تاریخ انتشار: ۳ مرداد ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
گفت و گو با مادر سهراب اعرابی، همسر احمد زیدآبادی و فرزند عیسی سحرخیز

«اراذل و اوباش» در بین سرکوب‌گران

مریم محمدی
mmohammadi@radiozamaneh.com

Download it Here!

قریب ۴۰ روز از سلسله حوادثی که پس از انتخابات ایران روی داد و منجر به دستگیری، مفقود، کشته و زخمی شدن شماری از اعتراض‌کنندگان به نتایج این انتخابات شد، می‌گذرد؛ در صورتی که روز بیست و پنجم خرداد، اولین تظاهرات بزرگ اعتراضی را آغاز آن بدانیم.

خانواده‌های بسیاری در این حوادث آسیب دیده‌اند. بر این خانوده‌ها چه می‌گذرد و آنان برای پی‌گیری مشکلات خود چه می‌کنند؟

طبق آخرین اخباری که داشتیم، برخی از این خانواده‌ها روز پنجشنبه در شورای شهر تهران حاضر شده و دیداری با برخی از نمایندگان شورا و از جمله، مهدی چمران، رییس شورای شهر تهران داشته‌اند. در این باره با پروین فهیمی، مادر سهراب اعرابی و مهدیه محمدی، همسر احمد زیدآبادی گفت و گو کرده‌ام.

هم‌چنین گفت و گویی با مهدی سحرخیز، پسر عیسی سحرخیز، روزنامه‌نگار زندانی که هم‌اکنون در اعتصاب غذای ایرانیان معترض در نیویورک در مقابل سازمان ملل شرکت دارد، داشته‌ام.

پروین فهیمی، مادر سهراب اعرابی به رادیو زمانه این چنین می‌گوید:


سهراب اعرابی و مادرش، پروین فهیمی

الان دارم می‌روم سر مزار سهراب. چون نرفته‌ام. دیروز سر مزار رضا (همسر خانم فهیمی) رفتم که خیلی وقت بود نتوانسته بودم بروم.

در مورد جلسه‌ی روز پنجشنبه شورای شهر می‌خواستم بپرسم و این‌که چه طور شد آن‌جا حاضر شدید؟ به دعوت آنان رفتید و یا به خواست خودتان؟

تعدادی از خانواده‌های زندانیان سیاسی، خانم آقای تاج‌زاده، خانم میردامادی، خانم ماشینی و خیلی خانم‌های دیگر آن‌جا جمع بودند. مثل این‌که خود آن‌ها خواسته بودند به شورای شهر بروند و از طریق شهروندی بگویند چه مسائلی برایشان پیش آمده و فرزندان یا همسرانشان زندانی هستند. به من هم خبر دادند و من هم همراه آنان رفتم.

اتفاقاً نوبت به من رسید و همه‌ی ماجرایی را که برای سهراب پیش آمده بود، از اول تعریف کردم؛ این‌که سهراب بدون دلیل و در یک راهپیمایی مسالمت‌آمیز کشته شده است. بچه‌ی من کاری نکرده بود که حقش این باشد. بچه ۱۹ ساله‌ای که هنوز به یکی از آرزوهایش هم نرسیده بود، به این شکل از بین رفته است.

آقای چمران رییس شورای شهر، خانم ابتکار، آقای دبیر و آقای نجفی از اعضای شورا حضور داشتند که حرف‌های ما را گوش دادند. ولی دقیقاً آقای چمران گفت: «این مسائل به قانون و قانون‌گذار مربوط است. یعنی این‌جا، جای این صحبت‌ها نیست. ولی ما در عین حال، حرف‌های شما را گوش می‌دهیم و در جلساتی که با دولت و ... داریم، انعکاس می‌دهیم.» حال دیگر خدا می‌داند که به نتیجه‌ای می‌رسد یا نه.


احمد زیدآبادی، روزنامه‌نگار و دبیر کل ادوار تحکیم وحدت

خانم مهدیه محمدی، همسر احمد زیدآبادی هم روایت دیگری از این دیدار دارند. اما قبل از آن، از ایشان پرسیدم که آخرین اطلاعات شان از وضعیت آقای زیدآبادی چیست؟

ما که هیچ خبر دیگری نداریم. الان ۲۴-۲۳ روز است از ایشان بی خبریم. طی این مدت، فقط یک بار، ۱۷ روز بعد از بازداشتش زنگ زده است. ۴۰ روز است که ایشان بازداشت است؛ فقط همان یک بار تلفن زده است. به جز آن، هیچ نوع خبری از ایشان نداریم.

