تاریخ انتشار: ۷ شهریور ۱۳۸۵ • چاپ کنید    

زمانه؛ راديويي براي از ما بهتران

حامد متقی در نقد راديو زمانه مطلب بلندی نوشته است که مايلم دوستان ديگر هم آن را بخوانند و نظرشان را مطرح کنند. بخشی از اين حرفها کاملا درست است و بخشی نياز به توضيح دارد که می کوشم در روزهای آتی به آن بپردازم. ولی حاليا بهتر است نقد او را شما هم ببينيد. - مهدی جامی

اين دو و خرده‏اي اُمين مطلبي است که درباره زمانه مي‏نويسم. اولي‏اش چون ممکن بود با کيفرخواست يا توپخانه اشتباه شود، نيمه کاره رها کردم. دومي‏اش را دو سه شب پيش اکثرش را نوشتم و هم سوي چشم ياري نمي‏کرد و هم مواردي نياز بود بخش‏هايي از اين رسانه به طور کامل خوانده شود که ماند تا ديروز و نگهداشتم تا امشب هم باز بخوانمش که تندي‏هايش را بگيرم. ديشب هم که دموکراسی راديويی مهدي جامي را مي‏خواندم و دفاع منطقي‏اش از برنامه دکتر نيکفر و عبدي کلانتري در مقابل برخي انتقادها ديدم قدري کوتاه آمدم که اين رسانه نوظهور را بي‏رحمانه چوب نزنم.

يکي از مهمترين دلايلي که باعث شد به زمانه انتقاد کنم و پيشنهاد ارائه دهم حضور محمدرضا نيکفر است، حداقل در زمانه‏اي که بسياري از انديشمندان خود را در آسمان مي‏بينند و حاضر نيستند يک پله هم پا پايين بگذارند و هر رسانه‏اي را هم در شان خود نمي‏بينند، حضور افرادي چون نيکفر در رسانه‏اي نوظهور نه تنها ارزشمند است که مي‏تواند نشانگر برنامه‏هايي باشد در استفاده از متفکرين. پس فکر کردم اين رسانه کاري مي‏خواهد بکند، و اتفاقا مي‏خواستم به خاطر نبود فايل صوتي بخش انديشه زمانه دست اندرکاران اين رسانه را چوب بزنم، حالا يک خرده کوتاه آمدم.

به دنيا آمدن هر رسانه مي‏تواند شادي با خود به ارمغان آورد و يا ياسي فراوان‏تر. شادي‏اش که مسلم است چرا، هر تولدي با خود زندگي به همراه دارد و اگر مولود، يک رسانه باشد که از همان بدو تولد بتواند بر گفتار، رفتار، عادات و فرهنگ جامعه تاثيرگذارد اين تولدي ميمون و مبارک است. اما اين رسانه اگر در داخل کشور باشد و بخواهد مثمر ثمر باشد - بصورت روزنامه، سايت و وبلاگ که البته دو مورد آخر نيز از آن ممنوعه‏جاتي است که ديده‏ايم گاهي عواقبي سخت داشته – مسلم است که بايد به زودي ذبح شرعي شدنش را شاهد باشيم و به عزايش بنشينيم مگر آنکه مجيزگو باشد؛ اما رسانه‏هاي گسترده‏تري چون راديو و تلويزيون که در خارج از کشور امکان تولد يا حيات دارند از جانب ديگر مايه نگراني‏اند: تحريف اخبار و وقايع، موقعيت ناشناسي، بازيچه دست‏هاي مغرض شدن، فرهنگ سوزي و ادامه حيات در حالتي که نسبت به جامعه ايران بيگانه است. اين حاصلش جز بي اعتمادي و قهر مردم نسبت به رسانه‏ها نيست؛ همان که ديده‏ايم هر روز افزون مي‏شود.

