنفکران به دلیل نفرتشان از فرهنگ دینی که به خصوص با حاکم شدن اسلام سیاسی شدت بیشتری به خود گرفته است، فکر می‌کنند در یک ایران غیراسلامی و غیردینی، پرسش‌گری مرز بی‌نهایتی می‌یابد.

تلاش روشنفکری دینی در جهت ارائه‌ی فهمی انسانی‌تر و متمدن‌تر از دین و نتیجه اجتماعی مسلط شدن چنین فهمی در جریان فرآیند دموکراتیزه شدن جامعه ایران نادیده انگاشته می‌شود و بدون انتقاد ملموس به این جریان فکری، کل جریان سر و ته یک کرباس شناخته می‌شود و رد می‌گردد۱۵.

این گونه به نظر می‌رسد که چنین برداشت تقلیل‌گرا و ایدئولوژیکی از انسان و جوامع انسانی به دلیل فضای احساسی حاکم، توسط بسیاری از روشنفکران ایرانی استقبال می‌شود. این طیف از روشنفکران به جوامع غربی اطراف خود و نفوذ مذهب در این جوامع نگاهی نمی‌کنند و سعی در تعمیم تجربه‌ی شخصی خود به یک جامعه دارند. احساس نفرت در بین آنان به قدری است که حتی تصور وجود یک حزب مذهبی اعتدال‌گرا در جامعه سکولار ایده‌آلی‌شان آنان را آزار می‌دهد.

در واقع چنین به نظر می‌رسد که تمامیت‌خواهی و عدم استقبال از پلورالیسم معرفتی توسط این روشنفکران، دست کمی از توتالیتاریسم دینی ندارد. به هر حال نباید از خاطر ببریم که توتالیتاریسم در طول تاریخ بشر تنها شکل دینی نداشته اشت. استالینیسم در شوروی و فاشیسم در آلمان تا مغز استخوان خود ایدئولوژی‌های سکولاری بودند که ساختار کاملاً مشابهی با توتالیتاریسم دینی داشته‌اند.

به نظر می‌رسد با ضعیف‌تر شدن هر چه بیشتر پایگاه اجتماعی فهم مطلق‌گرای از دین، باید از این بیم داشت که عقل‌گرایان افراطی برای سعادت آینده‌ی جامعه‌ی ایرانی دست به تدوین سیستم سیاسی سرکوب‌گر مشابهی بزنند که در آن فقط نمونه‌ی خاصی از عقل قادر به فهم خوشبختی بشر است و«حقیقت» مطلق دارد.

یادداشتها:

۱- Antonio R. Damasio, Descartes Irrtum, Fühlen, Denken und das menschliche Gehirn, List, 4. Auflage, Berlin.

۲- Ich denke, also bin ich

۳- Gefühl

۴- Emotion

۵- Ich fühle, also bin ich

۶- Vernunft

۷- Verstand

۸- Menschenbild

۹- Vgl. Elias, Norbert, Gesellschaft der Individuen, Suhrkamp Verlag, Frankfurt am Mein, 1987, S. 130-165

۱۰- Apriori

۱۱- Jenseits aller Erfahrung

۱۲- Kognitiv

۱۳- http://www.nilgoon.org/ articles/Dustdar_on_Soroush.html

۱۴- البته ما شاهد این گونه برخوردها توسط نظام حاکم در ایران با جریانات و جنبش‌های تحول خواهانه‌ی دیگر نیز هستیم. از سوی این نظام جوانان و زنانی که دنبال حقوق اجتماعی - سیاسی خود هستند، به غرب‌گرایی و کپی‌برداری از غرب متهم می‌شوند و تحولات اجتماعی و نیازهای اجتماعی - سیاسی که باعث به وجود آمدن این گروه‌ها و خواسته‌های آن‌ها شده است، نادیده انگاشته می‌شوند.

۱۵- البته چندی پیش به مناسبت همایش دین و مدرنیته در ایران، شاهد نقدی سازنده و ملموس توسط محمدرضا نیکفر، روشنفکر سکولار به جریان روشنفکری دینی بودیم. در این نقد، وی روشنفکران دینی را به موضع گرفتن تئوریک در زمینه‌ی برابری حقوق زن و مرد دعوت می‌کند. در مجموع می‌توان گفت که طیف‌های مختلف روشنفکری دینی با تمام تناقضاتی که در خود دارند، منش دموکرات‌تر و متمدنانه‌تری تا به حال از خود به نمایش گذاشته‌اند. در همایش اخیرشان هم صدای سنت‌گرایان دینی همچون عبدالحسین خسروپناه و هم صدای روشنفکران سکولاری همچون محمدرضا نیکفر به گوش رسید.

