گزارش گاردین؛ ده سال بعد از می ۶۸
آن گلها کجا رفتند؟
مالکم دین- والتر شوارتز ترجمه: نادر فتورهچی
اشاره: متن حاضر، ترجمه گزارشی است که روزنامه گاردین در ۱۱ ماه می ۱۹۷۸، یعنی ده سال پس از جنبش می ۶۸ منتشر کرد. در این گزارش علاوه بر بازخوانی رخداد ۶۸ کوشیده شده تا سرنوشت رهبران آن مورد توجه قرار گیرد. رهبرانی که بسیاری از آنان در مناسبات جهانی غرق شدند که همواره از آن نفرت داشتند.
ذکر این نکته اما الزامی است که در زمان ترجمه این گزارش (بیست سال بعد از نگارشاش) سرنوشت رهبران و چهرههای موثر نام برده شده در این متن، بسیار بیش از آنچه میخوانید تغییر کرده است.
روزهای بهار ۱۹۶۸ هرگز فراموش نخواهند شد. روزهايی که هيچ چيز جز اعتصاب و تظاهرات گسترده دانشجويان در دانشگاههای امريکا به چشم نمیآمد. اما بر خلاف اروپا، پس از سال ۶۸ ديگر هرگز آن تصاوير تکرار نشد. تا حدی که عدم علاقه نسلهای بعد از می ۶۸ به «امر سياسی»، اولين نشانه ای است که میتوان در يک کالج امريکايی سراغ گرفت.
گويی نسل دانشجويان ۶۸ خرگوشهايی بودند که در کام ماری عظيم هضم شدهاند و ديگر اثری يا يادی از زلزلهای که آفريدند به جای نمانده است.
در اين جستار کوتاه، کوشيده خواهد شد تا ضمن معرفی رهبران و چهرههای تاثيرگذار در وقايع می ۶۸ در امريکا و اروپا و ارایه روايتی موجز از گذشته و حال آنان، به پارهای از نقاط مبهم و سوالبرانگيز آن دوران پراخته شود.
معرفی چهرهها
تام هايدن: نظريهپرداز اعتراضات دانشجوبي در امريکا که هم اکنون میکوشد به عنوان نامزد از ايالت کارولينا در انتخابات سنا شرکت کند. او امروز مردی ثروتمند و همسر هنرپيشه معروف، جين فوندا ست. (هایدن بعدها سه بار به عنوان سناتور انتخاب شد. او از جین فوندا نیز جدا شده است-م)
رنه ديويس: برنامهريز اجرايی تظاهرات دانشجويان در شيکاگو که از همان زمان تاکنون در قالب يک شرکت بيمه عمر، در فعاليتهای دانشجويی نقش دارد. شرکت وی که با نام مستعار «جان هانکوک» فعاليت میکند، کلاسهای مديتيشن و يوگا هم برگزار میکند.
باب ديلن: آهنگساز و خواننده حامی جنبش دانشجويی که آلبومهايش از تاثيرگذارترين عوامل بر حرکتهای راديکال دانشجويی در سال ۶۸ بود. او امروز در راهروهای دادگاه تلاش میکند که هرچه زودتر از همسرش جدا شود.
تصویری از آشوبهای پاریس در ماه می ۱۹۶۸
دانيل بريگان: کشيشی که کليسا را ترک کرد تا رهبر چريک های مسلح مسيحی شود. او تا همين چندی قبل به دليل راهاندازی تظاهرات عليه سلاحهای شيميايی و کشتار جمعی که مخل نظم عمومی تشخيص داده شد، در زندان بود. او اکنون درصدد راهاندازی کمپينی عليه سلاحهای اتمی است. (او در سال ۱۹۸۴درگذشت-م)
الدريخ کلور: يکی از رهبران گروه «بلک پنترز» که پس از وقايع ۶۸ به الجزاير گريخت و از محکوميت نجات يافت. وی اکنون به امريکا بازگشته تا کشيش پروتستان شود و به همراه دو تن از دوستانش گروه «بورن اگين» را راهاندازی کند. (او در سال ۱۹۹۲ درگذشت-م)
جری روبين: رهبر «هیپی»ها که همواره به هوادارانش توصيه میکرد به افراد بالای سی سال اعتماد نکنند، خود اکنون سی و نه ساله است و در خانهای بسيار شيک در منهتن زندگي میکند. او از طریق چاپ کتابهای خودآموز «زندگی بهتر» و نيز سخنرانی برای شرکتکنندگان در در کلاسهای «چگونه سعادتمند شويم؟» درآمد سرشاری دارد. (او در سال ۱۹۹۱ درگذشت-م)
و در نهايت استيون کلمن، رهبر دانشجويان معترض در هاروارد که نياز به معرفی ندارد.