از همين آخري شروع مي‏کنم تا بروم سر اصل مطلب. دقت کرده‏ايد که چرا هر چه مي‏گذرد مردم نسبت به نشريات بي‏اعتمادتر مي‏شوند و بالتبع ميزان برگشتي نشريات در دکه‏هاي روزنامه فروشي گواه اين امر است؟ به خاطر اينکه مطبوعات مخاطب شناسي نمي‏کنند؛ معمولا طبق عادتي که از گذشته وجود داشته حوزه‏ها مشخص است و خبرهاي خبرگزاري‏ها نيز موجود است و شل مي‏کنند توي صفحه. آنها که کمي حرفه‏اي ترند و اهل توليد، چيزهايي را به خورد مردم مي‏دهند که خوانندگان نمي‏خواهند و آنهايي را که مخاطب مي‏خواهد در هيچ نشريه‏اي نمي‏يابد. کمابيش خبرهاي صدا و سيما و خبرگزاري‏ها و روزنامه‏ها را در يک سطح مي‏توان قرار داد. (فقط کافي است يک بار اخبار راديوتلويزيون و خبرگزاري‏ها و نشريات را درباره بيانيه‏ها و اطلاعيه‏هاي نهادهاي مدافع حقوق بشر و تجمع‏ها و اعتراضات داخلي و خارجي و نحوه پوشش مقايسه کنيد؛ در اينجا هيچ بدي يافت مي‏نشود و آنجا به غير از چهارتا کشور درپيتي هم‏پيمان ما سراسري زشتي.) افتادن در دامي که يا نمي‏دانند يا مي‏دانند و به آن تن داده‏اند.

مي‏گويند خبرنگار و روزنامه‏نگار را از در بيندازي بيرون از پنجره وارد مي‏شود ولي ظاهرا حقيقت اين است که در و پنجره را دو قفله هم مي‏کنيم که جاي حرفي باقي نماند. آري نه تنها روحيه کارمندي غلبه کرده بلکه گويي رسانه‏ها هم (حتي خارجي) وابسته به نفت شده و مثل همه چيزمان جريان نفت آن را کرخ و مطيع کرده. نه به نحوه صدور مجوزها کار دارم نه به مديران مسئول نه به اقتصاد مطبوعات و نه دايره وسيع و تنگ(!) خطوط قرمز و سانسور و خودسانسوري. اتفاقا در کنار همه اين آفت‏هاي روزنامه‏نگاري وطني هنوز مي‏توان سوژه‏يابي کرد، به موضوعاتي که براي مردم مي‏تواند سرنوشت ساز باشد دامن زد و درد مردم را گفت و نوشت و براي اين فرهنگ که به قول محمدرضا نيکفر زباله شده فکري کرد، ريشه يابي کرد، نسخه پيچيد اما هيچ جايي در هيچ روزنامه‏اي براي اينها در نظر گرفته نمي‏شود. در هيچ رسانه‏اي...

قرار نيست همه سوژه‏ها دهان پر کن باشند؛ قرار نيست پشت همه اين سوژه‏ها يک نام و يا شخصيت يا جريان سياسي برجسته‏اي خوابيده باشد. دقت کنيد وقتي فلان شخصيت سياسي عطسه مي‏کند همه روزنامه‏ها مي‏نويسند و از سر در بيمارستان و تختي که روي آن خوابيده عکس مي‏گيرند و گزارش مي‏زنند اما مش حسن بقال هم مريض مي‏شود اگر پول دوا و درمان را داشت و در بيمارستاني بستري شد و از کوتاهي پرسنل پزشکي يا بي‏تجربگي و بي‏توجهي يا نبود امکانات پزشکي و يا بي‏تعهدي که درد بي درمان امروز است جان سپرد کک هيچ کس نمي‏گزد.

هيچ کس نمي‏گويد چرا به خاطر يک بيماري ساده بايد انساني بميرد بدون اينکه نياز باشد بپرسي چرا عده‏اي از همين امکانات درماني که ظاهرا همه چيزش مثل همه چيز ديگرمان طبق تبليغات در خاورميانه بي‏نظير است سريع به کشورهاي خارجي سفر مي‏کنند؟ اين منحصر به بيماري نيست و قصد اتهام زدن به جامعه پزشکي را ندارد گرچه چون با جان آدميان ارتباط مستقيم دارد مشهودتر است. کسي نيست بپرسد چرا جامعه به سمت جنون مي‏رود؟ چرا نفرت تا اين حد ما را فراگرفته است؟ چرا افسردگي و بيماري‏هاي عصبي فراوان‏اند و بحمدلله فراوان‏تر مي‏شوند؟ چرا لشکر امام زمان (منظور همان نوجوانان و جوانان امروز که بنا به اعتقاد والدينشان به دنيا آمدند به اميد اينکه به لشکر امام زمان بپيوندند) و يا لشکر کوپن (برخي هم بر تعداد بچه‏هاشان افزودند به خاطر کوپن بيشتر) تا اين حد شکست خورده و به پوچي رسيده‏اند؟

