تاریخ انتشار: ۲۳ شهریور ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
نگـاهی بـر سرگذشت زبـان فارسی در تاجيکستان - بخش نخست

فرارود، زادگاه‌ زبان فارسی دری

نجم کاويانی

شوربختانه بايد گفت که بسياری از فارسی‌زبانان بنابـر دلايل مختلف از تاريخ پرآشوب آسيای‌ميانه از جمله از زمانه‌ و کارنامه‌ی هم‌زبانان خود (تـاجيـکان) در ماوراءالنهر (فرارود)1، به ويژه در قرن بـيستـم چندان آگاهی ندارند، از جمله اين‌که بـر زبان فارسی و فرهنگ تـاجيـکان در فرارود به ويژه در اين صد سال اخير چه گذشته است. آن‌ها نمی‌دانند، بلشويک‌ها رسم‌الخط فارسی را در سال ۱۹۲۹ به لاتين و در سال ۱۹۴۰ به سيريليک تبديل کردند.

حاکميت شوروی، تـاجيـک‌ها را خلاف اراده‌ی‌شان در سرزمين‌هـای گـونا‌گـون تقسيم کرد، آن‌ها را از مراکز مهم تاريخی، سياسی و فرهنگی‌شان از جمله بخارا و سمرقند محروم ساخت. بسياری از فارسی‌زبانان نمی‌دانند که تاجـيک‌هـای فرارود چه روزگاری را در دوران حاکميت اتحاد شوروی پيـشـين پشت سر گذاشتند و به چه دشواری و چه بهائی فرهنگ ديرين و سنن باستانی، ادب و زبان فارسی را پاسداری کردند.

خلاصه اين‌که آگاهی بسياری از فارسی‌زبانان از دشواری‌ها و دستآوردهايی تـاجيـکان فرارود در قرن بيست در عرصه‌ی اقـتصادی، سياسی، علمی و فرهنگی بسيار اندک است.

به باور نگارنده‌ی اين سطور، عدم آگاهی بسياری از فارسی‌زبانان از زمانه و کارنامه‌ی هم‌زبانان شان در فرارود پيش از همه ريشه در تاريخ، سياست و دسايس استعمار دارد. در قـرن شانزدهم ميلادی جغتائی‌های سنی‌مذهب در بخارا حاکم شدند و صفويان در ايران به مذهب شعيه رسميت بخشيدند و در پی آن جنگ‌هـای طـولانی کـه بيش‌تر از همه متأثر از مسائل مذهبی بود، رابطه‌ی رسمی ايران و آسيای‌ميانه را سست کرد. بدين ترتيب فـارسی‌زبانان در کشورهای مجزا و نه چندان مرتبط با هم، تقسيم شـدند.


روس‌ها در نيمه‌ی دوم قـرن نوزده بر خانات آسيای‌ميانه چيره شدند و مظفرالدين، امير بخارا به روس‌ها تسليم شد و امارت بخارا تحت‌الحمايه روس‌ها درآمد. مرزبانان روسيه با اشغـال و الحـاق بدخشان تـاجيـکستان امروزی به سرزمين‌های امپراتوری پتر کبـير، عملاً در نزديـکی با مرز هنـد انگليس خـيمه زدند.

در نيمه‌ی اول قرن نوزده شاه‌شجاع، امير دارالسلطنه کابل با حمايت انگليس‌ها در کابل به قدرت رسيد، و انگليس‌ها به مرزهای آسيای‌ميانه‌ی تحت‌الحمايه روس‌ها نزديک شدند. بدين‌سان «بازی بزرگ» در منطقه آغاز شد.

در اين ميانه انگليس درمستعمره خود، شبه قاره هند در ۱۸۲۹ زبان فارسی را که هشتصد سال زبان ديوانی آن سرزمين بود، از رسميت انداخت و به جای آن زبان انگليسی را زبان رسمی و ديوانی هندوستان اعلام کرد. بدين‌سان زبان فارسی نقش، مقام و نيروی تاريخی خود را آرام آرام در آن شبه قاره از دست داد.


استعمار انگليس و روس به عنوان بازيگران اصلی «بازی بزرگ»، بنابـر منافع خويش پيوسته سعی کرده‌انـد که زبان فارسی را به عنوان محور يگانگی و زبان مشترک منطقه ضعيف بسازند و فاصله‌ی بين فارسی‌زبانان را نه تنها حفظ کرده، بلکه آن‌را در عمق و پهنا بـيشتر سازند، مرزهـای سياسی را در قلمرو فرهنگی و زبانی وارد کنند و مانع تفاهم و يک‌دلی بين آن‌ها شوند.

فرارود درآغاز قرن بيستم، شاهد آغاز روند بيداری و وزش نسيم جنبش‌های تجددخواهی و ضد استعماری در منطقه بود. نشريات اصلاح‌طلب و تـجـدد‌خـواه، کـه در کشورهای ديگر منتشر می‌شد، در اوايل قرن بيستم راه خود را بـه سوی فرارود باز کرد.

در همين برهه جنبش‌های فکری و سياسی در فرارود پيش از همه بر محور تجددخواهی که به نام «جديدی‌ها»3
معروف اند، سربلند کردند. آن‌ها روزنامه‌ی تجدد خواه‌ «بخارای شريف» را در ۱۹۱۲ در بخارا به زبان فارسی منتشر کردند. اين روزنامه برای نخستين‌بار به امر اصلاح و پاسداری از زبان فارسی پرداخت.

اما مسئله‌ی گفتمان زبان فارسی در فرارود در پی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، به يک مسئله‌ی بحث‌انگيز و داغ سياسی تبديل شد. گفتمان زبان فارسی به عنوان عنصر با اهميت هويت ملی تـاجيـکان و رکن اساسی دولت آن‌ها در تمام سال‌های سده‌ی بيست طنين داشته و بر بسياری بحث‌ها و پژواک‌های فکری سايه انداخته است. امروز نيز مسئله‌ی زبان فارسی و ميراث ادبی آن با نگرش‌های گوناگون، يکی از محورهای جدی گفتمان سياسی در جمهوری تاجيکستان می‌باشد.

در اين نوشته، نگاهی دارم بر داستان زبان فارسی در قرن بيست در فرارود و به طور ويژه در تاجيکستان بعد از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷. در آغاز به عنوان مدخل بحث نگاهی گذرا در رابطه به فرارود به عنوان مهد زبان فارسی می‌اندازم و در رابطه با تاجيک و جمهوری تاجيکستان به سخنانی چند اشاره می‌کنم.

