خانه > گزارش ويژه > ایران > "یک راه دیگرراه حل زیمبابوه ای است" | |||
"یک راه دیگرراه حل زیمبابوه ای است"مریم محمدیمسایل و چشم اندازهای انتخابات ریاست جمهوری ایران نظرات و پرسش های بسیاری را برانگیخته است. برای ارزیابی مجموعه نظرات و تحلیلهای صاحبنظران و فعالین سیاسی خارج از کشور و پاسخ های احتمالی ای که در این رابطه وجود دارد با حسن شریعتمداری، تحلیلگر سیاسی و عضو شورای مرکزی " جمهوری خواهان ملی" در آلمان، گفقتگو کرده ام.
آقای شریعتمداری گذشته از موضعگیری حکومت در بارهی این انتخابات و دخالت احتمالی او در نتیجهی آرا، نزاعی را که بین مردم ایران، میان رأی دهندگان و رأی ندهندگان به محمود احمدینژاد هست، چگونه باید دید؟ کار فرهنگی بسیار مهمی است که متاسفانه کم انجام میشود. آن هم این است که باورمندان به آقای احمدینژاد، اغلب به آقای احمدینژادی باور داشتند و رأی دادند که او را آدم شایستهای میدانستند که مملکت را بهتر اداره کند. به یک متقلب دروغگویی که دست در آرای مردم ببرد، اصولگرایان هم باور ندارند. در هر خانوادهای عدهای اصولگرا و عدهای کمتر اصولگرا و طرفدار آقای موسوی وجود دارند. باید این بحث عمومی درگیر شود که آیا شما که به آقای احمدینژاد رأی دادید، از تقلب، دروغ، تزویر و کلاه سر هموطنانتان گذاشتن، حمایت میکنید؟ یا از یک کاندیدای اصلح حمایت میکردید که مملکت را بهتر اداره کند؟ من فکر نمیکنم که مردم از قاتلین فرزندان مملکتشان، اگر هم اصولگرا باشند، طرفداری کنند. نمونهی آن، آقای دهنمکی و مقالهی امروز ایشان در سایتاش است. به نظر من، این بحث عمومی ملی، در سطح ملی باید درگیر شود. شاید این یادآوری بد نباشد که اشارهی آقای شریعتمداری به مقالهای است که مسعود دهنمکی از چهرههای شاخص اصولگرایان و مدافعان آقای احمدینژاد در وبلاگاش منتشر کرده و نوشته که ای کاش این انتخابات را تحریم میکرده است و حتا آقای خامنهای را به فاصله گرفتن از خط امام خمینی و غرق شدن در عطش قدرت، متهم کرده است. نزدیکترین احتمالی را که در رابطه با روند موجود، وجود دارد، آقای شریعتمداری این گونه توضیح میدهند: یک طرف قضیه، حرکت به سمت یک دیکتاتوری نظامی است که در آن ولیفقیه آبروباخته، بسیار ضعیفتر خواهد شد و قوای نظامی به خاطر این که توانستهاند در مقابل مقاومت مردم سرسختی نشان بدهند، در دایرهی تنگ حکومتگران فرادستی خواهند یافت. طرف دیگر این است که شکاف حکومت به قدری بزرگ باشد که ولی فقیه و باند آقای احمدینژاد در مقابل ارادهی مردم تمکین کنند و یا حاضر به یک سازش باشند. در آن صورت، بسته به این که سازش به چه نحوی و در کجا باشد، تعادل قوای جدیدی در درون حکومت برقرار خواهد شد که از پیش دیدنی نیست. فکر میکنید، آقای خامنهای لزوماً، تا پایان روی انتخاب خود و با آقای احمدینژاد باقی خواهند ماند؟ سرنوشت این دو با هم گره خورده یا این که ممکن است وجه سازش منجر به آن شود که آقای خامنهای، آقای احمدینژاد را از خود دور کند؟ بستگی به فشار جامعه و شکاف درون حکومت دارد. راهحلی که از طرف بعضی پیشنهاد شده و به عنوان یکی از چهار سناریوی محتمل، ابتدا در «نیویورک تایمز» و فردای آن در روزنامهی آلمانی «فرانکفورتر آلگماینه» نقل شد ( ودر اصطلاح آلمانی، قربانی کردن عامل دست دوم نام دارد)، این است که آقای احمدینژاد را آقای خامنهای و بدنهی سپاه قربانی و او را وادار به استعفا کنند، برای این که بقیه را نجات بدهند. این یکی از راههای محتمل است و ممکن است پیش بیاید. اما، ولیفقیه حتا در این صورت هم شخصی است آبروباخته که خود را در کنار کودتاچیان انتخاباتی قرار داده و از تقلب آنان دفاع کرده بود. در حقیقت، ایمان به او در میان باورمندان به ولایت فقیه نیز سلب خواهد شد و به تدریج، عکسالعملهای جدی در مقابل کاری که انجام گرفته، از جناحهای معتقد به نظام هم ظهور خواهد کرد. در ایران این فکر هم وجود دارد که برای عبور از این بحران، شاید آقای خامنهای و حاکمیت، در مجموع، نخواهند آقای احمدینژاد را علناً و آشکارا قربانی کنند و دنبال راههای دیگری باشند. به نظر شما، چنین راههایی موجود اشت؟ یک راه دیگر که در همین روزنامهها نوشته شده بود و این روزها در ایران هم از آن صحبت میشود، راهحل زیمبابوهای است. یعنی، آقای احمدینژاد، مثل موگابه، با وجودی که انتخابات را باخته است، در قدرت بماند و آقای موسوی و دوستان ایشان را در ردهی پایینتر در حکومت بیاورد. با شناختی که تا کنون از آقای موسوی وجود دارد، چنین راه حلی چندان محتمل نیست و ایشان به چنین راه حلی تن نخواهد داد. ولی در عالم فرض، همهی اینها ممکن است و بسته به ترکیب درونی بازیگران قدرت دارد و این که اپوزیسیون چقدر به ایدهآلهایاش پایبند است و چقدر به عنوان سازش، حاضر است از راه حلهای عملیتر، حتا اگر به قیمت از دست دادن اعتبارش در بین مردم منجر شود، پیروی کند. همهی اینها از پیش دیدنی نیست. آنچه که مردم کوچه و خیابان، مردمی که رأی داده بودند، میخواهند و تا کنون برای آن پافشاری کردهاند، این است که به رأی آنها احترام گذاشته شود، انتخابات ابطال و انتخابات جدیدی برگزار شود.
اگر مردمی که به خیابان آمدهاند، قرار شود رهبری شوند، رهبری این جریان مجاز است و میتواند از بخشی از خواستههایاش بگذرد و در مرحلهای با آن بخش از حکومت که بر نتیجهی آرا پافشاری کرده، توافق کند؟ یعنی، راه میانهای موجود است که از نظر شما هم درست باشد؟ معمولا، کسی سازش میکند که در نتیجهی سازش چیزی به دست بیاورد. اپوزیسیون فقط بر اساس ایدهآلهایاش که یک انتخابات آزاد هست، مخصوصاً اپوزیسیون سکولار و دگر اندیشانی که سهمی در دایرهی قدرت ندارند، فقط در چنین حالتی است که ممکن است در آینده، بتوانند حضور خود را رسمیت ببخشند. ما فقط میتوانیم نگرانی خودمان را از این که اگر سپاه، این بار به هر وسیلهای، بتواند نقش سیاسی خود را تثبیت کند، حذف دیگران دیر یا زود در دستور است، ابراز کنیم. راهحلهای میانهای با این تمایل سپاه به سیاست مشت آهنین، یعنی ماندن در پشت پرده و تحمیل سیاستهای خود به دولتمردانی که نمایندهی خود فرض میکند و یا حضور علنی و ایجاد یک دیکتاتوری نظامی، امکان نخواهد داشت. مسلماً، نه تنها آقایان موسی و خاتمی و دیگران، بلکه حتا آقای خامنهای هم در آینده، قربانی این طعم سپاه به تصاحب سیاست خواهد بود. ولی آقای شریعتمداری، نکته اینجاست که همهی نیروهایی که این لحظه در مقابل حاکمیت ایستادهاند، اپوزیسیون سکولار نیستند. بخشی هم که حتا معتقدند در چهارچوب قانون اساسی میتوانند عمل کنند، دارند مبارزه میکنند. به نظر شما، راه حل برای آنها چیست؟ آنها چه باید بکنند؟ اپوزیسیون سکولار که مجموعهی حاکمیت و نظام را قبول ندارد، با ایدهآلهایش با این مساله برخورد میکند. اما در عمل، برای این که بخشی از حقوق مردم به دست بیاید، به نظر شما، راه چیست؟ ولی آنهایی که در چهارچوب این نظام مبارزه میکنند، مسلماً یک انتخابات عادلانه را میتوانند بخواهند. یعنی، ابطال این انتخابات و برگزاری یک انتخاب عادلانه، نسبت به همین کاندیداهایی که شورای نگهبان آنها را تایید کرده است. دستکم، اگر سازشی هم در دستور کار آنها باشد، وقتاش حالا نیست که هنوز پتانسیل مردم برای حمایت از آنها به نحو بارزی وجود دارد. هنوز دستآوردهای زیادی میتوان داشت، به شرطی که این حرکت، رهبری داشته باشد. البته، در همان رهبری نامنسجمی که اشاره میکنید، شاید این نگرانی وجود داشته باشد که خشونت گستردهای علیه مردم بهکار گرفته شود و بعد آنها دچار شکست، رکود و خمود بشوند. به نظر شما، این نگرانی جا دارد؟ یا این که به هرحال، در این مرحله، باید بخشی هزینهها را که ممکن است مردم بپردازند، نادیده گرفت؟ این هزینهها، متاسفانه وجود دارد. خطر یک راه حل چینی، یعنی کشتار دسته جمعی، به نظر من، رفع شده است. ولی حتا اگر هر ایدهآلی در ایران پیش برود، این خطر که گروهی چنین سختجان که در دوروبر آقای احمدینژاد هستند، باخت را قبول نکنند و بعدها دست به ترور اشخاص هم بزنند، وجود دارد. در حقیقت، این نتیجهی سی سال کمکاری و سی سال استحمالی است که در مقابل ولی فقیه شده است. مسئول این کار، همهی آنهایی هستند که سی سال سکوت کردند. ما نیستیم و این هزینه را در هر راهحلی، متاسفانه، ملت ایران خواهند پرداخت. هیچ راه حل بدون هزینهای وجود ندارد. فقط صحبت بر سر این است که کدام هزینه، دستآورد هم خواهد داشت. شیوههای متنوعی از مبارزهی عمومی بهوجود آمده است؛ تظاهرات متمرکز و بزرگ خیابانی، تظاهرات پراکنده، رفتن روی بامها، شعارهای اللهاکبر و… به نظر شما، این مجموعه میتواند تا پایان موثر باشد و به نتیجه منتهی شود؟ یا این که باید به فکر راه دیگری بود؟ من، متاسفانه، متخصص مبارزات مسالمتآمیز نیستم. ولی تا آنجایی که میتوانم تشخیص بدهم، تظاهرات خیابانی، بدون پشتوانهی یک اعتصاب، اعتصابات مقطعی و اعتصابات عمومی، عزاداریها و در نهایت، کشاندن بخش مهمی از روحانیت که در تعادل قدرتی با سپاه و نیروهای نظامی هستند به پشتیبانی از این قضایا، به جایی نخواهد رسید. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
من فکر می کنم که حکومت از مواضعش ابداً کوتاه نخواهد آمد، اینچنین به کار گرفتن تمام قدرت نظامی و کشتار و استفاده از تمام قدرت تبلیغاتی و ایدئولوژیک نشانگر این است که اصلاً نمی خواهد این مردم را ببیند و می خواهد وانمود کند که اینها وجود ندارند.
