تاریخ انتشار: ۱۶ اسفند ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
بررسی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در پاریس

از صدور انقلاب تا هم‌پیمانی با روسیه

سید سراج‌الدین میردامادی
http://www.roozneveshtha.com

به دعوت انجمن گفتگو و دموکراسی در پاریس جلسه سخنرانی و پرسش و پاسخی با حضور آقایان دکتر مهدی مظفری استاد روابط بین‌الملل در دانشگاه دانمارک و مهران براتی پژوهشگر مسایل ایران در دانشگاه آزاد برلین پیرامون مبانی نظری سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران برگزار شدو در قسمت قبل خلاصه‌ای از سخنان دکتر مهدی مظفری را خواندید. در بخش دوم مهران براتی در مورد در مورد پارامترهای نظری سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران سخن گفت.

Download it Here!

با تشکر از دعوت شما و نیز سپاس از حضور شما. آنچه به من محول شده است بررسی پارامترهای سیاست خارجی و این پرسش است که آیا سیاست خارجی ایران در پرتو تحولات جهانی آیا در حال تغییر است و آیا استراتژی هسته‌ای ایران تغییر پیدا خواهد کرد یا نه؟ مفهوم مرکزی سیاست خارجی در سیاست‌گذاری، واژه منافع ملی است که این منافع ملی در وجه مثبت خودش تعریف می‌شود به بهره بردن از ارتباط با جهان از راه اقتصاد، از راه داد و ستد، از راه کسب تکنولوژی‌های جدید، از راه ربط تکنولوژیهای جدید به بازارهای گسترده‌تر و به بازارهای چالش‌طلبتر که هر روز نیاز به توسعه صنعتی و اقتصادی را بیشتر بکند. این وجه مثبت ارتباط با جهان است.

وجه منفی آن هم می‌تواند توسعه‌طلبی و توهمات ابرقدرت بودن باشد یا دستیابی به ذخیره‌های مواد خام و معادن ونفت و گاز و فلزات و مواردی در این حد که باز این هم می‌تواند هم مثبت باشد و هم منفی در هر حال توسعه‌طلبی و توهم قدرت و ابرقدرت بودن خودش منفی است.

علاوه بر این دو مساله‌ای که عرض کردم معمولاً در سیاست خارجی دیدگاههای ارزشی و انقلابی‌، دیدگاههای جنبشهای اجتماعی و نظراتِ نخبه های برجسته جنبشهای اجتماعی و یا انقلابی در کشور، و اینکه در چه توازن قوایی قرار داشته باشند و برای زد و خوردهای درونی شان و برای تغییر توازن قوا در درون، از ابزار سیاست خارجی چگونه استفاده بکنند؛ نقش مهمی دارد.

به همین دلیل منافع ملی هیچوقت یک ساختار ایستا ندارد و در همین رابطه می‌توان گفت که این سیاست خارجی در کشورهایی مثل کشور ما، مخلوطی است از گرایشات آرمانی و انقلابی و گرایشات جنبشی و عملگرایی کسانیکه در حکومت و دولت قرار می‌گیرند و مجبور به اداره کشور هستند. معمولاً هرکس کشودار می‌شود مقداری از خل بازیهایش را باید کنار بگذارد و یا اینکه خل بازیهایش تشدید پیدا می‌کند به دلائل داخلی.

صحبتی که ما در مورد پارامترهای سیاست خارجی می‌کنیم معمولاً در مورد ممزوج و مخلوط شدن این سطوح آرمانگرایانه می‌شود. آرمانگرایی اسلامی‌، عدالت‌، حق در برابر باطل، اینها آرمانهای جنبشی هستند که ما اینها را جدای از انقلاب اسلامی در ایران، در تاریخ گذشته خودمان هم داریم. شما با مراجعه به جنبشی که سید جمال‌الدین اسد‌آبادی (ایشان به الافغانی و یا سید جمال‌الدین هندی هم معروف است ) به راه انداخت، می‌توانید این مساله را ببینید. او با مبارزه علیه استبداد و دیکتاتوری این راه را در پیش گرفت.