فرارود زادگاه‌ و تجلی‌گاه‌ی زبان فارسی دری:


فــرارود بـراساس کـاوش‌ها، پـژوهـش‌ها و بـازيافـت‌های باسـتان‌‌شـنـاسان، سـرزميــنی اسـت بسيار کهن کـه از ديـرگـاه در آن انسـان بـودوبـاش (زيست) داشـتـه اسـت. ايـن مـرزوبـوم، مهــد يـکی از درخـشـان‌‌تـرين و کهـن‌‌تـريـن تمـدن‌هـای جهـان بـوده، باشــندگـان (ساکنان) آن دارای تمـدن و فـرهـنگ چـنـديـن هـزار سـالـه اند و گنجـينه‌هـای فکـری و مـعـنـوی آن در مـراحـل مخـتـلف به زبان‌هـا و گويـش‌هـای گـونـاگــون نگـارش يافـتــه اسـت.

پـژوهــش‌های شمار زيادی از دانشمـندان بـيانگر اين امــر اسـت کـه فــرارود زادگـاه، تجــلی‌گـاه و پـرورشـگـاه زبان فارسی دری بــوده و باشندگان آن پـيش از يورش اعـراب به زبان فارسی سـخـن می گفـتنـد. به قول تاريخ بخارای نرشـخی «مـردم بخارا نماز فارسی خواندندی و عــربــی نـتوانسـتندی آمـوخــتن.»3 و يا به به سـخـن معـروف شـمس رازی در درالمحجم «زبان دری لغت اهل بلخ و بخارا» گفـته شـده.

اغلب پژوهشگران بر آن بوده و هستند که زبان فارسی‌دری نخست در بلخ، بخارا و سمرقـند پديد آمده و سپس در سراسر ايران گسترش يافته است. اين زبان پيش از حمله عرب به فرارود زبان رايج مردم بوده است و در عهد سامانيان رشد کرده و هويت ايرانيان را در برابر تازيان پاسداری کرده است.

دکتر پــرويــز نـاتـل خانـلـری تأکـيد می‌کند: «منـطـقه‌ی رواج و رونق فارسی‌دری ابــتدا در شـرق و شـمال شـرق ايران بود ... [و شـاعـران آن دوران] ... غالباً به يکی از شهرهای بخـارا، سـمـرقـند، هرات، بـلخ، ... و آبادی‌های ديگر خـراسـان منسـوب هـســتند.»4

ملک‌الشـعـرا بهار می‌‌نـويسـد: «زبان فارسی دری اصلاً لهجه اهـالی ماوراءالنهـر، سـمرقـند و بخـارا اسـت که در ايـن جای‌هـا تـاجيـکان زنـدگـی می ‌کـنند.»5

نخستين دولت تـاجيـکان در سال ۸۹۹ ميلادی به وسيله امير اسماعيل سامانی در بخارا تشکيل شد. اين دولت منشاء خدمات با اهميتی، در حوزه زبان فارسی شد. داريـوش آشـوری در باره عهـد سـامانيان می‌نويسـد: «خـدمت بـزرگی کـه امـيران سـامــانی بـه قـوم ايـرانی کـردند زنـده داشـتن زبـان فـارسی در نگارش بود و با اين کار ما با آنکه اسـلام آورديم، عرب نشـديم. باری اين قـدر اسـت که زبان فارسی مانـد و ما فارسی زبان مانـديـم.»6

وقتی‌که از سامانيان و فرارود ياد می‌کنم، بی‌محبا رودکی سمرقندی که در تاريخ ادبيات به عنوان پدر شعر پارسی شهرت دارد، در ذهن تداعی می‌شود، که چه زيبا سروده است.

بوی جوی مولیان

بــــوی جـوی مولیــان آیـــد هـمـی
یـــاد یــار مهـــــربان آیـد هــــمی

ریـگ آمـوی و درشـتـی‌هـــای او
زیـر پــایم پــرنـیــــان آیـد هــمی

آب جیحون از نشاط روی دوست
خنـگ مـا را تـا میـــان آیـد همی

ای بخارا، ای بخارا! شاد باش و دیر زی
مــیــر زی تــو شــادمان آیــد هــمــی

مـیـر مــاه اســـت و بــخارا آســمان
مــاه ســوی آسـمـــان آیــــد هــــمی

مـــیر ســرو است و بخـارا بوستان
سـرو ســوی بــوسـتان آیـد هـــمی

بوی جوی مولیان، یاد یار مهربان
بوی جوی مولیان، یاد یار مهربان آید همی


در فرارود گزينش و استفاده زبان فارسی براساس ادبيات نوشتاری و توانايی پاسخگويی آن به نياز‌های ديوانی، علمی، ادبی و معاشرتی در درازنای قرن‌ها، به عنوان زبان مشترک و عمومی به طور طبيعی و جا افتاده پذيرفته شده بود.

سخنی مختصر در باره تاجيک‌ها و تاجيکستان:

تاجيک‌ها، باشندگان بومی سرزمين‌هـای خراسان بزرگ7 و فرارود باستانی هستند. «تاجيک‌ها از زمان‌های قديم که به بـيش از شش هزار سال می‌رسد، در اين سرزمين زندگی می‌کنند.»8 آن‌ها آريائـی هستند و دارای تمدن و فرهنگ چندين هزار ساله می‌باشند.

ولاديمر بارتولد، خاورشناس شناخته‌شده‌ی روس می‌نويسد که: «مطالعات ما در باب تاريخ آسيای‌ميانه نشان می‌دهد که مردم بومی آنجا آريائی بوده اند»9 و «تـاجـيک‌ها نماينـده‌ی يکی از قـديمی‌ترين تمدن‌هـای آسيای‌ميانه هستند و قبل از ظهور ترکان در اين ناحيه زندگی می‌کردند.»10 واژه‌ی تاجـيک، واژه‌ی است بسيار کهن که قرن‌ها پيش از حمله‌ی اعراب بـه خراسان در زبان فارسی پهلوی وجود داشته است.

