Aug 2006


پادکست‌‌دار شدیم

خب، پادکست آزمایشی رادیو زمانه هم بالاخره حاضر شد.

اگر نمی دانید پادکست چیست زیاد نگران نباشید. چون مهم این است که کاربردش چیست و چه گرهی را از کار شما باز می‌کند.

خوبی پادکست، بخصوص برای رادیوی ما که فعلا فقط چند ساعت در شبانه‌روز برنامه پخش می‌کند، این است که با آن می‌توانید بهترین برنامه‌های ما را سر فرصت و هر موقع که خواستید گوش بدهید. یعنی فایل آن را دریافت یا بقول خارجی‌ها دان‌لود کنید تا دیگر با آن سرعت اعصاب خرد کن ایتنرنت در ایران مجبور به شکنجه‌‌ی روحی نشوید.

» راهنمای استفاده از پادکست ما را بخوانید

برای‌مان بنویسید که دوست دارید چه چیزهایی را در این پادکست بگنجانیم و همین‌طور اینکه درمورد این پادکست آزمایشی ما چه فکر می‌‌کنید.



زمانه؛ راديويي براي از ما بهتران

حامد متقی در نقد راديو زمانه مطلب بلندی نوشته است که مايلم دوستان ديگر هم آن را بخوانند و نظرشان را مطرح کنند. بخشی از اين حرفها کاملا درست است و بخشی نياز به توضيح دارد که می کوشم در روزهای آتی به آن بپردازم. ولی حاليا بهتر است نقد او را شما هم ببينيد. - مهدی جامی

رسانه‏اي که اتفاقا مرحله آزمايش را مي‏گذراند تا نظر مخاطبانش را بداند بايد خود را به راحتي در معرض قرار دهد. آقايان در آن طرف دنيا در مهد تکنولوژي نشسته‏اند فکر مي‏کنند همه جا آسمان همان رنگ است. شايد هم اصلا براي از ما بهتران پخش مي‏شود؟ دقيقا همان مشکلي که ساير رسانه‏ها کمابيش دارند اينجا نيز تکرار شده به مراتب بيشتر: کمترين ارزش و احترامي براي راحتي مخاطب در نظر گرفته نمي‏شود مخاطبي که از ابتدا فرض مي‏شود در ايران است با اين خطوط گازوئيلي اينترنت.



عکس يادگاری با مانا نيستانی

هادی حيدری: مانا نحیف و لاغر شده است. از آخرین باری که دیدمش نیز لاغرتر!

شنبه شب حدود دو ساعت را با مانا گذراندیم. بعد از حدود 90 روز بازداشت، فرصت مغتنمی بود که او را دوباره ببینیم و دوستی و همراهیمان را به او برسانیم.

مانا برایمان صحبت کرد و ما بیشتر می شنیدیم. مانا وضعیت برخورد مسوولان زندان را منطقی و مناسب توصیف می کرد و از وضعیت خود در آن جا برایمان صحبت کرد.

از طرفی ابراز تاسف می کرد بابت حوادثی که در اثر سوء برداشت از کاریکاتورش برای هموطنان ترک زبان اتفاق افتاد و به نظر می رسید فشار روحی از این ماجرا بیشتر او را تحلیل داده است.

خلاصه جای تمام دوست داران مانا خالی بود. صحبت ها که تمام شد، به یادگار عکسی گرفتیم و برایش آرزوی آزادی همیشگی کردیم.



دموکراسی راديويی

دو سه اتفاق امروز باعث شد حس تازه ای در باره ايده راديو زمانه پيدا کنم. اول حرفهای مريم نبوی نژاد بود در انتقاد از زمانه. حرفهای او از راديو پخش شد و امروز در صفحه گفتگوی خودمونی هم خواهد آمد. گذشته از صراحت بيان او در عين صميميت اش که بسيار به دل می نشست انتقادهاش مرا به فکر فرو برد. آيا ما در زمانه نهايتا راه راديوهای ديگر را بايد برويم؟ آيا نهايت راه ما پيوستن است به جريان اصلی راديو که ما خود آن را سنتی می خوانيم؟

مريم تاکيد خاصی بر نحوه ای از اجرا داشت که خود آن را باعث گريز جوانان می داند. به نظرش شيوه ادای استاد نيکفر در سلسله گفتارهاش خواب آور است و عبدی کلانتری هم کند و يکنواخت می خواند. راديو در نظر من و مريم متفاوت است. مريم احتمالا از نوعی ادای حرفه ای در بيان راديويی دفاع می کند. من می گويم زمانه قرار نيست در اختيار حرفه ای ها باشد. قرار است آماتورهای علاقه مند به رسانه راديو را نيمه حرفه ای و حرفه ای کند.



