تاریخ انتشار: ۱۱ اسفند ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
بررسی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در پاریس

«‌‌طبق قانون اساسی، ملت ایران وجود ندارد»

سید سراج‌الدین میردامادی
http://www.roozneveshtha.com

به دعوت انجمن گفتگو و دموکراسی در پاریس، جلسه سخنرانی و پرسش و پاسخی با حضور آقایان دکتر مهدی مظفری استاد روابط بین‌الملل در دانشگاه دانمارک و مهران براتی پژوهشگر مسائل ایران در دانشگاه آزاد برلین پیرامون مبانی نظری سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران برگزار شد که خلاصه‌ای از این برنامه تقدیم شما می‌شود. زمانه در دو بخش به شرح این سخنرانی‌ها می‌پردازد. ابتدا دکتر مهدی مظفری.

Download it Here!

دکتر مهدی مظفری‌: دوستان ارجمند درود بر شما و با سپاس از برگزارکنندگان این گردهمایی درباره مبانی نظری سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران سخن می‌گویم. چرا مبانی نظری اصولا لازم است برای چنین بحثی، به نظر من از این نظر لازم است که مبانی نظری چارچوب کلی سیاست خارجی یک کشور را تعیین می‌کند بویژه آنکه این کشور یک نظام ایدئولوژیک داشته باشد و از جنبه دیگر تجزیه و تحلیل سیاست خارجی در پرتو تحولات جهانی است که آنهم لازم است که این یک‌، دو مکمل یکدیگر هستند و آنچه که جالب است تا این هر دو را باهم داشته باشیم این است که اینها تصحیح کننده یکدیگر هستند یعنی مبانی نظری توجیه می کند سیاست روز یک کشور را و سیاست روز یک کشور هم نزدیکی یا دوری نسبت به آن مبانی نظری را برای ما روشن می کند از این رو برای ما بحث مبانی نظری و تجزیه و تحلیل سیاست خارجی در پرتو تحولات جهانی هر دو امشب خواهند توانست روشنایی بیشتری به این مسئله بدهند‌.

در مورد سیاست خارجی دیدگاههای تئوریک مختلفی هست که من این دیدگاهها را به دو بخش عمده تقسیم می کنم یکی دیدگاه مادی و دیگری دیدگاه غیر مادی. دیدگاه مادی را می توان به دو بخش تقسیم کرد یکی نئورئالیسم است و دیگری مارکسیسم. از نظر نئورئالیسم جامعه جهانی آنارشیک است به این معنی که سلسله مراتبی مثل جامعه داخلی ندارد و کشورها صرف نظر از هویتشان دموکراتیک هستند یا نیستند، چه مذهبی دارند، از چه تیره و نژادی هستند و چه فرهنگ و تاریخی داشته‌اند در پی افزایش قدرت خودشان هستند و همه کشورها همین هدف را دارند و در پی کسب و افزایش منافع خودشان هستند که این منافع بیشتر مادی هستند که اغلب به تقویت بنیه نظامی منجر می شود. به عبارت دیگر هر کشوری که بنیه نظامی اش بیشتر است دارای شأن و قدرت بیشتری در جامعه بین‌المللی و در برابر سایر کشورها خواهد بود.

در کنار این، مارکسیسم است که خیلی از خانمها و آقایان اینجا آنرا بهتر بنده می‌شناسند که اصولاً ساختارها را به دو بخش زیربنا و رو بنا تقسیم می‌کند هر ایدئولوژی و مذهب و دین و آئینی را جزو روبنا می‌داند که تجلی زیربنا است و از این نظر به اندیشه و ایدئولوژی در سیاست خارجی از نظر تئوریک شأنی قائل نیست و همینطور که انگلس گفته ایدئولوژی اصولاً یک وجدان کاذب است‌. جالب اینجا است وقتی در عمل مارکسیسم بصورت حکومتها و دولتها کمونیستی تجلی واقعی پیدا کرد این رژیمها ایدئولوژیک‌ترین رژیمهایی بودند که ما در تاریخ دیدیم و سیاست خارجی خودشانرا هم بر اساس ایدئولوژی تنظیم می‌کردند‌، پیمانها آشتی‌ها‌، دوستی‌ها و دشمنی‌ها بر‌پایه ایدئولوژی بود. خلاصه آن عامل مادی تأثیر عوامل غیر مادی را نفی نمی‌کند منتها تأثیر عوامل غیر مادی مثل ایده و ایدئولوژی‌، فرهنگ و مذهب را یادآور می‌شود. اینها مکاتب متعددی دارند که من یکی از اینها به نام "کونتوستیویسم" اشاره می‌کنم که بر اساس این آیین و کتب فکری این نگرش ما به خود ما و جهان است که منافع مارا تعیین می‌کند یعنی ما و دیگران کی هستیم بر این اساس است که ما منافع خودمانرا تعیین می‌کنیم.

