خانه > گزارش ويژه > گفتگو > «نسل جوان دههی ۴۰ ایران، متاثر از جنبش می بود» | |||
«نسل جوان دههی ۴۰ ایران، متاثر از جنبش می بود»سید سراجالدین میردامادیبه مناسبت چهلمین سالگرد جنبش دانشجویی می ۱۹۶۸ و به منظور ریشهیابی و تحلیل بیشتر این واقعهی مهم تاریخ معاصر به سراغ دکتر سعید پیوندی، استاد جامعهشناسی دانشگاه پاریس هشت رفتم و با وی گفتوگو کردم.
ریشههای جامعهشناختی جنبش می ۶۸ فرانسه چه بود؟ چه عواملی باعث خیزش عظیم دانشجویی در فرانسه و سایر کشورهای غربی شده بود؟ من فکر میکنم اتفاق می ۶۸ را باید در زمینه و بافت دههی ۶۰ در مجموعه کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی دید. یعنی این دهه، دههای است که جوانان به عنوان یک گروه جدید اجتماعی با قدرت ظهور میکنند. آنها سعی میکنند نشانههای خودشان را به جامعه بقبولانند؛ همه رفتارهای اجتماعی، نوع زندگی، موسیقی، لباس پوشیدن، برخورد سیاسی و فاصله گرفتن از احزاب سنتی. جنبشهای جوانان بیشتر حالت اعتراضی به احزاب سنتی دارد. مثلا چپ نو در این دوره در امریکای شمالی، امریکای لاتین و در فرانسه شکل میگیرد و این در بستر شرایط اجتماعی خاصی هم به وجود میآید. یعنی سالهای مبارزه ضد استعماری و مستقر شدن کشورها در مناطق استعمار زده دنیا، جنگ ویتنام و مبارزه علیه آن و تشدید مسابقهی تسلیحاتی بین دو قطب قدرت در آن زمان، یعنی امریکا و شوروی.
نیازهایی که یک گروه اجتماعی به نام جوانان داشتند، بزرگسالان و نسل قبلی در جامعه سنتی چه در اروپا و چه در امریکای شمالی و سایر کشورها حاضر نبودند آن را به رسمیت بشناسند. بنابراین جوانان باید یک حرکت اعتراضی پر سر و صدا میکردند؛ برای اینکه این گروه اجتماعی فرهنگ، رفتارها و نگاهش به جامعه ارائه شود. دانشگاه در جنبش می مهم بود؛ زیرا دانشگاه تنها جایی بود که جوانان به طور متمرکز وجود داشتند. بقیه جاهایی که جوانان بودند، این حالت زندگی جمعی در آن وجود نداشت و از طرف دیگر در دانشگاه فکر انتقادی وجود داشت و می شد در مورد مسایل سیاسی و اجتماعی فکر کرد و نگاه انتقادی داشت. همه اینها جمع شد برای اینکه دانشگاه به مرکز اعتراضات تبدیل شود. اما من فکر میکنم این را باید وسیعتر دید؛ در حد یک گروه نوظهور در جامعه به نام جوانان که میخواستند در برابر نسلهای قبلی مهر و نشان خودشان را بجا بزنند. در فرانسه این حالت حاد پیدا کرد؛ زیرا این مقارن شد با مسایل سیاسی جامعه و جنبش دانشجویی به دنبال این رفت که با سندیکاهای کارگری و جنبش کارگری پیوند بخورد. برای اینکه چپها در آن خیلی قوی بودند. علت این جنبش اعتراض به جامعهای بود که حاضر نبود تغییرات را بپذیرد و سنتی باقی مانده بود و درون این جنبش یک واقعیت بزرگ اجتماعی زمان بود و آن عبارت بود از اعتراض به جنگ ویتنام و اعتراض به نابرابریهای اجتماعی. در مورد فرانسه جوانان اعتراض داشتند به روابط فوقالعاده استبدادی و غیر دموکراتیکی