تاجيک‌ها به‌رغم اين‌که گستره‌ی مرزوبوم آن‌ها در شاهراه تردد خلق‌ها و تبادل تمدن‌ها، و هم‌چنين در گـره‌‌گـاه آمـيزش و روياروئی فرهنگ‌ها قرار داشته‌است، توانستند هويت فرهنگی و زبانی شان را پاسداری کنند. آن‌‌ها در حـوزه‌ی علم و ادبيات، فرهنگ و هنر، خدمات ارزشمندی ارائه کـرده‌ و در عرصه‌ی سياست و ديوان‌سالاری نـقش مهمی بازی نموده‌انـد.

تاجيک‌ها مردم رزم و بزم اند، شعر، موسيقی و شادی نمک زندگی آن‌ها است. آنها در کشاورزی و باغداری، شکار و پرورش حيوانات يـدی طـولا دارند. صميميت يکی از ويژگی‌هـای قابل توجه آن‌‌ها است. در روح و روان آنها فرهنگ‌‌پروری، دوری از خشونت عجـين شده است.


سلاح معنوی آنها خرد، فرهنگ و هنر است. رمز پايداری تـاجيـکان در درازای تاريخ استواری فرهنگ پربار و ادب زبان فارسی است. تاجیک‌ها در شکل‌گیری اندوخته‌های معنوی حوزه‌ی تمدنی ما سهم داشته، و به دنیا دانشمندان، نویسندگان و شاعران برجسته‌ی را معرفی کرده‌اند.

تا اواخر قرن نوزدهم ميلادی تمايز بين تـاجيـکان و ايـرانـيان يک تمايز جغرافيائی يا ناحيه‌ی بيش نبود. ولی در قرن بيستم، در اثر گرايش اين گروه‌ها به ايدئولوژی‌هـای گوناگون، زندگی و خـودشـناسی هر يک رنگی مخصوص به خود گـرفـت. در استانه‌ی قرن بيستم هنوز کشوری به اسم تاجـيکستان مطرح نبود، ولی مردمی به نام تاجيک وجود داشت.

جمهوری تاجیکستان، کشوريست در آسيای‌ميانه. این کشور از جنوب با افغانستان، از باختر با ازبکستان، از شمال با قيرقيزستان و از خاور با چين همسایه است. تاجیکستان محاط در خشکی است که در گذشته راه ابريشم از آن گذر می‌کرده است. پهناوری تاجیکستان ۱۴۳۱۰۰ کیلومتر مربع است. تاجیکستان کشوری است کوهستانی با ارتفاعی بين ۳۰۰ تا ۷۴۹۵ متر بالای سطح دریا و سرزمينی باران‌خيز و دارای منابع فراوان آب.

جمعیت تاجيکستان براساس سرشماری ۲۰۰۸ اندک بيش از هفت ميليون نفر می‌باشد، پایتخت آن شهر دوشنبه، نوع حکومت آن جمهوری، زبان رسمی آن فارسی و واحد پول آن سامانی است.

تاریخ و فرهنگ تاجیکستان با ايران و افغانستان اشتراکات بسیاری دارد. نخستین شاعران پارسی زبان از این ناحیه به پا خاستند، به ویژه رودکی، که پدر شعر فارسی محسوب می‌گردد. اين مرزوبوم بزرگانی مانند ابن‌سينا و فارابی در خود پروردند.


تاجـيکسـتان از فرهنگ روس‌ها تأثـير پذيرفته است، اساساً فرهنگ غرب از طريق روسيه به تاجـيکسـتان راه يافت. دست‌آوردهـای تاجيک‌ها در دوران حاکميت اتحاد شوروی در حوزه‌ی سواد آموزی، هنر، علم و بهداشت قابل ستايش است. در اين دوران اکثريت مردم تاجيکستان خواندن و نوشتن را فرا گرفتند، شبکه‌ی مدرسه‌ها تا روستاها گسترش يافت.

رشد هنرهـای مدرن در تاجيکستان الهام‌بخش است، و امروز تاجـيکسـتان صاحب سالن‌هـای تآتـر، بالـه، اپرا، رقص، سينما و ارکستر بزرگ سمفونيک و استوديوهـای فيلم‌بـرداری می‌باشد. تاجـيکسـتان داری آکادمی علوم، دانشگاه‌ها، کتابخانه‌ها، مـوزه‌هـا و بنيادهـای مادی ـ تکنـيکی می‌باشد و تحـولات زياد اجـتماعی ـ اقـتصادی، سياسی ـ فرهنگی را پشت سر گذاشته است.

تاجـيکسـتان کشوری است کوهستانی با مناظر دلکـش و مردمی زحمتکش با دره‌هـای شاداب و عميق، کوه‌هـای بـرف‌گير و بلند، راه‌هـای دشوار و ناهموار، رودهـایی پرآب و خروشان. چنين وضعيت جغرافيايـی به عنوان يکی از مولـفـه‌ها بـر تحــولات اجـتماعی و سياسی، رشد و تکامل تاجـيکسـتان و شکل‌گيری ملت تاجـيک تـأثـير جدی داشته است. از اين‌رو بـرای درک تحـولات تاجـيکسـتان بـررسی وضعيت جغرافيای آن ضروری است.

جمهوری تاجـيکسـتان بعد از فروپاشی اتحاد شوروی در ۱۹۹۱به عنوان کشوری مستقل پا گرفت. تحـولات در تاجـيکسـتان با طرح مسائل فرهنگی آغاز شد و سازمان‌های تازه‌ تأسيس در آن بيشتر خصلت و بار فرهنگی داشتند و بعدها بود که بار سياسی اين سازمان‌ها سنگين شد.

روشن‌فکران تاجـيک با اعلام فضای باز سياسی (پروسترويکا) در پايان سال ۱۹۸۸ مسئله‌ی جايگزين ساختن زبان ملی (فارسی) به جای زبان روسی را که تأکـيدی بود بـر هويت ملی آن‌ها مطرح کردند، که با استقبال گسترده‌ی مردم رو بـرو شد.


در ۲۲ ژوئيه ۱۹۸۹ «قانون زبان» توسط شورای عالی تاجيکستان (پارلمان) به تصويب رسيد که به زبان فارسی رسميت داد. تاجيکستان در دهه‌ی نود بنابر عوامل داخلی و دست‌اندازی‌های خارجی دستخوش بحران و جنگ داخلی شد، اما خوشبختانه اهل سياست و نخبگان تاجيکستان به ياری جامعه جهانی از طريق گفتگوی ملی بر آن فايق آمدند.

