تاریخ انتشار: ۳۱ مرداد ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
نقدی بر نوشتاری از اکبر گنجی

شاهدبازی حافظ و حافظ بازی دیگران

سعید صحرایی
http://nama-nazdik.blogfa.com

«[سنت ما] شاهدبازی چون حافظ را «لسان‌الغیب» خوانده است... شواهد درون متنی حاکی از آن است که لسان‌الغیب ما شاهدباز بوده است. حتی اگر حافظ شاهدباز هم نبوده باشد، در دیوانش در این زمینه تئوری‌سازی کرده است... زمانه، زمانه غیبت زنان از عرصه عمومی بود. وقتی جای زنان فقط در خانه باشد، امکان و فرصت بشتری برای آن‌چه در فرهنگ ما «بچه‌بازی» خوانده شده فراهم می‌گردد. آنان غروب‌ها در معابر عمومی حضور نداشتند؛ چه رسد به این‌که نیمه شب آواز خوان و صراحی در دست و مست به خانه‌ عاشق بیایند. در آن دوره فقط مردان (جوان‌ها) می‌توانستند چنان تجربه‌ای را برای حافظ مهیا سازند».

برگرفته از مطلب: فرهنگ پارادوکسیکال و هم‌جنس‌گرایی، نوشته اکبر گنجی


۱. پیش از گنجی، افرادی چون احمد کسروی، رضا براهنی، و سیروس شمیسا نیز چنین برداشتی از شعر حافظ داشته‌اند. کسروی، در «حافظ چه می‌گوید؟» حافظ را به صراحت بچه‌باز و چرندگو می‌نامد.

براهنی نیز، دست‌کم بر مورد اول صحه می‌گذارد و شمیسا، در «شاهدبازی در ادبیات فارسی» در قسمتی که به حافظ اختصاص داده است، شاهد و معشوق حافظ را از جنس مذکر می‌داند که حافظ با وی نرد عشق می‌باخته است.

۲. دیدگاه تعامل نمادین در روانشناسی، معتقد است: آنچه انسان را از حیوانات متمایز می‌کند، قابلیت والای او در ساختن و کاربرد نمادهاست (کریمی، روانشناسی اجتماعی، ۱۳۸۲).

در هنر نیز، استفاده از نمادها و استعاره‌ها و تشبیهات، جایگاهی اصلی را داراست وگرنه یک اثر هنری تبدیل به گزارشی ساده می‌‌شد. برخی می‌پندارند که هنرمند باید اثر خود را شفاف و روشن عرضه کند؛ در حالی‌که ابهام و ایهام، دو خصوصیت عمده هنر هستند که از اتفاق، در هنر حافظ نیز به وفور یافت می‌شوند:

هر کو نکند فهمی، زین کِلکِ خیال انگیز...

۳. برای بررسی اینکه «شواهد درون متنی حاکی از آن است که لسان‌الغیب ما شاهدباز بوده است» یا نه، باید به متن دیوان حافظ رجوع کرد. اما چنان‌که گنجی، نمونه‌هایی از این متن می‌آورد، شاهدبازی حافظ را نمی‌توان انکار کرد:

من ترک عشق و شاهد و ساغر نمی‌کنم...

اما گنجی، همچون شمیسا، معشوق و شاهد حافظ را پسر بچگانی می‌داند که هنوز موی بر صورت ایشان نروییده است: «در آن دوره فقط مردان (جوان‌ها) می‌توانستند چنان تجربه‌ای را برای حافظ مهیا سازند». اما شگفت آن‌که واژه معشوقه (با ه تأنیث)، چندین بار در دیوان حافظ به کار رفته است:

ای که از کوچه «معشوقه» ما می‌گذری
برحذر باش که سر می شکند دیوارش

سخن غیر مگو با من «معشوقه» پرست
کز وی و جام می‌ام نیست به کس پروایی

صرف شد عمر گرانمایه به «معشوقه» و می
تا از آنم چه به پیش آید از اینم چه شود

دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم
با من چه کرد دیده «معشوقه» ‌باز من!

یا رب این قافله را لطف ازل بدرقه باد
که از او خصم به دام آمد و «معشوقه» به کام

بخت حافظ گر از این‌گونه مدد خواهد کرد
زلف «معشوقه» به دست دگران خواهد بود

و شگفت‌تر ـ چنان که از همین بیت اخیر بر می‌آید ـ استفاده بسیار حافظ از واژه استعاری «زلف» است که معمولاْ در مورد موی بلند زنان و نه پسرکان استفاده می‌شده است و می‌شود.

۴. حافظ، در اثر خود، محکماتی را از رند، شاهد، شراب، ساقی و عشق خود بیان نموده است که متشابهات آن‌را باید با توجه به این محکمات تعبیر و تفسیر نمود. همچنین، داریوش آشوری، در «عرفان و رندی در شعر حافظ» به تأویل شعر حافظ دست زده و گوشه‌هایی از اسطوره‌های ازلی آن‌را بازگو کرده است.

اما «شواهد درون متنی»، نوع «شاهد» حافظ را هم مشخص می‌کنند؛ ضمن اینکه واژه شاهد، خود به معنای بیننده است. اصطلاحات «شاهد قدسی» و «شاهد هرجایی» در دیوان حافظ به‌کار رفته‌اند و به خصوص دومی، کلیدی برای درک شعر عمیق و راز ناگفته‌ي حافظ است:

یارب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن «شاهد هرجایی»

حال، اگر کسی بخواهد این شاهد هرجایی را به یک روسپی تعبیر کند چه؟ حافظ در همان مصراع پاسخ وی را با عبارت «رخساره به کس ننمود» داده است و آیه‌ای از قرآن را به ذهن متبادر می‌کند که: لن‌ترانی (مرا نمی‌بینید.)