که در دانشگاهها بین استادها و دانشجویان وجود داشت. بخشی از اعتراضات دانشجویی مستقیما مربوط میشد به نوع روابط تربیتی و دانشگاهی که وجود داشت بین دانشجویان و اساتید. دانشجویان میخواستند از حقوق بیشتری برخوردار باشند. در سطح وسیعتر انواع آزادیهایی که جوانان میخواستند با آن زندگی کنند، مثل آزادیهای جنسی، جامعه در مورد آن خیلی سختگیر بود و نگاه بدبینانه و سنتی داشت. حرکات سالهای ۱۹60 در مجموع باعث شد این حرکات تعدیل شود و بخش مهمی از آزادی زنان و برابری ایشان با مردان در جامعه از طریق این جنبش شروع شد. حرکات افراطی از سوی دانشجویان در خصوص آزادیهای جنسی دیده شد؛ تا حدی که در آلمان و فرانسه و در برخی دانشگاهها دختر و پسر با هم رابطه جنسی برقرار میکردند. برای اینکه اعتراض کنند به آن سنتهای گذشته و این مقطعی بود و بلافاصله تعدیل شد. حاصل این جنبش این بود که ما شاهد رشد حضور زنان و دختران جوان در دانشگاهها هستیم و این از جنبش می ۶۸ شروع شد. آیا فکر میکنید جنبش می ۶۸ با جنبش دانشجویی در داخل ایران پیوند برقرار کرد؟ آیا پیامهای می ۶۸ به داخل ایران و به محافل دانشجویی و روشنفکری در آن مقطع و بعد از آن منتقل شد یا نه؟ من فکر میکنم فضای سالهای ۶۰ جوانان به ایران منتقل شد. کاملاً و این در همه امور در ایران منعکس است. شما در تولیدات ادبی و سیاسی ایران نگاه کنید؛ تا حدودی نسل جوانی که در دههی چهل و پنجاه در ایران به وجود میآید، محصول این دوره هستند. جنبش چریکی، چه در بخش مجاهدین و چه در بخش چریکهای فدائی خلق به نوعی بازتاب این حرکت هستند که اینها اعتراضی هستند به احزاب سنتی چپ و مذهبی که از بیعملی و آن سیاستهای سنتی و قدیمی ایشان جوانان میبریدند. درست است که راهی که جوانان در پیش میگرفتند - راه مسلحانه - راه درستی نبود؛ اما این یک نوع اعتراض بود به راههای سنتی. بعدا در سنتز خودش خیلی از افراطها حل و تعدیل شد؛ اما همیشه جنبشهای اعتراضی در همه دنیا چه جنبشهای جوانان و چه بزرگسالان ابتدا حالت افراطی دارند؛ بعدا تعدیل میشوند. در مورد ایران، اگر به ادبیات نگاه کنید، چهرههای اعتراضی جدید مثل فروغ و اخوانثالث و خیلی از چهرههای ادبی دیگر را که ببینید، در آن دوره یک نگاه جدید به شعر و ادبیات داشتند. در هنر و به ویژه در نقاشی آن را میبینید. در سیاست و اکثر زمینههای اجتماعی آن را میبینید، ولی جامعه ایران خودش به طور مستقیم در آن مقطع درگیر نشد، ولی بعدا ما یک جنبش دانشجویی خیلی وسیعی داشتیم که خیلی تحت تأثیر می ۶۸ بود، یعنی جنبش دانشجویی دههی پنجاه. دیرتر این موج به ایران رسید. در فضای آن روز، اعتراض به جنگ ویتنام و رقابت بین ابرقدرتها و ظهور یک قدرت جدید به نام چین وجود داشت. بنابر این جنبش مائوئیستی و اعتراضات دانشجویان به نوع روابط اجتماعی در آن دوره، در ایران که خیلی تحت تأثیر چپها بود، عینا آنچنان که در فرانسه اتفاق افتاد، رخ داد.