این کارزار گفتمانی میان این جریان آرمانخواهانه و عدالت‌طلبانه و جنبشی و آن جریان عملگرا یا واقع‌بین در ایران تمام نشده است. هیچکدام از دو طرف نتوانستند همدیگر را حذف بکنند و این احتمال که فرصت پیدا کنند همدیگر را حذف بکنند نیز یافت نخواهد شد. ولی در مورد واژه پارامتر که ما استفاده می‌کنیم دوستان می‌دانند در ریاضیات، پارامتر به آن اجزائی می‌گویند که یا ثابت نگه داشته می‌شوند یا مجهول می‌مانند. به همین دلیل ما از واژه پارامتر در رابطه با سیاست خارجی استفاده می‌کنیم آن پارامترهایی که به نظر من می‌رسد تعیین کننده در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران است چند تا است که من خلاصه می‌کنم در چند بند.

پارامتر اولِ تعیین کننده در سیاست خارجی ایران در رابطه با جنبش انقلابی و آن وجه آرمانی انقلابیون دشمنی مطلق با قطب ارزشی مقابل خودش آمریکا است که آمریکا را یک مانع و سد راهی از نظر فرهنگی و از نظر سیاسی برای گسترش نفوذ اسلام و جمهوری اسلامی در خلیج فارس و منطقه و اصولاً در همه دنیا می‌داند. این در تهییج انقلابیون در دوران انقلاب، نقش برجسته‌ای داشته است ولی آن زمان سیاسی بوده است و کم کم این مساله‌ی سیاسی، وجه مذهبی هم پیدا کرد که کار به آن تعبیر شیطان بزرگ در یک بیان مذهبی رسید که قبلاً وجه سیاسی داشته است. این مساله در زمینه صلح اعراب و اسرائیل نیز باز وجه مذهبی به خودش گرفت.

پارامتر دوم در سیاست خارجی ایران، به دشمنی عمیق سران انقلاب با اسراییل بر می‌گردد. اینها اسراییل را یک نیروی استعمارگر می‌دانند بخصوص در تبیین ایدئولوژی آیت‌الله خمینی به واضحترین شکلی فرموله شده است. آیت‌الله خمینی همانطور که دوستان اطلاع دارند در سال ۱۳۴۸ شش جزوه در نجف چاپ کردند تحت عنوان حکومت اسلامی که صفحه اول و صفحه بیست و هشت آنرا من کوتاه می‌خوانم‌.

صفحه اول از جزوه اول و در درس اول و دوم صحبت ایشان این است که‌: "... از اولی که اسلام طلوع کرد گرفتار یهود آمد تبلیغات ضد‌اسلامی ابتدا از آنها شروع شد و تابحال دامنه آن کشیده شده است. بعد از آنها نوبت رسید به طوائفی که به یک معنا شیطان‌تر از یهود هستند‌. از سیصد سال قبل به این طرف که مستعمرین به ممالک اسلامی راه پیدا کردند زمینه‌هایی را فراهم آوردند تا اسلام را نابود کنند."

در صفحه بیست و هشت این جزوه نیز مساله نابودی یهودیان و اسراییل که الان آقای احمدی‌نژاد می‌گوید آمده است. ایشان بدرستی می گوید من حرف امام را دوباره گویی می‌کنم. آیت‌الله خمینی می‌گوید : "‌همین عربی که در صدر اسلام با جمعیت بیست و چند هزار نفری‌اش دو امپراطوری را آنهم آنطور به هم کوبید اکنون با صد میلیون جمعیت مقهور یک میلیون و نیم یهودی شده است. با جمعیت صد میلیون نفری باید تاکنون یک میلیون و نیم یهودی را باید از بین برده باشد..." من این نقل قول را ادامه نمی‌دهم فقط خواستم به این مساله اشاره کنم که این دو پارامتر به چه دلیل اهمیت ویژه دارند.

همه می‌دانند ما با اسرائیل مرز مشترکی نداریم‌، هیچگونه ادعای سرزمینی هم نسبت به اسراییل نداریم. هیچگونه مساله باقی مانده از تاریخ گذشته هم نمانده که اکنون احتیاج به تلافی‌جویی داشته باشد. بنابر این یک مساله کاملاً ارزشی و دیدگاهی است. در قطب مقابل اسلام و جمهوری اسلامی یکی اسرائیل و دیگر آمریکا قرار دارد که این دو، پارامترهای بسیار تعیین کننده‌ای هستند.