-----------------------------------

پس نوشت:
دوستان عزیز با تشکر از کامنت هایتان، در اینجا به چند نکته اشاره می کنم به امید اینکه بحثم را کمی روش تر کنم و از بخشی از سوء تفاهم های پیش آمده بکاهم.

من در این نوشته، کار آرامش دوستدار را از زاویه ی «جامعه شناسی فرایندی»1 مورد بررسی قرار داده ام. هدف آغاز بحث و نقدهای بیشتر در این زمینه و به چالش کشیدن تابو ها و بتهای ذهنی بود که انسانها به آنها خو می گیرند. در این نوشته ی کوتاه سعی کردم که «تصور از انسانِ»2 آرامش دوستدار و روشنفکران مشابه ایشان را نقد کنم و به بدور از واقعیت بودن این «تصور از انسان» و جوامع انسانی اشاره کنم. بدون شک آرامش دوستدار در تاریخ روشنفکری ایرانی مقامی سترگ دارد. زبان شیوایی دارد. سعی در تابوزدایی و ایجاد پرسش دارد. به نقد خود و تاریخ هویت جمعی خود می پردازد. همه ی اینها برای من آموزنده و قابل احترام هستند.

اما نباید از خاطر برد که برای آرامش دوستدار به خاطر نگاه فلسفی و متافیزیکی اش، درک چرایی و چگونگی فرایندهای اجتماعی چه در غرب و چه در ایران، درک دور از واقعیت و ایدئولوژیکی است. دوستدار هم فرایند تفکر را به بعد شناختی آن تقلیل می دهد و هم فرایند های اجتماعی را به عنصر آگاهی و اندیشه. بحث وی بیشتر از اینکه یک تحقیق جامع تاریخی باشد، یک تحقیق فلسفی از نوع ایرانی اش است که کمتر واقعیتها و پیچیدگیهای اجتماعی را مد نظر دارد. کلمات و اصطلاحات دوستدار ایستا،مطلق و سیاه و سفید هستند و «اصطلاحات موازنه ای»3 که طیفهای مختلف دو قطب را نشان می دهند در کار ایشان دیده نمی شود. اصطلاح «امتناع تفکر در فرهنگ دینی» که عنوان یکی از کتابهای ایشان می باشد یکی از این مفاهیم است. ساختار بحث ایشان در کتاب «درخششهای تیره» در زمینه ی پارادوسیکال بودن دین و روشنفکری نیز از همین قرار است.

اگرچه تسلط دوستدار بر زبان فارسی قابل تحسین است، ولی این گونه استفاده از زبان در زمره ی زبان های علمی- تحلیلی در زمینهُ علوم انسانی محسوب نمی شود. وی به زعم خود با الهام از زبان استادش نیچه، سعی در درانداختن طرحی نو دارد و تلاش می کند که فرهنگ دینی مان را به ریشخند بگیرد، ولی این تلاش بیشتر از اینکه ایجابی باشد و به طرح دقیق و همهجانبهُ راه برونرفت از بحران بپردازد، بیشتر سلبی، انتقادی و کلی است.
نحوه ی انتقاد وی از روشنفکری دینی بیشتر حالت یک انسان عصبی را نشان می دهد که آستانه ی تحملش به آخر رسیده است و حوصله ی پیچیدگی درک زمینه های اجتماعی-روانی چنین جنبشی و نقد دقیق و ملموس آن را ندارد.

