تاریخ انتشار: ۱۸ آبان ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
دموکرات‌های ایرانی و آمریکا - بخش دوم

آیا آمریکا متحد طبیعی دموکرات‌های ایرانی است؟

اکبر گنجی

شنیدن مدعیات هموطنان در خصوص "متحد طبیعی بودن آمریکا برای ایرانیان" و تأمل در ادله ای که برای آن مدعا اقامه کرده اند، فرصت را برای ارزیابی و داوری درباره تناسب دلیل و مدعا آماده می کند. پاسخ های من به نکات ارائه شده از سوی هموطنان، به قرار زیر بود:


1. روابط با آمریکا شامل سه بخش است؛ اول: روابط دولت ایران با دولت آمریکا. دوم: روابط اپوزیسیون ایران با دولت آمریکا. سوم:روابط جامعه مدنی ایران با جامعه مدنی آمریکا.

علم آمریکایی و غیرآمریکایی ندارد
روابط جامعه مدنی ایران با نهادهای مدنی آمریکا (دانشگاه ها، سندیکاهای کارگری، انجمن های زیست محیطی، انجمن های صلح طلب، کلیساها، نهادهای حقوق بشری، موسسات تحقیقاتی،رسانه ها و...) علی الاصول کاری عقلایی–اخلاقی و به نفع منافع ملی ایران است. بدین ترتیب باید به صراحت تمام از آن دفاع کرد. هرگونه کمک دانشگاه های آمریکا به دانشگاه های ایران و اساتید و دانشجویان ایرانی را علی الاصول باید پذیرفت. باید کوشش کرد تا حد ممکن بورسیه دانشگاه های آمریکا به دانشجویان ایرانی را افزایش داد. دانشجویان و استادان ایرانی حق دارند که با حضور در بهترین دانشگاههای جهان با دستاوردهای نوین پژوهشی آشنا شوند و در پیشبرد مرزهای دانش از نزدیک مشارکت جویند. طی سالهای گذشته بسیاری از ایرانیان (حسین بشیریه، سید جواد طباطبایی، داریوش آشوری، عبدالکریم سروش، محسن کدیور، مهر انگیز کار، فاطمه حقیقت جو، هادی سمتی، ناصر هادیان، مجید محمدی، مراد ثقفی و...) از فرصت مطالعاتی (fellowship) دانشگاه های آمریکا استفاده کرده اند. افزایش این نوع بورسیه ها برای ایرانیان، نه تنها فرصتی است برای پژوهش گران، بلکه یکی از بهترین انواع ارتباط جامعه ی مدنی ایران با جامعه ی مدنی آمریکاست. این رویکرد با رویکرد آقای خمینی که در وصیت نامه اش به زمامداران بعدی نوشت که از اعزام دانشجو به دانشگاههای آمریکا خودداری ورزند، تفاوت جدی دارد. موضع ضد آمریکایی آقای خمینی، نه تنها به زیان منافع ملی ایران بود و هست، بلکه "ضد علم" هم بود و بر این پیش فرض نادرست مبتنی بود که علم به آمریکایی و ضد آمریکایی تقسیم می شود.

در عین حال، یک نکته بسیار مهم است : تمام افرادی که از نهادهای رسماً یا قانوناً غیر دولتی آمریکایی (مانند بنیاد هوور، بنیاد کارنیگی، بنیاد دموکراسی، خانه آزادی، بنیاد دفاع از دموکراسی، پروژه دموکراسی ایران، مرکز جنبش های غیر خشونت آمیز و ...) بورس های تحقیقاتی دریافت می دارند، بهتر است به طور شفاف اصل مسأله، پروژه تحقیقاتی و نتایج حاصله را بیان دارند، تا امکان سوء استفاده رژیم ایران و عوامل فتنه جو و جنجال ساز منتفی شود. شفافیت در عمل و اطلاع رسانی همواره ارکان ضروری رشد و بقاء جامعه ی مدنی است. پرده پوشی بر منابع مالی، زمینه ساز فساد است. از سوی دیگر، باید به تفاوت این نوع نهادها با دانشگاه ها توجه داشت. اینها نهادهایی سیاسی هستند که به صراحت و شفافیت تمام، اهدافی سیاسی را تعقیب می نمایند. این تفاوت مهم، احتیاط و حساسیت را بر می انگیزد.