در تماس تلفنی با شما گفتند که از کجا زنگ می‌زنند؟

هم شماره‌ای که افتاده بود، از اوین بود و هم خود او گفت اوین هستم؛ اما نمی‌دانم کدام بند اوین.

دو هفته پیش که به یک سری از خانواده‌ها ملاقات دادند، ما هم رفتیم و فکر کردیم شاید به ما هم ملاقات بدهند. اما گفتند که امروز ملاقات مربوط به بند ۲۰۹ است و در این بند هم آقای زیدآبادی نداریم. یک نفر گفت که احتمالاً ایشان در بند «۲ الف» است. وقتی از او پرسیدم بند ۲ الف کجاست، گفته که نمی‌داند.

دیروز شما همراه خانواده‌های زندانیان به شورای شهر رفتید و با آقای چمران ملاقات کردید. ایشان چه پاسخی به شما دادند؟

آقای چمران جوابی نداشت به ما بدهد. خیلی جالب بود که می‌گفت: «ما برای ابراز هم‌دردی با شما، این‌جا نشسته‌ایم. گفتند یک سری خانواده‌ها می‌خواهند بیایند، ما هم قبول کردیم و نشستیم.»

مادر سهراب که حرف می‌زد، آقای چمران مرتب به ساعتش نگاه می‌کرد. حالت بدی بود. طوری نگاه می‌کرد یعنی این بحث را تمام کنید. می‌گفت که جلسه دارد؛ بعد از این جلسه، قرار دیگری دارد و مهمانانش منتظرش هستند.

با حالت دردناکی که مادر سهراب حرف می‌زد و همه گریه می‌کردند، آقای چمران مرتب می‌گفت: «من جلسه دارم. خانواده‌ها خیلی از این نوع برخورد متأثر شده بودند. چون همه واقعاً دردمند بودند. از همه بیشتر هم مادر سهراب که ما فکر می‌کردیم اگر ایشان یک ساعت هم حرف بزند، ما باید سراپا گوش باشیم که به درد دل این مادر گوش بدهیم.

خانم محتشمی‌پور خیلی تند شد و گفت: آقای چمران، چه طور می‌گویید به ما ربطی ندارد؛ ما کاری نمی‌توانیم بکنیم و از دست ما کاری برنمی‌آید؟ غسال‌خانه‌هایی که در این شهر است، سردخانه‌هایی که جنازه‌های بچه‌ها را به آن‌جا برده‌اند، بازداشتگاه‌های غیر قانونی‌ای که در این شهر هست، فضای نظامی‌ای که قیافه‌ی این شهر به خود گرفته، به شما ربط ندارد؟ همین طوری رأی مردم را گرفتید؟ شما گفتید که می‌خواهید یک شهر آباد به ما بدهید که مردم به شما رأی دادند. این است نتیجه‌ی آن؟

خانم ابتکار هم در جلسه حضور داشتند. ایشان چه برخوردی داشتند؟

آقای نجفی و خانم ابتکار هم بودند. ایشان خیلی ابراز هم‌دردی کرد. گفت: به ما پیشنهادهای عملی بدهید که بتوانیم پی‌گیری کنیم. ایشان گفت که از همه‌ی اعضای شورای شهر دعوت کرده‌اند که بیایند و حرف‌های خانواده‌ها را بشنوند. فقط آقای چمران و سه عضو دیگر شورا این دعوت را پذیرفته بودند. بعد هم گفت: حتماً با رییس قوه‌ی قضاییه جلسه‌ای می‌گذاریم و واقعاً همین قدر کار از دست ما برمی‌آید.