وی اهمیت بحثهای هرمنوتیک این روشنفکران و به واقعیت نزدیک تر بودن این شیوه ی شناخت را به کل نادیده می گیرد.4 روش دوستدار در به تمسخر گرفتن این شیوه ی شناخت کاملاً تهاجمی است. برای مقایسه لطفاً رجوع کنید به: آرامش دوستدار، نوسازی نادانی برای نادانی نوخواه، چشم انداز، زمستان 1375، صص 69-84

برای وی فقط «یک اسلام»5 وجود دارد که دارای گوهری ثابت و غیر قابل تغییر است. همچنین در بحث وی روشن نیست که همانگونه که ساختار شخصیت انسانها و ساختار جوامع تغییر می کنند، تصور از خدا نیز که امری اجتماعی است همواره درحال تغییر است. اگر وی درک صحیحی از پروسه های اجتماعی در غرب داشت، می توانست زمینه های اجتماعی-روانی چنین تغییری را در کشورهای اروپای غربی ببیند و توضیح دهد چرا و چگونه تصور خدای مسیحی قهار که روزی مهربان و روزی پرخاشگر بود، به خدایی رئوف و قابل پیش بینی بدل شد؟ تصور تقلیل گرای دوستدار از انسان و جوامع انسانی به دید طغیان گر و مبارز وی زاویه ی تنگی می دهد. اهمیت فرایند تشکیل دولت و انحصاری شدن خشونت در دست دولت در اروپای غربی و تفاوت آن با فرایند تشکیل دولت در کشورهای اسلامی و رابطه ی آن با فرایند امنیت اجتماعی و فرایند تمدن در بحث انتزاعی دوستدار جایی ندارد. پزشکی که برای بیمارش نسخه می نویسد باید دیدی همه جانبه به زمینه های بیماری و پیچیدگی آن داشته باشد. تشخیص «امتناع تفکر در فرهنگ دینی» یکی از آن نسخه هایی است که از این دید همه جانبه فارغ است. هر کسی که در مورد جوامع انسانی مطلب می نویسد، باید انسان را با همه ی نیازها و پیچیدگی های بیولوژیکی و روانی اش در مرکز تحقیق خود قرار دهد. مشکل اصلی من با درک انسان شناسی آرامش دوستدار است.
گذشته از اینها هدف دیگر من در این نوشته نشان دادن این واقعیت بود که اسطوره ها فقط شکل دینی ندارند بلکه میتوانند اشکال سکولارتری نیز به خود بگیرند. عقل خودبنیاد که سرچشمه ی اصلی بحث دوستدار، جواد طباطبایی و بسیاری دیگر از روشنفکران سکولار غربی و ایرانی است، اسطوره و ایده آلی ای بیش نیست که فقط سلاحی برای مبارزه علیه نیروهای غالب اجتماعی در برههُ زمانی خاصی در غرب از سوی گروه های حاشیه ای بود. اگر دوستان حس می کنند که ما نیز هم اکنون در حال مبارزه هستیم و باید از این سلاح استفاده کنیم حرف دیگری است ولی بحث علمی در زمینهُ علوم انسانی مصلحت نمی شناسد و بیشتر به واقعیت می پردازد و عواقب نظری و عملی چنین بحثهایی را نیز مد نظر دارد.

مساله ی مهم دیگر خطر جهل مرکب است. روشنفکر دینی می داند که متعهد است و اصولی پایه ای دارد ولی برخی از روشنفکران سکولار در بحث خود به تعهد و ارزشگزاری های ذهنی خود آگاه نیستند و فکر می کنند که پرسشگری آنها بی حد و مرز است.

--------------------

1 Prozesssoziologie

Menschenbild 2

3 Balancbegriffe

4 با استفاده از بحثهای نویروبیولوگی و مغزپژوهی دهه های اخیر می توان به این نکته پی برد که خاطره و یادآوری چیزی جز یادآوری نو از یادآوری های پیشین نیست و این یادآوری ها همواره در حال تغییرهستند.

5 Der Islam

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

نترسيد آقاي عليخاني. دين از آن بيدهايي نيست كه به همچين بادهايي بلرزد. شما نمي خواهد غصه دين را بخوري. فعلا دين مملكت و كل دنيا را در اختيار دارد و به ياري شما عزيز نيازي نيست. چنان سخن گفته كه انگار دين طفل صغيري است كه دارد در حقش ظلم مي شود.