منافع ایرانی در جامعه آمریکایی
جامعه سالادی–موزائیکی آمریکا، ظرفیت و تحمل بسیاری در پذیرش مهاجرین دارد. به دلیل مهاجرت بسیار گسترده، آمریکا یکی از ناهمگون ترین جوامع دموکراتیک است. مهاجرین از این فرصت برخوردارند که در این جامعه کار کنند و به چهار منبع مهم و نابرابر انسانی، یعنی معرفت و منزلت و ثروت و قدرت، دست یابند. یک خارجی می تواند وزیر امورخارجه (مادلین آلبرایت،هنری کیسنجر) یا دادستان کل کشور (آلبرتوگونزالس) یا فرماندار کالیفرنیا (آرنولد شوارتسنگر) یا رئیس ستاد ارتش (ژنرال چهار ستاره کشویلی) یا مشاور امنیت ملی رئیس جمهور (برژنسکی) یا سفیرآمریکا در سازمان ملل (زلمای خلیل زاد) یا سفیر آمریکا در اسرائیل (مارتین ایندیکس) شود. تساهل و بیگانه پذیری مردم آمریکا، فرصت های قانونی آمریکا برای بیگانگان و سخت کوشی ایرانیان، از جمله عواملی بودند که وقتی به هم گره خوردند، یک"جامعه ایرانی" تحصیل کرده، فرهیخته و ثروتمند را در آمریکا بوجود آوردند. چنین پدیده ای در روسیه، چین، ونزوئلا، کوبا، نیکاراگوئه،کره شمالی و... نمی توانست شکل بگیرد. باهمستان community ایرانی هنوز جایگاه درخوری، متناسب با ظرفیت هایش و در مقایسه با دیگر باهمستانها، در عرصه ی سیاسی آمریکا ندارد. این جامعه باید بتواند همچون دیگر جوامع مهاجر، در عرصه سیاسی آمریکا (دولت، کنگره، شوراهای شهر، شهرداری ها و...) نماینده داشته باشد، تا هم از منافع خود و هم از منافع ملی ایران دفاع کند.

در هر صورت، مواجهه منصفانه مردم آمریکا با ایرانیان مهاجر چیزی نیست که بتوان آن را نادیده گرفت و از آن قدردانی به عمل نیاورد. بدین ترتیب، آنچه پس از این گفته خواهد شد، ناظر به روابط دولت و اپوزیسیون ایرانی با دولت آمریکاست، نه روابط جامعه مدنی ایران با جامعه مدنی آمریکا که ممکن و مطلوب است و باید تا آنجا که امکان دارد آن را گسترش داد.

رویکرد ضدامپریالیستی به نفع ایران نیست
2. متحد طبیعی براساس "اهداف" و "استراتژی بلند مدت" انتخاب می شود. نگاه ایدئولوژیک به سیاست خارجی، مخل منافع ملی کشور است. رویکرد ضد امپریالیستی، منافع ملی ایران را تامین نخواهد کرد. "آمریکا ستیزی" تاکنون هزینه بسیاری برای منافع ملی ایران داشته است. اگر منافع ملی مد نظر قرار می گرفت، کل سیاست خارجی ایران تغییر می کرد. همانگونه که در مسأله جمهوری آذربایجان و ارمنستان اگر ایران قرار بود براساس ایدئولوژی اقدام نماید، باید از آذربایجان شیعه دفاع می کرد، اما در نظر گرفتن منافع ملی منجر به آن شد که دولت ایران به ارمنستان کمک کند1. در دوران جنگ با عراق، طی ماجرای ایران-کنترا، دولت ایران از دولت اسرائیل، برای مقابله با دولت مسلمان عراق، اسلحه خریداری کرد. ضرورت های جنگ و مصالح عملی دولت ایران و آقای خمینی را به آن معامله وادار کرد. اما در نظر گرفتن منافع ملی هم چنان اقتضایی داشت.