برغم همه فراز و نشيب‌ها، نظام سياسی تاجيکستان يک نظام «سکولار» باقی ماند که در آن همه باشندگان تاجيکستان دارای حقوق شهروندی می‌باشند. اين نظام از يکسو تضمين‌کننده‌ی ثبات و امنيت تاجيکستان است و از سوی ديگر راه را برای ادامه روند تجدد و دموکراسی، آزادی بيان و انديشه باز می‌گذارد.

در قلب شهر دوشنبه پايتخت تاجـيکسـتان مجسمه‌ی (تـنديـس) بزرگی از حکيم ابوالقاسم فردوسی، سراينده «شاهـنامه» و آفريدگار حماسه ملی ايران‌زمين، و تندیس ديگری از اسماعيل سامانی پادشاه پارسی‌زبان قـرن دهم ميلادی، و بنيانگذار امپراتوری سامانی در فرارود و خراسان‌زمين، به عنوان نمادهـای فرهنگی و سياسی تاجيک‌ها بـرپاست. متصل با آن در باغ زيبای گل سرخ نقشه‌ی از امپراتوری سامانی که از کرانه‌هـای دريای خـزر تا مرز چين گسترده شده بر سنگ مرمر تراشيده شده است، کاريست پرمعنا و زيبا.


زبان فارسی فرارود بعد از اشغال آن توسط روس‌ها:

تهاجم ارتش امپراتـوری روسيه به سوی آسيای‌ميانه در ميانه‌ی قرن نوزدهم آغاز شد. مظفرالدين، امير بخارا با امضای قراردادی خفت‌بار در سال ۱۸۶۸، تسليم نماينده‌ی امپراتوری روس شد، و تحت‌الحمايه‌ی روسيه قرار گرفت.
در پی تهاجم روسيه، سرمـايه روس به آسيـای‌مـيانه وارد شد و محـرک بسياری از دگـرگـونـی‌ها گـرديـد.

روس‌ها ساختمان راه آهن را در سال ۱۸۸۰ در منطقه آغاز، و در سال ۱۹۱۴ به مرز افغانستان رساندند. خط آهن در امر تحولات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، زبانی و تغيـير ذهنيت مردم منطقه تأثير زيادی داشت.

دومای روسيه در ۱۹ دسامبر ۱۹۰۵ قراری را صادر کرد که طبق آن زمين در آسيای‌ميانه به ملکيت دولت پادشاهی روسيه تعلق می‌گرفت. با تصويب اين قرار امکان توزيع زمين‌های مصادره شده در بين مهاجران روسی و اسکان آن‌ها و نتيجتآ افزايش تأثيرشان درمنطقه بوجود آمد. تعداد مهاجرنشينان روسی به سرعت رشد کرد؛ که این تعداد در سال ۱۹۱۴ به پنجاه‌هزار نفر رسيد که عمدتاً در «بخارای نو» بودوباش داشتند.11

چندی بعد پترزبورگ فرمان جديدی را صادر کرد، که طبق آن استخدام و به کارگيری مردمان بومی را در ساختارهای اداری منطقه منع می‌کرد، تنها آن‌هائی را استـثناء قرار می‌داد که زبان روسی را خوب می‌دانستـند. روس‌ها با خود زبان و فرهنگ روسی را به اسيای‌ميانه آوردند.

آن‌‌ها مکتب‌های (مدارس) روسی را در آغاز برای فـرزندان روس‌های مهاجر تأسيس کردند ولی بعداً کودکان بخارائی را نيز پذيرفتند. در سال ۱۹۰۴ در ۱۲۶مدرسه روسی حدود ۷۰۰۰ کودک بخارائی درس می‌خواند.

برغم اين‌که زبان دستگاه‌ی امارت بخارا و بخارائيان فارسی بود، اما پس از ورود روس‌ها به منطقه حالتی ایجاد شد که فضا برای زبان فارسی مساعد نبود، و با موازات گسترش زبان روسی در منطقه نيروی تاريخی زبان فارسی آرام آرام ضعيف شد، و زمينه برای رو آمدن زبان‌های محلی مساعد کرديد. از سوی ديگر نيروهای نيز در منطقه فعال بودند که بـرتری زبان فارسی را مانعی در راه اهداف خود می‌ديدند، از اين‌رو انديشه‌ی کنار زدن زبان فارسی را به ميان آوردند.


تـاجيـکان در آن اوضاع و احوال هنوز به اهميت زبان فارسی و هويت ملی پی نبـرده بودند، و بی توجه به حـوداثـی که در پيرامون آنها می‌گذشت، به زندگی عادی خود ادامه می‌دادند و بـر امت اسلامی بودن خود و اشتراک اسلاميت با ديگران تأکيد داشتـند. آن‌هـا غـافل بودند که ديگران از يکسو در پی به حاشيه راندن زبان فارسی اند؛ و از سوی ديگر در صدد ملت‌سازی خود می‌باشند.

زبان فارسی فرارود بعد از به قدرت رسيدن بلشويک‌ها:

بلشويک‌ها در سال ۱۹۱۷ در روسيه به قدرت رسيدند، و در ۱۹۲۰ با هجوم به بخارا، آن‌را اشغال کرده و جمهوری بخارا را تأسيس نمودند. آن‌ها آسيای‌ميانه را به پارچه‌های جداگانه تقسيم کردند، و بر اساس آن جمهوری‌های جداگانه را در سال ۱۹۲۴ تأسيس کردند. برای تـاجيـکان ولايت مختار تـاجيـکستان، در چهارچوب جمهوری ازبکستان را در نظر گرفتند.


چنين تقسيم‌بندی ملی‌ـمرزی برپايه محروم ساختن تـاجيـکان از بخارا، سمرقند و ساير مرکزهای مهم فرهنگی و سياسی شان صورت پذيرفت. جمهوری مختار تاجيکستان عمـدتـاً به مناطق کوهستانی بخارای شرقی محدود شد، که فاقد راه آهن و جاده بود و درآنجاها خبری از شهر و کارخانه‌ نبود.