بر طبق نظر ايشان انگار همه دارند ضد دين حرف مي زنند. خوبه دو نفر مخالف پيدا شدند كه آقايان بترسند و دم از توتاليتريسم ضد ديني بزنند. واقعا خنده دار است دقدقه هاي اين مرد. اگر روزي شد كه مخالفين دين بتوانند با آزادي و امنيت كامل و بدون از بين رفتن حقوق كامل شهروندي سخنانشان و نقدهاي كلامي و تاريخي خود را بيان كنند شما بيا وادينا فرياد كن. در هيچ جاي دنيا چنين امكاني وجود ندارد. آنوقت شما داري براي ايراني كه تا بيخ گوش در دين فرو رفته غصه بي دين شدن مي خوري.
حقيقتا كه امتناع تفكر هم عبارت مناسبي براي شماست. در ضمن كمونيسم هم نوعي دين و بدتر از آن ايدئولوژي است. نقد تفكر ديني چه ربطي دارد به ساختن يك ايدئولوژي ديگر. روشنفكر بايد اجازه داشته باشد كه هر متني را نقد كند. چرا كه اساسا متن پديده اي بشري است. اگر چنين نشود مسلما نقاط قرمزي پديد مي آيد كه باعث جلوگيري از تفكر آزاد خواهد بود.
در حال حاضر از بين هر صد متفكر ايراني اگر بتوان يك روشنفكر ضد ديني پيدا كرد جاي تعجب است . آنوقت در اين ميان شنيدن از ديكتاتوري عليه دين خود سخني طنز مي باشد.

از مسئولان راديو خواهشمندم كه از اين به بعد يك ستون طنز به آقاي عليخاني بدهند كه بر طبق نظريات مجتهد شبستري مردم را شاد نمايند.

-- بدون نام ، Nov 20, 2007

matlabi kamelan sathi bood, ke talash mikonad ba teke bar didgahe Norbert Elias be sorate sharmandeh az andisheh haye dini defag kona. natijegiri koli dar payane bahs ra mitavan dar harja kard. Persesh asli in ast ke aya baraye naghd ma be aghl niyazmandim ya be ehsasa? albate nevisand hargoone ehsasi ra manozzr nemikonad, behar hal mazaheb va hamchini ESLAm goonehayi az aghl va ya andishe hastand ke dar barabar ehsas ghar darand, va man dar in matlab alsan nafahmidam ke cjera naghd mazahab va ya eslam tavasoote roshangaran irani ba tahdid anan be totalitarism va fashism pasookh dadeh mishavad.

sasan az Hannover

-- sasan ، Nov 20, 2007

موجز و مفيد؛ يادداشتی است بسيار رسا و پر مغز، هر چند گمان ندارم آرامش دوستدار اساساً اعتنای چندانی به اين ديدگاه‌ها داشته باشد. اما نفس مطرح شدن ديدگاه‌های مخالف (چه از سوی دوستدار باشد، چه از سوی منتقدان‌اش)، آن فضای يکپارچه و يکدستی را که در آن يک طرف گمان می‌کند، يکه‌تاز عالم انديشه‌ است و هيچ انديشه‌ی رقيبی ندارد، می‌شکند.

-- داريوش محمدپور ، Nov 20, 2007

من کتاب های آقای دوستدار را نخوانده ام پس نمی توانم درباره ی ایشان اظهار نظر کنم. اما به نظر می رسد" نویسنده ی این متن چند مفهوم را با هم خلط کرده است:

1- عقلانیت انتقادی را با "می اندیشم" دکارت اشتباه گرفته است.

2- وجود مؤلفه های عاطفی در تصمیم گیری و تأثیر آشکار آنها بر توانایی های شناختی، یک موضوع بی شبهه در روانشناسی است. اما این به معنای دوگانه انگاری دکارتی (قائل شده به دو جوهر جداگانه ی روحانی و مادی نیست) دوگانه انگاری دکارتی دیگر نه در علم و نه در فلسفه ی امروز خریداری ندارد. بنابراین طرح ایده های دامازیو هیچ کمکی به اثبات این مدعا نمی کند که: "ارتباط میان جسم و ذهن به گونه‌ی دیگری فهم می‌شود." ظاهراً این اشتباه به این خاطر پیش آمده که نویسنده فرق میان عواطف و "روح" را تشخیص نمی دهد. مسئله ی فلسفی "ذهن-جسم" با مسئله ی روانشناختی "عواطف- کارکردهای شناختی" هیچ نسبتی ندارد. و این مسئله ی دوم می تواند در چارچوبی کاملاً ماتریالیستی مطرح شود، که اغلب هم همین طور است.

این از به اصطلاح تفلسف نویسنده.

