وبلاگستان و انتخابات
انحلال سیاست
رضا شوقی
مسائل مربوط به انتخابات هم چنان مدنظر بسیاری از وبلاگنویسان است. گروهی از آنان در این راستا به مباحث تئوریک و پایهای مربوط به سیاست و عدهای به مسائل مصداقی انتخابات پرداختهاند.
محمد جواد کاشی در وبلاگ "زاویه دید"به توضیح بیشتر ایده پیشین خود در مورد انحلال سیاست پرداخته و مینویسد:
"جوهر یادداشت قبلی من عبارت از آن بود که ماجرای اصلاحطلبان و قدرت، مثل سنگی بسته شده به طنابی است که قدرت شگرف خود را از چرخش طناب و نیروی گریز از مرکز گرفته است. اما با همان منطقی که قدرت تولید شده است، سنگ از طناب گسیخته شده است و اصلاحطلبان را از مدار قدرت به بیرون پرتاب کرده است.
اینک زمانی است که دریابیم کسب قدرت ما و اخراج ما از مدار قدرت، هر دو از یک منطق واحد تبعیت کردهاند. اینک زمان خوبی است برای بازاندیشی."
کاشی سپس انحلال سیاست را این چنین تعریف میکند:
"انحلال سیاست، یعنی هر تلاشی که اولویت سیاست بر همه چیز دیگر را نفی کند.
ما اولویت سیاست را باور نمیکنیم، چون سیاست را قدرت و بسیج، و جار و جنجال و طرفداری از این و آن فهم کردهایم. در حالیکه سیاست در اساس به معنای پروای دیگری داشتن است. دلنگران سرنوشت دیگری بودن است. خود را موظف به خدمت به دیگران دیدن است."
کاشی سپس ادامه میدهد:
"اصلاحطلبان، یک نظام ایدئولوژیک برآمده از یک انقلاب را نفی و نقد کردند. نقد آنان نیز بازتاب گسترده یافت و مشتریان زیادی را به خود جلب کرد. منصفانه بنگریم، چه شد که اینهمه مشتری از هر کوچه و برزن پیدا شد؟"
کاشی انحلال سیاست را علاوه بر آن که متاثر از عملکرد روشنفکران میداند،اما قبل از آن قوع سه حادثه عینی را علت این پدیده بر میشمارد:
"شک نیست که انحلال سیاست به معنایی که عرض کردم، پیش از روشنفکران، پیامد سه واقعیت عینی بوده است: نخست تحولات بینالمللی که اصولاً سیاستهای آرمانگرایانه و اتوپیایی را تضعیف کرده است، دوم رخدادهای گسترده در سطح ملی که اصولاً بسیج و همبستگی در گسترده کلان را بلاموضوع کرده است و سوم واکنشهای طبیعی پس از یک انقلاب با آن گستره و پیامدهای ناسازگار.
روشنفکرانی نیز که تحت عنوان اصلاحطلب شناخته شدهاند، خود فرزندان خواسته یا ناخواسته آن تحولات عینی بودهاند.
اما به هر روی، تحت تاثیر آن عوامل عینی و در نتیجه این الگوی باورها، سیاست به معنای علاقه و انگیزه جمعی برای مشارکت در عرصه عمومی و اولویتبخشی به حوزه سیاست لاغر و کمجان شده است.
اما الزاماً انحلال سیاست درد بیدرمان عصر ما نیست، بلکه به عکس به نحوی توامان درد و درمان عصر ماست."
کاشی بنبست فعلی اصلاحطلبان را در انحلال سیاست میبیند:
"سیاستی که منحل شده است، دیگر مجالی برای حیات در فضای ایران امروز نداشته است. در سیاستی که منحل شده، بسیاری از دردهای خود را نیز باید جستجو کنیم. اما به هر حال سیاست منحل شده است و نفی و طرد و انحلال سیاست امروزه مهمترین بنبست اصلاحطلبان و سیاستهای اصلاحطلبانه است."