هم‌چنین:

بر تو گر جلوه کند شاهد ما ای زاهد
از خدا جز می ‌و معشوق تمنا نکنی

حافظا سجده بر ابروی چو محرابش بر
که دعایی ز سر صدق جز آن‌جا نکنی

از دیگر موارد در این راستا، اشاره حافظ به مُغ‌بچه و مُغ‌بچگان است که گویی چنین برداشت می‌شود که او، بچه‌های مغ (زرتشتیان) زیبا رو را در نظر دارد. اما ابتدا باید در نظر داشت که وی، از پیر مغان اینچنین یاد می‌کند:

حلقه‌ی پیر مغانم ز ازل در گوش است
بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود
(الستُ بربّکم-قالوا بلی)

مغ‌بچگان یا بچگان زیباروی نیز، همانا فرزندان مغ بزرگ یا پیر مغان هستند؛ یا هرآنچه ساخته دست او باشد و رنگ حیات به خود گرفته باشد، چون جلوه‌ای از رنگ و روی او را با خود دارد:

در هرچه هست پرتو روی حبیب هست
(فَاَینما تولّوا فَثمّ وجه الله)

لذا در «کوی عشق» هر آنچه جلوه‌ای از حبیب را با خود همراه دارد، ارزش پرستیدن را نیز دارد:

گفتم صنم پرست مشو با صمد نشین
گفتا به کوی عشق هم این و هم آن کنند

۵. تارکوفسکی، کارگردان روس، درباره مسئولیت هنرمند معتقد است: «هنرمند به جای تمامی افرادی سخن می‌گوید که خود توانایی انجام این کار را ندارند». حافظ نیز، بار این مسئولیت را به خصوص در مورد «فرهنگ ریاکاری» به دوش کشیده است و در مقابل تظاهر و ریا، تجاهر به فسق (همانند نوشیدن آب در جام شراب) را تئوریزه می‌کند؛ او، همچون کاراکتر بی‌پروای دیوانش یعنی رند، از اینکه او را می‌خواره (به زعم بسیاری از افراد)، کافر و بی‌دین (به‌نظر شاملو)، یا شاهدباز (به تعبیر کسروی، براهنی، شمیسا، گنجی و دیگران) بنامند و در یک کلام، از بدنامی باکی ندارد:

از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است...

وی، با همین شیوه، به زاهد نمایان و ریاکارانی که می‌خواران را تخفیف می‌دهند و تعزیر می‌کنند، از زبان ایشان (می‌خواران) ـ که توانایی انجام آن‌را ندارند ـ می‌گوید:

مکن به چشم حقارت نگاه بر من مست
که آبروی شریعت بدین قدر نرود

از نظر این رند عالم‌سوز،‌ آنچه «آبروی شریعت» را می‌برد و بلکه «خرمن دین» را می‌سوزد، نه مستی ومی‌خوارگی، که زهد ریا است:

آتش زهدِ ریا خرمن دین خواهد سوخت...

آیا نمی‌توان به جای اینکه برای توجیه هم‌جنس‌بازی، شخص حافظ را متهم به چنین گرایشی کرد، از نظرات وی در خصوص مدارا و عدم تجسس و دخالت در امورخصوصی دیگران استفاده کرد:

به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست
زحمتی می‌کشم از مردم نادان که مپرس

و:
مباش در پی آزار و «هرچه خواهی» کن ...

۶. حافظ همچون بسیاری از عارفان، دوست و معشوق را در همین دنیا طلب می‌کند و آخرت را وا می‌گذارد. از این روست که در قرن 14 میلادی که اوج خفقان قرون وسطا و کشیشان کاتولیک در اروپا و آخرت‌گرایی و حور پرستی زاهدان و عابدان در سرزمین‌های اسلامی است، (همچون خیام که بانگ می‌زند: این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار) می‌گوید:

ز میوه‌های بهشتی چه ذوق دریابد
هر آن‌که سیب زَنَخدان شاهدی نَگَزید
و:
فردا شراب کوثر و حور از برای ماست
امروز نیز ساقی مه‌روی و جام می

و واعظی که حدیث هول قیامت می‌گوید و رند شوریده را نصیحت می‌کند، چنین پاسخ می‌دهد:

حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر
کنایتی‌ست که از روزگار هجران گفت
و:
واعظ مکن نصیحت شوریدگان که ما
با خاک کوی دوست به فردوس ننگریم

۷. حافظ تو ختم کن که هنر خود عیان شود
با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است

Share/Save/Bookmark

نوشته اکبر گنجی:
فرهنگ پارادوکسیکال و هم‌جنس‌گرایی

نظرهای خوانندگان

فعلا مد شده كه همه بگويند حافظ همجنسگرا بوده.(همانطور كه مد شده به جاي فعلا بنويسند فعلن) چند وقت ديگر اين هم از مد ميفتد.روشنفكران ايراني هم مدهاي خودشان را دارند.شما جدي نگير.

-- مد پرست ، Aug 21, 2008

حافظ " حافظ است ونبوغ و عظمتش با این لاتایلات کم نمیشود."عرض خود میبری و زحمت ما میداری.