-- مریم ، Jun 25, 2009دوم اینکه زیاد به افراد شستشوی مغزی شده درون این سیستم نمی توان امیدوار بود، مثالی که از آقای ده نمکی زده بودید، اشتباه بود، چون دیروز من هم آن نوشته را به نام ده نمکی دریافت کردم وقتی به وبلاگش رفتم دیدم نوشته که وبلاگش هک شده بوده و این مطالب را هکرها گذاشته بودند.. بعضی از ایدئولوژی ها که مغزها را شستشو میدهند بسیار قوی تر از اینها عمل می کنند.
سوم اینکه، اتفاقی که می افتد و تا حدی افتاده این است که با وجود کشتارهای اخیر دیگر بسیاری از اون آدمهایی که در روزهای تظاهرات مسالمت آمیز میلیونی شرکت داشتند، شرکت نمی کنند، چون هیچ اعتباری ندارد که همانند ندا به تیر غیب گرفتار نشویم..حالا باتوم خوردن و دستگیری را یک کاریش می شد کرد ولی کشته شدن در اثر تیری که ناگهان از مکانی نامعلوم شلیک می شود هزینه زیادی است، در حالیکه این حرکات خودجوش و بدون رهبری مردمی هیچ حامی خاصی ندارد.. حالا نتیجه این شده که بعد از اینهمه کشتار، به همان شدت تجمعات پراکنده و کوچک را هم متفرق می کنند و تا چند روز دیگر مردم فرسوده و خسته و جریحه دار شده که دیگر دستشان به جایی بند نیست از آنجایی که رسانه ای برای رهبری و هماهنگی هم ندارند ترجیح می دهند شکست را بپذیرند و در خانه بمانند..
هر حرکت فراگیری مثل اعتصابات عمومی ،نیاز به رسانه دارد، نیاز به هماهنگی دارد، وقتی تمام روزنامه نگاران و فعالین اصلاح طلب را دستگیر کرده اند، وقتی پیغام موبایل را بسته اند، وقتی ماهواره ها را قطع کرده اند ارتباطات کا ملاً قطع شده و هماهنگی در نهایت به شبکه های کوچک و گسیخته محدود می ماند و نتیجه نمی دهد
در ايران يک نوع حکومت نظامی حاکم است.
-- Amir ، Jun 26, 2009یک ضرب المثل فرانسو ی میگوید کامل ترین انسانها کسانی هستند که بیشتر مورد انتقاد قرار می گیرند.نظام ولایت خامنه ای نه انتقاد پذیر است و نه اعتراف به ناقص بودن دارد. این وضع فقط قبله چاپلوسانی مانند حسین شریعتمداری وسعید مرتضوی ودیگر دستبوسان آستان ولایت خامنه ای است.پایین ترین حقوق مادی ومعنوی مردم ایران فدای ظلم خامنه ای این سلطان ظالم وریا کار شده است.امید وآرزوی پاک مقدس ومشروع میلیونها شهروند ایرانی بدست ناپاک ولایت فقیه ودار ودسته چماق بدستش ضایع شده است.باشدتاروزی که این بساط دغل وخیانت برچیده شود و حق مردم بیش از این تباه نشود. هر کس که در مقابل وضع بوجود آمده ساکت نشیند با این باند ظالم وتبهکار خامنه ای همکاسه وهمراه است.اینها نه به پوششش دروغین مذهبی خود باور دارند ونه حس ودرکی از عواطف انسانی وبشری دارند.
-- بدون نام ، Jun 26, 2009