*** ***
مهدی جامی در وبلاگ "سیبستان"بار دیگر و این بار مفصلتر به نقد ایده انحلال سیاسی محمد جواد کاشی پرداخته و در مطلبی تحت عنوان "دایره معنایی انحلال سیاسی" مینویسد:
"دایره معنایی انحلال سیاسی اما منحصر به اصلاحگری نیست. به نظر من اگر انحلال سیاسی خبر صادقی باشد معنای آن انحلال اجتماعی هم هست و انحلال هر نوع حاکمیت سیاسی. در واقع انحلال، همان آخرالزمان یک دوره سیاسی است. ظاهراً ناکامی اصلاحگران روشنتر از آن است که استدلال بخواهد. اما چرا انحلال سوی مقابل یعنی مستبدان سیاسی را هم در بر میگیرد؟
دکتر کاشی معتقد است که انحلال سیاسی به این دلیل واقع شده که اصلاحگران نمیتوانند قدرت تولید کنند. سلمنا. اما چه کسی اکنون در ایران قدرت تولید میکند؟ چه کسی صاحب قدرت است؟ و اقتدار او از کجا میآید؟ قدرت حاکمیت در ایران ناشی از اقتدار سیاسی و اجتماعی و پشتیبانی اجتماعی نیست. ناشی از نظام قهار قهریه و قضائیه و امنیتی است و البته نفت بیحساب و در سطح منطقهای و سیاست بینالمللی قدرت صنایع نظامی مونتاژ و تولید سلاح و نیز پشتوانههایی مانند روسیه."
مهدی جامی در ادامه مینویسد:
"بسته شدن در سیاست به روی مردم، یعنی تکپایه کردن قدرت و متکی ساختن آن به گروههای شبه مافیایی و فامیلی و رانتی. این قدرتی نیست که بشود رویش حساب باز کرد. قدرتی که به مشارکت گذاشته نشده باشد و تن به چرخه رفت و آمد گروههای سیاسی مردمی ندهد و گروههای وسیعی را از حق حیات سیاسی محروم کند؛ قدرت نیست. شاید زمانی کسانی مانند رضاشاه یا محمدرضا شاه میتوانستند چنین قدرتهایی را قدرت بدانند اما جامعه ایران و میزان تکاپوی سیاسی آن بسیار متفاوت شده است."
جامی بر آن است که اصلاحطلبان سیاست را عمداً منحل نکرده اند:
"این نکته را هم باید بگویم که سیاست را اشتباهاً منحل نمی کنند. بر خلاف نظر دکتر کاشی فکر نمیکنم اصلاحگران عمداً سیاست را منحل کردند و بنابرین حق ندارند شلوغ کنند. سیاست اصلاحگرانه نمیتوانست بدون انحلال سیاست استبدادی و پدرسالار خود را تعریف کند. این اشتباه نبود. جریان طبیعی، اصلاحگری بود و هست. اشتباه در اینجاست که اصلاحگران بخواهند سیاست منحل شده پدرسالاری را بپذیرند و با قواعد آن بازی کنند.
انحلال سیاسی معنای تازهای هم برای سیاست در ایران ایجاد میکند که به یک معنا پستمدرن است: غیرسیاسی شدن سیاست. دنیای امروز سرشار از عناصر غیرسیاسی سیاست است. کافی است در جامعه ایرانی این واقعیت را در نظر بگیرید که گرایشهای ضدسیاسی و سیاستگریز جوانان هم یک نیروی عظیم فشار سیاسی است که هیج رهبری و وزیری و پلیس و معلم و پدر و مادر و مدیری نمیتواند آن را نادیده بگیرد. گرایش سیاستگریز، بزرگترین مشکل حاکمیت استبدادی است که افراد را به بردگی میگیرد یا به زندان میافکند. سیاستگریزی است که اجازه نمیدهد مستبدان حاکمیت خود را بگسترانند. بهترین مدل استبداد سیاسی در عصر ما فاشیسم است که در ایران با بنبست روبرو شده است. دل هر مستبدی غنج می رود وقتی صدها هزار نیروی متعهد و رهبرپرست داشته باشد. بدون این نیرو کار شکلی دیگر میگیرد که امروز در ایران گرفته است. هیچکسی به حاکمیت باور ندارد. این بیباوری هر چه باشد نامش قدرت نیست.
در عین حال هر گریز از سیاستی (که متوجه ساز-و-کارهای امروز سیاست است) گرایش به سیاست بعدی را در خود نشان میدهد. اگر امروز زندگی خصوصی، محور سیاستگریزی است؛ به نظر من بسیار مهم است. هر سیاست موفق آیندهای سیاستی باید باشد و خواهد بود که زندگی خصوصی را حرمت بگذارد و فرد را در پای جمع قربانی نکند و فردیت را بزرگ بدارد. این جوهر سیاست دموکراتیک است که به اندازه توان و ظرفیت جامعه ایرانی برای پشتیبانی از آن در سیاست آتی ایران جلوه خواهد داشت."