از این نظر دولتهای مختلف سیاستهای مختلف خارجی دارند که اگر از این بحث نظری قدری بیاییم پایینتر، بعضی از پژوهندگان روابط بین‌الملل بحث تئوریک را به بحث آنالیتیک یا تجزیه تحلیلی آورده‌اند پایین این پژوهندگان ایده‌ها را در زمینه سیاست خارجی به سه دسته تقسیم می‌کنند یکی ایده هایی که جهان‌بینی را می‌سازند که همانطور که عرض کردم الیت آن نظام چه دیدگاهی نسبت به جهان دارند بخش دوم راهبردهای ارزشی است که اولی جهان‌بینی است و دومی را من به راهبردهای ارزشی ترجمه کرده‌ام که چارچوبهای ارزشها را در سیاست خارجی تعیین می‌کنند که چه چیزی خوب و چه چیزی بد است. بحث سوم را "راهبردهای کاربردی" می‌شود ترجمه کرد که عبارتست از آنکه نحوه اجرای جهان‌بینی در جهان واقع‌. یعنی این ایدئولوژی و یا راهبردهای ارزشی که داریم چگونه دیپلماتها و نظامیان ما در سیاست خارجی اجرا بکنند.

بحث در مورد مبانی نظری لازم است ولی در خصوص سیاست خارجی جمهوری اسلامی به ما کمک می‌کند که ارتباط بین وقایع را بهتر دریابیم و از دریافت ارتباط بین وقایع ما به خطوط واقعی سیاست خارجی جمهوری اسلامی بهتر پی می‌بریم و نقاط مستمر و نقاط متضاد در سیاست خارجی جمهوری اسلامی بهتر روشن می‌شود و بدون بحث این مبانی نظری من فکر می‌کنم فقط در سطح تفسیر خبر باقی می‌مانیم. حالا سوال این است که ما این مبانی نظری را کجا پیدا کنیم؟ این بطور خلاصه در دو می‌توانیم به عنوان منبع استفاده کنیم یکی در گفتمان بنیادی رژیم یا دیسکور و یکی هم در گفتمان مقطعی و روزمره رژیم‌. این گفتمانها وقتی معنی واقعی پیدا می‌کنند که ما در تقابل با عملکرد واقعی رژیم و سیاست بروزش مطالعه بکنیم‌.

گفتمان بنیادی رژیم در چند مساله بروز دارد که اولین آن قانون اساسی است بعد از آن سندها و دیسکورهای دیگر است مثل وصیتنامه خمینی و دیگر گفته ها و نوشته های او چون بنیانگذار و مرجع عالی این نظام است سخنان دیگر افراد مثل خامنه‌‌ای رفسنجانی خاتمی و امثالهم. ممکن است ایراد وارد بشود که قانون اساسی چه سندیتی دارد برای بنیان نظری این رژیم بخصوص که در تجربه تاریخی ما دیدیم که اصولاً قانون اساسی را در ایران نقض و پایمال می‌کنند و نه تنها در ایران بلکه در کشورهای خاورمیانه و آنهایی که قانون اساسی دارند قانون اساسی را می‌نویسند و تصویب می‌کنند و بعد کنار می‌گذارند و به سیاست خودکامه خودشان ادامه می‌دهند من فکر می‌کنم تفاوت ماهوی است بین قانون اساسی جمهوری اسلامی با دیگر قوانین اساسی در کشورهای خاورمیانه بویژه قانون اساسی مشروطه، چرا زیرا قانون اساسی مشروطه اصولا کنترل کننده مقام سلطنت بود، ضدخودکامگی شاه بود و در واقع شاه را به عنوان یک عامل بی‌اثری جلوه داده بود و آنرا فرموله کرده بود بنابر این شاه نفعی نداشت که قانون اساسی را اجراء بکند و تمام نیروهای دموکرات و لیبرال آن زمان تقاضا و خواست اصلی شان در تمامی اطلاعیه هایی که می دادند اجرای تمام قانون اساسی بود که این قانون اساسی روز و شب از سوی شاه نقض می‌شد بنابر این چون قانون اساسی ضد منافع شاه بود و ضد مشروعیت بخشی به خودکامگی او بود بنابر‌این آن قانون اساسی را عملاً کنار گذاشته بود.