نگاه سياسی شوروی نسبت به تاجيک‌ها، با درنظرداشت گرايش تاريخی و فرهنگی آن‌ها به ايران، و تاجيک‌های افغانستان، و نيز حفظ يک‌پارچگی دولت شوروی تدوين شده بود. وجود يک توده‌ی بزرگ تاجيک‌ها و فارسی‌زبانان در خارج از مرزهای اتحاد شوروی پيـشـين، و علايق و راوبط تاريخی و فرهنگی آن‌ها با تاجيک‌ها و مراکز تاريخی آن‌ها، از جمله بخارا و سمرقتد مايه نگرانی مسکو بود.

يک راه رفع اين نگرانی‌ها قرار دادن شهرهای تاجيک‌نشين بخـارا و سمرقند در تحت قـيموميت ازبکستان و کنار زدن زبان فارسی بود. با اين کار شوروی‌هـا، دست فارسی‌زبانان منطقه (افغانستان و ايران) را در اداره امور فرارود بستند.

شماری از خاورشناسان و زبان‌شناسان روس ادعا می‌کردند که زبان فارسی، که بيش از هزار سال در فرارود وجود داشت، متعلق به ايران است و ربطی به تاجيک‌ها ندارد. دليل آن‌ها هم ساده بود: اين زبان و ادبيات فارسی نام دارد و نه تاجيکی. بدين‌سان آنها می‌خواستند که بر سر ميراث فرهنگی مشترک دعوا راه بيندازند. در آن زمان نسبت به مدرسه به زبان فارسی، مخالفتی شديد به عمل مي‌آمد.

آن‌ها پافشاری داشتند که برای تاجيک‌ها می‌بايد از نو زبان ساخت. آن‌ها برآن بودند که زبان ادبی را بر اساس زبان گفتار عاميانه برپا کنند. از نظر آن‌ها استفاده از زبان کلاسيک حرکت به عقب ناميده می‌شد. آن‌ها زبان فارسی را که قرن‌ها به همين نام در فرارود ياد می‌شد، زبان «تاجيکی» می‌ناميدند. در حاليکه نخبگان تاجيک با تأکيد بر اينکه تـاجيـکان زبان ادبی بيش از هزار ساله دارند، تلاش داشتند که گسست با گذشته در حوزه زبان بوجود نيآيد بلکه در اين حوزه پيوند ديروز و امروز و فردا تأمين شود.

در حاليکه تا قرن شانزدهم ميلادی همه «... از چشمه يگانه‌یی، که ميراث فرهنگی مشترک مردمان اين سرزمين بود، می‌نوشيدند؛ از آن پس پيآمدهای جداسری سياسی چنان بالا گرفت که در ايران کنونی کمتر کسی بود که خردک آشنائی با بيدل داشته باشد؛ و يا از اهل فرارود به ندرت می‌شد سراغ ملک‌الشعرا بهار را گرفت. رويدادهای سياسی آغاز قرن بيستم اين فاصله را بيشتر کرد. با شکل‌گيری قلمروهای "ملی" قرار شد تا مردم اين سرزمين تاريخ‌ جدا از يک ديگر داشته باشند، و زبان‌های متفاوت از هم.

تاريخ‌مان را چنان نوشتند تا هيچ پيوندی بين اهل سمرقند و اصفهان نباشد؛ و تا هراتيان ندانند که روزگاری مکتب ادبی‌شان تمامی ايران‌زمين را مجذوب خود کرده بود. سپس نوبت زبان ما رسيد. گفتند: فارسی يکی است و دری يکی ديگر و تاجيکی متفاوت از هر دو. و حتی کسی را نيز روانه کردند تا برای تاجيکان دستور زبان بنويسد و "را" (نشانه معفول بی‌واسطه) را از اين زبان بردارد تا زمينه برای دست‌اندازی‌های ديگر فراهم آيد.

داستان غم‌بار تغيير خط نيز که البته جای خود را دارد. چنان کردند تا فارسی‌زبان خراسانی در سفر به بخارا و سمرقند و خجند، خود را نه در خانه رودکی و ناصر خسرو و کمال خجندی، که در زمينی بيگانه با فرهنگ ايرانی بيابد. پس جای تعجب نيست، اگر امروزه مردم اين سرزمين، ايران‌شهر را می‌گويم، از يکديگر چنين بی‌خبر افتاده‌اند که برای اهل قلم ايران لورکا چهره‌ا‌ی آشنا‌تر است تا صدرالدين عينی و به وارونه تاجيکان بيشتر از آنکه نام نيما را شنيده باشند، شعرهای ماياکوفسکی را از بر دارند.»12

اما از سوی ديگر نظر و سياست همه‌شمول مسکو اين بود که نام جمهوری‌های اتحاد شوروی بر اساس نام ملت‌ها برگزيده شود و نام زبان جمهوری نيز بايد هم‌خوانی با نام کشور داشته باشد. بنا از آن‌جائي‌که نام جمهوری، تاجيکستان است، می‌بايد زبان جمهوری، تاجيکی ناميده شود. بدين ترتيب نام‌های جديد جمهوری‌ها برای برخی از سرزمين‌ها انتخاب شد و به تبع آن نام‌های جديد برای زبان‌های آن‌ها.

به نظر نگارنده، حتمی نيست که نام زبان با نام رسمی کشور هم‌خوانی داشته باشد. در دنيای کشورهای زيادی هستند که نام زبان شان با نام کشور شان مطابقت ندارد، به طور نمونه نام کشور ايران اما نام زبان فارسی، نام کشور امريکا، نام زبان انگليسی،

سياست دولت اتحاد شوروی در دهه‌ی سی و چهل سده‌ی پيـشـين در تاجيکستان در حوزه‌ی فرهنگی و زبان، مبنی بر انکار گذشته و نفی ادبيات کلاسيک استوار بود؛ و نکوهش گذشته اقدامی ضرور و انقلابی شمرده می‌شد. اين امر امر به روند خودشناسی تـاجيـکان و رشد معنوی آن‌ها آسيب بسيار وارد آورد.

هم‌چنين در آن برهه، با زبان فارسی برخورد طبقانی شد. زبان فارسی به عنوان «زبان امير بخارا»، اشراف و اعيان و بازمانده‌ی فـئودالی ناميده می‌شد و مورد پيگرد بود؛ و تبليغ می‌کردند که زبان تاجيکی با معيارهای دوره نوين سوسياليستی مطابقت ندارد، کهنه شده است و تـاجيـکان بايد از اين زبان بگذرند و حتی اعلام داشتند که: «انتشار شعر دوران فيوداليسم، از زمره‌یوظايف ما نيست و حزب [کمونيست] نبايد به انتشار آن ياری کند...»