***
آيا خرگوشهای ۶۸ توانسند که در مسير تحولات جامعه آمريکا موثر باشند؟
اين پرسشی بود که تام هايدن و استيون کلمن در تقابل مطلق با يکديگر به آن پاسخ دادند.
هايدن: آنچه موجب از بين رفتن قوانين مبتنی بر تبعيض نژادی بود، از دستاوردهای ماست. ما همچنين توانستيم در سرنگون کردن دو ریيس جمهور امريکا و پايان دادن به جنگ ويتنام نقشی اساسی ايفا کنيم.
کلمن: توسل اقليتی محدود از دانشجويان به روشهای سوپر راديکال، تنها موجب افزايش آتش جنگ شد و البته آرای پراکنده مردمی را که مردد به شرکت در انتخابات بودند، در حمايت از نيکسون وارد صندوقها کرد.
پاسخهای متناقض اين دو، نشان از وجود اختلاف نظرهای شديد درباره جنبش دانشجويی امريکا در دهه ۶۰ دارد.
پارهای بر اين باورند که در آن مقطع، بهانه و دلايل چندانی برای مخالفت با بروکراسی حاکم بر دانشگاهها وجود نداشت تا جنبشی اعتراضی عليه آن شکل گيرد.
بنابراين آنچه در سال ۶۸ روی داد، چيزی جز پيروی از «مد روز» نبود. دانشجويان و مردم از زندگی روزمره خود خسته شده بودند و نياز به کمی تحرک و فعاليت غيرمعمول داشتند.
اما ديگرانی نيز معتقدند که علت اصلی اعتراضات دانشجويان، نه مشکلات صنفی درون دانشگاه و نه نياز به پيروی از يک «مدجديد»، بلکه تصويب قانون منع تبغيض نژادی در سنا و کنگره امريکا- که دانشجويان را به اعتراضهای پيشين خود خوشبين کرد- و نيز اخبار نگرانکننده بحران اشتغال برای نسل فارغالتحصيل از دانشگاه، جملگی در قالب اعتراض به اوجگيری فجايع جنگی در ويتنام به ائتلاف تمامی گروههای چپ دانشجويی انجاميد و انفجار می ۶۸ را باعث شد.
اما به هر حال و با وجود ديدگاههای بعضاً متضاد درباره چرايی و سرانجام جنبش ۶۸ در امريکا، نمیتوان منکر آن شد که اين سال، سال اوج اعتراض به سياستهای جنگطلبانه هيات حاکمه امريکا بوده است. سالی که پيشتازی دانشجويان در برخورد با مظاهر زندگی بورژوایی، اکثر گروههای حاشيهای را نيز- با انگيزههای متفاوت- به ميدان کشاند و جنبشی را پديد آورد که چپهای نو، چپهای ارتودوکس، مبارزان مسلح مسيحی، سياهان، هیپیها و آنارشيستها را در کنار دانشجويان نشاند (که اين امر خود باعث ناپايداری جنبش شد) و وضع موجود را در تمامی ابعادش، به چالشی تمام عيار کشيد.