پارامتر سوم آن گرایشی است که از دوران حکومت محمد‌رضا‌شاه پهلوی در ایران باقی مانده است و آن خواست قدرتِ برترِ منطقه بودن است. در این خواست، ناسیونالیسم ایرانی با مذهب اسلام بسیار رفاقت پیدا کرد به ویژه بعد از سال ۱۹۹۰ که سوریه به ائتلاف ضد عراق پیوست پس از شکست عراق در جنگ اول با آمریکا و بعد از عقب‌نشینی لیبی از صحنه بازی سیاسی خاورمیانه‌، صحنه به نفع این پیوند ناسیونالیسم و اسلام تغییر پیدا کرد و بویژه پس از شکست عراق در جنگ کویت‌، همکاری میان کشورهای خلیج فارس میان امارات عربی‌، کویت و عربستان سعودی و مصر تشدید پیدا کرد. کشورهای عربی در این بازی جدیدی که با هم شروع کردند، ایران را در برنامه‌ریزی امنیتی منطقه به هیچوجه دخالت ندادند در حالیکه ایران در آن زمان مایل به شرکت بود.

پس از جنگ دوم آمریکا و عراق، این پیوند میان کشورهای عرب از یک طرف و میان این کشورها و آمریکا از سوی دیگر با پیمانهای دوجانبه و چندجانبه و خرید تسلیحات بسیار سرسام‌آور گسترش پیدا کرد و جنبه استراتژیک به خودش گرفت. اگر قبلاً یک پیمان نظامی موضعی بود، این پیمان از این به بعد جنبه استراتژیک پیدا کرد و در جریان درگیری که اسراییلی‌ها فلسطینی‌ها با هم داشتند حزب‌الله لبنان بخصوص به مفهوم اسلام آمریکایی را در منطقه معنی داد و در اذهان جا افتاد و این دیگر تنها شعار اسلامگراهای ایرانی نبود. در این منطقه، یک نوع هویت اسلامی ضدغربی پیدا شد که این با جریان حماس یک گسترش بیشتری پیدا کرد.

بهای رویکرد کشورهای عربی به آمریکا خیلی بیشتر از آنی شد که می‌شد تصور کرد. یک هویت مشترک اسلامی در این کشورها شروع شد و حرکت‌های ضد‌دولتی در این کشورهای عربی بیشتر شدند. در این شرایط هم جمهوری اسلامی که خود را از نظر نظامی در مخاطره می‌دید با شکست روزافزون آمریکا بخصوص در عراق و بی‌ثبات شدن منطقه یک وضع جدیدی را بوجود آورد در این پارامتر، که ایران شروع کرد بازی را عوض کردن و نزدیک شدن بیش از پیش به کشورهای عربی و این ادعای قدرت منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای بودن خودش را سعی کرد با تضعیف هژمونی آمریکا در منطقه به واقعیت نزدیک کند که این، با ناسیونالیسم قدیمی ایرانی و خواست برتری‌طلبی ایرانی‌ها در این منطقه همسویی داشت و به نوعی این سیاست از داخل ایران هم حمایت درونی پیدا کرد.

پارامتر چهارم‌؛ مربوط می‌شود به آن فرایافتی که ما اسم صدور انقلاب روی آن گذاشتیم که در دهه اول و دوم شدیدتر بود و در دهه دوم شاید تعامل با بیرون یک مقداری بیشتر شد. در دهه سوم منجر به پس کشیدن اسلام‌خواهی در محدوده جغرافیایی ایران و انصراف از شعار صدور انقلاب شد. این وزنه‌ها در دهه سوم، وضع نا‌مشخصی پیدا کرد. ما می‌دانیم صدور انقلاب در خصوص سودان و بوسنی و لبنان خیلی جدی بود و در مورد افغانستان و عراق با امکانات کمتری دنبال شد. در دوره احمدی‌نژاد این تجربه صدور انقلاب دارد دوباره از سر گرفته می‌شود در بعضی جاها با موفقیت و در بیشتر جا‌ها بدون موفقیت می‌باشد.