چرا در خودکشي قهرمانيم، در آدم کشتن و آدم کشي نيز؟ چرا دنيايمان آباد که نشد هيچ آخرتمان نيز از دست رفت؟ چه کسي مي‏تواند آينده را براي نوجوانان و جوانان اين مملکت تعريف کند؟ اميد يعني چه؟ دور شدن از خصيصه‏هاي انساني و نگهداشتن فرد در حد حيوان و رفتارهاي حيواني (محور شدن مسائل جنسي، وحشي‏گري و خشونت، کينه و عداوت) از چيست و چرا گسترش يافته است؟ تحقير نوع انسان و سرکوب شديد زنان چه ريشه‏اي دارد؟ و هزارها موضوع که کسي حال کار کردن رويش را ندارد. متاسفانه به همان ميزان که رسانه‏هاي داخلي با مخاطبان و جامعه‏شان بيگانه‏اند، رسانه‏هاي فارسي زبان خارجي نيز. حداقل اشتراک عجيبي بين اين دوست.

راديو زمانه که آمد با همه مدعياتش که اله و بله؛ مي‏شد اميدوار بود که مديرش که گفته با محيط وبلاگستان آشناست (حداقل حسن وبلاگستان اين است که فضاي حقيقي کوچکي از دغدغه‏ها و خواست‏هاي محيط بيرون به نمايش مي‏گذارد و ظاهرا سانسورچيان از همين مي‏ترسند) حداقل خواست‏ها و نيازهاي مخاطبانش را درک کند؛ بتواند صدا و پيام همه همکارانش را به راحتي به مخاطبان برسانند، بر طبق آنچه حتي در ميان مطالب اين رسانه بر آن تاکيد شده بود خوب و بد ساير رسانه‏هاي شنيداري موجود را بسنجند و در دام تقليد از آنان نيفتند اما افسوس که تا کنون چنين نبوده.

رسانه‏اي که اتفاقا مرحله آزمايش را مي‏گذراند تا نظر مخاطبانش را بداند بايد خود را به راحتي در معرض قرار دهد. آقايان در آن طرف دنيا در مهد تکنولوژي نشسته‏اند فکر مي‏کنند همه جا آسمان همان رنگ است. شايد هم اصلا براي از ما بهتران پخش مي‏شود؟ دقيقا همان مشکلي که ساير رسانه‏ها کمابيش دارند اينجا نيز تکرار شده به مراتب بيشتر: کمترين ارزش و احترامي براي راحتي مخاطب در نظر گرفته نمي‏شود مخاطبي که از ابتدا فرض مي‏شود در ايران است با اين خطوط گازوئيلي اينترنت.

ظاهرا هر روز از ساعت خاصي پخش مستقيم برنامه‏هاي اين رسانه است بدون آنکه برنامه ضبط شده حتي يک روز آرشيو شود و در دسترس قرار گيرد. در سايت اين رسانه هم در موضوعات مختلف گزارش‏ها و گفتارهايي وجود دارد که مشخص نيست آيا همه آنها از راديو پخش شده‏اند و يا اينکه چه نسبتي بين مطالبي که پخش مي‏شود با آنها که روي سايت قرار مي‏گيرند برقرار است اما نکته جالب اين است که همان مطالبي که پخش شده‏اند و فايل صوتي‏شان در کنار مطلب قرار گرفته امکان شنيدن در ايران وجود ندارد، خودم که مي‏خواستم نوع کار را ببينم (حداقل اين يک مرض است و به قول قدما ترک مرض موجب عادت است حداقل کار يک روز بايد بررسي شود تا حداقل بتوان راجع به آن تصميم گرفت يا نظر داد) موفق نشدم چرا که ظاهرا با حجم و کيفيت بسيار بالا ذخيره شده اند که فکر مي‏کنم براي گوش دادن به 5 دقيقه آن بايد چهار، پنج ساعت وقت صرف مي‏کردي جداي از آنکه امکان دانلود آن هم وجود ندارد (از هر راهي رفتم نشد دانلود کنم شايد شيوه خاصي به کار بردند يا فايل‏هايي که من انتخاب کردم مشکوک مي‏زده!).

جالب است که برخي رسانه‏هاي شنيداري حتي بر روي سرور خود پسورد مي‏گذارد تا امکان دانلود فايل صوتي منتفي شود گويي الان در عصر حجر به سر مي‏بريم که امکان ضبط برنامه براي کسي مقدور نباشد و اين يعني احترام به مخاطب!