در خاورمیانه، اعراب به طور سنتی در برابر ایران قرار می گیرند.حتی کسانی بر این گمانند که اعراب دشمن طبیعی ایرانند. اما ترکیه و پاکستان (و به نظر برخی حتی اسرائیل) متحدان بهتری برای ایرانند.
یکی از مهمترین اهداف سیاست خارجی ایران (نه لزوماً زمامداران بنیادگرای حاکم بر ایران)، رفع تهدید از ایران است. نزدیکی به روسیه و چین نمی تواند برای ایران امنیت به ارمغان آورد. اگر آمریکا ایران را مورد تهاجم قرار دهد، روسیه و چین در برابر امتیازاتی که از آمریکا دریافت خواهند کرد، حداکثر سکوت پیشه خواهند کرد. اما اگر امتیازاتی که دولت ایران به آنها خواهد داد بیشتر باشد، به طور لفظی حمله نظامی به ایران را محکوم خواهند کرد. در صورتی که ارتباط با آمریکا و داشتن روابط دوستانه، از ایران رفع تهدید خواهد کرد. به نظر من دولت ایران باید با دولت آمریکا روابط رسمی و علنی و دوستانه داشته باشد. بدین ترتیب منافع ملی ایران تأمین خواهد شد. در شرایط کنونی، دولت آمریکا، نه تنها در هر مکانی و هر موضوعی به مقابله با منافع ملی ایران بر می خیزد، بلکه خطر حمله نظامی ارتش آن کشور به ایران وجود دارد که به هر نحو ممکن باید از آن جلوگیری به عمل آید.

مذاکره برای ارتباط با امریکا
"امنیت ملی" و "منافع ملی ایران" در پای شعارهای ایدئولوژیک "ضد امپریالیستی" و "عظمت طلبی اتمی خامنه ای" قربانی می شود. رژیمی که از بحران تغذیه می کند و بقایش در گرو بحران آفرینی است، ایران را با خطر نابودی مواجه کرده است. یک روز آقای خمینی گفت: ما رابطه ی با آمریکا را می خواهیم چه کنیم؟ کاریزمای آقای خمینی به منتقدان اجازه نمی داد که پاسخ متکی بر منافع ملی عرضه نمایند. کمترین پاسخی که در آن زمان به آقای خمینی می شد داد این بود که به همان دلائلی که رابطه با دیگر دولت ها را می خواهیم، رابطه با آمریکا را هم می خواهیم. پس از آقای خمینی، آقای خامنه ای، معتقدان به مذاکره با آمریکا را عده ای جاهل، ساده لوح، مرعوب، بی غیرت و خود فروخته خواند. گذشت زمان، خود فروشی و بی غیرتی را به "عزت ،حکمت، مصلحت" و تفهیم اتهام تبدیل کرد.

جبر واقعیت ،شعارهای ایدئولوژیک را از صحنه بیرون می راند. امروز، دولت ایران در حال مذاکره با دولت آمریکا است و هیچ کس آن را مصداق بی غیرتی و خود فروشی جلوه نمی دهد. این مذاکرات باید به برقراری ارتباط بینجامد.


اما این تصور که برقراری روابط رسمی بین ایران و آمریکا، به طور کلی، تعارض منافع در تمام عرصه ها از بین خواهد برد، خیالی بیش نیست. روابط بین دو کشور، تمام مسائل بین دو طرف را حل نخواهد کرد.

سیاست آمریکا با گسترش دموکراسی ملازمه ندارد
3. خانم مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه وقت آمریکا، در 17 مارچ سال 2000، طی یک سخنرانی اعلام کرد که دولت آمریکا در سال 1953 منافع خود را در نبود محمد مصدق می دید. لذا در کودتای 28 مرداد 1332 مشارکت داشت. پس از کودتا، آمریکا و جهان غرب، به مدت 25 سال پشتیبان رژیم ناقض حقوق بشر شاه بودند. بدین ترتیب، تنفر مردم ایران از آمریکا قابل فهم است. جرج بوش در 6 نوامبر 2003 طی یک سخنرانی در واشنگتن اعلام کرد که آمریکا و جهان غرب در طی 60 سال گذشته، در منطقه خاورمیانه، برای حفظ ثبات و امنیت، از دولتهای دیکتاتور، به زیان آزادی، حمایت کرده اند. بوش وعده داد که این سیاست نادرست را تغییر دهد و به گسترش دموکراسی در منطقه خاورمیانه کمک کند.