در مورد جمهوری اسلامی درست برعکس است؛ قانون جمهوری اسلامی نه تنها مشروعیت به نظام فعلی می‌دهد بلکه مستقیم در جهت منافع هیأت حاکمه کنونی است‌.
به نظر من قانون اساسی جمهوری اسلامی اجرا می‌شود و این شاید برای اولین بار است که می‌بینیم قانون اساسی واقعاً اجرا می‌شود حالا اینکه یک عده می‌گویند حقوق بشر و از این حرفها اصول قانون اساسی را درست نمی‌خوانند ، آنها در چارچوب شرع مقدس است که شرع مقدس را هم شورای نگهبان ودیگران توجیه می‌کنند یعنی هیچ تناقضی ندارد. بنابر‌این قانون اساسی جمهوری اسلامی سندیتش از این نظر است که از یک طرف مشروعیت به رژیم می‌دهد و از طرف دیگر منطبق با منافع رژیم است و این منافع را استمرار می‌دهد.

یک بحثی هم هست که این منافع ملی که بنده عرض کردم بعد از قانون اساسی چیست؟ آیا اینها اینکارهایی که می‌کنند منطبق بر منافع ملی هم هست یا خیر؟ در وقت کوتاهی که دارم به این موضوع اشاره خواهم کرد و اینرا خواهم پرداخت که مثلاً کجا در منافع ملی ما هست که ما با آمریکا در بیفتیم؟ من فکر می‌کنم منافع ملی ما در درگیری با آمریکا نیست درگیری با جهان نیست، درگیری با سازمان ملل متحد نیست حتی در درگیری با اسرائیل نیست این را از نظر منافع ملی دارم عرض می‌کنم همچنین منافع ملی ما در پیمان بستن با چاوز و اورتگا نیست‌، تقویت و حمایت از هنیه و خالد مشعل و حماس و حزب‌الله نیست اینها هیچکدام منافع ملی ما را تقویت که نمی‌کند هیچ بلکه تضعیف می‌کند.

حالا دو نظر ممکن است وجود داشته باشد‌، یکی آنکه اینها اشتباه می‌کنند یعنی در ارزیابی‌شان در تشخیص منافع ملی اشتباه می‌کنند‌، اشتباه هر رژیمی می‌تواند مرتکب شود چه دموکراتیک و چه غیر‌دموکراتیک اما اشتباه یک مرتبه، دو مرتبه است اما سی سال که نمی‌توان بطور مستمر اشتباه کرد و این خط را بطور مداوم ادامه داد بنابر این یک توجیه دیگری می‌خواهد‌. توجیه دیگر این است که تبیین این منافع به این صورت یعنی اعمالی که ضد‌منافع ملی است در جهان‌بینی جمهوری اسلامی است که لازمه این منافع آن ایدئولوژی و جهان بینی اسلامی است که این منافع اینها را که از نظر اینها منافع است توجیه می‌کند.

حالا به جهان‌بینی جمهوری اسلامی بطور خلاصه اشاره می‌کنم. در یک کلام جهان بینی جمهوری اسلامی‌، جهانمداری است یعنی یک جهان‌بینی جهانمدار است و عوامل تشکیل دهنده این جهان‌بینی هم چند تا است که من به چهارتا که مهمترین آن است اشاره می‌کنم.