من خیلی ناراحت شدم و گفتم: خانم ابتکار، الان عده‌ای هستند که دارند این کار‌ها را انجام می‌دهند. بالاخره مشخص کنید که شما با مردم هستید یا با آن‌ها؟

این جلسه منجر به هیچ اطلاع تازه‌ای از وضعیت بازداشت‌شده‌ها، از جمله همسر شما نشد؟

خانم مجردی می‌گفت یکی از بچه‌ها که از زندان آزاد شده، گفته است که هنگام دستگیری‌اش، آقایی در گوش او گفته است: «آقای فلانی ما مخلص شما هستیم؛ ما مدیون شما هستیم؛ ولی چاره‌ای نداریم؛ مأموریم.

این آقا بعداً در زندان خیلی با خودش فکر کرده بود که این فرد چه کسی بوده و چرا این حرف را زده است؟ تا این‌که یادش آمده بوده او یکی از اراذل و اوباش و یکی از آدم‌های شرور بوده که جمع می‌کردند و این آقا (زندانی) به خانواده‌ی او سر می‌زده و به آن‌ها کمک مالی می‌کرده است.

یعنی کسانی که در خیابان‌ها، مردم را این‌گونه وحشیانه می‌زنند، یک سری از اراذل و اوباش هم قاطی‌شان است و دارند از آن‌ها برای برخورد با مردم استفاده می‌کنند.

آیا قرار شد که جلسه‌ی دیروز را پی‌گیری کنید یا اجتماع دیگری داشته باشید؟

همان دیروز، خانواده‌ها تصمیم گرفتند که روز شنبه جلوی اوین تجمعی داشته باشند. اگر می‌خواهید این را هم اعلام کنید. چون خانواده‌ها خواستار آن بودند که این تجمع اعلام بشود. روز شنبه، ساعت ۱۰ صبح جلوی اوین، این تجمع برگزار می‌شود.


عیسی سحرخیز، روزنامه‌نگار

یکی دیگر از دستگیرشدگان حوادث اخیر، عیسی سحرخیز است که سمت مدیر کل مطبوعات داخلی در دولت اصلاحات را داشت و بعد از آن نیز سرپرستی و صاحب‌امتیازی چندین روزنامه‌ی توقیف شده را عهده‌دار بود.

مهدی سحرخیز، فرزند عیسی سحرخیز، ابتدا درباره‌ی علت حضورش در تحصن و اعتصاب غذای ایرانیان در نیویورک توضیح می‌دهد و سپس از آخرین اطلاعات خانواده از آقای سحرخیز می‌گوید:

من به عنوان عضو یکی از خانواده‌های زندانیان سیاسی و به خاطر دوستانم که در زندان هستند، این‌جا هستم. هم‌چنین به خاطر مردم ایران و برای این‌که به آن‌ها نشان بدهیم ما این‌جا هم پای آنان هستیم و بدانند همه‌ی ما با هم هستیم.

آخرین خبری که از پدرتان دارید، چیست؟

روز پنجشنبه ساعت چهار بعدازظهر با خانه تماس گرفته است و گفته که هنگام بازداشت، یکی یا دو تا از دنده‌هایش را شکسته‌اند. الان هم در انفرادی است. گفته است که خودش هم نمی‌داند در کدام زندان است. اما برای مدت‌های طولانی آن‌جا خواهد بود و به زودی منتظرش نباشیم.

صحبت یا توصیه‌ی خاص دیگری نداشتند؟

گفته بود: تمام ردیابی‌هایی که انجام شده، به وسیله‌ی شرکت «نوکیا» بوده است و با استفاده از دستگاه‌های همراه شرکت نوکیا می‌توانند ردیابی کنند. خواسته بود که اگر وکیل یا وکلایی را می‌شناسیم، بخواهیم که از شرکت نوکیا شکایت کنند و درخواست کنند تمام هزینه‌ی خسارت‌های وارده شده طی این مدت را بپردازند.

به عنوان یک عضو خانواده‌های زندانیان سیاسی، فکر می‌کنید چه کار می‌توان برای آن‌ها در خارج از کشور انجام داد؟

اگر بتوانند همه در مورد آن‌ها صحبت کنند، فکر می‌کنم خیلی کمک می‌کند. فشارهایی که ما آوردیم، باعث شد که ایشان بتواند زنگ بزند. در صورتی که کسانی که قبل از ایشان دستگیر شده‌اند، تماس نگرفته‌اند.

Share/Save/Bookmark

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)