سياست دولت شوروی در حوزه‌ی زبان و ادبيات ساده بود: ادبيات بايد به زبان ساده‌ی عوام باشد. از اين‌رو زبان محاوره را اساس زبان فارسی قرار دادند، زبان ادبی را در سطح زبان عاميانه پائين آوردند، به متانت و سادگی، روانی و زيبایی نثر زبان فارسی، زيان وارد کردند و آن‌را از تحول طبيعی باز داشتند. بر سخنوری تـاجيـکان ضربه زده، و اشتباهات فراوانی را در زبان رايج کردند. آموزش زبان ادبی را در دبيرستان‌ها نزديک به يک دهه راه نداد‌ند و دستور زبان فارسی را عمدتا بر اساس گرامر روسی نوشتند.

مختصر اين‌که خط فارسی به لاتين تغيير يافت، شهرهای تاريخی تـاجيـکان به ازبکستان ملحق شد، زبان فارسی زبان اشراف و اعيان و بازمانده‌های فيودالی ناميده شد، به آموزش زبان ادبی فارسی در دبيرستان‌ها راه داده نشد، زبان فارسی فرارود را متعلق به ايران دانستند که تاجيک‌ها حق بر آن ندارند، می‌بايد از نو برای‌ تاجيک‌ها زبان ساخت. زبان روسی به عنوان چاشنی قدرت در کنار زدن زبان فارسی به کار گرفته شد. همه‌ی اين‌ها زبان فارسی را، در تنگنا و خطر نابودی قرار داد.


در چنين اوضاع و احوالی، دفاع و پاسداری از زبان فارسی يکی از مسـائـل مبرم روز بود، و اين امر پيش از همه به عهده‌ی رهبری تاجيکستان و اليت تاجيک‌ بود. آن‌ها توانستند در سال‌های ۱۹۲۴ تا ۱۹۳۰ نه تنها بسياری از وظايف پيچيده دولت‌مداری را حل و فصل کنند، بلکه در نتيجه‌ی کوشش و برنامه‌ريزی دقيق آنان ولايت خود مختار تاجيکستان به جمهوری مستقل تاجيکستان تبديل گرديد؛ و از زبان فارسی شجاعانه دفاع و پاسداری شد.

صدرالدين عينی13 و ابوالقاسم لاهوتی14 همراه با ساير نخبگان تاجيک و رهبری نوپای جمهوری تاجيکستان شجاعانه در مقام دفاع و پاسداری از زبان فارسی، و ادبيات کلاسيک آن برآمدند.

صدرالدين عينی، در راستای دفاع از حق زبان و ملت تاجيک در آغاز دست به تألـيف و انتشار «نمونه ادبيات تاجيک» زد. اين کتاب در ۹۲۴ صفحه در سمرقند تأليف و در ۱۹۲۶ در مسکو چاپ شده است و در آن ۲۲۰ شاعر فارسی‌زبان با نمونه کلام آن‌ها از شعرای کلاسيک پارسی، از آدم الشعرا رودکی تا شعرای معاصر تاجيک معرفی ‌شده‌ است.

او در اين کتاب اثبات می‌کند که تـاجيـکان مردمان اصلی (بومی) اين سرزمين اند و صاحب فرهنگ غنی، ادبياتی کهن و تاريخ باستانی هستند. اين کتاب در واقعيت تذکره‌ی آثاری از شعرای کلاسيک پارسی و شناسنامه‌ی هستی زبان و فرهنگ ملت تاجيک بود و از پيـشـينه‌ی تاريخی هزار ساله‌ی آن گواهی می‌داد، و در تعيـين هويت تـاجيـکان نقش مهمی ايفا کرد.

چاپ شدن کتاب «نمونه ادبيات تاجيک» نظريه انکار ملت تاجيک و زبان فارسی را باطل ساخت. اما سرنوشت تلخی در انتظار کتاب و مـؤلـف آن بود. مسکو در سال ۱۹۳۰ کتاب «نمونه ادبيات تاجيک» را به عنوان يک اثر مضر ممنوع اعلام کرد و دستورمصادره آنرا داد. اما کتاب «نمونه ادبيات تاجيک» پيش از آنکه سوزانده شود، رسالت تاريخی خود را به خوبی انجام داده بود.

بدين ترتيب وقتی‌که حقيقت تاريخی ملت تاجيک و زبان فارسی به اثبات رسيد، بحث‌ها سمت و سوی ديگری يافتند. ديگر سخن نه بر سر انکار ملت تاجيک و زبان آن‌ها، بلکه سخن در باره‌ی اصلاح و پيـشبرد زبان، مکتب (مدرسه) و مطبوعات فارسی تاجيکی به ميان آمد.

در اين راستا نخستين شماره‌ی روزنامه‌ی «آواز تاجيک»، مجله‌ی «شعله انقلاب»، روزنامه‌ی «بيداری تاجيک»، مجله‌ی «دانش ـ بينيش» که ديرتر «رهبر دانش» نام گرفت، به زبان فارسی به چاپ رسيدند. انتـشار مطبوعات و ‌کاربرد زبان فارسی در اداره دولت، اصلاح مکتب‌ها و معارف نظم جديدی را در عرصه‌ی زبان طلب می‌کرد.

دو مسـئلـه در دستور کار اهل قلم قرار گرفت. يکی تعيين معيارها و قاعده‌های دستور زبان؛ و دومی نزديک ساختن زبان نوشتار به زبان گفتار. اما پرسش اساسی اين بود که آيا زبان ادبی فارسی امروزه معيار و اساس قرار گيرد و يا زبان ادبی جديد بر زمينه‌ی يکی از لهجه‌های تاجيکی ساخته شود؟ بحث‌هائي‌که در همين راستا در روزنامه‌ها جريان يافت بنابر سياست‌زدگی همان دوران روحيه ايـدئـولوژيـکی کسب کرد.

در پی تـأسيس نظام و ساختارهای جديد در اتحاد شوروی پيـشـين و تاجيکستان مفاهيم جديد بوجود مي‌آمد که بايد زبان به آن‌ها می‌پرداخت. ضرور بود که برای مفاهيم جديد، واژه‌های معادل آن در زبان جستجو گردد و يا جديداً ساخت. دست اندرکاران اين حوزه تلاش می‌کردند اين امر طوری صورت پذيرد که از يکسو از دايره‌های قانون‌های نوشته‌‌شده و نانوشته‌‌ زبان بيرون نشود و به استواری زبان صدمه نرساند و از سوی ديگر پاسخ‌گوی نيازمندی‌های جديد باشد.