اول آنکه جمهوری اسلامی یک رژیم انقلابی است و بنابر این یکی از پایه‌های جهان‌بینی‌اش انقلابی بودنش است‌، رژیم‌های انقلاب رژیمهای تجدیدنظر‌طلب هستند رژیم جمهوری اسلامی تجدید‌نظر‌طلب است نه تنها در بعد ملی و منطقه‌ای بلکه در بعد جهانی به این معنی که نظام کنونی جهانی را یک نظام مردود می‌داند زیرا این نظام سرکوبگر و امپریالیست است و با معیارهای اسلامی از نظر اسلام منطبق نیست بنابراین این نظام باید دگرگون بشود و نظام دیگری سر کار بیاید.

نظامهای انقلابی نظامهای ارزشی هستند یعنی ارزشها در آنجا یک موقعیت ممتازی دارد و این ارزشها یکی از عوامل مستکبرین‌، مستضعفین و ضد سلطه که در قانون اساسی هم آمده است.
پایه دوم جهان‌بینی جمهوری اسلامی توتالیتر بودنش است که در قانون اساسی خیلی صریح و روشن ذکر شده است. ملاحظه بفرمایید‌؛ کلیه قوانین و مقررات مدنی جزائی مالی اقتصادی اداری فرهنگی نظامی و سیاسی و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد این اصل بر اطلاق بالعموم بر همه قوانین اساسی و عادی حاکم است و تشخیص این امر بر عهده فقهای شورای نگهبان است. من فکر می‌کنم روشنتر از این برشمردن خصیصه یک نظام توتالیتر امکان ندارد.

خصیصه سوم جهان‌بینی این رژیم غیر وستوالی بودن این رژیم است. وستوالی در ۱۶۴۸در اروپا بوجود آمد یک قراردادی است که تا آن زمان دولتها بر اساس مرز و حدود ملی نبود اصولاً ملتی نبود کاتولیکها و پروتستانها بودند تا هرجا کاتولیکها بودند حکومت کاتولیکها بود و تا جائی هم که پروتستانها بود قلمرو ایشان محسوب می‌شد. اینها جنگهای صد ساله و سی ساله کردند و در پایان جنگهای سی ساله در سال ۱۶۴۸ آمدند گفتند ما باید این اعتقاد را کنار بگذاریم و اعتقادات مذهبی اساس دوستی و دشمنی ما نباشد چه چیزی باشد؟ این سرزمین باشد بنابر‌این اتاناسیون بوجود آمد که مثلاً من پادشاه این سرزمین هستم و مرزهای من تا اینجا است خواه کاتولیک باشم، خواه پروتستان، خواه یهودی، دیگر فرقی نمی‌کند.

رژیم جمهوری اسلامی غیر وستوالی است یعنی براساس ملت دولت تشکیل نشده است که در قانون اساسی نیز آمده است "‌به حکم آیه شریفه فلان... همه مسلمانان یک امت هستند و دولت جمهوری اسلامی ایران موظف است سیاست کلی خود را بر پایه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامی قرار دهد و کوشش پیگیر بعمل آورد تا وحدت سیاسی اقتصادی اجتماعی و فرهنگی جهان اسلام را تحقق بخشد." بنابراین ملت ایران وجود ندارد امت اسلامی است که این نظام می‌خواهد آن امت اسلامی را بوجود بیاورد و می‌بینیم که در اعمال و رفتار رژیم هم از فتوای خمینی ضد سلمان رشدی گرفته‌، این فتوایی است در باره کسی که تابع یک کشور دیگری است و در کشور دیگری هم زندگی می‌کند و ایرانی نیست را به مرگ محکوم می‌کند.

یا شما به یکی از سایتهای خامنه‌ای که مراجعه بکنید به انگلیسی نوشته‌است leader of the word رهبر جهان زیر عکس ایشان نوشته است نه فقط رهبر مردم ایران بلکه رهبر جهان در قانون اساسی هم از رهبر به عنوان امیرالمومنین ذکر شده است و ایران و این حرفها نیست امیرالمومنین و امیرالمومنین هم برای ماها روشن است‌. بنابر‌این بعضی از اعمال جمهوری اسلامی در عرصه بین‌المللی و سیاست خارجی از طریق غیر وستوالی بودنش قابل توجیه است. یعنی اگر ما این خصیصه را ندانیم و نخواهیم آنرا در تجزیه و تحلیلمان در نظر بگیریم دچار اشتباه می‌شویم. به نظر من کسانی که با فرهنگ شیعه و فرهنگ قرآنی آشنا نباشند اساساً سیاست خارجی جمهوری اسلامی برایشان ناخوانا است و دچار اشتباهاتی می‌شوند که مثلاً اصلاح‌طلبان آمدند و از این حرفها که بیست ونه سال است از این حرفها می‌زنند و هنوز هم همان هست که هست.