تظاهرات وسیع در پاریس در می ۱۹۶۸
علت وقوع حوادث می ۶۸ چه بود؟
کلور: پاسخاش تقريباً روشن است. زمانی که دستگاه دولت وابسته به مافيا میشود مردم با همان روحيه «بوستون تی پارتی»ایشان (نام جنبشی که علیه استعمار انگلیس بر هندوستان که در آمریکا شکل گرفت و در اشکال مخالف از جمله تاتر خیابانی و تظاهرات بروز یافت-م) به خيابان میريزند. آن زمان هم دولت ما وابسته به باندهای مخفی قدرت شده بود و ما فقط اين واقعیت را افشا کرديم. ما آنچه را که واقعاً موجود بود، نشان داديم، نه آنکه چيزی از خود خلق کرده باشيم.
بريگان: جنبش ما، جنبشی اخلاقی- معنوی بود و اين از آنجا قابل درک است که ما عليه جنايت و نسل کشیای که «جوجههای برگشته به خانه» (استعاره از سربازان امریکا در ویتنام-م) از آن سخن میگفتند و برای ما عمق فاجعه را میشکافتند، برآشفته بوديم. نمیتوانيد تصور کنيد که دولت ما در ويتنام چه کرده است.
ديويس: نسل ما، اولين نسل پس از انفجا بمب اتم بود و چيزی جز صلح نمیخواست. اما آنچنان گرفتار عقدههای فرو خورده درونی شد که در نهايت هيچ دستاوردی نداشت.
دستاوردهای جنبش چه بود؟
کلور: زمانی که دولت رفاه مدام از پيشرفت و توسعه دم می زند، حال آنکه مردم از سويه ديگر اين سخنان شيرين که چيزی جز جنگ و ويرانی نيست مطلعند، دچار تنفر و انزجار از وعده های شعارگونه می شوند و اين را میتوان از آنجا فهمید که در سال ۶۸ حتی سياهان مرفه نيز در اعتراض ها شرکت می کردند و برچسب «ناراضی» تنها مختص فقرا نبود.
بريگان: با اينکه جنگ نمیتوانست تبعاتی وخيمتر از آنچه برای جهان داشت برای ما داشته باشد، مردم آمریکا از آن بی اطلاع بودند. هرچند که ما میتوانستيم جلوی نيکسون را در استفاده از بمبهای هستهای بگيريم و با آگاهی دادن به افکار عمومی نسبت به جلوههای شيطانی و پليد جنگ و اينکه امريکا چيزی جز يک امپراطوری زورمدار نيست، تاحدی از وخامت تبعات جنگ بکاهيم. اما به هر حال صلحطلبی ما امروز به يک خواست عمومی تبديل شده است. آيا اين دستاورد کمی بوده است؟
ديويس: نمیخواهم به اين سوال پاسخی کليشهای بدهم و بگویم فقر و بیکاری چقدر بوده است یا تبعیض نژادی چه فجایعی آفریده بود و یا... آنچه میخواهم بگویم و آنچه گفتنش اهمیت دارد این است که جنبش ما موجب افزایش حجم دانایی در حوزه عمومی شد.
یکی از دیوارنوشتهای جنبش ماه می
یعنی ما توانستیم جنبشهای اجتماعی را از قالبهای سنتی برهانیم و دیگر این تنها کارگران نبودند که رهبران تحولات اجتماعی محسوب میشدند، بلکه بسیاری از گروهها و اقلیتها نیز از آن پس در ذیل عنوان «پرولتاریای جدید» گروههای اجتماعی مرجعی محسوب میشدند که علیه وضع موجود در حال مبارزه بودند و این تغییری پایدار بوده است.
کلمن: پس از سال ۶۸، تغییری بنیادین در ماهیت تعریف گروههای حاشیهای به وجود آمدو این تحول آنچنان ساختاری بود که شمول آن حتی تا سطح روابط فردی، بهداشت عمومی، فرآیند تولید مثل و جمعیت و البته الگوهای مصرف امتداد یافت و امروز نهادینه شده است و این را دستاورد بزرگی میدانم.