-- صالح ، Aug 21, 2008

جناب صحرایی، لطفا به آهنگ و ریتم اشعار هم توجه داشته باشید. قافیه شعر باید بتواند با واژگان معشوق و معشوقه هماهنگی داشته باشد. اگر بیت "رخساره به کس ننمود معشوقه هرجائی " را یک بیت عرفانی فرض کنیم که مراد از معشوقه ، خدا است که چهره اش را به هیچ کس آشکار نکرده ولی در همه جا حضور دارد، آنگاه صفت تانیث بکار گرفتن در مورد او صرفا جنبه شعری دارد مگر آنکه آن بحث ابن عربی را پیش بکشیم که مراد از معشوقه ، خداوند در حالت خلق یعنی وجه تانیث اوست.علاوه بر آن "رخساره به کس ننمود معشوق هرجایی" در قافیه سکته می اندازد و غلط است. اگر شما میخواهید بگویید حافظ هترو سکشوال بوده ، با این کار به گمانتان لکه ای را از دامان ایشان می زدایید و خیال تان راحت میشود که شاعر و عارف محبوبتان "کار دیگر " نمی کرده. من میخواهم بگویم حالا چه فرقی میکند که ایشان تمایل به همجنس داشته و یا هردو جنس؟ شما به بزرگی روح این مرد کار دارید یا زندگی خصوصی و ترجیحات جنسی او؟ شما در واقع با اصرار بر ثابت کردن غیر همجنسگرا یی حافظ دارید به نوعی به همجنس گرایان می تازید. اگر بپذیرید که همجنس گرایی یک پدیده طبیعی است و ذاتی است و نه عرضی ، آنوقت اگر ادیب و یا عارف و یا هنرمندی تمایل همجنس گرایانه داشته باشد را نباید توجیه کرد گویی که او کار بدی کرده است و یا خطایی مرتکب شده.

-- شیرین -ب ، Aug 21, 2008

خانم یا آقای مد پرست، موضوع همجنسگرایی چیز ی مد و یا غیر مد نیست فقط مردم جرئت کرده اند مطرح اش کنند و آن را از زیرزمین و تاریک خانه ها بیرون بکشند و با آشکار کردن اش این تابو را از میان بردارند. چرا ما آدمها اینهمه به همجنسگرایی حساسیت داریم که در مورد حافظ فرض میکنیم که انتشار برخی اسناد در مورد تمایلات روحی و جنسی او انگار یک انگ عجیب و غریبی به او چسبانده که ما مدافعین دست بکار شده و باید هر چه سریعتر پاک اش کنیم!  

-- یک خواننده ، Aug 21, 2008

جناب "يك خواننده" من هم ميدونم كه همجنسگرايي ربطي به مد ندارد.حرف من اين نيست كه حافظ حتما همجنسگرا نبوده.(شايد هم بوده كسي چه ميداند.)حرف من اين بود كه اين همه اصرار براي همجنسگرا بودن حافظ به اندازه اصرار بر همجنسگرا نبودن او مسخره است.
خيلي مضحك است كه ما از روي اشعار كسي كه شش قرن پيش ميزيسته او را روانكاوي بكنيم.اينكه در شعر فارسي فرقي بين معشوق زن و مرد وجود ندارد مخصوص حافظ نيست و اين مسئله در تمام عاشقانه هاي زبان فارسي وجود دارد.
يعني همه شاعران ايران همجنسگرا بوده اند؟
بازهم تاكيد ميكنم كه من نميدانم حافظ همجنسگرا بوده يا نه ولي اين همه اصرار و اطمينان روشنفكران ايراني بر همجنسگرايي حافظ چيزي است كه اخيرا مد شده.
من نميدانم شما چندساله هستيد ولي من دوره اي را به ياد مياورم كه هركس ميخواست حرف روشنفكرانه بزند از "كارلوس كاستاندا" نقل قول ميكرد.امروز چه كسي از روشنفكران وطني كاستاندا را به ياد مياورد؟فعلا نوبت فوكو و همجنسگرايي است.
مدهاي روشنفكري را جدي نگيريد.

-- مد پرست ، Aug 21, 2008

تو رو خدا از همجنس بازها و دگر باشها بکشین بیرون و ما رو به حال خودمون بذارین اصلا حافظ همجنسگرا نبوده و عاشق سینه چاک خانمها بوده وتوی شعر هاش هم اصلا از کلماتی مانند شیرین پسران و به هوای لب شیرین پسران استفاده نکرده!حافظ یه شاعر عارف بوده که تمام اشعارش
در مدح دگر جنسگرایی بوده خوب شد؟! و منظورش از کلماتی مانند شراب مرد افکن می خواهم که زورش بیاندازد مرا از دنیا و شر و شورش اصطلاحات عرفانی بوده! و همچنین منظورش از گفتن به هوای لب شیرین پسران تا کی کنی یاقوت روح مذاب آلوده کلماتی استعاری است که اصلا معلوم نیست با وضعیت جامعه بسته فرهنگی آن دوره زمانه چطور حافظ اینقدر پر دل و جرات بوده که به جای نان به نرخ روز خوردن از چنین تمثیلات و استعاراتی که می توانسته به قیمت جانش تمام شود استفاده می کرده...آه حافظ چه کسی را توانایی رسیدن به دل پر سوز توست.. با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی.. بگذار..

-- بدون نام ، Aug 21, 2008

مدپرست گرامی! تاریخ اندیشه ی آدمی تاریخ همین مدهاست. درهر روز و روزگاری از مثلن روزگار سومریان به این سو انسان ها کوشیده اند جهانی را که درش می زیند برای خود معنی کنند . همین تلاش های ذهنی ست که تاریخ اندیشه ی آدمی را ساخته است. درمورد فعلن هم این مد نیست، تلاش و جست و جوی اهل قلم است برای چیره شده بر دشواری های زبان نگاره ی فارسی و هرچه فارسی تر کردن زبانی است که درزیر فشار ایرانیان روزگاران گذشته به این حال و روز دچار شده است.