پس این حکم کلی که دولت آمریکا همیشه پشتیبان دموکراسی بوده است، با شواهد واقعی و اعترافات دولتمردان آمریکایی تأئید نمی شود. مردم منطقه خاورمیانه بر این گمانند که آمریکا حامی رژیم های خودکامه منطقه است. کما اینکه دولت بوش وقتی دریافت که فشار آوردن بیش از حد بر حسنی مبارک جهت برگزاری انتخابات آزاد در مصر، پیروزی بنیادگرایان را به دنبال خواهد داشت که از رژیم فعلی خودکامه ترند، از این کار منصرف شد. روابط بسیار دوستانه دولت آمریکا با دولت های خودکامه خلیج فارس و آسیای میانه، بهترین شاهد این مدعاست که سیاست خارجی دولت آمریکا را نمی توان به گسترش دموکراسی فروکاست.

در ماجرای "ایران-کنترا"، با اینکه کنگره کمک مستقیم آمریکا به کنتراها (که به نقض فاحش حقوق بشر شهرت داشتند) را ممنوع کرد، دولت ریگان از طریق معامله تسلیحاتی بین ایران و اسرائیل به طراحی سرهنگ آلیور نورث، مخفیانه به حمایت مالی از آنها ادامه داد. برپایه گزارش های سازمان های غیر دولتی مدافع حقوق بشر و نیز وزارت امور خارجه آمریکا، کلمبیا در سال 1999 صحنه ی کشتار و اعدام دو الی سه هزار نفر از مردم آن کشور به دست ارتش کلمبیا و واحدهای شبه نظامی وابسته به آن بود. دولت آمریکا به جای فشار وارد آوردن بر دولت آن کشور در جهت تخفیف ابعاد این فاجعه، حجم کمک های نظامی اش را به کلمبیا در سال های 1999 و 2000 به بهانه مبارزه با داد و ستد مواد مخدر و شورشیان کمونیست، به نحو چشمگیری افزایش داد.

دموکراسی و حقوق بشر مساله روابط بین الملل نیست
سرمایه داری به امنیت و ثبات نیازمند است. تصور دولت مردان آمریکایی و غربی بر این است که نظام های دموکراتیک بهتر از نظام های دیکتاتوری امنیت را تأمین می کنند. بدین ترتیب، منافع سرمایه داری، در گرو گسترش دموکراسی در جهان است. گسترش دموکراسی که پیامد ناخواسته سرمایه داری است، کاملاً به سود جوامع توسعه نیافته است. در عین حال، دموکراسی های هماهنگ، بر دموکراسی های ناسازگار ترجیح دارند. ضمن اینکه آمریکا با کشورهای اقماری خود با معیارهای دوگانه برخورد می کند. نحوه نگاه آمریکا به کشورهای نفتی متحد خود، لزوماً مشابه نحوه نگاهی نیست که به کشوری چون کره و ترکیه داشته است.

یک نکته ی مهم را نباید فراموش کرد. امروز که همه دولت ها و روشنفکران مترقی جهان نگران حمله نظامی آمریکا به ایرانند، ضرورت حمله نظامی، با تأکید بر "خودکامگی" و "ناقض حقوق بشر" بودن رژیم ایران "توجیه" (Justify) نمی شود. ضرورت استفاده از گزینه ی نظامی با اخبار زیر توجیه می شود: ایران بدنبال نابودی اسرائیل به وسیله ی بمب اتمی است؛ یا: سربازان آمریکایی در عراق با سلاح های ایرانی، توسط تروریست های آموزش دیده به وسیله ی سپاه پاسداران کشته می شوند. این گونه توجیهات نشان می دهد که حمله نظامی احتمالی، برای تأمین امنیت بلند مدت دولت اسرائیل و جلوگیری از اقدامات تروریستی دولت ایران است. دموکراسی و حقوق بشر هیچگاه مسأله ی اصلی روابط بین الملل نبوده است.

آمریکایی تر از آمریکایی ها
4. در حالیکه بزرگترین روشنفکران آمریکا، بهترین و دقیق ترین نقدها را بر دموکراسی آمریکا وارد می آورند، برخی از ایرانیان هیچ انتقادی از دموکراسی آمریکا را بر نمی تابند. اینان که خود در هیچ نوشته یا سخنرانی ای از دولت آمریکا انتقاد به عمل نمی آورند، منتقدین دموکراسی آمریکا را، "ضد امپریالیست" و "ضد آمریکایی" می نامند تا سخنان این منتقدین گوش شنوایی نیابد.