پارامتر پنجم رویکرد به آن اجزای مجهول در یک رویکرد پراگماتیک به سیاست خارجی است که با شکست عراق در جنگ اول و دوم با آمریکا‌، بخصوص با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پیدایش کشورهای اسلامی در آسیای مرکزی و قفقاز، نقش ایران در خلیج فارس و آسیای مرکزی بسیار برجسته‌تر شد. در رویکرد پراگماتیستی ایران در برابر جنگ اول آمریکا و عراق این بود که ایران بیطرف بود علیرغم خواست صدور انقلاب و شعارهای ضد‌آمریکایی، در این جنگ بیطرف ماند. پس از آنکه صدام حسین در این جنگ شکست خورد و نابود کردن شیعیان عراقی به دست صدام، ایران هیچ کوششی در حمایت از شیعیان عراقی نکرد. و جنبه حفظ و حراست انقلاب اسلامی در وجه اصلی خودش، بخاطر خطراتی که با آن روبرو بود، بسیار مهمتر از مسائل دیگر شد.

در درگیری آذربایجان و ارمنستان می‌بینیم. در درگیری قره‌باغ، هر چند جمهوری آذربایجان یک اکثریت شیعه دارد جمهوری اسلامی دخالت و پشتیبانی از جمهوری آذربایجان نمی‌کند. سعی در میانجیگری میان آذربایجان و ارمنستان می‌کند. در جنگ داخلی خیلی خونینی که در تاجیکستان شروع شد که جنگ طوائف و جنگ تاجیکی بود، باز وضع به همین منوال است. ایران در این جنگ دخالت نمی‌کند زیرا جمهوری اسلامی نگران است که جنگ اقوام به ایران سرایت کند و بعد از جنگ دوم عراق و آمریکا علاقه‌ای به اینکه عراق تجزیه بشود و یک کشور کردستان پیدا بشود، ندارد. زیرا از سرایت این جنگی قومی در ایران وحشت دارد.

پارامتر ششم‌، اتحاد تاکتیکی با روسیه است. با این تصور جمهوری اسلامی این اتحاد تاکتیکی را با روسیه انجام داده که فکر می‌کند قدرت و نفوذ ایدئولوژیکی‌اش بسیار گسترده‌تر از واقعیت و موجودیت نظامی‌اش است. اگر این قدرت و نفوذ ایدئولوژیکی که دارد د با قدرت نظامی روسیه همسو شود، آنوقت آن ابرقدرت ممکن در برابر ابرقدرت آمریکا بوجود آمده است. به همین دلیل هم حاضر به دادن هر باجی به روسیه هست. این را در مساله خزر به خوبی متوجه شدید. همه می‌دانند در خزر طبق معاهداتی که داریم سطح آب پنجاه - پنجاه میان ایران و شوروی سابق بوده است. در قرار‌دادهای بین‌المللی هم می‌دانیم معمولاً هر کشوری که از دل یک کشور دیگر دربیاید موظف به پذیرفتن معاهدات کشور مادر است. یعنی این چند کشوری که در حوزه خزر هستند می‌توانند دعوایشان را با روسیه حل بکنند که حالا چند درصد از آن خزر به اینها می‌رسد. ایران طبق موازین بین‌المللی باید آن پنجاه درصد را می‌داشت و این منشأ مراوده است در حالیکه ایران الان صحبت از این می‌کند که سهمش دوازده درصد یا هیجده درصد و یا خیلی دست بالا گرفته شود بیست درصد است. بعضی‌ها هم می‌گویند یازده و هشت دهم درصد به ما بدهند کافی است. در موارد دیگر هم نزدیکی به روسیه برایش بسیار مهم و تعیین کننده است.

جمهوری اسلامی به درستی دریافته در خصوص کشورهای آسیای مرکزی که از دل شوروی سابق بیرون آمده‌اند امکان صدور انقلاب را ندارد. هفتاد سال این کشورها زیر سلطه یک حکومت مرکزی کمونیستی بوده‌اند و اسلام در این کشورها بسیار کمرنگ است. اما جمهوری اسلامی سعی کرده از طریق مراودات اقتصادی روابط دوجانبه و چند‌جانبه واردات و صادرات بخصوص از طریق لوله‌های گاز و نفت ترکمنستان و قرقیزستان بخصوص، با توجه ارتباط اینها به اروپا، حیطه نفوذ سیاسی خودش را به آن جاهایی که نمی‌تواند از نظر ایدئولوژیک نفوذ داشته باشد گسترش بدهد.