-- بدون نام ، Aug 22, 2008

hala avaze in ke be maenaye shere hafez bepardazim ke hamoon eshgh ast bayad hatman bedoonim ke hamjens gara boodeh ya na? be nazare man in mozoo alan shodeh ye arse baraye khod namayeeye roshan fekran

-- بدون نام ، Aug 22, 2008

خانم شيرين - ب به نظر من اين نوشته در پي مبرا دانستن حافظ از هم جنس خواهي نيست. كه اصلن ديگر اين برداشت با توجه به مواردي همچون كتاب آقاي شميسا بين علاقمندان شعر به امري عادي تبديل شده. سخن آن است كه شعر حافظ فراتر از اين مورد است.
جناب مد پرست نوشتن "فعلن" مد نيست. نوعي اعتراض و تحول خواهي براي خط زبان فارسي است. در ضمن به قول اين دوست بدون نام هم هميشه مدهايي بوده كه نشانه تغيير و تحول انديشه بشر است. حالا اصلن مد هست. چيكار كنيم؟

-- ماني جاويد ، Aug 22, 2008

راستی! در بیتی که از حافظ
نقل گردم/شراب تلخ مرد افکن/
درست است که کلمه تلخ را جا انداخته بودم آخه نکته مهمش هم در همین بود چون به این معنی بوده که می دانسته طعم آن تلخ
است/من و انکار شراب! این چه حکایت باشد/

-- بدون نام ، Aug 22, 2008

با سپاس از سردبیر محترم رادیو زمانه در انتشار این مطلب.
***
خانم شیرین-ب؛ انتقاد شما در مورد مصراعی که ذکر کرده‌اید، اولاً در مورد وزن است و نه قافیه و دوماً به تغییری که خود در مصراع مذکور داده اید باز می‌گردد. پس یکبار دیگر با مصراع داخل متن و یا دیوان حافظ مقایسه کنید.

آقای بی‌نام محترم؛ کاش اینقدر احساسی برخورد نمی‌کردید و فرمایش خود را با آرامش بیشتری مطرح می‌نمودید.
من در مورد استفاده از واژه پسر هم مانند مغبچه برخورد می‌کنم (که در متن توضیح داده شده است). اگر توضیح بیشتری می‌خواهید، از غزلی از سعدی (که حافظ هم تحت تأثیر او بوده است) نمونه می‌آورم:
بیت اول:
ای «پسر» دلربا، ای قمر دلپذیر
از همه باشد گریز، از تو نباشد گزیر
...
و بیت آخر:
گر تو زما فارغی، وز همه کس بی‌نیاز
ما به تو مستظهریم، وز همه عالم فقیر

حال اگر فکر می‌کنید سعدی و حافظ به یک پسرکی که مو بر صورت ندارد و به قول معروف کارش حرف دارد «مستظهر» بوده‌اند و «از همه عالم فقیر (بی‌نیاز)»، نظر کسروی یعنی «چرندگویی»این افراد را باید دربست بپذیریم. آن‌وقت نمی‌توان به راحتی گفت: «آه حافظ چه کسی را توانایی رسیدن به دل پر سوز توست.. با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی».

-- صحرایی ، Aug 22, 2008

آقاي ماني درمورد "مد جديد" تبديل كردن كلمات تنوين دار به كلماتي كه به "ن" ختم مي شوند شما را ارجاع مي دهم به مطلب آقاي داريوش آشوري در همين مورد و اين كه چرا اين كار غلط است.فكر مي كنم داريوش آشوري اندكي بيش از بنده و شما در اين مورد صلاحيت داشته باشد.
فرموده بوديد :"حالا اصلن مد هست. چيكار كنيم؟" كاري نكنيد.فقط بپذيريد كه روانشناسي كردن آدمي كه 600 سال قبل زندگي مي كرده غير ممكن است و براي احقاق حقوق همجنسگرايان بايد دنبال روش هاي ديگري بود.
ضمنا (يا به قول شما ضمنن) نقدهايي هم كه در پاسخ به كتاب آقاي شميسا نوشته شده بخوانيد و به اين راحتي حكم ندهيد كه بعد از كتاب آقاي شميسا همجنسگرايي حافظ ثابت شد.

-- مد پرست ، Aug 22, 2008

آقای صحرایی! من خیلی وقت است که عطای آقابودن را به لقایش بخشیده ام و در کسوت نسوانم/به قول مرحوم شریعتی مثل بعضی از مردها نیستم که تنها خانمهای ریش دار هستند
دنیای اشعار حافظ آنقدر پیچیده وسیع و گسترده است که هر کسی می تواند مطابق با فهم و ذوق و سلیقه خود با آنها وصف حال کند و از آنها لذت ببرد/ چنانکه خامنه ای از اشعار حافظ مثال می آورد و مسعود رجوی هم/ حرفهای
کسروی حجت نیست و او در حد فهم و بضاعت فکری خود در مورد اشعار حافظ اظهار نظر کرده/در مورد اشعار حافظ البته به نظر من می توان این طور نتیجه گرفت که
به هر دو جنس احساس و گرایش داشته/حافظ در عصر
حکومتهای اسلامی می زیسته و روابط جنسی و کاربرد کلمات و اشعاری که تمایلات شاعر یا نویسنده را در آن دوران را به همجنس گرایی نشان دهد بسیار پر خطر تر از نشان دادن عشق به معشوقه مونث بوده پس چه دلیل منطقی می توانسته وجود داشته باشد که حافظ ازاین به قول شما "تمثیلات" پر خطر استفاده نماید؟!در واقع بسیار سعی می شود که بگویند منظور حافظ از شیرین پسر/ مغ بچه/ترک شیرازی/ و غیره و غیره زنان
بوده اند و او تنهااز این کلمات به عنوان تمثیل و استعاره استفاده می کرده/ چرا آن طور که شما می گویید حافظ باید لقمه را دور گلوی خود میپچیده و از تمثیلات پرخطری استفاده می کرده که خیلی راحت و بدون نیاز به آنهاو بدون ایما و اشاره تمثیل همان اشعار را می توانسته راجع به جنس مونث بگوید؟!اگر میگویید صحبت در باره زنان تابو بوده و آنهادر پرده بوده اند که مجازات لواط و نظر بازی هم که بسیار دهشتناک تر از آن بود!
چرا حافظ مستقیما سر اصل مطلب نمی رفته یعنی سرودن بدون تمثیل در باره عشق به دختران و زنان؟!
در زمانی که سرودن در مورد عشق به مردان به پسران و مردان مترادف به تمایل به لواط کاری و پر خطر بوده/حافظ یک شاعر انسانگرا
به تمام معنی بوده وتمایلات جنسیش هم به خودش مربوط بوده/ مهم این است که
حرف دل می زد.