مایکل والزر، فیلسوف نامدار آمریکایی، ویژگی نقد دموکراتیک آمریکا را برجسته می سازد: "دشوار است، ولی می توانیم به روشنی و سهولت شاهد رویش نقد سیاست آمریکا از بطن روایتی غلیظ از آرمان گرایی دموکراتیک باشیم. نقدی که معطوف به دو جنبه است: نخست افشای مهم ترین نوع تجاوزگری توزیعی در جامعه آمریکا: تجاوز و تهاجم اشخاص ثروتمند یا صاحبان ثروت شرکت ها به حوزه سیاست... قدرت ثروت مسلماً مشخصه آمریکای امروز است- و به سبب همین مشخصه توجیهات ایدئولوژیک مخصوص به خودش را دارد. بنابر این تفکر دموکراتیک باید با در نظر داشتن این موارد و بر ضد آنها بیان شود و به طرق مشخص و با شواهد عینی نشان دهد که قدرت دولت چگونه کسب و حتی به کار بسته می شود، بی آنکه هرگز رضایت کسانی که در معرض این قدرت قرار می گیرند در نظر گرفته شود. دومین هدف انتقاد دموکراتیک معطوف است به بازنگری در حدود و ثغور درونی جامعه آمریکا- افشای اعمال چیزی بسیار شبیه به قدرت سیاسی در خارج از حوزه سیاسی به رسمیت شناخته شده و ورای گستره ی اصل رضایت. در این عرصه هدف های متفاوت چندی وجود دارد که هر یک استحکامات ایدئولوژیک خاص خود را دارند و باید تک تک به آنها پرداخت: حکومت مطلقه مدیران کارخانجات و شرکت ها، خودکامگی روسای دانشگاه ها، استبداد پدر سالارانه مردان رئیس خانواده و نظایر آن."2

به گمان این منتقدین، سیاستمداران تحت کنترل جامعه تجاری قرار دارند. رسانه ها تحت سیطره شرکت ها قرار دارند. در دهه 90 رسانه های جهانی به زیر سلطه 9 شرکت بزرگ درآمدند: تایم وارنر (سی ان ان)، دیزنی (ای بی سی)، برتلزمن، وایاکام، نیوز کورپریشن (فاکس)، تی سی آی ، جنرال الکتریک (ان بی سی)، سونی (کلمبیا پیکچرز) و سیگرمز (یونیورسال استودیوز)3.

بی اعتمادی به واشنگتن در آمریکا
در دهه 1960، بیش از 70 درصد آمریکاییها معتقد بودند که دولت فدرال هر چه می کند همواره یا در بیشتر اوقات درست است. در سال 2002 این رقم به 30 درصد کاهش یافت. میزان شرکت در انتخابات ریاست جمهوری نسبت به دهه ی 1960 حدود 20 در صد کاهش یافته است. رابرت پاتنام نشان داده است که شرکت در امور عمومی و مدنی به طور کلی از سالهای میانی دهه ی 1960 به میزان 40 درصد کاهش یافته است4. از نظر آمریکاییها دولت فدرال به هیولای بزرگ بسیار فربه تبدیل شده که نمی تواند به مشکلات آینده واکنش نشان دهد. جامعه مدنی آمریکا، نقش، کارکرد و قدرت دولت فدرال را زیر سوال برده است.

مخالفت صریح و عمیق اکثریت آمریکائیان با هیولای مسلط دولت فدرال در دهه 90 نضج گرفت. بالز و براونشتاین نتایج نظرسنجیهای مختلف را به صورت زیر جمع بندی کرده اند: "نارضایتی از حکومت اکنون دو جریان نیرومند ایجاد می کند. از یک طرف، اکثریت وسیع امریکاییها همداستانند که واشنگتن (دولت فدرال) نهادی بیهوده، غیر موثر و حافظ منافع خاص، و پر از سیاستمدارانی است که فقط به منافع خود می اندیشند و حاضرند برای انتخاب شدن هر حرفی بزنند. (این بیگانگی عوام گرایانه از دولت بین کارگران سفید پوست قوی تر است- یعنی همان گروهی که طی دو دهه گذشته بیشترین فشارهای اقتصادی را تحمل کرده است). از طرف دیگر، تعداد کمتر، اما قابل توجهی از آمریکاییان مخالف ایدئولوژیک حکومت هستند- آن را هیولای مسلطی می دانند که آزادی فردی و خوداتکایی فردی را از بین می برد، دین را تضعیف می کند، و به نفع اقلیتها و فقرا تمام می شود...در حال حاضر خصومت با واشنگتن به اندازه احترام گذاشتن به پرچم، جزیی از فرهنگ آمریکایی است"5.