چهارمین پایه و خصلت جهان‌بینی جمهوری اسلامی امپریالیست بودنش است، امپریالیسم از دو نظر یکی امپریالیسم منفی یکی امپریالیسم مثبت امپریالیسم منفی از این نظر که باز در قانون اساسی آمده که جمهوری اسلامی ضد‌مستکبرین است و آنرا باید از بین برد و‌... البته اینجا دو تکه دارد یکی آنکه ضد‌مستکبرین است و به نفع مستضعفین که بطور کلی می گوید نه تنها مسلمانان این یک بخش که جنبه منفی دارد و میاد کمک بکند این ضد امپریالیسم بودن آیا فقط بخاطر این است که امپریالیسم از بین برود بطور کلی‌؟ یا نه و جنبه مثبت آن اینجا است که یعنی می‌خواهد امپریالیسم غرب و یا آنزمان شرق و غرب از بین برود تا امپریالیسم اسلامی بوجود بیاید یعنی ضد‌امپریالیست بودن جمهوری اسلامی بخاطر ضدیت با امپریالیسم نیست که اصولاً امپریالیسم بد است بلکه این امپریالیسم بد است و امپراطوری و امپریالیسم اسلامی باید جایگزین آن بشود.

‌من به یک نکته اشاره می‌کنم که در همین راستا است که کوششهای جمهوری اسلامی در مورد دستیابی به بمب اتمی قابل تحلیل است و باز در هیمن راستای غیر وستوالی بودن و امپریالیست بودن انقلابی بودن و توتالیتر بودنش است که از بدو انقلاب تا کنون یک خط مستمری وجود دارد. خمینی سعی کرد جهان اسلام را دگرگون بکند چرا بخاطر اینکه یک امپراطوری جدیدی بوجود بیاورد. در کجا در ایران.

ایران همه می دانیم که به عنوان یک کشور دارای منابع عظیم نفت و گاز است و ارتش نیرومندی دارد که اینها می‌تواند کمک بکند به جایگاه امپریالیستی ایران به عنوان جمهوری اسلامی و یک نقاط ضعفی دارد که این کار را برایش مشکل می‌کند نقاط ضعفش این است که ایران یک کشور شیعه است و اکثریت مسلمانان سنی هستند همانطور که می‌گویند و نمی‌دانم در قانون اساسی هست یا نه یادم نیست، اما در گفتمان و هژمونی غالب رژیم هست ایران ام‌القرا است و از ایران به عنوان ام‌القرا نام برده می شود که در واقع همان مکه و مدینه سابق است منتها امکنه مقدسه درجه یک مسلمانان در ایران نیست یا مکه و مدینه است یا بیت‌المقدس است و در ایران دو مکان مقدسی که هست اینها شیعه است در مشهد امام رضا و در قم حضرت معصومه.

برای این است که خمینی سعی کرد روزهای اول مکه و مدینه را بگیرد و آن داستان بیت الله الحرام و شورشی که شد و بعد با قوای فرانسوی سرکوب شد و آن دشمنی خیلی زیاد خمینی با خاندان سعودی ولی نتوانست هرچند می‌دانست مکه و مدینه برایش ارزش استراتژیک دارد زیرا به آن امپراطوری اسلامی می‌توانست برسد.

