خانه > گزارش ويژه > انتخابات ۸۶ > با وبلاگستان تا انتخابات | |||
با وبلاگستان تا انتخاباترضا شوقیآرش غفوری در پاسخ این سوال که در مورد انتخابات چه باید کرد، میگوید که با گزینه تحریم البته آن طور که او میگوید «تحریم شرایطی» موافق است. او در وبلاگاش در پاسخ به کریم ارغندهپور که گفتهبود گزینه تحریم موافق شناخته شدهای در میان اصلاحطلبان ندارد، مینویسد، دلیل مطرح نبودن گزینه تحریم «آن نیست که دوستان ما اعتقادی به تحریم ندارند، بلکه بدین دلیل است که جرات تحریم ندارند. جرات نه گفتن را فقط مردان خاص دارند، و گرنه برای آدمها عادی امروزین اصلاحطلب، این امر به دلیل همان شجاعت نداشتن برای نه گفتن است و گرنه چه فرقی است میان تحریم و عدم شرکت کامل در انتخابات؟» او مجلس هشتم را عرصهای برای به ظهور رسیدن اختلافات داخلی جناح راست میداند: «بگذارید همین راستهای محافظهکار وارد مجلس هشتم شوند و در دعواهای جناحی که از میانههای سال آينده با آغاز رقابتهای ریاست جمهوری آغاز میشود عیار «تکلیف مداری» خودشان را به نمایش بگذارند. آن وقت میبینید که چگونه «حداد» و «احمدینژاد» و «قالیباف» به جان هم میافتند و سوتیهای همدیگر را رو میکنند. ما هم میتوانیم با فراغ بالا از یک سو آتش هیزم این اختلافات را آشکارتر کنیم و از سوی دیگر به برنامهریزی انتخابات ریاست جمهوری بپردازیم که در آنجا حرفهای بسیاری برای گفتن داریم.» سمیه توحیدلو در ادامه نوشتههای وبلاگی چه باید کرد گفته است: «باید به یک نفر اعتماد کرد. میدانم که هر کس بر طبلی میکوبد. اما واقعیت این است که تنظیم استراتژی حرکت، نمیتواند از دل خواستههای جمعی برخیزد. باید بپذیریم که یکبار هم که شده باید به وحدت فرماندهی اعتماد کنیم. حال که خاتمی هست و برای انتخابات مایه گذاشته است، به جد اعتقاد دارم که بهترین گزینه با در نظر گرفتن شرایط فعلی، واگذاری تصمیمگیری به خود خاتمی است.» او در ادامه تاکید کرده است: «تصمیمات خاتمی را میپذیرم و امیدوارم دوستان جبهه اصلاحطلبی هم بپذیرند و به واقع و همدلانه بپذیرند. اگر هم نقد داشته باشم قطعا به گوشش خواهم رساند. همانگونه که اگر پیشنهادی باشد! اما این جماعت موسایی میخواهد تا ما هم بتوانیم خضری باشیم. چه خوشمان بیاید و چه نیاید.» محمدجواد غلامرضا کاشی در وبلاگ «زاویه دید» در پستی با عنوان «خانه خالی قدرت» به نقش رسانهها در امر تبلیغات سیاسی و استفاده جمهوری اسلامی از آن پرداخته و مینویسد: «مسئولان چند سالی است به ارزش رسانه نیز پی بردهاند. رسانههای گروههای سیاسی مزاحم را قطع کردهاند و در عوض رادیو تلویزیون را به شیوهای حرفهایتر در خدمت تبلیغات سیاسی بردهاند. نتیجه درخشان بوده است، مردم خیلی در قیاس با گذشته آرامترند و کم توقعتر. گروههای سیاسی نیز کم و بیش در حافظه بخش مهمی از مردم، گم و گور شدهاند.
