تاریخ انتشار: ۱۷ مرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
معرفی فیلم «آغاز؛ ساخته‌ی کریستوفر نولان»

«رویا، واقعیت است»

سمیه دهبان
somaye@radiozamaneh.com


پوستر فیلم «آغاز»

فیلمی از کریستوفر نولان...
چرخنده‏ی عتیقه‏ی‏ یگانه در چرخش، اما در تلاطم...
کارگردان «شوالیه‏ی تاریکی»... بر فراز بام‏ها، بر فراز شاهراه‏های شهر... جریان حس تعلیق در موسیقی... چشمان نگرانی نگرنده بر آن که ناخواسته می‌‌برندش ...
لئوناردو دی‏کاپریو...

Download it Here!

سیلان یافتن آب در لیوان ساکن... تقاطع دو خطی که محکوم به توازی بود‌ اند... جهیدن قطره‏های آب از سطح، آن هنگام که جریان موسیقی غلیان می‏یابد...ذهن تو نه تنها در تعلیق است، وقتی به انتهای کوچه کشیده می‏شوی، بلکه در عمق نگاه او صحنه‏ی جنایت است ذهن تو.

معلق؛ عدم حضور و وجود جاذبه‏ای که آن‏چنان به آن وابسته‏ای که دیگر وجود و حضورش را در هر روزه‏ات حس نمی‏کنی... وقتی تو، خود، همان قطره‏ی جهنده می‏شوی از سطح نامتوازن رؤیای ثابت
با کدامین زمان در حرکتی؟! «همین» تردید، «همان» چشمان نگرنده‏ی نگران را به‏وجود باز می‏گرداند...

بالاتر می‏روی، فراتر می‏برندت. در میان هذیان و سرسام، نطفه بسته می‏شود... تپش موسیقی، قلبت را به حضور می‏خواند. این «Inception» است.


صحنه‌ای فیلم «آغاز اثر کریستوفر نولان»

کریستوفر نولان، فیلمساز رؤیاگرا و کارگردان فیلم‏های «ممنتو» و «شوالیه‌‏ی تاریکی»، نویسندگی و کارگردانی فیلم روان‏شناختی و علمی- تخیلی دیگری را در کارنامه‏ی خود ثبت کرده است. «دومینیک کاب»، با بازی لئوناردو دی‏کاپریو، سارقی است که توانایی ورود به رؤیاهای دیگران را دارد و در حقیقت، ایده‏های این اشخاص را به سرقت می‏برد.

کاب با نفوذ در عمق ناخودآگاه سوژه‏‌هایش، می‏تواند اطلاعاتی را به دست بیاورد که حتی بهترین هکرها هم نمی‏توانند به آنها دست پیدا کنند. در دنیای جاسوسی شرکت‏های بزرگ، «کاب» سلاح برتر است، اما هر سلاحی، البته نقطه‌ ضعف خود را دارد. وقتی «کاب» همه‌چیز را از دست داده است، در تلاشی و از سر استیصال، آخرین مأموریت خود را شروع می‏کند تا شاید بتواند از حلقه‏ای که در آن گرفتار شده، بیرون بیاید.

در این مأموریت به‌جای سرقت یک ایده، «کاب» و هم‏دستانش در پیدایش یک ایده در ناخودآگاه سوژه‏ی مورد نظر، دست می‏برند. هرچند تمامی مأموریت به‏دقت برنامه‏ریزی شده، اما همیشه در آخرین لحظه، پیچیدگی‏هایی به‏وجود می‏آید که گروه را مجبور به ایجاد تغییر در روند کار می‏کند.

«اینسپشن» در زبان فارسی، به آغاز، اکتساب، بستن نطفه و یا تکوین، ترجمه شده است. اما اینسپشن درواقع، روند شروع و یا به مرحله‏ی ظهور رساندن یک وجود است. اینسپشن مرحله‏ی ابتدایی از یک روند در حال توسعه است. در این فیلم هم، اینسپشن اشاره دارد به ابتدایی‏ترین مرحله‏ی شکل‌گیری یک ایده در ضمیر ناخودآگاه.


ارتجاعی‏ترین انگل، یک«ایده» است!

در فیلم «اینسپشن» مدام این سئوال پیش کشیده می‏شود: آیا این امکان وجود دارد که ایده‏ای را در ناخودآگاه سوژه پایه‏ریزی کرد؟

جواب این سئوال در انجام مأموریت آخر «کاب» نهفته است. به گفته‏‌ی او «ارتجاعی‏ترین انگل، یک ایده است» و اگر کسی بتواند ایده‏ای را در ذهنی برجای بگذارد، مثل یک انگل می‏تواند رفتار و افکار فرد را تحت تاثیر قرار دهد.