بخش مهمی از احساسات ضد دولتی (دولت فدرال) مردم آمریکا به دلیل دفاع هر چه بیشتر از خودمختاری محلی است و بخش مهمی از مخالفت با اقدامات نظامی دولت فدرال در خارج، ناشی از انزواطلبی سیاسی جامعه مدنی آمریکا است. آنان می پرسند چرا مردم آمریکا باید هزینه ها و مشقات عراق و سودان و سومالی و یوگسلاوی سابق که به آنها مربوط نیست را تحمل کنند؟

نقد آمریکا ضدآمریکایی شدن نیست
اگر دیدن این نوع واقعیات و بیان آنها آدمی را "ضد آمریکایی" و "ضد امپریالیست" می کند، پس اکثر روشنفکران و اساتید دانشگاههای آمریکا ضد آمریکایی هستند. در آمریکا نشریاتی چون نیشن، زی مگزین، مادر جونز و ... به طور مرتب مقالاتی در انتقاد از سیاست های آمریکا و شرکت های آمریکایی منتشر می کنند. انتقاد پذیری نظام آمریکا، هرچند بی حد و مرز نیست، اما در مقایسه با دیگر جوامع، پیشرفته تر است. همانطور که اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، "سوسیالیسم واقعاً موجود" بود، ایالات متحده آمریکا هم، "دموکراسی واقعاً موجود" است. "آرمان دموکراسی" با "واقعیت دموکراسی" فاصله بسیار دارد.

در عین حال،با تمام انتقاداتی که بر دموکراسی واقعاً موجود آمریکایی وارد است، حتی منتقد رادیکالی چون نوام چامسکی جامعه آمریکا را در حال پیشرفت می بیند. او می گوید: "ایالات متحده در مقایسه با بیست و پنج سال پیش مکانی به مراتب متمدنانه تر است. بحران دموکراسی و استقلال فکری که آن قدر مایه هراس نخبگان بود کاملاً واقعیت داشته و اثرات عمیقی بر جامعه گذاشته و روی هم رفته مفید بوده است. این تأثیر را می توان به وضوح در طیف وسیعی از مسائل مشاهده کرد. از جمله نژاد پرستی، محیط زیست، فمینیسم، مداخله قهر آمیز و بسیاری مسائل دیگر، همچنین در رسانه ها که طی سالیان اخیر فضایی نسبی برای طرح آرای مخالف و گزارش های انتقادی گشوده اند، فضایی که حتی در اوج تب و تاب دهه شصت هم قابل تصور نبود، چه برسد به قبل از آن"6.

دموکراسی واقعاً موجود آمریکا، در مقایسه با دیگر دموکراسی های موجود، دارای برخی وجوه بی نظیر است، اما از برخی زوایا، دارای نواقصی جدی و باورنکردنی است.
پانوشت ها:

1. در خصوص اینکه سیاست دولت ایران در حمایت از جمهوری ارمنستان به نفع منافع ملی ایران تمام شده است یا نه، مناقشه فراوانی وجود دارد. دولت ایران نگران تجزیه آذربایجان ایران و پیوستن آن به جمهوری آذربایجان است. برخی اقدامات تحریک آمیز توسط برخی محافل پان ترکیست کشور همسایه، به این نگرانی دامن زده است. اما حمایت از ارمنستان موجب سه واکنش زیان آور شده است. اول: نزدیکی هر چه بیشتر جمهوری آذربایجان به دولت آمریکا و تبدیل آمریکا به متحد استراتژیک آن کشور؛ دوم: ناراحتی و نارضایتی مردم ترک زبان ایران از حمایت دولت از جمهوری ارمنستان. رضایت شهروندان از سیاست دولت، بهترین پشتوانه امنیت ملی ایران است؛ سوم: پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ایران عشق مردم جمهوری آذربایجان بود و آرزوی آنها پیوستن به ایران بود. پس از حمایت ایران از ارمنستان، نگاه مردم آذربایجان به ترکیه معطوف شد، اما با توجه به اینکه ترکیه هم نتوانست انتظارات آنها را برآورده نماید، نگاه آنها به آمریکا معطوف گشت

2. Michael Walzer , Thick and Thin : Moral Argument at Home and Abroad
.Notre Dame , IN : University of Notre Dame Press, 1994, PP 57-58.