حال وقت خوبی است که خانه قدرت، از هر چه اغیار است پاک شود. مزاحمها بیرون ریخته شوند و فضای شلوغ چند صدایی در عرصه سیاسی، جای خود را به آرامش و همبستگی و همصدایی دهد. فکر میکنید چه میشود. هنگامی که معلوم شود نظام درهای خود را بر روی همه اغیار بسته است و انتخابات دیگر دریچه نفوذی به عرصه قدرت نیست، همه این بساط پر هزینه و پر هیجان تبلیغات و انتخابات و رقابت و امثالهم نیز برچیده میشود. احزاب امید خود را یک چندی از این انتخابات به آن انتخابات منتقل میکنند، اما سرانجام ناامید میشوند، چراغشان خاموش میشود و میروند پی کار و باری سودآور!» دکتر کاشی با اشاره به این نکته که خیابان عرصه سیاسی هیچگاه خلوت و به تعارض نیست، مینویسد: «بازتولید مشروعیت و قدرت نظام سیاسی، مرهون همین فضای تعارضات و تنازعات سیاسی است. تنازع زائد نیست، تنازع جوهر و گوهر اصلی امر سیاسی است. به برکت تنازع است که حوزه سیاست از عقلانیت ویژه خود بهرهمند میشود. مشارکت موثر برانگیخته میشود، سویههای متعارض، متعادل میشوند و حوزه سیاست به یک قلمرو تولید فضیلت و اخلاق بدل میشود.» او در انتها می گوید: «باور کنیم هیچگاه مردم به سوژههای تماماً رام بدل نمیشوند. بمباران رسانهای آنهم با یک عقلانیت تک ذهنی، به حل مسائل کمکی نمیکند، بلکه این صورت مساله است که پاک میشود. ممکن است مردم به اندازهای که بتوان صفحات تلویزیون را پر کرد در انتخابات شرکت کنند، اما انتخابات که نمایش قدرت نیست، انتخابات الگویی برای حل منازعات است، الگویی برای تولید و توزیع و مصرف قدرت است. اگر همه کارکردهای انتخابات را به همان وجه نمایشی آن تقلیل دهیم، به همان رانندهای شبیه خواهیم شد که شیشههای ماشین خود را رنگی میکند آن هم رنگی دلآرام. آنگاه به قصد لذت بردن از رانندگی در یک جاده خلوت، هم خود را به هلاکت میافکند، هم دیگران را.» مسیح علینژاد، خبرنگاری که از مجلس هفتم اخراج شد، در وبلاگاش به مناسبت انتخابات به ذکر این نکته پرداخته که برخی میگویند کتاب او در مورد تحصن نمایندگان مجلس ششم، یکی از مراجع جدید در رد صلاحیت کاندیداها بوده است. او چنین مینویسد: «ماجرا از این قرار است: منابع موثق خبری که همیشه میخواهند نامشان فاش نشود خبر دادهاند: «علاوه بر وزارت اطلاعات، نیروی انتظامی، دادگستری و سازمان ثبت احوال، مرجع جدیدی در بررسی صلاحیت نامزدهای مجلس مورد بهرهبرداری قرار گرفته است و گفته میشود تعدادی از نامزدهای مجلس هشتم به استناد کتاب «تحصن» نوشته مسیح علینژاد رد صلاحیت شدهاند. به گفته این منبع موثق، تعداد زیادی از نامزدهای نمایندگی مجلس از جمله مرتضی الویری، سهیلا جلودارزاده، مرتضی حاجی، ابولفضل شکوری و... به دلیل شرکت در تحصن، رد صلاحیت شدهاند و به شدت در حال رایزنی هستند تا ثابت کنند که در تحصن نقشی نداشتهاند. اما گویا انتشار عکسهایی در کتاب تحصن برای آنان مشکل ساز شده است!» علینژاد میگوید این سخن شوخی تلخی بیش نیست: «یا شما دست بردارید از این شوخی تلخ یا حالا که من آنقدر معتبر شدهام، بروم جلسهای با این حضرات مراجع چهارگانه بگذارم و شفاعت اصلاحطلبان را بکنم؟ کار خدا را چه دیدی شاید دری به تخته بخت برگشته من خورد و همین روزها با هواپیمای اختصاصی آمدند دنبالم که بروم در جلساتشان شرکت کنم و در مورد صلاحیت یا عدم صلاحیت داوطلبانی که اسم و عکسشان در کتاب تحصن آمده اظهار نظر صریح کنم.» احمد شیرزاد، نماینده سابق اصفهان در مجلس، در وبلاگاش «سپیداران» در مطلبی با عنوان «صلاحیت من و تو» به مسئله رد صلاحیتها توجه کرده و مینویسد: «به تو گفتهاند حق داری صلاحيت مرا بررسی كنی. به تو گفتهاند اعتقاد مرا به اسلام اندازه گيری كنی. به تو اين حق را دادهاند كه ميزان التزام عملی مرا به اسلام و نظام مقدس جمهوری اسلامی تعيين كنی. میگويند صلاحيت مرا بايد تو احراز كنی. يعنی تو اين حق را داری كه تشخيص دهی من به اسلام اعتقاد و التزام عملی دارم يا نه. يعنی تو اين اختيار را داری كه در ميزان وفاداری من به كشور تصميم بگيری. به تو اين اجازه را دادهاند كه درجه پايبندی مرا به قانون تشخيص دهی.