-- بدون نام ، Aug 23, 2008

جناب صحرائی عزیز ، پوزش می طلبم که به جای واژه" وزن" از واژه قافیه استفاده کردم . اما از اصل مطلب دور نمیشوم. میخواهم بگویم که قضاوت ها و ارزشیابی های رفتاری یک جامعه تابع روح زمان خاص خودش است که در یک زمان دیگر شاید برتابیده نشود ولی در همان زمان خودش یک امر عادی است.بهتر است برای صرفه جویی وقت هزاران مثال را در این مورد فاکتور بگیرم. اظهار لطف به پسران بی ریش زیباروی که از لطافت پوست و محکمی استخوان صورت و برجستگی و طراوت لبها و تر و تازگی جوانی چهره و زلف و اندام و درشتی چشمان سیاه و مژگان انبوه یک نوجوان زیبا برای یک مرد میانسال و یا پیر در آن دوره یک طور هایی برای حتی من که یک زن هستم و عینی به موضوع نگاه میکنم قابل فهم است. بخصوص که مدرنیته هنوز نیامده بود و موضوع تجاوز محسوب شدن رابطه جنسی با افراد کمتر از 18 سال و مسئله توالد و اتحاد مقدس زن و مرد در مسیحیت بعنوان تنها دلیل رابطه جنسی به منظور تولید مثل که غرب آن را به ایران شیوع داد هنوز مطرح نشده بوده است. ما نهایت موضع گیری مان داستان لوط در قرآن است و نه بیشتر. بنابراین شاید در آن زمان اصلا این داستان مورد بحث و گفتگو نبوده و یک امر خیلی عادی بوده است. جوانی رعنا و زیبا و خوش قامت بوده و مردی یا متنعم و یا هنرمند و شاعر وعارف و یا قدر قدرت پادشاهی عاشق سینه چاک او...شاید الان صد سال است که این داستان بچه بازی و هم جنس بازی و از این قبیل این چنین به سبک غربی تقبیح شده است و مورد بحث ولی آن وقت ها اصلا قابل بحث نبوده است که بد باشد یا خوب... حدیث زیبایی و رعنایی و دلداری و عاشقی و بیقراری و دل بردگی بوده است این وسط ها تن هم نقشی برعهده داشته و پیام آور این احساسات و احوالات بوده.. در مورد همجنسگرایان طبیعی که جای بحث نیست اما در مورد هر دو جنس گرایان من بعنوان یک زن ( بدون نگرانی از ظاهر خودم ) می توانم بفهمم که چگونه مردها نمی توانسته اند با زن ها ارتباط روحی ، اجتماعی و فکری برقرار کنند و یک طورهایی ناگزیر با مردان جوان عشق آفرین و سزاوار عشق ورزی خودشان را از حیث روحی ، عاطفی خوش تراز تر می یافته اند...

-- بدون نام ، Aug 23, 2008

دوست مُدپرست ننوشته بود آشوری کجا نوشته آوردن "ن" به جای تنوین غلط است. به گمان من به هیچ رو نمی توان گفت این کار"غلط" است. گرچه ریشه ی خط فارسی عربی ست ولی زبان ما فارسی ست و ما می توانیم واژه هایی را که وام می گیریم با علامت های نوشتاری آشناتری تبدیل کنیم تا کار خواندن و نوشتن آسان تر شود. نکته ی دیگر این که پیش از آشوری، زبان شناس کم مانندی چون میرشمس الدین ادیب سلطانی کتابی نوشت به نام درآمدی بر شیوه ی خط فارسی و با استدلال ها زبان شناسیکی بس باریک و ژرف پیش نهادهایی برای اصلاح زبان فارسی داد. ولی تنها اندکی از پیش نهادهای او پذیرفته شد و شیوه ی نوشتن فارسی به راهی دیگر رفت. از این ها گذشته بازار تنوین نویسی چنان آشفته شده که بسیاری امروزه به جای گاهی می گویند گاها و به جای پاری می گویند بخشا. این ها غلط اند و نه تنوین عربی را فارسی کردن.

-- بدون نام ، Aug 23, 2008

من همان بی نام هستم/مطلبتان را یکبار دیگر و با دقت تر خواندم ونکات دیگری به نظرم رسید اول این که استعاره و تشبیه و تمثیل وقتی مورد استفاده قرار میگیرد که یک شاعر یا نویسنده به خاطر خفقان یا شرایط نامساعد جامعه اش
و تابوهایی که در آن وجود دارد نتواند حرفش را به طور مستقیم بزند اما می بینیم که حافظ خیلی بدون پرده در اشعارش از کلمات و واژگانی استفاده می کرده که اگر الان می خواست آنهارا در جمهوری اسلامی به چاپ برساند با ممیزی یا توقیف روبرو میشد این مطلب شما که " حافظ بار این مسئولیت را به خصوص در مورد «فرهنگ ریاکاری» به دوش کشیده است" هم نوعی اتهام ریاکاری به حافظ است/متاسفم که همجنسگرایی را تهمت و بد نامی می دانید/زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست/در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست/