بقیه ی متن عمدتاً تکرار همان حدیث کهنه ی روشنفکران دینی است که برای خود نقش "محلل "برای رسیدن به دموکراسی قائل می شوند. این ادعا البته تا بن دندان سیاسی و تاکتیکی است و هیچ مبنای جامعه شناختی ندارد. هیچ معلوم نیست جامعه ی ایران برای خروج از سلطه ی دین به این "محلل ها" نیاز داشته باشد. به باور من، گذار از خاتمی در واقع گذار از "روشنفکری دینی" بود.

و در آخر نویسنده ما را از بلایای نظام های سکولار توتالیتر می ترساند و برای مثال لولوی نظام های استالینیستی و نازی را ذکر می کند. و مشخص می کنند که ایشان "سکولار" را با "بیخدا" یکی گرفته اند. (بگذریم که رژیم نازی یک رژیم اتئیستی نبود. بر کمر بندهای نازی ها نقش شده بود که : "Gott mit uns" [خدا با ماست]. هیتلر بارها خود را نماینده ی خدا خواند و کلیسای کاتولیک هنوز از همکاری اش با رژیم نازی شرمنده است

برای اطلاع بیشتر درباره ی خداباور بودن یا نبودن هیتلر اینجا را ببینید:
http://www.secularismforiran.com/dawkins-pendarekhoda-fasle7-3.htm


-- فرهاد ، Nov 20, 2007

The "religious intellectuals" in Iran can't afford to encapsulate themselves any more. They are trying to make a virtue out of necessity by reading Nikfar's article in their congress. Who has investigated the role of anti-religious secular vanguards in developing moderate interpretations of religious texts by religious intellectuals in the history? Thank you.

-- moodie ، Nov 20, 2007

آقای محمد پور درست میگوید که هر نظری باید مورد نقد قرار گیرد. اما آقای علیخانی این نقد است؟ بدون استناد به هیچ گفته ای از دوستدار نقداش کردید؟ البته من پیشنهاد نمیکنم که نوشته های ایشان را بخوانید. اما فقط برای توجه آقای محمد پور میگویم که دوستدار با "عقل" کاری ندارد. حرف ایشان حول محور تفکر است. اصلا میدانید که ایشان دین ستیز نیست؟
در مملکتی که روشنفکرش بدون خواندن یک اثر دست به نقد آن میزند، چرا نباید رئیس جمهورش احمدی نژاد باشد؟

-- بدون نام ، Nov 20, 2007

«بی نام» عزيز اولاً که «دقدقه» ات با «ق» کمی قميشه!! دوماً حداقل زبان پرخاشجويی را از استادت آرامش دوستدار خوب آموخته ای. رفيق اين چه جور نفدی است که به خورد ما می دهی؟ آدم اصلاً شک می کند که خود آرامش دوستدار کنار دستت نشسته بوده!

-- حميدرضا ، Nov 20, 2007

کاملا درست است. کاش اصطلاح فیلسوف را به آقای دوستدار اطلاق نمی کرذند.

-- آرش کرامتیان ، Nov 20, 2007

جالب بود

-- بدون نام ، Nov 21, 2007

"احساس نفرت در بین آنان به قدری است که حتی تصور وجود یک حزب مذهبی اعتدال‌گرا در جامعه سکولار ایده‌آلی‌شان آنان را آزار می‌دهد"

شما خودتان داريد خودتان را نقض مي كنيد و خبر نداريد!!

از يك سو به آرامش دوستدار و سكولار ها مي تازيد كه تنها بر شناخت عقلي تكيه مي كنند و احساس و عاطفه را كنار مي گذارند و از طرف ديگر در كل متن گفته ايد كه افكار و سو گيري و نوشته هاي آنها ناشي از اسلام سياسي و نفرت آنها از آن است !!!!!!

عجيب تر آنكه باز شما به اين بسنده نكرده ايد و اين شناخت را كه به قول شما ناشي از احساس نفرت است را به دليل اينكه از يك احساس سرچشمه مي گيرد به ريشحند مي گيريد !!!!!!


"به نظر می‌رسد برای وی این امکان قابل تصور نیست که در هیچ جامعه‌ی بشری هنوز پرسش‌گری و تعقل، فارغ از قید و بند‌های احساسی - عاطفی آن به وقوع نپیوسته و نخواهد پیوست."
براي شما چي؟؟؟؟؟

كمي بيشتر فكر كنيد ، براي نوشتن وقت هست .