حالا يک سوال دارم و اينکه يک رسانه آموزشي که حتي از ارائه يک فايل صوتي براي مخاطبان دريغ ورزد يا خساست به خرج دهد کجاي دنيا را مي‏خواهد بگيرد؟

همين جا بهتر است براي رفع يکنواختي و گوشه زدن عرض شود که انشاء الله وقتي آن 75 ميليون دلار آمريکا مصوب کنگره به دستم رسيد طرح‏هاي خوبي برايشان دارم: بخشي‏اش را مي‏دهم به راديو اسرائيل يک سايت براي خودش بزنه که کاربران اينترنت هم بتوانند به برنامه‏هايش دسترسي داشته باشند. مقداري اش را به راديو صداي آمريکا اختصاص مي‏دهم که يک مقدار فضا براي سايتشان اجاره کنند که بتوانند فايل‏هاي صوتي و تصويري را حداقل يک ماه به جاي يک هفته ذخيره کنند و مجبور نشوند هر هفته سايتشان را جارو کنند که جا باز بشه و دستي به سر و روي سايتشان بکشند. بخشي‏اش را هم براي راديو فردا مي‏گذارم که يک دستي به سر و روي سايتش بکشد و يک تايپيست بگيرد که همه خبرها را متن کاملش را هم قرار دهد. هر چه ته اين پول ماند هم به بي بي سي اختصاص خواهم داد که براي هر برنامه (گزارش، گفتگو، تحليل) که روي سايت قرار مي‏دهد فايل صوتي کامل آن برنامه را بگذارد فکر کنم اينها هم حجم هاست‏شان کم باشد چون معلوم نيست حتي به چه ميزان از برنامه‏هاي راديويي و گفتگوها را متني قرار مي‏دهد. خلاصه منتظريم ببينيم زمانه چه مي‏کند شايد لازم باشه همه اين دلارها را براي آنها خرج نکنيم!

حال به عنوان کسي که فقط سايت را نسبتا بررسي کرده چند نکته به نظر مي‏رسد:

1- مشخص نيست بالاخره اين رسانه راديو آموزشي است يا تفريحي؟ مگر کم رسانه تفريحي داريم که اين هم بيايد رويش؟ يعني فکر مي‏کنيد از شبکه‏هاي رقاصي مبتذل لس آنجلسي (با مقوله رقص و موسيقي به هيچ عنوان مخالف نيستم اما گاهي اين هنرها چنان سطحي و بي‏مايه مي‏شود که آدم حالش به هم مي‏خورد.) مخاطب بيشتري مي‏توانيد جذب کنيد؟ به قول دوستي با دامبيلو ديدو نقاره عروس تنبون نداره و دامبولي دلم دامبولي دلم يا خوشگلا بايد برقصند مي‏خواهيد آموزش صادر بفرماييد؟ آن وقت اگر تفريحي است پس همکاران وزيني که دعوت کرده‏ايد جز براي لکه دار کردن نام آنهاست؟ و اگر تفريحي نيست چه لزومي دارد در شناسنامه بيايد؟ حداقل معناي شما از تفريحي چيست؟ قرار است در راديو جک تعريف کنيد؟

2- سايت يک خبر اول دارد؛ خبر هم به طور معمول از خبرگزاري‏ها نقل مي‏شود. بيشتر خبرها هم تا کنون يا مرتبط با لبنان بود و مقوله ضد انساني جنگ و يا چيز هسته‏اي و يا دادگاه صدام و اتهام نسل کشي او. سه موضوع خبري جذاب و با موضوعي عذاب آور. تا اينجاي کار تفاوتي با ساير رسانه‏ها در کار نبود؛ حداقل براي اين سه موضوع که هر کدام ضد بشري است و وجدان بشري را متاثر مي‏کند مي‏شد گزارش خبري تهيه کرد؛ با يا بدون سابقه خبر که يک گزارش تحقيقي نيز در دل آن باشد: نگاه به موضوع غير انساني جنگ و تبعات سياسي، اجتماعي، اقتصادي، رواني و زيست محيطي آن؛ نگاه به فناوري هسته‏اي در کشورهاي توسعه نيافته و حتي توسعه يافته و هزينه‏هاي اقتصادي بالاي آن در عين خطرات فراواني چون حادثه چرنوبيل و فاجعه انساني زيست محيطي که بر جاي گذاشت در مورد استفاده صلح آميز و نيم نگاهي به بمباران اتمي هيروشيما و عواقب استفاده از اين‏گونه تسليحات براي استفاده جنگي از سلاح‏هاي هسته‏اي؛ و در مورد صدام جنايت عليه بشريت و بي‏تفاوتي ساير کشورها.