پارامتر هفتم سیاست خارجی‌اش بر می‌گردد به پیمان ایران و سوریه که از سال ۱۹۸۱ این پیمان علیرغم تمام بالا و پایینهایی که بوجود آمده پرثبات‌ترین رابطه دیپلماتیک ایران در دنیا بوده است. برای سوریه این رابطه مهم است. از یک طرف برای تعادل و مواجهه استراتژیکی با اسرائیل و دیگر برای حفظ نفوذش بر اکثریت شیعی در لبنان و روی حماس و حزب الله لبنان و از طرف دیگر از این پیمان برای جلوگیری از نفوذ نیروهای اسلامگرا در درون خود سوریه. برای ایران هم به هر صورت مصالح مشابهی را در بردارد.

پارامتر هشتم که شاید اساسی‌ترین پارامتر باشد بر می‌گردد به بحران ساختاری جمهوری اسلامی که ادامه این بحران ساختاری را ما در روابط دیپلماتیک به خوبی می‌بینیم. هرچند الان مساله درگیری هسته‌ای مساله و دستیابی ایران به اورانیوم غنی شده، در مرکز توجه سیاست در ایران و دنیا قرارگرفته، اما اصل این بحران ساختاری یک بحران جدی است که در زمانهای گوناگون در اشکال متنوع ظاهر شده است.

جمهوری اسلامی، هنوز یک جمهوری هویت‌گرا است. هنوز هم می‌خواهد دولت باشد هم می‌خواهد انقلاب بکند هم می‌خواهد دولتی باشد که می‌خواهد با هویت عمل می کند هم می‌خواهد وظیفه اداره کشوری را داشته باشد و هم می‌خواهد با بیرون تعامل بکند و هم می‌خواهد صدور انقلاب بکند و همزمان می‌خواهد جلوی ضایعات صدور انقلاب را بگیرد. تکلیف خودش را به عنوان دولت هنوز با خودش تعیین نکرده است و این هسته اصلی آن بحران ساختاری است که جمهوری اسلامی دارد و موفق به حل آن نشده است.

می‌دانیم که نظام روابط بین‌المللی بر اساس ساختار دولت - ملت عمل می‌کند، نه بر اساس هویتهای انقلابی یا جنبشهای انقلابی. بر اساس وجود دولتها و معاهدات دو طرفه ، سه طرفه یا چند‌جانبه عمل می‌کند. وقتی عنصر جنبشهای انقلابی یا هویتی و آرمانی وارد می‌شود، آنجا سیاست بین‌المللی بیچاره می شود و نمی‌داند با آن باید چکار بکند. این وضع را به خوبی می‌توانیم در رابطه با مشکل حماس‌، فلسطین و اسرائیل‌، آمریکا و اروپا ببینیم که نمی‌دانند با این جنبش هویت‌گرای حماس در غزه چکار باید کرد.

جنبش‌های نوع احمدی‌نژادی یا سعید امامی‌ها و لاجوردی‌ها یک زمانی، گروگان گیری می‌کنند، یک زمانی یک زمانی مخالفین خودشان را سَر می‌بُرند در داخل و خارج زندان و شکنجه می‌دهند، نیروهای رقیب را از بین می‌برند و با تروریست‌ها همکاری می‌کنند و با تروریست‌ها هم مسلک می‌شوند و یک زمان ابزار کارشان، دفتر باز کردن می شود زیر چشم حکومت و دولت و قانون. دفتر استشهادی باز می‌کنند که به گفته خودشان هشتاد هزار‌نفر اسم نوشته‌اند برای عملیات انتحاری در ایران زیر چشم قوه قانونگذار‌، زیر چشم قوه اجرایی و زیر چشم قوه قضائی.