به نظر برای اینکه تحلیل عقلانی بکنیم که چرا اینها بمب اتم می‌خواهند و باز آن نامه پاسداران به خمینی در جنگ با عراق می تواند توجیه درستی باشد از دستیابی ایران به بمب اتم اما به نظر من این نیست شما می‌بینید بعد از این شکست جمهوری اسلامی در فتح و تصرف مکه و مدینه است که اینها راه قدس را در پیش می‌گیرند و روز قدس بوجود می‌آید تنها کشوری و تنها کشور مسلمانی که – عرب و غیر عرب – روز قدس دارد و حتی سپاه قدس دارد که ارتش بسیار مجهز و قوی است که در عراق عمل می‌کند و خمینی می‌گفت راه بیت المقدس از کربلا می‌گذرد بنابر این بیت المقدس است که مهم است از این نظر می‌توان تحلیل کرد که آنچه که جمهوری اسلامی در پی آن است نه تنها تسخیر ارضی بیت‌المقدس بلکه از بین بردن اسرائیل برای اینکه این بیت‌المقدس که حالا صاحبی ندارد یا صاحب مشکوکی دارد این بیاید تحت کنترل جمهوری اسلامی و برای این جمهوری اسلامی برای پرستیژ خودش و رفع آن کمبودهایش احتیاج به بمب اتمی دارد بمب اتمی نه برای بکار بردن بمب اتمی زیرا ما می‌دانیم طبق تئوری‌های بین‌المللی دو کشوری که بمب اتمی دارند هنوز با هم جنگ اتمی نکرده‌اند و از این نظر بمب اتمی داشتن ایران برای اسرائیل هم خطری نیست جمهوری اسلامی به اسرائیل حمله نخواهد کرد اتفاقا برای عربها بد خواهد بود زیرا عربها می‌بینند ناگهان محاصره شده‌اند از سه قدرت اتمی غیر‌عرب اسرائیل پاکستان و ایران.

از نظر من و تحلیلی که بر اساس آن چهار پایه جهان‌بینی جمهوری اسلامی را عرض کردم چیز دیگری نمی‌تواند توجیه بکند داشتم بمب اتم از سوی ایران را مگر این. حالا چگونه این جهان بینی را راهبردی و به اجرا بگذارند از دو وسیله یکی سخت افزار و دیگری نرم افزار بقول ترمینولوژی جدید سخت افزارش همان ارتش منظم و سپاه پاسداران وسپاه قدس و بسیج است و نرم‌افزارش پوشش برای خلق مسلمان و مستضعفین و پیمان‌ها جمهوری اسلامی است. پیمان‌بندی جمهوری اسلامی هم خیلی جالب است آنهایی که می‌گویند جمهوری اسلامی ضد امپریالیسم است پیمان‌بندی‌اش با افراطی‌ها است چه چپ و چه راست چه چاوز و چه یهودیان ضد‌صهیونیست و نئونازیها که برای کنفرانس هولوکاست دعوت می‌شوند به آن صورت تصنعی که ما چپ و راست درست کرده‌ایم که یک ایده کاملاً فرانسوی است و در جاهای دیگر اینقدر نیست جمهوری اسلامی در دنیا با تمام افراطی ها ارتباط دارد.

آنچه که در مورد نقش این ارتش آمده در جهان‌بینی جمهوری اسلامی خیلی جالب است. در قانون اساسی آمده است‌: " در تشکیل و تجهیز نیروهای دفاعی کشور توجه بر آن است که ایمان و مکتب (‌ملت و ایران و اینها نیست‌) اساس و ضابطه باشد. بدین جهت ارتش جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در انطباق با هدف فوق شکل داده می‌شود‌..." این تنها ارتشی است دردنیا که دارای این وظیفه است "... نه تنها حفظ و حراست از مرزها بلکه رسالت مکتبی یعنی جهاد در راه خدا و مبارزه در راه گسترش حاکمیت قانون خدا در جهان را نیز عهده دار خواهد بود" این خود قانون اساسی است که می‌گوید بعد اینها می‌گویند ما نمی‌خواهیم دخالت بکنیم.

این تنها کشوری است که ارتشش دو وظیفه دارد یکی اینکه از مرزهای کشور پاسداری بکند و دیگری برود و جهاد بکند این متن قانون اساسی است و دارد اجرا هم می شود.