3- گوي سياسيت در مجموع خوب بود بخصوص ترجمه گزارش‏ها و تحليل‏ها. در اين زمينه جاي کار زياد است و موضوعي است که مي‏تواند اطلاعات خوبي به خواننده بدهد. اين گزارش‏ها و تحليل را که آدم مي‏خواند فکر مي‏کند که بخش نگاهي به مطبوعات خارجي که چکيده که نه، عصاره گزارش‏ها و تحليل‏هاي رسانه‏هاي خارجي را در برگيرد مي‏تواند نياز خيلي از مخاطلبان را برآورده کند.

4- از بخش انديشه و نيلگونش اگر بگذريم که حرفي براي گفتن دارند؛ يک راديو را تمام شده مي‏بينيم. يک رسانه آن هم به صورت شنيداري که دغدغه آموزشي هم داشته باشد همين بود؟ چه چيز را مي‏خواست يا مي‏خواهد آموزش دهد؟ اصلا نياز امروز جامعه ما چيست؟ مي‏گويند يک رسانه بر روي سطح سليقه، تفکر و رفتار مخاطب تاثير مي‏گذارد؛ حال يک رسانه لازم است چگونه باشد که مخاطبش را بالا بکشد؟

از همه گردانندگان آن رسانه يک سوال دارم: انسان و بشر را تعريف کنيد؟ چيست؟ بشرِ آنجايي که شما ساکنش هستيد، گستره‏اي از اروپا تا آمريکا، با بشر خاورميانه و بشر در ايران چه شباهت‏ها و تفاوت‏هايي دارد؟ حکومت‏ها را به کناري مي‏نهيم شايد شما هم خطوط قرمزي داشته باشيد اما يک سوال دارم که بارها و بارها و بارها شنيده‏ام: اين چگونه بشري است که اگر يک باتجربه بخواهد به ديگري آموزش رانندگي دهد اول مي‏گويد اگر با کسي تصادف کردي طوري به او بزن که زنده نماند و اگر ديدي زنده مانده دنده عقب بگير تا بکشي‏اش؟ اين چه بشري است که ارزش سنگ و چوب از جان انسان برايش بالاتر است؟ اين چه بشري است که يک جنين ارزش جاني‏اش از انسان عاقل و بالغ بالاتر است؟ اگر بگوييد اين از فرهنگ جامعه است بر شما خرده مي‏گيريم که نخير به تعريف انسان نيز بر مي‏گردد. مي‏بينم به قول دوستي، خودمان هم خود را بنده و برده مي‏دانيم تا يک انسان. اين همه تضييع حق ديگري که نه، ناآشنايي با حقوق خود و ديگران مي‏تواند وضعيت جامعه را به اين جا رسانده باشد که آدمکشي هم افتخار باشد مخصوصا اگر کسي دنده عقب بگيرد تا کاملا مطمئن شود؛ اگر فرار نکردي که ديه مي‏دهي و اگر فرار کردي راه توبه را که نبسته‏اند؛ به همين راحتي...

به نظرم مي‏رسد بحث مستقلي راجع به حقوق بشر و حقوق شهروندي يکي از اساسي‏ترين نيازهاي امروزه است.

5- اينکه اين راديو مانند برخي رسانه‏ها مدعي باشد که بخواهد دموکراسي به کشور بياورد مطمئن نيستم چنين اشارتي کرده باشند اما قطعا به استيلاي تمام عيار استبداد نيز فکر نمي‏کنند! جداي از آنکه قرار است راديوي زمانه باشد آن هم در کشورهايي تهيه شود که هويت نهادهايي مستقل از دولت به رسميت شناخته شده پس لازم است اهميت وجود و فعاليت‏هاي نهادهاي غير دولتي فعال در سطح دنيا بخصوص نهادهاي فعال در زمينه حقوق بشر را گوشزد کند و به صورت سلسله برنامه‏هايي در اختيار مخاطبيني در ايران قرار دهد که دسترسي به منبعي در اين زمينه ندارد اين بماند که ايرانيان براي آشنايي با فعاليت نهادهاي غيردولتي وطني نيز منبعي در دسترس ندارند و به غير از تعداد انگشت شماري شناخته شده، آنهايي هم که فعالند از ناشناختگي و بي‏انگيزگي و حتما دست و پاي بيشتر بسته شده در دولت جديد خاموش مي‏شوند حداقل تجربيات آنان مي‏تواند براي ساير فعالين موثر باشد.