***
...و اما فرانسه. آنچه در فرانسه روی داد، شاید اساساً قابل مقایسه با تجربه آمریکا نباشد. انقلابی که به باور رهبراناش تمامی زیر ساختهای جامعه فرانسه را به لرزه در آورد.
رهبران اکنون کجا هستند؟
دانیل کوهن بندیت، دانشجوی یهودی ژرمنتبار که پس از سال ۶۸ به «دنی رد» مشهور شد، دوستان قدیمیاش را برای نواختن گیتار و اسکیت سواری به نانتر دعوت میکند. حال آنکه او ممنوعالورود به فرانسه است. اما این برایش مهم نیست و او تاکنون هیچ مرزی را رعایت نکرده است. او در اینباره میگوید: «در فرانسه فقدان یک رخداد بامزه وجود دارد. چیزی که نشان دهد مردم فرانسه تا چه حد بی خاصیت هستند.»
او هنوز هم شورشی است و یک کتابفروشی در فرانکفورت دارد که پاتوق چپهای قدیم است. او قصد دارد که در حزب سبزهای آلمان به عنوان موسس فعالیت کند. او به این حزب بسیار امیدوار است. (او هم اکنون نماینده پارلمان اروپا و عضو حزب سبزهاست-م).
اما غیر از کوهن بندیت، فرانسه ۶۸ رهبران دیگری هم دارد: آلن گیسمار، ساواژو و رودی دوچکه که آلمان را به هم ریخت.
ساواژو هماینک استاد دانشگاه نانت است و حزب کوچک لنینیستها را رهبری می کند.
گیسمار که پس از وقایع می۶۸ بازداشت شد، هم اکنون در دانشگاه پاریس تدریس میکند.
و سرانجام رودی دوچکه، رهبر جنبش دانشجویی آلمان و از فعالان اصلی در جنبش می ۶۸ در فرانسه. او یک بار در سوءقصدی نافرجام به شدت زخمی شد. دوچکه اکنون در شهر «هاروس» در دانمارک زندگی و تدریس میکند. گاهی هم به دعوت دوستان سابقاش در میتینگ های جنبش های جنبش های بدیل ظاهر میشود و همچنان جذاب و پرشور سخنرانی میکند. (او در سال ۱۹۸۹ درگذشت-م)
این رهبران، هنوز هم عمیقاً مخالف وضع موجودند و بر این باورند که سرانجام روزی شرایط تغییر خواهد کرد.
به ویژه گیسمار که سرسختانه بر مواضع دانشجویان در سال ۶۸ می فشاری میکند و معتقد است که جنبش آنان برآمده از حقیقت بوده و بالاخره هم روزی حقانیتاش اثبات میشود. اما به باور برخی دیگر، او به رخدادی باور دارد که جز شورشی کور- که از سوی جامعه هم طرد شد- علیه ساختار سیاسی نبوده است. اعتراضی بیمنطق و بسیار سطحی.
با این حال نمیتوان کتمان کرد که «شیوه های جدید اعتراض» که محصول تلاش تئوریک همین کهنهکاران ۶۸ بود، سرآغاز تحولی بنیادین در مبارزات شهری شد. رهبران این جنبش از سبک زندگی بورژوایی پرهیز میکردند. در خانههای اشتراکی میزیستند و هر آنچه را که بوی مصرفگرایی و فرهنگ مسلط میداد، بیپروا به تمسخر میگرفتند. آنان به جامعهای عشق میورزیدند که خروشچف بشارت داده بود. «جامعهای عاری از مصرفزدگی» و برای همین بود که همگی این جمله خروشچف را فریاد میزدنند: «ای غرب مصرفی! ما تورا دفن خواهیم کرد.»
درباره جنبش دانشجویی فرانسه آنچه بیش از هر چیز محل مناقشه است، نحوه تعامل دانشجویان با احزاب چپ مخالف دولت است. به بیان دیگر، پارهای از تحلیلگران اصلیترین علت شکست جنبش را، خیانت حزب کمونیست فرانسه به دانشجویان میدانند.