فكر كنيد و بنويسد نه از روي عاطفه و علقه و اين احساس كه اسلام در خطر است.

-- ;كاوه ، Nov 21, 2007

البته من به عنوان یک خواننده دوست داشتم که آقای علیخانی توجه بیشتر به مساله ی دین خویی و فرهنگ دینی امتناع از تفکر که آقای دوستدار طرفدار آن است، می کردند. شاید آن عقل گرایی رادیکال، که اندک مجال برای جریانات اصلاح طلبانه ی دینی نمی دهد، قابل نقد باشد، و حتا گونه ی از تمامیت خواهی روشنفکرانه را نیز می توان در آن دید. اما، نقد آقای دوستدار با همه ناشکیبایی که در برابر اصلاح طلبان دینی دارد، قابل تامل است. من به آقای علیخانی پیشنهاد می کنم که بیشتر به نقد این نظریات محوری دوستدار آرامش توجه بکند. شاید اندکی تلخ بنماید، ولی می گویم که جریان اصلاح طلبی دینی، فاقد تاثیر گذاری سیاسی و اجتماعی بالای توده های دین خو و اسیر خوانش خرافاتی متون است. مسلمانان، بیشتر دنباله رو فقیهان و علمای سنتی اند که برای متن قرانی و متون پیرامونی مانند احادیث و دیگر روایت های دینی، نه زمانی قایل اند، و نه گمان می کنند که بیشتر روایت ها محصول جامعه عقب مانده و بدوی عرب است. من وقتی روایت های قدیمی فقیهان و علمای شیعه و سنی را می خوانم موی بر بدنم راست می شود. ولی همین توده بخاطر حفاظت از آیین و معتقدات که گمان می کند مورد هجوم قرار گرفته، بمب بخود بسته کرده، و عالم و آدم را به آتش می کشد. بر خلاف آقای علیخانی، من جریان های اصلاح طلب دینی را، اقلیت های شهرنشین نخبه گرا و فاقد اعتبار و مشروعیت تاثیر گذار اجتماعی می دانم، که حرف های شان شاید برای روشنفکران و نخبگان دانشگاهی قابل درک باشد اما برای توده های عادت کرده با فهم سنتی از دین و روایت های سختگیرانه، خرافاتی و گاه دور از دین هرگز.برای همین، سوال من این است که وقتی جنبش های اصلاح طلب دینی نتوانند در قالب تحولات اجتماعی و سیاسی، راه خود را بسوی فهم مردم عادی باز کنند، چه نقشی می توانند در دگرگونی فهم دینی منطبق بر شرایط دنیای جدید بازی کنند؟ این کلمات بوی کهنگی می دهند، و شاید هم مقدار از ایده آل گرایی خرد گرایی عصر روشنگری و یاران دایره المعارف را در خود داشته باشد. من در افغانستان از بربریت، عدم شکیبایی و بدویت و خشونت مذهب سنتی در اندیشه و عمل بنیادگرایان و طالبان می ترسم. آنها ریشه های عمیق اجتماعی دارند. اگر روزی به نام دین در کوچه ها جوی خون جاری کنند، مردم از آنها بخاطرمعتقدات مذهبی مشابه دفاع خواهند کرد. قرائت انسانی از دین، مهمترین پروژه ی تفکر جنبش اصلاح طلبی دینی در ایران، برای من جاذبه های فراوان دارد، اما در مقایسه با جریان های عربی تفکر نو اندیشانه ی دینی، محافظه کار تر و عقب مانده تر است.
نکته ی دیگر که در باره ی سخنان آقای علیخانی می خواهم عرض بدارم این است که گاه به این اندیشه می افتم که باید نسل پیشرو تر از نویسندگان مانند آقای شبستری روی کار بیایند. من سخنرانی کوی دانشگاه آنها را که گمان کنم در ماه رمضان سال 79 ایراد شده است، در کتاب قرائت انسانی از دین خواندم. مبانی گفتار ایشان، از جمله "آزادی یعنی تحقق انسانیت انسان" که من منظور این پاره گفتار کلی را نفهمیدم، روایت های مدرن است؛ شکیبایی، حقوق بشر و قایل شده به عدم جزمیت و به گفته برمن قطعیت های استوار بر قدرت. اما، شاید من در اشتباه باشم، نکته ی که روزی جنبش های اصلاح طلب دینی را سخت به چالش بکشد، تقابل اومانیسم و شیوه ی نگاه دین به انسان است. این جا مکان گشودن این بحث نیست، ولی تصور من این است که تقدس متون مذهبی در نهایت، انسان را معطوف به اقتدار و سر سپردگی از روی ایمان و نوعی جذبه ی درونی غیر قابل گفتگو می سازد. اومانیسم، این قدرت را به انسان می دهد که متون مذهبی را فارغ از جذبه ی یک جماعت دیندار، در سطح سایر متون اخلاقی و آموزه یی تقلیل بدهد، و بخاطر نادیده گرفتن آن هیچ عقوبت و مجازات معنوی متوجه خود نداند. تلاش شبستری و ملکیان و سروش مهربان تر کردن دین با انسان است. دین که به نام او سلطان محمود ها و فقیهان رجز خوان او، انگشت در کرده، و خون می خوردند. انسانی گرایی، اگر اجازه ی استفاده از نظرات مارکوزه را داشته باشم، یعنی امکان انتخاب و آزادی. آیا می تواند جنبش های اصلاح طلب دینی در ایران و منطقه این نتیجه ی تاریخی اومانیسم را می پذیرد؟