ما کراوات نمی زنيم

زمانی بود که همه کت و شلوار می پوشيدند و کراوات می زدند. هنوز از خاطره نسل ما دور نيست آن زمانی که همه کلاه شاپو می گذاشتند. در دوران کنفورميستی تصور بر اين بود که وقتی همه يک شکل باشند (يا متحد الشکل) يعنی نظم بهتری وجود دارد.

جهان عوض شد. امروز همه دنبال پلوراليسم اند و بر تفاوت ها تکيه می کنند. از وحدت مکانيکی می گريزند. تنوع تا بی نهايت ستوده می شود. کثرت اسم رمز جهان جديد است. راديو زمانه نمی تواند به اين اصل ارتباطی بی اعتنا باشد. زمانه راديويی است که در زيباشناسی صوتی و موسيقايی و وبستانی خود به کثرت پايبند است.



آسیب شناسی رادیوهای داخلی و خارجی

سال ها از شکوفایی رادیو فردا و بی بی سی فارسی می گذرد اما هنوز برنامه ها، روند کلیشه ای و تکراری را طی می کنند. بخش ترانه های درخواستی بی بی سی فارسی همان شرایطی را دارد که جمعه ها، جوانان ایرانی را در روستاها و شهرهای کوچک به خود جلب می کرد. بسیاری از برنامه ها همچنان به عهد سالیان دراز خود پایبند مانده اند، اما شنونده هایشان چهارده سال را پشت سرگذاشته اند و این صدا، اجرا و نوع برنامه ها را قدیمی و کلیشه ای تر از آن می دانند که برای شنیدن دوباره، وقت بگذارند.

مردم همچنین نسبت به رادیوهای داخلی ایرانی دچار تردید و دلزدگی شده اند .مدت زیادی است که حتی در تاکسی ها فقط صدای گوینده رادیو پیام در مورد اوج ترافیک در برخی نقاط شهر شنیده می شود.



راديو رسانه زهوار در رفته

رادیوی سنتی رسانه پیرمردهاست. تصویر پیرمردهایی که یک رادیوی ترانزیستوری به گوش‌شان چسبانده‌اند و مثلاً روی نیمکت یک پارک نشسته‌‌اند برای ما تصویر غریبه‌ای نیست. البته این روزها رسانه رادیو به آن مفهوم قدیمی یک جای دیگر هم حضور دارد توی تاکسی‌های زرد و نارنجی که پشت راهبندان‌‌های شهرهای بزرگ گیر کرده‌‌اند.

اما این رسانه زهوار در رفته کجای زندگی جوان امروزی است؟ جوان عصر اینترنت و هارد راک در کدام یک از وقت‌های زندگی اش پیچ رادیو را می‌چرخاند. صدای رادیو کجای زندگی پر از استرس جوان امروزی می‌تواند بپیچد؟



رسانه عقل کل مرده است

وبلاگ نويس شدن محمود احمدی نژاد اتفاق مهمی است. درست است که او ممکن است برای آنکه نظر جوانان را جلب کند به وبلاگ نويسی رو آورده باشد اما به نظرم در باطن امر نشانه مهمی به دست داده است از فردی شدن فرهنگ ايرانی. فردی شدن يا مرکزيت يافتن فرد شايد نکته تازه ای نباشد اما هر بار که به همين نکته بازگرديم جنبه های تازه ای از آن بازشناخته می شود.

احمدی نژاد با وبلاگ راه تازه ای يافته است برای ارتباط. ارتباط قلب مساله مدرن است. کافی است نگاه کنيم به اين واقعيت ساده که هر چه از رشد تکنولوژی گذشته قدرت ارتباط فرد با فرد يا فرد با جمع را تقويت کرده و گسترش داده است. من در احمدی نژاد بر خلاف آينده آبی نه يک روستايی که مردی در جهت کشف شهر و روابط آن می بينم.