چندین مفهوم در این فیلم به طور مکرر مورد استفاده قرار گرفته‏اند؛ «Kick» یا «ضربه یا شوک » که برهم‏زننده‏ی تعادل خواب و رؤیاست، یکی‌ از این مفاهیم است. هر مرحله از رؤیا باید ضربه و یا شوک مخصوص به‏خود را داشته باشد و چون در آخرین مأموریت، سه لایه‏ی مختلف از رؤیا وجود دارد، سه شوک متفاوت برای هر لایه هم تعریف شده است. مانند انفجار آسانسور برای بیدار شدن از رؤیای لایه‏ی دوم و افتادن ماشین در آب از بالای پل، برای بیدار شدن از رؤیای لایه‏ی اول.

این ضربه یا شوک، همان چیزی است که ممکن است خیلی از ما در رؤیاهای خودمان نیز تجربه کرده باشیم؛ وقتی که در خواب حس می‏کنیم داریم از جایی پرت می‏شویم و یک‏باره از خواب می‏پریم.
«برزخ» یکی دیگر از مفاهیم به‏کار برده شده در این فیلم است که سئوالات زیادی را با خود در متن فیلم می‌کشاند.

برزخ مکانی است که رویابین‏ها در آن به دام می‏افتند؛ البته اگر در عمق رؤیای خودشان خیلی فرو بروند و یا در رویا بمیرند. در فیلم خیلی مشخص نیست که آیا فقط یک برزخ وجود دارد و یا این‏که هر لایه از رؤیا، برزخ خود را دارد.

در صحنه‏هایی از فیلم می‏بینیم که «کاب» به برزخی که با همسرش در آن گرفتار بودند، برمی‏گردد، اما این برزخ می‏تواند فقط تصویری باشد که کاب در ذهن خود دارد.

توتم فرفره

«توتم» یا نماد و یا روح محافظ، شیئی‏ است که توسط هر شخص به‏طور جداگانه و یگانه ساخته می‏شود تا به او کمک کند که بتواند دنیای رؤیا و دنیای حقیقی را از هم تمیز بدهد.

«کاب»، فرفره و یا چرخنده‏ای را به عنوان توتم خود انتخاب کرده است که اگر در رؤیا آن را به چرخش دربیاورد، هرگز از چرخیدن نمی‏‌ایستد. او از توتمی استفاده می‏کند که «مال»، همسرش نیز از آن استفاده می‏کرده است.


لئوناردو دی‌کاپریو در صحنه‌ای از فیلم

در این‌جا این سئوال مطرح است: آیا این امکان وجود دارد که دو سارق رؤیا از یک توتم استفاده کنند؟

در انتهای فیلم، وقتی «کاب» از مأموریت خود برمی‏گردد و به سراغ فرزندانش می‏رود که در سرتاسر فیلم تصویری از آنها را در همه‏ی رؤیاهای خود دارد، توتم خود را روی میز به‏ چرخش وامی‏دارد. دوربین روی این چرخش به حرکت درمی‏آید و بیننده انتظار دارد که افتادن این فرفره را ببیند تا مطمئن شود که در دنیای واقعی قرار دارد.

کریستوفر نولان افتادن این فرفره را به تصویر نمی‏کشد و این پرسش را بی‌پاسخ در ذهن بیننده باقی می‌گذارد: آیا واقعاً «کاب» به دنیای واقعی برگشته است؟

می‏توانیم این‏طور برداشت کنیم که او به دنیای واقعی برنگشته است. چون با وجود این که از آخرین باری که بچه‏های خود را دیده، مدت زمانی گذشته است، اما آنها هیچ فرقی نکرد‏ه‏اند و حتی لباس آنها هم تغییری نکرده است. «کاب» هنوز در برزخ است و همسرش «مال»، راست می‏گفته که آنها هنوز در دنیای واقعی نیستند.

نولان تقریباً یک دهه روی فیلم‏نامه‏ی «اینسپشن» کار کرده است. لئوناردو دی‏کاپریو در مصاحبه‏ای با یک شبکه‏ی ایرلندی گفته است که سه ماه تمام با نولان مفهوم فیلم را مرور می‏کرده تا بتواند تمام نکات و لایه‏های آن را درک کند.

برای نولان این فیلم تجربه‏ای بوده تا بتواند نه تنها تمام ایده‏های هالیوودی از یک فیلم را به‏نمایش بگذارد، بلکه قدرت عکاسی را به‏تصویر بکشاند. این فیلم در شش کشور فیلمبرداری شده و به عقیده‏ی دی‏کاپریو، «اینسپشن با اعتقاد به وجود و هستی» ساخته شده است.

روان هوپر، منتقد مجله‏ی «New Scientist » اینسپشن را مابین فیلم‏هایی از «جیمز باند» و «ماتریکس» قرار می‏دهد و معتقد است که نولان توانسته علم را در تخیل فیلم، به خوبی مخلوط کند.

علم و رویا

آیا بر اساس تجربیات علمی، امکان ورود به رؤیا وجود دارد؟

در فیلم، سارقان ایده‏ها، با استفاده از دارویی به نام «سومناسین» و دستگاه رؤیا، فیلمنامه‌ای را در ذهن سوژه‏ی مورد نظر پردازش می‏کنند. در حال حاضر دستگاهی وجود دارد که می‏تواند ذهن اشخاص را به‏اصطلاح بخواند.