یک وسیله دیگر ایجاد بحران است که از کاربردهای جمهوری اسلامی است از ابتدای پیروزی انقلاب تا کنون جمهوری اسلامی در سیاست خارجی ایجاد بحران کرده است و یا بحرانها را افزوده است مثل اشغال سفارت آمریکا و جنگ با عراق ، هولوکاست، فتوای خمینی علیه سلمان رشدی، عملیات چریکی در خلیج فارس یعنی برخوردی بوده است یعنی کمتر آشتی کرده و اکثراً با برخورد و تهاجم بوده است بخاطر اینکه رژیمهای توتالیتر بحران زا هستند نه بخاطر آنکه بحران را دوست دارند زیرا بحران دو کار انجام می‌دهد یکی آنکه موبیلیزاسیون (‌بسیج توده ها) و دیگر آنکه توجه مردم را از مسائل داخلی کم می‌کند و به مسائل خارجی معطوف می‌کند بنابر‌این به نفع آنها است.

در نهایت سه سوال مهم مطرح می‌شود اول آنکه آیا سیاست جمهوری اسلامی تحول‌ناپذیر بوده است؟ آیا سیاست جمهوری اسلامی عقب‌نشینی کرده یا نکرده؟ و سوم آنکه چگونه اختلاف نظرهای درون حاکمیت را می‌توانیم تفسیر بکنیم؟

در مورد سوال اول‌؛ هیچ چیزی نیست که تحول‌پذیر نباشد همه چیز تحول می‌پذیرد. خود من در سال ۱۹۹۸یعنی یکسال بعد از روی کار آمدن خاتمی مقاله‌ای به انگلیسی نوشتم در مجله دانشگاهی اینترنشنال رلیشن انگلستان و آنجا از دیدگاه تقریباً خوشبینانه‌ای گفته ام که سیاست خارجی جمهوری اسلامی از بدو انقلاب تا کنون سه مرحله را گذرانده است یکی مرحله انقلابی دیگری مرحله ترمیدوری که انقلاب تمام شده و دولت درست شده است و سیاست خارجی بر اساس سیاست دولت است و نه بر اساس انقلاب و دیگری انیکماتیک یا بیم موجی که سیاست خاتمی بود و حالا اگر که دوره احمدی‌نژاد را هم بخواهیم اضافه بکنیم سیاست نگاسیونیسم یا آخرالزمانی اما حالا که فکر می کنم می بینم من زیادی خوش بین بودم تحول انجام شده بود اما تحول در جوهره و استوانه رژیم نشده بود تحول در مسائل فرعی بوده است.

عقب نشینی کرده است؟ بله، در مواردی جمهوری اسلامی عقب نشینی کرده است. در مورد قرارداد الجزیره بعد از مسئله گروگانگیری در آتش بس با عراق که آن جام زهر در فتوای رشدی حتی که خرازی قبول کرد به عنوان وزیر خارجه جمهوری اسلامی که دولت جمهوری اسلامی صدمه‌ای به جان رشدی نزند و اخیرا انصراف از غنی سازی در سال ۲۰۰۳ بعد از جنگ عراق در همان سال اول که تمام کشورهای خاورمیانه ترسیده بودند که بعد نوبت آنها بشود و در عکس العمل به آن جمهوری اسلامی هم عقب نشینی کرده بود و غنی سازی را کنار گذاشت. تمام این مواردی که عرض کردم تحت فشار شدید بین‌المللی انجام شد یعنی غیر از فشار بین‌المللی جمهوری اسلامی در هیچ موردی عقب نشینی نکرده بود با دیالوگ و راههای مسالمت‌آمیز عقب نشینی نکرد.

اما در مورد سوال سوم و اختلاف‌نظرها ، آیا این اختلاف نظرها در درون حاکمیت بین کروبی و خاتمی و کارگزاران و غیره آیا اینها جنگ زرگری است یا واقعاً اختلاف وجود دارد. به نظر من جنگ زرگری نیست زیرا رژیم جمهوری اسلامی مونیست است اما مونولیتیک نیست و تمام این گروهها وقتی شما به گفتمانشان نگاه می‌کنید و اعمالشان در جوهره نظام و جهان‌بینی نظام و بنیاد ارزشی نظام توافق کامل دارند اختلافشان در مورد سومی است که نحوه کاربرد این سیاست است. مثلاً اگر از کسی که معتدل شناخته شده یک نقل قولی بکنیم این مساله روشن می‌شود. از آقای حسن روحانی رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام و کسی که قبلاً نماینده جمهوری اسلامی در مسئله اتمی بود ایشان می‌گوید‌: " ما در مدتی که تعلیق کردیم در سایه آن سانتریفوژها را ساختیم نیروگاه اراک را ساختیم و در کل هرچه ناقص بود در سایه تعلیق تکمیل کردیم غرب می‌خواست ما تعلیق کنیم تا تعطیل شویم اما ما تعلیق کردیم تا فن آوریها را تکمیل کنیم بنابر این هم توانستیم از خطر عبور کنیم و هم توانستیم نیروی خود را تکمیل کنیم" می‌بینیم که در مورد کاربرد نظر جدایی دارد از نظر بعدی‌ها ولی در اساس که جمهوری اسلامی به این سلاح دست پیدا کند یکی است.