به همین دلیل از «لن کریوین» رهبر تروتسکیستهای فرانسه و «جان النشتاین» از اعضای سابق حزب کمونیست فرانسه و نویسنده کتابی درباره این حزب، دعوت شد تا در گفت و گوی ما حضور داشته باشند.
چرا اتفاقات می ۶۸ مهم است؟
کوهن بندیت: ما آغازگر دوران جدیدی بودیم. انقلاب ما اولین بحران جدی در مسیر جامعه مصرفی - یا به تعبیر خوشبینها جامعه تولیدی- بود. انقلاب بزرگی که به جای تلاش برای کسب قدرت، بیش از هر چیز به دنبال مبارزهای اخلاقی علیه وضع موجود بود. ما به جای رویارویی مستقیم و بیواسطه با مظاهر جامعه مصرفی کوشیدیم که سویه پلید و کریهاش را افشا کنیم. هر چند که متاسفانه فراکسیون ارتش سرخ (منظور حزب کمونیست فرانسه است-م) هرگز درک نکرد که اهداف اخلاقی ما تا چه میزان مهمتر از کرسیهای پارلمانی آنها بوده است.
اشکال کار کجا بود؟
کریوین: جنبش می، یک حرکت سازمان یافته و سازمانپذیر نبود. من آن زمان هم به آیندهاش خوشبین نبودم. این یک واقعیت است که دانشجویان و کارگران نمیتوانند جنبشی پایدار تشکیل دهند. و اگر در مقطعی هم چنین کنند، این پیوند بسیار سست و لرزان خواهد بود. اتفاقی که در می ۶۸ هم به وضوح قابل تشخیص است.
کوهن بندیت: حزب کمونیست فرانسه و نیروهای سنتی وابسته به آن تمام رشتههای ما را پنبه کردند. جنبشی که ما آغازگرانش بودیم، میتوانست پایان بهتری داشته باشد به شرط آنکه راهپیمایی بزرگ ۱۲می در «دنفرت روشاو» متوقف نمیماند و تا جایی که ما پیش رفتیم، یعنی اشغال سوربن، پیش میآمد.
النشتاین: من در سال ۶۸، استادیار دانشگاه سوربن بودم و میدیدم که فرصتی که دانشجویان آفریدند، حزب به چه آسانی از دست داد. آن هم با این بهانه که آمادگی همراهی با دانشجویان را ندارد. دلیل دیگر شکست به گمان من نامفهوم بودن شیوههای نوین اعتراض دانشجویان بود. رفتار آنان نمیتوانست موجب هژمونیک شدنشان بر گروههای اجتماعی دیگر شود.
آیا می ۶۸ تاثیرات درازمدتی هم داشته است؟
گیسمار: «جنبش مخالف وضع موجود» هنوز کاملاً زنده است. به جنبشهای اجتماعی امروز نگاه کنید؛ جنبش زنان، جنبش طرفداران محیط زیست، مخالفان جهانیسازی و... اینها همه برآمده از می ۶۸ هستند.
البته برای کارگران که واقعاً سودمند بود. حداقل دستمزد قبل از ۶۸ ،۳۵۰ فرانک و اکنون ۲۰۰۰ فرانک است.رقابت صنعتی هم که در اوج بوده است. به نهادهای برآمده از می ۶۸ هم نگاه کنید. سندیکای قضات، درست بعد از ماه می تشکیل شد و امروز از چنان صلابتی برخوردار است که که میتواند حتی دولت و نظام قضایی را یکشبه واژگون کند.
نقش امروز دانشجویان چه میتواند باشد؟
کریوین: هیچی! دانشجویان در واقع اکنون هیچگونه نقش اجتماعی ندارند. آنها فلج شدهاند. اکثر آنها هم کار میکنند و هم درس میخوانند و دیگر فرصتی برای اعتراض ندارند. شاید هنوز باید به کارگران امیدوار بود.
|