نویسنده وبلاگ سیبستان در ادامه مینویسد:
"سیاست به هر کدام از دو معنای بالا به عنوان راهحلهایی که وجود دارد منحل میشود و معنای آن این است که دیگر این راهحلها کار نمیکند و حل هیچ مشکلی نیست. مثل انحلال سیاست در شوروی عصر گورباچف، یا انحلال سیاسی در پایان عصر شاهنشاهی. یا انحلال سیاستهای چریکی مجاهدین و فدائیان. یا انحلال سیاست ادامه جنگ جنگ تا رفع فتنه در جهان. یا انحلال سیاست اتکا به روحانیان و روی آوردن به نظامیان. و نیز انحلال سیاست مشارکت فعال در انتخابات که اکنون مردم پیش گرفتهاند. اگر از بازی سودی نباشد ادامه بازی بیمعنا ست. بازی منحل میشود. اما همیشه بازی تازهای شروع شده است. وقتی دستگاه ناصری، سید جمال را مفتضحانه از بازی بیرون میکرد و از پایتخت بیرون میانداخت، خبر نداشت که بازی بزرگ تازهای آغاز شده است. من ماههای آتی را از این منظر ماههای تقویت و ظاهر شدن بازیهایی می بینم که مدتهاست مثل کاه زیر آب جریان داشته و دیده نمیشده است. دست بازیگران بسته نیست. قدرت از آن کسی است که میداند بازی اخراج کردن حریفان و زمین حریف را سوختن بیدنبال و ابتر و بیفردا ست. استبداد هرگز در ایران اینقدر ضعیف نبوده است."
***
عباس عبدی در وب سایت شخصیاش"آینده" در نوشتهای با عنوان "اندوه گلوگیر" آورده است که اصلاحطلبان فرصتی دوباره یافتهاند و امیدوار است که آنها بتواند از این فرصت در بازی سیاست به خوبی استفاده کنند. عبدی مینویسد:
"فکر میکنم این روزها هم به نوعی فرصتی مهم برای اصلاحطلبان ایجاد شده است اگر آن را چون بقیه موارد نسوزانند."
او سپس با استفاده از یک مثال ورزشی به تشریح نقش و اهمیت فرصتطلبی یا فرصتسوزی به خصوص در جوامع دموکراتیک و غیر دموکراتیک پرداخته و سپس به مفهوم فرصت سیاسی اشاره میکند:
"مفهوم فرصت در سیاست، بعضاً پیچیدهتر از حوزههای دیگر است. مثلاً اگر برای شما فرصت شغلی مناسبی پیدا شود و از آن استفاده نکنید، میتوانید فرصت بعدی را انتظار بکشید، اما در سیاست مواردی پیش میآید که اگر از فرصت استفاده نکنید، مبارزه را باختهاید و معلوم نیست فرصت دیگری بوجود آید، چرا که برای آدمی که بازی را میبازد و از گردونه بازی سیاست خارج میشود، کمتر مجال فرصت مجددی خواهد بود. به عبارت دیگر در سیاست با بازیهای منفرد و تکرار نشدنی مواجهیم.
اهمیت فرصت در چیست؟ پیش بردن اهداف فردی و گروهی شدیداً وابسته به موقعیتهای عینی و بیرونی است. اما این موقعیتها لزومآً قابل کنترل نیستند. لذا بعضاً شاهد موقعیتهایی هستیم که لزوماً پیشبینی شده نیست، و اگر از این فرصتها استفاده نشود، ضرر کردهایم. هرچه ساخت بازی نامتعینتر و تحقق فرصتها غیر قابل پیشبینیتر باشد و نیز ساختار بازی صفر و یک و شکاف هزینه و فایده در بازی زیاد باشد، اهمیت فرصتها نیز بیشتر میشود. و این دو ویژگی در نظامهای غیر دموکراتیک بیشتر است. در این نظامها، فرصتهای کمتری را برای پیشبرد اهداف شاهدیم. اما در مقابل، ین فرصتهای اندک اهمیت و تأثیرگذاری بیشتری دارند. در نظامهای غیر دموکراتیک، مجموعهای از شرایط و حوادث و اتفاقات و حتی شانس میتواند ترکیب شده و فرصت لازم را برای پیشبرد اهداف فراهم کند."