-- بدون نام ، Aug 23, 2008

خوب حالا گیریم که حافظ همجنس باز بوده, مگه یه همجنس باز نمی تونه شاعر باشه و عارف باشه و عاشق باشه.
دوستان عزیز یک همجنس باز یا همجنس گرا هم یک انسانه مثل من و شما

-- ماهان ، Aug 23, 2008

حافظ البته همجنس گرا هم بوده مثل بسیار تا بسیاری از ما ولی فقط همجنسگرا نیوده و اگر دقت کنیم خودش هم به این دوجنسگراییش باره تاکید کرده است. این بیت یکی از شاه بیت های همجنسگرایانه ی حافظ است که خودش تضمین خودش است: « گر آن شیرین پسر خونم بریزد *** دلا چون شیر مادر کن حلالش ». ولی معشوقه البته گاهی به زن گفته شده و گاهی به همان شیرین پسر چرا که در دوره حافظ و چنانکه حتا از شمایلهای قدیم جدید خوش هم بر می آید موی بلند فقط مخصوص مردان نبوده است و خصوصا شاهدان که البته هم زنان و دختران بوده اند و هم پسران بیموی صورت مو های سری بلند داشته اند.

-- نانجیب ، Aug 23, 2008

وقتی که انسان آگاهی صحیحی از مسائل ندارد این موضوعات پس از گذشت سالیان تبدیل به تابو میشود و شکستن تابو ها وظیفه ی روشنفکران است . لذا روشنفکران خارج از چهارچوبهای موجود در بین مردم عامی (آمی)مسائل را واکاوی میکنند و بحث ها را با منطق قابل قبول جلو می برند از افترا و تهمت به یکدیگر اجتناب میکنند تا تابو شکسته شود . من خودم یکی از مخالفان هم جنسگرائی هستم زیرا با توجه به موقع به فرزندان میتوان از آن جلو گیری کرد . آخرین تحقیقات در مورد هم جنسگرائی به این نتیجه رسیده اند که مردان هم جنس گرا دو طرف کره ی مغزشان یک اندازه است و مردان دگر جنس گرا سمت راست کره ی مغز بزرگتر است . در زنان این معکوس است زنانی هم جنس گرایند که سمت راست کره ی مغزشان بزرگتر از سمت چپ است و به این نتیجه رسیده اند که این یک اختلالی ست که در دوره ی نوجوانی و جوانی با درمان به موقع قابل درمان می باشد . پس این بیچاره هم جنس گرایان از یک بیماری لاعلاج رنج میبرند و جامعه موظف است مسئولانه برخورد کند زیرا بیماری قابل درمانی با عدم درمان تبدیل به طبیعت فرد شده است .
در مورد حافظ : اگر چه هم جنس گرا بودن و یا نبودنش و اثبات این یا آن نه چیزی به ارزشش افزوده میشود و نه چیزی از ارزشش می کاهد . و ما بعنوان روشنفکران اگر این یا آن اثبات شود چه چیزی به ما افزوده میشود تا این بحث را دامن زنیم ؟ حتما فردا هنرمندی می نویسد قهرمان داستانش با پری دریائی هم سکس داشته است ما باید بگردیم پری دریائی مرد است یا زن و بعد نتیجه بگیریم این هم جنس گرا و یا دگر جنس گراست .
حافظ سه دوره ی متفاوت داشته که هر یک نتیجه ی دیگریست حافظ تا جوانی بسیار مذهبی متعصبی بوده است طوری که قرآن را در پنج سالگی از حفظ می خوانده است سپس به عرفان رو می آورد که به مقامات بالائی هم میرسد اما خرقه را با جام شرابی معاوضه میکند و در سنین بالای چهل مانند خیام به نمی دانم چیست میرسد به همین دلیل است که اشعار بسیاری از خیام را در آثار حافظ مشاهده می کنیم . مشکل اکثر کسانی که دست به بررسی حافظ میزنند همین عدم تفکیک این سه دوره است زیرا در دوره ی عرفان او همیشه کسی را که والاست شاهد می پندارد هم اکنون نیز در بین عرفا و بخصوص دراویش وجود دارد . هر چیزی را عارف جزئی از خدا میداند در گوشه ای نشسته اما خدا را می بیند اگر بیشتر به تفکرات و توهمات عرفا مطالعه کنیم دیگر به این بحث ها پایان میدهیم و این را تحلیل میکنیم چگونه حافظ این همه تحول در خودش ایجاد میکند که هم شیخ و هم پیر مغان را با همه ی احترامی که داشته رها میکند و آنها را افشاء میکند . واعظان را در محراب و منبر و یا می را زیر خرقه حمل میکنند می بیند و ریا کاری اینها را افشاء میکند .
اما در مورد فعلن و فعلا شاید با نوشتن ن تا حدی حل شود اما با حمزه ی افشاء یا سئوال چه کنیم ؟

-- فرهاد- فریاد ، Aug 23, 2008

آقای بی‌نامی که به گفته خودشان اینک در کسوت نسوان هستند، چند مورد را مطرح نمودندکه شاید بازتاب نظرات دیگران هم باشد:
«در مورد اشعار حافظ البته به نظر من می توان این طور نتیجه گرفت که به هر دو جنس احساس و گرایش داشته...»

خوانندگان محترم در چندین نظر چنین چیزی را مطرح کرده‌اند. والا من در متن هم در رد هم‌جنس بازی چیزی ننوشته‌ام. و بر اینکه حافظ دگر جنس خواه بوده است یا به جنس مؤنث دلبستگی داشته است تأکید نکرده‌ام! فقط اشاره کردم که آقایان گنجی و شمیسا در نوشته‌هایشان از لفظ «فقط» استفاده کرده‌اند (فقط هم جنس خواه و عاشق پسرکان زیباروی بوده است). چند بیتی که واجد کلمه «معشوقه» بود را در رد این مدعا آوردم. همین.