شما از یک چپ جدید نام بردید که ماهیت جنبش می ۶۸ با استفاده از این چپ جدید شکل گرفت. تفاوت این چپ جدید با آنچه که در اردوگاه کمونیستی شوروی توسط یک نظام مستقر استالینی ترویج می شد، چه بود؟ این چپ جدید یکی از ویژگیهایش این بود که با سوسیالیسم موجود آن موقع فاصلهگذاری میکرد. احزاب کمونیست که از شوروی و روابط بروکراتیک اداری و دیوانسالارانهای که در این احزاب برقرار شده بود، حمایت میکردند، به نوعی دنباله روی از شوروی و سیاستگذاری بر اساس سیاست شوروی در میان این احزاب دیده میشد. همه احزاب سنتی کمونیست آن موقع مثل حزب کمونیست فرانسه و حزب توده ایران و احزاب کمونیست منطقه، همهشان این ویژگی و خصلت را در مورد شوروی داشتند. چپ جدید نوعی گسست در میان این روابط حاکم بر دنیای چپها و کمونیستی بود. این چپی بود که در برخی از برنامههایش خیلی افراطیتر و رادیکالتر بود، از شیوههایی استفاده میکرد که خشونتآمیزتر بودند. چه گوارا و فیدل کاسترو قهرمان این چپ است و مبارزهی مسلحانه میکردند و اشکال مبارزه سیاسی رایج را رد میکردند و معتقد به مبارزه سیاسی خیلی حاد بودند. در اروپا ما آنها را در قالب بریگاردهای سرخ یا اکسیون دیرکت در فرانسه یا بادرماینهوف در آلمان میشناختیم که اینها گروههای افراطی بودند که سرمشق گروههای چریکی در ایران هم بودند. اینها در واقع دو اعتراض اساسی داشتند. اول اعتراض به روابطی که در خانواده کمونیستی وجود داشت و در آن جوانان اصلا بازی داده نمیشدند و این روابط کلا سنتی و دیوانسالارانه بود. دوم اینکه این احزاب کمونیستی متهم بودند به دنبالهروی از شوروی و اتخاذ سیاستهایی که از نظر اینها سازشکارانه بود خیلی سیاسیکاری بود و کمتر دنبال عمل و حرکاتی میرفتند که بتواند انقلاب ایجاد کند و جامعه را به حرکت وادارد. در ایران حرکت سیاهکل (نوزده بهمن) یک نمونه بود. قبل از آن سازمان مجاهدین شکل گرفته بود، در همان سالهای 48-47 توسعه پیدا کرد، ما شاهد این چپ جدید در بسیاری از کشورهای جهان هستیم که حساب خودش را از چپ سنتی و احزاب کمونیست سنتی جدا میکند. اینکه دانشجویان توانستند جنبش کارگری را هم با خودشان به میدان بکشانند، به چه دلیل بود؟ آیا وضعیت اقتصادی به گونهای بود که نیازهای مشترکی در اعتراض به حکومت در کارگران ایجاد شد که توانستند به میدان بیایند؟ آن دوره از نظر اقتصادی هم یک دوره خاص است. دورهای که شاهد چرخشی است بعد از سالهای طولانی رشد وارد یک دورهای میشد که میتوانست بیکاری و تورم در آن وجود داشته باشد. اما در آن سالها در خود فرانسه سندیکاهای کارگری خیلی فعال بودند. در حقیقت اتحاد بین سندیکاها و رهبران سیاسی بود که توانست به اتحاد بین دانشجویان و کارگران کمک کند. در نتیجه این یک اتحاد خودبه خودی نبود، چه چپ جدید چه چپ سنتی آن را قبول داشت و دنبالش بود. برای اینکه هر دو چپ میخواستند در جامعه تحول ایجاد کنند و از این امکان جدید استفاده کنند برای فشار به نهاد سیاسی و این کار را هم کردند. این اتحاد خیلی تأثیر گذاشت، بهدلیل آن که دانشجویان به تنهایی نمیتوانستند بدون کمک کارگران و جنبش کارگری آن تأثیری که گذاشتند، بگذارند و این اتحاد بود که توانست در آن مقطع تأثیر بگذارد. هر چند که این اتحاد به قول فرانسویها یک اتحاد طبیعی (contre de nature) بود و اتحادی نبود که بتواند بلند مدت و پایدار باشد، به جهت این که اینها دو گروه اجتماعی کاملا مختلف بودند که منافع یکسانی نداشتند. دانشجویان اساساً میرفتند