-- خالد ، Nov 21, 2007

برای اظهار نظر در مورد این مطلب باید جدی و در ضمن منصف بود. آقای علیخانی افکار نوی دارد و مسائل تازه ای را مطرح کرده است که صرف نظر از تأیید یا رد باید به آنها توجه شود تا این گونه مباحث پرورده شوند. اما کاش ایشان این مطلب را بهتر می نوشتند، یعنی بیشتر رویش کار می کردند. من تنها به دو نکته اشاره می کنم.
1- به نظر من این یک نوشتۀ آکادمیک و تحقیقی نیست، و جانبداری و گرایش سیاسی و ایدئولوژیک در جا به جای آن پیداست. مثلاً از همان ابتدا نویسنده می نویسد: «شدت مبارزه با گرایش‌های مذهبی اسلامی چه در غرب و چه در میان روشنفکران ایرانی زمانی بیشتر شده است که بنیادگرایی اسلامی و اسلام سیاسی قدرت بیشتری پیدا کرده است.» گذشته از اینکه این یک پیش فرض کاملاً غلط است، نیازمند دلیل و برهان نیز هست، اثبات دیگر جای خود دارد. این کمبودها در مقاله زیادند.
2- اشکال دیگر آن ساختمان و زبان است، که آشفته و درهم است و فقط خوانندۀ کنجکاو می تواند آن را بخواند، آن هم با مشقت. حال آنکه مطلبی از این دست باید با زبان ساده و روشن نوشته شود، مفاهیم را یکی یکی در ذهن خواننده جا بیندازد تا خواننده آن را نیمه کاره رها نکند. به گفتۀ بزرگی، فیلسوف هرچه بزرگتر باشد زبانش ساده تر است.

-- منصور ، Nov 21, 2007

در مطلبی که به پیوست مقاله ام در بالا چاپ شده است سعی کرده ام نوشتهُ خود را روشن تر کنم. با تشکر

-- بهروز علیخانی ، Nov 22, 2007

اقای علیخانی: با همه اختلافات عقیده تی و فکری --- مخصوصا آنجائیکه نا توان از غربال کردن اسلام از سم مهلکی که توسط دشمنان خارجی و ستون پنجم های داخلی مثل مولانای رومی که فرموده اند " قاتل جان من است عقل من و هوش من---- کاش گشاده نبود چشم من و گوش من " که با شما ممکن است داشته باشم باید بگویم که من زیر این نوشته تان را امضا می کنم. راستی من تمامی کتاب های پروفسور Antonio Damasio که آخرین شان " The Feeelings of What Happens" و " Looking for Spinoza" است را مصالعه کرده ام و باید بگویم که آن دانش و علم و عقل کلی که دوستدار و شرکا ادعایش را می کنند مربوط به دانش و علم پوزیتیوستی قرن 19 است که الان هیج دانشمند جدی تره هم برایش خرد نمی کند. بعد از توضیحات اصل " عدم قاطعیت" فیزیکدان برجسته آلمانی اروین هرزنبرگ و اصل undecidability principle ریاضی دا نابغه ی اتریشی- آمریکایی کرت گودل که بعدا با پ÷وهش های ریاضی دان آمریکایی Gregory Chaitin و دیگران تکمیل شد برا ی همیشه آن زیر بنای سفت و سخت دانش قرن 19 سست و لغزان و به فرمانروایی بی چون و چرای عقل پایان داده شد. بگذارید که پروفسور ارامش دوستدار و شرکا در همان رویای علم مطلق گرای بطلمیوس بمانند که قبول کروی بودن کره زمینی که به دور خورشید می گردد برای ذهن های کودکانه ارامش بخش نیست.