6- فراموش کردن تاريخ براي آنکه مي‏خواهد آموزش دهد به جامعه‏اي يا حداقل نسلي از جامعه مثل باز کردن پيچ با دندان است؛ امکانش هست اما سخت است. چرا که استدلال‏ها و گزارش‏هايي که مي‏خواهد تهيه شود چنان خشک و بي‏روح و خسته کننده مي‏شود که بيشتر افراد از آن فراري‏اند و مهمتر آنکه نياز به مثال و شاهد پيدا مي‏شود که جز از تاريخ که مي‏تواند به شيريني نقل شود نمي‏توان آورد. چون توضيح دادن چيزي که مي‏خواهم بگويم سخت است مطالب تاريخي و يا مطالبي که معمولا روح تاريخ در آن جريان دارد از مسعود بهنود را مثال مي‏زنم و تاثيرش هم مشخص است. حداقل فکر مي‏کنم مخاطب گسترده‏اي داشته باشد. جداي از آنکه خواندن تاريخ با شنيدن و نقل کردن بخش‏ها و داستان‏هاي مهم آن از زمين تا آسمان تفاوت دارد.

7- فعاليت يک رسانه آموزشي براي مخاطباني که اکثرشان سواد دارند اما بي‏سوادند سخت است؛ اين تناقض سواد داشتن و در عين حال بي‏سواد بودن حقيقتي است. فکر نمي‏کنم رسانه‏اي بخواهد مخاطبان کم سواد و يا حتي بيسواد را نه تنها جذب نکند بلکه دفع نيز بکند. زبان چنين رسانه‏اي بايد همه فهم باشد و براي اينکه تاثيرگذارتر باشد بايد از دل برآيد تا بر دل بنشيند و براي اينکه اين اتفاق افتد بايد در محيط روزمره زندگي مردم قدم بزني و با آنها نشست و برخاست کني و مشکلاتشان بشناسي وگرنه اگر بخواهي انتزاعي راجع به موضوعي صحبت کني هم خود و هم مخاطب را خسته کرده‏اي.

فکر مي‏کنم رسانه‏اي موفق خواهد بود که هم سبزي فروش محل راجع به اثري از آن صحبت کند و هم يک استاد دانشگاه؛ البته برداشت‏ها و نوع نگاه مي‏تواند مختلف باشد اما هم موضوع و هم نوع پردازش به گونه‏اي است که هر دو قشر کم و پرسواد را درگير خود کرده و چنين آثاري از ارزش خاصي برخوردارند.

8- مسائل حقوقي، ناآشنايي با آن و عدم رعايت آن توسط مجريان و مردم يکي از مشکلات عمده جامعه ماست اگر بخش حقوقي با نگاه به مسائل روز جامعه در رسانه‏اي گسترده گشوده شود بخصوص آنکه به مسائل حقوقي در کشورهاي دموکراتيک نيز نظري داشته باشد و مقايسه‏اي صورت گيرد جالب خواهد بود.

9- تاريخ موسيقي ما نيز جالب است؛ وضعيت برخورد با موسيقي را مي‏توان به نوعي آينه تمام نمايي از رفتار حاکمان با مردمش تصور کرد و روح اعتراض در آثار موسيقي دوره‏هاي مختلفي هويداست؛ ادبيات و شعر نيز کماکان همين وضعيت را داشته بخصوص اينکه همگام با روح زمانه جامعه خود و چه بسا پيشروتر از آن بوده و حرکت کرده. جا براي بررسي اين و ارائه گزارش‏هايي درخور در بخش موسيقي نيز باز است.

10- اصل انتقادي که جامي به آن پاسخ داده را نشنيده‏ام؛ اگر منظور ناديده گرفتن متفکراني که حرفي براي گفتن دارند مي‏باشد که خطايي بس بزرگ است اما اگر منظور اين است که خطاي برخي رسانه‏ها که از آفت باندبازي رنج مي‏برد جبران کند و به ناشناخته‏ها و غير حرفه‏اي‏ها در صورتي که کارشان در خور ارزش باشد بها دهد کاري شايسته و در خور تحسين است اما نفهميدم در زماني که معمولا خردمندان کنج انزوا بر مي‏گزينند افرادي که حاضرند قدم در راهي گذارند تخطئه مي‏کنيم؛ حداقل در اين مورد انديشمنداني هستند که بايد به ميدان آورده شوند و رسانه‏ها به جاي خوراندن چرنديات به مخاطبان از اينان و نظرات اينان استفاده کنند نمي‏دانم چرا معمولا کوتاهي مي‏شود؟ ضمنا بخش انديشه هر از چندي به آثاري چون "فرهنگ و زباله" نياز دارد فکر مي‏کنم چنين آثاري به راحتي با قشرهاي مختلف جامعه ارتباط برقرار مي‏کند.