دانشگاه برای اینکه دیگر کارگر نباشند، در حالیکه کارگران یک گروه متضاد با دانشگاه و آیندهی دانشگاهیان بودند. فراموش هم نکنیم که دانشجو بودن یک دورهی کاملا گذرا است و یک مرحلهی کاملا حساس از زندگی یک جوان است. بنابراین نمیتوان به عنوان یک مسئله پایدار به آن نگاه کرد. دانشجو دو سه سال دانشگاه میرود و بعد جذب بازار کار میشود و احتمال زیاد جزو طبقات زحمتکش هم نمیشود، زیرا دانشگاه رفته و جزو طبقات ممتاز جامعه است. در آن زمان در یک مقطع کاملا عاطفی و سیاسی این اتحاد عمل کرد و توانست تأثیر هم بگذارد. شما پایان جنبش را چگونه میبینید؟ آیا در همان مقطع این جنبش با موفقیت به پایان رسید؟ در کوتاه مدت این جنبش از این جهت موفقیتآمیز بود که توانست خیلی از قوانین و قواعد آموزشی را در فرانسه عوض کند. یعنی جرج پمپیدو که بعد از دوگل آمد، اساسا توانست یک حرکت جدیدی را در یک سطح نهادی در بالای جامعه ایجاد کند. بسیاری از رسانههای روش کارشان را تغییر دادند و خیلی دموکراتیکتر و بازتر شدند. زنان توانستند یک جایگاه جدیدی پیدا کنند در جامعه و همانطور جوانان. بنابراین در کوتاه مدت اینها توانستند تأثیر بگذارند و موفق بودند. در بلند مدت هم موفق شدند، زیرا جامعه را به فکر فرو برد راجع به سمتگیریهای اصلیاش. این خیلی در می ۶۸ مهم بود، یعنی جامعهی فرانسه به جز از طریق چنین بحران عمیقی نمیتوانست بازاندیشی بکند و یک برخورد انتقادی به نوع نظم، مسایل داخلی، به روابط گروههای اجتماعی و خیلی مسایل دیگر بکند. طبیعی است که یک جنبش شورشی در همهی دنیا یک سری ضایعات هم داشته و دارد، اما این ضایعات برای جامعهی فرانسه برخلاف آنچه که برخی از سیاستمداران راستگرا میگویند بسیار کمتر از فواید این جنبش بود که عدالت اجتماعی، بیداری جوانان و نگاه جدید به جامعه و اقتصاد را در پی داشت. من همیشه فکر میکنم یک بحران نشانگر وجود یک سری روابط نامعقول و یک سری مشکلات است و ما پیش از آنکه به اشکال بیرونی بحران نگاه کنیم باید ببینیم این بحران برای چه به وجود آمده و آیا این بحران توانسته است جامعه را نسبت به مشکلات خودش آگاه کند. به نظر من جنبش می ۶۸ این کار را کرد، ولی زمان میخواست. برای اینکه ما از حالت عاطفی و برخورد مقطعی با این جنبش جدا شویم و این جنبش را بهصورت یک بحران اجتماعی واقعی نگاه بکنیم. ببینید جنبش می ۶۸ باعث شد رفورمهای اصلی دانشگاهی در فرانسه شروع شود که قبلا وجود نداشت. این رفورمها، رفورمهای اساسی در زمینههای اجتماعی و بدون این اصلاحات اساسی جامعه فرانسه هیچوقت نمیتوانست جایگاهی که امروز دارد، داشته باشد. ولی همزمان باید بگوییم که اگر بخواهیم به ایران برگردیم، در ایران وضع خیلی بدتر است، زیرا ما هیچوقت به جنبشهای جوانان و جنبش دانشجویی به عنوان تبلور یک بیماری تبلور یک مشکل بحران اجتماعی نگاه نکردهایم، بلکه بیشتر یک نگاه امنیتی، سیاسی و کوتاه مدت داشتهایم چه در زمان شاه و چه بعد از انقلاب. به همین دلیل هم ما هیچوقت جوانانمان را نفهمیدیم و نتیجهاش این شده که جوانان، سرمایههای کشور که باید در ساخت ایران جدید و ایران پیشرفته کمک کنند، خیلی وقتها سرخوردهاند و ایران را میگذارند و میروند. ما بزرگترین فرار مغزها را در دنیا داریم، برای اینکه ما جوانان را نخواستیم به طور واقعی مشارکت دهیم و پیامشان را بفهمیم و بهای آن را جامعه ایران به شدت و سنگین میپردازد. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
می نه، مه. می یعنی شراب.