عبدی در ادامه میگوید مساله اصلی استفاده از فرصت هاست:
"فرصتها را گاه میتوان ایجاد کرد، اما مساله اصلی در این موارد، بهرهبرداری کامل از فرصت ایجاد شده است، در غیر این صورت نتیجه عکس خواهد داد. در فوتبال برای بردن حریف میتوان سراپا حمله بود و علیه دروازه رقیب فرصت ایجاد کرد، اما اگر به دفاع توجه نشود، امکان ضدحمله و گل خوردن وجود دارد. بنابراین بازی سیاست هم دارای ۹۰ دقیقه است و نمیتوان با استناد به بازی خوب در لحظات یا نیمه اول، از کل نتیجه دفاع کرد. مهم این است که نتیجه را تا پایان بازی حفظ کرد، حتی اگر نیمه اول را خوب بازی کرده ولی فرصتهای زیادی را برای نهایی کردن نتیجه از دست بدهیم، و در پایان هم یک گل بخوریم، بازی را باختهایم.
در نظامهای غیر دموکراتیک، لزوماً نمیتوان همواره در بازی سیاست به طور کامل فعال بود، بویژه وقتی که بازی شدیداً ناعادلانه و موجب استهلاک قدرت بدنی و نیروی موثر بازیگران میشود. اما این بدان معنا نیست که باید از بازی کنار رفت، باید کوشید از یک طرف این حضور را حتی بصورت کمرنگ زنده نگهداشت و از سوی دیگر مهیا برای استفاده از فرصتهای احتمالی در آینده بود. فرصتهایی که دیر یا زود رخ خواهد داد."
عبدی معتقد است برای استفاده از فرصت، وجود تحلیل صحیح از شرایط ضروریست:
"استفاده موثر از فرصتهای احتمالی، مستلزم داشتن تحلیل صحیح و نیز آمادگی نهادی مناسب است. بدون وجود آمادگی نهادی و تشکیلاتی، حضور فیزیکی موثر را در فرصتهای پیشرو نمیتوان انتظار داشت و بدون داشتن تحلیل صحیح هم نمیتوان فرصت را مغتنم شمرد و از آن بهره مفید و مثبت برد.
امروز ما به خوبی میدانیم که از دست دادن فرصتها، طی دهه گذشته، تا چه حد به اندوهی گلوگیر تبدیل شده است که نه میتوان آن را فرو داد و هضم کرد و نه میتوان آن را به بیرون پرتاب نمود."
از آنجا که عبدی این بحث را به طور کلی پیش برده و به مصادیق اشاره نکرده است، یکی از کامنتنویسان از عبدی پرسیده:
"آقای عبدی اگر ممکن است صریح بگویید این روزها چه فرصتی برای اصلاحطلبان ایجاد شده است و بازی صحیح کدام است؟"
عباس عبدی در پاسخ این کامنتگذار نوشته است:
"منظور از فرصت این نیست که لزوماً وضعیتی پیش آمده که کل مسیر سیاست را میتوان متحول کرد اما تغییرات ملموس مهم است. اما فرصت ردصلاحیتهای گسترده و حمله به امام از خلال نادیده گرفتن وصیت ایشان و حمله به متولی رسمی دفاع از میراث فکری ایشان و سکته ناشی از تاثر آقای توسلی و این که همه اینها از منبع روشنی تغذیه می شدهاست."
***
محمد علی ابطحی در "وبنوشت"در مورد آخرین احتمالات انتخاباتی در اردوگاه اصلاحطلبان و مجمع روحانیون سخن گفته و در واقع گزارشی از اولین جلسه مجمع روحانیون مبارز بعد از فوت آیتالله توسلی، که ابطحی او را پشتوانه علمی، دینی و سیاسی اصلاح طلبان میداند، ارائه کرده است. ابطحی مینویسد:
"اظهارات متناقضی راجع به تایید صلاحیتها مطرح است. حتی بعضیها که در تبلیغات میگویند تایید صلاحیت شدهاند، نامه ردصلاحیت دریافت کردهاند. بیانگیزگی جامعه در پی ردصلاحیتها هم عامل دیگر قابل تامل است. بعضی ستادهای اطلاحطلبان در شهرستانها هستند که افراد کافی برای کاندیداتوری دارند. طبعاً در اینکه اکثریت تایید صلاحیت شدگان از مجموعه اصولگرایان هستند تردیدی نیست. تنها لطفی که شده فضا را برای رقابت اصلاحطلبان در به دست آوردن اقلیت مجلس بازتر کردهاند. به احتمال زیاد، اصلاحطلبان در جاهایی که افرادشان تایید شده که حتماً فعال شرکت میکنند.