از لبنان تا آوازخوانی زنان

يادداشت پارسا صائبی را که در باره انعکاس جنگ لبنان در وبلاگها خواندم احساس کردم دامنه کار وسيعتر از اين هاست. من خودم چندين يادداشت خواندنی ديده بودم که در مطلب پارسا نيامده بود. فکر کردم کاش می توانستيم جريانهای نوشتاری در وبلاگستان را بهتر مانيتور کنيم. کسی هست کمک کند؟

من شخصا شايد تحت تاثير اولين مقاله هايی که در باره لبنان در وبلاگها منتشر شد - مثلا يادداشت محمد جواد کاشی، فکر می کردم مساله لبنان مساله ايرانیها نيست و جماعت ايرانی چندان علاقه ای به پيگيری ماجرا ندارد. در عمل اين فرض بی پايه از کار در آمد. گرچه نوع حساسيت ها همانی هم نبود که ممکن بود انتظار داشت.



زمانه اينگونه ساخته می شود

زمانه اينگونه ساخته می شود: با نقد شما. دو کامنت خواندنی ديدم فکر کردم بهتر است بگذارم در وبلاگ تا از حاشيه به متن تبديل شود. دوستان اگر نقد و بحثی دارند می توانند برای وبلاگ يادداشت بنويسند. استفاده خواهيم کرد.

کامنت اول

من در ابتدا حس خوبی نسبت به این زمانه نداشتم . به دو دلیل .
اول اینکه شنیده بودم زمانه با بودجه ای دولتی در هلند راه افتاده که خوب، تکلیف این رسانه های بودجه بگیر از دولت های غربی در ذهنم روشن بود. یعنی فارغ از محتوایی که ارائه می دهند می دانیم که "گربه برای رضای خدا موش نمی گیرد " و موش هم برای رضای خدا خودش را دم دست گربه قرار نمی دهد.

بودجه بگیرها هم از فرصتی که جهانگشایی مدل آمریکایی –بوشی فراهم کرده استفاده می کنند و سبیلی چرب می کنند و احیانا جایی برای خودشان در دولت بعد از جمهوری اسلامی رزرو می کنند. اما توضیحاتی که سیبستان در این باره نوشت برای من یکی قانع کننده بود.

دوم اینکه فکر می کردم این رادیو به رسانه ای برای خلاصه سازی دیدگاههای وبلاگ نویس ایرانی و فروش آن به مخاطب بی حوصله و هدف دار اروپایی تبدیل خواهد شد که خوب می دانیم این مشخصا مرام چه کسی است:)



ذهن های زيبا

حسين نبود همه کار خوابيده بود. زمانه مديون حسين است. و من هم. حسين بچه جبهه است. مفهوم عملياتی کردن يک پروژه را می فهمد. زمان دست اش است. لازم باشد نمی خوابد. اغلب يکسره تا صبح کار می کند. تودار است. دير از کارش سر در می آوری. اما وقتی فهميدی اش می بينی که حسين يک ذهن زيباست.

اينهمه رنگ و طرح در ذهن او. اينهمه فرمول و کد. اين کار-بلدی. اين هنر يافتن راه حل در هر مساله ای که سر راه پيدا شود از او يک ذهن زيبا ساخته است. من عميقا به او احترام می گذارم و او را نمونه نسلی می دانم که آموخت سر به زير باشد و کارکن و کارساز. حسين بچه انقلاب است. زمانه کار اوست.



راديويی که از وبلاگ می آموزد

راديويی که از وبلاگ می آموزد کار عجيب می کند. مثل آموختن پير است از جوان. اما همين است. راديو اگر راديوی زمانه ماست هر چند از السابقون السابقون رسانه های مدرن باشد بهتر آن است که در درس اين نوجوان تازه رسيده شرکت جويد و علم ارتباط قديم خود را نو گرداند.
وبلاگ کارهای شگفت کرده است. هم در جهان و هم در ميان فارسی زبانان و خاصه جوانان ايران. وبلاگ مظهر دموکراسی و کلاس بزرگ و فراگير آن است. صدسال پيش وقتی مشروطه به پا شد مردم ما در آستانه ورود به تاريخ جديدی قرار گرفتند که بعدها خود را در آموزش همگانی و سواد اجباری بازنمود. صدسال پس از مشروطه وبلاگ جوهر آن عمومی شدن سواد را علنی کرده است: همه می خواهند حرف بزنند همه رای و نظر دارند همه می خواهند حضور داشته باشند. همين اصل اصيل دموکراسی است. نيست؟



آزمايش می کنيم: يک، دو، سه

از امشب و در حالی که ساعت به صدسالگی مشروطه نزديک می شود پخش آزمايشی راديو زمانه را آغاز می کنيم. يا بگوييد تمرين مان. الا اينکه اين نمايشنامه ای است که هر روز به سبک بداهه نويسی نوشته می شود. داستان را می دانيم اما حوادث کوچک و بزرگ اش را نه. امشب تمرين اول است.