اين نظام به تو حقی داده است كه خداوند به پيغمبرش نداد. اكنون تو در موضعی نشستهای كه ايمان يا بیايمانی مرا محک بزنی. به ياد ندارم خداوند در هيچ فرازی به هيچ فرستندهای اين حق را داده باشد كه در اين دنيا انسانها را به مؤمن و غير مؤمن، معتقد و غير معتقد، ملتزم به اسلام و غير ملتزم به اسلام و... تقسيم كند... اما چه كسی صلاحيت خودت را تأييد میكند؟ تو خودت از كدام صافی عبور كردهای كه معلوم شده است به اسلام اعتقاد و التزام عملی داری؟ چه كسی به تو تضمينی داده است كه نماز تو مقبول شیرزاد همچنین متقابلا صلاحیت مراجع تعیین صلاحیت را زیر سوال میبرد: «من هم متقابلا صلاحيت تو را برای اداره كشور رد میكنم. ايران ما در آستانه فرازی خطير از تاريخ خويش به مردان و زنان شجاع و از خود گذشته نياز دارد تا با تدبيری مضاعف دههها و قرنها عقب ماندگی و توسعه نيافتگی را جبران كنند. بی انصافان و عدالت شكنانی كه در مسند قدرت تنها به دنبال راهی برای حذف ديگران و ابدی كردن قدرت خود هستند، هرگز صلاحيت نشستن بر جايگاههای مديريت اين جامعه را ندارند. البته اگر كسانی رأی خود را بر ملت مقدم نمیپنداشتند آنگاه مردم به بهترين وجه معين میكردند كه چه كسی صلاحيت دارد و چه كسی بیصلاحيت است.» مهرانگیز کار در یادداشتی با نام «انتخابات» به بررسی مسئله انتخابات آزاد پرداخته و مینویسد: «رايج است که ايرانيان پذيرفتهاند حق انتخابشان در حوزههای سياسی محدود میشود به انتخاب بد و بدتر. برخی خوشبينانه به اين حق انتخاب محدود میگويند دموکراسی بومی يا مردمسالاری. اما مردم ايران به اين انتخابات کنترل شده رضايت نمیدهند و سکوتشان هم علامت رضايت نيست.» او در ادامه گزینه تحریم را مد نظر قرار داده و میگوید: «تحريم انتخابات به صورت اعلام نشده از آغاز تأسيس جمهوری اسلامی همواره توسط کثيری از واجدين شرايط در عمل اجرا میشد. اما تا آغاز دوران اصلاحات بحث تحريم، علنی و فراگير و جدی نبود. روز دوم خرداد 1376 جمعيت بزرگی از ايرانيان واجد شرايط در عمل تحريم انتخابات را شکستند و به صورت غير منتظرهای نيروی رأی خود را به يک روحانی تفويض کردند که گفته میشد اصلاحطلب است.» مهر انگیز کار حاصل شکست آن تحریم چندین ساله را تولد دوم خرداد که شبیه انقلاب مخملی بود، میداند: «روز دوم خرداد 1376 مردمی که همواره مفتخر بودند شناسنامه پاک خود را به مهر انتخابات نسپردهاند، اغلب در صحنه انتخابات حاضر شدند. به نظر میرسيد ايرانيان از تنها فرصتی که در دسترس شان قرار گرفته بود، میخواستند بيشترين بهره را ببرند. حرکت به صورت خردمندانهای مسالمت آميز بود. شايد بتوان گفت همان انقلاب مخملی بود که چند سالی است نيروهای امنيتی گرفتار توهم آن شدهاند. حال آن که دوم خرداد 1376 واجد بسياری از ويژگیهای انقلاب مخملی بود منهای دخالت نيروهای خارجی در سامان بخشيدن به آن.» او در ادامه عدم وجود چرخه انتقال قدرت در نظام سیاسی کشور را نقد میکند و مردم را نیز در مسیر انتخابات فاقد امیدی نو میداند: «مديران رده بالای سياسی مدت 29 سال است درون يک چرخ فلک نشستهاند و پياپی بالا و پايين میروند. هيچ يک از آنها اطاقک مخصوص خود را در چرخ فلک قدرت ترک نمیکند و حتا تن به بازنشستگی نمیسپارد. برای اين سلسله از مديران حفظ اطاقک مهم است و نه لزوما برنده شدن در انتخابات.