ایران این توانایی را ندارد که به آن عرض اندامهایی که در دنیا می‌کند، واقعیت هم ببخشد. ایران، یک قدرت نظامی نیست. تمام بودجه نظامی ایران هفتاد میلیونی کمتر از نصف بودجه نظامیِ اسرائیلِ شش و نیم میلیونی است. تسلیحات نظامی ایران، قدرت تخریبی دارد موشک‌هایی که ایران ساخته و یا از کشورهای دیگر می‌خرد قدرت تخریبی بالا دارد، ولی اینها موشکهای استراتژیک نیستند.

آقای احمدی نژاد به ظاهر می خواهد در سیاست بین‌المللی، نوعی بنیان‌برافکنی کند. ولی قادر به فهم این بدیهیات نیست که در سطح کلان در سیاست خارجی، مجموعه این حکومت نوعی وفاق دارد که این سیاست خارجی چه باشد. اما در شکل دیپلماتیک و یا ترجمه عملی آن، هیچ وفاقی در رهبری جمهوری اسلامی نیست‌، جمهوری اسلامی جای خودش را در صحنه بین‌المللی پیدا نکرده است.

سران جمهوری اسلامی به خوبی درک کرده‌اند که قادر به پرداخت هزینه‌های لازم برای قدرت بزرگ بودن نیستند و امکانش را به لحاظ مالی هم ندارند. اما تشخیص داده‌اند که کم‌ هزینه‌ترین راه برای آنکه ادعای قدرتِ بزرگ بودنش را عملی بکند، دستیابی به سلاح اتمی است، چون خودش را قطب ارزشی در برابر آمریکا و اسرائیل می‌داند و به نوعی هم به درستی خودش را مورد خطر نظامی می‌داند‌. شما اگر به سایت مرکز مطالعات راهبردی ریاست جمهوری مراجعه بکنید یا به سایت بصیرت بروید، در آنجا سه چهار مقاله نظری وجود دارد که چرا ایران باید سلاح اتمی داشته باشد.

اینها برگشته‌اند به آن نظریه‌ای که میان اتحاد جماهیر شوروی‌، آمریکا‌، انگلیس و فرانسه بوده است که بر مبنای تئوری "‌ایجاد تعادل در وحشت‌" است به این معنی که شما هر چقدر بمب اتمی داشته باشید من هنوز باید یک دقیقه به عمرم یا توانم باقی مانده باشد که تو را هم نابود کنم. اما همه می دانیم که ایران هیچوقت چنین امکانی ندارد که تعداد سلاحهای اتمی‌اش آنقدر باشد که بتواند چنین کاری را بکند. اما از زمانی که پاکستان هم بمب اتمی دارد، هند و پاکستان جنگی با هم نکرده‌اند‌. این فکر را کرده اند حالا که اسراییل مقابل ماست، اگر ما سلاح اتمی داشته باشیم حاضر به خلع سلاح اتمی خواهد شد.

دولت آقای احمدی‌نژاد و دولت آقای جرج بوش هر دو می‌خواهند از موضع قدرت مسایلشان را در زمینه مساله اتمی حل بکنند. هنوز هر دو، منافع استراتژیک مشترکی دارند. هر دو با هم از موضع تاکتیکی حرف می‌زنند. در سیاست هر دو، تناسب لازم میان هدف و ابزار وجود ندارد.
شما در سیاست نمی‌توانید هدف را با هر ابزاری به دست بیاورید. در این مورد جمهوری اسلامی فکر می کند که بهتر است آن هزینه لازم را مستمراً بپردازد تا اینکه با آمریکا کنار بیاید.

اما برای ایران مهار دراز مدتش از سوی آمریکا نا مشخص است. برای ایران هزینه‌‌های دراز‌مدتش از نظر مالی و اقتصادی بسیار بالا خواهد بود اگر آمریکا بخواهد به ایران حمله کند. ایران طی چهل پنجاه سال آینده به لحاظ تجاری و از نظر جمعیتی در وضعی است که امکان پرداخت هزینه دائم این درگیری با آمریکا را ندارد.