روشنفکران تاجيک در آن برهه مبارزه در راه پاسداری زبان فارسی را عامل بيداری ملی، هستی و بقای ملت تاجيک می‌دانستند و براين باور بودند که زبان فارسی در طی هزار سال، سرنوشت دشوار هويت ملی آن‌ها را رقم زده است. آن‌ها تأکيد می‌کردند که اگر اين زبان نبود ما نمی‌دانستيم کي هستيم؛ ما نابود می شديم.


هنوز پرونده «نمونه ادبيات تاجيک» بسته نشده بود که مبارزه در راه دفاع از زبان فارسی و کوشش‌ در راه اصلاح و منزه نگهداشتن زبان از سوی بلشويک‌ها پرچسب ملت‌گرایی، کهنه‌پرستی و ايرانی‌پرستی زده شد.

مخالفان «نمونه ادبيات تاجيک» در پی بهانه‌ بودند تا از عينی و کتابش انتقام بگيرند. عينی به يکی از چهره‌های اصلی پاسدار زبان و ادب فارسی در اين دوره مبدل شد و او را استاد خطاب کردند. واژه‌ی استاد در ميان تـاجيـکان مفهوم والای معنوی داشت و دارد.

در سال ۱۹۲۵ اداره نشريات دولتی تاجيکستان تـأسيس شد و سردبير آن ابوالقاسم لاهوتی شاعر نامدار برگزيده گرديد. نبرد لاهوتی در جبهه‌ی فرهنگ و پاسداری از زبان فارسی در اين برهه چشم‌گير است. او شعر می‌گويد، کتاب، روزنامه و مجله منتشر می‌کند.

او در تأسيس چاپ‌خانه در شهر دوشنه، نقشی فعال می‌گيرد. وی نخستين مدرسه‌های تاجيکی را می‌گشايد. برای اولين تـآتـر تاجيک نخستين نمايشنامه‌ها را می‌نويسد. آواز خوانان و هنرمندان تاجيک را به دوشنبه دعوت می‌کند. در تأسيس اتحاديه نويسندگان در شهر دوشنبه (۱۹۳۴) فعالانه شرکت می‌کند.

لاهوتی يک دنيای نو می‌سازد. لاهوتی، به يک نام آشنا برای تـاجيـکان، و به يکی از چهره‌های شاخص و برجسته‌ی جبهه پاسداری و رشد زبان فارسی تبديل می‌شود. در تاجيکستان به پاس خدمات لاهوتی از خيابان تا تـآتـر به نام‌اش، نام‌گذاری شده است.

[ادامه دارد...]


پاورقی:

۱- ماوراءالـنهر نامی است که بعـد از اسلام به جـای فرارود بـکار رفتـه است، بخشی از آسيای‌ميانه می‌باشد، بخارا و سمرقند از شهرهای مهم آن است.

۲- جديدی‌ها در اوايل سده‌ی بيستم مبارزه سياسی ـ اجـتماعـی ميان نيروهای ارتجاعی و متعصب از يکسو و نيروهای روشنفکر جوان هوادار اصـلاحـات از سوی ديگر در فرارود شـدت کسب می‌کـرد کـه در نتيجه نيروی جديدی در بـخـارا پديد می آيد کـه بـه نام "جديدی‌ها" ناميده می‌شوند. نوگرايی "جديدی‌ها" واکنش شـديد ملايان متعصب و امير عالم خان را بوجود آورد و آنها با کافر دانستن نمايندگان اين جريان در سال ۱۹۱۷ ـ ۱۹۱۸ دست بـه قتل عام هزارها روشنفکر زدند کـه در تاريخ کمتر نظير دارد.

۳- گـرديـزی، ابوسـعــيد عـبدالـحی بن ضحـاک، زين‌الاخـبار، چـاپ ۱۳۲۲خ، با مقـدمه سـعــيد نفـيسی، نسـخه عـبدالحی حـبيبی، بنياد فـرهـنگ ايران، ص ۲۸.

۴- خـانـلری، دکتر پرويزناتـل، زبان شــناسی و زبان فارسی، چاپ سـوم، ۱۳۷۳، ص ۷۵.

۵- بهار، ملک‌الشـعـرا، تاجيکان در مسـيـر تاريخ، گردآورنده ميـرزا شـکورزاده، انتشـارات بين‌المللی الـهـدی، ۱۳۷۲، ص ۴۵.

۶- آشــوری، داريـوش، بازانـديــشی زبان فارسی، تهــران، چـاپ سـعـيدی ۱۳۷۵.

۷- در اين نوشتـه هرجا سخن از خراسان می رود، مـراد خراسـان بزرگ و باسـتـان اسـت که بلخ، هرات، نيشاپـور و مـرو از زمـره‌ی اسـتـان‌هـای بـزرگ آن بـود و خاک‌هــای افـغانستان کـنونی، بخــش‌های خـاوری ايـران امـروز، صحـرای ترکـمن تـا کنــارهای رود جـيحون را در بــر می‌گــرفت.

۸- . سعدی‌زاده، سعيد، "از تاريخ سياسی تاجيکان افغانستان"، از کتاب "تاجيکان، آريائی‌ها و فلات ايران"، مؤلف ميرزا شکورزاده، ۱۳۸۰، تهران، ص ۲۹۱.

۹- بارتولد، ولاديمير، "در باره فرهنگ آريائی‌های آسيای‌ميانه" از کتاب "تاجيکان، آريائی‌ها و فلات ايران"، مؤلف ميرزا شکورزاده، ۱۳۸۰، تهران، ص ۱۷.

۱۰- ميراحمدی، مريم، "قوم تاجيک و فرهنگ تاجيکی در آسيای ميانه"، از کتاب "تاجيکان در مسير تاريخ"، گردآورنده، ميرزا شکورزاده، ۱۳۷۳، تهران، ص .۲۳۸

۱۱- ايرانيکا، نيويورک، ١٩٩۰ ، انگليسی، جلد چهارم، ص ۹۵۱.

۱۲- تورج اتابکی، آيت عشق، شعر معاصر تاجيک، ۱۳۷۱، لوکزمبورک، ص۶.