---------------------------------------
-- شاهین ، May 11, 2008دوست گرامی
پیشتر در زبان فارسی، نام ماههای لاتین با تلفظ فرانسه (ژانویه، فوریه، مارس، آوریل و ...) رواج داشت. اما در سالهای اخیر، به دلیل ارتباطات بیشتر زبانی با کشورهای انگلیسیزبان، تلفظ و نگارش انگلیسی این نامها نیز معمول شده است و اتفاقاً بیشتر مردم، ماه مه (May) را مــِــی تلفظ میکنند.
زبان، چیزی ساکن و ثابت نیست و قابلیت تغییر دارد. این تغییر طرز نگارش و تلفظ یک نام هم از جمله نشانههای این پویایی است
در ضمن فراموش نکنید که مه به معنای ماه هم هست. در نتیجه از لحاظ اشتباه شدن و کژتابی، برتری چندانی به «می» ندارد
زمانه
حرف شما درست نیست و جنوری و فبروری و اِیپریل و سپتمبر و ... در فارسی به هیچ وجه رایج نشده. اگر نام همه ماهها به صورت انگلیسی رواج یافته بود بله ولی الان به کار بردن ۷۰ درصد از آنها به صورت فرانسوی و ۳۰ درصد به شکل انگلیسی یک آشوب زبانی است و کاری است غیر منطقی. زبان عامیانه و بیسوادانه کوچه و بازار را اگر بخواهیم دنبال کنیم که پس باید در متنهایمان بنویسیم ممد (به جای محمد) و میتی (به جای مهدی). فکر میکنید برای چه در اخبار عِراق تلفظ میشود و نه شکل رایج خیابانیاش یعنی عَراق؟
-- شاهین ، May 12, 2008آقای پیوندی شما در مورد گروه های چپ ایران و مسایلی اظهار نظر می کنید که از آن اطلاع چندانی ندارید و درباره اش مطالعه نکرده اید.
-- همایون ، May 27, 2008بنیاد فکری گروه های چپ و بالاخره مسلح ایران متآثر از عقاید ناردونیک های در دوره ی تزار و به دنبالش افکار مارکسیست - لنینیستی و استالیستی کشور همسایه، یا شوروی سابق شکل گرفته است و گروه های مسلح ایران از عقاید مه 68 متاثر نشدند و یک فاصله زمانی وجود داشت تا جنبش دانشجویی ایران از وقایع مه 68 تاثیر بگیرد.
در واقع تاثیرپذیری ایرانیان در سالهای آخر دوران سلطنت شاه و ریاست جمهوری کارتر نمایان شد.
اطلاعات و اظهار نظرهای شما نسبت به وقایع مه 68 هم بدون مطالعه و بی ریشه است. لطفاً در خصوص مه 68 قدری مطالعه بفرمایید تا طبقه و قشر و دانشجو و همه چیز را در هم مخلوط نکنید و اطلاعات غلط پخش در بین جوانان و دانشجویان نفرمایید
با حفظ مراسم احترام و تعارفات بی پایان