3. Robert W . McChesney ,”The New Global Media.” The Nation November 29 , 199

4. Robert D. Putnam, Bowling Alone : The Collapse and Revival of American Community (New York : Simon and Schuster ,2000), 46.

5. Balz,Dan and Brownstein, Ronald(1996) Storming the Gates :Protest Politics and the Republican Reuiual , Boston :Little ,Brown.P 13.

6. Necessary Illusions: Thought Control in Democratic Societies. Boston, Mass: South End Press, 1889.p135.

----------------------------
با اندک ویرایش. عنوانهای داخلی از زمانه

----------------------------

مرتبط:
بخش اول: "آمریکا متحد طبیعی دموکراتهای ایرانی"

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

خوب بود آقای گنجی، لينک سخنرانی بوش در ۶ نوامبر ۲۰۰۳ را نیز اضافه می‌کرد. لينک اين است:
http://www.whitehouse.gov/
news/releases/2003/11/20031106-2.html
و جورج بوش در آن حرف‌های ديگری هم زده است!

-- داريوش ، Nov 9, 2007

http://www.news-iran.de/
khabargah/index.php?option=
com_content&task
=view&id=6673&Itemid=122

-- فرید ، Nov 9, 2007

به نظر می رسد آقای گنجی یا از سیر وقایع عقب مانده اند و یا دارند خودشان را آماده می کنند که آمریکا ایشان را به عنوان مرد نظم و دموکراسی در ایران به جهانیان معرفی کند. توجه کنید که ایشان چه چهرۀ بزک کرده ای از آمریکا به دست می دهد و چگونه بری جنایات بی شمار این دولت در چهار گوشۀ دنیا توجیه می تراشد. آری، دموکراسی چیز خوبی است، ولی نه وقتی که به ابزار سلطه و تحمیل جنگ و وابستگی به غرب تبدیل شود. کاش آقای گنجی فقط یک نمونۀ مثبت از صدور دموکراسی و آزادی و امنیت آمریکا برای جهان سوم مثال زده بود. آری، سرمایه به امنیت نیاز دارد، ولی کجا و در چه زمانی غرب و آمریکا این امنیت را برای مردم جهان سوم ایجاد کرده اند؟ اگر قرار بر ایجاد امنیت برای سرمایه باشد، پس تکلیف تولید تسلیحات نظامی آمریکا و غرب چه می شود؟ مگر غیر از این است که اینها باید مصرف شوند؟ آری، آمریکا چهرۀ خوب دیگری هم دارد و همیشه هم داشته است، که رابطه با آن خوب است. ولی اکنون کدام چهره است که دارد بر آمریکا حکومت می کند؟ نوام چامسکی یا جرج بوش؟ دموکراسی مردمی یا هارترین نمایندگان صنایع تسلیحاتی؟ آری، دموکراسی خوب است، ولی مگر تا به حال دموکراسی مردمی در آمریکا توانسته برای سیاست داخلی یا خارجی دولت خط مش تعیین کند که حالا بار دومش باشد؟ عجیب است که آقای گنجی همان شعار آمریکا و اسرائیل را علیه ایران نقل می کند: ایران می خواهد با بمب اتمی اسرائیل را نابود کند! هیچ عقل سلیمی، نه در میان مردم آگاه و نه از رهبران دنیا، این ادعا را جدی نگرفته است. این فقط ادعای آمریکا و اسرائیل است، و آقای گنجی چه خوب خودش را بیان می کند. کاش فقط این را هم می نوشت که ایران به تعهد خود در استفادۀ صلح آمیز از انرژی هسته ای عمل کرده است، ولی چرا آمریکا که منادی حقوق بشر و صلح و دموکراسی و آزادی در جهان است، دست اسرائیل را در پر کردن زرادخانۀ تسلیحات اتمی اش باز گذاشته است؟ (تازه اسرائیل عضو معاهدۀ منع تولید سلاحهای اتمی هم نیست!) آقای گنچی، سیر وقایع دارد از این دیدگاههای شما جلو می زند و ایرانیان خارج از کشور هم رفته رفته مسائل و مشکلات را بهتر می بینند و می فهمند (مردم داخل که دیگر حکایت خودش را دارد). رهبری یک «جبهۀ دموکراتیک» نیاز به واقع بینی سیاسی و شناخت ژرف از مسائل دارد، مثل ماندلا!