۱۳- صدرالدين عينی (۱۸۷۸ - ۱۹۵۴)، در زمره بنيان‌گذاران ادبيات و فرهنگ تـاجيـکستان محسوب می‌شود که آثارش در ۱۳ جلد و به چندين زبان دنيا به نشر رسيده است. عينی در ۱۸۷۸ در بخارا زاده شد و هنگام آموزش در مدارس بخارا زندگی سختی را پشت سر گذاشت. او به "تجدد‌گرايان" پيوست و همراه با عده‌ای از روشنفکران بخارائی از اصلاح نظام آموزشی پشـتيبانی کرد و مورد آزار و پيگرد دستگاه امير بخارا قرار گرفت. عينی در سال ۱۹۱۷ به وسيله حکومت بخارا بازداشت و محکوم به ۷۵ دره (ضربه شلاق) شد و زندانی گرديد.
صدرالدين عينی با تأسيس مکتب جديد و تدريس به متد نو، تألـيف کتاب‌های درسی، سرودن شعر، نوشتن مقاله و داستان‌های کوتاه و بلند و ايراد خطابه در راه بيداری و خودآگاهی ملی تـاجيـکان گام‌های بلندی برداشت و به همين دليل او را "استاد" خطاب می‌کردند.

صدرالدين عينی در ۱۹۵۴ زندگی را بدرود گفت.

۱۴- ابوالقاسم لاهوتی (١٨٨٧ – ١٩٥٧) در شهر کرمانشاه در غرب ایران زاده شد. او در تهران آموزش ديد و در گیلان علیه استـبداد دست به شورش زد. لاهوتی در جنـبش مشـروطه‌خـواهان ايران (١٩٠٥– ١٩١١) شرکت کرد و با شکست انقلاب مشروطه، حکومت وقت او را محکوم به اعدام نمود. او به بغداد، پايتخت عراق، مهاجرت کرد و بعد از چهار سال به وطن برگشت و باز دست به مبارزه زد، تا این که باز به دنبال ناکامی‌های زیادی بار ديگر ايران را ترک کرد و اینبار به استانبول رفت. لاهوتي پس از سه سال بودوباش در ترکيه در ۱۹۲۱ به کرمانشاه بازگشت. او در دو سال آغاز جنگ جهاني اول، روزنامه "بـيستون" را در زادگاه خود منتشر کرد و باز دست به قیام آزادیخواهی زد. باز هم شورش او با شکست روبرو شد و لاهوتی اين‌بار به اتحاد شوروی سابق پناهنده شد.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

همیشه واژه سمرقند و بخارا برایم برابر با شعر و داستان بوده است. استوره ها و افسانه های بیشمار مشترکمان در گستره جیحون و کارون رخ داده است. چه زیباست وقتی که ادب و فرهنگ مرز ها را از میان برمی دارد.

-- Afsaneh ، Sep 14, 2009

شکر شکن شوند همه توتیان هند

زین قند پارسی‌ که به بنگاله میرود

حافظ شیرین سخن

با درود و سپاس

پرویز از برلین

-- پرویز از برلین ، Sep 15, 2009

نوشتار جالبی بود. باید اضافه کنم که زبان فارسی، همزمان با مهاجرت انبوه ترکان وارد ایران شد. اولین شاعر دری گوی اهل بادغیث افغانستان بود و سپس رودکی از بلخ به سرودن شعر دری پرداخت که هیچکدام در درون مرزهای کنونی ایران قرار ندارند. بعدها فردوسی در طوس به شعرسرایی پرداخت و حدود 400 سال بعد، زبان و شعر دری به شیراز رسید و سعدی شاعر شد. می بینیم که جریان ورود زبان فارسی به ایران کاملا مشخص است.

-- محمدرضا هیئت ، Sep 15, 2009

زادگاه فارسی دری پارس است. شکلی از آن در فرارود شکل گرفته. تیترتان غلط است.

-- آریا ، Sep 15, 2009

خلاصه هر چه بر سر ایران آمده یا توطئه ی انگلیسی ست و یا خباثت روس ها ما ایرانی ها تنها ملت بی نقص دنیا هستیم

-- farhad-faryad ، Sep 15, 2009

بسیار سپاسگزارم از این مقاله
ما ایرانی ها مدت هاست در لاک خود رفته ایم و باقی ایرانی ها نظیر تاجیک ها و ترکمن ها را فراموش کرده ایم این کار باید متوقف شود

-- اردشیر پاپگان ، Sep 15, 2009

عرض کنم مقاله بسیار آموزنده ای بود.

روسها در تاجیکستان با زبان فارسی همان کار را کردند که انگلیسها اکنون و در سی سال گذشته در ایران با اشاءه مذهب اثنی عشری میکنند در راه و برای نابودی فرهنگ ایرانی. هردو جنایتی عظیم است.

-- آیت الله میرزا چپق خان محلاتی و فرزند ناکام ایشان ، Sep 15, 2009

بسیارجامع و زیبا. واقعا لذت بردم

-- آوین ، Sep 16, 2009

عنوان این مقاله درست نیست. فرارود زادگاه زبان فارسی نیست، اما از آنجا رواج یافت. زادگاه این زبان را در کانون شاهنشاهی ایران ساسانی، در تیسپون دانسته اند و به همین مناسبت این زبان، دری (درباری) نام گرفت. سخن ملک الشعرای بهار و دکتر خانلری هم که در بالا آورده اید، همین است که فرارود را جای رونق و رواج آن دانسته اند و نه زادگاه زبان.
بنیان زبان فارسی، زبان پارسی استان فارس بوده است که در پایتخت شاهنشاهی (تیسپون) ساخته و پرداخته شد. اما دلیل اینکه چرا در غرب ایران زاده شد ولی از شرق ایران رواج یافت را حمله اعراب و کوچ بسیاری از بزرگان و درباریان ایران به شمال شرق ایران و سپس حکمرانی سامانیان در آن حدود دانسته اند.
ضمن اینکه زبان فارسی دری ، زبانی ساخته شده برای همه ایران بر اساس نیاز کشور بزرگ ایران بود و بی گمان اگر اعراب سر نمیرسیدند از همان غرب رواج می یافت.
مرجع مهم در این زمینه کتاب ژیلبر لازار است که به فارسی هم ترجمه شده.

-- مهدی الف ، Sep 19, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)