«دنیای اشعار حافظ آنقدر پیچیده وسیع و گسترده است که هر کسی می تواند مطابق با فهم و ذوق و سلیقه خود با آنها وصف حال کند و از آنها لذت ببرد...»
کاملاً موافق هستم. من هم نظر شخصی خود را در مقابل نظر آقای گنجی (که در همین سایت منتشر شده بود) قرار دادم. هیچ ادعایی مبنی بر اینکه نظر نهایی یا منحصر به فرد یا حتی جدیدی در خصوص حافظ باشد هم ندارم. اما بالاخره باید پذیرفت که سِرّ این توفیق حافظ که هرکسی -با اندیشه‌های متفاوت و یا متضاد-از آن بهره‌ای می‌گیرد، در عمق و چند لایه بودن شعر اوست و ساده انگاری است که تنها به ظاهر کلمات بسنده کنیم. نکته دیگر، زیرکی حافظ در پنهان کردن چهره واقعی خود در دیوانش است که گویا درگمراه کردن خواننده‌اش تعمد دارد. به یک دلیل عمده‌ي این امر در متن اشاره کرده‌ام (تجاهر به فِسق و روحیه ملامتیگری حافظ).

«من خیلی وقت است که عطای آقابودن را به لقایش بخشیده ام و در کسوت نسوانم/ به قول مرحوم شریعتی مثل بعضی از مردها نیستم که تنها خانمهای ریش دار هستند...»
ببینید، در این دو جمله با شما مخالف هستم. به خصوص جمله‌ای که از دکترشریعتی نقل کردید حاوی زن ستیزی و جنس دوم فرض کردن زنان است. در نظرات شریعتی در مورد زنان هم مانند بسیاری از نوشته‌ها و اندیشه‌های دیگر ایشان تناقض وجود دارد. او از یک طرف زن را، فراتر از همسر، «همدل» خطاب می‌کند (آن‌هم در زمانه‌ای که مردان از بردن نام زن خود در مقابل دیگران اکراه داشتند و او را به نام فرزند اول خود صدا می‌زدند) و از طرف دیگر ...
***
عزیز دیگری که "شراب تلخ مرد افکن" (شراب تلخ می‌خواهم که مرد افکن بود زورش) را گوشزد می‌کنند،‌ به این بیت که به نظرم نظر صریح حافظ در مورد جنس شراب و نوع مستی و از محکمات دیوانش در این باب به‌شمار می‌رود ارجاع می‌دهم:
مستیِ عشق نیست در سرِ تو
رو که تو مست آب انگوری...

-- صحرایی ، Aug 23, 2008

خانم شیرین-ب در مورد طبیعی/ فطری بودن هم‌جنس‌بازی مطالبی فرمودند که من در این زمینه نظر و حتی اطلاع چندانی ندارم؛ شمن اینکه به این نوشتار هم مربوط نمی‌شود. در این خصوص، نوشته آقای آرش نراقی که چندی پیش در همین سایت (زمانه) منتشر شد را جستجو کنید. اما تأکید می‌کنم که میان بچه‌بازی و هم‌جنس‌بازی باید تمایز قائل شد. جان استوارت میل، در مورد آزادی می‌گوید: انسان آزاد است هر کاری می‌خواهد انجام دهد اما تا جایی که به آزادی دیگران لطمه نخورد. حافظ می‌گوید: مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن. به نظر من این دو معادل هم هستند و در امور خصوصی که ربطی به دیگران ندارد نیز به کار می‌آیند. پس در مورد هم‌جنس‌بازی هم می‌توان به آنها استناد کرد.

***
آقای گنجی، برای پیشبرد منظور خود در زمینه هم‌جنس‌بازی از حافظ مایه گذاشته‌اند. ایشان در کتاب‌های خود (از قبیل تاریکخانه اشباح، عالیجنابان سرخ‌پوش و عالیجنابان خاکستری، تلقی فاشیستی از دین و حکومت و ...) همواره از اشعار حافظ استفاده می‌کردند. در نامه تاریخی خود به دکتر سروش (از زندان و در حال اعتصاب غذا) نیز از حافظ یاد می‌کنند:
«همیشه از شما چیزهای تازه می‌آموختیم... با مولوی و حافظ آتشی در وجود ما روشن کردید که هیچگاه خاموش نخواهد شد. مگر می‌توان با تجربه‌ی عاشقانه‌ی مولوی آشنا شدواز قشریت عوام‌فریبان نگریخت؟ حافظی که زهد ریایی مشایخ شد و سالوس آنها را به نقد می‌کشید، هشدارمان می‌دهد: نشان اهل خدا عاشقی است با خود دار/ که در مشایخ شهر این نشان نمی‌بینم».
اما چنانکه در همین نوشته نیز ملاحظه می‌شود، آتشی که از قِبل حافظ در وجود ایشان روشن شده است، گویی تنها در به نقد کشیدن زاهدان ریاکار و واعظانی که «چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند» محدود می‌شود. در حالی که اولاً این نقدها بخشی از دیوان حافظ را به خود اختصاص داده‌اند و در ثانی، «زاهد»، طبق تأویل داریوش آشوری علاوه بر مفهوم ظاهری دارای مفهومی دیگر هم هست و آن فرشتگانی هستند که از «عشق» چیزی نمی‌دانند، «خودبین» هستند و به «عیب» نظر می‌کنند: یارب آن زاهد خودبین که به‌ جز عیب ندید... (خَلَقتَهُ مِن تین و خَلَقتَنی مِن نار).
در ازل پرتو حُسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوه‌ای کرد رخت دید مَلَک (فرشته/ زاهد) عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
(نگاه کنید به: عرفان و رندی در شعر حافظ- داریوش آشوری)
با تشکر