در بقیه حوزهها هم با حداقل تفکر اصلاحطلبی دنبال اشخاص جدید خواهند بود و کاندیداهای آنان از میان کسانی انتخاب خواهد شد که حداقل شناخته شدن را در غیاب لیست افراد سرشناس ردصلاحیت شده داشته باشند و درصلاحیت شدگان به دیگران کمک کنند. اینها بحثهای این روزهاست. امروز روسای ستادهای اصلاحطلبان از شهرستانها به تهران آمدهاند تا تصمیم بگیرند."
محمد علی ابطحی عکسی را از اولین جلسه مجمع روحانیون پس از فوت آیتالله توسلی در سایتش گذاشته است که محمد خاتمی و موسوی بجنوردی را در دو طرف صندلی خالی توسلی نشان میدهد.
***
بیژن صفسری در وبلاگ "روزگار ما" از موضعی تحریمگرانه در مورد انتخابات مینویسد:
"تصور میکنید این همه قیل و قال بر سر ردصلاحیت کاندیداهای مجلس هشتم برای چیست؟ آیا غیر از آنچه پیش آمده است باید اتفاق میافتاد ؟ و یا اینکه هر دوره از انتخابات میزان تعمیق ملت را به سنجش میکشند؟ آن هم ملتی که چند سال پس از انقلاب با اولین زنگ خطر از خواب غفلت بیدار گردید و با برگزاری چندین و چند انتخابات دیگر تا به امروز آنقدر آگاه شده است که بخوبی در یابد که امروز حتی در انتخابات پیشرو نیز، نه تنها غیرخودیها از اصلاحطلب تا نهضتآزادیها و... دیگر راه به قدرت ندارند بلکه حتی کسانی مثل نوه رهبر کبیر انقلاب و یارانش هم باید گوشه عزلت انتخاب نمایند ، پس این همه هیاهو برای چه و برای چه کسانی است ؟ آگاهی مردم ؟!"
صفسری سپس به ذکر مصادیق و بیان این ایدهاش میپردازد که هر کس به قدرت برسد راه حاکمان قبل از خود را در بدی ادامه میدهد:
"رخصتی خواهم تا آن تعبیر جالبی که از زمانهای گذشته در فرهنگ مردم این کهنهدیار سینه به سینه مانده است حسن ختام این شقشقه قرار دهم که میگویند: "هر غالبی به مغلوب خویش شبیهتر است. یعنی آنانی که در صحنه درگیری های سیاسی پیروز میشوند و به عنوان مصلح جامعه قد علم میکنند، همواره مرتکب اعمالی خواهند شد که آدمی را به یاد تعبیر زیبای آن فرزانه آگاه (هانا آرانت) میاندازد که دربارهی انقلاب کبیر فرانسه گفته بود، "هابیل ، قابیل را کشت." که از نگاه جامعه شناسی چنین تعبیری دارد که، مردمی که فرهنگ روابط اجتماعیشان در ساختار کلی با نظام سیاسی حاکم ، یکی است، هر گاه علیه ظلم حاکمی قیام کنند و به حکومت نشینند جز ادامه ی کار حاکمان پیشین و شاید بدتر از آن، کاردیگری نمیتوانند انجام دهند. آنچنان که تاریخ ما گواه این ادعا است، به عنوان مثال، نهضت سربداران، یکی از مصداقهای این اصل مهم جامعهشناسی است زیرا آنها هم نیز عاقبت به همان راهی رفتند که حاکمان پیش از آنها رفته بودند؛ آنچنان که امروز پس از ۲۹ سال از انقلاب، شاهد آنیم که حتا روحانیت هم ، که خود علمدار این نهضت بوده است، به این اصل مهم اما اجتنابناپذیر از علم جامعه شناسی گرفتار آمدهاند و به راهی میروند که پیش از این گذشتگان رفتهاند.
چه نیکو سخنی دارد فرزانه ار یاد رفته ما، سعید نفیسی که گفته بود "ایرانیان به دلیل ظلمپذیری که همچون وراثت نحس که از اجداد خود به ارث بردهاند تماشاچیانی خوبی هستند، زیرا ایران تماشاخانهای بیش نیست."
مرتبط: انتخابات مجلس هشتم و وبلاگستان
انتخابات مجلس و وبلاگستان
عبدی، مرعشی، شکوری راد و انتخابات
وبلاگ نویسان و تحریم انتخابات مجلس
دلایل وبلاگنویسان برای مشارکت در انتخابات
|