علی لاریجانی در دانشگاه تهران (دوازده اکتبر ۲۰۰۷ )‌: اصلاح‌طلب و اصولگرا در جهت حفظ منافع ملی کار می‌کنند عقلای این گروهها می فهمند و افراد خبره ای هستند‌" باز نقل قول از لاریجانی : "‌هرکس که قانون اساسی و چهارچوب نظام (همین جهان‌بینی که عرض کردم) را قبول دارد و بر اساس آن حرکت می‌کند می‌تواند برای این کشور مفید باشد به نظر من خاتمی را می‌شود ذکر کرد کروبی را هم می‌شود ذکر کرد اینها در آن اساس و جوهره حرفشان یکی است در کاربرد تفاوتهایی دارند همانطور که عرض کردم .
نتیجه‌: آیا گفتمان ایدئولوژیک در سیاست خارجی واقعیت دارد یا نه ؟ من سعی کردم نشان بدهم در عرض بیست و نه سال گذشته این گفتمان ادامه داشته‌، تکرار شده‌، تقویت شده و در برخی موارد رادیکال شده و در جهان واقع مصداق پیدا کرده و این معیار کنترل عرایض بنده واقعیتهایی است که در سیاست خارجی جمهوری اسلامی دیده می‌شود. دوم آنکه تحقیقاتی که در آرشیوهای اتحاد جماهیر شوروی که باز شده است موجب شگفتی پژوهشگران تاریخ و روابط بین الملل و بویژه سیاستمداران غربی شده است این آرشیوها نشان می‌دهد که رهبران شوروی در مذاکرات بین خودشان که می‌دانید آنزمان شوروی خیلی بسته و تحت کنترل بوده است و ایشان در اعلام سیاستهای خودشان به جهان خارج بسیار صادق بودند یعنی آنچه می‌گفتند به آن عمل می‌کردند و باور داشتند.

این البته در میان تمام رهبران توتالیتر صادق است منتها دیگران بخصوص سیاستمداران غربی فکر می کردند این رهبران شوروی هم مثل خودشان هستند که یک حرف و وعده قبل از انتخابات بدهند بعد بزنند زیرش و عقلانیت رنسانسی را قبول داشته باشند البته در کاربرد برخی از ایشان یگانه نبودند برخی می‌گفتند همزیستی مسالمت‌آمیز و برخی می‌گفتند نه اما در اصول با هم بودند حالا آخرین سوال اینکه اگر عرایض بنده درست بوده و در این بیست و نه سال چنین بوده در آینده هم چنین خواهند ماند ؟ تا وقتی که این گفتمان با منافع اساسی هیأت حاکمه تطابق داشته باشد این سیاست هم ادامه خواهد داشت یا اینکه گفتمان بر منافع برتری پیدا می کند و این گفتمان جنبه ناموسی پیدا می‌کند و در این صورت رژیم تا آخر خط خواهد رفت مثل هیتلر که گفتمان بود که بر منافع ملی آلمان سلطه پیدا کرده بود و این گفتمان بود که هیتلر را از بین برد و نمونه های دیگری هم داریم.

این در مورد مذاکرات هسته‌ای واقعا روشن کننده است. یک کنفرانسی تشکیل بدهید اما نمی دانند که رژیم‌های توتالیتر بدترین چیز برایشان صلح است وامنیت است زیرا دیگر دشمن نخواهند داشت اگر دشمن نداشته باشند مثل کور می‌شوند بنابر این اگر جمهوری اسلامی هم مطابق این باشد تا آخر خط خواهد رفت.

Share/Save/Bookmark

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)