-- صحرایی ، Aug 23, 2008

والا من هم نگفتم ثابت شده. به قول شما مگر مي شود يك آدمي كه چند قرن پيش زيسته را از يك سري ابيات شعر و غزل به واقع پي به خصوصيات رفتاريش برد. شايد كه فقط اين ها را مي سروده و در عمل چنين نبوده و اصلن شايد هم فقط اين ها نمادهايي براي يك سري مسائل عرفاني و اجتماعي بوده است. منظور بنده اين بود كه مسئله شاهد بازي ديگر به شكل جدي مطرح شده و نمي توان كاملن آن را رد يا فراموش كرد. در مورد "ن" هم به هر حال داريوش آشوري، (حالا من شما را كه نمي شناسم،شايد از شما بيشتر نه ولي) از من بيشتر سرش مي شود. . اما با اين حال فعلن كه ما داريم اينطوري مي نويسيم.

-- ماني جاويد ، Aug 23, 2008

آقای فرهاد فریاد همجنسگرایان بیچاره نیستند
شما بروید جواب کاربری که متعجبانه از شما خواسته بود که چگونه شما بین موضوع روسری و مسایل دارفور ارتباط برقرار کرده اید را بدهید!

-- بدون نام ، Aug 27, 2008

آقای صحرایی! حکایت من و امثال من که تغییر جنسیت داده ایم حکایت ملا و فرزندش است حتما حکایتش را خوانده اید که روزی ملا به همراه فرزند و الاغش به سفر می روند و هر کاری که ملا می کند با شماتت و اعتراض مردم
روبرو می شده یعنی وقتی فرزندش خسته میشود و ملا فرزندش را بر پشت خر سوار میکرده جماعت می گفتند چرا اینقدر از حیوان زبان بسته کا ر می کشی و وقتی ملا با خستگی به همراه فرزندش در کنار خرشان طی طریق می کردند مردم اعتراض می کردند که چه آدم بی رحمی چرا فرزندت را سوار الاغ نمی کنی!/ خلاصه هر جور باشی بازمورد ایراد قرار می دهندت
وقتی در لباس پسرانه بودم و وقتی به قسمت مردانه اتوبوس میرفتم به وضوح می شنیدم که می گفتند این چرا اومده تو این قسمت/ این خانومه/ باید بره تو قسمت خانومها/ تو مهمونیها که اصلا جرات حضور در جمع مردها رو نداشتم برای کار و استخدام حتی با وجود این که حد اکثر تلاشم را می کردم که مثلا بگویم مرد هستم اما مردم تفاوتها را به خوبی حس می کنند و محترمانه به من می گفتند ما احتیاج به نیروی آقا داریم! حالا که واقعا آن چیزی شده ام که قلب و روح و احساسم مرا به "آن شدن"
فرمان میداد یعنی تطبیق جسم با روح زنانه ام می بینم
که حالا مثل حکایت ملا که بعضی هاشرایط جدید ظاهری من را نمی خواهند بپذیرند و کسانی که دیروز با تمام تلاشم برای نشان دادن یک ظاهر مردانه علنا در خیابان به من مثلا می گفتند خانوم برو کنار! یا زمانی که با لباس و ظاهر ساده پسرانه در خیابان قدم می زدم چند سرباز شروع کردند به خواندن
دختر چادری چادرتو ور دار برای من!حالا که واقعا ظاهرم/
لباسهایم چهره ام و اندامم زنانه شده خیلی برایم مسخره است که کسی مرا آقا خطاب می کند!شریعتی نمی خواسته خانمها را با گفتن مردانی که فقط خانمهای ریش دار هستند تحقیر کند بلکه می خواسته بگوید بعضی از مردها تنها تظاهر به مردی و مردانگی می کنند در حالیکه از آن بویی نبرده اند.

-- بدون نام ، Aug 27, 2008

خانم محترم
در ابتدا متوجه منظور شما نشدم. درک می‌کنم... موفق باشید

-- صحرایی ، Sep 4, 2008

با سلام بحث داغي است اما بي دقت .با كمي مطالعه متون عرفاني ديگر بر سرجنسيت معشوق اينقدر دعوا نخواهد بود .عارف به انسان به ما هو انسان عشق مي ورزد نه به لحاظ زن بودن يا مرد بودن . اگر هم گاهي از زن و گاهي از مرد سخن مي گويد به دليل اينكه زنها در واقع مرد و مرد ها در واقع در وجودشان زن هستند واين يك تناقض عرفاني است .اوصاف جلال و جمال را دقت كنيد .خلق حضرت حوا از دنده ي آدم و خلق حضرت عيسي از رحم مريم را هم دقت كنيد .انسان و خداگونگي او بين زن و مرد در نوسان است و با اين ترتيب ديگر دعوا بر سر زن بودن يا مرد بودن معشوق حافظ يا ديگر عرفا كار گزافي است .

-- شيرازي ، Sep 15, 2008

آنچه شما بیان میکنید فقط یک کینه از حکومت کنونی است و به نظر من پایتان را بیشتر از گلیمتان دراز کرده اید . مواظب باشید که پا روی پوست خربزه نگذارید .
آین آقای گنجی تا بحال کجا بودند؟ یا شمسیا یا کسروی روشنفکرانی که از حکومت فعلی دلی پر دارند و برای دهن کجی به دولت وسردمداران از هیچ حربه ای کوتاهی نمیکنند. جای بسی تاسف است!

-- مریم ، Sep 23, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)