آن چه به حساب نمیآيد رفع نيازهای ابتدايی، معيشتی و اجتماعی مردمی است که انواع انقلاب و اصلاحات را تجربه کرده و دست خالی بازگشتهاند. اگر مردم اين بار هم به سوی صندوقهای رأی روانه بشوند اميدشان به چپ و راست و ميانه اندک است. شايد مسير تکراری را ديگربار طی کنند بی آنکه در اين راه به اميدی برانگيخته شده باشند.» او هم چنین بیبرنامگی داوطلبان نمایندگی را گوشزد میکند: «از آن گذشته مردم نمیدانند با کدام سنگ ترازو میتوانند اين بار، بد و بدتر را از هم جدا کنند. داوطلبان ورود به مجلس به آنها ياری نرسانده اند تا بدانند به کدام برنامه تدوين شده میخواهند رأی بدهند. داوطلبان نگفتهاند با بیکاری، فقر، فساد، بحران در روابط با امريکا، بحران هستهای و نقض گسترده حقوق بشر چه خواهند کرد. آنها نگفتهاند موانع قانونی در برابر ضوابط حقوق بشر را چگونه رفع میکنند. آنها نگفتهاند مجازاتهايی مانند قطع اعضای بدن، از کوه پرت کردن، سنگسار و انواع و اقسام مجازات اعدام را چگونه از چهره قوانين جزايی کشور پاک خواهند کرد. آنها نگفتهاند با وجود موانع سليقهای به وظيفه خود در امر تحقيق و تفحص در تمام امور کشور که خواست قانون اساسی است، چگونه عمل خواهند کرد. آنها نگفتهاند با کدام ابزار به جنگ قوانين تبعيضآميز بر ضد زنان و غير مسلمانان میروند. آنها نگفتهاند چگونه چراغ دل مردم را به پرتو اميدی روشن میکنند. در شرايطی که مردم نمیدانند داوطلبان ورود به مجلس که دل در گرو قدرت دارند چگونه میخواهند به نابسامانیها پايان دهند، چنانچه جمعيتی راهی انتخابات بشود، لابد با اين يقين پا پيش میگذارد که اوضاع از اين که هست بدتر نميشود و رأی او چيزی را تغيير نمیدهد. اين شيوه از مشارکت سياسی که در کمال بی تفاوتی مردم به آن تن میدهند به مفهوم آن است که مهر خوردن شناسنامه تنها هدف رأی دهنده از اين مشارکت است و شناسنامههايی که مهر انتخابات خورده خاصيتهايی دارد سوای تغيير چهره سياسی کشور.» از سوی دیگر وبلاگ «انتخابات مجلس هشتم» که ظاهرا دارای گرایشات ضد اصلاحطلبانه یا به ظاهر مستقل است، با ذکر نام 30 تن از نمایندگان مجلس هفتم که صلاحیتشان برای ورود به مجلس هشتم تایید نشده است، مینویسد: «جالبترین مورد رد صلاحیت مربوط به شکرالله عطارزاده، نماینده بوشهر است. عطارزاده عضو شورای مرکزی فراکسیون اصولگرایان مجلس هفتم است و به حمایت شدید از دولت و انتقادات تند علیه مخالفان دولت شهرت دارد که در اقدامی عجیب توسط هیات اجرایی استان بوشهر رد صلاحیت شده است.» همین وبلاگ در پستی دیگر رد صلاحیتها را یکی از تاکتیکهای اصلاحطلبان در انتخابات مجلس هشتم دانسته و مینویسد: «اصلاحطلبان و منتقدان دولت، تعداد زیادی از نیروهای فاقد صلاحیت خود را که رد صلاحیت آنها «قطعی» است، وارد فاز ثبتنام نامزدها کردهاند تا با رد صلاحیت آنها، بتوانند به مظلومنمایی، با این عنوان که «فلان تعداد از نیروهای ما حذف شدهاند»، افکار عمومی را به خود جلب و با کاندیداهای باقی ماندهشان پیروز انتخابات شوند.» نویسنده در ادامه با لحنی پیروزمندانه و مفتخرانه بر گستردگی دامنه رد صلاحیتها میبالد و میگوید: «با این حال، یک اتفاق مهم باعث شده است شعار صاحبان نظریه «ثبتنام فلهای، رد صلاحیت فلهای» با یک چالش مهم مواجه شود. اما آن اتفاق بزرگ این بود که دامنه رد صلاحیتها آنقدر گسترده شد که نه تنها گروه نخست قلع و قمع شدند، بلکه بسیاری از افراد دسته دوم نیز دچار تیغ رد صلاحیت یا عدم احراز صلاحیت هیاتهای اجرایی و نظارت شدند و تقریبا کسی نماند که بتواند از مظلومنمایی گروه اول برای رفتن به مجلس بهرهبرداری تبلیغی نماید! در واقع اگر بپذیریم که صاحبان دیدگاه «ثبت نام فلهای، رد صلاحیت فلهای» راست میگفتهاند، اینک باید بگوییم که رد صلاحیتها، از فلهای بودن نیز گذر کرده و به وضعیت غیرقابل باوری رسیده است به گونهای که در بسیاری از حوزههای انتخابی، عملا امکان هیچ رقابتی بین جریانهای سیاسی عمده کشور باقی نمانده و از هم اکنون یک جناح خاص میتواند بر روی تصاحب بیرقابت بسیاری از کرسیهای مجلس هشتم حساب باز کند.» مرتبط: انتخابات مجلس هشتم و وبلاگستان |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|