گرچه سايت به همه چيز شبيه است جز سايت يک راديو ظاهرا خودشان هم هنوز دارند بين راديو و سايت و وبلاگ دست و پا مي‏زنند که کدامشان است! ولي يکي از نقايص بزرگش استفاده نکردن از نام تهيه کننده اثر در صفحه اول است. اين سايت اگر مي‏خواهد به غيرحرفه‏اي‏ها هم ميدان دهد بايد صفحه‏اي براي پيشنهاد سوژه و لينک و يا مطلب اختصاص دهد که هم عزم جزم اين رسانه را برساند که مخاطبان و يا افرادي که اثري را مي‏خواهند ارسال کنند از آن طريق بفرستند و مطمئن باشند بررسي مي‏شود نه اينکه آدرس ايميل عمومي سايت اعلام شود که آن هم به دليل هجوم اسپم‏ها معلوم نيست در آينده‏اي نزديک چند درصد ايميل‏هايش به اشتباه در کنار اسپم‏ها حذف شوند.

فعلا همين. گرچه نوشتن يک مطلب جدي پس از اينکه مدت‏ها اينگونه ننوشته باشي سخت است و از لابه‏لاي جملات بالا هويداست.

اين مواردي را که نوشتم تعدادي‏ از آن دو سه سالي است که با آنها کلنجار مي‏روم، فکر مي‏کنم قدم‏هايي است که بايد محکم برداشته شود. استوديوهاي خانگي هم امروز از مواهبي است که رسانه‏ها بايد قدردان آن باشند، حداقل روز به روز برنامه‏ها و محيط آن بهتر و آسان‏تر مي‏شود، چون در تجربه‏اي که چند سال پيش داشته‏ام و استفاده حداقلي از صدا که آن هم با sound recorder ويندوز که يک دقيقه يک دقيقه ضبط مي‏کند آن هم بدون اديت به دليل ناآشنايي با برنامه‏ها همان موقع به اين نکته اطمينان پيدا کردم که محتوا مهمتر از ظاهر و کيفيت البته ظاهر و کيفيت در جذب مخاطب مهم است اما محتوا مهمتر بخصوص آثار جدي و تخصصي.

ضمنا اين نکته از قلم نيفتد که اگر زمان برنامه‏تان يک ساعت است و احيانا بهانه حجمش را داريد مي‏توانيد آن را به صورت يک فايل ريل بين 2 تا 3 مگابايت ذخيره کنيد؛ mp3 را تا کنون اندازه گيري نکردم ولي آن هم همين حدود بايد بشود. سبيل گرو مي‏گذارم. تاکيد مي‏کنم که علاوه بر وقت و راحتي بايد به فکر جيب مخاطبان هم باشيد بخصوص در کشوري که قبوض تلفن نيز عشقي صادر مي‏شود.

و کلام آخر اينکه اين مطلب نياز به ويراستاري هنگام خواندن دارد که برعهده خواننده است.

حامد متقی
برگرفته از وبلاگ او: طنين سکوت

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

اول سلام بعد اينكه خوب هر كس از پنجره و عينك خودش به موضوع نگاه مي كند. كار اينترنتي شما باعث ميشه كه خودتونو محك بزنيد و براي ماهواره اماده تر بشيد. من تا به اونجا نرسيد نمي تونم نظر دقيق بدم. فقط خواهشم اينه كه مثل بقيه نباشيد. سانسور نكنيد. ببينيد مردم و جوونها چي مي خوان. حق و حقوق اونها چيه و بهشون بپردازيد. رسانه هاي ما شده همش ايرنا - ايسنا - راديو فردا ... شما بايد متفاوت باشيد. همش به اينها نگاه نبايد كرد. بايد خودتان خبر توليد كنيد. مطلب داشته باشيد و كارهاي جديد و مردمي اونوقت نشون ميده كه چقدر ميان سراغتون. بزاريد همه راحت حرف بزنن