یک خطر دیگر، قدرت گرفتن وهابیون در پاکستان خواهد بود. چنانچه وهابیون در پاکستان قدرت را به دست بگیرند و سلاح اتمی در اختیارشان قرار بگیرد، خطر بزرگی برای ایران محسوب می‌شود که از خطر آمریکا هم بزرگتر خواهد بود.

از سوی دیگر ما با نوعی جنبشهای نوع جدیدی مواجه هستیم که با جنبش تخریبی سیاسی در ایران پیوند پیدا کرده‌اند که حماس در فلسطین و حزب‌الله در لبنان است‌. این هر دو، نمونه‌های جدیدی از جنبشهای انقلابی - اجتماعی هستند که موفق شدند ناسیونالیسم محلی و مذهب را طوری به هم پیوند بزنند که از حمایت گسترده داخلی برخوردار بشوند.

اینها در اتحاد با ایران می‌توانند وضع بسیار خطرناکی را در منطقه بوجود بیاورند. دنیا هنوز نمی‌داند با این نوع جنبش انقلابی در این منطقه چه کار باید بکند‌. اگر در گذشته انقلابهای اجتماعی در اعتراض به فاصله طبقاتی بوجود می‌آمد و فقیر علیه غنی، و فرو‌دست و فرا‌دست؛ اما امروز آن عنصر طبقاتی اقتصادی و اجتماعی نقش کمی بازی می‌کند که ما دستگاه مفهومی برای توجیه این پدیده‌های جدید را نداریم اما به هرحال می‌توانیم بگوییم دشمن، طبقاتی نیست. دشمن، دین شده است. دشمن، فرهنگ و سنت شده است دشمن، واماندگی تاریخی شده است‌. بنابر‌این دکترین‌های امنیتی دیگر کارساز نیستند و آن نظریه‌هایی که امنیت دنیا را می‌خواستند با قدرت تسلیحاتی تامین بکنند دیگر کارساز نیستند.

امروز نیروهای تخریبی القاعده و طالبان یا تروریستهای دیگر با حد‌اقل سلاح و چند‌هزار دلار می‌توانند چندین میلیارد دلار تسلیحات را به چالش بکشانند. این یک وضع جدیدی در دنیا بوجود آورده که ما نمی‌دانیم باید با آن چگونه برخورد کرد. دیگر گزینه امپراتوری سیاسی آمریکا به عنوان یک ابرقدرت، یک گزینه واقعی نیست. امروز در عرصه جهانی قدرت‌هایی پیدا شده‌اند که فاصله کمی با این ابرقدرت دارند. به همین دلیل این حرف درست است که محور قدرت سیاسی اقتصادی نظامی، دارد از غرب به شرق تغییر مکان می‌دهد و در این رابطه هم می‌توانیم بگوییم آن دکترین‌های تعادل در وحشت هم دیگر بی‌معنا شده است.

جمهوری اسلامی در سیاست اتمی خودش باید با یک درک جدید از این وضع موجود تصمیم بگیرد. جمهوری اسلامی ترسی از پیامدهای یازده سپتامبری ندارد و می‌خواهد یک ابرقدرت ارزشی بماند در برابر ابرقدرتهای دیگر. به جز روسیه هم هیچ هم‌پیمان استراتژیک دیگری که بتواند به او کمک بکند ندارد. روسیه، ‌هم پیمان واقعی ایران است و علت اصلی آن هم این است که روسیه هم در شرایطی که در این منطقه پیدا کرده است تنها کشوری که می‌تواند بصورت واقعی از نظر سیاسی به او تکیه بکند ایران است که لااقل در مورد آمریکا بتواند مدعی باشد تا تمام آن پایگاههایی را که در خاورمیانه و منطقه از دست داده، به مرور به دست بیاورد.

ایران هنوز مطمئن نیست که آمریکا آیا خیال سرنگونی این رژیم را دارد یا نه. ایران انتظار دارد تعهداتی را که آمریکا به او نمی‌دهد، اروپا به ایران بدهد. این تعهدات عبارتند: یک، ایکه آمریکا برنامه تغییر حکومت در ایران ندارد. دوم آنکه آمریکا نیروهای نظامی خودش را از خلیج فارس بیرون می‌برد. سوم، آمریکا پایگاههای هوایی خودش را بخصوص از منطقه بیرون می‌برد که این پایگاهها با نزدیکترین مرز ایران، فاصله یک ربع تا نیم ساعته دارند. صحبت آقای خامنه‌ای هم مبنی بر اینکه اگر ما با آمریکا رابطه برقرار بکنیم هم، برای ما امنیت ایجاد نمی‌کند درست در همین جهت ارزیابی می‌شود.