این دستگاه ام‏آر‏آی از فعالیت‏های ذهن تصویربرداری کرده و نرم‏افزاری این تصاویر را بازسازی می‏کند. محققان بر این باورند که این امکان وجود دارد که این دستگاه بتواند از رؤیاهای شخص هم تصویربرداری کند. البته بدون آسیب‌رسانی به رؤیا، شخص و یا امکان به اشتراک گذاشتن رؤیا.

نولان و کلیشه

در فیلم چندین نکته‏ی کلیشه‏ای وجود دارد: زن و نقش او در تصمیم‏گیری‏های مرد، کیمیاگر و شرق و چند چهره‏گی مرد انگلیسی. «یوسف»، کیمیاگری از شرق، شخصیت دیگری است که در این فیلم کمی با او آشنا می‏شویم. او کیمیاگری است که به افراد عادی کمک می‏کند تا رؤیا ببینند و رؤیاهای‌شان را باهم به اشتراک بگذارند.

استفاده موضوعی از شرق برای جهانی‌ نشان دادن داستان، کلیشه‏ای است که معمولاً در فیلم‏های هالیوودی از آن استفاده می‏شود و اینسپشن هم از این موضوع مستثنی نبوده است. در این فیلم دو زن محوریت دارند: اول «مال»، همسر «کاب» که در برزخی با او به دام افتاده است و با این که به دنیای ظاهراً واقعی برمی‏گردد، اما هیچ‏وقت نمی‏خواهد باور کند که این دنیا واقعی است و با کشتن خود می‏خواهد به مرد ثابت کند که او در اشتباه است.

«مال» در صحنه‏های مختلف و به‌طور غیر خطی در فیلم معرفی می‏شود و داشتن برداشت کاملی از شخصیت او آسان نیست. ابتدا به عنوان زنی قدرتمند و جذاب ظاهر می‏شود که می‏تواند تصمیم‏گیری‏های «کاب» را تحت تاثیر قرار دهد، اما بعد در صحنه‏هایی به زن خانه‏داری تبدیل می‏شود که دچار افسردگی شدید است و همیشه درصدد از بین بردن خود است.

در صحنه‏‏ای، «مال» تنها مأمن کاب است و در صحنه‏ی دیگر مزاحم و تخریب‌کننده‏ی برنامه‏های او. این تناقضات شخصیتی وقتی کامل می‏شود که می‏فهمیم مال به تمامی در رؤیاهای کاب وجود دارد و در حقیقت، فقط تصویری در ذهن «کاب» است.

عدم اختیار این زن در تصمیم‏گیری و نفوذ «کاب» بر ذهن او در برزخ، نکته‏‏ی دیگری است که قابل نقد است. «کاب» خود را مسئول مرگ او می‏داند. چون در مرحله‌ی برزخ در رؤیای زن رسوخ کرده و او را وادار کرده که با هم برای برگشت به دنیای واقعی خودکشی کنند؛ آن هم با گذاشتن سرشان روی ریل قطار؛ قطاری که در لایه‏ی اول رؤیا، در مأموریت آخر، از ذهن کاب به دنیای طراحی شده وارد می‏شود.

زن دومی که در فیلم حضور دارد، معمار جدید گروه «کاب»، با بازی اِلِن پیج، بازیگر کانادایی است. این زن در مقایسه با «مال»، از جذابیت کم‏تری برخوردار است، اما با جسارت و توانایی خود در طراحی، وارد رؤیاهای «کاب» می‏شود و او را مجبور به ترک رؤیاهایش می‏کند.

این‏که «کاب» با همه‏ی حرفه‏ای بودنش، به سادگی اجازه‏ی ورود شخص دیگری- در حقیقت زن دیگری - را به رؤیاهایش می‏دهد، کمی از پیچیدگی داستان می‏کاهد و حتی پاسخ درستی به این سئوال نمی‏دهد که چرا دوستان دیگر «کاب» متوجه این موضوع نشدند که او معمولاً در رؤیاهای خود زندگی می‏کند.

شخصیت‌های مخدوش

در این فیلم، اتفاق‌ها به‏قدری پشت سرهم پیش می‌آیند که گاه فرصتی برای شخصیت‏‏پردازی نمی‌ماند. مثلاً فرصتی برای معرّفی همکار دیگر «کاب» که دارای توانایی تغییر چهره و ارتباط با دنیای پیرامون خود در قالب افراد مختلف است، وجود ندارد و در صحنه ایی که او وارد داستان میگردد، مشغول به معرفی شخصیت دیگر یعنی‌ یوسف میشود. چنین شخصیتی با چندین چهره، از پس کسی جز یک انگلیسی برنمی‏آید، که خود نکته ایی کلیشه ایست.

نکته‏ی آخر این‏که «کاب» با همه‏ی توانایی‏ها و ضعف‌‏هایش، چیزی جز یک سارق نیست. دزد، دزد است. چه شخصیتی دوست‏داشتنی باشد و چه سایه‏ی شومش، شهر را بترساند. گاهی ظاهر می‏تواند فقط فریبنده باشد و ما را از حقیقت دور کند.

Share/Save/Bookmark

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)