-- شيوا ، Aug 29, 2006

با درود بسیار،
نظر به محتوای نقد جامع و بقول خودشان ویرایش نشده ی جناب "حامد متقی" که در برگیرنده ی بسیاری از واقعیات جامعه ی ماست مایلم مراتب خوشحالی خودم را از شروع فعالیت این رسانه اعلام نمایم.
بدون شک هیچ رسانه ای در اغازین روزهای فعالیتش از کاستی و نقص مبرا نبوده بلکه آنچه مهم است استقبال گردانندگان آن از انتقادهای سازنده است شکی نیست که دوستان زحمتکش در رادیوی تازه متولد شده ی زمانه از هر گونه راهنمایی دلسوزانه و صوابی استقبال خواهند نمود که در واقع درخشش و یا افول فعالیتهای رسانه ای در گرو توجه و عدم توجه به نظر مخاطبان است.
در بین رسانه های ارتباطی، رادیو بعنوان سریعترین ابزار ارتباطی است که بقول "مارشال مک لوهان" به قابلیتهای شنیداری ما وسعت میبخشد. در عین حال برتری آن تنها به سرعت آن محدود نشده بلکه ویژه گیهای مثبت دیگری چون قابل حمل بودن ،آسانی دسترسی به آن حتی فراتر از مرز جغرافیایی از عمده ویژگیهای آن است اما با تمام این مزایا رادیو رقبای بسیار قلدری در پهنه ی ارتباط جهانی دارد که بدون شک تلویزیون در صدر آنها قرار دارد.
در آغاز چنان وانمود میشده که پدیدار شدن یک رسانه بمعنای افول سیطره رسانه ی قبلی است اما گذشت زمان ثابت کرد که نه تنها با آمدن رادیو روزنامه ها از بین نرفتند و با آمدن تلویزیون هم رادیو از گردونه رقابت خارج نشد بلکه همه شاهدیم که ظهور شبکه ها ی تنومند اینترنتی و ماهواره ها چه وسعتی به ابزارهای ارتباطی داده اند و اینکه چگونه نیازهای مخاطبان بموازات این نوع آوریها دگرگون و متنوع شده است.
قطعا "دهکده ی کوچک جهانی"محصول چنین استیلایی است.
امروزه از مخاطب یا مشتری بعنوان "خدا" (مراد خالق نیست) و یا "پادشاه "یاد میشود این وجه تسمیه بیش از هر چیزی بیانگر یک واقعیت بسیار بزرگ است و آن اینکه حیات رسانه به مخاطب بستگی تام دارد.واقعیتی که متاسفانه بسیاری از رسانه های درون مرزی و برون مرزی بدان توجه ندارند.
باید بپذیریم که ارتباط یک فرایند یکسویه نیست و مخاطب هم یک شی مسلوب الاختیار نیست که از بین دهها گیرنده ی رادیویی و تلویزیونی مورد دلخواه را انتخاب نکند.مخاطب بعنوان یک مشتری بدنبال یک کالای مناسب است که آن را با "صرف زمان "خود میخرد پس باید به او امکان لذت بردن از سرمایه گذاری داد.
بحران حاکم بر رسانه های ما ( در خارج از کشور) ناشی از همین نقیصه ی درک ناصواب از نیاز و سلیقه ی مخاطبان داخلی است.یک رسانه ارتباطی وقتی میتواند اثرگذار باشد که مخاطب و نیاز او را شناسایی کند امری که بویژه تلویزیونهای فارسی زبان خارج از کشور و اکثر رادیوهای وابسته در نیل به آن ناموفق بوده اند.
تنها به مدد ایجاد ارتباط صحیح و احترام آمیز با مخاطب میتوان در عرصه ی آموزشی و فرهنگی به او نزدیک شد متاسفانه معایب رسانه های دیداری و شنیداری ما در خارج از کشور از شمول احصاء خارج است البته اینجانب منکر تنگناهای مالی این رسانه ها نبوده و از اینرو حدود انتقادم را با وسع آنها هماهنگ میکنم.
نظر به ضعفهای ملموسی که از آن در نقد جناب" متقی"سخن به میان آمده و درد دل خیرخواهانه اینجانب و سایر عزیزان، حتم دارم که مدیریت رادیوی جدید التاسیس زمانه مانع از آن خواهد شد که این رادیوی نوپا که بوی پویایی از آن مشام میرسد به بلای "بد ارتباطی"و دلزدگی گرفتار شود.البته به علت آشنایی کوتاه مدتی که با این رادیو دارم قضاوت کارکرد آن را به بعد موکول میکنم.
با احترام
هلند
عاکف

-- عاکف ، Aug 31, 2006

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)