در شرایط پیش آمده و تغییر‌یافته جهانی، به نظر من جمهوری اسلامی سیاست خارجی خودش را تغییر نخواهد داد. حتی در زمینه برنامه اتمی هم سیاست خودش را تغییر نخواهد داد. در همین هفته های اخیر حتماً خوانده‌اید که ایران ساخت بیش از بیست نیروگاه اتمی را به مناقصه خواهد گذاشت. ایران به چیزی در حدود هشتاد تا نود هزار سانتیرفیوژ نیاز دارد.

تجربه ثابت کرده هر کشوری که غنی‌سازی کرده سلاح اتمی هم ساخته است. اگر ایران دغدغه‌اش، انرژی هسته‌ای برای مصارف صلح‌آمیز بود از این تکنولوژی p2 پاکستان استفاده می‌کند که گرانترین شکل غنی‌سازی اورانیوم است. ایران می‌تواند کیلویی چهارصد‌دلار در بازار جهانی این اروانیوم غنی شده را بخرد. اما خودش باید چهار هزار دلار خرج کند. این حرف جمهوری اسلامی درست است که من می‌خواهم مستقل باشم، نمی‌خواهم سلاح اتمی بسازم اما توان ساخت آن را امروز یا فردا داشته باشم به همین دلیل هم سیاستش را در این زمینه تغییر نخواهد داد.

پرسش در برابر رهبری جمهوری اسلامی این خواهد بود آیا می‌خواهند جمهوری اسلامی را در چارچوب جغرافیایی آن حفظ کنند و یا آن خواست صدور انقلاب و یا خلافت اسلامی را که در متن دیدگاه‌های آیت الله خمینی وجود داشته و وجود دارد و احمدی نژاد دروغ نمی‌گوید؛ عملی می‌کنید. یا اینکه این را یکباره فراموش می‌کنند و با دنیا همراه می شوند. در این کارزار گفتمانی می‌شود گفت هنوز حرف آخر در جمهوری اسلامی زده نشده است.

جمهوری اسلامی دارای یک قدرت مرکزی سیاسی اجرا‌کننده نیست. ما چندین حکومت مرکزی موازی در ایران داریم. به همین دلیل هم جامعه بین‌الملل نمی‌داند طرف قرار‌دادش در ایران کیست. اگر وزیر خارجه ما برود یک چیزی را امضا بکند، این ممکن است از سوی یک قدرت دیگر لغو بشود‌. شاید هم سپاه پاسداران خیال همه ما راحت کند و یک حکومت نظامی اسلامی در ایران بوجود بیاورد. یک حکومت مقتدر مرکزی درست بکند با همین مشخصات که تکلیف دنیا را با خودش مشخص بکند.

در زمینه درگیری‌های منطقه‌ای، آمریکا ضعیف شده است و چالش‌طلبی جمهوری اسلامی تشدید پیدا خواهد کرد. مگر اینکه این اتحادی که بین کشورهای عربی دارد شکل می‌گیرد بین امارات متحده عربی و عربستان سعودی از یک طرف و مصر از آنطرف، موقعیت جدیدی را در منطقه بوجود بیاورد که حماس و حزب‌الله در یک شرایط جدیدی قرار بگیرند که البته علائمی از آن دیده می‌شود.

بوش حاضر نیست فشار لازم را به اسراییل بیاورد که وضع فلسطین و بلندیهای جولان با سوریه روشن بشود. مصر هم می‌خواهد با فشار مضاعف سیاست کند. احتمال نزدیکی مصر به ایران هست. احتمال نزدیکی عربستان سعودی هم به ایران هست در یک بازی برنده برنده، نه بازنده بازنده.


بخش اول- دکتر مهدی مظفری: «‌‌طبق قانون اساسی، ملت ایران وجود ندارد»

Share/Save/Bookmark

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)