-- سهند ، Nov 22, 2007

حميد رضا گرامي
دو نكته
1- دقدقه: شور و غوغا / شور و غوغا بر پاكردن (لغتنامه دهخدا)
2- من اصلا هيچ كتابي از آقاي دوستدار را نخوانده ام. و تنها نظرات شخصي خودم را بازگو كردم. البته اگر كتاب ايشان به دستم رسيد حتما مطالعه مي كنم.
مي بينيم كه شما هم تنها با پرخاشجويي پاسخ انتقاد درست من را داده اي. پس با كلمات بازي نكنيم و اصل مطلب را بنگريم.

-- بدون نام ، Nov 24, 2007

to add Sahand debate , it
is good to read Casey 1996 arguments about space to place and mind to body...

-- mahtab ، Nov 24, 2007

با سلام و عرض ادب

دوست گرامی آقای خالد

شايد بتوان گفت که انديشمندان و متفکرين مسلمان در عصر حاضر که ظاهرا بتوان از تبارشناسی آنان سخن گفت و آثارشان را مورد نقد و ارزيابی قرار داد و مهمتر از آن دو از کارکرد اجتماعی نظراتشان در ايران مصر و ترکيه سخن گفت ...
اما اجاز دهيد تا به دو مسئله اشاره کنم.
برای نحله نوانديشی دينی که شايد بتوان با مصامحه اين اصطلاح را پذيرفت دو مسئله محوری است. يکی تقدس زدائی از متن و ديگر ارائه تفسيری اومانيستی. به قول علامه اقبال لاهوری در تجديدبنای تفکر دينی مسلمانان با هيچ مانع اعتقادی ظاهرا روبرو نيستند. اما بينش اسلام کلاسيک و ترويج همه جانبه خدا محوری توسط علمای سنتی کوشش های متفکرين مسلمان را که در پی ارائه تفسيری اومانيستی هستند با مانع جدی روبرو کرده و می کند.
از طرف ديگر بينش اومانيستی بر اساس تفسير متن بايد بتواند در تغييرات فرهنگی دخيل باشد تا هم خردورزی اعتلا پيدا کند و هم ارزش انسان بعنوان انسان بودنش در روابط اجتماعی سيلان يابد. لذا اگر منتقدين و متفکرين بتوانند در عرصه های بنيادين نحله نوانديشی دينی را مورد پرسش قرار دهند و از ضعف های اصلی آن سخن گويند شايد در تجديد بنای تفکر دينی موثر شود.

-- baranumid ، Nov 25, 2007

جناب بهروز عليخاني گرامي
از اينكه در اولين نظر به تندي سخن گفتم عذر مي خواهم و خوشحالم كه به دنبال رفع اشكالات مقاله تان هستيد. اما به هر روي با "پس نوشت" هم كه اضافه كردي باز هم حرفم همان قبلي است. شما با جانبداري خاصي سخن گفته اي و بي طرفانه داوري نكرده اي.
هر چند كه بايستي تمام نگرشها ، نگر خود را بيان نموده و با آرامش و رواداري گفتگو كنيم. اما چه كنيم كه در جامعه ما چنين بستري وجود ندارد. كه اگر وجود داشت ، آرامش دوستدار هم آرامتر و همه جانبه تر به بررسي مي پرداخت. حقيقت اين است كه فريادي در گلويمان خشكيده و به آساني گفته نمي آيد.

-- بدون نام ، Nov 28, 2007

جناب آقای دکتر علیخانی عزیز از مقاله بسیار وزین شما استفاده بردم - موفق باشید .

-- تورج امینی ، Dec 23, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)