-- منصور ، Nov 9, 2007

اقای گنجی: می توانید بما بگوئید که کمک ایران به ارمنستان متجاور چه منافع ملی برایمان به ارمغان آورده است.؟ من نمی گویم که ایران باید از اذربایجان دفاع می کرد ولی حد اقل می توانست بی طرفی کرده و ابروی خودش را در بین اذربایجانی ها و مسلمانان منطقه بهدر نمی داد. " جوجه را آخر پائیز می شمارند." و ما نتایج این همکاری ایران با ارمنستان را بعدا خواهیم دید. به شتر گفتند که کوهانت کج است که گفت کجایم صاف است. کدام سیاست خارجی ایران درست بود که اینهم یکیش باشد.؟ ایا ایران با اذربایجان مسلمان و ثروت مند و همسایه ایکه فرهنگ و دین و اقتصاد و ملت اش با هزاران رشته با فرهنگ و دین و اقتصاد مردم ایران ایران رابطه دارد بیشتر نقاط مشترک دارد و یا با ارمنستان ایزوله شده؟ همین سیاست های کج و معوج و بی حساب شده و دو لا دولا شترسواری ایران است که بعدا نتایج منفی اش را خواهید دید. وقتیکه مردم می بینند که این ارامنه داشناک مساجد مسلمانان را به طویله گاوداری تبدیل کرده ولی دولت اسلامی ایران چشمانش را به توهین به این بزرگی بسته است دیگر به شعار های دفاع از اسلام و مردم فلسطین اش باور نخواهند کرد. دم خروس خیلی درازتر از آنست که بتوان زیر عبا قائم اش کرد.

-- سهند ، Nov 11, 2007

با تشکر از حرفهای مستدل و منطقی شما آقای گنجی .
کاش این حرفها در کله .... هایی که 28 سال پیش از دیوار سفارت بالا رفتند و ما و خودشان را بدبخت کردند و خائنینی که امروز برای منافع گروه بسیار معدودی نمی گذارند این رابطه به حالت عادی برگردد ، می رفت .

-- مینا ، Nov 11, 2007

آیا می توان خوشبین بود و گفت که گفتاوردهای زیر از متن بالا آغاز برخوردِ گنجی با خمینی است؟ یعنی همان "پدیده ی یلتسین" گه رامین احمدی از آن حرف زده است؟
"موضع ضد آمریکایی آقای خمینی، نه تنها به زیان منافع ملی ایران بود و هست، بلکه "ضد علم" هم بود و بر این پیش فرض نادرست مبتنی بود که علم به آمریکایی و ضد آمریکایی تقسیم می شود.
"یک روز آقای خمینی گفت: ما رابطه ی با آمریکا را می خواهیم چه کنیم؟ کاریزمای آقای خمینی به منتقدان اجازه نمی داد که پاسخ متکی بر منافع ملی عرضه نمایند. کمترین پاسخی که در آن زمان به آقای خمینی می شد داد این بود که به همان دلائلی که رابطه با دیگر دولت ها را می خواهیم، رابطه با آمریکا را هم می خواهیم. پس از آقای خمینی، آقای خامنه ای، معتقدان به مذاکره با آمریکا را عده ای جاهل، ساده لوح، مرعوب، بی غیرت و خود فروخته خواند. گذشت زمان، خود فروشی و بی غیرتی را به "عزت ،حکمت، مصلحت" و تفهیم اتهام تبدیل کرد. "

-- بدون نام ، Nov 11, 2007

دوست عزیز
در خصوص رابطه ایران با ارمنستان و آذربایجان،یک پاورقی در بخش دوم وجود داشت،که متاسفانه افتاده است.مجدداً برای رادیو زمانه ارسال شد، تا اضافه شود.امیدوارم به رفع ابهام کمک کند. اکبر گنجی

-- اکبر گنجی ، Nov 11, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)